مقدمه و شرح از استاد سید جلال الدین آشتیانی

بحث تفصیلی در باب بداء

‏یکی از مواردی که شیعه و فرقۀ عامه در آن اختلاف دارند بحث «بداء»‏‎ ‎‏می باشد. بسیاری از دانشمندان در این مسئله به تحقیق پرداخته اند؛ و بندرت کسی‏‎ ‎‏را می توان سراغ کرد که در این عویصه مطلب قابل توجهی بیان کرده باشد. برخی از‏‎ ‎‏ارباب تحقیق، از منغمران در علوم نقلیه، مطالب حیرت آور در این باب ذکر‏‎ ‎‏کرده اند که مطلقاً به عویصۀ «بداء» ارتباط ندارد. بعضی از ارباب فضل بداء را به‏‎ ‎‏معنای «اِبداء» حمل یا تأویل نموده اند، که از اسخف اقوال است؛ و این معنی قابل‏‎ ‎‏تشاجر و مناقشه نیست؛ و بداء یکی از مباحث مورد اختلاف ریشه دار بین خاصه و‏‎ ‎‏عامه می باشد. ‏

‏آنچه که از غیب حق و مقام اطلاق بر مظاهر امکانیه گردد، مصداق‏‎ ‎‏واقعیِ ظهور بعد از خفاست؛ و کسی را نرسد که این حقیقت را انکار نماید. یکی‏‎ ‎


کتابمصباح الهدایة الی الخلافة والولایةصفحه 54
‏از اقوال ضعیف و سست در این مسئله مختار علم الهدی، سیّدمرتضی، استاد شیخ‏‎ ‎‏طوسی، است، رضی الله عنهما. در کتاب ‏‏العُدّة‏‏ مذکور است: ‏

‏ ‏

یمکن حمل ذلک علی حقیقته بأن یقال: بدالله، بمعنی أنه ظهر مالم یکن ظاهراً له من الأمر و النهی. لأن قبل وجود الأمر و النهی لا یکونان ظاهرین مُدرّکین؛ إنما أنه یأمر أوینهی فی المستقبل. و أما کونه آمراً و ناهیاً، فلایصح أن یعلمه إلا إذا وُجد الأمر و النهی. [1]

 

‏شیخ بعد از نقل کلام علم الهدی می نویسد: ‏

‏ ‏

و جری ذلک مجری أحد الوجهین المذکورین فی قوله تعالی:  «و لَنَبْلُوَنَّکم حتَّی نَعْلَمَ المُجاهدینَ منکم» بأن نحمله علی أن المراد:  حتی نعلم جهادکم موجوداً قبل وجود الجهاد. و لا یعلم الجهاد موجوداً و إنما یعلم ذلک بعد حصوله. فکذلک القول فی «البداء». 

 

‏در مقام توجیه مسئله و مشکلۀ بداء فرموده است: ‏

‏ ‏

و أماالبداء، فحقیقته فی اللغة «الظهور». و لذلک یقال: بَدالنا سور المدینة. و بدا لنا وَجْه الرأی. قال تعالی: «و بَدَا لَهُمْ سَیُِّئَاتُ ما کَسًَبُوا» و یراد بذلک کله «ظَهَر». قد یستعمل فی العلم بالشیء بعد مالم یکن حاصلاً؛ و کذلک فی الظن. فإذا أضیف هذه اللفظة إلی الله تعالی، فمنه ما یجوز إطلاقه علیه؛ و منه لا یجوز من ذلک. فهو ما أفاد «النسخ» بعینه. [2]


کتابمصباح الهدایة الی الخلافة والولایةصفحه 55
‏این بزرگان خود را از مشکلات دور نگه داشته اند و ‏«یُنادونَ مِنْ مَکانٍ بَعیدٍ»‏ را‏‎ ‎‏نعم المصداق اند! ارادۀ ازلیه و مشیت الهیه همانند دیگر صفات ذاتیه، از جمله علم‏‎ ‎‏و قدرت، به اطلاقی ذاتی سریان در کافۀ درجات وجودی دارد؛ و از آنجا که ارادۀ‏‎ ‎‏حق نزد ارباب نظر همان علم به نظام اتم است، نافذ در اشیاست. ‏و یؤید ما ذکرناه‎ ‎المأثورات النبویة و الولویة و الآیات القرآنیة، المبدأ التام للخزائن الغیبیة التی‎ ‎لانفادلها؛ و منها یظهر ما یظهر من الغیب المَغیب إلی جمیع الحضرات الوجودیة.‏ ‏

‏یکی از امهات صفات مستجن در «غیب الغیوب» به استجنان ذاتی، و نازل از‏‎ ‎‏این مقام در مرتبۀ احدیت و ظاهر در مرتبۀ واحدیت و متجلی به اسم «المرید» در‏‎ ‎‏مظاهر خلقیه و قبول اطوار متعدده و نزول هر مرتبۀ بسایط عنصریه، مشیّت مطلقۀ‏‎ ‎‏الهیه است، که مانند ذات از حقایق ارسالیه و نافذ و ظاهر و ساری در کلیۀ مظاهر‏‎ ‎‏است. در یکی از فقرات دعا بهجت اثر و معجز نظام متعلق به سحرهای ماه مبارک‏‎ ‎‏رمضان مذکور است که ‏اللهمَّ، إنِّی أَسْأََلُکَ من مَشِیئَتکَ بأََمْضاها، و کُلُّ مَشِیئَتِکَ‎ ‎ماضیةٌ. ‎[3]‎‏ جمیع درجات «اراده» و «مشیت» در سلاسل حقایق جبروتیه و ملکوتیه و‏‎ ‎‏مظاهر خلقیۀ شهادیه از مظاهر و شئون مشیت ذاتیه اند؛ و در طبایع از آن به «کشش» و‏‎ ‎‏«میل» به ترکیب، جهت حرکت  انعطافی محقِّق قوس صعودی، تعبیر نمو ده اند. ‏‎ ‎‏شاعر بزرگ، میهن استاد کل، فرموده است: ‏

«طبایع جز کشش کاری ندانند  حکیمان این کشش را عشق خوانند»

‏به هر حال، بداء از متعلقات اراده و مشیّت است، و مقلدان و متنطعانِ منکر‏‎ ‎‏ارادۀ ذاتی نمی توانند به بداء معتقد باشند. ‏

‏بداء در سلسلۀ علل و معالیل (عوالم غیبی)، که مقدم بر عالم اتفاق و شهادت‏‎ ‎‏است و حقایق موجود در آن عالم منزه از حالت منتظره اند، جاری نمی باشد. بداء‏‎ ‎‏در حقایق کلیه و اصول نیز جاری نیست؛ مانند اصل نبوت و ولایت و خاتمیت‏‎ ‎‏حضرت ختمی نبوت و خاتمیت عیسی به خاتمیت ولایت عامه و خاتمیت حضرت‏‎ ‎‏خاتم الاولیاء به ختمیت مطلقه و خاصۀ ولایت موروث از حضرت خاتم نبوات و‏‎ ‎‏ولایات، مهدی موعود، سلام الله علیه. ادعای بداء  در اصل ختمیت، چه در سلسلۀ‏‎ ‎


کتابمصباح الهدایة الی الخلافة والولایةصفحه 56
‏انبیا و چه در سلاسل اولیای محمدیین، ناشی از سخافت عقل و گستاخی و انغمار در‏‎ ‎‏جهان مطلق است. ‏

‏قول به آنکه حضرت صادق، علیه و علی أولاده السلام، معتقد به وراثت و‏‎ ‎‏امامت جناب اسمعیل بوده اند، و بعد از باب بداء و انکشاف ما هو الحق و الواقع بر‏‎ ‎‏آن حضرت معلوم شد که حضرت موسی بن جعفر، علیه السلام، وارث ولایت‏‎ ‎‏محمدیه و امام بر حق است، از مقولۀ انیاب اغوال و شریک الباری و حاکی از‏‎ ‎‏ضلالت و وقاحت وضّاعین است. عدم آگاهی ارباب علوم آلیه به اصل و اساس‏‎ ‎‏عقاید و اخذ به روایت بدون درایت منشأ پیدایش این گونه اوهام است. در جایی‏‎ ‎‏می گویند حضرت ختمی مقام باسمْ اقطاب محمدیین، علیهم السلام، را مشخص‏‎ ‎‏فرموده، و در جای دیگر سخن از خلافت و امامت حضرت اسماعیل به میان‏‎ ‎‏می آورند! ‏

‏بداء مستند به مقام غیب الغیوب و احدیت ذاتیه و نیز تعین اوّل و مقام احدیت‏‎ ‎‏نیست؛ بلکه منشأ آن، مقام تعین حق است به اسم «المرید» و «المتکلم» و مقام‏‎ ‎‏«واحدیت» و عالم «قَدَر»، یعنی اوّلین تعین حق به علم تفصیلی و صور و تعین‏‎ ‎‏معلومیت ذات. و بداء مظهر اسم است؛ یا از اسماء مستأثره است که متعلق علم‏‎ ‎‏احدی واقع نمی شود؛ و ظهورات و بروزات آن در جمیع عوالم برای غیر حق‏‎ ‎‏مجهول است؛ و وقوع آن اختصاص به عالم مواد و استعدادات دارد؛ و بعد از وقوع‏‎ ‎‏علم به آن تعلق می گیرد و پرده از این سرّ برداشته می شود. ‏

‏در کلمات صدرالدین قونوی، در نصوص و نفحات، و نیز در آثار سعیدالدین‏‎ ‎‏فرغانی، از جمله در شرح ‏‏تائیه‏‏ و مقدمۀ او بر شرح عربی تائیه، مطالبی مذکور است‏‎ ‎‏که مقدمه ای جامع الاطرافْ جهت فهم حقیقت بداء تواند بود. صدر أعاظم‏‎ ‎‏الحکماء و العرفاء، جناب آخوند ملاصدرا، در مقام بیان بداء و چند مسئلۀ دیگر به‏‎ ‎‏آن مطالب احاطه و وقوف کامل داشته است. مرحوم آقا میرزا هاشم به نقل کلام‏‎ ‎‏صدرالحکماء(قده) پرداخته، و در رساله ای مستقل مراد صدرالحکماء را تقریر و در‏‎ ‎‏آخر کلام خود فرموده است: ‏

‏ ‏

و لم أرَ و لم أسمع هذا البیان لعبارة الأسفار من الأساتذة 


کتابمصباح الهدایة الی الخلافة والولایةصفحه 57
المعترضین لکشف معضلاته.

‏ ‏

‏مطالب آقا میرزا هاشم اشکوری را نگارنده در آخر رسالۀ نصوص صدرالدین‏‎ ‎‏قونوی نقل و با مطالب تحقیقی دیگر از آن حکیم و عارف زمانه منتشر کرده ام. ‏‎[4]‎

‏ ‏

تنبیه

‏ ‏

‏دو بحث بسیار دقیق و مشکل، که از اصعب مسائل حکمیه و عرفانیه محسوب‏‎ ‎‏می شود، در کتاب حاضر، ‏‏مصباح الهدایة‏‏، عنوان شده است. مصنف عظیم، ‏‎ ‎‏أعلی الله ذکره، در باب مطالبی که ربط تام با اصل مسئلۀ نبوت و ولایت نداشته به‏‎ ‎‏تفصیل نپرداخته و به اشاره اکتفا فرموده اند. ‏

‏یکی از این دو مسئله، بحث بداء، و دیگری بحث قَدَر است. و در این مبحث‏‎ ‎‏اخیر صحبت از سرّ «قدر» نیز به میان آمده است. بحث دوم را هم مطلقاً بسط‏‎ ‎‏نداده اند و به نقل حدیثی محیرالعقول از آدم الأولیاء و سرّ الأنبیاء، حضرت امیر‏‎ ‎‏مؤمنان، علیه السلام، اکتفا نموده اند. چه آنکه در کلمات معجز نظام آن حضرت در‏‎ ‎‏وصف قدر پرده از این سرّ برداشته شده است. واحدی از  انبیا و اولیا مانند حضرت‏‎ ‎‏مرتضی علی، علیه السلام، در این عویصه با الفاظی بلیغ و فصیح سخن نگفته‏‎ ‎‏است: ‏

«سخن سربسته گفتی با حریفان  خدایا زین معما پرده بردار»

‏مرحوم مبرور، حضرت امام، رضوان الله علیه، عبارات امیر مؤمنان، ‏‎ ‎‏علیه السلام، را در امر قدر از توحید صدوق نقل کرده اند، ولی به شرح مشکلات آن‏‎ ‎‏نپرداخته و به اشاراتی اکتفا کرده اند؛ چه آنکه بیان مراد حضرت ختمی ولایت، ‏‎ ‎


کتابمصباح الهدایة الی الخلافة والولایةصفحه 58
‏آدم الأولیاء، امیر مؤمنان، توقف بر شرح مبسوط دارد که از حوصلۀ رساله خارج بوده‏‎ ‎‏است. ‏‎[5]‎

 

کتابمصباح الهدایة الی الخلافة والولایةصفحه 59

  • ـ این نحو برداشت از علم حق غیر از آن است که از ابن عربی در بیان علم حاصل از اسم «الخبیر» در مباحث گذشته بیان کردیم. مطالب مذکور پیرامون آیاتی مانند «و لنبلونّکم حتی نعلم المُجاهدین منکم و الصابرین. » و مبارکۀ «و لیَبْلُوَنَّکُمْ الله بشَیْءٍ م‍ِنَ الصَّیْدِ تَنَالُهُ أَیْدیکم و رِِمَاحُکُمْ لِیَعْلَمَ الله مَنْ یَخَافُهُ بالغیبِ» از حیطۀ درک متضلعان در حکمت متعالیه خارج است تا چه رسد به متصدیان علوم فرعیه.
  • ـ العدة، شیخ طوسی، چاپ بمبئی، 1313 ، ج 2.
  • ـ یکی از آثار نفیس و با ارزش مؤلف محقق، عارف به رموز و اسرار اسماءالله، حضرت امام خمینی(قده) همین شرح دعاء السحر است.
  • ـ کلیۀ اساتیدی که به درس آقا میرزا هاشم حاضر می شده اند و افتخار استفاضه از محضر او را داشتند او را بزرگترین مدرس اسفار و فرید عصر خود در عرفان و تصوف دانسته اند. مرحوم آقا میرزا محمدعلی شاه آبادی و آقا میرزا مهدی آشتیانی و مرحوم آقا میرزا احمد آشتیانی و آقا سیدکاظم عصار و جمعی دیگر از بزرگان از محضر آقا میرزا هاشم استفاده کرده اند. مرحوم آقا میرزا مهدی می فرمود آقای شاه آبادی از شاگردان دورۀ اوّل درس آقا میرزا هاشم بودند، و شاید سالهای 1312 تا 1318 دوران تحصیل آن بزرگ در خدمت آقا میرزا هاشم بوده باشد. آقا میرزا هاشم نیز از مرحوم شاه آبادی اسم می بردند.
  • ـ رجوع شود به «مصباح» سی و هفتم.