مقدمه و شرح از استاد سید جلال الدین آشتیانی

گفتار امیر المؤمنین در مسأله قدر

‏بیان این حدیث معجز نظام در امر قدر به نهایت درجه از علو است، چنانکه‏‎ ‎‏احدی از متصدیان معرفت حقایق و واقفان به اسرار الهی در این باب به گرد آن جناب‏‎ ‎‏نرسیده اند؛ که ‏هذه الکلمات اللاهوتیة المأخوذة عن غیب الوجود و الظاهرة علی قلبه‎ ‎من مقام الأحدیة و غیب الوجود، لا یصاب لها قیمة و لا یوزن بها حکمة، و لا یقرن إلیها‎ ‎کلام أحد من أرباب الهمم العالیة. در همین باب («القضا و القدر») از اَصبغ بن نُباته‎ ‎منقول است که: 

‏ ‏

جاء رجل إلی أمیرالمؤمنین، علیه السلام، فقال: یا أمیرالمؤمنین، أخبرنی عن القَدَر. قال، علیه السلام: بحرٌ عمیقٌ فلا تَل‍ِجْهُ. قال: یا أمیرالمؤمنین، أخبرنی عن القدر. قال(ع): طریقٌ مُظْلِمٌ فلا تَسْلُکْهُ. قال: أخبرنی عن القدر. قال(ع): سِرُّالله فلا تَکَلَّفْهُ . . . [1]

‏ ‏

‏مصنف بزرگوار، أعلی الله قدره، روایت منقول از علی، امیر مؤمنان، ‏‎ ‎‏أرواحنا فداه، را تماماً نقل و از شرح آن خودداری فرموده اند؛ چه آنکه موضوع‏‎ ‎‏رساله مسئلۀ نبوت و ولایت و تحقیق در باب این مسئلۀ مهم است؛ اگر چه از خواص‏‎ ‎‏صاحبان ولایتِ کلیه وُلوج در واحدیت و احدیت است، و جنّات افعال به تمام‏‎ ‎‏مراتبها گنجایش کمل از اولیای محمدیین را ندارد و مقام سیر تکاملی آن بزرگواران‏‎ ‎‏منتهی به جنت اسماء و جنت ذات می شود. و حدیث معجز نظام نبوی، صلوات الله‏‎ ‎‏علیه، که ‏عَلیٌّ مع الحقِّ و الحقُّ مع علیٍّ، یدورُ معه حَیْثُما دَارَ‏ اشاره ای لطیف به آنچه‏‎ ‎‏ذکر شد دارد. ‏

‏جنت افعال عبارت است از مراتب عالم مثال و عوالم جبروت، که مرتبۀ‏‎ ‎‏اعلای آن عقل اوّل  است. در باب «مبایعة القطبْ» کمل از عرفا، از جمله ابن‏‎ ‎


کتابمصباح الهدایة الی الخلافة والولایةصفحه 59
‏عربی، گفته است: ‏أوّل من بایعه العقل الأوّل‏. عقل اوّل ‏حسنة من حسنات الحضرة‎ ‎المحمدیه، سلام الله علیه‏. و اقطاب از ورثۀ آن حضرت از این مقام بالوراثه حظ و‏‎ ‎‏بهره دارند. بنابر آنچه که در فقرۀ آخر حدیث در ‏‏مصباح الهدایة‏‏ مذکور است که‏‎ ‎لا یَنْبَغِی أنْ یَطَّلِعَ إلیها إلا الله الواحدُ الفَردُ‏. ‏‎[2]‎‏ این سؤال پیش می آید که آیا کمل به سرّ‏‎ ‎‏قدر واقف اند یا نه. و این مسئله در کتاب فصوص و شروح آن، و نیز در کلمات شیخ‏‎ ‎‏کبیر قونوی، و در بعضی از موارد کتاب ‏‏الفتوحات المکیة‏‏، مورد تحقیق و تصدیق‏‎ ‎‏قرار گرفته است؛ و در فقرات روایت منقول از مولی الموالی، علیه السلام، اشاراتی‏‎ ‎‏وجود دارد که حکایت از احاطۀ آن حضرت به سرّ قدر می نماید. ‏‎[3]‎

‏در برخی از نسخ قدیم ‏‏توحید‏‏ صدوق در عبارت مذکور کلمۀ «واو» بر سر کلمۀ‏‎ ‎‏الواحد آمده: ‏لا ینبغی أن یطلع إلیها إلا الله و الواحد الفرد‏. حکایت از آنکه بر سرّ قدر جز‏‎ ‎‏خداوند و «واحد فرد»، که «کامل مکمل» و «قطب الاقطاب» و «امام زمان» و‏‎ ‎‏«خلیفة الله» و «خلیفةالرسول» به آن اطلاق می شود، کسی وقوف ندارد. شارح ‏‏تائیۀ‏‎ ‎‏ابن فارض، سعیدالدین سعید فرغانی، در مقام بیان معنای بیتی از ابیات ‏‏تائیه‏‏ و‏‎ ‎‏شرح آن بیت گفته است ولیّ صاحب تمکین و دعوت محمدیه(ص): ‏

‏ ‏

فلا یَهتمّ بالنوازل و لا یغتمُّ بالحوادث أصلاً، و لا تؤثر فیه؛ فلا یری فی عین البلایا و الحوادث إلا هَشّاً بَشّاً بسّاماً مزاحاً. فإن الفکاهة و المزاح دلیل عدم الإنفعال عن الحوادث، کعلیّ کرّم الله وجهه. فإنه ما کان یری قطُّ فی عین تلک الحوادث و النوازل الهائلة العظیمة من اختلاف الصحابة علیه و محاربتهم إیّاه إلا بشّاشاً مزّاحاً، حتی أنه کان یقال فیه: «لولا دعابة فیه»! فإنه، علیه السلام، لما کان یعرف أصل 


کتابمصباح الهدایة الی الخلافة والولایةصفحه 60
ذلک و حکمته و أنه لابدّ من وقوعها، لا یؤثر ذلک فیه أصلاَ. [4]

‏ ‏

‏آنچه که نقل شد شارح محقق فرغانی در بیان معنی یک بیت تائیۀ ابن فارض‏‎ ‎‏گفته است و آن بیت این است: ‏

شَوادی مباهاة عوادی تنبُّه  بَوادی فکاهات عوادی رجَّیة

 

‏یعنی: ‏هذه الأسماء الذاتیة، هی شوادی مباهات.‏ «شَوادی»، جمع «شادیة»، به‏‎ ‎‏معنای مُغنِّیة یا آوازخوانی است که به افتخار این ولیّ بالغ به مقام تمکین و دعوت‏‎ ‎‏محمدیه به سرود و شعرخوانی پرداخته است. و این حق تعالی است که به اسم‏‎ ‎‏«القائل» تجلی در این کامل می نماید و لسان او در این مقام لسان حق است. ولیّ‏‎ ‎‏کامل در این مقام که به جذبۀ الهی به قرب وصال رسیده تارةً لسان و یدوعین و سمع‏‎ ‎‏حق است؛ و حق نیز به مقتضای ‏کنتُ سمعَه و بَصَره و لسانَه ‏سمع و بصر‏‏ و زبان این‏‎ ‎‏کامل است؛ و در این مقام جمع بین قرب نوافل و قرب فرایض، که نتیجۀ تجلی‏‎ ‎‏اسمائی و تجلی ذاتی است، متحقق گردد. ‏

‏سید محقق داماد در کتاب ‏‏ایقاظات‏‏، بعد از نقل حدیثی نسبتاً مبسوط راجع به‏‎ ‎‏سرّ قدر از توحید صدوق(رض) و ذکر جملۀ آخر این حدیث بینظیر و حیرت آور که‏‎ ‎

لا ینبغی أن یطّلع إلیها إلا الله و الواحد الفرد، فَمَنْ تَطَلَّعَ إلیها فقد ضَادَّالله فی عزِّه و نَازَعَه فی سلطانِه و کَشَفَ عن س‍ِرِّه و سِتْرِه و بَاءَ بغضبٍ من الله؛ و مَأواه جهنَّمُ و بِئْسَ المَصیرُ. [5]

 

قال رضی الله عنه: 

‏ ‏

قوله: «إلا الواحد الفرد» یعنی به، علیه السلام، من کان ممن 


کتابمصباح الهدایة الی الخلافة والولایةصفحه 61
خصّه الله عزّ و جلّ بعمیم طوله و حقه بعظیم فضله من العلماء الراسخین و الحکماء الشامخین. فإنه یحق له أن یطلع إلیها و ینطّع فی سبیل الإستکشاط عن سرّها، فیتعرَّف بالبرهان أنه لیس یمکن أن ینال کنه حقیقتها إلا البصیر بجملة نظام الوجود و المحیط بأسباب کل موجود؛ کما قال، علیه السلام: «لأنَّهُم لا یَنالونَه بحقیقةِ الربانیة. » قلت: و أرجو من الله، جلّ سلطانه، أن یکون مصنف هذاالکتاب، و هو أضعف خلق الله و أفقرهم إلیه، من ذلک الواحد الفرد. [6]

 

‏باید توجه داشت که رئیس ابن سینا، عظّم الله قدره، در سرّ قدر رساله نوشته‏‎ ‎‏است، ولی مورد بحث و استدلال خود را در قدرِ عینی قرار داده است. چه آنکه‏‎ ‎‏«قَدَر» بر دو قسم است: علمی و عینی. اوّلین مقام ظهور قدر علمی مرتبۀ‏‎ ‎‏«واحدیت» و موطن علم تفصیلی حق است که اعیان ثابته و صور قدریه، که‏‎ ‎‏ظهورشان به  تجلی علمی و تعین علمی حق است به صور اعیان که صورت‏‎ ‎‏معلومیت ذات اند، ظهور پیدا کرده است. و کمل از ارباب عرفان، که مرد میدان‏‎ ‎‏این سرّ مقنّع بالسرّند، حقیقت هر ممکنی را نحوۀ تعین آن در علم حق می دانند؛ و‏‎ ‎‏هر که به شهود عینی به اعیان ثابته نایل گردد، همۀ احوال و آثار این عین را شهود‏‎ ‎‏می نماید. چنانکه اگر پرده از این سرّ برای کسی که فاقد درک حقایق است و از پیش‏‎ ‎‏چشم کسانی که جاهل اند و «‏فی قلوبهم مرضٌ‏» برداشته شود، مصداق کلام امیر‏‎ ‎‏ارباب عرفان و شهنشه سلاطین معرفت حقایق و ایقان خواهد بود که فرمود: ‏فمن‎ ‎تطلع إلیها فقد ضادّ الله فی عزّه و نازعه فی سلطانه

 

نقل و تحقیق

 

‏مصنف علّام، أعلی الله قدره، در «مصباح» سی و پنجم از مصابیح رساله‏‎ ‎‏فرموده اند: ‏


کتابمصباح الهدایة الی الخلافة والولایةصفحه 62
هذه الحضرة هی حضرة القضاء الإلهی و القدر الربوبی. و فیها یختص کل صاحب مقام بمقامه و یُقدِّر کل استعداد و قبول بواسطة الوجهة الخاصة التی للفیض الأقدس مع حضرةالأعیان.  فظهور الأعیان فی الحضرة العلمیة تقدیر الظهور العینی فی النشأة الخارجیة، و الظهور فی العین حسب حصول أوقاتها و شرائطها. 

‏ ‏

‏در «مصباح» سی و هفتم مرقوم داشته اند: ‏

 

و من تلک العلوم التی تنکشف علی قلبک بالإطلاع علی مصابیح الماضیة، یظهر سرّ من أسرار القدر، فإن القوم یقولون فیه أقولاً. 

‏ ‏

إلی أن ساق الکلام بقوله: 

 

ولعمر الحبیب إن فی هذاالحدیث . . . أسراراً لا یبلغ عُشراً من أعشارها عقول أصحاب العرفان. 

 

‏رئیس ابن سینا و میرداماد، که در سرّ قدر بحث کرده اند، به اعتباری مقام‏‎ ‎‏«قضاء» را علم الهی و مرتبۀ «قدر» را مجموعۀ نظام وجود دانسته اند؛ چه آنکه کلیۀ‏‎ ‎‏مراتب و درجات وجودی و عوالم جبروتی و عالم نفوس و عالم ماده را، که مرتبۀ نازلۀ‏‎ ‎‏قدر است، مطابق نظام ربوبی دانسته اند. چون قضاءْ علم تفصیلی و اجمالی حق‏‎ ‎‏است، و حق از آنجا که «فاعل بالعنایه» می باشد عالم است به کلیۀ نظام وجود، و‏‎ ‎‏این نظام وجود، یا علم به نظام اتم، مبدأ ظهور معلومات و ممکنات در وجود عینی و‏‎ ‎‏خارجی است، لذا نظام کیانی ظل و متفرع بر نظام ربانی است. و این نظام چون‏‎ ‎‏منبعث از ذات حق است، که عین علم به نظام کل است، ناچار نظام کیانی نظام اتم‏‎ ‎‏است، و اتم از آن متصور نمی باشد بلکه محال است. و اگر نظامی اجمع و اکمل از‏‎ ‎‏این نظام متصور یا ممکن باشد، ناچار باید در حق تعالی جهتی که وافی به صدور و‏‎ ‎‏ایجاد اتم نظامات است وجود نداشته باشد؛ و این امر با وجوب وجود و غیر متناهی‏‎ ‎


کتابمصباح الهدایة الی الخلافة والولایةصفحه 63
‏بودن حق تعالی به حسب شدت کمالات و ذات منافی خواهد بود. پس، ناچار نقشه‏‎ ‎‏و برنامج وجود کیانی‏‏ْ‏‏ علم ذاتی و بالأخره عین ذات حق است. و جمیع اجزای‏‎ ‎‏وجود، که مظهر نظام علمی است، مطابق حکمت و تابع نظام کل است؛ و بالأخره‏‎ ‎‏بازگشت آن به امری ذاتیِ لازمِ هویت هر شیء است. و غیر آن نحوه از وجود‏‎ ‎‏جهت موجود خاص که احسن و اتم از آن نحو وجود باشد محال است. انکار این‏‎ ‎‏اصل که «به هر کس هر چه لایق بود دادند» و ‏«مَا تَرَی فی خَلْقِ الرّحمنِ مِنْ تفاوتٍ. »‏ أو‏‎ ‎‏فتور، انکار مبدأ نظام هستی است. ‏و لهذا قال الرئیس فی جواب بعض من سئل عنه‎ ‎مغزیٰ کلام الصوفیة حیث قالوا‏: ‏من سئل عن سرّالقدر فقد ألحد: 

‏ ‏

إن هذه المسألة فیها أدنی غموض [أو غموضة]. و هی من المسائل التی لا تُدوَّن إلا مرموزة و لاتعلم إلا مکنونة، لِما فی إظهارها من إفسادالعامة. و الأصل فیه ماروی عن النبی، صلی الله علیه و آله، أنه قال: «القَدَرُ سِرُّ الله، و لا تُظْهِروا سرَّالله. » و ما رُوی أن رجلاً سأل أمیرالمؤمنین علیاً، علیه السّلام، فقال: «القَدَرُ بحرٌ عمیقٌ فلا تَلِجْهُ. » ثمّ سأله، فقال: «طریقٌ وَ عِرٌ فلا تَسْلُکْهُ» ثم سأله، فقال:  «إنَه صُعودٌ عَس‍ِرٌ فلا تَکَلَّفْهُ. »[7]

‏بسا که این معاصران مولی الموالی سؤال را مکرر از آن سرور آزادگان، علیه و‏‎ ‎‏علی أولاده السلام، نموده باشند، و لذا با تفاوت عبارات جواب داده اند: در ‏‏توحید‏‎ ‎‏صدوق طریق مظلَم به جای طریق وعر ذکر شده است؛ و در کتب عامه نیز سؤال واحد‏‎ ‎‏و جواب مختلف نقل شده است. در این مقام نباید بتفصیل به این بحث پرداخت، ‏‎ ‎‏چه آنکه مؤلف عظیم(قده) از تفصیل در این باب پرهیز کرده اند؛ و لذا مسائل را با‏‎ ‎‏مراعات جانب اختصار ذکر می کنیم. ‏

‏شیخ سه مقدمه برای جواب از سؤال ذکر و از تفصیل خودداری کرده است. ‏‎[8]‎‎ ‎


کتابمصباح الهدایة الی الخلافة والولایةصفحه 64
‏ورود در این بحر بی ساحل و بیداء بی انتها از عهدۀ عقل نظری تا حدودی خارج، و‏‎ ‎‏جولان در این میدان شأن ارباب کشف و ولایت است. و کشف سرّ قدر خارج از‏‎ ‎‏شأن نبی بما هو نبی می باشد و با رسالت نبی سازگار نیست؛ ‏کما لا یخفی علی‎ ‎أهه. 

‏ ‏

قال عزّ من قائل: «رَبُّناالّذی أَعْطَی کُلَّ شَیءٍ خَلْقَهُ.» فینزل بقدر مایشاء؛ و ما یشاء إلا ما  علم، فحکم به؛ و ما علم ـ کما قلناه ـ إلا بما أعطاه المعلوم من نفسه. [9] 

فسّر القدر من أجل العلوم؛ و ما یفهمه الله تعالی إلا لمن اختصه بالمعرفة التامة. فالعلم به یعطی الراحة الکلیة للعالم به؛ و یعطی العذاب الألیم للعالم به أیضاً. فهو یعطی النقیضین. [10]

 

کتابمصباح الهدایة الی الخلافة والولایةصفحه 65

  • ـ التوحید، شیخ صدوق، مکتبة الصدوق، ص  365.
  • ـ منبع پیشین، ص 384. و نیز «مصباح» سی و هفتم.
  • ـ اقبال تام و مطلق علمای امامیه به فروع (فقه و اصول و بندرت علم رجال) و از باب اتفاق و ندرت و فداکاری!  تفسیر، مصیبت بار است. توجه به حکمت الهی، که اساس و پایۀ درک مسائل اعتقادی (توحید و نبوت معاد و امامت)  و شئون آ ن است، روزبروز کمتر می شود؛ و آنچه که جای آن در مسائلی که عقل در آنها تصدیق به نارسایی خود می نماید خالی است، تصوف و عرفان است. غوامض از روایات و آیات ذات و صفات و افعال و کثیری از مسائل علوم قرآنی جز از طریق توسل به علم توحید و دانش و علمِ حاصل از عمل، که مکاشفه لازم آن است، میسور نیست.
  • ـ مشارق الدراری، ابن فارض، به تصحیح سیدجلال الدین آشتیانی، ص 453.
  • ـ التوحید، شیخ صدوق. مکتبةالصدوق، ص 384.
  • ـ ایقاظات، مطبوع در حواشی قبسات، چاپ گ، تصحیح مرحوم شیخ محمود بروجردی، ص 115 ـ 116.
  • ـ رسالۀ قضا و قدر، چاپ قم.
  • ـ ارباب دقت از اولیای معرفت می دانند که شیخ اعظم، رئیس ارباب حکمت، در هر فنی حریف است. و چه خوب گفته است صدرالدین قونوی در اوایل اعجاز البیان فی تأویل أم القرآن: و قد ذهب الرئیس ابن سینا . . .  عند عثوره علی هذا السرّ، إما من خلف حجاب القوة النظریة بصحة الفطرة، أو بطریق الذوق . . . إلی أنه لیس فی قدرة البشر الوقوف علی حقایق الأشیاء.
  • ـ «بر من جفا ز بخت آمد وگرنه یار / حاشا که رسم جور و نشان ستم نداشت».
  •  -  فصوص الحکم، «فص عزیری».