مقدمه و شرح از استاد سید جلال الدین آشتیانی

گفتار در اظله و ظلة الخضراء

‏تعبیر به «ظلّة خضراء» و «أظلّه» در ‏کیف کنتم فی الأظلّة‏ با ملاحظۀ این جهت‏‎ ‎‏است که از تحقق خارجی از آن بزرگواران، خصوصاً حضرت ختمی مقام، به «نور»‏‎ ‎‏تعبیر شده است؛ که مسلماً آن حضرت اوّلین صادر از حق است که به عبارات‏‎ ‎‏مختلف در آثار خاصه و عامه از آن حقیقت باهر مطلق تعبیر به ‏أَوّلُ ما خلق الله روحی ‏و‏‎ ‎‏نیز‏ أوّل ما خلق الله نوری‏، و در حدیث جابر، رضی الله عنه، بنا به نقل عامه و خاصه: ‏‎ ‎أوّلُ ما خلق الله نورَ نبیّنا‏ شده است. احادیث از طرق عامه و خاصه در خلقت «نوری»‏‎ ‎


کتابمصباح الهدایة الی الخلافة والولایةصفحه 69
‏حضرت ختمی ولایت و نبوت و خواص از عترت لاتعد و لا تحصی است. ارباب‏‎ ‎‏کلام و حدیث، و غیر این فرق که درک فرق بین «نبوت تعریفی» و «نبوت تشریعی» را‏‎ ‎‏فاقدند، به بیراهه زده اند و نمی دانند روح نبوت و حقیقت ولایتْ وابسته به اِنباء و‏‎ ‎‏اِخبار از ذات و صفات و احکام در عالم خلق و ماده و شهادت نیست؛ ‏و النبی‎ ‎هو المُنبٸ عن ذاته و صفاته و أفعاله تعالی‏. از آنجا که این مقام برای کمل از‏‎ ‎‏محمدیین در مقام وساطت در فیض ثابت است، ارباب تحقیق نبوت را خاص‏‎ ‎‏پیغمبری دانسته و یا اطلاق بر کسی نموده اند که در همین عالم شهادت بر وی وحی‏‎ ‎‏نازل شود، آن هم توسط ملک مقرب، یا ظهور علایمی از عالم مثال ‏کدَویّ النحل أو‎ ‎سلسلة الجرس. 

‏ ‏

‏اینکه در حدیث مفضَّل از امام صادق، علیه السلام، سؤال شد: ‏کیف کنتم‎ ‎فی الأظلّة‏ مراد از «أظلّه» و «ظلّة خضراء» تحقق آن بزرگواران به صور قدریه در‏‎ ‎‏حضرت «لاهوت» و مرتبۀ واحدیت و مقام ظهور صور قدریه و اعیان ثابته می باشد. ‏‎ ‎‏اینکه فرمود: ‏فی ظلّة خضراء‏، وجه تسمیۀ ساکنان در حضرت لاهوت به «فی ظلّه‏‎ ‎‏خضراء»، یا وجه اطلاق «أظلة» به خضراء آن است که «خُضْرت» سیاهی مخلوط و‏‎ ‎‏ممزوج به سفیدی را گویند؛ و در لسان ارباب عرفان که گویند «سیاهی خود نشان از‏‎ ‎‏نور ذاتست»، و تعریف این اکابر، و یا تعبیر آنها، از نور ذاتْ به ظلمت و سیاهی، از‏‎ ‎‏جهت تمامیت ظهور ذات است، که به لحاظ آنکه نور با هر ابهرِ ذات از جهت شدت‏‎ ‎‏و تمامیت و اطلاق ذاتیِ معرا از قید و اطلاق در منتهای ظهور است، و به لحاظ عدم‏‎ ‎‏توانایی و عجز صاحب شهود از مشاهدۀ نور ذات و عدم قدرت مقید بر شهود مطلق، ‏‎ ‎‏از این نور تعبیر به «سیاهی» کرده اند، ولی سیاهی ممدوح. و  در حدیث مشهور‏‎ ‎‏نبوی، صلی الله علیه و آله، است که از آن حضرت سؤال شد: ‏هل رأیتَ ربّک؟ ‎ ‎‏فرمود: ‏نورٌ أَنِّی أََرَاهُ‏. از این لحاظ اهل تحقیق فرموده اند: ‏النور لا یُدرک و یُدرک به؛ ‎ ‎و الضیاء یُدرک و یدرک به‏. هر چند که در مقام واحدیت و مرتبۀ اسماء و صفات، که‏‎ ‎‏تعین بلاواسطۀ ذات است، حقیقت وجود از مقام اطلاق ذاتی تنزل نموده است، ‏‎ ‎‏فرق آن ذات اعتباری است؛ و اثری از نور ذات در ضیاء، که تنزل نور خالص‏‎ ‎‏صرف است، باقی است؛ و از مزج آن با نور متعینْ خُضرت در آن حاصل شده‏‎ ‎‏است. ‏


کتابمصباح الهدایة الی الخلافة والولایةصفحه 70
‏تعبیر حضرت صادق به کُنّا و سؤال سائل از آن حضرت به عنوان کُنْتم از این‏‎ ‎‏جهت است که اولیای محمدیین و وارثان مقام و علم و احوال آن حضرت در مقام‏‎ ‎‏«لی مع الله» متحدند؛ و از این اتحاد در این مقام تعبیر به ‏لَنَا مَعَ الله حالاتٌ لیس فیها‎ ‎مَلَکٌ مقرَّبٌ و لا نبیٌّ مُرْسَلٌِ‏ کرده اند. عارف محقق، سلطان سلاطین مملکت ذوق و‏‎ ‎‏شهود، شیخ محمود شبستری(رض)، به این معنا تصریح کرده است که: ‏

‏ ‏

«نبی چون آفتاب آمد ولی ماه  یکی شد در مقام لی مع الله»

 

روایة و درایة

‏ ‏

‏از روایات دیگری که به نزد آشنایان به مأثورات ولویه و مأنوسان با احادیث‏‎ ‎‏وارده از مقام قدس اولیای محمدیین و اقطاب عالم هستی و کمل از محرمان اسرار‏‎ ‎‏الهیه از حکم بالغه به شمار است، حدیثی است مذکور در ‏‏کافی‏‏، تألیف‏‎ ‎‏شیخناالأقدم، حضرت ثقةالإسلام و قدوۀ ارباب حدیث، منقول از إمامنا و سیّدنا و‏‎ ‎‏مقتدانا و مفیض النور علی قواطن الجبروت، حضرت امام محمدباقر، أرواحنا‏‎ ‎‏فداه: ‏

 

عن جابر بن یزید، قال علیه السلام: یا جابُر، إنَّ الله أَوََّلَ مَا خَلَقَ، خَلَقَ محمّداً و عترتَه الهُداةَ . . . فکانوا أَشباحَ نورٍ بَیْنَ یَدَی الله. قلت: ما الأشباح؟ قال: ظ‍ِلُّ النّورِ أََبدانٌ نورانیةٌ بِلا أََرْواحٍ، و کانَ مُؤَیَّداً بروحٍ واحدةٍ و هی روحُ القُدُس. [1]

‏ ‏

‏مراد از «اشباح» اعیان ثابته و صور قدریه است که صورت اسماء الهیه اند. و‏‎ ‎‏از آنجا که به وجود تبعی در حضرت امکان و ارتسام و لاهوت و مقام واحدیت‏‎ ‎‏موجودند، به «أظلال» و «أظلّه» در روایات تعبیر شده اند؛ و حضرت باقر اشباح را به‏‎ ‎‏«ظلّ نور» تعبیر فرموده اند. ‏


کتابمصباح الهدایة الی الخلافة والولایةصفحه 71
‏و مراد از «ابدان» اعیان تبعی قدری واقع در صقع لاهوت است. و تعبیر به‏‎ ‎أبدان نورانیة بلا أرواح‏ از این لحاظ است که حقایق اعیانْ طینتْ و به منزلۀ مادۀ قابل‏‎ ‎‏تعلق به وجود خاص است، که از ناحیۀ «نَفَس رحمانی» و مشیّت ساریه به وجود‏‎ ‎‏خاص موجود شوند؛ و به همین جهت از آن وجود خاص تعبیر به «ارواح» کرده اند. ‏

‏باید توجه داشت که مراد از «خلق» تقدیر است و «خَلَقَ» به معنای «قدَّر»‏‎ ‎‏می باشد. اعیان ثابتۀ آن بزرگواران سمت سیادت بر اعیان کافۀ ذراری وجود دارد. و‏‎ ‎‏خودْ انوار واحده اند که در موطنِ عهد و میثاق و نشئت ذَرّیه به تحقق قَدَری‏‎ ‎‏متحقق اند. و مراد از «روح القدس» فیض اقدس و تجلی ارفع اعلای حقیقة‏‎ ‎‏الحقایق است. ‏

‏ ‏

‏مقصود از نقل این روایات آن است که در کلام ارباب ولایت و عصمت به‏‎ ‎‏عالم «قَدَر» تصریح شده است؛ و از عالم میثاق و عهد و الست و قدرِ اول تعبیر به‏‎ ‎‏أظلال و أظلّه فرموده اند. ‏

 

کتابمصباح الهدایة الی الخلافة والولایةصفحه 72

  • ـ منبع پیشین، ج 2، ص 328.