مقدمه و شرح از استاد سید جلال الدین آشتیانی

گفتار در تقاول و انباء

‏حضرت مؤلف عظیم در «مصباح» چهل و نهم به تقریر مطلبی عالی‏‎ ‎‏پرداخته اند، و گوشزد فرموده اند که مکالمه و تقاول و مقاوله در هر عالمی مناسب با‏‎ ‎‏آن عالم است و اِنباء و اِخبار به حسب عوالم مختلف است. و در این اصل اصیل سرّ‏‎ ‎‏مراتب کلام الهی و معنای کلام الله مطوی و مذکور است. ‏

‏انباء در عالم اعیان ثابته و اسماء الهیه غیر از مکالمه و مقاولۀ حق تعالی با‏‎ ‎‏ملایکه در عالم جبروت است؛ و نیز تکلم در عالم شهادتِ مضاف، یعنی عالم‏‎ ‎‏مثال، غیر از انباء و اخبار و تکلم در عالم جبروت است. تقاول در عالم مثال و تکلم‏‎ ‎‏در دنیا و عالم شهادت با آنکه مختلف اند، ولی بین تکلم در این دو عالم مناسبت‏‎ ‎‏بیشتر است تا انباء در عالم جبروت. از آنچه که در این «مصباح» بر سبیل اشاره ذکر‏‎ ‎‏شده است شخص هوشمند به مراتب و درجات کلام الهی پی می برد و می فهمد که‏‎ ‎‏تکلم حق و خطاب وجود مطلق در عالم اعیان قدریه و انباء غیبی حق در عالم احدیت‏‎ ‎‏و واحدیتْ عبارت است از عرضه داشتن صفات و اسماء و کمالات بر خویشتن، ‏‎ ‎‏نظیر حدیث نفس. و اعیان به لسان استعداد ذاتی و تکلم ثبوتی طلب ظهور خارجی‏‎ ‎‏نمودند؛ و حق به اسم «السمیع» کلام آنها را شنید؛ و به اسم «المتکلم» کلیۀ قوافل‏‎ ‎


کتابمصباح الهدایة الی الخلافة والولایةصفحه 72
‏وجود را به کسوت هستی و وجود آراست. و در مرتبه ای کلام امری زاید بر ذات‏‎ ‎‏«المتکلم» نمی باشد. از این مرتبه به «کلام ذاتی» تعبیر نموده اند. و در موطن و‏‎ ‎‏موارد و درجاتی از عوالم به فرمودۀ خلّاق هستی: ‏«و إنَّما قَوْلُنا لِشَیْءٍ إذا أََرَدْناهُ أَنْ نَقولَ‎ ‎لَهُ کُنْ فََیَکونُ.»‏ و قبلۀ اولیاء، علیه السلام، بعد از ذکر این آیۀ مبارکه فرمودند: ‏‎ ‎لا بصوتٍ یَقْرَعُ و لا بِنِداءٍ یُسْمَعُ. و إنَّما کلامُه فعلُه. 

‏کلام حق نیز مانند همۀ صفات در مقام «غیب مغیب» تعین و لسان ندارد، و در‏‎ ‎‏مقام «احدیت» به نحوی رقیق ظهور دارد. در «واحدیت» و لاهوت اعیان به لسان‏‎ ‎‏استعداد ذاتی طلب ظهور نمودند، و حق به اسم «المتکلم» به آنها پاسخ داد، بعد از‏‎ ‎‏آنکه به اسم «السمیع» ندای آنها را شنود. ‏و قلنا إن أوّل کلمة قرعت أسماع‎ ‎الممکنات‏ همان کلمۀ «کن» وجودیه است. ‏

 

تنبیه

 

‏یکی از صفات و اسماء کلیۀ حق، که از امهات اسماء است، اسم شریف‏‎ ‎‏«القائل» و «المتکلم» است. در درک این حقیقت، که از عویصات علم توحید و‏‎ ‎‏علم الأسماء می باشد، اکثر ارباب معرفت از متکلمان و حکما از طریق ثواب دور‏‎ ‎‏شده اند و مختلف سخن گفته اند. معتزله ملاک تکلم حق  را قدرت حق بر ایجاد‏‎ ‎‏اصوات در اجسام دانسته اند، و تکلم شجره به ‏إنِّی أَن‍ا الله‏ را دلیل مسلک خود‏‎ ‎‏دانسته اند. اگر ملاک حق آن باشد که معتزله گفته اند، باید هر صوتی صدای‏‎ ‎‏حق باشد. ‏

‏اسم «المتکلم» از امهات اسماء الهیه است؛ و از اسمائی است که دارای‏‎ ‎‏سوادن و خوادم است و دارای مراتب مختلفه است، و از صفات عامۀ وجود  است که‏‎ ‎‏در مقام واحدیت همان علم ذاتی است که مبدأ کلیۀ کلمات وجودیه می باشد. ‏‎[1]‎‏ ‏قال‎ ‎


کتابمصباح الهدایة الی الخلافة والولایةصفحه 73
صدر أعاظم العرفاء و الحکماء، رضی الله عنه، فی الموقف السابع من السفر الثالث: 

‏ ‏

إعلم، التکلم مصدر صفة نفسیة مؤثرة لأنه مشتق من الکلم.  

قوله لأنه مشتق دلیل علی قوله: صفة . . . مؤثرة. قال فی المفاتیح الغیب: 

 

التکلم صفة نفسیة مؤثرة، معناه إنشاء الکلام[2] و فائدته الإعلام و الإظهار. و من قال إن الکلام صفة المتکلم، أراد به المتکلمیة. و من قال إنه قائم بالمتکلم، أراد به قیام الفعل بالفاعل،  لا قیام العرض بالموضوع. و من قال إن المتکلم من أوجدالکلام،  أراد من الکلام فی الشاهد[3] مایقوم بنفَس المتکلم؛ و هو الهواء الخارج من جوف المتکلم من حیث هو متکلم، لا ماهو مبائن له مباینة الکتاب للکاتب و النقش للنقاش. قال بعض العارفین أوّل کلمة شق[4] أسماع الممکنات[5] کلمة «کن». و هی کلمة وجودیة. فما ظهرالعالم إلا بالکلام؛ بل العالم کله أقسام الکلام بحسب مقاماته و منازله الثمانیة و العشرین فی نفس الرحمان. [6]

‏ ‏

‏از نفس رحمانی به «مشیت ساریه»، «فیض مقدس»، «ظل ممدود» و غیر اینها‏‎ ‎‏از القاب تعبیر کرده اند؛ و حقایق ممکنات مراتب تعینات این فیض ساری و وجودی‏‎ ‎‏است. از جواهر عقلیه به «حروف عالیات» تعبیر شده؛ و جواهر جسمانیه مرکبات‏‎ ‎‏اسمیه و فعلیه اند که مظهر تجلیات دایمی حق اند. اَعراضِ لازمۀ جواهر به منزلۀ‏‎ ‎


کتابمصباح الهدایة الی الخلافة والولایةصفحه 74
‏«بِناء»، و اَعراضِ مفارقه «اِعراب» این کلمات اند. ‏

و اعلم، أن حروف العالیات باعتبار عبارة عن المفاتیح الغیب المستورة فی غیب الوجود. و الأسماء الإلهیة تستدعی بألسنة الأسمائیة الظهور و البروز لإظهار خواصها فی الأعیان الثابتة و الحقائق القدریة. و الحق یسمع بسمعه أدعیة الأسماء و الأعیان، و یجیبها باسمه «القائل» و «المتکلم». و إنه سمیع مجیب. 

 

کتابمصباح الهدایة الی الخلافة والولایةصفحه 75

  • ـ حضرت استاد علامۀ طباطبایی(قده) در کتاب نهایة الحکمة گفته اند بازگشت کلام حق به قدرت است. و مترجم دانشمند خیال کرده است که مؤلف با این تحقیق رشیق مسئلۀ قدم و حدوث کلام حق را برای همیشه حل کرده است. مفهوم قدرت چه ارتباط با مفهوم «کلام» دارد. آن مرحوم از باب تغایر مفهومی «اراده» و «علم به نظام اتمْ» مشیّت و اراده را امر انتزاعی دانسته، و آن را از حق نفی کرده است. و در نهایة الحکمة به این دلیل که اراده در انسان از سنخ ضمیر و حادث است، اراده را از حق نفی نموده، و توجه نداشته است که فاعل بلا اراده فاعل موجَب است. و گویا آن همه آیات که بالصراحه خلق ممکنات را مستند به ارادۀ حق نموده نادیده گرفته اند: «إنما قولنا لشیءٍ إ ذا أردناه أن نقول له کن فیکون. » و «إنما أمره إذا أراد شیئاً. أن یقول له کن فیکون. »
  • ـ «و هی (صفة نفسیة) عین ذاته و مصدر لکل کلمة تکوینیة. »
  • ـ یکی از معانی «شاهد» زبان آور در مجلس سخن است.
  • ـ ورد فی بعض العبارات: قَ‍رَعَ.
  • ـ مراده من الممکنات الأعیان الثابته فی الحضرة العلمیة و الإمکان. کلمات از جهت مقاطع حروف وجودیه متکثر و در عین وجودْ واحد است.
  • ـ مفاتیح الغیب، ملاصدرا، «المفتاح الأول» «الفاتحة الثالثة»، «فی الکلام و حقیقته».