مقدمه و شرح از استاد سید جلال الدین آشتیانی

گفتار در عقل اول

‏مصنف بارع فی الحکمة الیمانیه، قدس الله سرّه، در «مصباح» پنجاه و پنجم‏‎ ‎


کتابمصباح الهدایة الی الخلافة والولایةصفحه 80
‏فرموده اند: ‏

‏ ‏

قال کمال الدین، عبد الرازق الکاشی، فی مقدمات شرحه علی قصیدةابن فارض ما هذا لفظه: «النبوة بمعنی الإنباء؛ و النبی هو المنبٸ عن ذات الله و صفاته و أسمائه و أحکامه و مراداته. »

‏ ‏

‏ملا عبد الرزاق شارح قصیدۀ ‏‏تائیۀ ‏‏فارضیه نیست؛ و معاصر او، عزالدین‏‎ ‎‏محمود کاشی، که او هم از مریدان و تربیت شدگان عارف نامی ملا عبد الصمد‏‎ ‎‏نطنزی است، تائیه را شرح کرده است؛ و در اوّل شرح خود متعهد شده است که در‏‎ ‎‏مقام شرح تائیه به هیچ شرحی مراجعه ننماید. حقیر را عقیده بر آن است که اگر به‏‎ ‎‏شرح شارح اوّل ‏‏تائیه‏‏، سعید الدین سعید فرغانی، مراجعه می کرد، شرح او پُربارتر‏‎ ‎‏می شد. علی أی حال، تمام هویت حضرت ختمی مقام روح اعظم و نور اوّل و عقل‏‎ ‎‏نخستین نیست. و در باب «المبایعة مع القطب» گفته‏‏ ‏‏اند‏: أول من بایعه العقل الأول. ‎ ‎‏چه آنکه در عین ثابت حضرت ختمی درجات سمت سیادت بر عین عقل اوّل دارد، و‏‎ ‎‏مظهر جمیع اسماء الهیه از اسماء تنزیهیه و تشبیهیه می باشد؛ و عقل اوّل در مقام‏‎ ‎‏«قاب قوسین» و نیز در مقام «أو أدنی» جایی ندارد. مهمتر از همه آنکه عقل و روح‏‎ ‎‏اعظم به وجود حقانی متصف نیست؛ و آن حقیقت کلیۀ محمدیه، سلام الله علیه، ‏‎ ‎‏در قوس صعود، بعد از فناء فی الله و البقاء به، در کلیۀ اسماء سیر نموده، و به خواص‏‎ ‎‏کلیۀ اسماء الهیه متحقق گردیده، و با جمع بین مظهریت اسماء ظاهریه و باطنیه به‏‎ ‎‏مقام جمعیت بین الاسماء و مقام اطلاق از قیود مذکوره رسیده است؛ و از باب اتحاد‏‎ ‎‏بین الظاهر و المظهر معنای حقیقی اسم اعظم اوست. و نعم ماقیل: ‏

‏ ‏

الحمدلله الذی نوَّر وجه حبیبه بتجلیات الجمال، فتلألأمنه نوراً، و أبصر فیه غایات الکمال، «ففرح»الله به «سروراً»، فصدَّره علی یده و صافّاه، و آدم لم یکن شیئاً مذکورا؛ و لا القلم کاتباً[1]؛ و لا 


کتابمصباح الهدایة الی الخلافة والولایةصفحه 81
اللوح مسطوراً. فهو [ص] مخزن کنزالوجود و مفتاح خزائن الجود و قبلة الواجد و الموجود و صاحب لواء الحمد و المقام المحمود. [2]

‏ ‏

و من لسانه قال صفوة أرباب الکمال: 

«بحر ظهور و بحر بطون قِدم بهم  در من ببین که مجمع بحرین اکبرم»

 

حامل «لواء حمد» و صاحب «مقام محمود»، یعنی مقام «أو أدنی»، اوست که فرمود در مقام عروج به مرتبه ای رسیدم که از احدی خبری و عین اثری نبود: فَاسْتَأْذَنَ عَلیَّ رَبِّی، فَیُؤْذِنُ بی، فَیُلْهِمُنِی مَحَامَدَ أَحْمَدُهُ بها، لا یحْضُرُنِی الْآنَ شرحُها، و بإِذْنِهِ أَحْمَدُهُ بتلک المَحامَدِ. 

 

«روشن شود ز روشنی من همه جهان  گر پرده صفات خود از هم فرو درم»

 

‏عقل اوّل اوّلین جلوۀ ولایت و نیز نبوت تعریفی اوست در عالم جبروت. و این‏‎ ‎‏عقل، که واسطۀ ظهور خیرات و برکات است، حسنه ای از حسنات حقیقت‏‎ ‎‏محمدیه می باشد؛ چه آنکه ولوج در مقام واحدیت و احدیت، که انتهای سیر آن‏‎ ‎‏سلطانِ ممالک وجود است، اختصاص به او دارد. و عین ثابت او مقدم بر اعیان‏‎ ‎‏جمیع موجودات است؛ و جنت افعال با جمیع درجات آن گنجایش هستی او را‏‎ ‎‏ندارد؛ ‏و لذا کان مع الحق حیثما دار‏. ‏أو یدور معه حیثما دار‏. ‏کسیّد الوجود و‎ ‎خلاق الملک و الملکوت‏. لذا جنت محمدیین جنت صفات و ذات است. حدیث‏‎ ‎‏مسلم نبوی که فرمود: ‏عَلیٌّ مَعَ الحقِّ، و الحقُّ مَعَ عَلِیٍّ، یَدُورُ مَعَهُ حَیثُما دَارَ‏. مراد از‏‎ ‎‏«حق» سلطان وجود و خلّاق هستی می باشد. قاصران نخواسته اند بفهمند که معنای‏‎ ‎‏واقعی حیث مذکور در شأن خاتم الأولیاء، علی اعلی، چیست. ‏

و مما حررناه اتضح سرّ ما أورده الإمام المصنف، رفع الله درجته، علی‎ ‎مقالة الشیخ العارف المحقق، ‏عزالدین محمود کاشانی. از آنجا که عارف کاشانی‏‎ ‎‏از اجلۀ ارباب حق و یقین است و حضرت امام(قده) احترام خاصی برای آن عارف‏‎ ‎


کتابمصباح الهدایة الی الخلافة والولایةصفحه 82
‏نامدار قایل اند، به توجیه کلام آن عارف بزرگ پرداختند، و آن را به معنایی که اکثر‏‎ ‎‏خواص از درک آن عاجزند، تا چه رسد به ارباب علوم آلیه، با لسان خاص در‏‎ ‎‏جمله ای کوتاه تفهیم فرمودند، که حق با هر موجودی از طریق «وجه خاص» و «قرب‏‎ ‎‏وریدی» و «تولیة» نیز ارتباط دارد؛ و مولانا جلال الدین رومی از آن به جهت‏‎ ‎‏«سبب سوزی» تعبیر کرده است: ‏

«از سبب سازیش من سوداییم  وز سبب سوزیش سوفسطاییم

از سبب سازیش من حیران شدم  وز سبب سوزیش سرگردان شدم»

 

‏از طریق وجه خاص و قرب وریدی‏‏ْ‏‏ صادر اوّل و «قلم أعلی» ینبٸ عن ذاته و‏‎ ‎‏صفاته و آثاره. ‏و إن سألت الحق، أن الحق هو المنبٸ عن ذاته و صفاته و آثاره.‏ در‏‎ ‎‏کریمۀ ‏«لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ و هو السَّمیعُ البَصیرُ»‏ جزء اوّل دلیل بر تنزیه حق، و جزء دوم‏‎ ‎‏دلیل بر تشبیه است؛ چه آنکه ‏حق یسمع بسمع کل سمیع، و یبصر ببصر کل بصیر؛ و‎ ‎فی المحمدیین التنزیه فی عین التشبیه، و الشتبیه فی عین التنزیه.‏ به لسان دیگر، ‏‎ ‎‏کلیۀ مبادی ادراک و علل از مراتب فاعلیت حق اند. و این امر نزد ارباب عصمت‏‎ ‎‏مسلم است که چه در انسان و چه در کلیۀ علل و معالیلْ آثار مترتبه بر علل و اسباب هم‏‎ ‎‏نسبت به حق دارند، و هم به مبادی این آثار؛ و به لسان جمع: ‏«قُلْ کلٌّ مِنْ عِنْدِالله.»

کتابمصباح الهدایة الی الخلافة والولایةصفحه 83

  • ـ در نسخه بدل: کائناً.
  • ـ آغاز لمعات.