مقدمه و شرح از استاد سید جلال الدین آشتیانی

گفتار در اسم اعظم

‏در «نور» اوّل اشاره فرموده اند به آنچه که در مطاوی «مشکوة» اوّل با بیانی رسا‏‎ ‎‏و مبرا از تفصیل مملّ و منزه از ایجازی که وافی به بیان مقصود نباشد بیان فرموده اند. ‏‎ ‎‏در آنجا مذکور افتاد که اسم اعظم، جامع جمیع اسماء کلیه و جزئیه، در مقام‏‎ ‎‏«احدیت» به وجود جمعی با تعینات اسماء، بدون تمیز اسمی از اسم دیگر و عینی از‏‎ ‎‏اعیان از عین دیگر، تحقق دارد. و حکما این مقام را «تمام هویت واجب» و‏‎ ‎«شهودالحقائق بالعلم الإجمالی فی عین الکشف التفصیلی»‏ گفته اند؛ و عرفا از این‏‎ ‎‏مقام و از شهود حق حقایق مستجنۀ در این مقام را به ‏«رؤیة المفصل مجملاً»‏ عبارت‏‎ ‎‏کرده اند؛ و ظهور حقایق را در مرتبۀ «واحدیت» و علم به آن حقایق را به ‏«رؤیة‎ ‎المجمل مفصلاً»‏ تعبیر کرده اند. و عرض شد که کثرتْ در مقام تحلیل عقلی است و‏‎ ‎‏وجود به وحدت و اطلاق خود باقی است. مصنف مدقق اشاره فرمودند که اسم‏‎ ‎‏اعظم، یعنی اسم «الله»، عبارت است از احدیت جمیع اسماء، اعم از جمالیه و‏‎ ‎‏جلالیه و اسماء لطفیه و قهریه. و فرق اسم جامع، که «أئمة الأسماء» نیز به آن اطلاق‏‎ ‎‏کرده اند، با غیب وجود که اسماء در آن به وجود جمعی متحقق اند، و فرق آنها با‏‎ ‎

کتابمصباح الهدایة الی الخلافة والولایةصفحه 84
‏ذات، به کمون و ظهور و بطون و بروز است. ‏‎[1]‎‎ ‎

‏مؤلف محقق در ذیل یکی از مباحث مهم نکتۀ دقیقی را یادآور شده اند، و آن‏‎ ‎‏اینکه حقیقت حق بهویته الغیبیة مع کل شیء. و آن حقیقة الحقایق با قید سریان و‏‎ ‎‏ظهور در حقایق امکانیه و تنزل در مظاهر غیب و شهودْ غیب محض و مجهول مطلق‏‎ ‎‏است. فی الکریمة المبارکة: ‏«هُوَالَّذِی فی السَّماءِ إلهٌ و فی الأرْضِ إلهٌ. »‏ «‏هو‏» اشاره‏‎ ‎‏به مقام «غیب مطلق» است؛ و همان غیب مطلق متصف به «الوهیت» است. و‏‎ ‎‏حجب اسمائیه و صفاتیه مصحح قابلیت قوابل است؛ چه آنکه ذات بما هی ذات را‏‎ ‎‏مظهر نیست، و هر عین ثابت امکانی تعین و صورت معلومیت ذات است. ‏‎[2]‎‏ ‏و قد‎ ‎اتفقت کلمة أرباب الکشف و الیقین علی أن الأثر لا یکون لوجود أصلاً من کونه وجوداً‎ ‎فقط؛ بل لابد من انضمام آخر خفی إلیه، یکون هوالمؤثر، أو علیه یتوقف الأثر. و‎ ‎لما کان أمر الکون محصوراً بین الوجود و مرتبة. تعذر إضافة الأثر إلی الوجود؛ فتعین‎ ‎إضافته إلی المرتبة؛ و مرتبة الوجود المطلق الألوهیه؛ فإلیها و نسبها، المعبّر عنها‎ ‎بالأسماء، تُستندالآثار‏. حق به تعین الوهی و مقام تجلی به اسم «الله» مؤثر در‏‎ ‎‏ممکنات است، و خیرات و برکات از طریق اسماءِ مضاف و متجلی در اعیانْ مفتوح‏‎ ‎‏گردیده است. ‏‎[3]‎

‏ ‏

‏در «نور» دوم از «مشکوة» دوم، بعد از تقریر این اصل که تأثیر هر مؤثر در هر‏‎ ‎‏تأثیرپذیر از جهت اسم و صفت خاص آن مؤثر است، که ‏«و لِکُلٍّ وِِِجْهَةُ هُو مُوَلِّیها.»‏، ‏‎ ‎‏و هر موجودی دارای ذات و اوصاف و اعراض است، و جواهر عالم مظهر ذات حق و‏‎ ‎


کتابمصباح الهدایة الی الخلافة والولایةصفحه 85
‏اعراضْ مظهر صفات حق اند، و هر جوهری محفوف به اعراض است، فرموده اند: ‏

‏ ‏

و تحت ذلک سرّ لاطاقة لإظهاره، و بالحری أن نضعه تحت أستاره. 

‏ ‏

‏این حقیر مستفیض از این اثر نفیس عرض می کند: از باب اتحاد ظاهر و مظهر‏‎ ‎‏و ظهور هویت الهیه در هر درّه و ذرّه، ‏هو الفاعل المفیض علی الأعیان؛ و کل صورة‎ ‎نوعیة إسم من أسمائه؛ و هو من أستار وجه الحق. و یظهر من هذا سرّالتوحید‎ ‎الوجودی الذی هو قرة عیون أرباب الحق و الیقین، لا المتکلمین و المتفقهین. و أن‎ ‎لا حجاب مسدول بینه و مظاهر؛ و هو المؤثر فی الوجود من طریق وجه الخاص، و من‎ ‎طریق الأسباب و العلل المعدّة. ‎[4]‎

‏ ‏

‏فی «المشکوة الثانیة» («نور» ششم): ‏


کتابمصباح الهدایة الی الخلافة والولایةصفحه 86
فهو مع تقدسه ظاهر فی الأشیاء کلها؛ و مع ظهوره مقدس عنها جلها. فالعالم مجلس حضور الحق، و الموجودات حضار مجلسه. 

‏ ‏

‏حقِ مطلب در غیب ذاتْ کلیۀ مراتب وجودیه را مشاهده می نماید و به جمیع‏‎ ‎‏ممکنات عالم است، و همۀ حقایق خارجیه در مراتب طول و عرضِ وجود بنفس‏‎ ‎‏ذواتها مشهود حق اند. ارباب مکاشفه، خصوصاً بالغان به مقام تمکین بعدالتلوین و‏‎ ‎‏صحو بعدالمحو، و بالاخص صاحبان مقام فناء عن الفنائین و بالغان به مقام‏‎ ‎‏صحوین، حق را در مراتب و درجات عرش مشاهده کرده، و حضرتش را در مسند‏‎ ‎‏عزت محیط به اشیا، و حقایق ممکنه را حضار مجلس، بل به عنوان نفس الحضور، ‏‎ ‎‏شهود نموده، و حق ادب را نسبت به سلطان وجود و ملک الملوک مراعات‏‎ ‎‏می نمایند.‏

کتابمصباح الهدایة الی الخلافة والولایةصفحه 87

  • ـ اسم اعظم و دیگر اسماء به نحو جمع الجمع در غیب وجود تعین اسمی ندارد؛ چه آنکه این اسماء در «احدیت» و «تعین اوّل» به وجود واحد متحقق اند؛ ولی از آنجا که این مقام از تعینات امکانیه مبراست و بشرط لاست نسبت به تعینات امکانیه، اسماء و صور اسماء، یعنی اعیان، در مقام استجنان علم اجمالی به وجود ذات متحقق اند. در مقام «غیب الغیوب» و «غیب مغیب» اسماء به نحو عدم تعینْ هر یک وخود غیب مغیب و مطلقِ عاری از قید اطلاق است؛ و هر صفت و اسم را اگر به نحو اطلاقِ عاری از قید اطلاق لحاظ نماییم، غیب محض و مطلق است؛ و همۀ تعینات در آن مقام به استجنان ذاتی متحقق اند.
  • ـ و عن علی،  علیه السلام: و هو عالٍ فی دُنوِّه، و دانٍ فی عُلُوِّهِ. حقیقت حق در مقام ارتباط با ممکناتْ معیت قیومیه با هر شیء دارد، در حالی که اشیا محدود و حق غیرمتناهی است. ولی  این دقیقه نباید فراموش گردد که آن هویت مطلقۀ الهیه دارای وجود فی نفسه است؛ و از این جهت با همۀ اشیا نسبت واحد دارد؛ و هو أقرب إلی الخلق من حبل الورید. نیز او را وجودی است مضاف به ممکنات، که از جهت این اضافه مقوم کل است.
  • ـ من أراد تفصیل هذا البحث، فعلیه بالمراجعة الی کتاب مفاتیح الغیب.
  • ـ و یمکن أن نحرر مقصود المصنف العظیم، أعلی الله ذکره، بوجه آخر، توضیحاً للمرام، به این عبارات که حقیقت هر ممکن عبارت است از نحوۀ تعین آن در علم حق؛ و متعین در علمْ همان صور قدریه و اعیان ثابته است؛ و اعیان ثابته غیر مجعول اند بلا مجعولیة الأسماء الإلهیة، و الأسماء غیر مجعولة بلا مجعولیة ذاته المقدسة الأحدیة، و اعیان ثابته و اسماء الهیه از شئون حق اند به اعتبار ظهورالذات للذات و شهودالأسماء و الأعیان؛ و اعیان و اسماءِ متعین در لاهوت و مقام الوهیت و واحدیت عین حق اند، و کثرت در آن مقام امری عقلی و وجودبه صرافت خود باقی است؛ و اسماء الهیه و صور این اسماءِ مستقر در مکین لاهوت از آن جهت که کمال ذاتی حق اند هرگز به وجود خارجی و تحقق امکانی متصف نشوند، و لها الأثر و الحکم فیما له الوجود و الظهور العینی؛ و آنچه که به حق در متن واقع متحقق است، حقیقت حق و صور معلومیت ذات حق اند که اعیان ثابته نام دارند.  مطلب دیگر آنکه آنچه که متصف به ظهور است از باطن خود تأثیر پذیرد؛ و آنچه را که علل و اسماء می نامیم از جملۀ شروط جهت ظهور اشیاءاند، نه مؤثر و مبدأ تحقق. و ما هو المتصف بالوجود یتغذی من باطن وجوده و یستمد من غیبه. و ما هو المتحقق فی الخارج از جهتی مرآت اعیان ثابته و احکام اسماء الهیه است. و آنچه که «امداد» نامیده ایم، از باطن شیء به ظاهر آن می رسد. ملخص المرام، آنکه حق هرگز تأثیر از غیر قبول ننماید؛ و حقایق ممکنات و اعیان قدریۀ علمیه همان شئون حق اند و تأثر از غیر نپذیرند. در حکمت متعالیه مذکور است که الإنسان لا یتغذی إلا من قبل نفسه، و النفس یتغذی من جهة حقیقته، و حقیقته لیست إلا صورة معلومیة الذات للذات. و الوجود المضاف لیس غیر ظهور الحق؛ و ظهور الشیء نفس الشیء، و باعتبار غیر الشیء؛ و هو الظاهر و المظهر. حق متصف به اسم «ظاهر» است باعتبار ذاته؛ مظهرْ نفسِ ظهورِ ظاهر است. و هو الظاهر من جهة ذاته؛ و المظهر من جهة شأنه. و شئون وجودیه تنزلات آن حقیقت مطلقه اند، بدون حصول تجافی در ذات مقدس او. نعم ما قیل: و هو عال فی دنوّه و دان فی علوّه.