در «نور» هفتم فرموده اند:
قال شیخنا العارف الکامل، الشاه آبادی، أدام الله ظله الظلیل علی رؤوس مریدیه و مستفیدیه: إن مخالفة موسی . . . عن خضر(ع) فی الموارد الثلاثة مع عهده بأن لایسأل عنه، لحفظ حضور الحق. فإن المعاصی هتک مجلس الحق، والأنبیاء، علیهم السلام، مأمورون بحفظ الحضور.
إجتمع بعض إرباب الشهود بالخضر، فقال علیه السلام:
کنت أعْددت لموسی بن عمران ألف مسألة مماجری علیه من أوّل ماولد إلی زمان اجتماعه، فلم یصبر علی ثلاث مسائل منها.
فی صحیح المسلم، قال رسول الله، علیه السلام:
کتابمصباح الهدایة الی الخلافة والولایةصفحه 87
یَرْحَم الله مُوسَی لَوَددْتُ أَنَّهُ کانَ صَبَرَ حَتَّی یَقُصَّ علینا من أَخْبٰارِِهِما . . . و قالَ، صلِّی الله علیه و عترته: کانَتِ الأوْلَی مِنْ موسی نِسْیاناً . . . حَدَّثَنا أُبَیُّ بْنُ کَعْبٍ قال: سمعت عن رسول الله [ص] یقول: إنَّه بَیْنَمَا موسَی، عَلَیْهِ السَّلامُ، فی قومِهِ یُذَکِّرُهُمْ بِأَیَّام الله ـ أََیَّامُ الله نَعْمَاؤُهُ و بَلاؤُهُ ـ إذْ قالَ: مَا أَعْلَمُ فی الأرْضِ رَجُلاً خَیْراً أَوْ أََعْلَمَ مِنِّی. قال: فأَوْحَی الله إلیه: إنِّی أََعْلَمُ بالخَیرِ منه. أَوْ عِنْدَ مَنْ هُوْ. إنَّ فی الأرضِ. رَجُلاً هُوَ أَعْلَمُ مِنْکَ. قال [موسی]: یا رَبِّ، فَدُلَّنِی علیه.
بعد از حکایت موسی و خضر، علیهماالسلام، و ذکر ملاقات آن دو بزرگوار، و تذکر مکرر حضرت خضر به موسی، علیهماالسلام، به روایتی دیگر:
فأَرَاهُ مکانَ الحُوتِ. قالَ: هَاهُنا وُصِفَ لی. قال: فَذَهَبَ یَلْتَمِسُ فَإذَا هُوَ بِالخَضِر مُسَجَّیً ثَوْبَاً مُسْتَلْقِیَاً عَلَی القَفَا . . . قال: السّلامُ عَلَیکُمْ. فَکَشَفَ الثَوْبَ عَنْ وَجْهِهِ، قال: و عَلَیْکُمُ السَّلامُ.
موسی، علیه السلام، به جناب خضر، علیه السلام، گفت: «هَلْ أَتَّبِعُک عَلی أن تُعَلِّمنِ ممّا عُلِّمْتَ رُشْدَاً.» خضر که از عواقب امر خود با موسی از جهت کمال ولایت، با آنکه خود را در حضور نبیّ مرسَل اولوالعزم می دید، اطلاع داشت گفت: «إنَّکَ لَنْ تَسْتَطِیعَ مَعِیَ صَبْرَاً . و کَیْفَ تَصْبِرُ عَلَی ما لَمْ تُحِطُْ بهِ خُبْراً. » موسی، علیه السلام، اقرار کرد که من مأمورم از تو کسب معرفت نمایم. و خداوند او را مأمور به درک محضر خضر فرموده بود. و موسی در عین اینکه خالی از اضطراب و قلق نبود، به خضر گفت: «سَتَجِدُنِی إنْ شَاءَ الله صَابِرَاً و لا أََعْصِی لَکَ أَمْرَاً. » ولی هر بار که از خضر عملی به نظر خود مخالف با شریعت می دید، عنان اختیار را از دست می داد. موسی(ع) با علم به اینکه خضر طریقت از او داناتر است، و خداوند داناتر
کتابمصباح الهدایة الی الخلافة والولایةصفحه 88
از آن دو است، در هر دو نوبت اختیار را از کف داد؛ و خضر او را به حقیقت مقام خود متذکر ساخت که «أَلَمْ أَقُلْ لَکَ إنَّکَ لَنْ تَستَطِیعَ مَعِیَ صَبْرَاً. » موسی، علیه السلام، عذر آورد که حجت او را از یاد برده بود: «و لا تُرْهِقْنِی مِنْ أَمْرِِِی عُسْرَاً. » در مرحلۀ سوم امتحان، یعنی مشاهدۀ قتل غلام، فذُعر عندها موسی، علیه السلام، ذَعْرَةً مُنکرةً. و قال أَقَتَلْتَ نَفْسَاً زَکِیَّةً؟ فقال رسول الله، صلی الله علیه و آله و سلم، عند هذا المکان:
رَحْمَةُ الله عَلَیْنا و عَلَی موسَی، لَوْلا أَنَّهُ عَجَّلَ، لَرَأَی العَجَبََ؛ و لَکِنَّهُ أَخَذَتْهُِ مِنْ صاحِبِه ذَمَامَةٌ.
از اُبیّ بن کعب نقل شده است که رسول خدا(ص):
اذا ذکر أحداً من الأنبیاء، بدأ بنفسه: رَحْمَةُ الله عَلَیْنا و علی أَخِی.
در مأخذ مذکور (حدیث 174) آمده که بین ابن عباس و حرّ بن قیس بن حِصْن الفزاری در اینکه «صاحب موسی» کیست اختلاف شدید و تنازع و مجادله واقع شد. ابن عباس حضرت خضر را صاحب موسی، علیهماالسلام، می دانست. در این هنگام ابیّ بن کعب انصاری از کنار آنها عبور می کرد، ابن عباس از او سؤال کرد:
فهل سمعتَ رسول الله یَذکر شأنَه. فقال أبیّ: سمعت رسول الله، صلی الله علیه و آله، یقول: بَیْنَما موسَی فی مَلأٍ مِنْ بَنی إسرائیلَ، إذ جَاءَهُ رَجُلٌ، فقال له: هَلْ تَعْلَمُ أَحَداً أَعْلَمَ مِنْکَ؟ قال
کتابمصباح الهدایة الی الخلافة والولایةصفحه 89
موسی: لا. فَأَوْحَی الله إلی مُوسَی: بَلْ عَبْدُنَا الخَضِرُ.
مقصود حضرت ختمی مرتبت از اینکه فرمود ای کاش موسی سکوت می نمود و به خضر اعتراض نمی کرد، آن بود که آن گاه خداوند تمام ماجرای آن دو شخص را حکایت می فرمود.
و لو کان موسی عالماً بذلک، لما قال له الخضر: «ما لم تُحِطْ به خُبْراً. » أی، إنی علی علم لم یحصل لک عن ذوق؛ کما أنت علی علم لا أعْلمه أنا. فأنصف [الخضر].
اما حمکت فراق خضر و علت آن امر دیگری است. عالمان به حق و عارفان به خداوند، که خضر در صدر آنان قرار دارد، به خطاب کرّوبی جهاتِ کریمۀ «و ما آتَیکُمُ الرَّسولُ فَخُذُوه و مانَهَاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا.» توجه تام دارند. آن اِعلام خضر به موسی جهت زدون رنجش او بود و داوءً لماجرحه به فی قوله: «کیف تصبر علی ما لم تُحط به خُبراً. » مع علمه بعلوّ رتبته بالرسالة، و لیست تلک الرتبة للخضر.
خضر در عین مراعات ادب نسبت به مقام رسالت، به عین قلب مشاهده کرده بود که خداوند گوشزد موسی ساخته که خضر از او در علم خاص ولایت اکمل است. و این خطابی بود از مصدر ربوبی. و وقتی معلوم شد موسی، عیله السلام، در علم خاص اسم «الخبیر»، که ذوق و تجربه است، در حد خضر قرار ندارد، و در باطنْ جهت ولایت اقوی از جهت نبوت است ـ چون اگر موسی در کشفِ حاصل از ولایت در حد خضر بود، در مقام اعتراض برنمی آمد در حالی که حقْ نفس موسوی را متوجه این امر نمود ـ دیگر نه اجتماع با خضر لازم بود، و نه خداوند او را تحریص به درک محضر خضر فرمود. در حقیقت، خضر قصور موسی را به وی یادآور گردید و گفت، بلکه تأیید کرد، که آنچه می گوید مفاض از حق است. با این وصف، حضرت موسی به هر علت که بود ـ از جمله نسیان ـ حضرت خضر را وادار کرد که
کتابمصباح الهدایة الی الخلافة والولایةصفحه 90
بگوید:
«إنْ سَأَلْتُکَ عَنْ شَیْءٍ بَعْدَها فلا تُصَاحِبْنِی. » فنهاه عن صحبته. فلمّا وقعت الثالثة، قال: «هذا فِراقُ بَیْنِی و بَیْنِکَ. » و ما قال له موسی لا تفعل و لا طلب صحبته، لعلمه بقدر التی هو فیها التی أنطقته بالنهی عن أن یصحبه. فسکت موسی، و وقع الفراق.
حضرت ختمی مرتبت ناشکیبایی موسی را ناشی از عدم بلوغ ولایت حضرت موسویه در حد ولایت حضرت خضر، یا قریب الافق بودن ولایت آن دو مقرب درگاه الهی، دانسته و فرمودند: رحمة الله علینا و علی موسی، لَیْتَهُ صَبَرَ حَتَّی یَقُصَّ عَلَیْنا مِن أَنْبَائِهِما. و قال، صلی الله علیه و آله: لولا أنه عجّل، لرأی العجب؛ و لکنه أخذتْه من صاحبه ذمامة.
و اما فایدۀ این مصاحبت آن بود که موسی، علیه السلام، نظر به آنکه بر کثیری از رسل رجحان داشت، و نیز از جهت علوّ مرتبۀ حضرت موسویه و امتیازات خاصۀ آن جناب (از جمله تکلم حق با او بدون وساطت ملک، و نزول تورات که کتابة الحق له التوراة بیده عزّ شأنه. چنانکه در مأثورات نبویه، صلی الله علیه و آله، مذکور است: إِنَّ الله کَتَبَ التَوْراةَ بِیَدِهِ، و غَرَسَ شَجَرَةَ طُوبَی بیده، و خَلَقَ جَنَّةَ عَدْنٍ بیده، و خَلَقَ آدَمَ بیده. ) و اینکه موسی از عطایا و هبات حاصل از اسم «الظاهر» حظ وافر داشت، خداوند جهت تکمیل از او خواست تا از فیض حاصل از اسم «الباطن» و احکام آن او را بهره مند نماید، و از این راه موسی به مقام جمع بین هذین الإسمین متشرف گردد، و لو آنکه بهرۀ او از اسم «الظاهر» بیشتر باشد.
کتابمصباح الهدایة الی الخلافة والولایةصفحه 91
نقل و تتمیم
شیخ کبیر، عارف متضلع، صدرالدین رومی قونوی، رضی الله عنه، در «فکّ شعیبی» (از کتاب فکوک) گفته است:
إعلم، أن للقلب خمس مراتب: مرتبة معنویة، و مرتبة روحانیة، و مرتبة مثالیة، و مرتبة حسیة، و مرتبة جامعة. و لکل مرتبة من هذه المراتب الخمسة مظهر، هو منبع أحکام تلک المرتبة و محتدالتشعب المتفرع منها. و لکل قلب خمسة أوجه: وجه مواجهة حضرة الحق بلاواسطة بینه و بین الحق؛ و وجه یقابل به عالم الأرواح و من جهته یأخذ من ربّه ما یقتضیه استعداده بواسطة الأرواح؛ و وجه یختص بعالم المثال؛ . . . و وجه یلی عالم الشهادة و یختص بالإسم «الظاهر» «و الآخِر»، . . . و الخصیص بالشعیب، علیه السلام، من هذه الوجوه، الوجه المثالی؛ و أنه من وجه فی مقامه هذا، شبیه بالروح الحیوانی . . . فإنه برزخ بین الروح الإنسانی و بین المزاج.
چه آنکه روح حیوانی از جهت بساطت مناسب است با روح انسانی؛ و از جهت اشتمال آن بر قوای مختلف مناسب است با مزاج مرکب از اجزاء و طبایع مختلف.
فلذلک تأتّی الإرتباط و تیسََّر المدد؛ إذ لو لم یکن کذلک، لا یمکن ارتباط الروح البسیط. فاعلم، أنه لما کانت التصورات المثالیة هی المثمرة للصور الحسیة الظاهرة، کانت تربیة موسی علی ید الشعیب علیهماالسلام. و لذلک کان الغالب علی حال موسی و
کتابمصباح الهدایة الی الخلافة والولایةصفحه 92
آیاته أحکام الإسم «الظاهر». و لمّا شاءالحق تکمیله لکونه اصطنعه لنفسه، لذلک أرسله إلی الخضر، علیه السلام، الذی هو مظهر الإسم «الباطن» و صورة وجه القلبی الذی یلی الحق دون الواسطة المنبّه علیه فی القصة ب»أرَدْنا و أراد ربُّک و علّمْناه من لدنّا علماً. » بخلاف الإعتراضات الموسویة، علیه السلام.
چون امر جامعی که بین موسی از جهتی و بین خضر از جهت دیگرْ واسطۀ ارتباط باشد وجود نداشت، همت آن دو نبی بزرگ به جایی نرسید.
کتابمصباح الهدایة الی الخلافة والولایةصفحه 93