مقدمه و شرح از استاد سید جلال الدین آشتیانی

گفتار در کیفیت اسناد افاعیل به باری تعالی

تذکرة و تنبیه

‏ ‏

‏فرقه ای از مسلمین که در لسان ائمة، علیهم السلام، به «قدریه» معروف اند‏‎ ‎‏ذوات انسانها را مخلوق و مقدور حق می دانند، ولی آنها را در تأثیر و مبدئیت مستقل‏‎ ‎‏دانسته اند؛ و رؤسای آنها گفته اند: ‏إن الله أقدرنا علی أفعالنا.‏ این فرقه از مسلمین، که‏‎ ‎‏به «عدلیه» و «معتزله» نیز مشتهرند، همان اوایل اسلام سر از گریبان طبیعت بیرون‏‎ ‎‏آوردند. طایفه معتزلی عقاید خود را به قید کتابت درآوردند رفته رفته بدل به‏‎ ‎‏فرقه ای متحرک و فعال گردیدند و در مراکز علمی با شوقی زایدالوصف به تبلیغ مرام‏‎ ‎‏خود می پرداختند. در مقابل این فرقه، جماعتی پیدا شدند که در بسیاری از عقاید‏‎ ‎‏به طور کامل طرف مقابل فرقۀ اول قرار گرفتند. این جماعت ذوات انسانها را مستقل‏‎ ‎‏فرض کردند، ولی افاعیل و آثار مترتب بر ذوات را مستقلاً (جدا از مبادی فعل) به‏‎ ‎‏ارادۀ حق مستند کردند. این فرقه که خود را وارث و طرفدار سلف صالح معرفی‏‎ ‎‏می نمودند، کثیری از احکام مستقلۀ عقل را تخطئه کردند. از باب مثال، خداوند را‏‎ ‎‏از ماده و لوازم آن تنزیه نمودند، ولی صفات الهیه را از این باب که معنای صفات و‏‎ ‎‏هویتِ نعوتْ زیادت این اوصاف بر ذات است، چنانکه انسان زاید بر ذات اند، ‏‎ ‎‏غیر از ذات دانستند؛ و ناچار خود را از چند جهت در دام تشبیه گرفتار کردند. حتی‏‎ ‎‏کار را به آنجا رساندند که حکم به کفر قایلان به عینیت صفات و ذات کردند! در این‏‎ ‎‏فرقه نیز «دُم کلفتهایی» (به اصطلاح عوام) در صحنۀ زمان ظاهر شدند؛ و این فرقه با‏‎ ‎‏فرقۀ اول در حد دو نقیض قرار گرفتند، و به تکفیر یکدیگر پرداختند، و خون بسیار از‏‎ ‎‏طرفداران این دو فرقه بر زمین ریخت. حکام وقت هم «لدی الحاجة» (چون تکلیف‏‎ ‎‏حکام جور معلوم است) گاهی از قدریه، و زمانی از طایفۀ دوم، که به اشاعره‏‎ ‎‏موصوف و به «مشبِّهه» مشهورند، طرفداری می کردند. هر یک از این دو فرقه به زعم‏‎ ‎‏خود جانب حق را مراعات می کرده اند. «مفوّضه» گمان می کردند اسناد افاعیل عباد‏‎ ‎‏به حق نوعی اسائۀ ادب به مقام ربوبی است، و تنزیه حق را از افاعیل ممکنات‏‎ ‎


کتابمصباح الهدایة الی الخلافة والولایةصفحه 97
‏تجلیل او می پنداشتند، و خیال می کردند استناد افاعیل مخلوقات به حق و تعذیب‏‎ ‎‏آنها به دلیل ارتکاب معصیت با عدالت الهیه سازش ندارد که البته این اشکال بر فرقۀ‏‎ ‎‏محقه وارد نیست، و کلام بلند ‏لا جبر و لا تفویض . . .‏ صادر از مصدر ولایت و باب‏‎ ‎الأعظم لمدینة العلوم الوهبیة، سر الأولیاء، علی، علیه السلام، ‏فصل الخطاب‏‏ این‏‎ ‎‏باب است. ‏قال الصادق، الإمام المحقق السابق علی کل إمام:‏ ‏إنَّ القَدَریَّةَ مجوسُ‎ ‎هذه الأمَّةِ. هُمُ الَّذین أَرادُوا أَنْ یَصِفُوا الله بِعَدْلِهِ، فَأَخْرَجُوهُ مِنْ سُلْطانِهِ‎[1]‎‏ استدلال امام‏‎ ‎‏جعفر صادق، علیه السلام، در این باب به کریمۀ مبارکۀ ‏«یَوْمَ یُسْحَبونَ فِی النَّارِِ عَلَی‎ ‎وُجوههِمْ ذُوْقوا مَسَّ سَقَرَ، إنَّا کُلََّ شَیْءٍ خَلَقْنَاهُ بِقَدَرٍٍ. » ‏به قدری حیرت انگیز است که‏‎ ‎‏باید گفت مرحباً بفرقة. ‏

‏ ‏

‏اراده و قدرت حق ساری در جمیع ممکنات است و هیچ پدیده ای از حیطۀ‏‎ ‎‏سلطان قدرت خارج نیست. و إن سألت  الحق، ذاتِ متحد با کلیۀ صفات کمالیه‏‎ ‎‏خود از حقایق ارسالیه می باشد؛ و قد وصف الحق نفسه بأنه ‏«رفیعُ الدرجات»‏ و‏‎ ‎«ذواالعَرشِ المَجید». 

‏در کتاب ‏‏توحید‏‏ شیخناالأقدم، محمدبن علی بن الحسین، أبو جعفر، ‏‎ ‎‏الصدوق: ‏

‏ ‏

قال رجل لعلی بن الحسین، علیهماالسلام: جعلنیَ الله فداک، أبقَدَر یصیب الناس ما أصابهم، أم بِعمل؟ فقال علیه السلام: إنَّ القَدَرَ و العَمَلَ بمَنْزلَةِ الرُّوحِ و الجسدِ: فالرُّوحُ بغَیرِ جُسَدٍ لا تَحِسُّ.  و الجَسدُ بغیرِ روحٍ صورةٌ لا حَراکَ بها؛ فَإذَا اجْتَمَعَا قَوِیا و صَلُحا؛  کَذلک العملُ و القدَرُ. فَلَوْلَمْ یَکُنِ القَدَرُ واقعاً عَلَی العَمَلِ، لم یُعْرَفِ الخالقُ مِنَ المخلوقِ. و کان القَدَرُ شیئاً لا یُحَسُّ. و لَوْ لَمْ یَکُنِ العَمَلُ بِمُوافِقَةٍ مِنَ القَدَرِ لَمْ یَمْضِ و لَمْ یَتِمَّ؛ و لکِنَّهُما بِاجْتِماعِهِما قَوِیا. و لله فیهِ العَوْنُ لِعِبادِهِ الصَّالِحینَ. [2]


کتابمصباح الهدایة الی الخلافة والولایةصفحه 98
‏در روایات کثیره مذکور است: ‏لا یَقِعُ شَیءٌ فی الَأَرضِ و لا فی السَّماءِ إلاّ مَشِیئَةٍ و‎ ‎إرادةٍ و قضاءٍ و قَدَرٍ و إمْضاءٍ‏. مضمون جملۀ ‏عَلِمَ و شاءَ و أَرادَ‏ در روایاتْ به معنای‏‎ ‎‏مذکور است. ‏‎[3]‎

‏اشاعره را «مشبِّهه» از آن جهت نامیده اند که با آنکه به تجرد و وجوب وجود حق‏‎ ‎‏قایل شده اند، مع ذلک صفات حق را، مانند صفات انسان، زاید بر ذات او‏‎ ‎‏دانسته اند. و بر این طریقۀ منافی با توحید خالص پافشاری کردند در حدی که قایلان‏‎ ‎‏به عینیت صفات را تکفیر کردند، و مذهب خویش را در باب صفات مذهب یا طریقۀ‏‎ ‎‏سلف صالح قلمداد کردند! ‏

‏دیگر آنکه جهت اثبات توحید فعلی، ذوات ممکنه را مستقل، و آثار آن ذوات‏‎ ‎‏را مستقیماً متعلق ارادۀ حق دانستند؛ و اراده و عدم ارادۀ عباد را در تحقق آثار و عدم‏‎ ‎‏تحقق آن غیر مؤثر انگاشتند؛ در نتیجه، افاعیلی را که ضرورتاً باید فاعل مباشر آن‏‎ ‎‏افعالْ وجود مادی باشد بدون  توجه به مفاسد آن، فعل بلاواسطۀ حق تعالی محسوب‏‎ ‎‏داشتند. ‏فالحق منزه عن أن یکون صفاته زائدة علی ذاته؛ و منزه عن کونه فاعلاً‎ ‎مباشراً للحرکات و المتحرکات. و لکن یمکن أن الفعل فعل الله و فعلنا؛ و الفرق إنما‎ ‎یظهر لمن علم أن المطلق مقوم للمقید، و المقید متقوم بالمطلق؛ و الفعل من جهة‎ ‎الإطلاق إنما هو شأن الحق؛ و من جهة التقیید فعل المقید. و یؤیده قوله تعالی: ‎ ‎لا حَوْلَ و لا قُوَّةَ إلّا بالله‏. ‏

‏ ‏

و أما التشبیه و التنزیه، علی أسلوب أرباب التحقیق من الصوفیة و طریقتهم، ‎ ‎أن الحق المنزه عن التعینات الإمکانیة و الأوصاف الخلقیة یتجلی علی صور الأعیان‎ ‎و یظهر فی مظاهر الإمکان، بلا تجاف عن مقام غنائه عن العالمین‏. چه آنکه در نزد‏‎ ‎‏کمل از ارباب تحقیق محقق و ثابت است که حقیقت وجود به حرکت غیبیه تنزل‏‎ ‎‏نماید در مظاهر خلقیه، و هویت آن حقیقتِ مرسله در هر مرتبه ای احکام خاص آن‏‎ ‎‏مرتبه را قبول نماید. ‏

‎ ‎

کتابمصباح الهدایة الی الخلافة والولایةصفحه 99

  • ـ التوحید، کتابخانۀ اسلامیه، «باب القضاء و القدر»، ص 382
  • ـ منبع پیشین، ص 367
  • ـ معلوم نیست چرا حوزه های شیعه افراط در تک علمی (فقه و اصول) کرده اند، و روایات صادر از مصدر الوهیت را بر قلوب ارباب عصمت و طهارت کم اهمیت پنداشته اند. اولین شارح «اصول» کافی بعد از طی قرون متمادیه صدرالمتألهین است؛ و جاهل مغرور مبتلا به اوهام و فاقد حس مسئولیت گفته است: أول من شرحه بالکفر صدرالدین الشیرازی(!)