مقدمه و شرح از استاد سید جلال الدین آشتیانی

گفتار در تشبیه و تنزیه

‏«نور» سیزدهم از مصابیح «مشکوة» دوم در تأکید این اصل است که در‏‎ ‎‏خطابات الهیه و مأثورات نبویه و ولویه جهت تنزیه حق مراعات شده است؛ لذا‏‎ ‎


کتابمصباح الهدایة الی الخلافة والولایةصفحه 101
‏مؤلف علامه فرموده اند: ‏

‏ ‏

هذا و لکن حفظ مقام العبودیة و الأدب لدی الحضرة الربوبیة یقتضی أن یکون النظر إلی جهة التقدیس و التنزیه أکثر، بل هی أنسب لحال السالک. 

‏ ‏

إلی أن ساق الکلام بقوله: 

‏ ‏

فإنه قلّ فی کلمات الکمل من أصحاب الوحی و التنزیل التصریح به [أی التشبیه] . . . و ما وقع من الشطحیات لبعض أصحاب المکاشفة و السلوک و أرباب الریاضة، فهو لنقصان سلوکهم و بقاء الأنانیة فی سرّهم. 

‏ ‏

‏مقصود آنکه در آثار کمل از اولیا و بالغان به مقام الجمع و الوجود تأسیاً بالله و‏‎ ‎‏ختم الانبیاء و وارثان مقام تمکین محمدی، علیهم السلام، جنبۀ تنزیه و آداب‏‎ ‎‏عبادت و تسبیح و تحمید حق بیشتر مراعات شده است. و اگر جمع بین تشبیه و تنزیه‏‎ ‎‏در کلام آنها دیده شود، و نیز کلامی که در آن تنزیه در عین تشبیه موجود باشد، بسا که‏‎ ‎‏معانی را با عباراتی کوتاه و یا بر سبیل رمز بیان کرده باشند؛ ‏‏و مطلقاً الفاظی نظیر‏‎ ‎سبحانی ما أعظم شأنی! و أناالحق‏ در کلام ارباب وحی و تنزیل و وارثان علوم و احوال‏‎ ‎‏و مقامات ختم نبوت دیده نشده است. علت این مهم آن است که آن بزرگواران به‏‎ ‎‏حسب فطرت از مجذوبان اند، و به لسان دیگر، سیر آنان به طرف قربِ جوار حق و‏‎ ‎‏نیل به اعلی درجات تمکین در نفوسشان به جهت استعداد ذاتی متمکن است؛ و نیز‏‎ ‎‏از آن جهت که ولایت آن بزرگواران موهوبی است، سلوک تفصیلی و سیر در مقامات‏‎ ‎‏و مراتب لایتناهی بعد از جذبه و نیل به مقام ولایت است، لذا ظهور تلوین در آن‏‎ ‎‏ارواح مقدسه سریعاً به تمکین، و فنا و «محو» آنها در سلطان وجود مبدل به «صحو»‏‎ ‎‏می شود؛ و به جهت عصمت مانع از وقوع آنان در دام سُکر و تلوین است؛ و شیطان‏‎ ‎‏آنان سر تسلیم فرود آورده است و لسان هر یک از بزرگان به ‏شیطانی أَسلَمَ‎ ‎بِیَدِی‏ مترنم است. آیاتی نظیر ‏«لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ. »‏ و ‏«و مَا قَدَروا الله حقَّ قَدْرِهِ. »‏ و‏‎ ‎


کتابمصباح الهدایة الی الخلافة والولایةصفحه 102
‏کریمۀ ‏«سُبْحانَ رَبِّکَ رَبِّ العِزَّةِ عَمَّا یَصِفُونَ. »‏ و ‏«و لَهُ الکِبْریاءُ فی السَّماوات والأرضِ‏ ‏و‎ ‎‏ ‏هُوَالعزیز الحکیمُ.»‏ و ‏«یا أَیُّهَا النَّاسُ اَنْتُمُ الفُقَراءُ إلی الله و الله هُوَ الغَنیُّ الحَمیدُ.»‏ صریح‏‎ ‎‏در تنزیه حق است. ‏

‏و در روایات «معراج» نیز اصل تنزیه مراعات شده است؛ ولی نه تنزیه خاص‏‎ ‎‏ارباب اعتزال. اساساً کلیۀ مفسران و محدثان و فقها و متکلمان، که مطلقاً از علم‏‎ ‎‏عرفان و قواعد ارباب ایقان و حکمت متعالیه خبری ندارند، تنزیه آنان همان تحدید‏‎ ‎‏ذات و صفات حق است. بلکه تنزیه جمعی از ارباب نظر از محققان نیز خالی از‏‎ ‎‏اشکال نمی باشد. مراعات جهات تنزل و حفظ ادب نسبت به حضرت ربوبیت‏‎ ‎‏امری است غیر از آنچه که ارباب ظاهر می فهمند. حضرت ختمی مرتبت، علیه و‏‎ ‎‏علی خلفائه من عترته و أهل بیته السلام و التحیة، در معراج از جبرائیل سئوال کرد: ‏‎ ‎أَلِرَبِّک صلوةٌ؟ قال: نَعَمْ، یا رسولَ الله. و قال، صلی الله علیه و آله: ما ذِکْرُهُ؟ قال: سُبُّوحٌ‎ ‎قدّوسٌ، رَبٌُ المَلائکةِ و الرُّوحِ، سَبَقَتْ رَحْمَتی غَضَبی. 

‏«سُبّوح» به معنای مسبَّح، و «قدّوس» به معنای مقدَّس است. و بین آن دو‏‎ ‎‏فرقی دقیق است و تکرار در کلام حق نیست. او منزه از جهات نقص و لوازم امکان، ‏‎ ‎‏و نیز منزه از کمال خاص ممکنات است. آنچه که کمال است برای موجود مطلق به‏‎ ‎‏امکان عام، یحب إثباته للحق؛ ولی صفت کمال، مانند علم و قدرت و مشیت‏‎ ‎‏مضاف به حقایق ممکنه (از جمله ملایکۀ جبروت) اسم عظیم «قدّوس» آن را نفی‏‎ ‎‏نماید. و جلَّ جناب الحق أن ینزَّه و یشبَّه. آنکه حق را تنزیه می نماید، نمی داند که‏‎ ‎‏قوۀ عقلی و ادراکی خود را تنزیه کرده است. و آنکه تشبیه کند حق را، جاهل است و‏‎ ‎‏نمی فهمد که حق فرمود: «‏لیس کمثله شیء.‏» حقیقت تقوای ارباب همم عالیه آن‏‎ ‎‏است که کمالات ظاهر از وجود مطلق را به ذات خود که منبع امکان است اضافه‏‎ ‎‏ننماید، و گویند: ‏لا کمالَ إلّا لله و لا حول و لا قوة إلاّ بالله.

کتابمصباح الهدایة الی الخلافة والولایةصفحه 103