مقدمه و شرح از استاد سید جلال الدین آشتیانی

گفتار در سعادت و شقاوت

تنبیه

 

‏اعیان ثابته و صور قدریه در مرتبۀ علم تفصیلی حق به وجود تبعی متحقق اند. ‏‎ ‎‏و این اعیان یتکلمون بقول ثبوتی یستمعون بسمع ثبوتی؛ و أنها رائیة و مرئیة. و هر‏‎ ‎‏صورت قدری تعین اسمی از اسماء الهیه است؛ و متحقق است به تحقق اسماء‏‎ ‎‏الهیه در مقام ظهور اسماء؛ و کامن است در اسماء در مقام کمون اسماء در مقام‏‎ ‎‏اتحاد با ذات. و قیام اعیان به اسماء و قیام اسماء در مقام ظهور به ذاتْ قیام صدوری‏‎ ‎‏است، ولی به حسب تحلیل عقلی. و عجب آنکه در عین وجودْ متحقق به وجود‏‎ ‎‏واحدند. ‏و هذا من الحکمة التی لا یمسّها إلا المطهّرون‏. درک این اصل و نیل به‏‎ ‎‏حقیقت آن صعب و مستصعب است. سرّ قدر در این مقام مکنون و مکتوم است. و‏‎ ‎‏معنای کلام معجز نظام صادر از مصدر عزت و ولایت که مروی است: ‏السَّعادةُ‎ ‎و الشَّقاوةُ مخلوقَتانِ. أی مقدورتان و مقدّرتان. و مَن قدّره اللّه شقیاً، لا یصیر سعیداً؛ ‎ ‎‏و بالعکس. ‏

‏ ‏

و اعلم بأن اللّه ذاالجلال قدقدر  فی الصحف الأولی التی کان ستر


کتابمصباح الهدایة الی الخلافة والولایةصفحه 105
‏نقل منصوربن حازم، من أصحاب الإمام الصادق، علیه السلام، ‏‎ ‎‏عنه: ‏

‏ ‏

إنَّ اللّه عزَّ و جلَّ خَلَقَ[1] السَّعادةَ و الشَّقاوََةَ قَبْلَ أَنْ یَخْلُقَ خَلْقَهُ. فَمَنْ عَلِمَهُ سَعیداً، لَمْ یُبْغِضْهُ أَبَداً؛ و إنْ عَمِلَ شَرَّاً، أَبْغَضَ عَمَلَهُ و لَمْ یُبْغ‍ضْهُ. و إنْ کان عَلِمَهُ شَقِیَّاً، لَمْ یُحِبَّهُ أَبَدَاً؛ و إنْ عَمِلَ صالحاً،  أَحَبَّ عَمَلَهُ و أَبْغَضَهُ لِمَا یَصیرُ إلیه. فإذَا أَحَبَّ الله شَیْئاً، و لم یُبْغِضْهُ أَبَدَاً. و إذا أَبْغَضَ شیئاً، لَمْ یحِبَّهُ أَبَدَاً. [2]

‏ ‏

‏مراد از «علم» حق در این مقام، علم تفصیلی قدری (قَدَر أول) متأخر از قضاء‏‎ ‎‏(قضاء اول) است. و حق تعالی به حسب علم خود اشیا را به همان نحوی که به صور‏‎ ‎‏قدری تحقق دارند وجود داده است. ‏أی، ما عامل معهم فی الإیجاد إلا بما علمهم: ‎ ‎فمن عَلِمَه سعیداً أوجده؛ و من علمه شقیاً أیضاً أوجده.‏ سعید و شقی در مقام ظهور‏‎ ‎‏خارجی امر تکوینی حق را اجابت نمودند؛ اما در مقام عمل و اطاعت امر تشریعی، ‏‎ ‎‏برخی اطاعت کردند و برخی عصیان ورزیدند. شقی کسی است که از اطاعت‏‎ ‎‏حق سرباز می زند. و این عصیانِ منظم از شقی ناشی از ذات و جوهر اوست. و حق‏‎ ‎‏عالم بود به شقاوت شقی و او را ایجاد کرد. و احیاناً اگر مرتکب خیر شود، هویت او‏‎ ‎‏محبوب خداوند نیست، ولی عمل خیر او پسندیده است. ‏

‏آنچه از ‏‏توحید‏‏ صدوق نقل شد دلالت دارد بر اینکه علم تابع معلوم است. ‏‎[3]‎‎ ‎

‏ابن عربی در «فص لوطی» گفته است: ‏

‏ ‏

فمن کان مؤمناً فی ثبوت عینه و حال عدمه، ظهر بتلک الصورة فی حال وجوده. و قد علم اللّه ذلک منه أَنه هکذا یکون؛ فلذلک قال: «و 


کتابمصباح الهدایة الی الخلافة والولایةصفحه 106
هُوَ أَعْلَمُ بالمُهْتَدینَ. » فما قال مثل هذا، قال أیضاً: «ما یُبَدَّلُ القَوْلُ لَدَیَّ» لأن قولی علی حد علمی فی خلقی. «و مَا أنَا بِظَلَّامٍ لِلَعَبیدِ. » أی، ما قدّرت علیهم الکفر الذی یشقیهم، ثم طلبتهم بمالیس فی و سعهم أن یأتوابه. 

‏ ‏

‏با مرور دقیق در روایت مذکور از خاتم ولایت خاصۀ محمدیه، الإمام‏‎ ‎‏جعفرالصادق، علیه السلام، سرّی از اسرار قَدَر ظاهر می گردد. شیخ توضیحاً‏‎ ‎‏للمرام گوید: ‏

‏ ‏

بل ما  عملناهم[4] إلا بحسب ما  علمناهم؛ و ما علمناهم إلا بما أعطونا من نفوسهم مماهم علیه. فإن کان ظلماً، فهم الظالمون. و  قال تعالی: «و مَا ظَلَمَهُمُ اللّه و لَکِنْ أَنْفُسَهُم یَظْلِمونَ.»

‏ ‏

‏خلاصه آنکه کفر و ایمان و سعادت و شقاوت ناشی از صورت قدر و ظهور‏‎ ‎‏علمی خلق در قَدَر اول است. و مؤید آن، کلام حضرت ختمی ولایت، امام‏‎ ‎‏صادق، علیه السلام، است که فرمود: ‏إن اللّه عز وجل خلق السعادة و الشقاوة قبل أن‎ ‎بخلق خلقه. ‏مراد از «خلقِ» اول تقدیر است؛ و «خَلَقَ» به معنای قَدَّر می باشد. و‏‎ ‎‏تتمۀ کلام امام، علیه السلام، آن است که ‏فمن علمه اللّه سعیداً، لم یبغضه أبداً. ‎ ‎‏یعنی، ‏لا یصیر شقیاً‏. و صدور خطا از او، بر سبیل ندرت، ناشی از شقاوت او‏‎ ‎‏نیست. لکن اشقیا آنهایی هستند که بالذات به طرف شرور می روند؛ هر چند گاهی‏‎ ‎‏از آنها عمل خیر نیز ظاهر می شود؛ و آن عمل خیر خیر است، اگر چه از صاحب‏‎ ‎‏شقاوت ظاهر شود. ‏

‏هستند از اشقیا که به عبادات شاقه و اعمال عبادی بسیار دشوار دست‏‎ ‎‏می زنند، ولی در مواقع امتحان تغییر رویه داده، و چنان منغمر در خواسته های نفس‏‎ ‎‏اماره می شوند که غیر واقف به اسرار حیرت می کند. ‏‎[5]‎


کتابمصباح الهدایة الی الخلافة والولایةصفحه 107
‏حضرت ابوالحسن، موسی بن جعفر، علیه السلام، از کلام معجز نظام‏‎ ‎‏نبوی، صلی اللّه علیه و آله، نقل فرمودند که فرمود: ‏الشَّقِیُّ مَنْ شَقیَ فی بَطْنِ أُمِّهِ؛ ‎ ‎و السَّعیدُ مَنْ سَعِدَ فی بَطْنِ أُمِّهِ. فقال: 

‏ ‏

الشَّقِیُّ مَن عَلِمَ الله و هُوَ فی بَطْنِ أُمِّهِ أَنَّه سَیَعْمَلُ أََعْمالَ الأشقیاءِ.  و السَّعیدُ مَنْ عَلِمَ اللّه[6] و هو فی بطن أُمِّهِ أَنَّهُ سَیعْمَلُ أَعْمالَ السُّعَداءِ. [7]

‏ ‏

‏در نبوی معروف، منقول در کتب متعدد، از اصحاب حدیث نقل شده است‏‎ ‎‏که حضرت ختمی مقام وقتی فرمودند: ‏جَفَّت الأقلام و طویت الصحائف و مَا مِنْ نَسَمَةٍ‎ ‎کائنة إلی یوم القیامة إلا أنه کُتب مقعده من النار . . . ‏صحابه گفتند: ‏أفلا نتکل علی‎ ‎الکتاب و ندع العمل؟ قال، صلی اللّه علیه و آله:‏ ‏إعملوا؛ فکل میسّر لما خُلق له‏. و‏‎ ‎‏کلام معجز نظام سیدالساجدین، که نسبت قَدَر به عملْ نسبت روح است به جسد، ‏‎ ‎‏تفسیر کلام نبوی است که إ‏عملوا . . .‏ ‏

‏در علم قَدَری حق، اعیان قدریه به لسان استعداد ذاتی طلب وجود کردند، و‏‎ ‎‏حق به کلمۀ «کن» تکوینی درخواست آنها را اجابت فرمود. و وقتی در عالم شهادت‏‎ ‎‏مطلق ـ بعد از تنزلات کثیره ـ قرار گرفتند، امر تشریعی و تکالیف الهی را برخی قبول‏‎ ‎‏و برخی رد کردند. آنچه در روایات در این باب مذکور است دلالت بر این اصل دارد‏‎ ‎‏که خداوند سعادت و شقاوت را در دایرۀ تقدیر قرار داده است: ‏إنَّ اللّه عزَّ و جَلَّ خَلَقَ‎ ‎السَّعَادَةَ و الشَّقَاوَةَ قَبْلَ أَنْ یَخْلُقَ خَلْقَهُ. ‏و این معنا منافات با اختیار ندارد؛ بلکه بر این‏‎ ‎‏اصل استوار است که نفوس انسانی تقسیم به اشقیا و سعدا شده اند؛ و مقدر تغییر‏‎ ‎


کتابمصباح الهدایة الی الخلافة والولایةصفحه 108
‏نپذیرد. امام صادق، علیه السلام، در روایت بعد از روایت مذکور فرموده است: ‏إنَّ‎ ‎مَنْ عَلِمَهُ اللّه سَعیداً و إن ْ لَمْ یَبْق مِنَ الدُنیا إلّا فُواقَ ناقةٍ، خُتِمَ لَهُ بالسَّعادَةِ. 

‏ ‏

‏اکثر نفوس انسانی به سعادت گرایش دارند. سعید مطلق و شقی مطلق در‏‎ ‎‏مجموعۀ نظام بشری قلیل اند. فی حدیث الأوّل من ‏«باب السعادة و الشقاوة»، ‎ ‎المذکور فی کتاب التوحید للشیخ الأقدم، أعظم المحدثین حفظاً و أوثقهم درایة، ‎ ‎رضی اللّه عنه، سأل السائل عن أبی عبداللّه، علیه السلام: 

‏ ‏

من أین لَحِقَ الشقاءُ أهلَ المعصیة حتی حَکم لهم فی علمه بالعذاب علی عملهم؟ فقال علیه السلام: عَلِمَ الله عزَّ و جلَّ أَنْ لا یَقُومَ أَحَدٌ مِنْ خَلْقِه بِحَقِّهِ؛ فَلَمَّا عَلِمَ بذلکَ، وَهَبَ لَأِهْلِ مَحَبَّتِهِ القُوَّةَ عَلَی مَعْرِِفَتِهِ،  وَ وَضَعَ عَنْهُمْ ثِقْلَ العَمَلِ بِحَقیقَة ما هم أَهْلُهُ. وَ وَهَبَ لِأهْلِ المَعْصِیةِ القُوَّةَ عَلَی مَعصِیَتِهِمْ لِسَبْقِ عِلْمِهِ فیهم، و لَمْ یَمْنَعْهُمْ إطاقَهَ القَبُولِ مِنْهُ، لأنَّ عِلْمَه أَوْلَی بِحَقیقةِ التَّصْدیقِ؛ فَوَافَقْوا ما سَبَقَ لَهم فی عِلْمِهِ.  و إنْ قَدَرُوا أنْ یَأْْتُوا خِلالاً، تُنْجِیهِِِم عَنْ مَعْصِیَتِهِ. و هو مَعْنَی «شاءَ ماشاءَ. » و هو سِرٌّ

‏ ‏

‏«رحمت امتنانیه» یا رحمانیه در کلیۀ اشیا سریان دارد؛ و اصل فیض وجود و‏‎ ‎‏رحمت واسعه توقف بر عمل ندارد؛ و کریمۀ ‏«کُلّاً نُمِدُّ هَؤُلاءِ و  هَؤُلاءِ و مِنْ عَطَاءِ رَبِّکَ و‎ ‎مَا کانَ عَطاءُ رَبِّکَ مَحْظُوراً. »‏ اشاره به رحمت امتنانیه دارد. ‏‎[8]‎‏ رحمت رحیمیه، که‏‎ ‎‏از سوادن اسم «رحمان» است، خاص اهل طاعت است. و در این تبعیت رحیم از‏‎ ‎‏رحمان از اسراری نهفته است. ‏

‏سعادت و شقاوت در علم قَدَری، قبل از خلق موجودات، در عین ثابت سعید‏‎ ‎‏و شقی کامن است؛ و بعد از تنزل از علم به عین، از کمون به ظهور آید؛ و عوامل و‏‎ ‎‏علل اعدادی مدخلیت در ظهور آنچه کامن است دارد. و هیچیک از این دو نحو از‏‎ ‎‏وجود تغییر نپذیرد؛ چه آنکه موازنه بین علم و عین امری واقعی است. اما اگر کسی‏‎ ‎


کتابمصباح الهدایة الی الخلافة والولایةصفحه 109
‏سؤال نماید چرا مخلوق قبل از تحقق خارجی و ظهور‍ِ فعلِ حاکی از سعادت و‏‎ ‎‏شقاوت به تعین سعید و شقی متعیَّن است. جواب آن است که خداوند عالم است به‏‎ ‎‏افاعیل عباد قبل از ظهور خارجی. این جواب جهت جلوگیری از انحراف سائل از‏‎ ‎‏واقع و گرایش او به جبر با تحیّر ذکر گردیده است، و گرنه اصل  اشکال به جای خود‏‎ ‎‏باقی است. چه آنکه تفاوت اعیان به صورت علم قدری، و تفاوت طینتها قبل از‏‎ ‎‏ظهور خارجی، ‏‎[9]‎‏ و تعین اعیان به اسماء مختلفه و متقابلۀ در مقام ظهور، سبب‏‎ ‎‏تفاوت در اعمال و افعال خارجی است؛ ‏و المقدّر کائن: جفّت‏ ‏الأقلام و طویت‎ ‎الصحف. ‏حاصل آنکه انسانها در صورت و تعین متفاوت اند؛ و به اعتبار باطن و‏‎ ‎‏تعین آنها به تعین اسماء و صفات، انقسامشان به سعید محض و شقی محض و‏‎ ‎‏برزخ بین این دو، امری اجتناب‏‏ ‏‏ناپذیر است. ‏و إلی هذا أشار فی النبوی المعروف: ‎ ‎النّاسُ مَعادِنَ کَمَعادِن الذَّهَبِ و الفِضَّةِ‏ و دیگر معادن. شیخ اجل و سعدی آخرالزمان‏‎ ‎‏فرموده است: ‏

‏ ‏

«پرتو خورشید حسن بر همه تابد ولی  سنگ به یک نوع نیست تا همه گوهر شود»

 

کتابمصباح الهدایة الی الخلافة والولایةصفحه 110

  • أی، قدّر.
  • ـ «اصول» کافی، چاپ حاج سیدجواد مصطفوی، ج 1، ص 211.
  • ـ و این گفته منافات با علیت علم نسبت به معلوم خارجی ندارد؛ چه آنکه علم حق «فعلی» و علتِ معلوم است.
  • ـ نسخه بدل: عاملناهم.
  • ـ برخی معتقدند که انسان موجود ناشناخته ای است، و در قوای خیال و وهم و عقل پیچیدگیهای موجود است؛  لذا می گویند در احراز عدالت نیز به حسن ظاهر قناعت باید کرد، و ملکۀ عدالت را نتوان احراز نمود. و در برخی از نفوسْ حسن ظاهر، العیاذباللّه، از ریا تحقق پیدا می نماید. و چه بسا اشخاص منغمر در محاسبۀ نفس و بالغان به مقام مراقبه، از خود فریب خورده باشند. لذا شناخت بالغان به مقام عصمت برای اولواالعزم از انبیا میسور نیست، و جز از طریق وحی شناخته نتوانند شد. و به نظر تحقیق، عصمت در کمل و از اولیای محمدیین نیز موهوبی است؛ و در کمل از انبیا نیز امر چنان است که ذکر شد.
  • ـ در برخی از نسخ: الشقی فی علمه اللّه . . . و السعید من علمه اللّه.
  • ـ التوحید، چاپ النشر الإسلامی، «باب السعادة و الشقاوة»، ص 356.
  • ـ مطمح ابلیس همین رحمت است که «عاقبت ما را بدان شه رهبر است. »
  • ـ در خلقت دو نوع «طینت» وجود دارد: سرشت قبل از خلقت؛ و طینت بعد از خلقت، که ملایکه مرتب در کار ساختن و پرداختن این اخیرند.