مقدمه و شرح از استاد سید جلال الدین آشتیانی

گفتار در نسبت میان اسماء و اعیان

قال المصنف العظیم، أعلی اللّه قدره، فی «المصباح الأول» من‎ ‎«المشکوة الثانیة»‏ («نور» بیست و یکم): ‏

‏ ‏

قد عرفت بما کشفنا الغطاء عن بصرک و صار الیوم حدیداً، أن ثبوت الأعیان الثابتة فی العلم الإلهی بوجه کثبوت الأنوار الناقصة فی النورالتام. 

‏ ‏

‏چنانکه عرض شد، در مرتبۀ «واحدیت» تمیز ذات از اسماء و اسماء از اعیان به‏‎ ‎‏حسب تحلیل عقلی است؛ و در عین وجودْ اسماء الهیه و اعیان ثابته متحدند. لذا‏‎ ‎‏فرمودند: ‏إن ثبوت الأعیان الثابتة فی العلم الإلهی بوجه کثبوت الأنوار الناقصة فی نور‎ ‎التام. ‏شاید از همین جهت است که شارح علامه، قیصری، در مقدمه گفته است: ‏‎ ‎الأعیان الثابتة وجودات خاصة. ‏و از مسلمات است که در علم حق، چه در علم‏‎ ‎‏تفصیلی و چه در علم اجمالی، تکثر حقیقی راه ندارد. اما انتساب افعال به عین‏‎ ‎‏ثابت، یعنی حقیقت محمدیه، دون الأسماء الإلهیه و قیاس عین ثابت و اسماء الهیه‏‎ ‎‏به ماهیت و وجود، که در کلام استاد الاساتید، میرزا محمدرضا قمشه ای، نوّر الله‏‎ ‎


کتابمصباح الهدایة الی الخلافة والولایةصفحه 112
‏مضجعه، آمده، شاید به این معنا باشد که با آنکه اسماء الهیه در تجلیات اسمائیه‏‎ ‎‏علماً حجاب ذات اند، و با آنکه در حقیقتْ ذاتْ متجلی است و اسماء حجاب‏‎ ‎‏ذات اند، ولی فیض از طریق خزاین اسماء به اعیان، و از اعیان به عالم جبروت، و‏‎ ‎‏بعد از مرور به عوالم جبروتیه به عالم مثال و أرض الثالث من غیب الهویة، و از عالم‏‎ ‎‏مثال به عالم شهادت، تنزل می یابد. اما ماهیات در علم (به معنای عین ثابت) از آن‏‎ ‎‏جهت که صورت و ظهور اسماء الهیه‏‏ ‏‏اند، لولا جهات التمایز، وجود خاص‏‏ ‏‏اند؛ و‏‎ ‎‏فیض وجود از غیب ذات‏‏ْ‏‏ به اسماء، و از اسماء به اعیان، و از اعیان به عالم جبروت، ‏‎ ‎‏نازل می گردد؛ و بعد از تنزلات به عالم شهادت می رسد. ‏

‏ ‏

برخی از ارباب عرفان عین ثابت هر ممکنی را به منزلۀ مثال نوری افلاطونی می دانند؛ و یا تشبیه به «مُثُل» کرده اند که به منزلۀ روح اند نسبت به انواع خارجیه.  لذا شیخ در فصوص گفته است اسماء الهیه از جهت کلیت و معقولیت و تحقق به جهت وحدتْ هرگز تحقق خارجی نمی یابند؛ و لها الأثر و الحکم فما له وجود عینی.  این حکم در اعیان نیز جاری است؛ و لذا قیل: الأعیان الثابتة لا تنتقل من الغیب إلی العین؛ بل الظاهر هو الظل للغیب. و ما قیل إنها ما شمّت رائحة «الوجود»، مرادهم الوجود الخارجی. و الأعیان من جهة کونها علوم تفصیلیة للحق، لا تقبل التجافی.  

و اما قیاس استاد المشایخ الأسماء بالماهیة، أنما هو من جهة التعین؛ لأن الأسماء إنما هی حجب الذات؛ و الأعیان بنفسها حجاب علی وجه الأسماء. لأن کل اسم یعرف بصورته، و یظهر بها آثاره؛ و من هذه الجهة، الماهیة وجود خاص إمکانی، و لیس فی العالم غیر سنخ الوجود. و قد حققنا هذه العویصة حیث قلنا: و للعلم ظاهر؛ هو الکثرات المتمیزة المختلفة؛ و هو حضرة الإمکان. و باطن؛ هو الوجود و الوجوب الذاتی. فللوجود ظاهر؛ هو مرتبة الوجوب الذاتی. و باطن؛ هو حضرة الإمکان. فالوجود هو الظاهر فی عرصة الوجود و التحقق بالصور العینیة و الحقائق الخارجیة؛ و فی حضرة العلم بالصور العلمیة. فالماهیات صور علمیة.  هی مظاهر لجهة بطون الوجود و ظهورالعلم. و الحقائق العینیة مظاهر لجهة ظهور الوجود. و الأشیاء من جهة امتیازاتها و جهات اختلافاتها راجعة إلی العدم و البطلان. 


کتابمصباح الهدایة الی الخلافة والولایةصفحه 113

ثم بعد ما أورد، أعلی اللّه مقامه، علی أستاذ مشایخه، علیهم الرحمة و الرضوان، قال: 

 

و التحقیق الحقیق بالتصدیق ما عرفت فی طی الأنوار الإلهیة. 

 

إلی أن ساق الکلام بقوله: 

 

إن التوحیدالحقیقی بإیقاع الإسم علی المسمّی؛ و إلافعبادة الإسم کفر؛ و عبادة الإسم و المسمی شرک. [1]

‏ ‏

‏ظاهراً مراد از «اسم» اسمِ اسم است. مثل اسم «اللّه» در کتابت. و اگر مراد از‏‎ ‎‏اسمْ ذات متصف به الوهیت باشد، ‏فهو المعبود لعباده. و أما من کان یرید عبادة‎ ‎الذات، ای الغیب المغیب، فلیعلم أن الذات غیر متعیََّن بالتعین المعبودی. و إله‎ ‎العالم هو الذات و المتصفة، أو المتعیَّنة، بالألوهیة. و أما الواصل إلی أعلی درجة‎ ‎الفناء کان ربّه و معبوده التعین الأول، أو الحقیقة الجامعة للتعین الأول و الثانی. ‎ ‎

نقل و تحقیق

‏ ‏

قال الشارح العارف المحقق، شرف الدین القیصری الساوی،  فی الفصل الثالث من مقدمة التی صنفها لکشف معضلات کتاب الفصوص و شرحه: 

و اعلم، أن للأسماء الإلهیة صوراً معقولة فی علمه تعالی؛ لأنه عالم بذاته لذاته و أسمائه و صفاته. و تلک الصور العلمیة من حیث إنها 


کتابمصباح الهدایة الی الخلافة والولایةصفحه 114
عین الذات المتجلیة بنحو خاص و نسبة معینة، هی المسماة ب‍ «الأعیان الثابتة»، سواء کانت کلیة و جزئیة، فی اصطلاح أهل اللّه. و یسمی کلیاتها بـ «الماهیات» و الحقائق، و جزئیاتها ب‍ »الهویات»،  عند أهل النظر. 

‏ ‏

‏اعیان ثابته صور علمیه حق اند، و منشأ امتیاز شئون حق از جهت تجلیات‏‎ ‎‏اسمائیه اند. و از آنجا که اعیان تعین اسماء الهیه اند، تأخر آنها از اسماء الهیه به‏‎ ‎‏حسب تحلیل عقلْ ذاتی آن اعیان است. و تعین حق به شئون کلیۀ اطلاقیه منشأ تمیز‏‎ ‎‏صور علمیه است. منشأ ظهور هر عین ممکن در حضرت علمیه اسمی از اسماء‏‎ ‎‏الهیه است؛ و نیز منشأ ظهور اعیان امکانیه اسم کلی جامع الهی است. و حقیقتِ‏‎ ‎‏تجلی از جهت تعین، اسم حاکی از غیب مطلق است که شأن آن غیبْ عدم تعین‏‎ ‎‏است. و هر تعینی از جهت اسمِ منشأ آن تعینْ شأنی از شئون غیب است؛ و اسم‏‎ ‎‏جامع الهی منشأ جمیع تعینات است. ‏

‏ ‏

‏مراد از «اسم» نفس مفهوم اسم نیست. در تجلیات اسمائیه حقیقت ذات‏‎ ‎‏است که متشأن به شئون اسمائیه است. یعنی، در تسمیۀ «اسم» نظر به تنزل ذات‏‎ ‎‏است در جلباب اسماء کلیه و جزئیه؛ نه مفاهیم منتنرع از ذات در مقام الوهیت. ‏

إذا عرفت معنی ما حررناه لک، تعرف أن الأثر و إن کان للذات و لکن الحقیقة‎ ‎الغیبیة المطلقة تأبی عن التجلی فی مظهر، أیّ مظهر کان. ‏لذا اعیان ممکنه مستندند‏‎ ‎‏به استار و حجب ذات‏‏یعنی اسماء الهیه سُبحات وجه و ذات حق اند، که اگر حق به‏‎ ‎‏تجلی وجودی بدون این سُبحات ظاهر گردد، ‏لاَحْتَرَقَتْ سُبُحَاتُ وَجْهِهِ ما انْتَهَی إلیه‎ ‎بَصَرُهُ مِنْ خَلْقِهِ. ‏و بر همین روال، اسماء الهیه نیز در مقام تجلی فعلی، از طریق‏‎ ‎‏تجلی در اعیان ثابته در حضرت علمیه، ظاهر یا ساری یا متجلی در حضرات عینیه‏‎ ‎‏گردند. و متجلی در حقیقتْ حضرت ذات است ولی در جلباب اسماء؛ و ساری در‏‎ ‎‏حقایق خارجی‏‏ْ‏‏ ذات است در جلباب اعیان ثابته، بدون تجافی ذات از مقام غیب‏‎ ‎‏الغیوب، و بدون تجافی اسماء از افق وحدت در حضرت اعیان. و اعیان ثابته نیز‏‎ ‎‏خود ظلّ اسماء الهیه، و اسماء الهیه ظلّ ذات اند؛ و اعیان خارجیه اظلال اسماء‏‎ ‎‏الهیه اند. اعیان ثابته از آن جهت که شئون حق اند، وجودات خاصه اند، به تعبیر‏‎ ‎


کتابمصباح الهدایة الی الخلافة والولایةصفحه 115
‏شارح علامه قیصری؛ و انوار ضیعفه اند، به تعبیر مصنف علامه، امام محقق، ‏‎ ‎‏نور اللّه مضجعه. و از آنجا که اصالت خاص سنخ وجود است، اعیان از جهت‏‎ ‎‏وحدت، نه غیریت و کثرت، واسطۀ ظهور حقایق غیبیه اند؛ و اظلال اسماء و‏‎ ‎‏وجودات خاصه اند از جهت غیریت مفهوم. ‏

‏از آنچه که بتفصیل ذکر شد، فرمودۀ استاد مشایخنا العظام، عارف زمانه، ‏‎ ‎‏میرزا محمدرضا قمشه ای اصفهانی، رضی اللّه عنه، بی وجه نمی باشد. قال: ‏

‏ ‏

فإن قلت: إذا کان اسم اللّه و العین الثابتة المحمدیة متحدین فی العلم، فلم أسند العالم إلی تلک االعین، و لِم یسند إلی ذلک الإسم؟ أقول: العین الثابتة تعین ذلک الإسم، و الشیء یفعل بتعینه.  فالمتجلی فی الملک و الملکوت و الجبروت و اللاهوت تلک الحقیقة[2] بإذن اللّه و خلافته. و اللّه هوالملک الحق المبین. 

‏ ‏

‏مرحوم آقا محمدرضا و امام، قدس اللّه سرّ هما، معترف اند که آنچه در اعیان‏‎ ‎‏ظاهر می شود، اثر اسماء الهیه می باشد؛ و آنچه که از خزاین اسماء نازل بر مظاهر‏‎ ‎‏شود، اثر ذات است؛ بل سریان اسماء الهیه عین سریان و ظهور حق است. ‏

‏ ‏

‏قوله(قده): ‏

‏ ‏

المصباح الثانی[3] فیما ینکشف لک من سرّ الخلافة . . . و فیه حقائق إیمانیة، تطلع من مطالع نورانیة. 

 

کتابمصباح الهدایة الی الخلافة والولایةصفحه 116

  • ـ «نور» بیست یکم. قال الإمام، قدس اللّه سرّه، فی هامش هذه الرسالة التی استنسختها من نسخة الأصل أیام شبابی: و معناه الآخر، الإستقلال النظر إلی الأسماء بلانظر إلی المسمی کفر، لستر المعبود الحقیقی بالأسماء و مع استقلال النظر إلیها علی کون المعبود منظوراً إلیه أیضاً شرک. و جعل الإسم مرآة لعبادة الذات توحید. و له معنی آخر أدق. هذه عبارته، أدام اللّه ظلّه الظلیل علی رؤوس المستفیدیه و أدیمت إشراق نوره مستدیماً علی رؤوس المستعدین.
  • ـ أی، الحقیقة المحمدیة.
  • ـ من «المشکوة الثانیة».