خلاصۀ این «مطلع» و (مطلع اول) آن است که اولین تعین لا حق یا حاصل و عارض بر وجود منبسط و نفس رحمانی و مشیت مطلقه و حقیقت محمدیه، تعین در کسوت عقل اول است؛ و در کمال اسمائی اولین جلوه و ظهور حق، در وجود منبسط و
کتابمصباح الهدایة الی الخلافة والولایةصفحه 116
مشیت فعلیه می باشد، که از سماء اطلاق بر اراضی تقیید نازل می شود. و اولین تعین و قیدی که آن فیض ساری در ذراری وجود قبول نماید، تعین عقلی است. باید توجه داشت که در این سریان و ظهورْ امر ساری متقوم است به حق؛ بلکه تقوم به حق نحوۀ ظهور آن است. ارباب تحقیق گفته اند برخی از تعینات منبعث از ذات حقیقتِ وجود است؛ مانند تعین «احدی» و «واحدی». و بعضی از قیودْ عارض و لا حق است؛ مانند لحوق تعینات غیر متناهیه بر وجود منبسط إلی الأبد.
اولین تعین وارده بر فیض ساری و حقیقت محمدیه، تعین آن حقیقت در صورت عقل اول است. و به این حقیقت اشاره شده است در کلام برخی از کاملان در معرفت که گفته اند: أوَّلُ مَنْ بایَعهُ العَقْلُ الأوَّلُ. و هو حسنةٌ من حسناته. باید توجه داشت که فیض از مجرا و مجلای عقلْ ساری در جمیع اشیاست. لذا برخی در صدد جمع بین مشرب عرفا و حکما در اولْ صادر از غیب وجود برآمده اند، و گفته اند عقل مرتبۀ جمع و اجمال وجود منبسط، و وجود منبسط مرتبۀ تفصیل آن می باشد. و یؤید هذا الجمع قوله، صلی اللّه علیه و آله: أوّل ما خلق اللّه القلم و ورد أیضاً: أوّل ما خلق اللّه نوری و أوّل ما خلق اللّه روحی از امیر مؤمنان، علیه السلام، به سند صحیح روایت شده است که: سُئِلَ النَّبِیُ عَنْ أَوَّلِ ما خلق اللّه. و قال: خَلَقَهُ اللّه مَلَکاً، لَهُ رُؤوسٌ بِعَدَدِرؤوسِ الخلائِقِ. حدیث أوّل ما خلق اللّه القلم و نیز خطاب صادر از حق: أُکْتب و قال القلم: ما أکتب؟ قال تعالی شأنه: القَدَر ما کان و ما یکون إلی الأبد صریح است که مشیت فعلیه بعد از مرور از عقل، به ذراری وجود نازل می گردد که «أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءاً و سَالَتْ أَوْدِیةٌ بِقَدرِِها.»
در کتب عامه و خاصه روایاتی در خلقت نوری حضرت ختمی مرتبت و عترت آن حضرت، علیه و علیهم السلام، موجود است. مصنف علامه، قدس اللّه روحه، چند حدیث در این باب ذکر کرده اند، و به تفسیر و تحقیق در مضامین آن روایات پرداخته اند. از جمله، حدیثی است در کتاب کافی، «کتاب الحجة»، مأثور از امام صادق، علیه السلام، حیث قال صلوات اللّه علیه:
کتابمصباح الهدایة الی الخلافة والولایةصفحه 117
إنَّ اللّه کانَ إذْ لا کانَ؛ فخَلَقَ الکانَ و المَکانَ؛ و خَلَقَ نورَ الأَنْوارِ الَّذی نُوِّرَتْ منه الأَنوارُ؛ و أَجْرَی فیه مِنْ نورِهِ الَّذی نُوِّرَت مِنه الَأَنوارُ. و هو النُّورُ الَّذی خَلَقَ مِنْهُ محمّداً و علیّاً.
مرجع ضمیر «هو» در و هو النور الذی خلق منه محمد، نور الأنوار یا نور الأنوار الذی نوّرت منه الأنوار است. و نظر به اتحاد خاتم الأنبیاء و خاتم الأولیاء، آن دو بزرگوار «صادر نخست» به شمار آمده اند.
وجه اتحاد آن دو بزرگوار آن است که اگر چه در مقام ظهورْ حضرت ختمی نبوت بر کافۀ موجودات تقدم دارد و هو، صلی اللّه علیه و آله، سیّد العالم و مبدأ ظهوره و ختمه و رجوعه إلی اللّه، ولی در نهایات متحدند که
«نبی چون آفتاب آمد ولی ماه یکی شد در مقام لی مع اللّه»
تأخر حضرت مولی الموالی از سرور کاینات نظیر تأخر جوهر مجردی از جوهر مجرد دیگر نیست. و از باب تنظیر، همچون تأخر عرض از جوهر است. زیرا عرض از شئون جوهر و ظهور جوهر است. و تشبیه از جهتی مقرّب، و از جهاتی کثیره مبعد است.
برخی از ارباب حدیث روایت شریف را از این قرار نقل کرده اند که إن اللّه تعالی کان إذ لا کان، فخلق المکان. به این لحاظ که اطلاق «ممکن» به «مکان» در عرف اکابر از محدثان نظایر زیاد دارد. مصنف محقق حدیث شریف را به نحو کامل شرح و دقایق آن را ذکر فرموده اند. ذوق آن قدوۀ ارباب حق و یقین بی نیاز از توصیف است. و شرح مشکلات از احادیث و تقریر مراد صاحبان و وارثان ولایت مطلقۀ محمدیه از عهدۀ متکلمان خارج است؛ و در بعضی از موارد حتی تسلط به علم اعلی و حکمت متعالیه نیز در این مقام کافی نیست؛ تنها احاطه به رموز کلمات ارباب عرفان مشکل گشاست که گفت:
خلیلی قطّاع القوافی إلی الحماء کثیر و أما الواصلون قلیل
«که حد خوبی گل را هزاردستان گفت».
کتابمصباح الهدایة الی الخلافة والولایةصفحه 118
نظر به اینکه انظار سائلان و طالبان معرفت در عصر ائمه به عالم شهادت و ماده متوجه بود، از آن بزرگواران سؤال می شد که خداوند قبل از خلقت چگونه عالم به اشیا بود. ائمه اهل بیت نیز مناسب با حال آنان سخن می گفتند. سر و کار ائمه، علیهم السلام، پیوسته با دانایان و واقفان به مسائل علمی نبود. در نظر دارم که فضیل از امام محمد باقر، علیه السلام، سؤال کرد که آیا خداوند قبل از ایجاد خلایق به وحدانیت و تفرد خود آگاه بود، یا علم به وحدانیت بعد از خلقت برای او حاصل شد. چون وی دیده بود در این مسئله اصحاب امام(ع) اختلاف دارند: بعضی قایل و برخی منکرند. برخی از آنها معتقد بودند که اگر خداوند عالم به وحدت خود بود قبل از ایجاد ممکنات به اینکه غیر او وجود ندارد، لازم می آید که ممکنات ازلی باشند؛ چه آنکه علم به تفردِ خود مستلزم علم به خود و علم به ممکنات است. این کسان از علم به نحو اطلاق صورت زاید بر ذات می فهمیدند. برخی از اصحاب نیز می پنداشتند که اگر خداوند قبل از ایجادْ عالم به اشیا بود، باید ممکنات قبل از وجود موجود می بودند. اینان می پنداشتند که علم به معدوم تعلق نمی گیرد. در علم سمعی و بصری حق نیز از آن جهت که به زعم ایشان سمیع کسی است که صورت را بشنود و بصیر کسی است که مبصر را ببیند مشکل داشتند. اینکه امیر مؤمنان، علیه السلام، فرموده اند: بَصیرٌ إذْلا منظورَ إلیه مِن خَلْقِه. جواب از شبهۀ غیر واقفان به این دو صفت الهی است که از اسماء کلیه و امهات اسماء به شمار می روند. و نیز فرموده اند عالمٌ حیثُ لا معلومَ لَه أو سمیع إذ لا مسموع له.
دامنۀ اختلاف در ذات و صفات و اسماء الهیه و تشاجر بین اصحاب ائمه، بعد از گذشت دو قرن نیز، وسیع بوده است. خیر بهجت اثر و أمَّا الحوادثُ الواقعةُ . . . ناظر است به انواع اختلاف بین اصحاب و پیروان اهل بیت که در بین آنان صاحبان قریحۀ مستقیم و متکلمان ورزیده سراغ نداریم جز قلیل.
کتابمصباح الهدایة الی الخلافة والولایةصفحه 119