در «مطلع» سوم، از «مصباح» ثانی، صحبت از «صادر اوّل» به میان آمده است؛ و حضرت امام(قده) به این مسئله پرداخته اند که نزد حکما صادر نخستْ «عقل اول» است. و روایات متعدد در کتب ارباب حدیث، از عامه و خاصه، بر این اصل دلالت دارد؛ و احدی از ارباب «درایت» این اصل اصیل و قاعدۀ غیر قابل انکار را رد نکرده است. کسانی که صدور کثیر را از حق جایز دانسته اند، مبدأ المبادی و نورالأنوار را واحد حقیقی ندانسته اند، و قایل به صفات زایده و جهات متکثره در حق اند. نزد قایلان به بساطت ذاتیۀ حق و نافیان صفات کلیۀ زاید بر ذات ـ خلافاً للشیخ الأشعری و أذنابه، چه آنکه اشاعره امهات صفات را زاید بر ذات می دانند، و ذات را ماهیتی مجهولة الکنه فرض کرده اند ـ در مبدأ اول جهت کثرت نیست، و اختیار نیز عین ذات اوست؛ لذا بهویته البسیطة منشأ ظهور جمیع اشیاست، ولی بر سبیل نظم و تنسیق. چه آنکه نزول برکات از سماء اطلاق به اراضی تقیید بر طریق الأشرف فالأشرف إلی أن ینتهی إلی الأخسّ است.
کتابمصباح الهدایة الی الخلافة والولایةصفحه 121
شیخ کامل، غزالی، که در زمان تألیف تهافت شیخ اشاعرۀ زمان خود بود، در این کتاب این اصل مسلم را مورد تمسخر قرار داده است. او صریحاً قایلان به نفی صفات زایده را جزء منکران صفات می داند؛ و غفلت دارد که صفت زاید بر ذات ـ هر صفتی که فرض شود ـ محدود خواهد بود، و موجود متأخر از ذاتِ غیر متناهی متناهی و محدود به حد عدمی است، و کلام آدم الأولیاء و سر الأنبیاء، علیه السلام، به همین تالی فاسد ناظر است که
لَیْسَ لِصِفَتةِ حدٌ محدودٌ و لا نَعْتٌ موجودٌ . . . و کمالُ الإخلاصِ لَهُ نَفْیُ الصِّفاتِ عَنْهُ.
غزالی در آن زمان، و شاید تا دم مرگ نیز، به ارادت به شیخ اشعری مفتخر بوده است. عجب آن است که ابن عربی نیز جهات مختلفه در حق را قبول کرده است. اما تلمیذ او، صدرالدین قونوی، آن را رد فرموده اند. شیخ در جلد اول از فتوحات گفته است:
مسألة: الواحد من جمیع الوجوه لا یصدر منه إلا واحد. و هل ثَم مَن هو علی هذا الوصف، أم لا؟ فی ذلک نظر للمنصف. ألا تری الأشاعرة ما جعلوا الإیجاد للحق إلا من کونه قادراً، و الإختصاص من کونه مریداً، و الإحکام من کونه عالماً؟ و کون الشیء مریداً ما هو عین کونه قادراً. فلیس قولهم بعد هذا: إنه واحد من کل وجه. صحیحاً فی التعلق العام. و کیف، و هم مثبتو صفات زائدة علی الذات، قائمة به تعالی. و هکذا القائلون بالنسب و الإضافات.
کتابمصباح الهدایة الی الخلافة والولایةصفحه 122
از آنجا که درازنویسی خالی از مشکلات نیست، گاه در نوشته های شیخ اکبر(قده) مطالب غثّ و سمین در کنار هم می آید. آنکه قایل به عدم جواز صدور کثرت از وحدت است، حق اول را واحد حقیقی می داند، و قول به صفات زایده را باطل می خواند، و قایل به این مسلک فضیح را خالی از شرک خفی نمی داند. در هر صفتی از صفات حق، به حسب واقع و وجود خارجی، معانی جمیع صفات تحقق دارد. و فرق بسیار است بین کثرت صفات به اعتبار مفهوم. و وحدت آنها به اعتبار تحقق و وجود خارجی.
شیخ در فتوحات در اینکه حق واحد حقیقی است نوعی مناقشه دارد. قال:
قول القائل: إنما وجد عن المعلول الأول الکثرة، و إن کان واحداً، لاعتبارات ثلاثة وجدت فیه. و هی عقلُه، علَّته، و نفسَه، و إمکانَه. فنقول لهم: ذلک یلزمکم فی العلة الأولی، أعنی وجود اعتبارات فیه؛ فلِم منعتم أن لا یصدر عنه إلا واحد؟ فإما أن تلتزموا صدور الکثرة من العلة الأولی، أو صدور واحد عن المعلول الأول؛ و أنتم غیر قائلین بالأمرین.
شیخ اکبر حقیقتِ ذات را از آن لحاظ که غیب محض است مبدأ کثرت نمی داند؛ چه آنکه ذات بعد از تجلی ذاتی و ظهور حاصل از شهود ذات للذات و تعین احدی و واحدی و تعین الوهی، مبدأ ظهور به وحدت سریانی و نفس رحمانی گردید. به عبارت دیگر، مبدأ ظهور سلاسل طولیه و عرضیه اسم «اللّه» متجلیِ در
کتابمصباح الهدایة الی الخلافة والولایةصفحه 123
عقل اول است، و یا ظهور حق به اسم کلی «الرحمان» و نفس رحمانی و «حق مخلوق به». ولی یک اصل مسلم و انکار ناپذیر آن است که در تعین «احدی» و «واحدی» کثرت به اعتبار مفهوم است، و حقیقت وجود به صرافت و وحدت باقی است. و هیچیک از ارباب تحقیق تفوه به تحقق کثرت واقعی و حقیقی وجود قبل از تنزل آن در مراتب خلقیه و مجالی امکانیه ننموده است. به عبارت دیگر، حق در مقام اتصاف به «الوهیت» یا «واحدیت» واحد حقیقی است؛ و مظهر آن نیز، در مذاق قومی، حقیقت محمدیه است که اصل کافۀ قابلیات در مقام علم و منشأ اصل فاعلی در مقام عین است. و ارباب نظر آن مظهر واحد را «عقل اوّل» گویند، که خالی از کثرت ـ در خارج نه به حسب مفهوم ـ نیست. و این کثرت در حق تعالی نیست. این جهتِ امکانی لازم تنزل وجود از سماء اطلاق است به اراضی تقیید، و همان منشأ کثرات است. صفت «امکان» اُم الکثرات، و منشأ انتزاع آن حد حاصل از تنزل است. در مبدأ هستی وجودْ حد ندارد، غیر متناهی است به اعتبار شدت نوریت و وجود؛ و عقلْ متصف به عدم تناهیِ شدّی نمی باشد. حقیقت وجود به شهود واحد مشاهده نماید ذات خود را و اعیان را که صور معلومیت ذات اند. و به همین شهود، یعنی شهود ذاتی، مشاهده نماید همۀ تعینات حاصل از تجلی در مظاهر را؛ و با همان شهود مشاهده نماید اسماء الهیۀ مستجن در حقیقت خارجی وجود را به استجنان علم اجمالی و تفصیلی. به عبارت واضحتر، تعین احدی و واحدی و ظهور و تجلی حق به «فیض اقدس» و تعین حقیقت وجود به صور اسمائیه و اعیان ثابته، موجب کثرت حق به اعتبار اتصاف او به «احدیت» نمی شود، و حصول کثرت و تعدد جهات و اعتبارات را در وجود محض ایجاد نمی کند؛ بلکه کثرتْ امری عقلی و تعین اسماء به صور قدریه فقط به اعتبار تحلیل عقل است و بس. کثرت از ناحیۀ تجلی اسماء در جلباب اعیان ثابته حاصل می گردد؛ چه آنکه وجود و کمالات خاص آن از جهت اطلاق و معقولیتْ در خارج تحقق نمی یابند، و لها الأثر و الحکم فیماله وجود عینی.
قال الإمام العارف فی «المطلع» الثالث من «المصباح» الثانی:
هل بلغک اختلاف ظاهر کلمات الحکماء المتألهین و الفلاسفة
کتابمصباح الهدایة الی الخلافة والولایةصفحه 124
الأقدمین؟
محققان از عرفا و کمل صوفیه و غواصان دریای معرفت از حکما متفق القول اند که اولین صادر و نخستین جلوۀ حق در مراتب کونیه و درجات وجودیه واحد است؛ و صدور کثیر در مرتبۀ واحده موجب کثرت در مبدأ المبادی است؛ با اذعان و اتفاق بر اینکه صادر نخست مشتمل است بر جمیع کمالات مادون، و مظهر است جمیع اسماء و صفات حق را، و فیض وجود از او به کاینات می رسد، که فرمود: نَحْنُ السَّابِقونَ الآخِرونَ یا نحن الآخرون السّابقون. فهو الإنسان الحادث الأزلی، و النشء الدائم الأبدی. و لسان مرتبۀ این حقیقت: کُنْتَُ نبیّاً و آدمُ بَیْنَ الماء و الطِّینِ.
مصنف محقق در مقام تحقیق حقیقت نبوت و ولایت قبل از تعین خلقی و بعد از ظهور در مراتب غیب، یعنی عالم جبروت و ملکوت، ثم الظهور فی عالم الشهادة، و الرجوع إلی ما بدأ منه، و الولوج فی المرتبة الواحدیة (قاب قوسین) و الأحدیة (أو أدنی)، در این رسالۀ مختصر، که در عین حال مشتمل بر امهات مباحث ولایت و نبوت اعم از نبوت تعریفی و تشعریی است، همراه با ذکر دلایل نقلی و عقلی تواماً، به تحریر عالیترین مباحث عرفانی و ذوقی پرداخته اند.
محققان از حکما، از اقدمین، یعنی اوایل، و متضلعان در حکمت و معرفت در دوران اسلامی و مشایخ عرفا و صوفیه (ارباب کشف و شهود) اتفاق نظر
کتابمصباح الهدایة الی الخلافة والولایةصفحه 125
دارند که از مبدأ المبادی، که مبرا از انواع و اقسام ترکیب و متصف به بساطت حقیقی و وحدت صرف است، جز واحد صادر نشود. و در این مسئله هیچ اختلافی ندارند. ولی در اینکه این واحدِ صادرِ از افقِ مطلقْ «عقل اوّل» یا «وجود منبسط» و «مشیّت فعلیه» و «نَفَس رحمانی» و «حق مخلوق به» باشد، اختلاف کرده اند. قاطبۀ حکمای قبل از صدر المتألهین صادر اول را «عقل اول»، و عرفا آن را «وجود منبسط» و رحمتِ واسعۀ الهیه و «رحمت امتنانیه» می دانند؛ و هر یک جهت اثبات نظر خود دلایلی ذکر کرده اند که غلب آن دلایل قابل مناقشه است.
مصنف محقق(قده) بعد از نقل مورد اختلاف این دو طایفه از حکما و عرفا، از نصوص شیخ محقق، صدرالدین رومی قونوی، نقل کرده اند:
و الحق، سبحانه، من حیث وحدة وجوده لم یصدر عنه إلا واحد، لاستحالة إظهار الواحد و إیجاده من حیث کونه واحداً ما هو أکثر من واحد. لکن ذلک الواحد عندنا ما هوالوجود العام المفاض علی أعیان المکوّنات؛ و ما وجد منها و ما لم یوجد مما سبق العلم بوجوده، و هذا الوجود مشترک بین القلم الأعلی . . . و بین سائر الموجودات.
ثم قال(قده):
و قال بمثل المقالة فی مفتاح الغیب و الوجود.
مؤلف محقق در «مطلع» چهارم فرموده اند:
قدحان حین أداء ما فرض علینا بحکم الجامعة العلمیة و العرفانیة و الأخوة الإیمانیة بإلقاء الحجاب عن وجه مطلوبهم.
منظور از القاء حجاب توجیه وجیه و جمع بین اقوال عرفای شامخین و فلاسفۀ
کتابمصباح الهدایة الی الخلافة والولایةصفحه 126
محققین است به بیانی صریح. یعنی تقریر این حقیقت که
فإن طور العرفاء و إن کان طوراً وراءالعقل إلا أنه لایخالف العقل الصریح.
نه مشاهدات ارباب معرفت منافی حکم صریح عقل است، و نه برهان عقلی مخالف شهود ارباب کشف. ارباب معرفت و سلاطین اقلیم حکمت نظر دارند به جهات کثرت و حفظ مراتب وجود و ظهور آن در عوالم غیب و شهود و مراعات جهات علل و اسباب و نحوۀ تحقق قوس صعود و نزول؛ و وجهۀ همت آنان بیان نحوۀ صدور کثرات از واحد من جمیع الجهات است، با حفظ این اصل که فیض وجود در قوس نزول، بعد از مرور در درجات و مراتب اشرف و عوالم جبروت و ملکوت، به عالم ماده تنزل می کند؛ و در قوس صعود به حرکت انعطافی از اخس شروع، و بعد از طی منازل معدنی و نباتی و حیوانی و انسانی به اشرف موجودات ختم می شود؛ و باب خیرات و برکات نازل از مقام غیب وجود به تعین عقلی متحقق، و در قوس صعودی به عقل ختم می گردد. و در حقیقت، کثرات مترائی در نظام هستی مستند به صادر اول و قلم اعلاست. و این قلم است که بنابر روایات عالیة المضامین نقوش غیر متناهیه بر لوح هستی می زند، که أَوَّلُ ما خَلَقَ اللّه القَلَمَ. و قال له اللّه: أُکْتُبْ علمی فی خلقی إلی الأبد.
و اما ارباب عرفان و محققان از اصحاب ایقان لم ینظروا إلی تعینات العوالم؛ و یروا أن التعینات الموجودالمطلق، المعبر منها ب »الماهیات» فی العوالم، خیال فی الخیال.
کتابمصباح الهدایة الی الخلافة والولایةصفحه 127
تحقیق عرشی
عارفانِ ناظر به حقایق و مشاهد درجات و منازل وجود و صاحبان مقام تمکین و دعوت نبویه لسعة دائرة و لایتهم لا ینظرون إلی الأشیاء بالعین الیُمنی، و لا بالعین الیُسری. صاحبان ولایت مطلقه و وارثان مقام و علوم و احوال حضرت ختمی ولایت و نبوت به وحدت در کثرت و کثرت در وحدت قایل اند. حقیقت وجود بدون تجافی از مقام غیب الغیوب متجلی در مظاهر خلقیه است. لذا ارباب تحقیقْ حقیقت وجود، یا حقیقت ذات، را از حقایق ارسالیه می دانند. و معنای سریان وجود در مظاهر غیب و شهود، تنزل و ظهور ذات است در مظاهر خلقیه، که اولین تنزلْ ظهور آن حقیقت به وصف وحدت است، که از آن تعبیر به «نَفَس رحمانی» و «وجود منبسط» نموده اند. عرفا صادر اول یا نخستین جلوۀ وجود را به قید اطلاق همان «نفس رحمانی» نام داده اند. و آن عبارت است از نفس ظهور و سریان در مراتب اکوان. و از وجودات امکانیه، که وجود مقید نام دارد، به «فعل» حق تعبیر کرده اند. در مسفورات ارباب عرفان مذکور است:
فاعلم، أن أحد اعتباری الوحدة؛ و هو الحقیقی منهما. هو معنی الإطلاق الذی یلحق الوجود لذاته و یقتضیه أولاً؛ فإنه من خواصه اللازمة البینة. فحقیقة الوجود حیث یظهر لا یظهر إلا به؛ و لا یتحقق أحکامها إلا باعتباره. و ظاهر الوجود فی کلام المحققین عبارة عن الوجوب. و الثانی من الإعتبارین، هو النسبی منهما. هو الذی یلاحظ فیه الحقائق الإرتباطیة. و لا شک أنه إنما یلحق الوجود بعد إرتباط لحوق العلم إیّاه . . . و الإمکان إشارة إلیه.
اینکه در کلمات عرفا مذکور است که کلیۀ صفات کمالیه در عین وجود، یا ظاهر وجود، متحدند، مرادشان حقیقت وجودِ متصف به ازلیت ذاتیه می باشد، نه مقام غیب الغیوب. و نیز در هر موضع از کلماتشان که از حقایق «ارتباطیه» سخن
کتابمصباح الهدایة الی الخلافة والولایةصفحه 128
گفته اند، مرادشان وجودات خاصه می باشد که ظلّ وجودند. و صدر الحکماء و العرفاء از این حقایق ارتباطیه به «عین الربط بالحق»، یا «معانی حرفیه» به اصطلاح ارباب حقیقت، تعبیر فرموده است. و در اصطلاح ارباب معرفت به آن «اضافۀ اشراقیه» و «اثر وجود خاص امکانی» گویند. صدر المتألهین به وجه جمعی بین قول ارباب تحقیق از عرفا و حکما قایل گردیده، و گفته است که نظر قایلان به صادر اول بودن عقل اول آن است که «فیض مقدسْ» نفس تعین و فیض است، نه مفاض و متعیَّن. معنای کلام آن بزرگ زمانه آن است که «فیض مقدس» نفس ظهور و جلوۀ حق و عین تدلی و ظهور اوست، نه مفاض و متعیَّن؛ و عقل اول نخستین تعین طاری بر فیض مقدس است. و اما بیان این معنی که ضروری صدورْ فرض مصدر و صادر و مفیض و مفاض و آن نیز فرع بر غیریت و تعدد است، چندان وجیه نمی باشد. چه آنکه بنابر مسلک تحقیق، وجودِ عقل اول نیز نفس ربط و نسبت به مبدأ هستی، بلکه نفس ظهور آن حقیقة الحقایق، است به اعتبار تعین به مرتبۀ الوهیت؛ و نیز عقلِ صادر از نفسِ ذاتْ بسیط حقیقی است؛ لذا اگر در مرتبۀ عقل اول عقلی دیگر صادر و متنزل از حق تصور شود، لازمۀ آن کثرت در ذات خواهد بود. مضافاً علی ما ذکرنا، «فیض مقدس» ساری و ظاهر در جمیع مظاهر امکانیه است؛ و سریان «نفس رحمانی» در مظاهر خلقیه عین سریان حق است؛ نه آنکه حقیقت وجود را یک نوع سریان، و نفس رحمانی را نوع دیگر از سریان و ظهور در حقایق ارتباطیه باشد.
کتابمصباح الهدایة الی الخلافة والولایةصفحه 129