مقدمه و شرح از استاد سید جلال الدین آشتیانی

گفتار در نحوه سریان«فیض مقدس» و کیفیت تقوم أشیاء به حق

‏دیگر آنکه وجود مطلقِ مقید به اطلاق، که «فیض مقدس» به آن اطلاق شده، با‏‎ ‎‏وجودات مقیده معیت سریانی دارد، و لکن وجودات مقیده در مرتبۀ فیض مطلق‏‎ ‎‏تحقق ندارند. «وجود منبسط» متعیَّن به تعین اطلاق، و مبدأ ظهور اطلاق حق‏‎ ‎‏است؛ یعنی، ظهور آن حقیقت است و ساری است در جمع اشیا. و این فقط‏‎ ‎‏اختصاص به حق دارد که ظاهر است به حسب ذات، و مظهر است به اعتبار فعل؛ و‏‎ ‎‏هیچیک از ظاهر و مظهر خارج از حیطۀ وجود مطلقِ عاری از قید اطلاق نیست.‏‎ ‎


کتابمصباح الهدایة الی الخلافة والولایةصفحه 129
نقل و تأیید

‏ ‏

‏محقق قونوی در اوایل النصوص ‏‏فی تحقیق طور المخصوص‏‏، بعد از بیان این‏‎ ‎‏اصل مهم که حق‏

‏ ‏

من حیث وحدة وجوده لم یصدر عنه إلا الواحد؛ لکن ذلک الواحد عندنا هو الوجود العام. 

‏ ‏

إلی أن ساق الکلام بقوله: 

 

فإنه ما ثَمّة عند المحققین إلا الحق؛ و العالم لیس بشیء زائد علی حقائق معلومة للّه أوّلاً، متصفة بالوجود ثانیاً. 

‏ ‏

ثم، قال صدرالعرفاء، صاحب النصوص، بعد أسطُر: 

‏ ‏

ثم، إن هذا الوجود العارض للممکنات المخلوقة لیس مغائراً فی الحقیقة للوجود الحق الباطن المجرد عن الأعیان و المظاهر، إلا بنسب و اعتبارات؛ کالظهور و التعین و التعدد الحاصل بالإقتران؛ و قبول حکم الإشتراک و نحو ذلک من النعوت التی تلحقه بواسطة التعلق بالمظاهر. و ینبوع مظاهر الوجود باعتبار اقترانه و حضرة تجلیه و منزل تعینه و تدلیه «العماء» الذی ذکره النبی(ص). و هو مقام تنزل الربانی و منبع الجود الذاتی الرحمانی من غیب الهویة و حجاب عزّ الإنیّة. 

‏ ‏

نقل و تحقیق

‏ ‏

‏در اینکه اولین جلوه و ظهور و تجلی حق، از این جهت که ذات کرّوبی جهات‏‎ ‎‏او صرفِ صرفِ وجود و واجد جمیع کمالات و منزه از کثرت و جهت عدمی است و‏‎ ‎


کتابمصباح الهدایة الی الخلافة والولایةصفحه 130
‏به نفس ذات متجلی است، واحد است، شکی وجود ندارد. ولی آیا این تجلی و‏‎ ‎‏ظهور به صفت وحدتْ همان عقل اول و قلم اعلاست؟ یا آنکه نخستین جلوۀ‏‎ ‎‏احدی، وجود عام و مطلق و به حسب ظهور واجد جمیع نشآت و مراتب است؟ ‏‎ ‎‏محققان از متألهان و غواصان بحر حکمت و معرفت، که از مشرب عرفان و مسلک‏‎ ‎‏صوفیۀ صافی قلب اطلاع دارند، این مهم را بهتر از ارباب کشف تقریر و تحریر‏‎ ‎‏نموده اند. آخوند ملا عبداللّه زنوزی، والد ماجد و مربی آقاعلی مدرس، در ‏‏أنوار‏‎ ‎‏جلیة‏‏، و استاد محقق، آقا علی حکیم، رضوان اللّه علیهما، در ‏‏بدایع الحکم‏‏، وجود‏‎ ‎‏عام و مطلق و کلی را اولین جلوۀ حق در عالم خلق و کثرت دانسته، و گفته اند:‏‎ ‎

‏نزد حاذق محقق بعد از امعان نظر و دقت تام منکشف می شود که این مرتبه از‏‎ ‎‏وجودْ فعل مطلق حق و مظهر ذات مقدس حق اول است. به این بیان که در مباحث‏‎ ‎‏سابقه منکشف گردید که حقیقت واجب الوجود، که متصف به وجوب و ازلیت ذاتیه‏‎ ‎‏است، بسیط من جمیع الجهات و الحیثیات است؛ پس، به نفس ذات متجلی و‏‎ ‎‏فیاض است، نه به ضمیمه ای از ضمایم و حیثیتی از حیثیات، وگرنه جهت امکانی، ‏‎ ‎‏بلکه ترکیب از جهت وجوبی و امکانی، در ذات اقدس او ثابت می شود؛ و حال آنکه‏‎ ‎‏حق به تمام هویت متجلی و فیاض است، نه به جزء ذات. ناچار باید اثر و فعل و‏‎ ‎‏فیض او تمام اثر ذاتِ حق و جلوۀ ذات و حقیقت مبدأ اول باشد. و از بینات است که‏‎ ‎‏اثرِ تمامِ ذاتْ تمامِ اثر ذات، و جلوۀ تمام ذاتْ تمامِ جلوۀ ذات است در شدت‏‎ ‎‏و قوت و تمامیت، و قوت و صرافت غیر متناهی است به عدۀ غیر متناهی. ناچار تمام‏‎ ‎‏اثر ذات نیز صرف و تام است و محدودیتی در او متحقق نباشد، مگر به قدری که‏‎ ‎‏لازمۀ مجهولیت است. ‏‎[1]‎

‏خلاصۀ بیان مبسوط مرحوم زنوزی آن است که این وجود عام اگر چه‏‎ ‎‏غیر متناهی است، ولی غیرمتناهی است از جهت «عِدّتِ» کمالات وجودی. چه‏‎ ‎


کتابمصباح الهدایة الی الخلافة والولایةصفحه 131
‏آنکه کلیۀ وجودات مقیده که متقوم به این وجودند که از ناحیۀ این فیض تعین‏‎ ‎‏می پذیرند؛ ولی این وجود مطلق ساری در کلیۀ مظاهر در «شدت» وجود نامتناهی‏‎ ‎‏نمی باشد. از این حقیقت تعبیر به «رحمت رحمانیه»، یعنی رحمت امتنانیه، نیز‏‎ ‎‏شده است. و لقب «حبیب اللّه» و نیز کلمۀ طیّبۀ «رحمة للعالمین» از اخص القاب‏‎ ‎‏حضرت ختمی نبوت و ختمی ولایت است. ‏‎[2]‎


کتابمصباح الهدایة الی الخلافة والولایةصفحه 132
‏فتح باب وجود به اسم کلی «الرحمان» محول است. این اسم مفتاحِ مفاتیحِ‏‎ ‎‏غیب است. اسم «الرحمان» به «ذاتی» و «اسمائی» و «افعالی» تقسیم شده است. ‏‎ ‎‏دو اسم اخیر نسبت به «رحمان ذاتی» از جملۀ مرحومین به شمار می روند. چنانکه‏‎ ‎‏اشاره شد، ذکر نماز الهی این جمله مبارکه است: ‏سبُّوحٌ قدُّوسٌ، ربُّ الملائکةِ‎ ‎و الرُّوحِ، سبقت رحمتی غضبی. رسول اللّه، علیه آلاف التحیة و الثناء، ‏از جبریل‏‎ ‎‏سؤال کرد: ‏ألربک صلوة؟ قال نعم. قال، علیه السلام: ما ذکره تعالی؟ قال سبّوح‎ ‎قدّوس . . . ‏اگر گوش نیوشا باشد، این ذکر مبارک را از زبان کافۀ موجودات‏‎ ‎‏می شنود: ‏«شَهِدَاللّه أَنَّهُ لَا إلَهَ إلاّ هُوَ. »‏ و این کریمه دلالت دارد که حق دایماً به‏‎ ‎‏وحدانیت خود شهادت می دهد و این ندای ملکوتی و طنین آن غلغله در ملک و ملکوت‏‎ ‎‏در انداخته؛ و آنچه او تکلم می نماید «صِدا»، و از دیگران «صَدا»ست. ‏

‏خلاصۀ مراد در مجعولیتِ «وجود منبسط» آن شد که نخستین فیضِ حق باید‏‎ ‎‏جامع کلیۀ کمالات و فعلیاتی باشد که در حقایق وجودیه و نسبت خلقیه ظهور‏‎ ‎‏می نماید. و این فیضْ ساری در جمیع دراری و ذراری وجود است. و این حقیقت‏‎ ‎‏اطلاقیه متصل است به مقام الجمع و الوجود. حضرت مصنف امام، نوّر اللّه سرّه، ‏‎ ‎‏«فیض مقدس» را نفس «امر» و عین ظهور حق می دانند، نه مفاض؛ و جهت‏‎ ‎‏سوائیت و غیریتِ لازمۀ علیت و معلولیت را از آن نفی کرده اند. از این فیض به ‏أوّل‎ ‎کلمة شقّت أسماع الممکنات‏ تعبیر نموده اند؛ و نیز آن را به مدلول کریمۀ مبارکۀ ‏«و ما‎ ‎أَمْرُنا إلاّ واحِدَةٌ» و «إنَّما قَوْلُنَا لِشَیْءٍ إذَا أَرَدْناه أَنْ نَقولَ لَهُ کُن فَیَکُونُ»‏ نفس کلمۀ «کن»‏‎ ‎‏وجودیه دانسته که عین ربط و نفس فناء در وجود حق است و جهاتِ تمایز‍ِ لازمِ‏‎ ‎‏حدیث ظاهریت و مظهریت در آن نمی باشد. و اولین حقیقتی که از ناحیۀ کلمۀ‏‎ ‎‏«کنِ» وجود متعین شد، عقل اول و نور اوّل و قلم اعلی است که از سنخ نور است. ‏

‏ ‏

تتمیم

‏ ‏

‏از آنجا که حقایق کونیه از سریان و ظهور و تجلی حق لباس هستی بر تن‏‎ ‎


کتابمصباح الهدایة الی الخلافة والولایةصفحه 133
‏کرده اند، و حق با حفظ وحدت اطلاقیه مبدأ تقوم ممکنات است، اصل ثابت در‏‎ ‎‏مراتب تنزل وجود و حقیقت حافظ در مراتب صعودْ وجودی واحد است که متصف‏‎ ‎‏است به ازلیت ذاتیه و وجوب ذاتی. این حقیقت را همچون دایره ای فرض کن که‏‎ ‎‏خطی موهوم آن را به دو قوس تقسیم نماید. حقایق ممکنه به فیضِ واحدِ ساری در‏‎ ‎‏مراتب صعود و نزول متحقق‏‏ ‏‏اند. و این فیض ساری چیزی جز نفسِ سریان حق‏‎ ‎‏نیست. به عبارت واضحتر، دو سریان در بین نیست؛ سریان «وجود منبسطْ» نفسِ‏‎ ‎‏سریان حق است و عین تقوم به وجود قیّوم مطلق. ‏

‏صدرالمتألهین در ‏‏الشواهد الربوبیة و المشاعر و «الهیات» اسفار و‏‏ فصول‏‎ ‎‏عرفانیۀ این کتاب به تبع ارباب عرفان فرموده است که حقیقتِ وجودِ لا بشرط نسبت‏‎ ‎‏به قید اطلاق و تقییدْ حق است. و مقام غیب مغیب اگر به اطلاق مقید بود، حقیقتی‏‎ ‎‏جز حقایق وجودیه نداشت، و با هر تعینی یا در هر متعینی ظاهر نبود، چه آنکه مقام‏‎ ‎‏غیبِِ حقیقة الحقایقْ غیر متعین نسبت به قیودی است که از تجلی و ظهور تحقق پیدا‏‎ ‎‏می نماید. عدم تعین در وجود محض و صرفِ هستی مساوی با عدم تناهی‏‎ ‎‏حقیقت وجود، بل فوق ما لا یتناهی بودن آن حقیقت، از جهت عدم نفاد آن حقیقت‏‎ ‎‏و عدم تناهی آن وجود مطلق به حسب شدت وجود، است. و نیز مقام غیب الغیوب‏‎ ‎‏مُدرَک و مشهود و معلوم هیچ حقیقتی و قبلۀ توجه هیچ سالکی نیست. به  عبارت‏‎ ‎‏کوتاه، در آن مقام منیعْ اوست و لاغیر؛ و آنچه که در درجات طول و عرض هستی‏‎ ‎‏متحقق است، جلوه ای از جلوات اوست، ‏مع أنه تعالی بکل شیء محیط و أنه بکل‎ ‎شیء شهید‏. ‏

‏مرتبۀ دوم وجود، هستی مقید به اطلاق است، که وجه باقی او و فعل اوست. ‏

‏مرتبۀ سوم وجود، هستی مقید است، که بعض عرفا از آن تعبیر به «الرقائق‏‎ ‎‏الإرتباطیة» کرده اند. ‏

‏ ‏

‏صدالحکماء در برخی از مواضع ‏‏اسفار‏‏ و بعضی دیگر از آثار خود، بین مختار‏‎ ‎‏عرفا و محققان از حکما جمع نموده است. از این قرار که نظر قایلان به مجعولیتِ‏‎ ‎‏عقل اوّل آن است که فیض ساری و وجود عام به منزلۀ معنای حرفی است، و نفس‏‎ ‎‏فیض و امر و تعین است، نه مفاض و متعین. و جان کلام آنکه عقل اولْ صادر و‏‎ ‎‏مفاض و اوّلین تعین عارض بر فیض مقدس است. و مراد از «عروض» نیز غیر اقسام‏‎ ‎


کتابمصباح الهدایة الی الخلافة والولایةصفحه 134
‏معهودۀ عروض است. شیخ شبستری، آن عندلیب گلستان توحید، فرموده است: ‏‎ ‎‏«من و تو عارض ذات وجودیم». ‏‎[3]‎

‏ ‏

‏از عبارات مذکور در رسالۀ حاضر، ‏‏مصباح الهدایة‏‏، از جمله همین مبحث، ‏‎ ‎‏معلوم می شود که مصنف محقق وجه جمع آخوند ملاصدرا را پسندیده اند و اشکالی‏‎ ‎‏بر مطالب آن بزرگ نکرده اند. ‏

‏آقا علی مدرس در ‏‏بدایع الحکم‏‏ در مقام ترجیح قول عرفای شامخین گفته‏‎ ‎‏است: ‏

‏ ‏

از آنجا که ‍]وجودی عام] تمام اثر مبدأ اول باشد و تمام ظهور اسماء و صفات او، در حقیقت اطوارِِ اطوارِِ حق اوّل بود؛ لیکن نه به حسب ذات و کنه، بلکه به حسب فعل و ظهور و وجه: 

در هر چه بنگرم تو پدیدار آمدی             ای نانموده رخ تو چه بسیار آمدی

و چون هویت خاصۀ مجعول بالذات در مرتبۀ اقتضای جاعل بالذات،  که عین ذات او بود به حکم مناسبت ذاتیۀ جاعل بالذات با مجعول بالذات ـ نظر به عدمِ امکانِ عمومِ اقتضای او، یا تساوی اقتضای او نسبت به مجعول بالذات و غیر او، والا تخصیص بلا مخصص لازم آید ـ باید متعیَّن بود به تعینی که او را به حسب وِِجدان بود، نه به حسب فقدان؛ زیرا که حد عدمی، یعنی فقدانی، که مجعول بالذات باشد،  به حسب مقامی که او را در ترتب و نظام وجود بود، در مرتبۀ ذات و اقتضای ذاتی جاعل بالذات نباشد؛ والا جاعل بالذات محدود شود در مرتبۀ ذات به حدی که مجعول بالذات را بود؛ بلکه ترکیب در ذات او 


کتابمصباح الهدایة الی الخلافة والولایةصفحه 135
لازم آید. و آنچه مفروض شد که به تمام ذات جاعل بالذات بود،  چنین نباشد؛ بلکه تکرر یک عین وجودی به حدی خاص و تعینی مخصوص لازم آید؛ و هم شیء واحد مفیض ذات خود شود، و هم جاعلِ بالذاتِ مفروض فاقد مقام خود بود و مکافئ بامجعول بالذات شود. [4]

‏ ‏

‏خلاصۀ کلام این محقق آن است که سنخیت بین جاعل بالذات و مجعول‏‎ ‎‏بالذات اقتضا نماید که جهت فاعلیت حق عین ذات فیض مقدس باشد، اما این‏‎ ‎‏فیض قهراً از مقام واجبْ متنزل و منبعث است؛ و لازمۀ مجعولیت عدم تساوی در‏‎ ‎‏رتبۀ وجودی و عدم تکافؤ در عین خارجی است. و از اینکه جاعل بالذات به تمام‏‎ ‎‏هویت مبدأ مجعول بالذات است، لازم نمی آید که مجعول در وجود خارجی‏‎ ‎‏مساوی با آن حقیقت باشد. ‏

‏ ‏

مجعول بالذات در مرتبۀ متقدمۀ بر حدود عدمیه و ماهویه، به حسب ذات و تقرر وجودی مظهر و مرآت و محل نمایش ذات و کمالات ذاتیۀ جاعل بالذات باشد؛ ولیکن بوجهِ وجه، نه به طور کنه. لذا ذات او را و کمالات ذاتیۀ او را از حدود عدمیه و ماهویه مطلق نماید. [5]

‏ ‏

‏حقیقت «نفس رحمانی» از آن جهت که مطلق و ساری در تمام درجات‏‎ ‎‏وجودی است ـ چه در مراتب عوالم جبروتی و چه در عوالم مثالی و چه در عالم‏‎ ‎‏شهادت و چه در قوس صعودی تا وصول به اصل خود ـ در مقام ذاتْ متعین به حدی‏‎ ‎‏نیست جز حد «اطلاق». و از آن جهت که مفاض نفس فیض است، از مفیض تأخر‏‎ ‎‏دارد؛ و نشود که فیض در مرتبۀ مفیض واقع شود. و از آنجا که این فیضْ نفسِ ظهورِ‏‎ ‎‏وجودِ حقیقی است، عین ربط به حق است و جهتی غیر از جهت حکایت ندارد؛ و‏‎ ‎‏حاکی در رتبۀ محکیّ عنه واقع نشود. و از لحاظ سریان در اشیا و ظهور در مراتب‏‎ ‎


کتابمصباح الهدایة الی الخلافة والولایةصفحه 136
‏کثرات نیز حکمی دارد. چه آنکه این حقیقتِ ساری‏‏ْ‏‏ ظاهر در اشیاست به نفس ظهور‏‎ ‎‏حق؛ زیرا حقیقت وجود از حقایق ارسالیه است و سریان در اشیا دارد؛ و «نفس‏‎ ‎‏رحمانی» از آن جهت که متنزل از غیب وجود است، متعلق اراده و مشیت و علم‏‎ ‎‏فعلی حق است. این حقیقت ساریه و رحمت واسعۀ الهیه در مرتبۀ فعلْ نفس علم و‏‎ ‎‏اراده و مشیّت فعلیه می باشد؛ و مسبوق الوجود است به علم و اراده و قدرت و دیگر‏‎ ‎‏صفات عامۀ وجود. این حقیقت مرسله و مطلقه، که ظل وجود حق است، از جهتی‏‎ ‎‏عین وجود مطلق عاری از قید اطلاق است؛ و از جهت سریان و ظهور در مظاهر‏‎ ‎‏مقیده عین مقیدات است که از آنها به «اثر» تعبیر کرده اند. و از جهت آنکه نفس‏‎ ‎‏ظهور حق است و ظهور الشیء بجهة الإطلاق عین شیء است، احکام غیریت‏‎ ‎‏مغلوب احکام وحدت است. و از آنجا که ساری در کلیۀ کثرات است، یعنی از‏‎ ‎‏جهت سریان اطلاقی، در مراتب صعود و نزول قبول قیود نماید و معروض معانی‏‎ ‎‏ماهویۀ سرابیه گردد: در عقلْ عقلْ و در نفس نفس است؛ و در هر شیء که ظاهر گردد‏‎ ‎‏عین آن شیء است از جهت قبول حدود، و غیر آن شیء است از جهت اطلاق؛ ‏و اللّه‎ ‎من ورائهما محیط‏. و در لسان شرع بر «وجود منبسط» و مشیّت و ارادۀ فعلیه و رحمت‏‎ ‎‏واسعۀ الهیه و «حقّ مخلوق به» و «قیّومیت ظلیه» و «حقیقت محمدیه» و علویه «هَباء»‏‎ ‎‏اطلاق گردیده. و نیز بر این حقیقت، که خمیر مایۀ مخلوقات است، «مادة المواد» و‏‎ ‎‏«حقیقة الحقایق» نیز اطلاق کرده اند. سریان عشق و حب در مرتبۀ فعلْ ظهور لازم‏‎ ‎‏این حقیقت است. و در کلام الهی به این حقیقت اشارت رفته است که ‏«أَلَمْ تَرَ إلَی‎ ‎رَبِّکِ کَیْفَ مَدَّ الظِّلَّ وَ لَوْشَاءَ لَجَعَلَهُ سَاکِناً ثُمَّ جَعَلْنَا الشَّمْسَ عَلَیْهِ دَلیلاً. »‏ مخاطب به‏‎ ‎‏خطاب مبرَم حق در این کریمۀ مبارکه حضرت ختمی مرتبت است؛ و «ربّ» آن‏‎ ‎‏حضرت تعین اول است؛ و اوست، علیه و آله السلام و التحیة، که حق را متجلی به‏‎ ‎‏وصف اطلاق در موجودات مشاهده می نماید. و کسی می تواند مخاطب به این‏‎ ‎‏خطاب باشد که بین او و شمس الشموسِ عوالم غیب و شهود فاصله موجود نباشد: ‏‎ ‎«أَلا إنَّهُمْ فی مِرْیَةٍ مِنْ لِقَاءِ ربِّهِمْ أَلَا إنَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ مُحیطٌ..»

‏این وجود عامْ جامع جمیع اسماء و صفات الهیه است به‏‎ ‎‏نحو ظلیت و در مقام ظهور؛ و مظهر تفاصیل اسماء الهیه وجود عام‏‎ ‎‏و فیض مقدس و وجود منبسط است. از آنجا که کلیۀ صفات الهیه در‏‎ ‎‏این حقیقت مطلقه ظاهر گردیده است و این حقیقت مظهر تام حقیقت وجود، یعنی‏‎ ‎


کتابمصباح الهدایة الی الخلافة والولایةصفحه 137
‏حقیقت حق، به تعین الوهیِ واحد من جمیع الجهات است و مظهری است که‏‎ ‎‏جامع کلیۀ مظاهر و عین ثابتی است که سمت سیادت بر جمیع اعیان دارد، «حقیقت‏‎ ‎‏محمدیه» نام دارد. و این فیض عام ساری‏‏ْ‏‏ همان حقیقت است در مقام ظهور. از‏‎ ‎‏همین لحاظ به «فیض منبسط» حقیقت محمدیه نیز اطلاق کرده اند. همچنین از‏‎ ‎‏جهت مظهریت آن حقیقت نسبت به کلیۀ اسماء جزئیه و کلیه، گفته اند که حقایقِ‏‎ ‎‏صفاتْ مشترک اند بین حق و مظهر تام او. ‏

‏ ‏

‏هوشمند صومعۀ ملکوتی است که درک می کند چرا به این حقیقت، یعنی‏‎ ‎‏وجود ساری، «برزخ بین وجوب و امکان» اطلاق کرده اند، در حالی که موجود یا‏‎ ‎‏واجب است یا ممکن. به حقیقتِ ظاهرِ از تجلی حق به اسماء کلیه و جزئیه «واجب»‏‎ ‎‏اطلاق نمی شود. صفات الهیه به نحو ظلیت و فرعیت در این مظهر موجود و یا ظاهر‏‎ ‎‏به ظهور ذات در مقام فعل اند، نه در مقام واحدیت واحدیت. ‏

و إلی ما حققناه أشار الإمام، قدس سره، فی «المطلع» السادس. و ما ذکرناه‎ ‎مفصلاً ناظر إلی مغزی مرامه، رضوان اللّه علیه، تلخیصاً لأن بناء هذه الرسالة علی‎ ‎الإختصار. نسأل اللّه التوفیق لشرح هذه الرسالة شرحاً مَزجیاً. و قد فصّلنا کلامه، ‎ ‎أعلی الله مقامه، أیام دراسة الکتاب و البحث فی معضلاته. و لقد وفقنی اللّه تعالی، ‎ ‎ولیَّ التوفیق، تدریس شرح الإمام، رضوان اللّه علیه، علی الدعاء المتعلَّق‎ ‎بالأسحار. و نرجو من اللّه التوفیق و التأئید لشرح یذلّل صعاب ما فی الرسالة. و قد‎ ‎تکلم المصنف فی مسألة النبوة و الولایة بلسان أرباب المعرفة علی نحو جامع کامل، ‎ ‎مشحونة بتحقیقات عالیة، لا یمسّها إلا من اکتحل عینه بنورالولایة. ‏چه آنکه‏‎ ‎‏مصنف، ضاعف اللّه قدره، به واسطۀ تدرب در حکمت متعالیه و تسلط تام به رموز‏‎ ‎‏معارف حقیقیه عالیترین و زبده ترین مسائل را با عباراتی موجز و پر محتوا به رشتۀ‏‎ ‎‏تحریر در آورده، و از تکرار و ذکر مباحث سطحی پرهیز نموده اند؛ و در خلال‏‎ ‎‏تحقیقات نشان داده اند که در دو فن مذکور از قدرت فکری و ذوق سرشار عدیم‏‎ ‎‏النظیر برخوردارند. مرحوم امام(قده) در عرفان عملی نیز بهترین آثار را از خود باقی‏‎ ‎‏نهادند. تدرب او در عرفان نظری و عملی در حدی است که بجرئت می توان گفت‏‎ ‎‏احدی جای آن استاد زمانه را نگرفت و «جذب سمع است گر کسی را خوش لبی‏‎ ‎‏است». ‏


کتابمصباح الهدایة الی الخلافة والولایةصفحه 138
نقل و تحقیق

‏ ‏

قال الشیخ الأکبر: 

‏ ‏

الباب الثالث فی تنزیه الحق عما فی طی الکلمات التی أطلقها علیه سبحانه فی کتابه و علی لسان رسوله من التشبیه و التجسیم. إعلم،  أیدک اللّه، أن جمیع المعلومات، عُلْوها و سُفلها، حاملها العقل الذی یأخذ عن اللّه تعالی بغیر واسطة. فلمْ یَخف عنه شیء من علم الکون الأعلی و الأسفل. و مِن وَهْبه وجوده تکون علم معرفة النفس الأشیاء؛ و من تجلیه إلیها و نوره و فیضه الأقدس. فالعقل مستفید من الحق تعالی مفید للنفس؛ و النفس مستفیدة من العقل و عنها یکون الفعل. و هذا سار فی جمیع ما تعلق به علم العقل بالأشیاء التی هی دونه. و إنما قیّدنا ب‍»التی هی دونه» من أجل ما ذکرناه من الإفادة. و تحفظْ فی نظرک من قوله تعالی: «حَتَّی نَعْلَمَ. »[6]

‏ ‏

‏بنابر آنچه نقل شد، عقل کل و صادر نخست واسطه در فیض است. و چون‏‎ ‎‏عقل واسطۀ ظهور حقایق مستجن در غیب وجود است، به آن «قلم» نیز اطلاق‏‎ ‎‏کرده اند. و این قلم از نور است؛ و آنچه که توسط آن بر صفحۀ عقول و نفوس افاضه‏‎ ‎‏می شود از سنخ نور، و کاتب آن نور الأنوار است؛ و مداد آن، که نور متنزل از‏‎ ‎‏حضرت احدیت جمع و وجود است، نور است که ‏اللّه نورُ السَّمواتِ و الأرضِ.

کتابمصباح الهدایة الی الخلافة والولایةصفحه 139

  • ـ یعنی لازمۀ تنزل از مقام وجود مطلقِ عاری از قید اطلاق آن است که حدی قبول نماید؛ و آن حد اگر چه از سنخ ماهیت نیست، حد عدمی و نفادِ وجودیِ ناشی از تنزل و نوعی از ترکیب، که به آن ترکیب مزجی می توان اطلاق کرد، ذاتی آن وجود عام خواهد بود. مراد از «عام» و «کلی» و «مطلق» نیز سعۀ وجودی است، نه قید مفهومی. در مقابل این سعۀ وجودی، وجود مقید و خاص و جزئی است که شأن قیودِ نازله در عوالم مادون است. رجوع کنید به بدایع الحکم، چاپ سنگی، ص 174.
  • ـ به یاد دارم که در ایام صباوت با جده ام، که «باران رحمت بر او هر دمی»، به مجلس روضه خوانی می رفتم حال و هوای آن روزگار چیز دیگر و خلوص آن مردم حیرت آور بود. ذاکرین سیّدالشهداء، علیه و علی أصحابه المستشهدین بین یدیه من الصلوات أزکاها و من التحیّات أثماها، که در عرشۀ منبر قرار می گرفتند،  بعد از ذکر بسمله به این جملۀ دلنشین «یا رحمةَاللّه الواسعة، و یا باب نجات الأمة» با اخلاص تمام مترنم می شدند. سالها پس از آن نیز، در دوران جوانی، در طهران، هفته ای یک شب، در خدمت مرحوم استاد الأساتید، آقا میرزا مهدی آشتیانی، قدس اللّه روحه، به مسجد «حوض» (که پیشنماز آن مسجد به آقا سیدمحمد باقر مسجد حوضی شهرت داشت و مردی شریف و بزرگوار بود) می رفتم. در این مجالس مرد سالخوردۀ موقری که قدی بلند و خمیده داشت قبل از افادت و افاضت مرحوم میرزا ذکر مصیبت می کرد. آقا میرزا مهدی پس از استماع روضۀ او، به افاده می پرداخت و معمولاً با طرح دو – سه مسئلۀ فقهی صحبت خود را آغاز می کرد، و سپس به تدریس اصول عقاید می پرداخت. در آن زمان عده ای از تجار علاقه به شرکت در این گونه مجالس نشان می دادند، و با اشتیاق تمام به مطالب مرحومِ آقا میرزا مهدی در معارف اسلامی که به طریق ارباب معرفت و ذوق بیان می کرد گوش می سپردند. بعدها، روزهای جمعۀ هر هفته، در منزل مرحوم «جام ساز» رشتی این مجلس منعقد می شد. و آن مرد کهنسال مانند گذشته در این مجالس شرکت می کرد و قبل از بیانات آقا میرزا مهدی به نوحه سرایی می پرداخت. و همچون گذشته بسیار مورد توجه و احترام حضار بود. از مرحوم حاج میرزا تقی آجیلی (که از تجار محترم بازار طهران بود و بعدها بین ایشان و بنده دوستیی عمیق برقرار شد) نام آن پیرمرد را پرسیدم.  گفت نامش «ضیاء خراسانی» و مشهور به «شیخ حسن رثائی» است، و آقای میرزا برای او احترام خاصی قایل است. یک بار هنگام مراجعت از مسجد حوض نگارنده به آقای آشتیانی عرض کرد که هر کس صدای دلنشین و رسای آقا شیخ حسن را بشنود، خیال می کند که این صدای کسی است که سی سال عمر دارد، نه شخصی که حدود هشتاد سال از سنش گذشته است. مرحوم میرزا فرمودند او استاد بیمانند در آواز و ضربیهای قدیم است، و بسیاری از اساتید آواز ایرانی شاگرد ایشان بوده اند. و فرمودند که او و آقا سیدجواد معلم عراقی (اراکی) حضور آقا محمدرضا قمشه ای نیز رسیده اند. مرحوم آقا محمدرضا نیز خود شخصی اهل ذوق بود و هنگام تدریس عرفان حال خاصی پیدا می کرد، و گفته اند در این موقع زیبایی و گیرایی بیان او به حدی می رسید که مستمعان مستعد را از خود بی خود می کرد. آنچنان داد سخن می داد که بعد از اتمام درس شاگردان با ذوق تا چند دقیقه توجه نداشتند که درس تمام شده است، و بعد از دقایقی به خود می آمدند و از آن حالت سکر و جذبه که در وقت شنیدن بیانات استاد به ایشان دست داده بود خارج می شدند. مرحوم آقا محمدرضا شاگردی در اصفهان داشت که برادر وی عطار بود و در سبزه میدان طهران دکان عطاری داشت. وی به دستور برادرش در منزل خود اطاقی مجزا برای آقا محمدرضا مهیا کرده بود (البته به اصرار و التماس زیاد او مرحوم میرزا راضی شده بود که به منزل او برود.) و بعضی از اوقات تعطیلی آقا محمدرضا به آن منزل می رفت، و در حمام مجاور آن خانه، که در کوچۀ سرتخت بربریها، منتهی به امامزاده یحیی واقع بود، استحمام می کرد. میزبان لباس آقا را می شست، و سلمانی محل هم لدی الاقتضاء سر و ریش میرزا را اصلاح می کرد. در موسم گرمای طهران نیز همو میرزا را به باغچه ای که در یوسف آباد داشت می برد، و همان شیخ حسن رثائی در این منزل لیالی جمعه روضه می خواند.  یادش به خیر باد.
  • ـ به طوری که به یاد دارم مفغور له، مصنف بزرگوار، ضاعف اللّه قدره، این وجه جمع را تصحیح کردند و فرمودند که عقل اول همان وجود منبسط به اعتبار جمع؛ و همین عقل مجرای سریان نور هستی است علی سبیل الأشرف فالأشرف؛ و وجودِ ساری در مظاهرْ مقام تفصیل عقل اول است. اگر تعینات را اعتباری دانستیم،  در این صورت وجود به صرافت خود باقی است. هذا ما ذکره الإمام المحقق علی ما هو ببالی. چون از آن مرحوم سؤال شد مراد ابن عربی در باب متابعت قطب که گفته است: «أَوّل من بایعه العقل الأول» چیست. فرمودند فیض مقدس اولین جلوۀ حقیقت محمدیه در مرتبۀ فعل است.
  • ـ بدایع الحکم، چاپ سنگی، ص 177.
  • ـ منبع پیشین، ص 178
  • ـ الفتوحات المکیة، چاپ عثمان یحیی، ج 2، ص 90 ـ 91.