مقدمه و شرح از استاد سید جلال الدین آشتیانی

گفتار در مظهریت عین ثابت انسان کامل جمیع اسماء الهیه

‏اینکه در کلمات ارباب عرفان مذکور است که عین ثابت انسان کامل ختمی، ‏‎ ‎‏و یا حقیقت محمدیه، مظهر کافۀ اسماء الهیه می باشد، مراد آن است که فرق است‏‎ ‎‏بین ظهور و  تجلی حق به عنوان اتصاف به مقام الوهیت، و مقام جمع وجود مع جمیع‏‎ ‎‏أسمائه و کلماته در عین ثابت کلی جامعِ مشتمل بر کافۀ اعیان و قابلیات. به این معنا‏‎ ‎‏که اعیان قدریۀ کلیۀ خلایق، از جملۀ کافۀ  انبیا و اولیا از امم سابقه و خلایق از امم‏‎ ‎‏لا حقه، از ابعاض و اجزای حقیقت محمدیه است؛ و اسم اعظمِ حاکم و متجلی در‏‎ ‎‏مظهرِ کلیِ حقیقت محمدیه، از باب اتحاد ظاهر و مظهرْ از مجلای آن حقیقت کلیه‏‎ ‎‏متجلی از اعیان انبیا و اولیاست. از این جهت ارباب معرفت گفته اند کلیۀ شرایع‏‎ ‎‏الهیه از اغصان و اوراق شریعت مطلقۀ محمدیه است؛ و کلیۀ انبیا و اولیا از امم‏‎ ‎‏گذشته و اولیای محمدیین، همه مطالع انوار شمس الشموس خواجۀ عالم وجودند. ‏‎ ‎‏چه آنکه آن حقیقت مطلقه اوّلین تعین و ظهوری است که از حقیقت لا متعیَّن و غیب‏‎ ‎‏هویت ظاهر گردید؛ و اوست قبلۀ کل از آن جهت که همو حقیقت و معنای اسم‏‎ ‎‏اعظم است، و جهت تعین قابلی او نیز سمت سیادت بر همۀ اعیان دارد. اهل‏‎ ‎‏معرفت متفق اند که آن اصل الاصول عوالم غیب و شهودْ صورت و مربوب اسمِ‏‎ ‎‏کلّیِ جامعِ اسمِ «اللّه»، و به اعتباری مظهر اسم اللّه ذاتی است؛ و از مشکات آن‏‎ ‎‏حقیقت فیض به عالم می رسد. ‏و هو الإنسان الحادث الأزلی.‏ ‏

 

«بود نور نبی خورشید اعظم  گه از موسی پدید و گه ز آدم»

‏ ‏

‏آن مقام صدرنشین عالم وجودْ خورشید اعظم و مرکز دایرۀ وجود و متجلی در‏‎ ‎‏اعیان کلیۀ انبیاست، بلکه سکنۀ جبروت از اقمار شمس حقیقت اویند. و ترجمان‏‎ ‎‏احوال آن حضرت است که عارف و اصل کامل، ابن فارض، در ‏‏تائیۀ ‏‏ خود گوید: ‏‎ ‎


کتابمصباح الهدایة الی الخلافة والولایةصفحه 149
و مَن لم یرث منّی الکمال فناقص  علی عقبیه ناکص فی العقوبة

و مِنْ مطلعی النّور البسیط کلمعة  و مِن مشرعی البحر المحیط کقطرة

و لو لای لم یوجد وجود و لم یکن  شهود و لم یعهد عهود بذمّة

‏ ‏

‏صورت هر نبی از انبیا و تعین هر ولی از اولیا در واقع و نفس الامر و در حقیقتْ‏‎ ‎‏محل ظهور و بروز صفتی از اوصاف آن حقیقت است. چه آنکه حقیقت محمدیه‏‎ ‎‏دایرۀ محیط به عوالم آفرینش است؛ و هر که دایرۀ ولایتش نزدیکتر به آن دایرۀ محیط‏‎ ‎‏شد، از اولیای امت اوست؛ و ختم ولایت خاصۀ او اقرب خلایق به اوست.‏‎ ‎‏قال الشیخ فی فتوحاته: ‏

‏ ‏

و منهم، رضی اللّه عنهم، الختم. و هو واحد لا فی کل زمان،  بل هو واحد فی العالم. یختم اللّه به الولایة المحمدیة. فلایکون فی الأولیاء المحمدیین أکبر منه. و ثم ختم آخر، یختم اللّه به الولایة العامة من آدم إلی آخر ولیّ. و هو عیسی، علیه السلام. و هو ختم الأولیاء. [1]

‏ ‏

‏مراد ختم «ولایت عامه» می باشد که نهایت آن «قاب قوسین» است. ‏

‏اما «ولایت خاصۀ محمدیه»، یا ولایت موروث از حضرت ختمی مرتبت، ‏‎ ‎‏«ولایت مطلقه» نام دارد. اگر چه به ولایت عامه، که عیسی خاتم آن است، «مطلقه»‏‎ ‎‏نیز (در مقابل ولایت خاصۀ محمدیه) گفته اند. همان طوری که نبوت محمدیه‏‎ ‎‏موهوبی است، ولایت اولیای محمدیین نیز موهوبی است نه کسبی. هر کس غیر‏‎ ‎‏آنچه ذکر شد گوید، معذور است و عذره جهله! ‏‎[2]‎

‏ ‏

‏در مرتبۀ واحدیت، که مقام تفصیل اسماء و صفات است به حسب علم، هر‏‎ ‎‏عین و صورت قابلی، که تعین معلومیت ذات و ملاک علم به حسب تفاصیل است، ‏‎ ‎


کتابمصباح الهدایة الی الخلافة والولایةصفحه 150
‏به حسب فطرت و ذات کشش به اسم منشأ تعین آن، به لسان قابلی یا ثبوتی داشت. ‏‎ ‎‏و قبلۀ توجه و ربّ هر عینْ اسمِ منشأ تعین آن اسم بود؛ و اقرار به ربوبیت اسمْ امر‏‎ ‎‏ذاتی و غیر قابل تخلف بود. چه آنکه «دانش حق ذوات را فطری است»: ‏«و لِکُلِّ‎ ‎وِجْهَةٌ هو مُوَلِّیها.»‏ از آنجا که جهت قابلیت و لسان استعداد ذاتی و عین ثابت و‏‎ ‎‏صورت قدریِ انسان، که صورت تعین اسم اعظم و منشأ تمیز ربّ از مربوب‏‎ ‎‏است، از جهت مظهریت، یا قبول ظهور کلیۀ اسماء و صفاتْ، اتم و اشمل بود، ‏‎ ‎‏بلکه عین ثابت انسان کامل محمدی‏‏ْ‏‏ مضاف به اسم اعظم و ربّ او مقام «احدیتِ»‏‎ ‎‏جامع جمیع اسماء بود، فطرت ذاتی عین ثابت او مقتضی اضافۀ عین او به‏‎ ‎‏رب الارباب گردید؛ و از باب اتحاد ظاهر و مظهر متعلم به جمیع اسماء الهیه‏‎ ‎‏گشت؛ و سمت سیادت نسبت به جمیع مظاهر وجودْ خاص او گردید؛ و چنانکه گفته‏‎ ‎‏شد فیض از مظهر جامع او به جمیع انبیا و اولیا، بلکه به جمیع موجودات من الأزل‏‎ ‎‏إلی الأبد، نازل می‏‏ ‏‏گردد. کلمۀ جامعۀ «رحمة للعالمین» از اوصاف خاص اوست؛‏‎ ‎‏و مظهریت رحمت رحمانیۀ امتنانیه در آن مظهر اتم افسر شفاعت بر سر او نهاد، و‏‎ ‎‏فرمود: ‏إدَّخَرْتُ شَفاعَتی لِأهْلِ الکبائِرِِ مِنْ أُمَّتِی. ‏و سرّ «اوّلیت» و «آخریت» در آن مظهر‏‎ ‎‏اتم ظاهر گردید. اما حدیث نبوتِ حقیقت محمدیه در عوالم جبروت و عوالم مثالی‏‎ ‎‏عبارت است از اِنباء ذات و صفات و افعالِ حق، ‏علی ما فصَّله المصنف الوحید، ‎ ‎قدس اللّه روحه؛ و قد شرحنا بعض عباراته المنیفة فی المباحث السابقه. 

 

کتابمصباح الهدایة الی الخلافة والولایةصفحه 151

  • - الفتوحات المکیة، چاپ دار صادر، ج 2 ص 9.
  • ـ برخی از جاهلان مغرور، که در عصر ما ـ یعنی از ده ـ دوازده سال قبل به این طرف ـ مشرب طبیعت گرایی اختیار کرده اند، معتقدند که تمام انسانها از حیث ادراکات در یک رتبه اند! آنها علم خاص انبیا و اولیا را که مأخوذ از حیّ لا یموت است بدون استفاده از معلم بشری منکرند. نفوس مستکفی بالذاتِ بی نیاز از معلم بشری نمی شناسند.