مقدمه و شرح از استاد سید جلال الدین آشتیانی

گفتار در نحوه ظهور حقیقت محمدیه در عالم کثرت

‏اینک ما به نحو اختصار نحوۀ ظهور حقیقت محمدیه را از مقام جمع و الوجود به‏‎ ‎‏عالم کثرت و نیل به مقام مظهریت جمیع اسماء، از جمله اسماء حاکم بر نشئت‏‎ ‎‏انسان، و رسیدن به مقام جمع الجمعِ اسماءِ تنزیهیه و تشبیهیه‏‎[1]‎‏ و پیوستن به اصل‏‎ ‎‏خود، و نیز راز اکملیت و اتمیت قوس صعود نسبت به قوس نزول، را بازنموده؛ و‏‎ ‎‏بیان می کنیم که وارثان مقامات و علوم و احوال آن سرور عالم، بالوراثة و التبعیة از‏‎ ‎‏آن مقامات بهره دارند. شیخ اکبر در چند موضع از کتاب ‏‏الفتوحات المکیة‏‏ این سرّ را‏‎ ‎‏آشکار ساخته است. ‏

‏ ‏

‏از ابن فارض نقل شد که‏

‏ ‏

قبل فصالی دون تکلیف ظاهری            ختمت بشرعی الموضحی کلّ شرعة

*

و إنی و إن کنت بن آدم صورةً  فلی فیه معنیً شاهد بأُبوّتی

«بودم آن روز من از طایفۀ دردکشان  که نه از تاک نشان بود و نه از تاک نشان»

*

«من بظاهر گرچه ز آدم زاده ام  لیک معنی جدِّ جدّ افتاده ام»

*

و فی المهد حِزبی الأنبیاء و فی العَنا  صر لوحی المحفوظ   و الفتح سورتی


کتابمصباح الهدایة الی الخلافة والولایةصفحه 160
‏در معنای این بیت ابن فارض: ‏

‏ ‏

و قبل فِصالی دون تکلیف ظاهری  ختمت بشرعی الموضحی کلَّ شرعة

‏ ‏

‏شارح فرغانی گوید: ‏

‏ ‏

پیش از فصال و شیر باز کردن من در حال طفولیت، و پیشتر از آنکه به مبلغ سنی رسیدمی که ظاهر صورت من به تکلیفات اوامر و نواهی مطالَب شدی، یا نزد آن وقت صبی، ختم کردم به شریعت کامل جامع شامل خودم، که پیدا کننده و بیان کنندۀ حال و مقام و علوم و اسرار و اخلاق و آثار من است، مر هر شریعتی را که پیش از من بود؛  ازیراکه شریعت من صورت جمع شامل، و فذلکه و سرّ جمله و حاصل کلیۀ شرایع  است. و شرایع دیگر صور اجزاء و تفاصیل جزئی او بود؛ لاجرم همه بر وی ختم شد. [2]

‏ ‏

‏مقصود شارح علامه آن است که حضرت ختمی مقام قبل از اوان بلوغ، بلکه‏‎ ‎‏هنگام طفولیت، از آنجا که نفس شریف او مستکفی بالذات و بی نیاز از معلم بشری‏‎ ‎‏بود، رشد عقلی در او در ایام صباوت در حد اعجاز بود، و این حکایت می کند از‏‎ ‎‏آنکه خطوط شعاعیۀ نوریه بین او و عین ثابت و حقیقت اصلیۀ او در مقام لاهوت‏‎ ‎‏ظاهر، و عقلی کلی و صادر اوّلْ مربی او در اوان طفولیت بوده است. حق تعالی‏‎ ‎‏تربیت او را به اسماء حسنی و صفات علیا بر عهده گرفت، و آنچنان سعۀ روحی در‏‎ ‎‏باطن او بهم رسید که خویش را خاتم جمیع شرایع الهیه دید. ‏

‏ ‏

‏نفوس کامله، خصوصاً أب الأرواح و العقول، از آن جهت که سیرشان سیر‏‎ ‎


کتابمصباح الهدایة الی الخلافة والولایةصفحه 161
‏محبوبی است، جذبات الهیه آن نفوس مقدسه، لاسیما أکمل النفوس، را بر ق آسا‏‎ ‎‏به اصل خود پیوندند؛ و این بزرگواران در طی مقامات و درجات به عبادات شاقه نیاز‏‎ ‎‏ندارند. چه در مقام تنزل از غیب به شهادت، و چه در مقام صعود به اصل خود، از‏‎ ‎‏جذبات حق مدد می گیرند. بعد از بلوغ آن حقیقة الحقایق به اصل خود، و بعد از طی‏‎ ‎‏مقامات روحیه و سرّیه، در مقام سیر «‏من الحق إلی الخلق‏» به وجودی حقانی ـ بدون‏‎ ‎‏تجافی از مقام غیب ـ به سیر «‏من الخلق إلی الخلق بالحق‏»، یعنی به وجودی‏‎ ‎‏حقانی، کلیۀ نفوس انسانیه را به تفصیل وجودی مشاهده نماید؛ و از طریق حقیقت‏‎ ‎‏اصلیۀ آنان و از راه عین ثابت هر انسانی به نحوی اعلی و اتم به سرّ قدر واقف گردد؛ ‏‎ ‎‏و پس از احاطه به حقایق علمیه، به مقام خاتمیت جمع نبوات و ولایات بالغ شود؛ و‏‎ ‎‏آنچه از حقایق بر کتاب استعداد او در ازل نازل گردیده بود إلی أبدالآباد شهود‏‎ ‎‏نماید. و در دوران نبوت و خاتمیت آنچه که مدخلیت در وظایف او دارد بتدریج بر او‏‎ ‎‏نازل گردد. حق تعالی حقیقت قرآن را، که سند ختمیت اوست، تارةً از وجه خاص‏‎ ‎‏بدون واسطه، و تارةً از طریق و وساطت ملک وحی، بر قلب او القا فرماید. و ابن‏‎ ‎‏فارض از لسان آن حضرت خبر می دهد که ‏الفتح سورتی. 

‏ ‏

‏«کرم بستانی»، که ‏‏تائیه‏‏ را چاپ کرده و اطلاع او از تائیه به همین اندازه است‏‎ ‎‏که می داند این اثر به زبان عربی سروده شده، گفته است: ‏«الفتحٍ» الإنکشاف لأمر‎ ‎مغلق فی عناصر لوحی. ‏بستانی چون از تصوف بی اطلاع و مطلقاً فاقد ذوق عرفانی‏‎ ‎‏است، منشی این حقایق را یعنی عارفی که با لسانی گرم و ذوقی بینظیر چنین‏‎ ‎‏مطالب عالیه ای را به نظم درآورده و آنچه را که دیگران، یعنی ارباب معرفت از کمل‏‎ ‎‏عرفا، اگر می خواستند بیان کنند باید چندین مجلد می پرداختند، او در چند صفحه‏‎ ‎‏انشاد کرده، چنین گرمرو سرمست از بادۀ تجلیات ذات و صفات را که فانی در‏‎ ‎‏سلطان وجود است و زبان او زبان حق است و حقیقةالحقایق ملقی آن حقایق معجز‏‎ ‎‏نشان بر قلب اوست ـ متکلف می داند! او معانی یک بیت از این قصیده را هم‏‎ ‎‏نمی فهمد، اما مدعی است که از آن جهت به تفسیر ابیات نپرداخته که شیخ حسن‏‎ ‎‏بورینی ‏«لم یترک فی شرحه لها زیادة لمستزید.»! 

‏ ‏

‏اینکه ابن فارض در مقام ترجمانی حضرت ختم نبوت گفت: ‏الفتح سورتی، ‎ ‎


کتابمصباح الهدایة الی الخلافة والولایةصفحه 162
‏مراد او سورۀ «الفتح» است که با آیات ‏«إنَّا فَتَحْنالَکَ فَتْحَاً مُبیناً. لِیَغْفِرَ لَکَ اللّه ما تَقَدَّمَ مِنْ‎ ‎ذَنْبِکَ وَ ما تَأَخَّرَ و یُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکَ و یَهْدِیکَ صِراطاً مُسْتَقیماً. و یَنْْصُرُکَ اللّه نَصْرَاً عَزیزاً.»‎ ‎‏آغاز می شود. ‏

 

کتابمصباح الهدایة الی الخلافة والولایةصفحه 163

  • ـ برخی از اسماء الهیه حاکم بر سکنۀ جبروت نیستند و اختصاص به عالم شهادت دارند. و تجلی برخی از اسماء اختصاص دارد به مظهر بالغ به مقام «قاب قوسین أو أدنی». و نیز اسمائی که از اسماء مستأثره اند و حضرت ختمی مقام از آن اسماء بهره دارند، نه ملایکه و نه الواالعزم از انبیا به مقام مظهریت آن اسماء می رسند، و تنها اختصاص دارد به جناب ختم انبیا. «ندانمت به حقیقت که در جهان به چه مانی / جهان و هرچه در او هست صورت اند تو جانی».
  • ـ مشارق الدراری، با مقدمه و تعلیقات سیدجلال الدین آشتیانی، ص 541.