ورود به سپاه

اولین مسافرت به مشهد مقدس

‏در تاریخ 24 / 5 / 59 وقتی در سپاه اردستان شیفتم تمام شد و خواستم به ‏‎ ‎‏نهوج بروم، فرمانده سپاه مرا خواست و گفت: اگر می‌خواهی به مرخصی ‏‎ ‎‏بروی اشکال ندارد. جالب اینجا بود که من در آن زمان درخواست ‏‎ ‎‏مرخصی نکرده بودم. ناگهان به ذهنم رسید خوب است به مشهد بروم. ‏‎ ‎‏برگه مرخصی را برای تاریخ‌های 25 / 5 / 59 تا 6 / 6 / 59 پر کردم و پس از ‏‎ ‎‏امضا از سپاه خارج شده و بلافاصله به نهوج آمدم. تا تصمیم رفتن به ‏‎ ‎‏مشهد را با همسرم فاطمه در میان گذاشتم، خیلی خوشحال شد. مادرم را‏‎ ‎‏هم خبر کردیم، اعلام آمادگی نمود و از خوشحالی در پوست خود ‏‎ ‎‏نمی‌گنجید. هر سه نفرمان تا این تاریخ، به مشهد مقدس نرفته بودیم. در ‏‎ ‎‏همان موقع عباس آقا، برادر همسرم به منزل ما آمد. وقتی خبر را شنید ‏‎ ‎‏گفت: ما را هم همراه‌تان ببرید. قول می‌دهیم همسفر خوبی برای شما‏‎ ‎‏باشیم. فرزندان ایشان کوچک بودند. مسافران ما ریز و درشت، نه نفر ‏‎ ‎‏بودند. ‏

‏ساعت پنج بعدازظهر با پیکان استیشن به سمت تهران به راه افتادیم. ‏‎ ‎‏در تهران باربندی را از آقای علی قربانی گرفتیم و وسایل‌مان را روی آن ‏‎ ‎‏قرار دادیم. وسایل دیگر مثل قند و چای و مشک ماست و نان خشک ‏‎ ‎‏محلی را هم داخل خودرو گذاشتیم. بچه‌های عباس آقا، عقب استیشن ‏‎ ‎‏نشستند و از جاده چالوس عازم مشهد مقدس شدیم. سه روز در راه ‏‎ ‎‏بودیم. در مسیر، هر جای با صفایی که می‌دیدیم، توقف می‌کردیم. روز ‏‎ ‎‏چهارم هنگام نماز صبح گنبد و بارگاه امام هشتم را از دور دیدم و به ‏‎ ‎

کتابتشنه و دریاصفحه 15
‏حضرت سلام کردم. سپس همه را بیدار کردم و خبر خوش رسیدن به ‏‎ ‎‏مشهد را به آنها دادم. همه سفر اولشان بود. پس از ورود به مشهد ‏‎ ‎‏بلافاصله به حرم مشرف شدیم و نمازمان را در حرم خواندیم. پس از ‏‎ ‎‏زیارت از حرم بیرون آمدیم و منزلی اجاره کردیم. در طول این مدت ‏‎ ‎‏خودمان غذا می‌پختیم. با حوصله تمام نقاط شهر و اطراف و محل‌های ‏‎ ‎‏زیارتی را گشتیم، در برگشت پس از اینکه حساب هزینه‌ها را کردیم ‏‎ ‎‏جمع کل مبلغ اجاره مکان، غذا، گرفتن عکس و خرید بنزین برای هر ‏‎ ‎‏نفر 100 تومان شده بود البته بدون خرید سوغات برای آشنایان و فامیل، ‏‎ ‎‏این سفر زیارتی و تاریخی و به یاد ماندنی پایان یافت و ما به لطف خدا‏‎ ‎‏سالم به ولایتمان بازگشتیم.‏

کتابتشنه و دریاصفحه 16