خاطراتی از حضرت امام

اگر جای شما بودم اولین ناو امریکا را می زدم

‏در کنار امام و در جوار او بودن برای همه ما آرام‌بخش بود. یک شب ‏‎ ‎‏بعد از نماز مغرب و عشاء مسئولین درجه یک کشور یعنی رئیس‌جمهور، ‏‎ ‎‏نخست‌وزیر و رئیس دیوان‌عالی کشور از جلوی پست شهید عسکری ‏‎ ‎‏پیاده شده و به سمت منزل امام می‌رفتند. آنها چنان ناراحت بودند که ‏‎ ‎‏حتی متوجه سلام من هم نشدند، نگران شدم و با خود گفتم چرا اینها ‏‎ ‎‏اینقدر ناراحت هستند و چرا در این ساعت و در این وقت شب به ‏‎ ‎‏محضر امام می‌روند؟ با خود گفتم حتما اتفاقی افتاده است؟ حدس من ‏‎ ‎‏درست بود. معلوم شد یک ناو امریکایی برای اولین بار به داخل آب‌های ‏‎ ‎‏خلیج‌فارس آمده و ما را تهدید کرده است. مسئولین در آن وقت شب که ‏‎ ‎‏امام معمولاً ملاقاتی نداشت با حالتی نگران خدمت امام رسیدند. نیم ‏‎ ‎‏ساعت بعد که از اتاق امام خارج شدند، خدا می‌داند با چند دقیقه قبل ‏‎ ‎‏رنگ و رویشان زمین تا آسمان فرق کرده بود. بسیار خوشحال و خشنود ‏‎ ‎‏به نظر می‌رسیدند و با احوال‌پرسی گرمی که از ما کردند، بیت را ترک ‏‎ ‎‏کردند و رفتند. وقتی از آنها پرسیدم که چرا در این وقت شب خدمت ‏‎ ‎‏امام رفتند و امام به آنها چه فرمودند، گفتند: امام به ما فرمودند: چیز ‏‎ ‎‏مهمی نیست نگران نباشید. پرسیدیم: آقا چه کنیم؟ گفتند: اگر من جای ‏‎ ‎‏شما بودم وقتی سر و کله اولین ناو جنگی امریکایی در آب‌های ‏‎ ‎‏خلیج‌فارس ظاهر شد همان وقت آن را با موشک می‌زدم تا ناو دومی ‏‎ ‎‏جرات نکند بعد از او وارد خلیج‌فارس بشود.‏

کتابتشنه و دریاصفحه 114