حفاظت از امام در اوج ترورها

عکس العمل حاج احمد آقا

‏حدود ساعت پنج بعد از ظهر همان روز حاج احمدآقا به فرماندهی تلفن ‏‎ ‎‏زد. من مسئول شب بودم. حاج احمدآقا به من گفتند: آقای رضایی، شما ‏‎ ‎‏در جریان برگشتن آیت‌الله محمدی گیلانی هستید؟ گفتم: من بعداً از این ‏‎ ‎‏ماجرا مطلع شدم. وقتی از مساله با خبر شدم که ایشان رفته بودند. بعد ‏‎ ‎‏گفتم اگر آنجا بودم نمی‌گذاشتم به خانه برود. حاج احمدآقا فرمودند: ‏‎ ‎‏خودت برو و این ناراحتی را از دل حاج آقا در بیاور و علت را هم به ‏‎ ‎‏ایشان بگو. قبل از نماز مغرب و عشا به منزل آیت‌الله گیلانی تلفن زدم و ‏‎ ‎‏خودم را معرفی کردم. بسیار خوشحال شدند. گفتم می‌خواهم خدمت ‏‎ ‎

کتابتشنه و دریاصفحه 161
‏برسم و در مورد پیشامد امروز با شما صحبت کنم. فرمودند: لزومی ‏‎ ‎‏ندارد، شما کار خلاف شرعی نکرده‌اید که بخواهید آن را توضیح دهید و ‏‎ ‎‏یا از من عذرخواهی کنید. شما به وظیفه شرعی‌تان عمل کرده‌اید. بعد ‏‎ ‎‏گفتند: وقتی امام بازوی پاسدار را می‌بوسد: بنده باید پایش را ببوسم و با ‏‎ ‎‏این سخنان‌شان مرا شرمنده کردند. تا اکنون که این سطور را می‌نویسم ‏‎ ‎‏هنوز از فرط خجالت به خاطر آن رویداد نتوانسته‌ام به حضورشان برسم ‏‎ ‎‏و عرض ادبی داشته باشم. حال ببینیم چرا از فرماندهی به ما گفتند شما ‏‎ ‎‏شرعاً اجازه ندارید حتی یک نفر را بدون کارت راه بدهید.‏

کتابتشنه و دریاصفحه 162