بیماری امام

لغو ملاقات طلاب رزمی به دستور امام

‏در مرحله بعدی که باز همین آقایان وقت ملاقات گرفته و در آمدنشان ‏‎ ‎‏تاخیر کرده بودند حضرت امام درسی فراموش نشدنی به آنها دادند. این ‏‎ ‎‏بار ظرفیت کل جمعیت حسینیه را سهمیه این آقایان تشکیل می‌داد. از ‏‎ ‎‏صبح زود طبق معمول آماده بازرسی شدیم. ساعت هشت صبح شد ولی ‏‎ ‎‏آقایان نیامدند. در ساعت هشت‌و‌نیم صبح که می‌بایست ملاقاتی‌ها ‏‎ ‎‏بازرسی شده و به موقع داخل حسینیه بشوند آنها تازه وارد منطقه ‏‎ ‎‏جماران شدند. وقتی امام آماده شدند که برای ملاقات تشریف بیاورند، ‏‎ ‎‏آقای توسلی به امام گفت کسی در حسینیه نیست و برادران طلاب تازه ‏‎ ‎‏به منطقه جماران وارد شده‌اند. امام تا این را شنیدند قاطعانه دستور لغو ‏‎ ‎‏ملاقات را دادند. از دفتر خبر رسید که بروید به طلاب بگویید که شما ‏‎ ‎‏دیگر امروز به دلیل تاخیر و بی‌نظمی با امام ملاقات ندارید. ابلاغ این ‏‎ ‎‏دستور به طلاب کار بسیار سختی بود. من به دنبال مدرکی بودم تا ‏‎ ‎‏مطمئن بشوم که این دستور حتماً از یک منبع مسئول و به نقل از قول ‏‎ ‎‏امام می‌باشد. سریعاً به دفتر حاج احمدآقا آمدم. همیشه طرف من در ‏‎ ‎‏ملاقات‌ها حاج آقا توسلی بود. از ایشان پرسیدم: شما این خبر را تایید ‏‎ ‎‏می‌کنید؟ گفتند: بله. گفتم: نکند ما در اجرای این دستور با طلاب درگیر ‏‎ ‎‏شویم ولی بعد شما آنها را به اینجا راه بدهید و آبروی ما برود. گفتند: نه. ‏‎ ‎‏اگر هم قرار باشد ملاقاتی بشود، دستورش با امام است. فعلاً معظمٌ‌له از ‏‎ ‎‏این کار هدفی دارند.‏


کتابتشنه و دریاصفحه 169
‏ بنا به دستور رفتیم و مانع ورود طلاب شدیم. با ماشین بلندگو دستی ‏‎ ‎‏و نفرات زیاد در اول خیابان جلوی آنها را گرفتیم یکی دو ساعت که ‏‎ ‎‏جلوی آنها ایستادیم با مشورت دفتر قرار شد سه نفر به نمایندگی از ‏‎ ‎‏طلاب بیایند و صحبت کنند. قرار شد در نهایت هر چه امام دستور دادند ‏‎ ‎‏همان باشد. وقتی آنها این مساله را با هر یک از مسئولین و ‏‎ ‎‏دست‌اندرکاران ملاقات در میان گذاشتند جواب شنیدند که ما نمی‌توانیم ‏‎ ‎‏خدمت امام برسیم. دفتر به آنها می‌گفت شما دیر آمده‌اید، بی‌نظمی ‏‎ ‎‏کرده‌اید و امام هم نظرشان هست این ملاقات انجام نشود. حالا هم ‏‎ ‎‏ساعت ده‌و‌نیم است و امام مشغول کار دیگری هستند. بالاخره با پا در ‏‎ ‎‏میانی حاج احمدآقا حضرت امام پذیرفتند قبل از اذان ظهر، هنگام وضو ‏‎ ‎‏فقط به مدت پنج دقیقه به داخل حسینیه بیایند و با طلاب ملاقات ‏‎ ‎‏نمایند. ملاقاتی‌ها را بازرسی کردیم. همه داخل حسینیه شدند. حضرت ‏‎ ‎‏امام طبق قولی که داده بودند با لبانی خندان در حالی که حوله وضویشان ‏‎ ‎‏را به سر شانه انداخته بودند به حسینیه تشریف آوردند و این تنها ‏‎ ‎‏ملاقاتی بود که در آن حضرت امام با عرق چین و بدون عمامه آن هم در ‏‎ ‎‏نزدیکی‌های اذان ظهر وارد حسینیه می‌شدند. عکس این ملاقات استثنایی ‏‎ ‎‏تا مدتها در بازار به فروش می‌رسید. ‏

‏ این امام بود که به شاگردان مکتب خود این درس را می‌داد که اگر ‏‎ ‎‏چه قلبشان برای تک‌تک ملاقات‌شوندگان می‌طپد و حاضر نیست حتی ‏‎ ‎‏ضعیف‌ترین قشر جامعه پشت درب منزلش معطل بماند و یا ‏‎ ‎‏کوچک‌ترین بی‌احترامی ببیند ولی در عین حال باید نظم را مراعات کرد. ‏‎ ‎‏شاید هم اگر این اتفاق در ملاقات کسانی غیر از طلاب اتفاق می‌افتاد، ‏‎ ‎

کتابتشنه و دریاصفحه 170
‏امام طور دیگری تصمیم می‌گرفتند. طلاب که با بی‌برنامگی خودشان این ‏‎ ‎‏وضع را به وجود آورده بودند به دلیل اینکه از راه دوری آمده بودند و ‏‎ ‎‏معطل شده بودند به پاسداران اعتراض داشتند. اگر چه همه خسته بودند ‏‎ ‎‏اما یک لبخند شیرین امام خستگی همه آنها را از بین برد. ما هم که در ‏‎ ‎‏هر حال تسلیم رای و نظر امام بودیم، از این تصمیم راضی بودیم. یادت ‏‎ ‎‏به خیر، ای دوران خوب. ‏

‏ ‏

کتابتشنه و دریاصفحه 171

‎ ‎

کتابتشنه و دریاصفحه 172