ملاقات های تلخ و شیرین

تصمیم به بازگشت گرفت

‏این را که گفت روی صندلی نشست. وقتی برادر گلباف شوخی شوخی ‏‎ ‎‏دستی به لباس ایشان کشید و گفت: بفرمایید ما دیگر شما را تبرک ‏‎ ‎‏نمی‌کنیم، او که بسیار زیرک بود، در پاسخ گفت: نه، شما مرا بازدید کرد ‏‎ ‎

کتابتشنه و دریاصفحه 174
‏و بی‌اجازه دست به من ‌گذاشت! ایشان جزو مهمانان ویژه‌ای بودند که ‏‎ ‎‏حضرت امام منتظر او بودند، ما هم چون به وظیفه عمل کرده بودیم، ‏‎ ‎‏نگران نبودیم ولی از این جهت نگران بودیم که مبادا با این کار او قهر ‏‎ ‎‏کند و برود، همین هم شد هر چه به او التماس کردیم به بالا برود، ‏‎ ‎‏نپذیرفت که به خدمت امام برود. ناچاراً دفتر را در جریان گذاشتیم که او ‏‎ ‎‏قهر کرده و می‌خواهد از جماران برود. آقای توسلی و دو نفر از آقایان ‏‎ ‎‏دفتر آمدند و با او صحبت کرده و عذرخواهی کردند ولی او که بسیار ‏‎ ‎‏ناراحت شده بود عذرخواهی‌شان را نپذیرفت. به ایشان گفتند: اجازه ‏‎ ‎‏بدهید این موضوع را با امام در میان بگذاریم، بعد شما بروید.‏

کتابتشنه و دریاصفحه 175