کرامات امام

به آب دعا خواندند

‏ایشان می‌گفت: دو پزشک متخصص قلب در این ساختمان پزشکان که ‏‎ ‎

کتابتشنه و دریاصفحه 194
‏الان شما در آن تشریف دارید حضور داشتند. تصمیم گرفتم به جماران ‏‎ ‎‏بروم و اگر اجازه دادند نزد امام بروم ولی اگر این کار ممکن نشد از ‏‎ ‎‏طریق یکی از خدمتکارانی که او را می‌شناختم به امام پیغام بدهم تا برای ‏‎ ‎‏شفای من دعا کنند. وقتی به جماران رسیدم ساعت یک‌و‌سی دقیقه ظهر ‏‎ ‎‏بود. یکی از برادران پاسدار بیت، خدمتکار امام را خبر کرد. با آشنایی ‏‎ ‎‏قبلی که با آن خدمتکار داشتم به او گفتم: وضع قلبم خوب نیست. از ‏‎ ‎‏امام خواهش کنید به مقداری آب به نیت شفا دعا بخواند و برایم ‏‎ ‎‏بیاورید. گفت باشد. رفت و پیغام مرا به امام رساند و امام هم لطف کرده ‏‎ ‎‏و مقداری آب مخلوط با گلاب را برایم فرستادند که آن را با دو عدد ‏‎ ‎‏لیموشیرین خوردم. من در حالی که به حرف‌های دکتر گوش می‌دادم ‏‎ ‎‏سرم پایین بود. وقتی دکتر ساکت شد تا سرم را بلند کردم که بگویم آیا ‏‎ ‎‏خوردن آن آب برای شما نتیجه‌ای هم داشت؟ دیدم اشک او جاری شده ‏‎ ‎‏و بر روی محاسنش می‌ریزد. اشک دکتر را که دیدم سوالم را از او ‏‎ ‎‏نپرسیدم. بعد گفت: بر منکرش لعنت. ما که به این مسائل اعتقاد داریم.‏

‏پس از آنکه از مطب دکتر خارج شدم به خودم گفتم فلانی، تو برای ‏‎ ‎‏معالجه‌ات به مطب دکتر می‌روی، ولی دکتر تو برای شفا پیش امام ‏‎ ‎‏می‌آید؟ تو چرا پیش امام نمی‌روی تا از او شفا بگیری تا امروز تو را از ‏‎ ‎‏کار کردن در جماران محروم نکنند.‏

کتابتشنه و دریاصفحه 195