کتاب امر به معروف و نهی از منکر

مبحث پایانی: تصدی امور سیاسی و جزایی

پایانی (برای بحث) که در آن چند مسأله است:

مسأله 1 ـ‏ هیچ کس حق ندارد متکفّل امور سیاسی (و جزایی) ـ مانند اجرای حدود ـ و‏‎ ‎‏امور قضایی و امور مالی ـ مانند گرفتن خراج و مالیات شرعی ـ باشد، مگر امام‏‎ ‎‏مسلمین ‏‏علیه السلام‏‏ و کسی که امام ‏‏علیه السلام‏‏او را برای این جهت منصوب کرده باشد.‏

مسأله 2 ـ‏ در زمان غیبت ولیّ امر و سلطان عصر ـ عجل الله تعالی فرجه الشریف ـ‏‎ ‎‏قائم مقام آن حضرت در اجرای سیاسات (حدود و تعزیرات) و تمام آنچه برای امام ‏‏علیه السلام‏‎ ‎‏می باشد، مگر جهاد ابتدایی، نوّاب عام آن حضرت می باشند و آن ها فقهایی هستند که‏‎ ‎‏جامع شرایط فتوا و قضاوت باشند.‏

مسأله 3 ـ‏ بر نواب عام (آن حضرت) به طور کفایی واجب است در صورتی که‏‎ ‎‏دستشان باز بوده و ترسی از حکام ظالم نباشد به قدر میسور در صورت امکان، به اموری‏‎ ‎‏که گذشت قیام نمایند.‏

مسأله 4 ـ‏ بر مردم به طور کفایی، واجب است که فقها را در اجرای سیاسات (حدود و‏‎ ‎‏تعزیرات) و غیر آن ها از امور حسبیّه که در زمان غیبت از مختصّات آنان می باشد در‏‎ ‎‏صورت امکان، کمک نمایند. و در صورت عدم امکان به هر قدری که میسور و ممکن‏‎ ‎‏است (مساعدت کنند).‏

مسأله 5 ـ ‏متصدی حدود و قضا و غیر آن ها شدن از طرف ظالم جایز نیست؛ تا چه‏‎ ‎‏رسد به اجرای سیاسات (حدود و تعزیرات) غیر شرعی، پس اگر از طرف او با اختیار‏‎ ‎‏متصدی شود و موجبات ضمان را ایجاد کند، ضامن است و کارش معصیت کبیره است.‏

مسأله 6 ـ‏ اگر ظالم، او را به متصدی شدن یکی از این امور مجبور کرد جایز است ـ مگر‏‎ ‎‏قتل ـ و ظالم ضامن می باشد. و در ملحق نمودن جرح به قتل تأمل است، ولی بعضی از‏‎ ‎‏مسائل مهم به قتل ملحق می شود و قبلاً به آن اشاره کردیم.‏

مسأله 7 ـ‏ اگر فقیه جامع الشرایط در سیاسات (حدود و تعزیرات) و قضاوت و مانند‏‎ ‎‏آن کاری را به جهت مصلحتی از طرف حاکم جور، متصدی شود جایز است، بلکه بر او‏‎ ‎

ترجمه تحریر الوسیله امام خمینی(س)ج. 1صفحه 548
‏واجب می باشد که حدود شرعی را اجرا کند و برطبق موازین شرعی قضاوت نماید و‏‎ ‎‏متصدی امور حسبیه شود و حق ندارد که از حدود خدای متعال، تجاوز کند.‏

مسأله 8 ـ‏ اگر فقیه ببیند که متصدی شدن او از طرف ظالم، موجب اجرای حدود‏‎ ‎‏شرعی و سیاسات الهی می باشد بر او واجب است متصدی گردد مگر این که متصدی شدن‏‎ ‎‏او مفسدۀ بزرگ تری داشته باشد.‏

مسأله 9 ـ‏ مجتهد متجزّی (کسی که در بخشی از احکام به درجۀ اجتهاد رسیده، نه در‏‎ ‎‏همۀ بخش ها) حق ندارد که هیچ امری از امور گذشته را متصدی شود و حال او در اینجا‏‎ ‎‏بنابر احتیاط (واجب) همان حال شخص عامی است. البته اگر فقیه و مجتهد مطلق نباشد‏‎ ‎‏بعید نیست که متصدی شدن نسبت به قضاوت در صورتی که در باب قضا مجتهد باشد،‏‎ ‎‏جایز باشد. و همچنین وی (مجتهد متجزّی) بنابر احتیاط (واجب) در امور حسبیه بر بقیۀ‏‎ ‎‏عدول (مؤمنین) مقدم است.‏

مسأله 10 ـ‏ در مخاصمات، رجوع به حکام و قضات جور جایز نیست، بلکه‏‎ ‎‏برمتخاصمین واجب است که به فقیه جامع الشرایط مراجعه نمایند. و در صورتی که‏‎ ‎‏مراجعه به او ممکن باشد، اگر به غیر او رجوع نماید آنچه را که با حکم او گرفته، حرام‏‎ ‎‏است، بنابر تفصیلی که در آن هست.‏

مسأله 11 ـ‏ اگر مدّعی، خصمش را برای محاکمه نزد فقیه دعوت کند بر او واجب است‏‎ ‎‏قبول کند، چنان که اگر خصم به مرافعه نزد فقیه راضی شود برای مدّعی جایز نیست به غیر‏‎ ‎‏او مراجعه نماید.‏

مسأله 12 ـ‏ اگر مدّعی، مرافعه را نزد حاکم شرع ببرد و حاکم، «مدّعی علیه» را طلب‏‎ ‎‏نماید، بر او واجب است حاضر شود، و تخلف جایز نیست.‏

مسأله 13 ـ‏ بر حکام شرع قبول حلّ مرافعات، به طور کفایی واجب است و در صورت‏‎ ‎‏انحصار، بر او تعیّن دارد.‏


ترجمه تحریر الوسیله امام خمینی(س)ج. 1صفحه 549

‎ ‎

ترجمه تحریر الوسیله امام خمینی(س)ج. 1صفحه 550