کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورا

مصاحبه با علامه جعفری

‏علامه جعفری‏

‏تلاش تاریخی انسان برای تفسیر حیات خویش‏

‏با نظر به مجموع سرگذشت و تاریخ بشر در گذشته و حال به یک مسئله فوق العاده مهم پی می بریم و آن اینکه بشر کوشش و تلاش فراوانی برای نجات خود از پوچی و توجیه و تفسیر زندگی خویش به خرج داده است؛ البته در صورتی که تخدیر نشده باشد و با وسایلی او را سرمست نکرده باشند و مفاهیمی را به عنوان حقایقی مطلق که جوابگوی فلسفه حیات او باشد به او تلقین نکرده باشند. چون این مسئله مهم غالباً مورد توجه قرار نگرفته است که بشر برای توجیه حیات خود و برای یافتن پاسخهای قابل قبول برای فلسفۀ زندگیش که بتواند او را از پوچی و بی معنایی نجات دهد یک عده مفاهیم مطلق مانند: انسان دوستی، انسان پرستی، آزادی طلبی، عدالت خواهی، نظم و ... را پذیرفته است. در حقیقت با این مفاهیم خدایان کوچکی برای انسان آفریدند. از این مفاهیم برای برپایی قیامهای بزرگ نیز استفاده شده است. اکنون در پی ارزیابی این مسئله نیستیم که آیا شایسته است بشر در راه این مفاهیم جانبازی کند یا نه، بلکه می خواهیم بگوییم اگر آنها درست تفسیر شود و حقیقت آنها برای بشر درک شود، آنگاه با یک حد منطقی از این امور حرکت می کند و آنها را به یک حقیقت برین و به یک موجود اعلی که خداوند است وابسته می کند و از این راه می تواند با منطق خود به حیات معقول راه پیدا کند.‏

‏ایمان به یک حقیقت مطلق شرط جانبازی و فداکاری‏

‏ولی منظور ما از بیان این مطلب توجه دادن به این نکته است که از مفاهیمی که رنگ مطلق به آنها داده اند روشن می شود تا به انسان وعده یک مطلق ندهی، جان مطلقش را نمی توانی در معرض فداکاری بگذاری. جان، محبوب مطلق اولاد آدم است. به این خاطر باید با یک مطلق آن را معامله کند. آن وقت مطلقش گاهی آزادی می شود، گاهی اومانیسم، ‏


مجموعه مصاحبه های کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورااندیشه عاشورا (مجموعه مصاحبه ها) ـ دفتر 2صفحه 155
‏گاهی دموکراسی، گاهی عدالت و ... . ماشاءالله تاریخ هم پر از دموکراسی و آزادی و عدالت و ... است!!‏

‏شیوه های تفسیر حیات معقول برای انسان‏

‏برای فراخوانی و رهنمونی انسان به حیات معقول و نجات او از پوچی سه راه وجود دارد که سومینش قیام انسانهای وارسته و بزرگ تاریخ است. کار انبیا جدّیترین کار است و به روش علّی (کشف علّت از طریق معلول) اثبات می شود که اینها به عالیترین واقعیت رسیدند و برای بشر نیز آن واقعیت اعلی را می خواستند که این چنین آماده جانبازی و فداکاری شدند؛ مخصوصاً در حادثه نینوا، داستان خونین کربلا نکاتی دیده می شود که ابعاد شگرفی از حیات انسانها را آشکار می سازد. در شب عاشورا وقتی امام حسین فرمود شب فرا رسیده و هوا تاریک شده است؛ برخیزید و بروید؛ این مردم غیر از من دیگری را در نظر ندارند؛ کسی از آنها گفت: یا اباعبدالله اگر دنیا ابدی بود و ما نیز در این دنیا تا ابد زندگی می کردیم باز این زندگی ابدی را به دیدار تو و قرار گرفتن در جوار تو ترجیح نمی دادیم. اینها درسهای بزرگی برای بشریت دارد که واقعاً چه انگیزه ای آدمی را به چنین انتخابی می رساند.‏

‏راههای نجات زندگی بشر از پوچی و هدایت او به سوی حیات معقول عبارتند از:‏

‏راه یکم- ارائه منطقی تعلیمات ربّّانی انبیای عظام و اوصیای کرام و حکمای راستین و وارستگان از تاریکیهای ماده و مادیات. اینها می توانند برای بشر حیات را تفسیر کنند. عوامل بسیاری برای مشاهده حکمت ربانی که در وجود نهفته است وجود دارد. یک راه ارائه منطقی تعلیمات انبیای عظام و اوصیای کرام و حکمای راستین است.‏

‏راه دوم- جمع آوری و بررسی نتایج مثبت و سازنده ای است که پیروی از ادیان الهی و انسانهای رشد یافته در مسیر پیامبران عظام و وارستگان از خودخواهیها و خودکامگیها به بار آورده است. زمانی که به فداکاری نیاز بوده و وقتی بنا بوده است که برای رفاه و آسایش و احراز حقوق انسانها و دفاع از جانهای آدمیان، افرادی وارد میدان شوند بیشتر آنها متدینین بوده اند و اگر هم در مواردی دیده شده که انسانهای غیر دیندار از این قبیل کارها ‏


مجموعه مصاحبه های کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورااندیشه عاشورا (مجموعه مصاحبه ها) ـ دفتر 2صفحه 156
‏کرده اند، اگر انگیزه ها و هدفهای آنان تحلیل شود معلوم می گردد که از آن مفاهیم مطلق به آنها تزریق شده است؛ یعنی از آن مطلقهایی که فقط و فقط جنبه دینی دارد. از مطلق سخن گفتن همواره رنگ و بوی دینی دارد. علم و فلسفه محصول بازیگری و تماشاگری انسان است؛ لسان مطلق گویی غیر از اینهاست.‏

‏راه سوم- این راه که بسیار با اهمیت است عبارت است از عشق و علاقه وافر انسانهای پاک و خردمند به برخورداری از فضیلتها و کرامتهای والای روحی هر چند که به دست آوردن آنها مشقت بار و زجرآور بوده باشد. اینها در یک جهان معنادار برای وصول به یک حقیقت والا و برین تلاش می کنند و نمونه این تلاش در تاریخ زیاد است. بشر فراموشکار است؛ مخصوصاً آنهایی که در این دنیا می خواهند از سرخوشی حرکت کنند. مثلاً می بینید این همه از تمدّنها بحث می کنند اما هیچ گاه از انبیا بحث رسمی نمی کنند. در کتاب سرگذشت اندیشه ها خواندم که انبیای عبری بهترین خدمت را به آزادی و تمدن کردند.‏

‏استاد، به عنوان ایده مطرح می کنید یا به عنوان بحث تاریخی؟‏

‏به عنوان واقعیت. یک بار بازیگری ذهن است و تصنع و تاریخ سازی و تابلوکشی و نقاشی است. اما یک بار از واقعیت سخن می گوییم و گزارش واقع می دهیم، اما این بیان را با احساسات و حماسه همراه می کنیم و این همراهی با احساسات به اصل مطلب هیچ خدشه ای وارد نمی کند. «4=2 *2» همواره یک واقعیت است چه آن را با احساس بیان کنیم و چه بدون احساس. این یکی از اشتباهات بزرگ است که از غربیها به شرق سرازیر شده که مومن بودن با برخورد علمی منافات دارد. مارپین آلمانی می گوید کسی که مومن است مورخ نیست. ببینید این حرف چقدر فریبنده است! من می خواهم واقعیت را با احساسات بیان کنم؛ اشکالش چیست؟! هر کجا خلاف واقع بود ایراد بگیرید.‏

‏حرکتهای ایثارگرانه در راه ارزشهای انسانی دارای خاستگاه الهی‏

‏همان طور که عرض کردم بسیار با اهمیت است که می بینیم انسانهایی که پاک اند و دلهایشان آلوده به شهوات و هوی و هوس و خودکامگیها نشده است به فضیلتها، کرامتها و ‏


مجموعه مصاحبه های کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورااندیشه عاشورا (مجموعه مصاحبه ها) ـ دفتر 2صفحه 157
‏ارزشها آنقدر ارج می نهند که حاضرند شدیدترین مشقتها را در این راه متحمل شوند و حتی جانشان را از دست بدهند ولی آنها را داشته باشند. مسلم است که حد اعلای این فضیلتها و شرافتها از این خاکیان برنمی آید. این یک آرمان بسیار عالی است که بدون وابستگی به جاذبیت ربوبی امکان پذیر نیست. این گونه حرکتها یک ریشه الهی دارد. بله، اگر حیات آدمی هدفی بالاتر از مزایا و برخورداریهای دنیای طبیعت نداشت، نه تنها آن همه فضایل و فداکاریها و شهادتها بیهوده و لغو و عبث می بود بلکه باید گفت اینها بیچاره ترین و احمقترین و زیانکارترین مردان تاریخ بوده اند؛ یعنی اگر حیات معقولی برای بشر وجود نداشته باشد و ارزشهایی بالاتر از این خور و خواب نباشد و این انسان جان خود را از دست بدهد با اینکه بر زندگی مادی بسیار عالی قدرت دارد، این با هیچ منطقی سازگار نیست. اینها را اگر از دست بشر بگیریم، حضرت فرمود: ‏علی الاسلام و السلام‏، ما باید بگوییم ‏علی البشریة والسلام‏؛ حقیقت مطلب این است. وقتی حیات چیزی جز همین زندگی طبیعی نبود، مسئله مسئله تنازع در بقا می شود؛ آنگاه اصالت قدرت پیش می آید و اصالت قدرت به اصالت نفع گرایی می انجامد. این نتیجه منطقی چنین مفهومی از حیات است.‏

‏ارزش «شهادت» و ابعاد آن‏

‏در توجیه راه سوم، نگاهی به معنای شهادت خواهم کرد که متاسفانه اکثر متفکران اسلامی مخصوصاً در مغرب زمین آنچنان که اهمیت این پدیده بزرگ اقتضا می کند آن را مورد توجه قرار نداده اند. اهمیت پدیده شهادت در درجه ای است که اگر در تاریخ بشریت جز یک فرد شهید وجود نداشت برای اثبات آهنگ عالی عالم هستی که بیان کننده هدف اعلای حیات معقول است کافی بود چه رسد به اینکه ما در طول تاریخ دهها بلکه صدها هزار شهید داریم که برای حیات بخشیدن به انسانیت و دفاع از ارزشهای آن از زندگی فردی چشم پوشیده و به حیات حقیقی نائل گشتند.‏

‏ابعادی از شهادت بدین قرار است: 1- پایان دادن به زندگی طبیعی معمولی در راه دفاع از ارزشها و حیات حقیقی. 2- بعد دوم شهادت شکافتن کالبد مادی و به پرواز درآوردن روح در مقام شهود الهی در راه وصول به کمال و بزرگداشت حیات معقول است. ‏


مجموعه مصاحبه های کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورااندیشه عاشورا (مجموعه مصاحبه ها) ـ دفتر 2صفحه 158
‏3- بعد سوم عبارت است از تعیین کردن ملاک و میزان برای زندگی قابل تفسیر در این دنیا. البته بدیهی است برای کسی که حقیقت و ارزش واقعی حیات مطرح نیست و از حیات جز خواسته های طبیعی که سایر جانداران نیز از آنها برخوردارند نمی فهمد، نه شهادت قابل درک است و نه حیات معقول، لذا ما سخنی درباره حقیقت زندگی با این گونه مردم نخواهیم داشت.‏

‏برای توجه به عظمت شهادت باید نخست اهمیت و مطلوبیت مطلق زندگی را در متن طبیعت درک کرده باشیم تا اهمیت از دست دادن اختیاری آن را با کمال آگاهی و ایثار بفهمیم. تا حقیقت زندگی را درک نکنیم، شهادت را نمی فهمیم. درباره عظمت حیات و اهمیت فوق العاده آن مطالب فراوانی می توان گفت ولی ما در اینجا به یک جمله اکتفا می کنیم و آن این است که اگر به کسی که از نعمت عظمای حیات برخوردار است و در کمال اعتدال مزاجی و عقلی و روانی و بدون کمترین اختلال در امور مزبور زندگی می کند پیشنهاد کنیم که میان یکی از این دو راه یکی را برگزیند: 1- ادامه حیات در کمال اعتدال مزاجی و عقلی و روانی و با برخورداری از مزایای آن اگر چه زمانی کم؛ 2- مالکیت جهان با اختلال در برخورداری از جوهر حیات و عظمت و مزایا و لذایذ آن؛ کدام یک را انتخاب خواهد کرد؟ مسلم است که انسان عاقل و هوشیار که از سلامت روانی برخوردار است ادامه حیات در کمال اعتدال را انتخاب خواهد کرد و آن را بر مالکیت به تمام جهان هستی ترجیح خواهد داد. این است منظور ما از اینکه حیات در متن طبیعت از محبوبیت (و یا مطلوبیت) مطلق برخوردار است و اهمیت شهادت از فهم و درک معنای با عظمت محبوبیت مطلق حیات دانسته می شود.‏

‏گوناگونی انسانها در برابر دو پدیدۀ «زندگی» و «مرگ»‏

‏انسانها در مقابل دو پدیده زندگی و مرگ متفاوت اند. هر چه رشد فکری انسانها پایینتر باشد زندگی برای آنها مثل دریا برای ماهی است. هیچ اشرافی نسبت به آن ندارد. دوران کودکی ما این چنین می گذرد. اولاد آدم در دوران کودکی زنده است ولی اشراف به آن ندارد. اشراف به زندگی و مرگ از زمانی شروع می شود که تا حدودی شخصیت انسان ‏


مجموعه مصاحبه های کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورااندیشه عاشورا (مجموعه مصاحبه ها) ـ دفتر 2صفحه 159
‏رشد پیدا کرده و نسبت به زندگی درکهایی دارد. این هم اختلافی است که شخصیت از کجا شروع می شود و اشراف به اینکه «من زنده ام» که زندگی را بتواند برای خود مطرح کند. از آن هنگام که انسان به زندگی مشرف می شود هم برخورد او اقسامی دارد. بعضی از مردم به جهت شدت غوطه ور شدن در لذات زندگی طبیعی محض همان وضع ذهنی دوران کودکی را ادامه می دهند؛ زنده هستند اما نمی دانند زندگی یعنی چه، غرایزش چیست، حقایقش چیست، لذت و الم چیست. مانند سایر جانداران حرکت می کنند و هیچ گونه اندیشه خاصی درباره زندگی و تفسیر آن یا پایان یافتن آن به وسیله مرگ به خود راه نمی دهند. گاهی شدت فرورفتن در امواج زندگی به درجه ای است که حتی با علم به اینکه زندگی او نیز مانند دیگران پایانی دارد مانع توجه خویش به انقراض زندگی می شود. بعید نیست که اینان با انواعی از تلقینات خود را از به یاد آوردن مرگ و اندیشه عالم پس از آن غافل می سازند. ممکن است نوع تلقین به حدی احمقانه باشد که نتواند اندیشه خود را به دیگران ابراز کند. این قدر به خود تلقین کرده که گمان می کند زندگی او نابود نمی گردد و به اصطلاح مرگ تنها برای همسایه است.‏

‏گاهی بی اعتنایی به مرگ به آن درجه از شدت در زندگی طبیعی محض نمی رسد، بلکه پدیده مرگ به جهت شیرینی زندگی و لذایذ آن از نگاه انسان ناپدید می گردد؛ گویی یقین به مرگ ندارد. در یکی از سخنان امیرالمومنین هست که: ‏ما اشبه الیقین بالشک‏. این یقین به مرگ بسیار شبیه به شک است، چون هیچ توجهی به آن و مختصاتش ندارد.‏

‏دسته ای از مردم یقین به مرگ دارند، ولی به دلیل تردید و ابهامی که نسبت به عالم پس از مرگ دارند نمی توانند زندگی را طوری تنظیم و توجیه نمایند که مرگ و پس از مرگ روشنایی اثر بخشی بر زندگی آنها بیندازد.‏

‏این سه گروه در زندگی ابهام آمیز با یکدیگر مشترک اند. اینان غالباً در حال حاضر زندگی می کنند؛ نه با گذشته کاری دارند و نه با آینده، مگر در اموری که با حال آنها مربوط باشد یعنی رشته عمر آنها مانند حلقه های گسیخته از هم یکی پس از دیگری می آید و می رود. لذا حقیقتی به نام زندگی که باید تفسیر و توجیه گردد و به سوالاتش پاسخ دهند ‏


مجموعه مصاحبه های کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورااندیشه عاشورا (مجموعه مصاحبه ها) ـ دفتر 2صفحه 160
‏مطرح نیست؛ سوالات ششگانه اساسی: من کیستم؟ از کجا آمده ام؟ به کجا آمده ام؟ با کیستم؟ به کجا می روم؟ برای چه آمده ام؟ اگر مقصود از حیات، حیات معقول است این سوالات باید جدی تلقی شده و به آنها پاسخ داده شود. البته عده ای بدون پرداختن به این سوالات زندگی می کنند و از زندگی خود نیز راضی اند، اما رضایت دادن به امری دلیل بر حقانیت آن نیست. خلاصه مرگ برای هر گروه اگر توجهی به آن داشته باشند به جهات مختلف غم انگیز و نگران کننده است. عوامل این اندوه و نگرانی را ابن سینا در رساله خود به نام ‏رسالة فی دفع الغفل من الموت ‏بررسی نموده است؛ مراجعه فرمایید. گروههای دیگری نیز با نظر به اختلاف درک نسبت به زندگی و مرگ وجود دارند که با توجه به اشتراک همه آنها در نقص معرفتی که درباره زندگی دارند، همه آنها مشمول «‏یعلمون ظاهراً من الحیاة الدنیا و هم عن الاخرة هم غافلون‏»‏‎[1]‎‏ می باشند.‏

‏با افزایش رشد شخصیت آدمی دو حقیقت مهم درباره زندگی و مرگ برای انسان کشف می شود.‏

‏به هم پیوستگی تفسیر «زندگی» و «مرگ»‏

‏1-زندگی و مرگ دو جزء مکمل یکدیگر در مجموعه منظم عالم اند. بدیهی است که زندگی یک پدیده گسیخته از همه چیز که در خلاء محض در این جهان جریان داشته باشد نیست. زندگی جزیی از مجموعه واقعیات در عالم هستی است که آشنایی کافی و لازم با آن بدون آشنایی و آگاهی از اصول کمی این مجموعه ولو به طور اجمال امکان ناپذیر است؛ همان گونه که شناخت حقیقی یک جزء مرتبط با اجزای مجموعه های دیگر، بدون شناخت کل آن اجزا و به صورت منفرد امکان پذیر نمی باشد. برای فهم آهنگ زندگی لازم است که ابتدا از اصول کلی این کیهان بزرگ که پدیده زندگی به عنوان جزیی بسیار با اهمیت از آن محسوب می شود مانند حدوث، قانونمندی، تحول و ارتباط فوق طبیعی و حکمتی که در این کیهان مشاهده می شود درکی داشته باشیم. شما وقتی یک برگ را از درخت می برید و در ‏


مجموعه مصاحبه های کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورااندیشه عاشورا (مجموعه مصاحبه ها) ـ دفتر 2صفحه 161
‏2-آزمایشگاه مطالعه می کنید، درباره یک برگ بریده بحث می کنید؛ حق ندارید بیش از آن حرف بزنید؛ یعنی درباره برگ در مجموعه این درخت، چه رسد به مجموعه هستی. اگر خواستید بگویید برگ این درخت را فهمیدم، باید بگویید برگ وابسته به شکوفه، وابسته به شاخه، وابسته به ساقه و تنه درخت، وابسته به ریشه، وابسته به مواد زمینی که از آن ارتزاق می کند، وابسته به آب و ... که سر از تمام کیهانیها در می آورد. نگویید این بحث کلی و بحث فلسفی می شود؛ خیر، اگر در علم به برگ، تنها به برگ قناعت کنید علم شما ناقص است. یک دفعه می خواهیم سلولها را بفهمیم، با حیات کاری نداریم؛ سلول در حال سکون یک تعریف دارد، در حال حرکت تعریف دیگری دارد، در حال ارتباط با سلولهای دیگر تعریف سومی دارد، در ارتباط با حقایقی که با آنها در ارتباط است، در جذر و مد وجود، اینها تعریفات مختلفی دارد. شما چرا می خواهید خودتان را به جهالت بزنید. پس اگر بخواهید مسئله حیات را بفهمید، باید این چنین بفهمید.‏

‏3-زندگی با این که نمود یک واحد است، مانند ذرات نور در جریان و مثل باران در حال باریدن است:‏

‏هر نفس نو می شود دنیا و ما‏ ‏بی خبر از نو شدن اندر بقا‏

‏عمر همچون جوی نونو می رسد‏ ‏مستمری می نماید در جسد‏

‏پس ترا هر لحظه مرگ و رجعتی است‏ ‏مصطفی فرمود دنیا ساعتی است‏

‏شاخ آتش را بجنبانی بساز‏ ‏در نظر آتش نماید بس دراز‏

‏این درازی مدت از تیزی صنع‏ ‏می نماید سرعت انگیزی صنع‏‎[2]‎

‏حیات در هر لحظه اش مثل تشعشع نور است؛ پرتوی از فیض الهی است نه اینکه نخی است که کشیده می شود. این حقیقت با توجه به اصل دوام فیض خداوندی برای بقای موجودات بویژه پدیده «حیات» کاملاً روشن می گردد. برای روشن شدن بیشتر این حقیقت، توجه به آن حدیث مشهور بسیار مفید است که فرمود:‏ اعمل بدنیاک کانک تعیش ابداً و 


مجموعه مصاحبه های کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورااندیشه عاشورا (مجموعه مصاحبه ها) ـ دفتر 2صفحه 162
اعمل لاخرتک کانک تموت غدا‏. فرضاً کالایی که داریم می سازیم احساس کنیم این چیزی که من می سازم تا ابد آویزه شخصیت من است؛ به دست هر که می خواهد برسد و هر کسی می خواهد استفاده کند، این بالاخره زاییده شخصیت من است، مثل اینکه با شخصیت من سر و کار دارد. ‏اعمل بدنیاک کانک تعیش ابداً‏؛ این وسیله برای حیات جاودانه شماست در آنجا ‏و اعمل لاخرتک کانک تموت غداً‏؛ همه را طوری قرار بده که این وسیله هم جنبه هدفی داشته باشد و هم وسیله ای. خلاصه این نوع زندگی که فوق زندگی طبیعی معمولی است در عین حال که عوامل و لوازم زندگی را جدی منظور می دارد، لوازم و نتایج قطع شدن آن را که مرگ نامیده می شود نیز مشهود می نماید. هر لحظه از لحظات چنین زندگی ای هم مسیر است و هم مقصد؛ هم وسیله است و هم هدف. این زندگی بر مبنای ‏احدی الحسنیین‏ است؛ یعنی زندگی سعادتمندانه و مرگ سعادتمندانه که مستند است به: ‏ان صلوتی و نسکی و محیای و مماتی لله رب العالمین‏؛ قطعاً نماز و عبادات و زندگی و مرگ من از آن خداوند عالم است و بدیهی است که زندگی قانونی با احتمال وصول به هدف که اولین حسنی است مقدمه بر شهادت است که دومین حسنی است و این هر دو بعد کاملاً با هم جمع شده است. قضیه هم جنبه ملکوتی دارد و هم جنبه قانونی زندگی طبیعی. در عین حال اینک حیات بزرگترین وسیله من است که در جاده ملکوت قرار گیرم. عبارتی است از یکی از بزرگان که می گوید: اگر احساس کردید که صبح عبادت الهی را به جا آوردید و سجاده را کنار گذاشتید تا وقت عبادت دیگر برسد، شما نمازگزار نیستید. به جهت اینکه بشر در تمام لحظات زندگی حتی در خشنترین حالات که برای معاش خود با طبیعت گلاویز است، در حال نماز است؛ لذا می گویند دنیا پیشگاه خداوند و محضر اوست. این شعر نیست؛ این یک حقیقت است. ابن سینا قطعاً یک فیلسوف، دانشمند، عارف و یک فرد مذهبی است (گرچه شیعه یا سنی و یا اسماعیلیه بودن او مورد اختلاف است). خواجه نصیرالدین قطعاً یک فیلسوف، دانشمند، ریاضیدان، هنداسه دان، متکلم و فقیه است. چطور اینها در یک شخصیت جمع می شود؟ ما قربانی کوچکی شخصیتمان هستیم. تنافی و تناقضی نیست. تا شخصیت چه باشد و چه مقدار در سنجش وسیله ها و هدفها مهارت داشته باشد.‏

‎ ‎

مجموعه مصاحبه های کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورااندیشه عاشورا (مجموعه مصاحبه ها) ـ دفتر 2صفحه 163

  • - سوره روم / 7.
  • - مثنوی /  دفتر اول.