کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورا

مصاحبه با دکتر اعوانی

‏دکتر اعوانی‏

‏دیدگاه و الگوی مطلوب در تحلیل و تبیین نهضت عاشورا‏

‏در تبیین نهضت عاشورا از منظرهای گوناگونی به قضیه نگریسته شده و محققان نظرات مختلفی را مطرح نموده اند. دیدگاه کلی شما در تبیین حادثه عاشورا چیست و این حرکت را در چه چارچوبی قابل بررسی و تحلیل می دانید؟‏

‏تفسیر عاشورا هماهنگ و همسو با تفسیر دین‏

‏مسئله از زوایای مختلف قابل بررسی است و کسانی که این واقعه را تحلیل کرده اند، بیشتر بر یک جنبه تاکید ورزیده اند: جنبۀ سیاسی، جنبۀ تاریخی، جنبۀ اجتماعی، جنبۀ عرفانی، اخلاقی و ... . البته بعضی از این دیدگاهها با یکدیگر قابل جمع است، اما پاره ای از آنها بیشتر قابل قبول است. بعضی ممکن است اصلاً قابل قبول نباشد (از دیدگاه دینی) و این بستگی به تفسیر ما از دین دارد. مسلماً تفسیری که ما از دین داریم، در تفسیری که از این واقعه داریم، موثر خواهد بود.‏

‏ما می توانیم مسئله را از دیدگاه اجتماعی بنگریم، البته این درست است ولی دین مسئلۀ صرفاً اجتماعی نیست. می توانیم دین را از دیدگاه سیاسی بنگریم، ولی دین مسئله سیاسی صرف نیست با اینکه سیاست می تواند جزء دین باشد و هست. باید تفسیر ما چنان باشد که با واقعیت دین، رسالت دین، حقیقت دین، معنای رسالت، معنای قرآن، معنای وحی الهی و با بعد الهی قضیه سازگار باشد؛ یعنی منافات با جنبۀ الهی نداشته باشد. ‏

‏ضرورت دیدگاه فراگیر دو وجهۀ انسانی و الهی در تبیین حادثه عاشورا‏

‏جنبۀ الهی مسئله خیلی مهم است زیرا دین یک امر صرفاً بشری و انسانی نیست، جنبۀ الهی دارد؛ ولی جنبۀ انسانی آن هم نباید نادیده گرفته شود زیرا مخاطب دین، انسان است.‏


مجموعه مصاحبه های کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورااندیشه عاشورا (مجموعه مصاحبه ها) ـ دفتر 2صفحه 132
‏ ولی آنچه که من بر آن تاکید می کنم، در نظر گرفتن جنبۀ الهی قضّیه است؛ همان طور که در تفسیر دین هم همیشه باید جنبۀ الهی مقدم و ملحوظ باشد و مورد غفلت قرار نگیرد. بر طبق برخی از تعبیرها و تفسیرها، حادثه عاشورا حادثه ای بوده که باید اتفاق می افتاده فقط به این دلیل که قضای الهی به آن تعلق گرفته بوده است. این درست است؛ ما قائل به قضای الهی هستیم. هیچ چیز نیست که در قضای الهی نباشد. مسلماً هر حادثه ای مورد مشیّت الهی قرار گرفته است، ولی اینها با این گونه تحلیلها سعی می کنند که جنبۀ انسانی قضیه را نادیده بگیرند. در آن صورت کار یزید هم قابل توجیه می شود؛ یزید هم مطابق مشیّت الهی عمل کرده است؛ بنابراین مسئله طوری عنوان می شود که در واقع صحّه ای بر کار یزید است. این طور نباید باشد.‏

‏ «امامت» عنصر اساسی در تبیین بعد الهی نهضت‏

‏دیدگاه الهی به مسئله به این معناست که حضرت امام حسین، امام است به معنایی که ما از امام اراده می کنیم؛ یعنی ولی کامل است و در واقع وارث به حق حضرت رسول است؛ هم وارث حقایق و معارفی است که از طریق وحی به ایشان رسیده، هم وارث اخلاق حضرت رسول است خَلقاً و خُلقاً و در واقع در آن زمان، دین به معنای کامل به ایشان ختم می شود. با اینکه دین هست و دیگران هم کمابیش از آن بهره ای دارند، ولی او کمال دین است. کمال دین در شخصیت امام است. وظیفۀ حفظ دین به امام عصر محول شده است و در حقیقت او ادامه دهندۀ راه حضرت رسول است و چشم و گوش خداست در روی زمین؛ یعنی ولی کامل، خلیفة الله است؛ به نظر الهی به همه چیز نگاه می کند؛ نظر او، نظر حضرت رسول است؛ فعل او، فعل حضرت رسول است؛ قول او، قول حضرت رسول است و او در نبود وجود جسمانی حضرت رسول وجودی است با همان راه و رسم حضرت رسول. بنابراین امام نمی توانست در آن شرایط که حکومت اسلامی در میان اعراب دوباره به آرمانهای جاهلیّت باز می گشت و ارزشها و رسوم جاهلی زنده می شد سکوت کند و چنین وضعیتی را تحمل کند.‏


مجموعه مصاحبه های کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورااندیشه عاشورا (مجموعه مصاحبه ها) ـ دفتر 2صفحه 133

‏رسالت امام(ع) رسالتی الهی در احیای همه جانبه دین‏

‏البته این یک مسئله سیاسی است، ولی به نظر من بیش از اینکه یک مسئله سیاسی باشد یک مسئله الهی است؛ یعنی امام حسین وظیفه و رسالت الهی داشت و صرفاً هدف او تشکیل حکومت نبود. احیای دین ابعاد مختلفی دارد؛ یعنی احیای دین فقط و فقط به تشکیل حکومت منحصر نمی شود، ولی تشکیل حکومت هم جزیی از آن است. کار او احیای دین در تمام ابعاد بود که یک بعد آن هم می تواند همان جنبۀ سیاسی قضیّه باشد. اما اگر بگوییم که هدف او تنها و تنها تشکیل حکومت بود و جنبه های دیگر را نادیده بگیریم، از عظمت کاری که حضرت امام حسین انجام داده، غفلت کرده ایم. او می خواست دین را به معنای حقیقی احیا کند. او نمی خواست تنها حکومت تشکیل دهد چون یزید هم حکومت داشت. او می خواست دین را در همۀ ابعادش، یعنی ابعاد الهی، ابعاد سیاسی و ... احیا کند و مسلماً این احیاگری شامل تشکیل حکومت نیز می شده است، اما اینکه بگوییم او فقط می خواسته تشکیل حکومت دهد صحیح نیست و به همین دلیل در کار خود موفق بوده و با شهادت خود به هدفی که می خواسته رسیده است.‏

‏تبیین عقلانی نهضت عاشورا و ابعاد قدسی و الهی آن‏

‏در دسته بندی نظرات محققان درباره نهضت عاشورا، به دو دیدگاه عمده می رسیم: 1- دیدگاهی که بیشتر مورد توجه قدما بوده است و آن تکیه بر بعد الهی و تقدس نهضت و تبیین آن از نقطه نظر  علم امام و تعبد الهی و ... می باشد. 2-دیدگاهی که بیشتر متاخرین به آن گرایش دارند و آن تبیین قضیه از منظر طبیعی و بشری و تحلیل جامعه شناختی و تاریخی آن است. چگونه می توان این دو دیدگاه را با یکدیگر جمع نمود که در عین حفظ جنبه الهی و تقدس نهضت، ابعاد بشری آن نیز در نظر گرفته شود و برای آدمیان قابل پندآموزی و الگوبرداری باشد؟‏


مجموعه مصاحبه های کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورااندیشه عاشورا (مجموعه مصاحبه ها) ـ دفتر 2صفحه 134

‏مغفول ماندن بعد الهی امام(ع)‏

‏سوال بسیار مهمی است. اینکه شما فرمودید در گذشته به آن جنبه بیشتر توجه می شده است، بنده می خواهم بگویم که اتفاقاً به آن جنبه زیاد توجه نشده است. در بحثهایی که در مورد امام شناسی در کتابهای کلامی وجود دارد، به ظاهر وجود امام و شخصیت او بسنده شده است. تمام شخصیت امام بعد الهی اوست، منتهی آن بعد در دسترس همه نیست؛ یعنی این طور نیست که همه بتوانند به آن جنبۀ الهی وجود امام که یک بعد بسیار عمیق است دسترسی پیدا کنند. اما این سوال مطرح می شود که آیا این بعد امام ورای علم و معرفت است و اصلاًً هیچکس نمی تواند آن را دریابد یا تا اندازه ای می توان به آن نزدیک شد؟‏

‏معرفت پذیر بودن بعد الهی امام(ع)‏

‏بنده معتقدم که آن جنبه از بعد الهی امام هم می تواند متعلق معرفت قرار گیرد ولی معرفت نادری است، بسیار نادر و در واقع شعبه ای بسیار عالی از علم است و علم حقیقی هم همان است.‏

‏معرفت حقیقی دین در گرو معرفت امام(ع)‏

‏در واقع علم دین همان است که به شناخت حقیقی از امام برسد. اگر بگوییم اصلاً امام شناسی ممکن نیست، بنابراین باید بگوییم که دین شناسی هم ممکن نیست، یا اینکه ممکن است ولی بسیار مشکل است. بنده به این شق معتقدم که امکان دارد ولی بسیار دشوار است و با معرفت دین هم ارتباط دارد؛ اصلاً معرفت امام با معرفت دین پیوند دارد؛ یعنی کسی که بر آن جنبۀ معرفت امام دست پیدا کند، به معرفت دین هم دست یافته و تا آن حدّی که به امام شناخت پیدا کرده، به حقیقت دین رسیده است.‏

‏بنابراین بنده اعتقاد دارم که چه در زمان گذشته و چه در زمان حال و چه در زمان آینده، معرفت امام یک شعبۀ بسیار مهمی از علم است و نباید آن را کنار بگذاریم و این در اختیار همه نیست، محدود است و بسیار مشکل ولی در عین حال بسیار اساسی است. عالم نمی تواند صد در صد به آن برسد ولی می تواند به آن نزدیک شود و به مقداری که به علم و معرفت نزدیک شده، به علم دین هم نزدیک شده است.‏


مجموعه مصاحبه های کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورااندیشه عاشورا (مجموعه مصاحبه ها) ـ دفتر 2صفحه 135

‏ ‏‏جدایی ناپذیری دو بعد الهی و بشری امام(ع)‏

‏مسئله یک جنبۀ بشری هم دارد، اما تاکید بنده این است که نباید این دو جنبه را از هم جدا کنیم؛ یعنی جنبۀ صرف بشری را گرفته و جدا از آن دید الهی مورد بررسی قرار دهیم. گاهی گرایشهایی دیده می شود که سعی دارد امام را از یک دیدگاه صرف اجتماعی و فیزیکی بررسی کند. البته این شدنی است، ولی وقتی در دین موجّه و پذیرفتنی می شود که آن دید هم مورد غفلت قرار نگیرد؛ یعنی این دو لازم و ملزوم یکدیگرند. نباید یکی از آنها را از دیگری جدا کرد؛ یعنی هر یک از اینها را اگر از دیگری جدا کنیم در واقع معنای حقیقی آن را درک نکرده ایم. خود دین هم همین طور است. فرض کنید که بیاییم و احکام دین را صرفاً از دیدگاه مادی و ظاهری بررسی کنیم؛ گاهی بعضی از این احکام قابل توجیه نیستند، اما وقتی دید الهی را به آن ضمیمه کردید کاملاً توجیه پذیر است.‏

‏در نهضت عاشورا همه این جنبه ها وجود دارد؛ یعنی حادثه جنبۀ صد در صد الهی دارد به عنوان اینکه امام حسین امام و نمایندۀ خداوند و جانشین به حق حضرت رسول و وارث دین است. ‏

‏نظر بنده این است که باید این دو جنبه یعنی جنبۀ الهی قضیّه و جنبۀ بشری قضیّه را با هم لحاظ نمود و نباید آنها را از هم تفکیک کرد. اگر این دو جنبه را از هم تفکیک کنیم، برخی مسائلی پیش می آید که قابل توجیه نیست.‏

‏جمع پذیری دیدگاه الهی و انسانی به نهضت‏

‏در بادی امر به نظر می رسد که نوعی تعارض ممکن است میان این دو جنبه وجود داشته باشد؛ یعنی اگر ما موضع گیریهای حضرت را بر مبنای علم و عصمت امام تحلیل کردیم، آن را برتر از یک امر طبیعی و بشری نشانده ایم که برای انسانهای عادی در موارد مشابه قابل جریان نیست و تنها مختص امام است. بنابراین وجه جمع دو مقوله را چگونه می دانید؟‏

‏آن تعارضی که دیگران ممکن است در این مطلب ببینند، بنده نمی بینم. میان اینکه این‏


مجموعه مصاحبه های کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورااندیشه عاشورا (مجموعه مصاحبه ها) ـ دفتر 2صفحه 136
‏ مقام به حضرت امام حسین اختصاص داشته باشد و در عین حال برای ما اسوه باشد و همچنین میان عصمت امام و آن چه بیان کردید، هیچ گونه تعارضی نمی بینم و آنها را قابل جمع می دانم. اگر ما معتقد به عصمت نباشیم ممکن است نعوذ بالله عمل امام را خطا بدانیم.‏

‏مقام «ولایت» پایگاه مقام «عصمت»‏

‏مسئله این نیست که امام معصوم باشد؛ ولایت عصمت می آورد؛ ولی معصوم است، مخصوصاً که کامل الولایه باشد. این یک نکته عمیق عرفانی و معرفتی است که کسی که به کمال ولایت می رسد، معصوم می شود؛ یعنی علم او، علم حق می شود، کلام او، کلام حق می شود؛ فعل او، فعل حق می شود. عصمت به جهت مقام ولایت و کمال ولایت است و این مقام را نه تنها امام حسین که تمام ائمه داشتند. هر مرتبه ای از ولایت را که انسان دارا باشد، به اندازه آن ولایت، معصوم می شود؛ یعنی دیگران هم می توانند عصمت داشته باشند ولی به همان درجه از ولایت که به آن رسیده اند. ولی، مقرّب حضرت حق است و به میزان همان درجه قرب او به حضرت حقّ، معصوم است. باید مسئله عصمت روشن شود و تبیین گردد. درست است که همه نمی توانند معصوم باشند، این مقام، مقام افراد خاصی است، اما می توانند بهرۀ خاصی از عصمت داشته باشند. می توانند کاملاً بی بهره نباشند؛ یعنی اگر ما این طور توجیه کنیم که خود ایمان نوعی عصمت است و یکی از اسمای خداوند «عاصم» است: «‏ما لهم من الله من عاصم‏»‏‎[1]‎‏؛ عاصم اسم الهی است و معصوم یعنی کسی که مظهر این اسم الهی است به معنای کامل، اما مومنان دیگر هم به نسبت درجۀ ایمانشان از این اسم بهره مندند. کافر از این اسم بی بهره است: ‏الله ولی الذین آمنوا یخرجهم من الظلمات الی النّور و الذین کفروا اولیائهم الطاغوت یخرجونهم من النّور الی الظلمات اولئک اصحاب النار هم فیها خالدون‎[2]‎‏؛ یعنی خداوند ولی مومنان است و به اندازۀ ایمان اهل ایمان ولایت حق به آنها تعلق می گیرد و هر چه که ایمان کاملتر باشد، ولایت حضرت حق کاملتر است تا به درجه کمال خود می رسد. بنابراین آن درجه از عصمت اختصاص به امام دارد.‏


مجموعه مصاحبه های کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورااندیشه عاشورا (مجموعه مصاحبه ها) ـ دفتر 2صفحه 137

‏یکسونگری عامل تعارض نمایی بعد الهی و بشری‏

‏بنده دیدگاه خود را به این صورت بیان می کنم که: این دو، مانعةالجمع نیستند اما می تواند مسئله طوری طرح شود که این دو با هم در تعارض بیافتند و آن وقتی است که ما بر یکی تاکید کنیم و از دیگری غفلت بورزیم. امکان دارد که یک جنبه را کنار گذاشته و مسئله را فقط و فقط از یک دیدگاه بررسی کنیم، اما باید توجه داشت که از دیدگاه قرآنی و در بینش اسلامی این دو نه تنها با یکدیگر تعارض ندارند، بلکه لازم و ملزوم یکدیگرند. امام مثل حضرت رسول یک جنبۀ بشری دارد و در این عالم که عالم خاکی است، عالم مادی و عالم محسوس است زندگی می کند، ولی در عین حال جنبه ای هم دارد که دیگران ندارند و اختصاص به او دارد. اما در واقع امام می تواند برای دیگران الگو باشد و برای همه دورانها و همه مومنان پیامی و رسالتی داشته باشد.‏

‏ایمان دینی بر مبنای فهم و معرفت و نه تعبد محض‏

‏اینکه گفتم اینها قابل جمع است به همین معنا توجه داشته ام که البته انسان یک موجود الهی و بشری، هر دوست؛ یعنی اگر خود دین درست مورد تحلیل قرار گیرد دریافته می شود که دین، خطاب خداوند است به بشر؛ یعنی یک جنبۀ الهی دارد. یک طرفش خداست و بدون خدا این خطاب وجود ندارد و یک طرفش هم بشر است که بدون بشر هم دین معنا ندارد. بنابراین طبیعی است که دین جنبۀ الهی داشته باشد و جنبه بشری هم داشته باشد، اما جنبۀ بشری آن یک جنبۀ بشری محض نیست زیرا دین از دیدگاه الهی به بشر نگاه می کند. وجه جمع این دو بعد این است که به آن جنبه بشری هم از دید الهی نگاه کنیم و تا مادامی که از دید الهی نگاه می کنیم از نظر دین اعتبار دارد. اگر از دیدگاه الهی صرفنظر کنیم و تنها به جنبۀ بشری توجه کنیم دیگر این نگرش دینی نیست و مهم این است که این جنبه الهی قابل فهم است و چنین نیست که بگوییم صرف ایمان است. ایمان بر مبنای فهم و معرفت قرار دارد؛ یعنی خداوند بندگان را به ایمان آوردن به چیزی که برای آنها قابل فهم نباشد مکلف نمی کند. بنده به ایمان صرف بدون معرفت، یعنی اصالت ایمانی که مبتنی بر هیچ نوع جنبۀ فهمی و معرفتی نیست اعتقاد ندارم و این سخن را که امامت جنبۀ خصوصی دارد به معنای ‏


مجموعه مصاحبه های کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورااندیشه عاشورا (مجموعه مصاحبه ها) ـ دفتر 2صفحه 138
‏اینکه اصلاً قابل فهم نیست نمی پذیرم.‏

‏اعتقاد به اینکه فهم و معرفت در دین هیچ تاثیری ندارد و دینداری ایمان صرف است و بنابراین یک جریان خصوصی است تبعاتی دارد و در این صورت نه تنها امامت قابل فهم نیست، بلکه ایمان دینی هیچکس قابل فهم نیست، زیرا ایمان به طور مطلق جنبۀ معرفتی ندارد. بنده درست در مقابل این رای فکر می کنم که دین در هر مرتبه ای جنبۀ معرفتی دارد و برای انسان قابل فهم است. چرا من ایمان می آوردم؟ برای اینکه بالمآل برای من قابل فهم می شود. دو جنبۀ فهم و ایمان لازم و ملزوم یکدیگرند.‏

‏بنابراین هم دین و ایمان دینی و هم ولایت و امامت که کمال دین است، مسائلی قابل فهم، قابل تبیین و معرفت پذیر هستند و صرف تعبد نیستند. حال اینکه تا چه حد می توانیم تبیین کنیم این بستگی به مرتبۀ خود ما دارد. همیشه دینداری ذو مراتب و تشکیکی است و انسان باید به این نکته توجه داشته باشد که دینداری دارای مراتب فراوان و بسیاری است که امام در آخرین مرتبه آن قرار دارد. بنابراین، ما اگر می خواهیم دین را تبیین کنیم؛ اگر می خواهیم مسئله امامت و مرتبه امام را تبیین کنیم، باید ببینیم که خود ما نسبت به امامت در چه مرتبه ای هستیم و تا چه حد تقرب پیدا کرده ایم و به مسئله نزدیک شده ایم و نباید دید محدود خود را مطلق کنیم. دید مطلق، مطلق است. محدود و مقید، مقید است.‏

‏اشکال وقتی پیش می آید که ما دیدگاه بشری را مطلق انگاریم و محدود را مطلق کنیم، در حالی که وقتی می گوییم دید الهی را مطلق کردیم، دید الهی بنابر طبیعتش مطلق است. دید الهی که کمالش دید امام است وقتی به هر چیز نگاه می کند، آن را در حد خودش می بیند؛ یعنی مطلق را مطلق می بیند، نسبی را نسبی می بیند. مقید را مقید می بیند و هر چیز را در جایی که واقعاً شایسته آن است قرار می دهد. بنابراین تنها از دید الهی است که می شود میان دو بعد جمع نمود. اگر از دیدگاه الهی عدول کنیم، همیشه این احتمال وجود خواهد داشت که چیزی را در جای غیر خودش قرار دهیم، مشروط را غیر مشروط کنیم، مقید را مطلق کنیم و در نتیجه این با معنای حکمت و با معنای دین و با دیدگاه الهی که هر چیز را در جایگاه واقعیش می بیند، منافات پیدا می کند.‏


مجموعه مصاحبه های کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورااندیشه عاشورا (مجموعه مصاحبه ها) ـ دفتر 2صفحه 139

‏ابعاد مغفول و ناشناخته عاشورا‏

‏ابعاد مغفول و ناشناخته عاشورا را چه می دانید؟‏

‏دیدگاه کلامی به «امامت» و مغفول ماندن دیدگاه عرفانی و وجودشناختی‏

‏آنچه که از شخصیت ائمه و حضرت امام حسین مغفول مانده است مسائل نظری دربارۀ شخصیت امام است که امام، همین طور امام نیست، بلکه یک پایگاه و یک مرتبه وجودی دارد و البته بعضی از علما در گذشته این مسئله را بررسی کرده اند، ولی آن جنبۀ عرفانی امام آن طور که باید و شاید مورد توجه قرار نگرفته و مغفول مانده است. امام سلطان اولیا یعنی ولی کامل است و مسئله ولایت نه تنها باید یک اصل اعتقادی باشد، بلکه علاوه بر آن باید یک جنبۀ معرفتی نیز داشته باشد. مسئله ولایت باید تبیین شود و امام به عنوان ولی کامل الولایة، یعنی کسی که به کمال ولایت رسیده است باید شناخته شود. در نزد علمای ما مسئلۀ امامت بیشتر رنگ و بوی کلامی داشته و رنگ و بوی عرفانی نداشته است. تبیین اینکه امام کیست، ولی کیست، ولایت چیست، مقام ولایت کدام است، امامت چه مقامی است، یک مسئله عرفانی است. اما تاکنون مسئله امامت، بیشتر یک مسئله کلامی بوده است؛ البته بزرگانی مانند امام راحل بوده اند که به مسئله از دید عرفانی نگاه کرده اند، اما این دیدگاه بسیار نادر بوده و طرفداری نداشته است در حالی که مسئله باید با دقت زیادی مورد بررسی قرار گیرد؛ یعنی مسئله ولایت یک مسئله صرف کلامی نیست؛ یک مسئله عرفانی است؛ یک مسئله معرفتی است؛ قابل توجیه است و پایگاه بسیار محکمی در قرآن دارد. با تبیین ولایت از دیدگاه معرفتی، ارکان بسیار مهم دین و قرآن روشن می شود. اصلاً تفسیری که بر پایه یک دیدگاه ولایی باشد غیر از تفسیری است که بر مبنای دیدگاه کلامی باشد. اگر ما به مسئله ولایت از دیدگاه معرفتی توجه کنیم، اصلاً قرآن و احادیث معنای دیگری پیدا می کنند. مسئله روشن است زیرا امام، قرآن مجسّم است. همان طور که در مورد حضرت رسول گفته اند: «‏و کان خُلقه القرآن‏»؛ اخلاق حضرت رسول قرآن بود، یعنی او قرآن مجسم بود. با این تعبیر، قرآن معنا و ابعاد دیگری به خود می گیرد و بطون دیگری از معنا پیدا می کند. ‏


مجموعه مصاحبه های کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورااندیشه عاشورا (مجموعه مصاحبه ها) ـ دفتر 2صفحه 140

‏دیگر اینکه امام علاوه بر سایر ویژگیهایش، سلطان العاشقین است. این هم جنبۀ عرفانی دارد؛ یعنی شما یک عاشق را که به نهایت عشق به خدا رسیده است در نظر بگیرید و از این دیدگاه به واقعۀ کربلا، حضرت امام حسین، حضرت زینب و تمامی اصحاب امام حسین نگاه کنید. اینها اسوۀ عشق الهی بوده اند.‏

‏کربلا تجسم عرفان عملی‏

‏این ماجرا با ابعاد وجودی افراد عادی قابل تبیین نیست. این حادثه را می توان از دیدگاه عشق الهی تبیین کرد که اینها در نهایت عشق الهی بوده اند و با عشق تن به سختیها داده اند نه از روی عسر و حرج. مثلاً حضرت زینب با نهایت عشق الهی، صبر و توکل امتحان می شود. اگر بخواهید تحلیل کنید، تمامی مقامات عرفانی را که از توبه شروع می شود و به بقا و فنا می رسد، در کربلا مجسم می بینید. این مقامات عرفانی، همان مقاماتی است که در قرآن آمده است: مقام صبر، مقام توکل، مقام توبه، مقام احسان... همه آنچه در عرفان و مقامات عرفانی مورد توجّه است، در کربلا مشاهده می شود. اسوۀ صبر و توکل و تسلیم و رضا و ... در آ نجا هست. این ابعاد در واقعۀ کربلا کمتر مورد توجه قرار گرفته و می توان از این دیدگاه یک برنامۀ عرفان عملی نوشت که در اخلاق بسیار موثر باشد.‏

‏عاشورا و دیگر ادیان‏

‏آیا واقعه ای مشابه عاشورا، ولو چندین مرتبه نازلتر، را می توان در ادیان دیگر سراغ گرفت و اگر آری، آیا تفسیر پیروان آن دین از حادثه مورد نظر بر تفسیر ما از حادثه عاشورا موثر بوده است؟‏

‏ارزش شهادت در اسلام و مسیحیت‏

‏به اعتقاد من اصلاً شهادت به معنی جان باختن در راه خدا و به خاطر اغراض الهی یک مفهوم دینی است و تقریباً کم و بیش در همه ادیان وجود دارد، اما تا جایی که بنده به خاطر دارم در دو دین بر مسئله شهادت بیشتر تاکید می شود: یکی مسیحیت و دیگری اسلام. اگر به تاریخ مسیحیت بنگریم می بینیم در تاریخ مسیحیت مسئله شهادت بسیار مهم ‏


مجموعه مصاحبه های کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورااندیشه عاشورا (مجموعه مصاحبه ها) ـ دفتر 2صفحه 141
‏است و لفظی که آنها برای شهادت به کار می برند دقیقاً معادل مفهوم شهادت است. شهادت به معنای دیدن است و لفظ یونانی ‏‎martyrdom‎‏ که آنها به کار می برند مساوی با مفهوم شهادت است، هم به معنای شهید شدن و هم دیدن حقایق و شهادت دادن به واقعیت دین. این معنا در مسیحیت بسیار مورد تاکید قرار گرفته است. در اسلام شهادت اصلاً به عنوان یک مقام و یک رتبه مطرح است و آیات قرآنی از شهدا در کنار دیگر بزرگان مثل صدیقان و صالحان نام می برد. بیشتر آیات قرآنی شهدا را بر صالحان مقدم می دارد. ‏

‏بنابراین در اسلام و مسیحیت بر مسئله شهادت بسیار تاکید شده است و در قرآن هم مقامی وجودی است که تنها از طریق شهادت حاصل می شود لاغیر. البته در تفسیر شهادت بین اسلام و مسیحیت اختلاف وجود دارد. از نظر مسیحیت انسان ذاتاً گناهکار و آلوده است و حضرت مسیح برای نجات انسان به شهادت رسیده است. تاکید اسلام بر این مسئله نیست. اسلام انسان را به عنوان یک موجود خطا کرده نمی بیند، بلکه او را یک موجود الهی می داند؛ موجودی که بر طبق فطرت خود، الهی است و دارای عقل و فهم و شعور است و می تواند به فهم حقایق برسد و دین هم مبتنی بر فهم است و از دید اسلام بزرگترین چیزی که خداوند به انسان عطا کرده، فطرت سلیم و عقل الهی است و دین هم مبتنی بر عقل و فهم است و از این قاعده مستثنی نیست. کمال عقل آدمی معرفت است و کمال معرفت، معرفت باری است. ‏

‏خاستگاه قرآنی «شفاعت» و تفاوت آن با شفاعت در مسیحیت‏

‏مسئله شفاعت نیز در قرآن یک مسئله اساسی است. آیاتی که بعضی از منکران شفاعت برای رد شفاعت شاهد می آورند در اثبات شفاعت است؛ مثلاً به آیه ‏من ذالذی یشفع عنده الّا باذنه‏ استناد می کنند. این آیه شفاعت را نفی نکرده بلکه اثبات کرده است اما آن را مشروط به اذن الهی دانسته؛ یعنی باید انسان ماذون باشد تا بتواند شفاعت کند. ‏و ابتغوا الیه الوسیله‏ یعنی انسان باید به سوی خدا وسیله بجوید و نمی تواند همین طور به خدا نزدیک شود؛ احتیاج به وسیله یعنی شفیع دارد. اما شفاعت آنها یک مبنای وجودی دارد. مبتنی بر یک اصل است به یک معنا می شود گفت که آنها واسطه هایی در وجود هستند و مراد در ‏


مجموعه مصاحبه های کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورااندیشه عاشورا (مجموعه مصاحبه ها) ـ دفتر 2صفحه 142
‏خلق عالم آنها بوده اند، بنابراین آنها یک شفاعت وجودی داشته اند و یک شفاعت ایمانی هم دارند. بنابراین شفاعت از دیدگاه وجودشناسی و هم از لحاظ معرفتی و ایمانی مسئله ای کاملاً قابل تبیین است و با مسئله امامت هم ارتباط دارد زیرا آنها به جهت مرتبه وجودی و ایمانی ای که دارند برای شفیع شدن احق و اولی هستند.‏

‏مسئله ای که باید به آن توجه داشت این است که البته در اسلام و مسیحیت تاکید متفاوتی بر مسئله شفاعت شده است. نباید قائل شویم که ما شفاعت را از مسیحیان گرفته ایم، شفاعت اصل و باطن دین و یک اصل قرآنی است. پیامبر و ائمه(ع) هم شفیعان هستند اما شفاعت در واقع شرایطی دارد، احکامی دارد که این احکام و شرایط را از همان آیات شفاعت در واقع شرایطی دارد، احکامی دارد که این احکام و شرایط را از همان آیات می توان استفاده کرد: یکی اینکه شفاعت باید به اذن الهی باشد، هیچ کس نمی تواند ادعا کند که من شفیع می شوم، مگر اینکه واقعاً ماذون باشد. شفاعت یک مفهوم پسیکولوژیک ندارد بلکه دارای مبنای معرفتی و وجودی است.‏

‏پایگاه معرفتی و وجودشناختی تفسیر عاشورا‏

‏بسیاری عاشورا را یک مسئله پسیکولوژیک، یک مسئله روانی و نفسانی می بینند، یعنی به آنها آرامش می دهد و جنبه عاطفی دارد. عاطفه بسیار مهم است. یک بخش بسیار مهم از وجود انسان عاطفه است، اما این عاطفه وقتی معنا دارد که دارای مبنای معرفتی و مبنای وجودی باشد. اینکه ما عاشورا را یک مسئله روانی و عاطفی تلقی کنیم در حد خود درست است و همان چیزی است که عامه مردم دارند، اما نباید واقعه عاشورا و خود دین و مسئله شفاعت و مسائل دیگر را یک مسئله عاطفی صرف تلقی کنیم، در عین اینکه عاطفه بسیار بسیار مهم است و این مسائل بیشتر از آن که مبنای عاطفی داشته باشد، مبنای وجودی و معرفتی دارد؛ هم شفاعت، هم امامت، هم دین و این جنبه مغفول مانده است؛ هم در تفسیرهایی که از عاشورا شده و هم در تفسیرهایی که از دین شده است. این جنبۀ معرفتی بسیار با اهمیت است و ما باید بیشتر به این جهت حرکت کنیم، هم در تفسیر عاشورا، هم در تفسیر دین، تفسیر شفاعت و سایر مسائل دینی. این همان است که ما از آن به جنبۀ الهی تعبیر می کنیم. جنبۀ الهی دین یک جنبۀ خصوصی نیست، یک جنبه فردی نیست، یک جنبۀ ‏


مجموعه مصاحبه های کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورااندیشه عاشورا (مجموعه مصاحبه ها) ـ دفتر 2صفحه 143
‏معرفتی و وجودی است که باید تبیین شود و این بستگی دارد به علم علما. علم کسی کاملتر است که در تبیین معرفتی این پدیده موفقتر باشد و این کاری است که انجام نشده است.‏

‎ ‎

مجموعه مصاحبه های کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورااندیشه عاشورا (مجموعه مصاحبه ها) ـ دفتر 2صفحه 144

  • - سوره یونس / 27.
  • - سوره بقره / 258.