قیام جاودانه
محمد رضا حکیمی
سرآغاز
یکی از نشانههای بسیار سترگ رسالتهای بزرگ، جداسازی «حق» از «باطل» است، در همۀ نمودهای حق و همۀ نمودهای باطل. هنگامی که بنا بر زمینهها و علّتهایی حق پوشیده گشت، و اموری به نام «حق» خود را عرضه داشت، و کسانی با بهرهجویی از این نام پیش افتادند، همواره نیروی حق کنار میرود و جولان باطل میگسترد. و اگر حق از پایگاه عظیم و خورشیدی خویش فروافکنده شد، و باطل میداندار گشت، برای زندگی و انسان چه ارزشی بر جای خواهد ماند؟
اینجاست که رسالتداران بزرگ، و خورشیدسازان قرون و اعصار آرام نمیگیرند، و برای زدودن سیاهیهای باطل به پا میخیزند، تا فروغ دامنگستر حق دوباره جان گیرد و بر پهنههای زیست انسانی بتابد، و خردها را روشن سازد، و جانها را زنده کند، و حیات حیوانی و منحط را به حیات انسانی و متعالی بدل سازد.
از آغاز سلطنت اموی در دمشق، همه گونه زمینهسازی فراهم آمد ـ به جز آنچه امویان از آن پیش کرده بودند که در تاریخ معروف است ـ تا حق از پایگاه عظیم خود فروافتد، و فروغ آن نابود گردد، و باطل میداندار و حاکم باشد، جاهلیّت باز گردد و «حزب اموی» پیروز شود. به خلافت رسیدن یزید (با کوششهای مزوّرانه، و تهدیدها و تطمیعهای دربار اموی دمشق، و به شهادت رساندن بزرگان اسلام، و چه بسا دخالت مرموز ایادی دربار بیزانس، دشمنان قسمخوردۀ اسلام و قرآن)، بزرگترین دلیل وقوع این فاجعۀ بزرگ بود، یعنی فروافکندن حق و نشاندن باطل به جای آن، محو اسلام قرآنی و بازگرداندن جاهلیّت سفیانی...
مجموعه مقالات کنگره بین الملی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر اولصفحه 327
در تاریخ بشر هیچ گاه فاجعهای به این عظمت رخ نداده بود، که کسی مانند یزید پسر معاویه، در جای کسی مانند پیامبر آخر الزّمان و آورندۀ قرآن، حضرت محمّد بن عبدالله(ص) بنشیند، و به نام خلیفه و جانشین پیامبر خدا و نمایندۀ «نظام قرآنی» و مجری احکام قرآن بر مردم حکم راند، و سرنوشت اسلام و مسلمانان را تعیین کند؛ موجودی پست و بیمقدار، در جای بزرگترین انسان کامل سدهها و اعصار، اسیری در دست شیطان، در جای تلاوتگر آیات قرآن و فریادگر توحید و عدل و احسان، نقطۀ سیاهی سراسر پستی و تباهی، در جای خورشید فروغگستر آفاق تعالی و آگاهی، خمیرهای از ضلال جاهلیّت، در جای اشعّۀ زلال هدایت... و روشن است که پیامد این سقوط بزرگ چیست: از میان رفتن همۀ آثار تربیت قرآنی و شیوع یافتن همۀ اوضاع منحطّ جاهلی.
و در چنان هنگامهای ـ هنگامۀ زوال ارزشها و افول آثار جهادها و شهادتها ـ چه جای زندگی و سکوت بود، در آن تباهستان تباهیزار حاکمیّت یزیدی، و فجور و انحطاط و نیرنگ اشرافیّت مشرک جاهلی... که «لَعِبَتْ هاشمُ بالمُلک...» را در گوشها میخواندند....؟! و آیا آن چه کس بود که میبایست پرچم خورشید را برافرازد، و قلّههای کهکشان قرآنی را پرتوافشان سازد، آیا حسین(ع) زنده باشد و اسلام مرده؟ آیا پسر علی و فاطمه(ع) جان داشته باشد و قرآن به صورت جسمی بیجان درآمده؟ این چگونه ممکن است؟ عالم مصری، شیخ محمّد محمّد مدنی درست میگوید که فریادی از درون، هماره حسین(ع) را مخاطب قرار میداد که: «ای فرزند پیامبر! تو مرد میدان این مبارزهای!».
و آن امام شهیدان خود چنین میگفت:
«إنّی لا أرَی الموتَ إلّا سعادةً، و لَا الحیاةَ مَعَ الظّالمینَ إلّا بَرَماً.»
من اکنون خوشبختی را در مرگ میبینم، و از زندگی با این ستمگران به تنگ آمدهام.
و میگفت:
«اللهمّ إنّک تَعلَمُ أنَّه لَم یَکُن ما کانَ مِنّا، تَنافُساً فی سلطانٍ و لا اُلْتِماساً مِنْ فُضولِ الحُطام، ولکن لِنُرِیَ المَعالمَ مِن دیِنک، و نُظْهِرَ الإصلاحَ فی بِلادِک، و یَأْمَنَ المظلوموُن مِن عِبادِک و...»
خداوندا! تو خود میدانی که قیام ما برای آن نیست که به حکومتی برسیم یا چیزی از مال و متاع دنیا به چنگ آوریم، بلکه ما میخواهیم راه روشن دین تو را به همگان نشان دهیم، و شهرها و آبادیها را از چنگ فساد رها سازیم، تا مظلومان ستمکش نجات یابند و...
پس رسالت جداسازی حق از باطل و عدل از ظلم به منظور پایداری حق و عدل و نابودی
مجموعه مقالات کنگره بین الملی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر اولصفحه 328
باطل و ظلم ـ همواره ـ رسالتی عظیم است، و عاشورای عظیم تجلّی تامّ ادای این رسالت است. به هر اندازه فاجعۀ قرار گرفتن یزید در جای حضرت محمّد(ص) بزرگ است، و ظلماتآفرین، و جاهلیتزندهکن، بههمان اندازه حرکت بیداریآفرین عاشورا بزرگ است... عاشورا دست بلندی است که از افق شهادت کربلا بر آمد، و تا قلّه خورشید فرارفت، و تا همارۀ تاریخ بر فراز ماند، و سیاهیهای جاهلیّتِ از نو جان یافته را ـ در همۀ ابعاد الحاد و ظلم و فجور و ضلالت و بیخبری ـ از چهرۀ خورشید اسلام و قرآن فرو شست. عاشورا فریادی است که برای همیشه خواب غفلت را از سرهای شورگستران آبادیها و افقها بیرون کرد. عاشورا برای همیشه حق را از باطل جدا ساخت، تا دیگر یزیدیان عصرها نتوانند، با پوشش اسلام، جاهلیّت را زنده سازند، چه جاهلیّت کهن و چه جاهلیّت نو.
فصل اوّل
عاشورا و جهان اسلام
1ـ حرکت انقلابی عاشورا
ما مسلمانان برای ساختن جامعههای خویش و محتوا بخشیدن به حرکتهای خود سرمشقهایی بسیار داریم. «قرآن کریم» که داستان انقلابهای انبیایی را نقل کرده است برای همین منظور است (بر هم زدن جامعۀ ناسالم، و فروافکندن نظام ناسالم و ساختن نظام سالم). و همچنین است:
ـ سیرۀ انقلابی پیامبر اکرم(ص) در برابر اشرافیّت قریش و سرمایهداری جاهلیّت؛
ـ حکومت علی(ع) و منشورهای آفتابسان «نهجالبلاغه»؛
ـ خُطَب فاطمیّه در دفاع از آرمان «حکومت قرآنی».
اینها همه میتوانند برای هر حرکتی و انقلابی سرمشقهایی سازنده و تعیینکننده باشند؛ بلکه تحقّق راستین یک انقلاب اسلامی به همین است که تعالیم و روشها و سیرههایی که یاد شد، در آن تحقّق یابد و به ثمر برسد.
یکی دیگر از سرمشقهای بسیار مهم، در راه شکل دادن به یک انقلاب راستین، محتوای حرکت عاشورای حسینی است بهشرط «تبیین درست». آگاهان بیغرض بهخوبی میدانند که این حرکت خونین و تکاندهنده، که همواره کاخهای ستم را لرزانده، و جانها را بیدار ساخته، و آبادیها را به خود آورده، و ارزشهای فراموش گشته را از نو زنده کرده است، یک انقلاب سریع و پویا بود که فاصلۀ «عبادت» را در «مکّه» و «شهادت» را در «کربلا» حذف کرد، و نشان داد که خدا هنگامی بهدرستی عبادت میشود که عدالت برقرار باشد، با ستمکاران مبارزه شود، و از ستمدیدگان حمایت به عمل
مجموعه مقالات کنگره بین الملی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر اولصفحه 329
آید، و عدالت هنگامی درست عملی میگردد که ایمان به خدا در کار باشد و به قصد پرستش خدا تحقّق یابد. عاشورا نقطۀ پیوند میان «توحید» و «عدل» است، یعنی بازتاب فریاد پیامبران:
«ان اعبدوا الله... و اوفوا الکیل و المیزان»
«خدای را بپرستید... و عدالت اقتصادی را برپای دارید».
عاشورا، حضور مجدّد آدم و نوح و ابراهیم و اسماعیل و موسی و عیسی ـ علی نبیّنا و آله و علیهمُالسّلام ـ است در قلۀ فریادگری و هدایت. اینکه حسین(ع) را وارث آدم(ع) میخوانیم و زیارت «وارث» را با سلام به آن پیامبران الهی آغاز میکنیم برای همین است، یعنی نقطۀ اتّصال همۀ حرکتهای الهی و انقلابهای خدایی، به صورت تجسّم دوبارۀ:
ـ آدم(ع) و
ـ نوح(ع) و
ـ ابراهیم(ع) و
ـ اسماعیل(ع) و
ـ موسی(ع) و
- عیسی(ع) و
ـ محمّد(ص) و
ـ علی(ع) و
ـ فاطمه(س) و
ـ امام حسن(ع)
در لحظههای خورشیدی عاشورا و واقعیّت سرشار کربلا...
2ـ عاشورا، مشعل جاوید
حرکت عاشورا یک حرکت قرآنی (انقلابی) است، حرکتی که فرزند متّقی و رشید و آگاه پیامبر(ص)، در راه زنده کردن قرآن و فعّال ساختن ارزشهای فراموششدۀ اسلام آن را پدید آورد. این حرکت نخست با درخواست فراوان و اصرارآمیز جمع بسیاری از مسلمانان، و برخی از مبارزان آگاه متعهّد و باسابقه آغاز گشت، و پس از حوادثی که پیش آمد، و بعد از تذکرّهای بسیار و سخنرانیهای فراوان در جهت بیدار کردن سپاه اموی کوفه و شام و نپذیرفتن آنان سخن حق و عدل را، کار به درگیری و جنگ کشید. و در این هنگام امام حسین(ع) و یاران او، با کمال شهامت و آزادگی و
مجموعه مقالات کنگره بین الملی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر اولصفحه 330
استقامت و فداکاری، در دفاعی مقدّس از مرزهای دین توحید و عدل، با ایمانی ژرف و حماسهآفرینیهایی شگرف، به آستان شهادت سرنهادند، و در راه بقای دین خدا جان دادند، و تجلی آیین محمّدی را جاودان ساختند.
بدین گونه عاشورا... نشان بزرگ افتخار است که تاریخ آن را به سینۀ اسلام آویخته است... و مشعل جاوید هدایت است که تاریخ آن را بر سر راه فرزندان اسلام قرار داده است. و این فرزندان اسلامند در همۀ سرزمینهای اسلامی و در همۀ زمانها، که باید آن را زنده بدارند و مراسم عاشورا را با یادکرد همارۀ اهداف والای آن برگزار کنند. و از مکتب انسانساز و مجاهدپرور عاشورا پیوسته بهرهمند گردد.
حسین(ع) فرزند پیغمبر اسلام است، با آنهمه احادیث و سخنان که شیعه و سنّی دربارۀ او از پیامبر اکرم(ص) نقل کردهاند. بنابراین، چگونه مسلمانان جهان حاضرند از یاد شهادت نور چشم پیامبر خود، که در راه حفظ دین و پایداری آیین آنان شهید گشته است، و خود و خاندان خود را آن گونه فدای دین کرده است، غفلت کنند، چگونه؟... و چگونه غیرت و شرف و شهامت و انسانیّت و اسلامیّت آنان اجازه میدهد که از کنار این حادثۀ بزرگ به سادگی بگذرند، چگونه؟... و چگونه ارادت و محبّتشان به پیامبر خدا، محمّد مصطفی(ص)، میگذارد که این خون مقدس را فراموش کنند، چگونه؟...
3ـ عدالت و عاشورا در تأکیدهای پیامبر اکرم(ص)
پیامبر بزرگوار(ص)، دربارۀ چیزهایی بسیار به سختی تأکید فرموده و آنها را یادآور شده است، عدالت و «عاشورا» از جمله این تأکیدهایند.
ـ اجرای عدالت
وای، که تا چه اندازه در این باره تأکید کردهاند، بهطوری که دین اسلام، دین «توحید و عدل» خوانده شده است، عدل به همۀ معانی و در همۀ مصداقهای آن. همه مسلمانان خدای متعال را «عادل» میدانند، پس او چگونه به ظلم راضی است؟ هرگز چنین نیست. عدل جزء ذات دین است. و همین عدل است که پیامبر(ص) فرموده است:
«یک ساعت اجرای عدالت بهتر است از هفتاد سال عبادت، شبانهروز نماز و روزه».
و خوشبختانه برای فهمیدن معنای «عدل» نیازی به کسی و تعریفی و فلسفهای نداریم، زیرا از امامان معصوم(ع) در اینباره صریحترین بیان، در معتبرترین کتاب آمده است. شیخ بزرگوار کلینی، از
مجموعه مقالات کنگره بین الملی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر اولصفحه 331
حضرت امام جعفر صادق(ع) نقل کرده است که فرمود:
«اگر در میان مردم به عدالت رفتار شود، همه بینیاز خواهند گشت».
پس عدالت اجتماعی و اقتصادی یعنی رسیدن به زندگی منهای فقر. پس هر جا فقر است عدل نیست. و هر جا عدل نیست توحید نیز ـ چنانکه باید ـ نیست.
ـ عاشورا...
پیامبر اکرم(ص) دربارۀ عاشورا ـ قبل از وقوع حادثه ـ سخن گفته است، و تأثیر حیاتی آن را در سرنوشت اسلام یادآور شده است. در اینباره نیز عالمان سنّی و شیعه احادیث متعدّد نقل کردهاند، و همچنین دربارۀ موقعیّت حضرت امام حسین(ع).
یکی از این احادیث حدیث معروف «حسینٌ مِنّی و أنَا مِن حسین» است، یعنی «حسین از من است و من از حسینم». و این معنی بسیار عظیم است و بسیار مهم و اشاره دارد به حقیقت استثنایی «عاشورا» در تاریخ اسلام.
4ـ شهادت، نفی است و اثبات (نه و آری)
و اما حدیث مذکور(حسینٌ مِنّی...)، حکمت آن بسیار روشن است، زیرا که شهادت حضرت امام حسین(ع)، با آن چگونگی، دو معنی داشت:
1ـ نفی آنچه بهنام اسلام مطرح بود.
2ـ اثبات آنچه از اسلام فراموش گشته و انکار شده بود.
و این هر دو با هم، یعنی احیای اسلام. در حکومت کسی چون یزید بن معاویه اسلام محو گشته بود، و ضدّ اسلام بهنام اسلام مطرح بود. دین توحید و عدل به نظامی طاغوتی و اشرافیمنش (مانند دوران ابوسفیان و بنیامیّه در عهد جاهلیت)، بدل گشته بود، بهجای توحید و عدل انکار وحی بود و نشر ظلم... و این بود که عاشورا دنبالۀ «جنگ بَدر» بود، یعنی جهاد با جاهلیّتِ از نوزنده گشته، جاهلیّتِ سلطنت اموی بهنام خلافت اسلامی.
و از اینجاست که در زیارت سردار رشید عاشورا و پرچمدار سپاه قرآن، یعنی حضرت ابوالفضل العباس(ع) آمده است:
«أشْهِدُ اللهَ: أنَّکَ مَضَیْتَ علیٰ ما مَضیٰ بِهِ البَدْرِیَوُن.»
«من خدا را گواه میگیرم که تو ـ ای شهید بزرگوار ـ همان راهی را رفتی که شهیدان جنگ «بَدْر» (در رکاب پیامبر خدا) رفتند.»
مجموعه مقالات کنگره بین الملی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر اولصفحه 332
آری، جنایات بنیامیّه و پس از آنان بنیعبّاس در تاریخ اسلام معروف است. اگر تاریخ بر همان منوال میگذشت و عاشورایی پدید نمیآمد، و سپس مجاهدات و جانفشانیهایی که دیگر امامان و فرزندانشان (سادات حسنی و سادات حسینی) کردند نمیبود، امروز چه بسا اسمی از اسلام و قرآن و نماز و قبله و حج و جهاد نبود. پس عاشورا به گردن همۀ مسلمانان چه سنّی و چه شیعه - حقّی بزرگ دارد، حقّی به عظمت بقای اسلام و قرآن، و برقراری قبله و نماز، و ادامۀ حج و جهاد...
این است که این یک تکلیف سترگ و ژرف اسلامی است که مسلمانان بدانند که خاندان پیامبر(ص) آنهمه مصائب سنگین را که در طول زمانی دو قرن و نیم، و سپس فرزندانشان در طول قرنها و سدهها تحمّل کردند برای چه بود. آنهمه مصائب که تحمّل کردند، و خود و فرزندان و خاندان و حتی کودکان شیرخوار خود را در راه اسلام دادند، و در یک دورۀ طولانی 250 ساله، نسل اندر نسلشان در مبارزه و شهادت و رنج و اسارت و زندان و شکنجه و تبعید و محرومیّت بهسر بردند، و پس از واقعۀ بزرگ کربلا، واقعۀ شهادت علیّ بن محمّد(فرزند امام محمّد باقر(ع)) و یارانش در «مشهد اَردَهال»، و شهادت زید بن علیّ بن الحسین(ع) و یارانش در «کوفه»، و شهادت حسین بن علیّ حسنی و یارانش در «فَخّ» (نزدیک مکّه) و سپس واقعهها و شهادتهای دیگر، و زندانها و شکنجههای دیگر که پیش آمد... اینها همه برای این بود که دین خدا باقی بماند و مشعل جاوید هدایت فرو نیفتد، و به دست آیندگان برسد، و انسانها در هر عصر و نسل بتوانند از فروغ هدایت بهره گیرند، و کتاب خدا را در دسترس داشته باشند، و به آیین محمدی بگروند، و ارزشهای الهی و معیارهای سعادت و نجات را بشناسند. و هماکنون همین اندازه از میراث دین که به ما و نسلهای ما رسیده است از برکت مجاهدات و مبارزات خاندان پیامبر اکرم(ص) است و مصیبتهای بزرگی که دیدند و رنجهای توانفرسایی که پذیرا شدند. و اگر جز این بود امروز دین نبود؛ از امثال یزید بن معاویه و متوکّل عباسی دینی بر جای نمیماند.
بدین گونه یاد آن مصیبتها و مجاهدتها از نظر حقشناسی ضروری، و از نظر ساختن انسان متعهّد و جامعۀ بارسالت وظیفه است.
بهخوبی روشن است که مقصود اصلی، حفظ دین خدا، و بیداری مردم، و مبارزه با ظلم و ستم و استواری معالم قرآن است. و زنده کردن آن مصیبتها و تجسّم بخشیدن به آن حماسهها، همواره باید در همین جهت قرار داشته باشد، یعنی در جهت هوشیاری مردم و بیداری افکار، نه در جهت تخدیر اذهان و تسلیم نفوس در برابر طاغوتان و طاغوتیان سیاسی و اقتصادی.
مجموعه مقالات کنگره بین الملی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر اولصفحه 333
فصل دوّم
عاشورا و انسان نو
1ـ عاشورا و بقای اسلام
امام حسین(ع) بر همۀ انسانهای پس از خود تا آخر تاریخ و بر همۀ بشریّت و تمدّنهای پس از خود حق دارد، و همه ـ هر کدام به گونهای ـ مرهون و مدیون اویند؛ زیرا اگر امام حسین(ع) نبود عاشورا نبود، و اگر عاشورا نبود اسلام نمیماند، و اگر اسلام نمانده بود تمدّن اسلامی پدید نمیآمد تا مایۀ اصلی تمدّنها و پیشرفتهای بعدی و ظهور رنسانس در غرب بشود؛ و در آن صورت این تمدّن کنونی وجود نداشت.
آیا با وجود حکومتهایی سفّاک و بیاعتماد و تابع جاهلیّت، که اصل وحی الهی و نبوت محمدی را منکر بودند، مانند حکومت یزید و ولید بن یزید بن عبدالملک... اسلام بر جای میماند، و به سدۀ چهارم و پنجم میرسید، و آن تمدّن شکوفا و سترگ پدید میآمد، و آن علم و فرهنگ و ادبیّات و اخلاق و حقوق و طب و شیمی و صنعت و فیزیک و ریاضیّات و تکنیک... سامان مییافت تا بهتدریج به دست غریبان افتد و تمدّن کنونی آنان را پایهریزی کند، و آنان را به آستانۀ «رنسانس» برساند، و از ظلمات و جهل و عقبماندگی قرون وسطی رهایی بخشد؟ و اینها همه در تاریخ مسلّم است.
در اینجا برای جوانان و کسانی که به متون تواریخ مراجعهای ندارند، و کمکم از شناختن واقعیّات آن روزگار (و احوال و اوضاع دوران سلطنت اموی و اهداف امویان) دور شدهاند، خوب است خلاصهای آورده شود. فرزندان امیّه که خلافت اسلامی را تصاحب کردند، و با تفکّر و عقیدۀ وصایت و امامت (و اینکه پیامبر اکرم(ص)، خود جانشین و وصی داشته است و آن وصی را به عنوان پیشوای مسلمانان، پس از خود به امر خداوند متعال معّرفی کرده است، تا جامعۀ اسلامی را بر اساس ملاکهای قرآنی بسازد، و خود عالم به قرآن و عامل به قرآن باشد)، بهشدت مبارزه میکردند، در این راه خونها ریختند و جنایتها کردند، که یکی از آنها واقعۀ کربلاست. هدف اصلیشان محو اسلام و از میان بردن قرآن و حذف کامل دین خدا و نام محمّد(ص) بود از صحنۀ زندگی، و باز گرداندن مردم به دوران جاهلیّت.
دراینباره به اندازۀ یک کتاب چندجلدی مدرک و سند در تواریخ و مدارک اسلامی وجود دارد که نمیتوان اکنون آنها را مطرح ساخت. در اینجا به چندین اشاره و مطلب کوتاه بسنده میکنیم و
مجموعه مقالات کنگره بین الملی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر اولصفحه 334
همانها واقعیّات را تا حدودی مینمایاند:
رئیس بنیامیّه ابوسفیان بود. معروف است که وی روزی خطاب به افراد قبیلۀ خود چنین گفت:
«یا بَنی أُمیّة! تَلَقُّفوُها تَلَقُّفَ الکُرَة.»
«ای فرزندان امیّه! با خلافت اسلامی مانند توپ بازی کنید و آن را (در میان خود نگاه دارید و) به یکدیگر پاس دهید.»
این جملۀ ابوسفیان در تاریخ معروف است. و میبینید که اصلاً، سخن از دین و خدا و معاد و عقیده و تعهّد و عدالت و حق و انسانیّت در کار نیست، بلکه سخن از فرصتطلبی است که حال که دسترسی به خلافت اسلامی (و نشستن در جای آورندۀ وحی) پیدا کردهاید و بر مسلمانان و سرزمینهای اسلام استیلا یافتهاید، آن را همواره در میان خود بچرخانید و نگذارید از دست شما خارج گردد.
ابوسفیان در اواخر عمر نابینا شده بود. ابنعبّاس میگوید:
به خدا سوگند ابوسفیان یک منافق بود و بهظاهر اظهار مسلمانی میکرد. روزی در محفلی بودیم که ابوسفیان _در روزگار نابینایی_ در آنجا بود. علی(ع) نیز حاضر بود. در آن هنگام مؤذّن شروع کرد به اذان گفتن، تا رسید به جملۀ «أشهَدُ أنّ محمّداً رسولُ الله»، ابوسفیان گفت: «در مجلس، کسِ غیری هست؟» یکی از حاضران گفت: «نه!» ابوسفیان گفت: «ببیند، این هاشمی (یعنی حضرت محمد(ص)) اسم خود را در کجا قرار داد و چگونه بالا برد.» علی(ع) فرمود: «خدا چشمان تو را در مصیبت بگریاند، خداوند اسم او را بالا برد، چنانکه خود فرموده است:
«وَ رَفَعنا لَکَ ذِکرَک»
«ما نام و آوازۀ تو را بلند کردیم.»
ابوسفیان گفت: «خدا چشمان کسی را در مصیبت بگریاند که به من گفت: در مجلس کس غیری نیست.»
از این نقلهای تاریخی و مستند درباره ابوسفیان بسیار است. اصل کیفیّت مسلمانشدنش نیز دلیل بر عدم اعتقاد اوست که باز معروف است. و اما فرزندش معاویه، کسی است که با امیرالمؤمنین(ع) _که پس از عثمان حتی به قول اهل سنّت نیز خلیفه بود و اطاعتش واجب بود_ آن گونه جنگید، و پس از شهادت آن امام به دست ابن مُلجَم مُرادی اظهار شادمانی کرد، چه بسیار از بزرگان شیعه را (که همه از بزرگان اسلام و از عابدان و پرهیزگاران بودند مانند «حُجر بن عَدی») به
مجموعه مقالات کنگره بین الملی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر اولصفحه 335
شهادت رسانید... و نور چشم پیامبر(ص) و حجّت خدا، و پشتوانۀ عظیم ارزشهای اسلامی، امام حسن مجتبی(ع) را با سمّ شهید کرد؛ و سرانجام مثل یزید کسی را بر مسلمانان _بهنام خلیفه و جانشین پیامبر خدا_ مسلّط ساخت. و همین اقدام بس است برای روشن ساختن ماهیّت او و اهداف او، بهعنوان یکی از چند چهرۀ شاخص بنیامیّه.
و آیا کافی نیست برای ویران کردن بنیاد اسلام که کسی مانند یزید خلیفه شود؟ آیا معاویه فرزند خود را نمیشناخت؟ آیا با وجود اشخاص بزرگ و متعهّدی در میان امّت، که پارهای خود از اصحاب پیامبر(ص) بودند و پیامبر اکرم را درک کرده بودند _صرفنظر از حضرت امام حسین(ع)_ درست بود که معاویه آنهمه جنایت مرتکب شود (از جمله شهید کردن امام حسن مجتبی(ع)، و کشتن حجر بن عدی، و کشتن بسیاری دیگر از بزرگان صحابه و شیعه)، تا برای مثل یزید کسی از مسلمانان بیعت بگیرد؟ و آیا چرا «اصل شوری» را زیر پا گذاشت؟ آیا در واقع او به چه چیز معتقد بود و به چه چیز متعهّد؟
مورّخان معتبر نقل کردهاند که حسن بصری میگفته است:
«معاویه چهار کار کرد، که تنها یکی از آنها بس است که او را به هلاکت ابدی برساند:
1ـ مسلّط شدن بر امّت اسلام بر فرصتطلبی، به کمک اشخاصی سبکسر و بیشخصیّت و اختصاص دادن حکومت به خود، بدون مشورت و نظر خواهی از مردم، با اینکه هنوز، جمعی از اصحاب پیامبر(ص) و صاحبان فضیلت در میان مردم بودند؛
2ـ به خلافت رساند فرزندش یزید، آن میگسار بادهپرست فاجر فاسد (تعبیرهای حسن بصری)؛
3ـ زیاد بن ابیه (زنازاده) را فرزند پدر خویش قرار دادن، بر خلاف سخن پیامبر(ص) که فرموده بود: «فرزند از آن زناشویی شرعی است، و جزای نابکار سنگ است».
4ـ کشتن حُجر بن عدی؛ وای بر معاویه از کشتن حُجر و یاران حُجر.» (این جمله را دو بار گفته است).
امّا یزید بن معاویه، تأمّلی کوتاه در گفتهها و اعمال او ـ و گفتههای بزرگان تاریخ اسلام دربارۀ او ـ کافی است که مقاصد او را روشن کند. او در سخنان و اشعار چندی که از وی نقل شده است، دین و وحی و قرآن را انکار کرده است. و اما در عمل، چه از این بالاتر که پسر پیامبر(ص) را شهید کند، و سر بریدۀ او را در طشت طلا گذارد، و بر لبان او چوب بزند، و خاندان پیامبر(ص) را آن گونه
مجموعه مقالات کنگره بین الملی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر اولصفحه 336
اسیر کند و در شهرها و بیابانها بگرداند؟ آیا چنین کسی به این پیامبر و این دین و این قرآن اعتقاد دارد؟ و حافظ دین و قرآن خواهد بود؟
و یزید همان کسی است که جمعی از لشکر او، به دستورات او، مردم مدینه را قتل عام کردند، و سپس به غارت شهر پرداختند، و اموال و زنان اهل مدینه را تا سه روز بر خود مباح ساختند، و لشکر فاسد یزید _که مانند خود او بودند_ به اعمال منافی عفت دست یازیدند، و دست تعدّی بر اموال و اعراض مسلمانان گشودند، و فساد و بیشرمی را به نهایت رساندند تا جایی که در مسجد پیامبر(ص)... همچنین این لشکر سپس به مکّه رفتند، و بههنگام درگیری با عبدالله بن زبیر خانۀ خدا را نیز به منجنیق (توپ جنگی قدیم) بستند و آن را ویران ساختند.
بسیاری از بزرگان مسلمین به معاویه تذکّر دادند (و حتی سخنانی تند به او گفتند)، تا یزید را بر اسلام و مسلمانان مسلّط نسازد، از جمله اَحنف بن قَیس که در ضمن سخنانی خطاب به معاویه گفت:
«... تو از همه بهتر یزید را میشناسی، که شب و روز به چه چیز سرگرم است، و در پنهان و آشکارا چه میکند، و چه عنصری است و چه کاره است... اگر یزید را بر حسن(ع) و حسین(ع) مقدّم بداری ـ و تو خوب میدانی این دو بزرگوار از چه عظمتی برخوردارند ـ در نزد خدا هیچ عذری نداری...»
و هنگامی که اهل مدینۀ منوّره _مرکز سیاسی و اجتماعی و فرهنگی اسلام در آن روزگار، و شهر انصار و اصحاب_ تنی چند از بزرگان خود (از جمله، عبدالله غَسیل الملائکه، عبدالله بن ابیعمرو مخزومی، مُنذر بن زبیر و...) را برای شناسایی یزید به دمشق فرستادند، آنان پس از دیدن و آزمودن یزید، هنگامی که به مدینه بازگشتند گفتند:
«ما از نزد کسی میآییم که دین ندارد، مِی میآشامد، سرگرم نوازندگی و عیّاشی با دختران ترانهخوان است، سگبازی میکند، و همدم دزدان و اوباش است...»
2ـ اَشهَدُ أنَّ محمّداً رسولُ الله
اینها و دهها سند معتبر از این دست _که همه حاکی از واقعیّات تاریخی است_ روشن میسازد که قصد اصلی سلطنت دمشق، و بیعت گرفتن برای یزید، ویرانسازی بنیان اسلام و محو قرآن کریم از صفحۀ روزگار بوده است، تا یادی از «أشهد أن لا إله إلّا الله، أشهد أنّ محمّداً رسولُ الله»، بر جای نماند. و از اینجا معنا و واقعیت سخن بانوی بزرگوار، حضرت زینب کبری(س) بهخوبی
مجموعه مقالات کنگره بین الملی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر اولصفحه 337
آشکار میشود که در ضمن سخنان خود در مجلس یزید فرمود:
«فَوَالله لا تَمحوُ ذِکرَنا، و لا تُمیتُ وَحیَنا».
«ای یزید! به خدا سوگند نمیتوانی یاد آل محمّد را از میان ببری و قرآن را براندازی».
بانوی بزرگوار خود به خوبی در جریان امور بود و از نزدیک اوضاع را میدید، از این رو _با اطمینان و قاطعیّت_ یزید را در صدد از میان بردن اسلام و قرآن و برگرداندن مردم به دوران جاهلیّت معرّفی فرمود، آن هم در حضور خود یزید، و در مجلس رسمی دربار دمشق، با حضور رجال دمشق و دعوتشدگان رسمی... و اگر جز این بود، و فضای سلطنت اموی شام این امر را تأیید نمیکرد، و کردار یزید شاهدی بزرگ بر این هدف شوم نبود، یزید میتوانست از همین سخن نقطۀ ضعفی بگیرد و با شدّت هر چه بیشتر با این اظهارات مخالفت ورزد و آنها را رد کند، و گویندۀ سخن را محکوم سازد. اما سخن یادشده بیان واقعیّتی بود که فضای آن حکومت و کردار بنیامیّه آن را _مثل روز_ روشن ساخته بود.
این گونه بود واقعیّت این فرزندان ناپاک جاهلیّت، که بر اسلام و مسلمین چیرگی یافتند، و آنگونه عمل میکردند. نمونهای دیگر ولید بن یزید بن عبدالمَلکِ مروانی بود، که بههنگام خلافت خود، قرآن کریم را به تیر بست، و خطاب به کتاب الهی گفت: «هنگامی که نزد خدا رفتی بگو ولید مرا با تیر پارهپاره کرد». این ملحد بیشرم خلیفه بود، و این ماهیت بنیامیّه و سلطنت بنیامیّه بود؛ و این بود رفتارشان با دو یادگار هدایت، قرآن و عترت، که پیامبر اکرم(ص) در میان امّت باقی گذاشته بود، و آنهمه دربارۀ آن دو رمز هدایت سفارش کرده بود، و فرموده بود که دینداری و رستگاری در پیروی از قرآن و عترت است. آری، این اسلامستیزان حقیقی و جاهلیّتدوستان واقعی همواره میکوشیدند تا اسمی از اسلام نباشد و ورقی از قرآن نماند و شاخصی از اهل بیت پیامبر(ص)، مورد رجوع کسی قرار نگیرد.
در اینجا توجّه به یک گفتگوی کوتاه _ولیکن ژرف و آگاهیآفرین_ بسیار مناسب است تا نشان دهد که هدف «حزب اموی» (این جریان شرک و اشرافیّت و تکاثر و سرمایهداری جاهلیّت) چه بود، و عاشورای حسینی چه کرد.
هنگامی که امام سجّاد(ع)، پس از فاجعۀ کربلا، با خاندان امام حسین(ع) به مدینه بازگشتند، و در آن اندوه بزرگ غرق بودند، روزی یکی از بنیامیّه (ابراهیم بن طَلحة بن عُبیدالله)، از روی سرزنش به آن حضرت گفت: «مَنِ الغالب؟»، یعنی پدرت رفت به کربلا و جنگ کرد و کشته شد، اکنون چه
مجموعه مقالات کنگره بین الملی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر اولصفحه 338
کسی غالب و پیروز گشت؟ (پدر تو و یارانش کشته شدند، پس چه نتیجهای گرفتید؟). امام سجاد(ع) فرمود:
«إذا دَخَلَ وقتُ الصّلاة، فأذِّن و أقِم، تَعرِفِ الغالب.»
«هنگامی که وقت نماز رسید، اذان و اقامه بگو، خواهی فهمید چه کسی غالب و پیروز است.»
این پاسخ به فرد سرشناسی از خاندان اموی، بهخوبی و روشنی میگوید که شما بنیامیّه میخواستید اذان نماند، نماز نماند و أشهد أنّ محمّداً رسولُ الله برافتد؛ و حال دیدید که چنین نشد، و اذان ماند، و نماز ماند، و دین خدا ماند و... و شما کمترین موفقیّتی به دست نیاوردید؛ پس کربلا پیروز است نه دمشق، و حسین(ع) پیروز است نه یزید، و اسلام پیروز است نه جاهلیّت.
و این بخشی بود از کردار دینستیزانۀ اینان در طول تاریخ سیاه هزارماهۀ خویش. اکنون بهخوبی روشن میشود که «عاشورا» یعنی چه، و امام حسین(ع) یعنی که؟... در حدیث نبوی _چنانکه پیشتر گذشت_ رسیده است که پیامبر اکرم(ص) فرمود:
«حسینٌ مِنّی و أنا مِن حسین.»
«حسین از من است و من از حسینم.»
معنای جمله نخست روشن است، حسین از من است یعنی فرزند من و نوادۀ من است. دربارۀ معنای جملۀ دوّم (من از حسینم) گفتهاند، یعنی بقای دین من و آیین من بهوسیلۀ حسین است؛ و دین اسلام از حسین(ع) قوّت میگیرد، و با شهادت او از نابودی مصون میگردد و باقی میماند. و از اینجاست که گفتهاند: دین اسلام، «محمدیٌّ الحدوث» و «حسینیٌّ البقاء» است، که اگر شهادت عاشورا _با آن ابعاد ویژه_ نبود، در اثر حکومت کسانی مانند یزید بن معاویه و ولید بن یزید بن عبدالملک و..._ بهمرور زمان_ اثری از اسلام و قرآن بر جای نمیماند. حدیث مذکور، در مدارک شیعه و سنّی آمده است.
دربارۀ اهمیّت عاشورا کتابها و مقالههای بسیاری نوشته شده است، از جمله:
ـ «نهضة الحسین(ع)»، کتابی عمیق و زیبا، از علّامۀ مجاهد و مصلح، سیّد هبةالدّین شهرستانی عراقی (م: 1386 ق)؛ و
ـ «الکلامُ حولَ النّهضةِ الحُسینیّة»، بحثی پر محتوی، از علّامۀ امینی (م: 1390 ق)، «الغدیر» ج 3، ص 258 ـ 264، نیز بحث «أضرارُ خلافة مثلِ یزید».
ـ «چرا حسین(ع) قیام کرد؟» از استاد محمّدتقی شریعتی مزینانی (م: 1366ش).
مجموعه مقالات کنگره بین الملی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر اولصفحه 339
3ـ عاشورا، یک «ایست بزرگ»
از سر درد و دریغ میگویم، افسوس که شیعه بیشتر در «مصائب عاشورا» گریست، و کمتر در «مسائل عاشورا» اندیشید. شیعه عاشورا را نگاه داشت لیکن درست نشناساند. آفرین بر او که نگاه داشت، و دریغا از او که نشناساند. و حتی فرزندان ائمّه(ع) و جوانان مؤمن و غیور شیعه، چه بسیار _در طول تاریخ تا هم امروز_ که پرتوی از عاشورا را در سرزمینها تکرار کردند، در روزهایی عظیم و خدایی، روزهایی که خون گرم جوانان عرصهها را رنگین کرد، و تلألؤ آفتابها را لالهوار ساخت، و حضور لالهها را جشن گرفت، و دلها داغدار گشت و سرها پر شور، و پیکرها زیر سنگ سنگین حادثه مجروح، و گونهها با خونافشان دلها خونین سرخ، و فضای شهرها و روستاها خونفشان و بیدار، و جنازههای خونین بر سر دستها در حال پرواز، و زمان غرق در هیبت حادثه، و زمین در گامها لرزان و مرعوب، و گورستانها آمادۀ پذیرایی، پارهای از پیکرشان در ماهیّت تاریخ ادغام گشته، و قلّهها خاضع در برابر چکادهای صبر و پایداری، و چشمها خیره به امواج توفندۀ شهرها و آبادیها، و تاریخ سرخوش از سرشاری ذات لحظه، و حیات سرمست از بشکوهی مضمون، و روزها سرگرم شمارش نفسهای آفتاب، و آزادگی نمازگزار در معبد توحید، و حماسه معتکف در ساحل ایمان، و فرشتگان مجذوب والاییهای انسان، و دلها _پاسداری شرف و ناموس و خاک را_ پرستندۀ ایثار...
آری، همۀ معیارهای الهی، و معالم ربّانی، و تجلّیهای قرآنی، و ارزشهای انسانی، و انفجارهای وجدانی در سایۀ «قیام حسینی» پناه جست، و همۀ ضدّمعیارها و ضدّارزشها و ضدّوجدانها در دربار یزید و سپاه شام و کوفه... و زندگیها دو گونه گشت: حسینی و یزیدی، هرچه عدالت است حسینی است و هر چه دور از عدالت، یزیدی. و رکن مهم عدالت، عدالت معیشتی و اقتصادی است، تا انسانها به تمایزهای قارونی مبتلا نگردند، و سقوط نکنند، توانگر از طغیان، و محروم از حرمان...
هر قطرهای از اقیانوس عاشورا، یک شعور ناب قوی، و یک محتوای ژرف غنی، و یک مکتب آموزندۀ انسانی، و یک ترتیل خونبار آیات قرآنی، و یک سجدۀ مترنّم نورانی، و یک سیّال حیاتآفرین اخلاقی، و یک حماسۀ پویا در صیرورتهای بلندآهنگ بشری است.
عاشورا، مشرق انوار «توحید» و «عدل» است، و توحید و عدل خورشید روشنگر ارواحند. جهان همواره به دو خورشید نیاز دارد: خورشید روشنگر اجسام، و خورشید روشنگر ارواح، خورشید تن و خورشید جان. اگر تنها فضای تن روشن باشد و فضای جان تیره و تار... همین است که مینگرید... ظلم و ستم، تفاوت و تبعیض، فساد و فحشا، قتل و کشتار... و عاشورا وجدان بیدار
مجموعه مقالات کنگره بین الملی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر اولصفحه 340
بشریّت است در اعماق غفلت قرنها و عصرها... عاشورا یک «ایست بزرگ» است در برابر سیل بنیانکن جاهلیّت. یزید از همۀ ظلم تاریخ حمایت کرد، و حسین(ع) از همۀ عدل تاریخ. یزید مظهر همۀ ضدّارزشها بود، و حسین(ع) مظهر همۀ ارزشها. و در یک کارزار عجیب، پرچمدار بزرگ ارزشها با خون خود و فرزندان و برادران و یاران خود، همۀ ضدّارزشها را محکوم کرد. امضای سرخ عاشورا بر طومار حیات قرآن ثبت گشت، و جاهلیّتِ از نوجانیافته را نابود ساخت، و نگذاشت سفارش ابوسفیان تحقق یابد و تداوم بنیامیّه بقای شعارهای قرآنی را متزلزل گرداند. عاشورا آرمان پلید شیطانی بنیامیّه را از تحقّقی کارساز برای آنان بازداشت. عاشورا، «بعثت» را زنده کرد. عاشورا برای همیشه، محتوای «غدیر» را در معبر اعصار بشریّت به فریاد خواند.
و عاشورا یک «ایست بزرگ» است،
ـ در برابر سیل بنیانکن جاهلیّت در عصر تمدّن...
ـ در برابر این سقوطها و انحطاطها، این الحادها و ضلالتها، این ستمها و بیدادها...
ـ در برابر این بشریّت فرورفته در تباهی، و این روزگار سراسر سیاهی....
ـ در برابر این مادیّت منحط اخلاقی و این غفلت عمیق عاطفی...
ـ در برابر انسانهای سرگردان و بشریّت حیران...
ـ در برابر زندگیهای بیمحتوی و حماسههای فراموش گشته...
ـ در برابر پذیرش ذلّت و بردگی و وداع با عزّت و آزادگی...
***
بالاترین و والاترین همۀ مظهرها و جلوه گاهها که ارزشهای متعالی، در آنها ظهور و تجلّی کردهاند و تجلّی خواهند کرد، و انسان را به شناخت آن ارزشها و متعهّد بودن نسبت به آنها فراخواندهاند و فراخواهند خواند، این چهار تجلّیگاه سترگند در همۀ اعصار تاریخ انسان، یعنی:
ـ «بعثت»،
ـ «غدیر»،
ـ «عاشورا»،
ـ «مهدی»، ...
حاصل بعثت، قرآن کریم است؛ و حاصل غدیر، نهجالبلاغه؛ و حاصل عاشورا تداوم حیات قرآن و نهجالبلاغه، و صحیفۀ سجّادیّه، و تعالیم امام باقر(ع) و امام صادق(ع)، و معارف قرآنی
مجموعه مقالات کنگره بین الملی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر اولصفحه 341
خالص حضرت امام رضا(ع)... و دیگر آثار ائمّۀ طاهرین(ع)؛ و حاصل ظهور مهدی(عج)، گسترش عدالت است در همۀ جهان، عدالت آفاقی و انفسی.
و عاشورا، نقطۀ اتّصال «بعثت» و «غدیر» است به «ظهور مهدی(عج)»، و امام حسین(ع)، تجسّم سترگ آدم(ع) است تا خاتم(ص)، در تثبیت ارزشهای الهی، و تقوُّم انسانیّت انسان، و الهی شدن زمین، و اوست تکرار کنندۀ نزول قرآن _در صیانتی بزرگ_ و اوست مفسّر «خُطبِ فاطمیّه»، و فریادگر «نهج البلاغه»، و معلّم حماسه و آزادی، و مبشّر ظهور عدل مطلق، و اُسوۀ بزرگ زندگی و آزادگی...
فصل سوم
عاشورا و عدالت
1ـ طرح موضوع عدالت در خطبۀ عاشورا
هنگامی که مینگریم در «خطبۀ عاشورا»، سخن از عدل میرود و از اینکه عدالت از میان رفته است... میفهمیم که ما نیز باید با دفاع از «عدالت» فلسفۀ عاشورا را زنده نگاه بداریم، و با قیام برای اجرای عدالت از عاشورا دم بزنیم و خود را وارث عاشورا بدانیم.
هنگامی که میبینیم «حبیب بن مظاهر اسدی» و «سلیمان بن صُرَد خُزاعی»، در نامۀ خود به امام حسین(ع) از آن امام بزرگ میخواهند تا بیاید و با ظلمهای اقتصادی نیز مبارزه کند، و برای غلبۀ سرمایهداران بر جامعۀ اسلامی و سرنوشت جامعه چارهای بیندیشد، خوب درک میکنیم که تکلیف مسلمانان حسینی و مؤمنان عاشورایی چیست، و وظیفۀ مردمی که خود را ادامۀ وجود و استمرار تعهّد حبیب بن مظاهرها و سلیمان بن صّرَدها میدانند (و باید هم چنین باشد)، و ذکر و وردشان «یا لیتَنا کُنّا معَکُم» است، یعنی «ای عاشوراییان! کاش ما هم با شما بودیم، و در راه یاریِ حسین شهید میشدیم»، کدام است؟
... و خوب پی میبریم که آن خون که در جام خورشید ریخته است، و فجر و شفق را سُر خفام بر سراسر آبادیها و زندگیها میتاباند، تجسّم کدام آرمان و تبلور کدام فریاد است. اینهمه و اینهمه، فریاد دفاع از حقیقت و عدالت است که از حلقوم خونین عاشورا، لحظه به لحظه، چونان تُندَرهای ستیغ لرزان، در اعماق زندگیها و ملّتها طنین میافکند، و رسالت سترگ عاشوراییان را، هرچه باعظمتتر، منعکس میسازد...
آری، مردمی که اهمیّت حیاتی و دینی و انسانی عدالت را درک نکنند جاهلند. و مردمی که
مجموعه مقالات کنگره بین الملی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر اولصفحه 342
عدالتخواه نباشند مردهاند. و مردمی که ظلم را منحصر در ظلم سیاسی بدانند و از ظلم اقتصادی و معیشتی و فاجعۀ بزرگ آن _چنانکه باید_ آگاه نباشند، فریب خوردهاند... و جامعۀ عاشورایی هرگز این چنینها نیست، و نباید باشد... زیرا که جامعۀ خورشید جامعۀ روز است (آگاهی و بیداری)، نه جامعۀ شب (جهل و فریبخوردگی).
2ـ افسوسی بس گران...
سرانجام، در اینجا، نمیتوانم از یادکرد افسوسی بس گران بگذرم. و آن افسوس بس گران این است که عاشورا، هنوز هم، چنانکه باید شناخته باشد شناخته نیست. دوست به گونهای عاشورا را ننمایانده است، و دشمن به گونهای عاشورا را پوشانده است. دوستان و معتقدان بیشتر از هرچیز به بُعد عاطفی عاشورا گراییدند و، در راه تحقّق بخشیدن به رسالتهای گران عاشورا کوتاهی کردند، و دشمنان در نشناختن عاشورا، یا کوچک شمردن عظمتهای آن اصرار ورزیدند، و برای دور نگاه داشتن افکار و اذهان و نسلها و شهرها از آشنایی با عاشورا و هماهنگ شدن با اهداف آن، کوشش بسیار کردند. اگر دوستان هرچه بیشتر به شناساندن ابعاد عجیب و عظیم عاشورا پرداخته بودند، دشمنان توفیق چندانی نمییافتند. خورشید که طلوع میکند همۀ بشریّت آن را میبینند، و همۀ انسانها خورشید را میشناسند و از عظمت و ارزش آفتاب آگاهند. و مگر عاشورا خورشید تابیده در آفاق ارزشهای انسانی و تعالیم روحی بشری نیست. پس چرا چنانکه باید، شناخته نیست؟ شب عاشورا، روز بزرگ انسانیّت است، و روز عاشورا ملکوت سترگ همۀ روزهاست...
افسوس که سرایندگان عاشورا، ذات عاشورا را نسرودند؛ یا کمتر سرودند...
افسوس که گویندگان عاشورا، ذات عاشورا را نگفتند؛ یا کمتر گفتند...
ذات عاشورا ذات طلوع است: حماسه و رسالت... و آنان بیشتر از غروب دم زدند: کشته شدن و اسارت...؟
ذات عاشورا نماز است و عدالت، نهتنها عزاداری و مصیبت. اگر کسی عاشورا را با همۀ ابعاد آن بشناسد، اصل مصیبت امام حسین(ع) را فراموش میکند، و برای «عاشورای حسینی» به سوگ مینشیند.
افسوس که زبان عاشورا، آن سان که باید فهمیده بشود نشد، و کسان از نزد خویش برای پیام عاشورا واژه ساختند؛ و همان را که وارثان عاشورا در «زیارت عاشورا» آموخته بودند، یعنی دشمنی با ستمگران (حَربٌ لِمَن حاربَکُم) نیز _چنانکه باید_ نیاموختند، و چهرههای ستمگران اصلی را
مجموعه مقالات کنگره بین الملی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر اولصفحه 343
نشناختند و نشناساندند _و گاه پنهان داشتند_ و افسوس!...
واژههای عاشورا، تنها «تشنگی»، «شهادت» و «اسارت» نیست، «نماز» و «عدالت» نیز هست؛ بلکه واژههای اصلی، همین دوتاست، نماز واژۀ شب عاشورا است، و عدالت واژۀ روز عاشورا... یعنی پیام شب عاشورا نماز است، و پیام روز عاشورا عدالت. و آن سه (تشنگی، شهادت و اسارت)، سکّوی پرتاب است، لیکن چنین درک نشد و نمیشود، و آنهمه زیارتهای آموزنده در متن آموزشها جای داده نشد و نمیشود، آن زیارت که میگوید:
«أَشهدُ أَنَّک قد أَمَرتَ بالقسط و العدل و دعوتَ إلیهما، و أَنَّکَ صادقٌ صِدّیقٌ، صَدَقتَ فیما دَعوَتَ إلیه.»
«من گواهی میدهم (یا حسین) که تو به اجرای قسط و عدل فرمان دادی، و جامعۀ اسلامی را به قسط و عدل فراخواندی. و تو راستگویی و صدّیقی (ولیّ راستین خدایی)، و به هرچه فراخواندی صادقانه فراخواندی...»
3ـ نجوا با عاشورا و سخنی در ابعاد...
و اکنون _با باری بس گران و طاقتسوز، از اندوهان و تجربهها و چگونگی رویدادها..._ دوست دارم با «عاشورا» نجوا کنم، و در معبر جلیل این حضور عظیم، سر بر آستان لحظههای صیرورتهای متعالی نهم، و فیضان آیات عدل را در این منشور خونین لمس کنم، و دردهای تراکمیافته در استخوان انسان محروم و مظلوم را، و مظلومیّت تعالیم مغفول و مکتوم را، با فریاد باز گویم، و همۀ بیدادهایی را که بر ستمدیدگان رفته است و میرود _دوباره_ در گوش «عاشورا» زمزمه کنم، و خون دلی را که بر گونههای انسان بیپناه روان است بر «لوح عاشورا» بنگارم... و لحظههایی در جاذبۀ این حضور شگرف انسانیّت محو گردم:
عاشورا حضور شگرف انسانیّت است، در هرجا و هرروز...
عاشورا مائدۀ بزرگ روح انسان است، در تداوم اعصار...
عاشورا محتوی راستین زمان است، در ملکوت زمین...
عاشورا ضربان قلب خورشید است، در سینۀ خاک...
عاشورا صیرورت روح کلّی است، در تکاپوی پر شکوه تکلیف...
عاشورا تجسّم اعلای وجدان بزرگ است، در دادگاه روزگار...
عاشورا ذات متعالی ارزش است، در مقیاسها، هر مقیاس...
مجموعه مقالات کنگره بین الملی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر اولصفحه 344
عاشورا عظمت سرشاری لحظههاست، در فَوَران بزرگ سپیده...
عاشورا حضور نور است، در سیطرۀ بیامان ظلمت...
عاشورا صلابت شجاعت انسان است، در تجلّیگاه ایمان...
عاشورا جاری سیّال مناجات است، در محراب حماسه...
عاشورا طواف خون است، در احرام فریاد...
عاشورا تجلّی کعبه است، در میقات خون...
عاشورا بلوغ روز است، در استلام آفتاب...
عاشورا شفق خونبار است، در فجر آگاهی...
عاشورا روح توفانگر عدالت است، در کالبد آفاق...
عاشورا بارش خونین لحظههاست، بر ارواح خروشان...
عاشورا نقش بیدار گذرها و رهگذرهاست، در کاروان دراز آهنگ زندگیها و عبورها...
عاشورا نجوای بزرگ صخرههاست، در دشتها و هامونها...
عاشورا بازخوان تورات و انجیل و زبور است، در معبد اقدام...
عاشورا ترتیل آیات قرآن است، در الواح ابدیّت...
عاشورا دژ نگهبانی تعالیم وحی است، در آفاق زمانها...
عاشورا خون خداست، جاری در رگهای تنزیل...
عاشورا اعلان «إِنَّ اللهَ یَامُرُ بالعدل» است، و پشتوانۀ «لِیَقوُمَ النّاسُ بِالقِسط»...
عاشورا حنجرۀ خونین کوه «حرا»ست، در ستیغ ابلاغ...
عاشورا درگیری دوبارۀ محمّد(ص) است، با جاهلیّت بنیامیّه و شرک قریش...
عاشورا تجدید مطلع رَجَزهای «بدر» است و «حُنَین»...
عاشورا خطّ بطلان است بر موجودیت دوبارۀ «احزاب» و «خیبر»...
عاشورا انفجار نماز است در شهادت، و انفجار شهادت است در نماز...
عاشورا راز حبّ ازلی است، در افشایی شکوهمند...
عاشورا قتلگاه اشباح توحید است، در مصاف تجسّم شرک...
مجموعه مقالات کنگره بین الملی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر اولصفحه 345
عاشورا تبلور شکوهزادِ جاودانگی حق است، در تباهستان نابود باطل...
عاشورا نماز شب یازدهم است، در سکوت خروشان خیمههای سوزان...
عاشورا هشدار خونین حسینیّههاست، در معبر اقوام...
عاشورا رمز بقای دین اسلام است و برقراری آیین حق (حُسینٌ مِنّی و أنَا مِن حُسین).
عاشورا خروش تُندرآسای «عدل» است، در کلّیّت ناچیز کاخ دمشق، و سپس کلّیّت ناچیز همۀ کاخها و قدرتها...
عاشورا نفی همۀ ستمها و پلیدیها و پستیها و فجورها و ظلمها و حقکشیهاست، به هر نام و در هر عملکرد...
عاشورا فریاد گسترِ انسانهای مظلوم است، در همۀ تاریخ...
عاشورا غمگسار سترگ یتیمان و کوخنشینان است، در هر جای زمین.
عاشورا دست نوازش انسانیّت است، بر سر بیپناهان...
عاشورا رواق سرخ حماسه است، در تاریکستان سیاهی و بیداد...
عاشورا قلب تپندۀ دادخواهان است، در محکمۀ بشریّت...
عاشورا طنین بلند پیروزی است، در گوش آبادیها...
عاشورا عطشی است دریاآفرین، در اقیانوس حیات...
عاشورا شهادتی است تابیده، بر چکادهای افراشتۀ پیروزی...
عاشورا «رسالتی» است بزرگ، بر دوش «اسارتی» رهاییبخش...
عاشورا خروش طنینافکن آزادگی است، در زندگی...
عاشورا زندهکنندۀ اسلام است، و اسلام زندهشدۀ عاشورا...
عاشورا بانگ رسای همۀ انسانهاست، در همۀ تاریخ، از همۀ حنجرههای پاک و خدایی...
عاشورا آبروی نمازگزاران است و عزّت مسلمانان...
و سرانجام، عاشورا، رکن کعبه است، و پایۀ قبله و عماد امّت، و حیات قرآن، و روح نماز، و بقای حج، و صفای صفا و مَرْوَه، و جان مَشْعَر و مِنیٰ...
و عاشورا، هدیۀ اسلام است به بشریّت و تاریخ...
مجموعه مقالات کنگره بین الملی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر اولصفحه 346
آری، عاشورا، از لحظۀ آغازین خویش، یعنی ترک «مکّه» در روز «تَرویَه» (روز هشتم ماه ذیحجّه که مسلمانان متوجّه مکّۀ مکرّمهاند، و هر کس امکانی دارد میکوشد تا در حج شرکت جوید، به ویژه مجاوران)، زلزلهای خروشناک و گسترنده بود، که معیارها را دگرگون کرد، و پرچم رسالتی بزرگ را برافراشت، و مرزهای صیانت قرآن را استوار گردانید، و بنیاد جامعۀ منحرف اسلامی آن روز را (از سیاست قرآنی و اقتصاد قرآنی و قضاوت قرآنی و عدالت قرآنی و تربیت و اخلاق قرآنی دور افتاده بود، و خصلتهای جاهلیّت از نو در آن زنده شده بود، و تبعیض و تفاوت در آن حضور داشت، و سستی و مردگی بر آن حکومت میکرد)، به لرزه در آورد... عاشورا حاکمیّت ضدّقرآنی دربار دمشق را مطرود اعلام نمود. افکار تخدیر شده را به خود آورد. آن دسته از اصحاب پیامبر(ص) و عالمان و محدثان و بزرگان مسلمین را که میپنداشتند در برابر اوضاع انحرافی جامعۀ اسلامی هیچ تکلیفی ندارند محکوم کرد. زهد پیشگان صوفیمشرب را (که محصول نفوذ فرهنگهای بیگانه در اسلام و اغلب مؤیّد ستمگران و موجب تخدیر اذهان و سستی در حرکتهای اجتماعی و انقلابی بودند) رسوا ساخت. اعتبار واعظان و عالمانی را که در جوّ اختناق زندگی میکردند و پذیرای ذلّت بودند کاست. ماهیّت اسلام را که حاکمیّت حق و عدل است از نو مطرح کرد. حکومت تحمیلی و صددرصد غیر مشروع یزید را باطل خواند. نظام انبیایی فراموششده را که شالودۀ آن بر اجرای عدالت _در همهجا و برای همهکس_ است به یادها آورد. خصلتهای جاهلیّت را زنده شده بود به سوی نابودی راند و به نسلهای پر شور جوان تفسیر زندگی آموخت...
... هر جا و هر کس با خود میگفت: عاشورا! شهادت پسر پیامبر! اسارت دختران پیامبر! چرا؟ و برای چه؟ و این خروش صخرههای ساحل فرات بود که دلها را میلرزاند و از جا میکند. و این انفجار بیدارگر خونی بود که در زمزمۀ مناجات سحرگاهان راه یافت، و سپیدهدمان را طلایهدار اعلام حضور خویش ساخت، و روزها را از تلألؤ شکوهمند تعهّد و رسالت بیاکند، و در واژههای زندگی ساری گشت...
عاشورا، شهادت پسر پیامبر، اسارت دختران پیامبر، و آوارهگرداندن آنان در شهرها و بیابانها، و حاضر نمودن آنان _با غل و زنجیر_ در دربار دمشق، در حضور حاضران مجلس یزید، به همراه اظهار شادمانی از فتح و پیروزی و غلبه بر فرزندان پیامبر، چرا؟ و برای چه؟ این سؤالی بود که افکار را به خود مشغول میداشت، و سینهها را میجوشاند... تا خطبههای علیوار بانوی قهرمان کربلا، و سخنرانی ولیّ خدا (در اجتماع شام، در مرکز حاکمیّت حزب اموی و پهنۀ نفوذ فرهنگ جاهلیّت
مجموعه مقالات کنگره بین الملی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر اولصفحه 347
سفیانی)، که ماییم فرزندان مکّه و مِنی، و زمزم و صفا... و ماییم فریادگران راستین اذان، و حاملان راستین قرآن...
و بدین گونه عاشورا از مرز شهادت و اسارت گذشت، و برفراز قلّۀ جاودان رسالت جای گرفت، رسالت احیای قرآن و نجات انسان. و بدین گونه عاشورا دوباره جوّ نزول قرآن را بازسازی کرد، و سیاهیهای متراکم جاهلیّت را زدود. و نجات این کتاب آسمانی را از همۀ تمهیدهای الحادی و حذفهای تعبیهشدۀ اموی تضمین نمود. قرآن یک بار دیگر با حنجرۀ عاشورا تلاوت شد، تا هیچ گاه _آری، هیچ گاه_ فراموش نگردد. و فراموش نمیگردد، تا وارث کبیر عاشورا بار دیگر آن را تلاوت کند، و احکام فراموششدۀ آن را عملی گرداند، زندگیها را تطهیر کند، و زندگی قرآنی را نمودار سازد، و معنای حکومت اسلامی را نشان دهد...
و اکنون ما مسلمانیم و دو تجدید نظر ضروری، یعنی دو تکلیف بزرگ، در برابر عاشورا:
الف ـ تجدید نظر در شناخت عاشورا، شناختی ژرف و گسترده، و رابطۀ آن با اهداف پیامبران و آرمانهای قرآن؛ و سپس شناساندن آن، به همۀ ابعاد، و رساندن پیام آن، به همۀ انسانها، بهنام یک وظیفۀ بزرگ انسانی، و یک اقدام سترگ اسلامی.
ب ـ تجدید نظر در چگونگی بهرهوری از عاشورا، و بهرهرسانی به انسانها بهوسیلۀ آن، و مناسبات متصدّیان، و شرایط ضروری و بسیار مهم و لازم الرّعایۀ و عاظ حسینی و ذاکران و مدّاحان و هیئتهای عزاداری، و چگونگی اشعار و ادبیّات عاشورا، و خلاصه بازسازی «فرهنگ عاشورا» در جهت هرچه بیشتر عمق بخشیدن به آن، و بهرهرسانی و ساخته شدن و سازندگی به وسیلۀ آن، و گسترش دادن نفوذ آن، در نسلها و عصرها... بهمنظور رهایی خلقها از باطل و ستم و رسیدن به حق و عدالت...
مجموعه مقالات کنگره بین الملی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر اولصفحه 348
پای نوشتها:
مجموعه مقالات کنگره بین الملی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر اولصفحه 349