کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره)

عوالم سته و حضرات خمس

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

عوالم سته و حضرات خمس

‏ ‏

‏ ‏

حجة الاسلام و المسلمین محمدرضا مصطفی پور

فصل اول: مبادی تصوری

1. معنای عوالم در لغت و اصطلاح

‏«عوالم» جمع «عالَم» است و عالم ـ به فتح لام ـ در فارسی به معنای جهان است. کلمۀ‏‎ ‎‏«عالَم» مانند «خاتم» کلمه ای است که بر آلت و ابزار دلالت می کند؛ که از عَلَم و علامت مشتق‏‎ ‎‏است و به معنای «ما یعلم به شی ء» است؛ یعنی آن چیزی که به وسیلۀ آن، علم حاصل‏‎ ‎‏می شود.‏‎[1]‎‏ و بر اثر غلبۀ استعمال، در آنچه که خدا با آن شناخته می شود اطلاق  می گردد.‏

‏«عالَم» به معنای موجودات و مخلوقاتی است که خدای سبحان آن ها را خلق کرده‏‎ ‎‏است، چه جوهر باشند و چه عرض، زیرا همگی ممکن الوجودند و نیازمند به مؤثری که‏‎ ‎‏ذاتاً واجب باشد و این موجودات ممکن، بر آن دلالت می کنند. بنابراین، هر موجودی از‏‎ ‎‏موجودات نظام هستی، «عالَم» است؛ زیرا صانع و آفریدگار جهان با آن شناخته می شود. و‏‎ ‎‏به همین جهت است که جمع آن «عوالم» است.‏‎[2]‎

‏برخی «عالَم» را به معنای چیزی می دانند که علم به آن تعلق می گیرد و لذا می گویند:‏

‏نظام و همبستگی هر سلسله ای از موجودات را که تحت قوانین مخصوصی باشند، «عالم»‏‎ ‎‏گویند؛ زیرا این نظم و همبستگی است که متعلَّق علم قرار می گیرد؛ مانند عالم جمادات، عالم‏

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 4مقالات عرفانی (1)صفحه 515
‏نباتات، عالم حیوانات و عالم فرشتگان.‏‎[3]‎

‏و اگر عالَم به معنای چیزی باشد که متعلَّق علم قرار می گیرد، بر خداوند نیز «عالم»‏‎ ‎‏اطلاق می شود؛ زیرا خداوند نیز متعلَّق علم انسان واقع می شود.‏

‏با توجه به معانی لغوی عالم می توان گفت: عالم، هم بر تمامی موجودات اطلاق‏‎ ‎‏می شود، مانند عالم وجود؛ و هم بر ما سوی الله اطلاق می شود، مانند این که گفته می شود:‏‎ ‎‏«عالم، حادث است»؛ و هم بر هر نوعی از انواع موجودات، مانند عالم جماد، عالم نبات،‏‎ ‎‏عالم حیوان و عالم فرشتگان؛ و هم بر صنفی از اصناف، مانند عالم عرب، عالم عجم.‏‎[4]‎

‏اما در اصطلاح فلسفی، «عالم» عبارت است از موجود یا موجوداتی که در مجموع‏‎ ‎‏هستی، مرتبه ای خاص را اشغال کرده است، به گونه ای که محیط به ما دون خود و محاط‏‎ ‎‏ما فوق خود باشد. طبق این اصطلاح، تمام اجسام و جسمانیات ـ با این که اجناس و انواع‏‎ ‎‏متعددی دارند ـ یک عالم به شمار می روند؛ زیرا هیچ نوعی از انواع و هیچ جنسی از این‏‎ ‎‏اجناس، احاطۀ وجودی بر انواع و اجناس خود ندارد.‏

‏از این رو در فلسفه، تمام موجودات طبیعت در عرض یکدیگر هستند، نه در طول‏‎ ‎‏یکدیگر. به همین جهت آن ها عوالم را به عالم الوهی و عالم مفارقات ـ یا عقول ـ و عالم‏‎ ‎‏طبیعت تقسیم کرده اند و ذات الهی را عظیم ترین عوالم هستی دانسته اند؛ زیرا او محیط بر‏‎ ‎‏همۀ عوالم مادون است و ذره ای از وجود، از احاطۀ قیّومی او خارج نیست. بوعلی سینا در‏‎ ‎‏این زمینه می نویسد: ‏«العالم الربوبی عظیم جدّاً».‎[5]‎

‏خدای سبحان عالم عقول را خلق کرد و بر آن نیز احاطه دارد و عالم عقول، محیط بر‏‎ ‎‏عالم ماده و طبیعت است.‏

‏اما در اصطلاح اهل تصوّف، «عالم» عبارت است از ظلّ ثانی حق؛ که همان اعیان‏‎ ‎‏خارجیه و صور علمیه می باشد‏‎[6]‎‏ و به عبارت دیگر، ظلّ ثانی همان وجود حق است که به‏‎ ‎‏صورت ممکنات ظاهر می شود که به اعتبار ظهور آن به تعیّناتش، به نام «غیر» و «سوی»‏

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 4مقالات عرفانی (1)صفحه 516
‏نامیده می شود. آنان عالم را صورت حق و حق را هویت عالم و روح آن می دانند.‏‎[7]‎‎ ‎‏قیصری در ‏‏شرح فصوص ‏‏می نویسد:‏

‏«عالم» در اصطلاح عبارت است از کل ما سوی الله ؛ زیرا خدا با آن از حیث و صفات شناخته‏‎ ‎‏می شود. از این رو هر فردی از افراد عالم، خود عالمی است که با آن اسمی از اسماء و صفات‏‎ ‎‏الهی شناخته می شود؛ زیرا این فرد، مظهر اسمی خاص از اسماء الهی است.‏‎[8]‎

2. معنای حضرت در لغت و اصطلاح

‏«حضرت» در لغت به معنای قرب، حضور و نزدیکی است.‏‎[9]‎‏ و در اصطلاح عارفان،‏‎ ‎‏«حضرت» مساوی با مظهر است؛ یعنی چیزی که محل ظهور و حضور حق و جمال و‏‎ ‎‏کمال او باشد؛ زیرا عارفان، موجودات جهان را جلوه گاه حق می دانند و از این رو همۀ‏‎ ‎‏اشیاء، حضراتی هستند که محل حضور شئونات و تجلیات خدای سبحان می باشند و به‏‎ ‎‏همین دلیل حضرات، غیر متناهی می باشند.‏‎[10]‎‏ امام خمینی ‏‏رحمه الله‏‏ نیز می گوید:‏

‏وجه تسمیۀ «حضرات» آن است که حضرات در مظاهر، و مظاهر نیز در نزد حضرات حضور‏‎ ‎‏دارند؛ زیرا عوالم، محاضر ربوبی و مظاهر آن هستند. از این رو بر ذات الهی حضرت اطلاق‏‎ ‎‏نمی شود؛ زیرا ذات در محضری از محاضر و مظهری از مظاهر حضور ندارد. و اما مقام غیب‏‎ ‎‏احدی به حسب اسماء ذاتیه و رابطۀ غیبی احدی، اسم و مظهر و ظهور است.‏‎[11]‎

‏بنابراین، هر یک از موجودات، به اعتبار این که مظهر اسمی از اسماء الهی است و با هر‏‎ ‎‏موجود، به نامی از نام های خداوند پی برده می شود، پس هر موجودی، حضرتی از‏‎ ‎‏حضرات هستی است؛ اشخاص و افراد جزئی، مظاهر اسماء جزئی، و اشیاء و حقایق کلی،‏‎ ‎‏مظاهر اسماء کلی خدای متعال هستند.‏

‏با در نظر گرفتن معنای لغوی و اصطلاحی عالم و حضرت، روشن می شود که مراتب‏‎ ‎‏وجودات به اعتبار وجود، «حضرات» و به اعتبار تعیّنات، «عوالم» نامیده می شوند.‏‎[12]‎


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 4مقالات عرفانی (1)صفحه 517

فصل دوم: تعداد عوالم و حضرات

‏در تعداد عوالم، بین فیلسوفان و عارفان اختلاف است.‏

‏فیلسوفان مشّاء «ما سوی الله » را به انقسام اوّلی به دو عالم تقسیم کرده اند:‏

‏الف. عالم مادیات، که عالم اجسام یا ماده و صورت و اَعراض و نفوس متعلق به‏‎ ‎‏آن ها  است.‏

‏ب. عالم مفارقات، که عالم عقول مجرده است و از ماده و آثار و خواص آن منزّه‏‎ ‎‏می باشد و نظام عالم مادی، تابع نظام عقلی است. ‏

‏فیلسوفان مشّاء عالم ماده را با حس و مشاهدۀ حسی می یابند و وجود خارجی آن را به‏‎ ‎‏کمک عقل، اثبات می کنند و عالم عقلی را با برهان عقلی ثابت می نمایند.‏‎[13]‎

‏شیخ اشراق، عالم متوسطی بین عالم عقول و عالم طبیعت و ماده اثبات کرده است؛ از‏‎ ‎‏این رو در نظر او عوالم چهار است:‏

‏الف. عالم مفارقات محضه، که وی آن را انوار قاهره می نامد.‏

‏ب. عالم نفوس که وی آن را انوار مدبّره و انوار اسپهبدیه نامیده است.‏

‏ج. عالم اشباح مجرّده یا عالم صور و مثل معلّقه. ناگفته نماند در نظر شیخ اشراق، صور‏‎ ‎‏معلّقه غیر از مُثُل افلاطونی است؛ زیرا مُثُل افلاطونی نوری و ثابت است، ولی مُثُل معلّقه،‏‎ ‎‏برخی ظلمانی و برخی مستنیر هستند.‏

‏د. عالم اجسام که وی از آن به برازخ یاد می کند و آن ها را به ظلمات و غواسی وصف‏‎ ‎‏می نماید.‏‎[14]‎‏ وی اجسام را به دو قسم اجسام فلکیه و عنصریه تقسیم می کند و از اجسام‏‎ ‎‏فلکیه به برازخ علوی، و از اجسام عنصریه به برازخ سفلی تعبیر می کند.‏‎[15]‎

‏پیروان حکمت متعالیه، عوالم کلی را سه عالم می دانند و بر این باورند که عالمی غیر‏‎ ‎‏از  این سه وجود ندارد. این سه عالم عبارتند از: عالم قوّه و ماده، عالم مثال و برزخ، و‏‎ ‎‏عالم  مجردات.‏


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 4مقالات عرفانی (1)صفحه 518
‏اینان عالم مجرّد از ماده و آثار ماده را عالم عقل می دانند. و عالمی که فاقد ماده است اما‏‎ ‎‏آثار ماده را ـ از قبیل شکل، مقدار، وضع و غیر آن ـ دارا است، عالم مثال می شمارند و به‏‎ ‎‏اعتبار این که وسط عالم ماده و عالم تجرّد عقلی قرار دارد، عالم برزخ نامیده می شود. و‏‎ ‎‏عالمی که در آن صورت ها و اَعراض در ماده منطبع باشد، عالم ماده و قوّه می گویند.‏‎[16]‎

‏عارفان با توجه به این که هر عالم را مظهر اسم خاصی می دانند و اسماء جزئیه، غیر‏‎ ‎‏متناهی هستند، عوالم جزئیه را نیز غیر متناهی می دانند؛ اما به لحاظ این که اسماء کلیۀ الهی‏‎ ‎‏متناهی هستند، عوالم کلیه را نیز متناهی می دانند.‏

‏در این که عرفا قائل به وجود چند عالم هستند، اختلاف است؛ برخی قائل به وجود‏‎ ‎‏شش عالم هستند و برخی پنج عالم ذکر کرده و برخی چهار عالم و برخی عوالم کلی را به‏‎ ‎‏سه عالم ارجاع داده اند.‏

‏آنانی که عوالم و مراتب کلیۀ وجود را شش عالم دانسته اند، این عوالم را به ترتیب ذیل‏‎ ‎‏ذکر کرده اند:‏

‏1. حضرت ذات که از آن به غیب مغیب، غیب الغیوب، غیب اول، غیب مطلق، تعیّن‏‎ ‎‏اول، احدیّت مطلقه و عنقای مغرب تعبیر کرده اند. در این مقام و مرتبه، نه از اسم خبری‏‎ ‎‏هست و نه از اعیان و مظاهر؛ هیچ متعیّنی به این مرتبه راه ندارد.‏‎[17]‎

‏2. غیب ثانی که آن را تعیّن ثانی و غیب ثانی می نامند. به این اعتبار که اشیاء کَونیه از‏‎ ‎‏نفس خود و از مُثل خود غایب نیستند و صفت ظهور در آن ها منتفی است. این عالم را‏‎ ‎‏عالم اعیان ثابته نیز می نامند. این اعیان در حضرت علمند‏‎[18]‎‏ که از آن، به عالم واحدیّت و‏‎ ‎‏«قاب قوسین» نیز یاد می شود. این مقام، مقام ظهور تفصیلی مرتبۀ احدیّت و نسبت به‏‎ ‎‏عوالم خلقی، غیب مطلق است. از این عالم به حضرت علمیه و عالم علم حق به تفاصیل‏‎ ‎‏وجودی و مرتبۀ اعیان ثابته و حضرت ارتسام نیز تعبیر کرده اند.‏‎[19]‎

‏3. مرتبۀ ارواح؛ در این مرتبه حقایق کونیۀ مجرّدۀ بسیطه برای خود و مُثل خود ظهور‏

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 4مقالات عرفانی (1)صفحه 519
‏دارند؛ چنان که ارواح در این مرتبه، اعیان خود را ادراک می کنند و حقایق خود را تمییز‏‎ ‎‏می دهند. این مرتبه، عالم عقول کلیه و نفوس کلیه نیز نامیده می شود که نسبت به مرتبۀ‏‎ ‎‏واحدیّت، غیب مضاف، و نسبت به عالم حس و ماده، به اعتباری غیب مطلق است.‏‎[20]‎

‏4. مرتبۀ عالم مثال؛ این مرتبه، مرتبۀ وجود اشیائی است که قابل تجزیه و تبعیض و‏‎ ‎‏خرق و التیام نباشند.‏

‏5. مرتبۀ عالم اجسام؛ در این مرتبه وجود اشیاء قابل تجزیه است. این مرتبه را مرتبۀ‏‎ ‎‏حس و عالم شهادت و عالم ملک و ناسوت نیز نامیده اند.‏

‏6. مرتبۀ انسان کامل و مرتبۀ جامع جمیع مراتب که به آن کَون جامع نیز می گویند.‏‎[21]‎

‏ملا عبد الرزاق کاشانی در ‏‏شرح فصوص‏‏، تعیّنات و شئونات ذات احدی در صور اسمائی‏‎ ‎‏را ـ بدون احتساب انسان کامل و کَون جامع ـ پنج مرتبه می داند. وی ترتیب آن را به این‏‎ ‎‏صورت بیان می کند:‏

‏اول، عالم معانی که تجلّی ذات در صور اعیان ثابتۀ غیر مجعوله است.‏

‏دوم، عالم ارواح مجرّده که از عالم معانی به تعیّنات روحی تنزل یافته است.‏

‏سوم، عالم نفوس ناطقه که به مرتبۀ تعیّنات نفسیه تنزل یافته است.‏

‏چهارم، عالم مثال که تنزلات مثالیۀ متجسّد متشکل بدون ماده است. که این عالم را در‏‎ ‎‏حقیقت، عالم خیال و به اصطلاح حکما، عالم نفوس منطبعه گویند.‏

‏پنجم، عالم اجسام مادی است که به آن عالم حس و شهادت می گویند.‏‎[22]‎

‏و اگر کَون را جامع و انسان کامل به آن افزوده شود، تعیّنات و مراتب وجود و عوالم‏‎ ‎‏کلی شش عالم خواهد بود.‏

‏غالب اهل معرفت، مراتب، تعیّنات، عوالم و حضرات را پنج دانسته اند و از آن به‏‎ ‎‏حضرات خمس یاد کرده اند. این حضرات و عوالم عبارتند از:‏

‏1. حضرت غیب مطلق که عالم آن، اعیان ثابته در حضرت علمیه است.‏


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 4مقالات عرفانی (1)صفحه 520
‏2. حضرت غیب مضاف که اقرب به غیب مطلق است، که عالم آن را عالم ارواح‏‎ ‎‏جبروتیه و ملکوتیه و به عبارتی، عالم عقول و نفوس مجرّده می دانند.‏

‏3. حضرت غیب مضاف که به عالم شهادت نزدیک است و عالم آن، عالم مثال و‏‎ ‎‏ملکوت است.‏

‏4. حضرت شهادت مطلقه و عالم آن، عالم ملک است.‏

‏5. حضرت جامعه که جامع چهار حضرت است و عالم آن، عالم انسان کامل و جامع‏‎ ‎‏است که جامع همۀ عوالم و آنچه در آن ها هست، می باشد.‏

‏بر این اساس عالم ملک مظهر عالم ملکوت؛ مثال مطلق و عالم مثال مطلق مظهر عالم‏‎ ‎‏جبروت یعنی عالم مجردات؛ عالم مجردات مظهر عالم اعیان ثابته؛ عالم اعیان ثابته مظهر‏‎ ‎‏اسماء الهیه و حضرت واحدیّت؛ و حضرت واحدیّت مظهر حضرت احدیّت می باشد.‏‎[23]‎

‏امام خمینی ‏‏رحمه الله‏‏ نیز در ‏‏تعلیقه بر فصوص‏‏، حضرات و عوالم را پنج دانسته است؛ اما چون‏‎ ‎‏گفتۀ قیصری را مطابق با ذوق عرفانی ندانسته، ترتیب عوالم را با ترتیبی دیگر، به شرح ذیل‏‎ ‎‏بیان کرده است:‏

‏اول، حضرت غیبت مطلق، یعنی حضرت احدیّت اسماء ذاتیه است و عالم آن، همان‏‎ ‎‏سرّ وجودی است که برای او رابطۀ خاص غیبی با حضرت احدیّت می باشد؛ به گونه ای که‏‎ ‎‏کسی کیفیت این رابطه را که در علم غیب احدی است، نمی داند. و این سرّ وجودی، اعمّ‏‎ ‎‏از سرّ وجودی علمی اسمائی و عینی وجودی است.‏

‏دوم، حضرت شهادت مطلقه است و عالم آن، عالم اعیان در حضرت علمیه و عینیه‏‎ ‎‏می باشد.‏

‏سوم، حضرت غیب مضافِ اقرب به غیب مطلق است و این همان وجهۀ غیبیۀ اسمائیه‏‎ ‎‏است و عالم آن، وجهۀ غیبیۀ اعیانیه می باشد.‏

‏چهارم، حضرت غیب مضاف اقرب به شهادت است و این همان وجهۀ ظاهرۀ اسمائیه‏‎ ‎‏است و عالم آن، وجهۀ ظاهرۀ اعیانیه است.‏


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 4مقالات عرفانی (1)صفحه 521
‏پنجم، حضرت احدیّت جمع اسماء غیبیه و شهادتیه است و عالم آن، کَون جامع است.‏‎[24]‎

‏صدرالدین قونوی نیز با بیانی دیگر، حضرات را پنج می داند و چنین می شمارد:‏

‏حضرت اول، حضرت غیب است که مشتمل بر اسماء و صفات و معانی مجرّده و‏‎ ‎‏دیگر معلوماتی است که علم حق به آن احاطه دارد.‏

‏حضرت دوم، در مقابل حضرت غیب، حضرت حس است که از آن به عالم شهادت‏‎ ‎‏یاد می شود.‏

‏حضرت سوم، حضرت انسان کامل است که بین حضرت غیب و شهادت است.‏

‏حضرت چهارم، حضرتی که نسبتش به عالم غیب اقوی و اتمّ است و از آن به عالم‏‎ ‎‏ارواح تعبیر می شود.‏

‏حضرت پنجم، حضرت خیال مقیّد است که نسبت آن به عالم شهادت اقوی است.‏

‏وی در ‏‏اعجاز البیان فی تأویل اُمّ القرآن‏‏ به حضرات خمس پرداخته و مصادیق آن را ذکر‏‎ ‎‏کرده است.‏‎[25]‎‏ همچنین در ‏‏نفحات الهیه ‏‏حضرات خمس را ـ به روال دیگر کتب خود ـ به‏‎ ‎‏عنوان آنچه که حق او را مطلع ساخته، بیان کرده است و مراتب اصلی هستی را منحصر در‏‎ ‎‏حضرات خمس الهیۀ کلیه دانسته است که عبارتند از:‏

‏اول، حضرت غیب که مشتمل بر اسماء و صفات و اعیان ممکنه و معانی مجرّده و‏‎ ‎‏تجلیات حق به صورت اعیان است.‏

‏دوم، حضرت شهادت و حس و ظهور و اعلان است که در مقابل حضرت غیب‏‎ ‎‏می باشد.‏

‏سوم، حضرت انسان کامل است؛ حضرتی که بین عالم غیب و شهادت است و‏‎ ‎‏اختصاص به انسان دارد.‏

‏چهارم، حضرت ارواح که واسطۀ بین حضرت ارواح علّی و روح اعظم است که از آن‏‎ ‎‏به قلم اعلی تعبیر می شود.‏

‏پنجم، حضرت مثال مقیّد است که بین حضرت شهادت و وسط مرتبۀ عالم مثال مقیّد‏

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 4مقالات عرفانی (1)صفحه 522
‏و مستوی صحف الهیه و کتب متفرع بر کتب ربّانی است که اختصاص به سماء دنیا دارد.‏‎[26]‎

‏برخی اهل معرفت، کلیات عوالم را چهار می دانند. مرحوم نراقی در ‏‏خزائن‏‏ می نویسد:‏

‏کلیات عوالم در نظر برخی اهل معرفت عبارت است از عالم جبروت و عالم ملکوت و عالم‏‎ ‎‏غیب و عالم شهادت.‏

‏عالم جبروت، عالمی است که به وسیلۀ آن از ذات مقدّسه تعبیر و به آن نسبت داده می شود.‏

‏عالم ملکوت، عالمی است که به وسیلۀ آن از صفات الهی تعبیر می شود. و این عالم به ملکوت‏‎ ‎‏اعلی و ملکوت ادنی تقسیم می شود.‏‎[27]‎

‏عالم غیب، عالمی است که مخلوقات آن از احساس آدمی غایبند؛ مانند عوالم فرشتگان و‏‎ ‎‏حقایق روحانی.‏

‏عالم شهادت، عالمی است که موجودات آن، محسوس انسان قرار می گیرند.‏‎[28]‎

‏سید حیدر آملی نیز به حضرات خمس می پردازد؛ ولی وی اصول آن ها را سه می داند.‏‎ ‎‏او مانند دیگران ـ از جمله قیصری ـ در آغاز، حضرات پنج گانه را ذکر می کند و عالم‏‎ ‎‏ملک  را مظهر عالم ملکوت و عالم مثال مطلق می داند، و عالم ملکوت را مظهر عالم‏‎ ‎‏جبروت و  عالم مجردات، و عالم جبروت را مظهر اعیان ثابته، و اعیان ثابته را مظهر‏‎ ‎‏اسماء  الهیه  و  حضرت واحدیّت، و حضرت واحدیّت را مظهر حضرت احدیّت می داند؛‏‎ ‎‏سپس  می گوید:‏

‏اصول حضرات، عبارت است از حضرت ذات واحدیّت و حضرت اسماء و صفات الوهیت، و‏‎ ‎‏حضرت موجودات و ربوبیت.‏‎[29]‎

‏با دقت در دیدگاه اهل معرفت و اختلاف بین آنان در تعداد عوالم و حضرات، می توان‏‎ ‎‏گفت که بازگشت همۀ دیدگاه ها، به یک مطلب است و در واقع، اختلافی بین آنان نیست؛‏‎ ‎‏زیرا برخی اعیان ثابته و مقام احدیّت و غیب اول را به اعتبار این که در حضرت غیبیه‏

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 4مقالات عرفانی (1)صفحه 523
‏هستند ـ و در آن حضرت، غیری راه ندارد تا آن که علامت چیزی باشد ـ عالم نمی دانند؛‏‎ ‎‏پس عوالم پنج است و حضرات نیز پنج.‏

‏و برخی دیگر به اعتبار این که عالم را ما سوی الله معنا می کنند و اعیان ثابته را‏‎ ‎‏ما سوی الله می دانند ـ و به همین مناسبت، لفظ «عالم» بر آن اطلاق می شود ـ از این جهت،‏‎ ‎‏عوالم را شش و حضرات را خمس می دانند.‏

‏برخی نیز به لحاظ این که مرتبۀ غیب را جامع تعیّن اول و ثانی می دانند، مجموعۀ‏‎ ‎‏مراتب و عوالم و حضرات را پنج می دانند.‏‎[30]‎

‏بنابراین، در مجموع می توان گفت: مراتب و عوالم و حضرات پنج است:‏

‏الف. مرتبۀ احدیّت ذات که به آن غیب اول و تعیّن اول گویند.‏

‏ب. مرتبۀ واحدیّت ذات که از آن به غیب ثانی، تعیّن ثانی و لاهوت تعبیر می شود.‏

‏ج. مرتبۀ ارواح مجرّده که آن را مجردات و عقول و جبروت نیز گویند.‏

‏د. مرتبۀ مثال منفصل که به آن خیال منفصل و ملکوت نیز می گویند.‏

‏ه . مرتبۀ عالم اجسام که به آن عالم ملک و ناسوت نیز می گویند.‏

‏و. مرتبۀ انسان کامل که جامع جمیع مراتب و واجد همۀ کمالات می باشد که از آن به‏‎ ‎‏حقیقت محمّدیه و برزخ جامع نیز تعبیر می شود.‏‎[31]‎

فصل سوم: در شرح اجمالی هر یک از عوالم ستّه و حضرات خمس

‏بعد از بیان معنای «عالم» و «حضرت» و تعداد عوالم و حضرات، به معرفی اجمالی و‏‎ ‎‏شرح هر یک از آن عوالم و حضرات می پردازیم.‏

‏در بینش عرفانی، وجود مطلق و حق متعالی، از آن حیث که اطلاق دارد و اطلاق او به‏‎ ‎‏نحو لا بشرط مقسمی است ـ که از آن به مقام ذات، هویّت غیبی، غیب الغیوب و ذات‏‎ ‎‏احدی یاد می شود ـ در حیطۀ شهود عارف و کمند ادراک حکیم در نمی آید؛ زیرا هیچ اسم‏‎ ‎‏و رسم و هیچ قید و تعیّنی وجود حقیقت مطلق را همراهی نمی کند.‏


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 4مقالات عرفانی (1)صفحه 524
‏به دیگر سخن، حد وجود مطلق، حد نداشتن است و چون حد و قید و اسم و رسم‏‎ ‎‏ندارد، شهود و ادراک او برای هیچ کس میسّر نیست. و سرّ ناتوانی و عجز از ادراک و شهود‏‎ ‎‏آن ذات مطلق هم به لحاظ مدرِک (ادراک کننده) و هم به لحاظ مدرَک (ادراک شده)، یعنی‏‎ ‎‏ذات است. به لحاظ ادراک کننده، برای این که او محدود است و احاطۀ موجود محدود و‏‎ ‎‏ناقص بر ذات مطلق و بی نهایت، محال است. و اما به لحاظ مدرَک، برای این که وجود‏‎ ‎‏مطلق، از هرگونه قیدی مطلق است و اگر مورد علم و شهود قرار گیرد، محدود و مقیّد به‏‎ ‎‏قید معلومیت و مشهودیت می گردد؛ و در نتیجه، از مطلق بودن خارج می شود.‏‎[32]‎

‏به بیان دیگر، هر چیزی که به ادراک حصولی فهمیده شود و دارای اسم و رسم‏‎ ‎‏مفهومی باشد، مفهومی از مفهومات است که در عقل یا وهم یافت می شود؛ و واجب‏‎ ‎‏تعالی و هستی محض و حق مطلق، منزّه از آن است که حقیقت آن، مفهومی عقلی یا‏‎ ‎‏وهمی باشد؛ پس حقیقت حق مطلق و هستی محض، به ادراک حصولی فهمیده نمی شود.‏

‏این هستی محض و مطلق و مجرد از هرگونه قید و محدودیت، چنان که به علم‏‎ ‎‏حصولی ادراک نمی شود، به علم شهودی نیز مشهود واقع نمی گردد؛ زیرا علم شهودی از‏‎ ‎‏طریق ربط وجود عالم به معلوم حاصل می شود، و هستی مطلق، ربط و پیوندی وجودی با‏‎ ‎‏هیچ شیئی ندارد؛ پس هستی مطلق و وجود صرف، مشهود هیچ شیئی واقع نمی شود. از‏‎ ‎‏این رو حضرت امیر ‏‏علیه السلام‏‏ در ‏‏نهج البلاغه‏‏ فرمود:‏

«لا یدرکه بُعد الهمم، و لا یناله غوص الفطن»‎[33]‎

‏حقیقت مطلق هستی، نه با همّت بلند حکیم قابل دریافت است، و نه عارف با غواصی‏‎ ‎‏در دریای وجود، به ژرفای حضور او می رسد. قونوی در ‏‏نصوص‏‏ می نویسد:‏

اعلم: أنّ الحقّ من حیث إطلاقه الذاتی لا یصحّ أن یحکم علیه بحکم، أو یعرف بوصف،‎ ‎أو یضاف إلیه بنسبة مّا ـ من وحدة أو وجوب وجود أو مبدئیة أو اقتضاء إیجاد أو‎ ‎صدور أثر أو صدور علم منه بنفسه أو بغیره ـ لأنّ کلّ ذلک یقضی بالتعیّن و التقیّد؛‎[34]‎


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 4مقالات عرفانی (1)صفحه 525
‏حق از حیث اطلاق ذاتی، نه محکوم حکمی واقع می شود و نه با وصفی شناخته می گردد؛ نه‏‎ ‎‏وحدت، نه وجوب وجود، نه مبدئیت، نه اقتضای ایجاد، نه صدور اثر از او، نه صدور علم از او ـ به‏‎ ‎‏خود یا به غیر ـ به او نسبت داده نمی شود؛ زیرا همۀ این ها مقتضی تعیّن و تقیّد است و با مقام‏‎ ‎‏اطلاق او سازگار نیست.‏

‏با توجه به این که حق مطلق و وجود محض، غیب الغیوب است و هیچ کس را یارای‏‎ ‎‏راه یافتن به آن حقیقت مطلق نیست، پس اگر کسی بخواهد با آن مطلق ارتباط پیدا کند، از‏‎ ‎‏طریق ظهورات و تجلیات و تعیّنات و تنزّلات او است؛ که از این ظهورات، به تعیّنات و‏‎ ‎‏تجلیات و تنزّل به عوالم نیز یاد می کنند. امام خمینی نیز می فرماید:‏

‏هویّت غیبی در مقام بطون و نهان خانۀ غیب است که در همۀ عوالم، نه اسمی از او هست و نه‏‎ ‎‏رسمی. دست آرزوی عارفان به آن نمی رسد و پای سالکان در راه سرا پرده های جلال آن‏‎ ‎‏حقیقت، لغزان و دل های اولیای کامل از ساحت قدس، در حجاب و برای انبیا و اولیا ناشناخته‏‎ ‎‏است؛ نه معبود عابد واقع می شود و نه مقصد ومقصود اصحاب معرفت و صاحبان کشف و یقین.‏

‏این هویّت غیبی؛ در هیچ صورت و مرآتی تجلّی نمی کند؛ بلکه باطن مطلق و غیبی است که‏‎ ‎‏مبدأ اشتقاق هیچ مشتقی نشده است.‏‎[35]‎

وحدت حقیقیۀ ذاتیه؛ اولین تعیّن و تجلّی حق

‏حقیقت مطلق به مقتضای ‏«کنتُ کنزاً مخفیاً، فأحببتُ أن اُعرف؛ فخلقت الخلق لکی اُعرف؛‎ ‎‏من گنجی پنهان بودم، دوست داشتم شناخته شوم؛ از این رو خلق را آفریدم تا شناخته‏‎ ‎‏شوم» و شناخته شدن او به تجلیات او است، اولین جلوه ای که کرد، به صفت وحدت‏‎ ‎‏حقیقیۀ ذاتیه بود؛ وحدتی که در مقابل آن، کثرتی تعقل نمی شود. این وحدت است که‏‎ ‎‏منشأ احدیّت در ذات و واحدیّت در صفات و افعال می گردد.‏‎[36]‎‏ جامی می گوید:‏

‏اولین تعیّنی که از غیب هویّت، ظاهر گشت، وحدتی بود که اصل جمیع قابلیات است و او را‏‎ ‎‏بطون و ظهور، مساوی بود و به اعتبار آن که قابل ظهور و بطون نیز بود، احدیّت و واحدیّت از او‏‎ ‎‏منتشی شدند.‏‎[37]‎


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 4مقالات عرفانی (1)صفحه 526
‏این تعیّن را مرتبة الجمع و الوجود، احدیّت جامعه، احدیّت جمع، مقام جمع و‏‎ ‎‏حقیقة الحقائق نیز گویند.‏

‏این مقام را به اعتبار این که برزخ و سر پل بین مطلق و متعیّن است ـ یعنی از طرفی به‏‎ ‎‏ذات حق مربوط است و از سویی به تعیّنات ارتباط دارد ـ او را برزخ اکبر می گویند؛ زیرا از‏‎ ‎‏طرفی، وحدتی است مساوق وجود محض که مقابل ندارد، و از سویی تعیّنی است که‏‎ ‎‏منشأ تعیّنات بعدی می شود.‏

‏از او به «حقیقة الحقائق» تعبیر می شود، به لحاظ این که کلی و اصل اعتبار تعیّن و باطن‏‎ ‎‏حقیقت الهی است. گاهی نیز به لحاظ این که باطن «قاب قوسین» است از او به «مقام أو‏‎ ‎‏أدنی» یاد می کنند.‏‎[38]‎‏ و برخی نیز به لحاظ این که این مقام در وسط و برزخ و عدالت واقع‏‎ ‎‏شده است، به گونه ای که هیچ گاه حکم یا صفتی بر او غلبه نمی کند، از آن به «حقیقت‏‎ ‎‏محمّدیه» یاد می کنند.‏‎[39]‎

دو اعتبار وحدت مطلقه

‏وحدت مطلقه دارای دو اعتبار است:‏

‏1. سقوط همۀ اعتبارات او که ذات را به این اعتبار «احد» گویند که متعلق آن، بطون‏‎ ‎‏ذات و اطلاق و ازلیت آن است. و چون احدیّت، سقوط کافّۀ اعتبارات است، نسبت اسم‏‎ ‎‏به سلب مناسب تر است، تا نسبت آن به ثبوت.‏

‏2. ثبوت اعتبارات غیر متناهیه است که در اول رتبۀ ذات، به اندراج حقیقی مندرج‏‎ ‎‏است و ذات را به این اعتبار «واحد» گویند.‏

‏و به دیگر سخن، احدیّت و واحدیّت، دو حقیقت برای ذات واحد هستند؛ احدیّت،‏‎ ‎‏مقام انقطاع کثرت نسبی و وجودی و استهلاک آن ها در احدیّت ذات است؛ و واحدیّت،‏‎ ‎‏گرچه کثرت وجودی در آن منتفی است، ولی کثرت نسبی در آن تحقق دارد.‏‎[40]‎


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 4مقالات عرفانی (1)صفحه 527

مرتبۀ واحدیّت یا تعیّن دوم

‏تعیّن دوم را مقام واحدیّت گویند، زیرا دومین جنبۀ وحدت و اطلاق ذاتی و جنبۀ‏‎ ‎‏ظهور آن است. اشیاء در این مرتبه به صفت تمییز علمی ظهور پیدا می کنند. این تعیّن در‏‎ ‎‏حقیقت، صورت تعیّن اول است؛ زیرا در تعیّن اول، کثرت و تمییز به طریق تفصیل منتفی‏‎ ‎‏است و به طریق اجمال ثابت؛ ولی در مرتبۀ واحدیّت، کثرت به طریق تفصیل ثابت است و‏‎ ‎‏آنچه که قابلیت تفصیل را دارد، ظلّ و صورت حضرتی است که جمیع اعتبارات در او‏‎ ‎‏مندرج و مندمج است. در این مرتبه است که اسماء الهی و حقایق کَونی و وجودات، تمیّز‏‎ ‎‏پیدا می کنند.‏

‏این مرتبه نیز به اعتبارات گوناگون، دارای اسماء فراوانی است:‏

‏الف. مرتبۀ الوهیت، به اعتبار آن که اصل ظهور تعیّنات، منشأ آن، و منشأ و سرچشمۀ‏‎ ‎‏جمیع کمالاتی است که به هر یک از آن تعیّنات نسبت داده می شود و در واقع، مرتبۀ‏‎ ‎‏واحدیّت، قبله و مرجع توجهات همگان است.‏

‏ب. عالم معانی، به اعتبار آن که جمیع معانی کلیه و جزئیه و همچنین تمیّز آن ها، در آن‏‎ ‎‏تحقق پیدا می کند.‏

‏ج. حضرت ارتسام، به اعتبار آن که کثرت نسبی که به اسماء الهی منسوب است و‏‎ ‎‏همچنین کثرت حقیقی، مضاف به کَون و وجود و حقایق آن، در آن ارتسام پیدا می کند.‏

‏د. حضرت علم ازلی؛ علم ازلی بعد از حیات، دومین تعیّن کلی است و وجه نام گذاری‏‎ ‎‏آن به «علم ازلی» این است که علم ازلی با دیگر حقایق، با کثرت آن و همچنین احاطۀ آن به‏‎ ‎‏جمیع آن ها، از جهت وحدت و کثرت و از جهت حقیقی و نسبی، به آن تعلق می گیرد.‏

‏ه . مرتبۀ امکان، به اعتبار آن که معلوماتی که علم ازلی به آن تعلق می گیرد، سه قسم‏‎ ‎‏است: قسمی که ظهور و تحقق آن واجب است، قسمی که ظهور آن ممتنع است، و قسمی‏‎ ‎‏که متوسط بین آن ها است، که نسبت ظهور به آن علی السواء است و تعیّن ثانی را به اعتبار‏‎ ‎‏این قسم، متوسط بین واجب الظهور و ممتنع الظهور، مرتبۀ امکان گویند.‏‎[41]‎


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 4مقالات عرفانی (1)صفحه 528
‏و. حضرت عمائیه؛ این مقام را به اعتبار این که حایل و برزخ بین وحدت و کثرت و‏‎ ‎‏مانع نقایص وجودی به حق، از همۀ جهات است، «حضرت عمائیه» می گویند؛ همچنان‏‎ ‎‏که «عماء» اسم ابری رقیق است که بین انسان بیننده و خورشید حایل می شود و نمی گذارد‏‎ ‎‏چشم، نور خورشید را ببیند.‏‎[42]‎‏ ناگفته نماند که برخی مقام عماء را به حضرت احدیّت‏‎ ‎‏تطبیق کرده و گفته اند:‏

‏چون خدا در حجاب جلال است و کسی را یارای شناخت او ـ جز خودش ـ نیست، پس عماء،‏‎ ‎‏حضرت احدیّت است.‏‎[43]‎

‏امام خمینی ‏‏رحمه الله‏‏ بعد از نقل معانی پیش گفته، می نویسد:‏

‏امکان دارد که حقیقت عماء همان حضرت فیض اقدس و خلیفۀ کبرا باشد؛ زیرا این حقیقت‏‎ ‎‏است که کسی به مقام غیبی آن، او را نشناسد. و او واسطه است بین حضرت واحدیّت غیبیه و‏‎ ‎‏هویّت غیر ظاهره، و واحدیّتی که در آن کثرت واقع می شود.‏‎[44]‎

عالم اعیان ثابته و حضرت علمیه

‏اعیان ثابته از ابتکارات محیی الدین عربی است. در اصطلاح حکیمان به اعیان ثابته،‏‎ ‎‏«ماهیات» می گویند.‏

‏برای اعیان ثابته تعریف های فراوانی ذکر شده است:‏

‏اعیان ثابته ـ به معنای حقایق و اعیان ممکناتی که در علم حق تعالی ثابت هستند‏‎[45]‎‏ ـ‏‎ ‎‏صور حقایق اسماء الهیه در حضرت علمیه هستند که از حق در ذات ـ و نه در زمان ـ‏‎ ‎‏متأخرند؛ آن ها ازلی و ابدی هستند و فقط به حسب ذات تأخر دارند؛‏‎[46]‎

‏صور اسمائی که در حضرت علمی متعیّن است؛‏‎[47]‎

‏صورت اسمائیه ای است که در حضرت علمیه متعیّن است که اعیان و استعدادهای‏‎ ‎

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 4مقالات عرفانی (1)صفحه 529
‏اصلی آن با فیض اقدس در علم، و اعیان و لوازم و توابع آن با فیض مقدس در خارج،‏‎ ‎‏حاصل می شود.‏‎[48]‎

‏به گفتۀ قیصری، در اصطلاح اهل معرفت، به لحاظ این که حق به ذات خود برای ذات‏‎ ‎‏و اسماء و صفات خود عالم است و اسماء الهیه، صور معقوله در علم حق تعالی می باشند،‏‎ ‎‏این صورت های علمیه از حیث این که عین ذات متجلیه به تعیّن خاص و نسبت معینی‏‎ ‎‏می باشند ـ چه آن مظاهر، کلی باشند و چه جزئی ـ به آن اعیان ثابته گویند.‏

‏اما در نزد حکیمان، کلیات را حقایق و ماهیات، و جزئیات را هویّات گویند.‏‎ ‎‏پس  ماهیت ها همان صورت های کمالیه ای هستند که در حضرت علمیه به تعیّن اولی‏‎ ‎‏متعیّن هستند.‏‎[49]‎

‏از بیان فوق روشن می شود که اعیان ثابته، تابع اسماء و صفاتند و اسماء و صفات، تابع‏‎ ‎‏ذات می باشند. بنابراین، واجب تعالی، همچنان که به ذات خود عالم است، به لوازم ذات‏‎ ‎‏ـ یعنی اسماء و صفات و اعیان ثابته و وجودات خارجیه ـ نیز عالم است. پس خدای سبحان‏‎ ‎‏در مقام احدیّت، به موجودات خارجیه عالم است و آن علم کمالی، سابق بروجود موجودات‏‎ ‎‏است. این مرتبه را شهود مفصل در مجمل گویند؛ یعنی علم اجمالی در عین کشف تفصیلی‏‎ ‎‏و در مقام واحدیّت، از همان جهتی که اسماء و صفات از یکدیگر ممتازند، لوازم آن ها نیز‏‎ ‎‏ـ  که عبارت از اعیان ثابته باشند ـ از یکدیگر ممتازند، و خدای سبحان به موجودات در‏‎ ‎‏مرتبۀ واحدیّت در حضرت علمیه، عالم است و این مرتبه را شهود مفصل در مفصل نامند؛‏‎ ‎‏زیرا اعیان در مرتبۀ واحدیّت مفصل می باشند و آن، مرتبۀ تفصیل اسماء و صفات است.‏

‏خلاصه آن که اعیان، صورت علمی اشیائی است که از ازل در علم حق ثابت بوده اند.‏

عالم معانی، عالم عقول و نفوس مجرّده، غیب مضاف

‏پس از عالم غیب مطلق، غیب مضاف است که نزدیک تر به غیب مطلق است. این عالم‏‎ ‎‏را عالم ارواح،‏‎[50]‎‏ عالم ارواح جبروتیه و ملکوتیه، عالم عقول و نفوس مجرّده،‏‎[51]‎‏ عالم امر،‏‎ ‎

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 4مقالات عرفانی (1)صفحه 530
‏عالم علوی، و عالم ملکوت نیز گویند.‏‎[52]‎

‏جرجانی در تعریف عالم ملکوت می گوید: ملکوت، عالم غیب مختص به ارواح و‏‎ ‎‏نفوس  است.‏‎[53]‎

‏عالم معانی و ارواح، عالمی است که با اشارۀ حسی، به آن راه نتوان یافت. موجودات‏‎ ‎‏عالم ارواح بر دو قسمند:‏

‏1. کرّوبیان؛ موجوداتی که به حسب تدبیر و تصرف، هرگز به عالم اجسام تعلق ندارند.‏

‏این دسته از موجودات، خود بر دو قسم منقسم می شوند:‏

‏موجوداتی که مستغرق در جمال و جلال الهی اند و اصلاً از عالم و عالمیان خبر ندارند.‏‎ ‎‏این دسته از کرّوبیان را ملائکۀ مهیّمه می نامند.‏

‏موجوداتی که وسایل و وسایط فیض ربوبی اند. این دسته گرچه به عالم اجسام تعلق‏‎ ‎‏ندارند و در شهود قیّومیت حق شیفته و متحیّرند، ولی فرشتگانی هستند که وسایط فیض‏‎ ‎‏الهی بر عالم اجسام می باشند. رئیس این دسته از فرشتگان، روح اعظم است که بالاترین‏‎ ‎‏فرشته است. این فرشته را به اعتباری قلم اعلی و به اعتباری دیگر، عقل اول می گویند.‏‎ ‎‏روح اعظم در صف اول این دسته از فرشتگان، و جبرئیل ـ که همان روح القدس است ـ‏‎ ‎‏در صف آخر آن ها قرار دارد.‏

‏2. روحانیان؛ موجوداتی که به عالم اجسام تعلق دارند و به تدبیر و تصرف این عالم‏‎ ‎‏می پردازند. روحانیان نیز خود، دو دسته هستند: اهل ملکوت اعلی، یعنی ارواحی که در‏‎ ‎‏امور سماوی تصرف می کنند؛ و اهل ملکوت اسفل که موکل نوع یا معادن و نباتات و‏‎ ‎‏حیوانات می باشند.‏

‏ارواح ملکوت اسفل، برخی نوری و برخی ناری اند. ارواح نوری، موکل بر انسان و‏‎ ‎‏حیوان و نبات و معادن می باشند و ارواح ناری همان جن و شیطان ها هستند که شیطان ها‏‎ ‎‏بر انسان ها مسلط می باشند. ابلیس، سید و رئیس آن ها است. لازم به ذکر است که برخی از‏‎ ‎‏اجنّه قابل تکلیف و مخاطب وحی الهی هستند.‏‎[54]‎


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 4مقالات عرفانی (1)صفحه 531
‏البته در ارتباط با عالم عقول یا ملکوت ـ که در برخی از تعابیر اهل معرفت به آن عالم‏‎ ‎‏جبروت نیز می گویند ـ مباحث فراوانی وجود دارد؛ از جمله چگونگی اثبات این عالم و‏‎ ‎‏چگونگی پیدایش کثرت در آن و بیان عقول طولیه و عرضیه و مانند آن، که در کتب‏‎ ‎‏فلاسفه و اهل معرفت، متعرض آن ها شده اند و ما در این مقاله، تنها به چگونگی این عالم،‏‎ ‎‏به صورتی گزارشی بسنده کرده ایم.‏

عالم مثال، عالم خیال، عالم برزخ، شهادت مضاف

‏یکی از مسائل مهم فلسفه و عرفان، مسأله عالم مثال و برزخ نزولی است. همۀ حکما‏‎ ‎‏در این که بین عالم مجردات محضه و بین مادیات، واسطه وجود دارد، اتفاق نظر دارند؛ اما‏‎ ‎‏در چگونگی تصویر آن واسطه، اختلافاتی وجود دارد؛ حکیمان مشّاء می گویند: آن‏‎ ‎‏واسطه، صور منقطع در نفوس فلکیه است که این صور به منزلۀ صوری است که در خیال‏‎ ‎‏انسان می باشند؛ اما حکمای اشراق معتقدند: عالم مثال، برزخی بین عالم ارواح و عالم‏‎ ‎‏اجسام است.‏‎[55]‎

‏عالم مثال، وجود مجردی است که از ماده منزّه است، ولی به تجرد عقلی نرسیده است؛‏‎ ‎‏و از این جهت شبیه عالم ارواح و عقول است؛ اما از جهت داشتن صورت و شکل و‏‎ ‎‏مقدار، شبیه عالم اجسام است.‏

‏به عبارت دیگر، عالم مثال، برزخ بین عالم عقل و عالم طبیعت است؛ و چون برزخ بین‏‎ ‎‏دو عالم است، برخی از مزایای هر دو عالم را دارد؛ و از برخی مزایا نیز بی بهره است. از‏‎ ‎‏جهت مشابهتش با عالم طبیعت، محسوس و دارای مقدار و شکل است؛ ولی حرکت و‏‎ ‎‏تغیّر و تقسیم پذیری ـ که از خصوصیات عالم طبیعت است ـ در آن راه ندارد. و از جهت‏‎ ‎‏مشابهتش با عالم عقل، قائم به خود و مجرّد از مادۀ جسمانی  است.‏

‏عالم مثال، عالم نورانی و روحانی است که با حس باطنی ادراک می شود؛ در حالی که‏‎ ‎‏عالم طبیعت، با حس ظاهر درک می گردد و ـ مانند عالم مجردات عقلی ـ به مجرد امکان‏‎ ‎‏ذاتی، از مبدأ وجود صادر می شود.‏


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 4مقالات عرفانی (1)صفحه 532
‏عالم مثال را عالم خیال نیز می گویند و در شریعت، از آن به عالم برزخ یاد می شود. این‏‎ ‎‏عالم، غیر از مُثُل افلاطونی است؛ زیرا مُثل افلاطونی صور مجرّده ای هستند که در عالم اله‏‎ ‎‏قرار دارند و منظور از عالم اله، عالم مجردات تامّه و عقول است (و مثال نامیدن آن یا از‏‎ ‎‏جهت نمود بودن آن برای مرتبۀ بالاتر یعنی اسماء و صفات الهی است، و یا از جهت‏‎ ‎‏نمودار بودن آن نسبت به مراتب پایین تر از آن می باشد)‏‎[56]‎‏ اما عالم مثال پس از عالم‏‎ ‎‏مجردات تامّه و ارواح و عقول است.‏

‏و به دیگر سخن، مثال بر دو قسم است: مثال عقلی و مثال معلّقه. مثال عقلی همان‏‎ ‎‏مجردات عقلی است که مُثل افلاطونی ناظر به آن است؛ و مثال معلّقه که شیخ اشراق بر‏‎ ‎‏آن  تأکید می کند، همان عالم مثال واسط بین عالم عقل و عالم طبیعت، یعنی حقایق‏‎ ‎‏برزخی  می باشد.‏

‏طرح عالم مثال و اثبات وجود آن، مشکل مباشرت مستقیم فاعلیت عقل را نسبت به‏‎ ‎‏عالم طبیعت حل می کند؛ در حالی که مُثل افلاطونی، که همان عالم عقول است، مجرد‏‎ ‎‏تام  می باشند.‏

‏مثال منفصل، حضرتی ذاتی است که به قوای ادراکی بشر وابسته نیست و از او به مثال‏‎ ‎‏مطلق و خیال منفصل یاد می کنند. تجسّد ارواح و تروّح اجسام و تجسّم اعمال و ظهور‏‎ ‎‏معانی به طور مناسب و مشاهدۀ ذوات مجردات در صور اشباح جسمانی و در موجودی‏‎ ‎‏که در عالم است، از صورتی مناسب در این عالم واقع می شوند.‏

‏مثال متصل، وابسته به قوای ادراک بشر و بُعد برزخی وجود انسان است. از مثال متصل‏‎ ‎‏به مثال مقیّد و خیال متصل نیز نام برده می شود.‏

‏فرق بین مثال منفصل و متصل آن است که اولاً، مثال منفصل، عالمی مستقل از آدمی‏‎ ‎‏است؛ ولی مثال متصل، مربوط به وجود انسان است.‏

‏ثانیاً، مثال منفصل، مطلق و عالمی نورانی است و چون نور، همواره مطابق با واقع‏‎ ‎‏است؛ اما مثال متصل، مقیّد است و ظلّی از مثال منفصل است، و چون ظلّ آن عالم است،‏

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 4مقالات عرفانی (1)صفحه 533
‏در اثر ارتباط با آن عالم به حقایق دست می یابد. و از طرفی چون به قوای ادراکی انسان‏‎ ‎‏وابسته است، ممکن است این ادراکات، مطابق با واقع باشد و یا نباشد.‏

شیوه های اثبات عالم مثال

‏برای اثبات عالم مثال، از سه طریق می توان استفاده کرد:‏

‏1. استفاده از روش شهودی؛ این روش اختصاص به اهل سلوک و عارفان دارد؛ در‏‎ ‎‏نظر آن ها وجود عالم مثال، به دلیل مشاهداتشان، امری مفروغٌ عنه می باشد.‏

‏2. استفاده از روش نقلی؛ این روش با استفاده از روایات فراوانی که بر عالم برزخ‏‎ ‎‏دلالت می کنند، تبیین می شود.‏

‏3. استفاده از روش برهانی.‏

‏البته فیلسوفان مشّائی با مبانی خودشان توان اثبات عالم مثال را ندارند؛ زیرا آن ها‏‎ ‎‏موجودات را به چهار قسم ناقص و مستکفی و تام و فوق تمام، تقسیم می کنند و‏‎ ‎‏موجودات عالم طبیعت را ناقص و موجودات نفسانی را ـ که در ذات، مجرد و در مقام‏‎ ‎‏فعل، مادی هستند ـ مستکفی و موجودات مجرد عقلی را تام و خدای سبحان را فوق‏‎ ‎‏تمام  می دانند.‏

‏با در نظر گرفتن این اقسام، دیگر جایی برای طرح عالم مثال که شبیه به عالم طبیعت و‏‎ ‎‏مجرد است و از بُعدی مجرد است و از بُعدی مادی ـ یعنی شکل و مقدار دارد ـ نمی ماند.‏

‏اما شیخ اشراق بر وجود عالم مثال تصریح و تأکید دارد و صدرالمتألهین نیز با استفاده‏‎ ‎‏از مبانی حکمت متعالیه، برای آن برهان اقامه می کند و به اثبات عالم مثال می پردازد. ما در‏‎ ‎‏این مقاله، در مقام اثبات عالم مثال نیستیم.‏

عالم طبیعت، عالم اجسام، عالم شهادت، عالم ملک

‏عالم مادی ـ که همان عالم اجسام و عالم شهادت و محسوس است ـ نازل ترین مراتب‏‎ ‎‏وجود را تشکیل می دهد. تفاوت عالم ماده با عوالم عقول و مثال و مانند آن در این است‏‎ ‎‏که اولاً، صورت های موجود در این عالم، در مقام ذات و فعل یا در مقام فعل، به ماده تعلق‏‎ ‎‏دارد. و ثانیاً، پیدایش این صور، متوقف بر استعداد است و ماده در آغاز باید برای پذیرش‏

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 4مقالات عرفانی (1)صفحه 534
‏یک صورت مستعد شود، آن گاه آن صورت در آن ماده پدید آید و تمام کمالاتی که در ماده‏‎ ‎‏وجود دارد، در آغاز به صورت بالقوّه وجود داشته و به تدریج به فعلیت رسیده است.‏

‏مرحوم علامه طباطبائی می فرماید:‏

‏عالم ماده با توجه به ارتباط و پیوستگی میان اجزایش، یک واحد را تشکیل می دهد که در‏‎ ‎‏ذات خود، سیّال و در جوهرش پیوسته متحرک است. و اَعراض نیز در این دگرگونی، با جوهر‏‎ ‎‏همراهی می کنند.‏

‏وی از راه اثبات وحدت غایت، به اثبات وحدت عالم می پردازد.‏‎[57]‎

اقسام عالم ماده و اجسام

‏عالم اجسام بر دو قسم است: عالم علوی، و عالم سفلی.‏

‏1. عالم علوی؛ چون عرش و کرسی و سماوات هفت گانه و ثوابت و سیارات. و به‏‎ ‎‏اتفاق اهل کشف، عرش و کرسی نیز طبیعی هستند.‏

‏2. عالم سفلی؛ چون بسایط عنصریات، مانند رعد و برق و ابر و باران؛ و مرکبات، مانند‏‎ ‎‏معدن و نبات و حیوان و بدن انسان ـ که اشرف عالم عناصر است ـ‏‎[58]‎‏ و همگان، چه خواص‏‎ ‎‏و چه عوام، در ادراک اکثر این اجسام، اشتراک دارند.‏

عالم کَون جامع، انسان کامل

‏گرچه انسان جزئی از عالم است و آنچه راجع به عالم به طور عموم گفته شد، در‏‎ ‎‏خصوص انسان نیز صادق است؛ اما از آن جا که در عرفان، انسان نسبت به سایر اجزای‏‎ ‎‏عالم از جایگاه ویژه و اهمیت خاصی برخوردار است و مقامش از سایر اجزای عالم‏‎ ‎‏ـ  حتی از کرّوبیان ملأ اعلی و فرشتگان عالم ـ بالاتر است و حتی غرض از ایجاد عالم،‏‎ ‎‏ایجاد عالم انسانی است، از او به طور مستقل بحث می شود. قیصری می نویسد:‏

لمّا کان العالم مستنداً إلی الأسماء، و کان الإنسان مقصوداً أصلیاً من الإیجاد؛ أوّلاً فی‎ ‎العلم و آخراً فی العین، نبّه علی أنّ الحقّ تعالی من حیث أسمائه الحسنی أوجد العالم،

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 4مقالات عرفانی (1)صفحه 535
و بیّن العلّة الغائیة من إیجاد العالم السامی؛ و هی رؤیته تعالی ذاته بذاته فی مرآت‎ ‎عین جامعة إنسانیة من مرایا الأعیان؛‎[59]‎

‏به لحاظ این که وجود عالم، مستند به اسماء است و مقصود اصلی از ایجاد عالم، ایجاد انسان‏‎ ‎‏بوده است، که اوّل در علم ایجاد شود و سپس در پایان، در خارج موجود گردد، و خدای سبحان‏‎ ‎‏از جهت اسماء حسنایش عالم را ایجاد کرده است. و علت غایی و غرض از ایجاد عالم انسانی‏‎ ‎‏این بوده است که حق تعالی ذاتش را بذاته در آینه عین جامع انسانی از بین آینه ها مشاهده‏‎ ‎‏کند. در این میان، انسان کامل به عنوان مظهر اکمل حق و تجلّی اعظم الهی و جامع جمیع‏‎ ‎‏مراتب و حاوی همۀ کمالات، به عنوان عالم جداگانه ای مورد توجه و اهتمام عارفان قرار‏‎ ‎‏گرفته است.‏

‏لفظ «انسان کامل» برای نخستین بار در اواخر قرن ششم هجری توسط محیی الدین‏‎ ‎‏ابن  عربی، مکتوب و مضبوط شده است. گر چه خیلی پیش تر از او، در نظریه های اخلاق‏‎ ‎‏کمال گرا این تعبیر، با بار معنایی اخلاقی، از سوی متفکران اسلامی ارائه شده بود و حتی‏‎ ‎‏قبل از محیی الدین نیز عارفان، مباحث مربوط به مفهوم «انسان کامل» را با تعابیری نظیر‏‎ ‎‏«کامل تام» مطرح کرده بودند؛ ولی وی بحث انسان کامل را در انسان شناسی و‏‎ ‎‏جهان شناسی عرفان اسلامی تثبیت کرد و تجسم آن را در صورت نبیّ و ولیّ و نیز خلافت‏‎ ‎‏الهی پیرامون شخصیت او موضوعیت داد.‏‎[60]‎

‏امام خمینی ‏‏رحمه الله‏‏ در آثار خود، از انسان کامل، مطالب فراوانی را بیان کرده است. وی‏‎ ‎‏انسان کامل را با وحدت جمعی و بساطت ذاتی اش، صورت مجموع عوالم می داند؛ چنان‏‎ ‎‏که عوالم وجودی را صورت تفصیلی انسان کامل می شمارد‏‎[61]‎‏ و کتاب ‏‏مصباح الهدایة‏‎ ‎‏الی الخلافة و الولایه‏‏ ایشان، در موضوع انسان کامل تدوین شده است.‏

‏ ‏


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 4مقالات عرفانی (1)صفحه 536

‏ ‏

‏ ‏

کتاب نامه

‏1. ‏‏الاسفار الاربعه‏‏، محمد بن ابراهیم صدرالدین شیرازی، قم، منشورات مصطفوی.‏

‏2. ‏‏اصطلاحات الصوفیه‏‏، ملا عبدالرزاق کاشانی، قم، انتشارات بیدار، 1370 ش.‏

‏3. ‏‏اعجاز البیان فی تأویل اُمّ القرآن‏‏، صدرالدین قونوی، قم، منشورات الارومیه، 1404 ق.‏

‏4. ‏‏التعریفات‏‏، سید شریف علی بن محمد جرجانی، تهران، انتشارات ناصر خسرو،‏‎ ‎‏1370  ش.‏

‏5. ‏‏التعلیقة علی الفوائد الرضویه‏‏، امام خمینی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی،‏‎ ‎‏1375  ش.‏

‏6. ‏‏تعلیقات علی شرح فصوص الحکم و مصباح الانس‏‏، امام خمینی، مؤسسه پاسدار اسلام،‏‎ ‎‏1410 ق.‏

‏7.‏‏ تعلیقه بر شرح فصوص قیصری‏‏، فاضل تونی.‏

‏8. ‏‏تمهید القواعد‏‏، صائن الدین ابن ترکه، با حواشی محمدرضا قمشه ای، تهران، انجمن‏‎ ‎‏اسلامی حکمت و فلسفۀ ایران، 1360 ش.‏

‏9. ‏‏جامع الاسرار و منبع الانوار‏‏، سیدحیدر آملی، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی،‏‎ ‎‏1368  ش.‏

‏10. ‏‏دائرة المعارف بزرگ اسلامی‏‏، هیئت مؤلفین، تهران، بنیاد دائرة المعارف، 1365 ش.‏

‏11.‏‏ رحیق مختوم‏‏، عبد الله جوادی آملی، نشر اسراء، 1375 ش.‏

‏12.‏‏ سرّ الصلاة‏‏، امام خمینی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1378 ش.‏

‏13. ‏‏شرح الخصوص الی معانی النصوص‏‏، علی بن احمد، به کوشش سیدجلال الدین آشتیانی.‏

‏14. ‏‏شرح فصوص الحکم‏‏، محمد داود قیصری، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، 1375 ش.‏


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 4مقالات عرفانی (1)صفحه 537
‏15. ‏‏شرح فصوص الحکم‏‏، ملا عبدالرزاق کاشانی، قم، انتشارات بیدار، 1370 ش.‏

‏16. ‏‏شرح مقدمه قیصری‏‏، سیدجلال الدین آشتیانی، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، 1370 ش.‏

‏17. ‏‏الشفاء، ‏‏الالهیات، با تعلیقه و تصحیح حسن حسن زاده آملی.‏

‏18. ‏‏کتاب الخزائن‏‏، ملا احمد نراقی.‏

‏19. مجله ‏‏تحقیقات الاسلامی، ‏‏المراتب الخمس، میرزا هاشم اشکوری.‏

‏20. ‏‏مجموعه مصنفات شیخ اشراق‏‏، شهاب الدین یحیی سهروردی، مؤسسه مطالعات و‏‎ ‎‏تحقیقات فرهنگی، 1372 ش.‏

‏21. ‏‏مشارق الدراری‏‏، سعید الدین سعید فرغانی، تصحیح سیدجلال الدین آشتیانی، قم،‏‎ ‎‏انتشارات دفتر تبلیغات، 1379 ش.‏

‏22.‏‏ مصباح الانس‏‏، محمد بن حمزة الفناری، تهران، انتشارات مولی، 1374 ش.‏

‏23.‏‏ مصباح الهدایة الی الخلافة و الولایه‏‏، امام خمینی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی،‏‎ ‎‏1373 ش.‏

‏24. ‏‏موسوعة کشاف اصطلاحات الفنون و العلوم‏‏، محمدعلی التهانوی، بیروت، مکتبة لبنان،‏‎ ‎‏1996 م.‏

‏25. ‏‏المیزان‏‏، سیدمحمدحسین طباطبائی، قم، انتشارات اسماعیلیان، 1371 ش.‏

‏26. ‏‏نثر طوبی‏‏، ابوالحسن شعرانی، تهران، دارالکتب الاسلامیه.‏

‏27. ‏‏النفحات الالهیه‏‏، صدرالدین قونوی، تصحیح محمد خواجوی، تهران، انتشارات مولی.‏

‏28. ‏‏نقد النصوص فی شرح نقش الفصوص‏‏، ملاعبدالرحمن جامی، تصحیح ویلیام چیتیک،‏‎ ‎‏تهران، انجمن اسلامی فلسفۀ ایران، 1398 ق.‏

‏29. ‏‏نهایة الحکمه‏‏، سیدمحمدحسین طباطبائی، قم، مؤسسة النشر الاسلامی.‏

‏30. ‏‏نهج البلاغه‏‏، صبحی صالح، انتشارات هجرت، 1395 ق.‏

‎ ‎

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 4مقالات عرفانی (1)صفحه 538

  • )) المیزان، ج 1، ص 19.
  • )) موسوعة کشاف اصطلاحات الفنون و العلوم، ج 2، ص 1157.
  • )) نثر طوبی، ج 2، ص 184 ـ 185.
  • )) همان.
  • )) شفا، الهیات، ص 392.
  • )) موسوعة کشاف اصطلاحات الفنون والعلوم، ج 2، ص 1158.
  • )) اصطلاحات الصوفیه، ص 105.
  • )) شرح مقدمه قیصری، ص 90.
  • )) فرهنگ فارسی معین.
  • )) فرهنگ اصطلاحات، ص 319.
  • )) تعلیقات علی شرح فصوص الحکم و مصباح الانس، ص 31.
  • )) تعلیقه بر شرح فصوص قیصری، فاضل تونی، ص 57.
  • )) اسفار، ج 7، ص 262 ـ 276.
  • )) مجموعه مصنفات شیخ اشراق، ج 2، ص 230 ـ 232.
  • )) همان، ص 177.
  • )) نهایة الحکمه، ص 245 ـ 309 و 314.
  • )) نقد النصوص، ص 30؛ شرح مقدمه قیصری، ص 450.
  • )) همان.
  • )) شرح مقدمه قیصری، ص 450.
  • )) نقد النصوص، ص 31؛ شرح مقدمه قیصری، ص 450.
  • )) نقد النصوص، ص 30 ـ 31.
  • )) شرح فصوص الحکم، کاشانی، ص 333 ـ 334.
  • )) شرح فصوص الحکم، قیصری، ص 90؛ تعریفات، ص 39.
  • )) تعلیقات علی شرح فصوص الحکم و مصباح الانس، ص 32 ـ 33.
  • )) اعجاز البیان فی تأویل اُمّ القرآن، ص 62 و 97.
  • )) نفحات الالهیه، ص 17 ـ 18.
  • )) مراد ایشان از «ملکوت اعلی» آن است که به مخلوقات تعلّق نمی گیرد، مانند علم و قدرت و حیات؛ برخلاف «ملکوت ادنی» که به مخلوقات تعلّق می گیرد، مانند خالقیت و رازقیت.
  • )) کتاب الخزائن، ص 456.
  • )) جامع الاسرار و منبع الانوار، ص 559 ـ 562.
  • )) نقد النصوص، ص 31.
  • )) اقتباس از نقد النصوص، ص 30 ـ 32؛ شرح فصوص الحکم، قیصری، مقدمه، ص 90؛ مشارق الدراری، ص 309؛ مصباح الانس، ص  262 ـ 263؛ اصطلاحات الصوفیه، ص 106.
  • )) مصباح الانس، ص 180 ـ 181.
  • )) نهج البلاغه، خطبۀ 1.
  • )) شرح الخصوص الی معانی النصوص، ص 97 ـ 98.
  • )) مصباح الهدایه، ص 13 و 14.
  • )) مصباح الانس، ص 177.
  • )) نقد النصوص، ص 34.
  • )) همان، ص 36.
  • )) مجله تحقیقات اسلامی، «المراتب الخمس»، ص 118.
  • )) نقد النصوص، ص 35.
  • )) همان، ص 39 و 40.
  • )) همان، ص 38.
  • )) اصطلاحات الصوفیه، ص 131؛ تعریفات، ص 68.
  • )) مصباح الهدایه، ص 29.
  • )) اصطلاحات الصوفیه، ص 31.
  • )) تعریفات، ص 13.
  • )) نقد النصوص، ص 43.
  • )) شرح فصوص الحکم، قیصری، ص 61.
  • )) همان.
  • )) نقد النصوص، ص 30 و 31.
  • )) جامع الاسرار و منبع الانوار، ص 559.
  • )) نقد النصوص، ص 49.
  • )) تعریفات، ص 100.
  • )) نقد النصوص، ص 49 ـ 51.
  • )) تعلیقه بر شرح فصوص قیصری، فاضل تونی، ص 67.
  • )) رحیق مختوم، ص 269.
  • )) نهایة الحکمه، ص 323.
  • )) نقد النصوص، ص 59.
  • )) شرح فصوص الحکم، قیصری، ص 325 ـ 326.
  • )) دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج 10، ص 374 ـ 375.
  • )) التعلیقة علی الفوائد الرضویه، ص 51.