کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره)

برخی از ویژگی‌های عرفانی امام خمینی(ره)

‏ ‏

‏ ‏

برخی از ویژگی های عرفانی امام خمینی رحمه الله

‏ ‏

‏ ‏

حجة الاسلام محسن عمیق

پیش گفتار

‏نوشتاری که در پیش رو دارید به بررسی دیدگاه حضرت امام خمینی ‏‏رحمه الله‏‏ در مورد‏‎ ‎‏عرفان و تبیین ویژگی های عرفان آن عارف واصل پرداخته است.‏

‏بُعد عرفانی و مشرب سیر و سلوکی حضرت امام خمینی یکی از ابعاد شخصیت جامع‏‎ ‎‏و کامل ایشان است که زندگی سراسر میمون و با برکت او را در برگرفته است. امام ‏‏رحمه الله‏‏ با‏‎ ‎‏خَرق حجاب ضخیم سلوک علمی و برهانی، حقیقت ذلّ عبودیت و عزّ ربوبیت را در دل‏‎ ‎‏نگاشت و در پرتو قرآن، به مرتبۀ کاملۀ ایمان و اطمینان قلبی دست یازید و با رسیدن به‏‎ ‎‏مقام مشاهده ـ که نوری است الهی و تجلّی ای است رحمانی ـ سر تا پای وجودش به نور‏‎ ‎‏شهود روشن گردید؛ به ژرفای معارف اسلام راه برد و از نور ولایت، به نحو اکمل فروغ‏‎ ‎‏گرفت و به فقه شریعت اقدس، روشن شد و مدارج عالیۀ تحقیق و تحقّق را پیمود. وی‏‎ ‎‏مجسمۀ عرفان نابی بود که برخاسته از جوهرۀ قرآن و سنّت است.‏

‏ایشان را باید احیاگر عرفان اصیلی نامید که سرچشمه اش امیر العارفین، علی بن‏‎ ‎‏ابی طالب ‏‏علیه السلام‏‏ بود. ایشان با سرمایۀ معنوی، ایمانی و عرفانی علمی و عملی و دست مایۀ‏‎ ‎‏غنی اسلامی و ویژگی های بی مانند شخصیتی خود و تأییدات خاص ربّانی، توانست‏

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 4مقالات عرفانی (1)صفحه 447
‏نفوس و قلوب میلیون ها انسان حق جو و شیفتۀ حقیقت را به تسخیر درآورد و در جهت‏‎ ‎‏خیر و صراط مستقیم و آگاهی و عدالت خواهی، هدایت کند. زیر بنای آن همه آثار‏‎ ‎‏جهان شمول و شگفت انگیز، بُعد معنوی و عرفانی و روشن بینی الهی آن اسوۀ فضایل در‏‎ ‎‏عصر ما بود و به قول یکی از اساتید بزرگ و اهل فن معاصر، ایشان استاد مسلّم، و در‏‎ ‎‏حقیقت، بدون مجامله باید گفت که آن جناب، خاتم حکما و عرفا در عصر ما می باشند.‏‎[1]‎

‏در سایۀ این رویکرد عرفانی بود که حضرت امام ‏‏رحمه الله‏‏ به تحریر مبانی نظری عرفان در‏‎ ‎‏صحیفه های عرفانی خویش، چون ‏‏شرح دعای سحر‏‏ (سال 1347 ه . ق و در سن 27‏‎ ‎‏سالگی)، ‏‏تعلیقه و حاشیه بر شرح حدیث رأس الجالوت، مصباح الهدایة الی الخلافة و الولایه ‏‏(1349‏‎ ‎‏ه . ق)، ‏‏تعلیقه بر فصوص الحکم و مصباح الانس‏‏ (1355 ه . ق) و ‏‏سرّ الصلاة‏‏ (1358 ه . ق) و نیز‏‎ ‎‏تبیین اخلاق، آداب و شیوۀ سیر و سلوک عرفانی در آثاری چون ‏‏آداب الصلاة‏‏ و ‏‏شرح چهل‏‎ ‎‏حدیث‏‏ (1358 ه . ق) همّت گماشتند.‏

‏حضرت امام ‏‏رحمه الله‏‏ از آقا میرزا هاشم اشکوری لاهیجی مازندرانی (م 1332 ه . ق) با‏‎ ‎‏عنوان «استاد مشایخنا، العارف الجلیل المیرزا هاشم» تعبیر می کنند. ایشان شاگرد آقا محمد‏‎ ‎‏رضا قمشه ای بود. و در عرفان نظری، شاگردان زیادی تربیت نمود. از جمله شاگردان‏‎ ‎‏ایشان می توان به میرزا مهدی و میرزا احمد آشتیانی، فاضل تونی، سیدابوالحسن رفیعی‏‎ ‎‏قزوینی، میرزا محمدعلی شاه آبادی و... رضوان الله تعالی علیهم، اشاره کرد.‏

‏عارف کامل، میرزا محمد علی شاه آبادی (م 1292 ش) تأثیر بسیار زیادی بر شخصیت‏‎ ‎‏عرفانی حضرت امام داشته است؛ گویا حضرت امام شاگرد منحصر به فرد آن مرحوم‏‎ ‎‏بوده اند. همچنین حضرت امام مدتی زانوی ادب و شاگردی در برابر آیة الله شیخ‏‎ ‎‏محمد رضا اصفهانی، صاحب ‏‏وقایة الاذهان‏‏ بر زمین نهاده است. ضمناً از تأثیر میرزا جواد‏‎ ‎‏آقا ملکی تبریزی در شخصیت اخلاقی امام نبایستی اغماض کرد.‏

‏جامعیت علمی در علوم عقلی و نقلی شریعت، در نگرش و سلوک عرفانی وی تأثیر‏‎ ‎‏فراوانی داشت و یکی از علل جاذبۀ آن بزرگ زمانه بود.‏


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 4مقالات عرفانی (1)صفحه 448

عرفان و تصوّف از دیدگاه امام خمینی رحمه الله

تعریف عرفان و تصوّف

‏«عرفان» در لغت به معنای شناخت و شناسایی است، و در اصطلاح، روش و طریقه ای‏‎ ‎‏ویژه است که برای دستیابی و شناسایی حقایق هستی و پیوند انسان با حقیقت، بر شهود،‏‎ ‎‏اشراق، وصول و اتحاد با حقیقت تکیه دارد. به تعبیر دیگر، یقینی شهودی است، نه رؤیت‏‎ ‎‏از ماورای حجاب غیب. و باز به تعبیری دیگر، ذوب شدن در حق و گرم شدن به حرارت‏‎ ‎‏ایمان و گداخته شدن در آتش عشق، و تا مرحلۀ فنا و بقا و لقاء پیش رفتن است.‏

‏از نظر امام خمینی ‏‏رحمه الله‏‏ عرفان یعنی «کمال الجلاء و الاستجلاء»‏‎[2]‎‏ و این، تعبیری است‏‎ ‎‏بسیار موجز و پرمعنا، به گونه ای که نهایت وصول سالک طریق حقیقت در آن نهفته است.‏

‏در توضیح عبارت مزبور، ایشان افزوده اند که «کمال جلاء» یعنی ظهور حق در آینۀ‏‎ ‎‏اَتمّ؛ و «کمال استجلاء» عبارت است از ظهور ذات مقدّسه، لِذاته در تعیّناتش. و این همان‏‎ ‎‏مرحلۀ وقوف به کمال است که خواجه نصیر الدین طوسی در ‏‏شرح اشارات‏‏ در توضیح‏‎ ‎‏«وقوف» بیان داشته اند. در این مرحله، همه او است و غیر او نیست؛ نه واصفی نه‏‎ ‎‏موصوفی، نه سالکی نه مسلوکی، نه عارضی و نه معروضی. و این است مقام وقوف به‏‎ ‎‏آستان حق.‏‎[3]‎

و اما عارف حقیقی چه کسی است؟

‏حضرت امام ‏‏رحمه الله‏‏ معتقدند:‏

‏عارف کسی است که قلب خود را هیولا و پذیرای هر صورتی که محبوب بخواهد، قرار دهد و‏‎ ‎‏هیچ فعلیت و صورتی جز آن را طلب ننماید.‏‎[4]‎

‏بنابراین، عارفان واقعی کسانی هستند که از قید تعلّقات مرید و مراد، جامۀ ریا و تزویر،‏‎ ‎‏دعاوی پوچ و دل بستگی به دنیا برهند؛ در میان خلق، گمنام و بی نام و نشان باشند و در‏

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 4مقالات عرفانی (1)صفحه 449
‏ملکوت و نزد خدا شناخته شده.‏

‏«تصوّف» کلمه ای است مشتق که آراء محققان و پژوهشگران در اشتقاق آن مختلف‏‎ ‎‏می باشد؛ برخی آن را از «صوف» (پشمینه) مشتق دانسته اند؛ اما غالب صوفیانی که از‏‎ ‎‏پذیرش مباحث ریشه شناسی سر باز می زنند و به قواعد اشتقاق پایبند نیستند، این لفظ را‏‎ ‎‏از «صفا» مشتق دانسته اند؛ یعنی کسی که با خدا، دل صفا دارد، یا یکی از گزیدگان خاص‏‎ ‎‏خدا باشد. و برخی از دانشمندان اروپایی، آن را با کلمۀ یونانی «سوفوس» به مفهوم حکیم‏‎ ‎‏و عارف، یکی گرفته اند.‏‎[5]‎

‏برخی از محققان اسلامی معاصر، از جمله شهید مطهری، معتقدند که اهل عرفان‏‎ ‎‏هرگاه با عنوان فرهنگی یاد شوند، با واژۀ «عرفا» و هرگاه با عنوان اجتماعی شان یاد شوند،‏‎ ‎‏غالباً با واژۀ «متصوّفه» یاد می شوند.‏

‏بررسی های انجام شده نیز نشان می دهد که در صدر اسلام، گروه خاصی به نام‏‎ ‎‏«عارف» یا «صوفی» وجود نداشت و محققان گفته اند که این نام از قرن دوم هجری پیدا‏‎ ‎‏شده است. هر چند این بدان معنا نیست که در قرن اول هجری و صدر اسلام، خیار صحابه‏‎ ‎‏فاقد حیات معنوی بوده اند؛ زیرا منشأ اصلی عرفان ناب را در قرآن و سنّت نبوی و علوی‏‎ ‎‏باید جست و جو کرد و اولین شخصیت عرفانی اسلام، پس از وجود نبی اکرم ‏‏صلی الله علیه و آله‏‏امیر‏‎ ‎‏العارفین، امام علی بن ابی طالب ‏‏علیه السلام‏‏ است و پس از ایشان، می توان از دست پروردگان آن‏‎ ‎‏حضرات، چون سلمان و ابوذر و اویس قرن و بسیاری از زهّاد معروف نام برد.‏

‏اولین کسی که به این نام خوانده شد "ابو هاشم صوفی کوفی" است که در قرن دوم‏‎ ‎‏هجری می زیسته است. از آن تاریخ به بعد، تصوّف فراز و نشیب های زیادی داشته است و‏‎ ‎‏در طول قرن های متمادی، شاهد عرفای بزرگ و نامداری در هر عصر و قرن بوده است؛‏‎ ‎‏عرفای آوازه نامی چون محیی الدین ابن عربی، خواجه نصیر طوسی، جامی، عطار‏‎ ‎‏نیشابوری، صدر الدین محمد قونوی، عبدالرزّاق کاشانی، سیدحیدر آملی، محمّد بن‏‎ ‎‏حمزه فناری و دیگران.‏

‏اما چیزی که تاریخ تصوّف را با نشیب های فراوانی رو به رو ساخت و از قرن نهم به‏

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 4مقالات عرفانی (1)صفحه 450
‏بعد این اتفاق، جلوۀ بیش تری یافت، عدم برجستگی علمی اقطاب متصوّفه و همچنین‏‎ ‎‏پرداختن به آداب و رسومات و ظواهر و احیاناً بدعت هایی بود که توسط عارف نمایان در‏‎ ‎‏میان صوفیان رسوخ پیدا کرد.‏

‏از طرف دیگر، بزرگانی پا به عرصۀ عرفان نظری محیی الدین گذاشتند که داخل در‏‎ ‎‏هیچ یک از سلاسل تصوّف نبودند؛ از جملۀ آن ها می توان به صدر الدین شیرازی و‏‎ ‎‏شاگردش فیض کاشانی و قاضی سعید قمی و محمد رضا حکیم قمشه ای و مرحوم آقا‏‎ ‎‏میرزا هاشم رشتی، اشاره کرد.‏

‏در جهان تشیع نیز از قرن دهم به بعد به افراد و گروه هایی بر می خوریم که اهل سیر و‏‎ ‎‏سلوک و عرفان عملی بوده و مقامات عرفانی را به بهترین وجه طی کرده اند، بدون آن که‏‎ ‎‏در یکی از سلاسل رسمی تصوّف وارد بشوند و بلکه اعتنایی به آن ها داشته باشند؛ بلکه‏‎ ‎‏آن ها را ـ کلاً و یا بعضاً ـ تخطئه کرده اند.‏‎[6]‎

‏حضرت امام خمینی ‏‏رحمه الله‏‏ نیز در زمرۀ عرفای بزرگ شیعه به حساب می آیند که هم در‏‎ ‎‏حوزۀ عرفان نظری، صاحب نظر و متخصص فن بودند، و هم در حوزۀ عملی، اهل سیر و‏‎ ‎‏سلوک و شهود بودند؛ اما در عین حال، خود را در هیچ یک از سلاسل و طبقات اهل‏‎ ‎‏تصوّف داخل نکردند.‏

خاستگاه تصوّف

‏در مورد منشأ و خاستگاه تصوّف اسلامی، در میان علما و محققان و پژوهشگران،‏‎ ‎‏وحدت نظری یافت نمی شود؛ به طوری که بسیاری از محققان و پژوهشگران غربی در‏‎ ‎‏جست و جوی منشأی غیر اسلامی برای تصوّف بوده و خواسته اند تصوّف را به عنوان‏‎ ‎‏نهضتی علیه تعالیم اسلام معرفی نمایند.‏

‏افرادی چون ثالوک ‏‎(Tholuck)‎‏ مدعی هستند که آیین مجوس، منشأ عمدۀ آن بوده است‏‎ ‎‏و یا ماکس هورتن ‏‎ (MaxHorten)‎‏و هارتمان ‏‎(Hartman)‎‏ تأثیر آراء هنود ـ و مذاهب‏‎ ‎‏ودانتا ـ را در آراء حلاج و بعضی دیگر از متصوّفه، مثل جنید و بایزید، قوی یافته اند....‏‎[7]‎


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 4مقالات عرفانی (1)صفحه 451
‏برخی از محدّثان و فقهای اسلامی نیز بر این باورند که عرفان و تصوّف اساساً هیچ‏‎ ‎‏ربطی به اسلام ندارد و استناد عرفان به کتاب و سنّت صرفاً عوام فریبی و برای جلب‏‎ ‎‏قلوب مسلمین است.‏

‏در این میان، اهل عرفان و تصوّف نیز مدعی هستند که منشأ عرفان، خود اسلام است و‏‎ ‎‏در حوزۀ عملی و نظری عرفان، استناد به کتاب و سنّت و سیرۀ نبوی و اکابر صحابه می کنند‏‎ ‎‏و به تمام روش های سلوکی خود، به نوعی صبغۀ اسلامی می دهند.‏

‏در مقابل این ادعا، نظریۀ دیگری هست که منشأ اصلی عرفان را در قرآن و سنّت‏‎ ‎‏جست و جو می کند، اما معتقد است که انحرافات و بدعت هایی، خصوصاً در حوزۀ عرفان‏‎ ‎‏عملی، صورت پذیرفته که با تعالیم اسلامی موافقت ندارد.‏‎[8]‎

‏مک دونالد، از محققان غربی، معتقد است که بذر حقیقی تصوّف، در قرآن است و این‏‎ ‎‏بذرها آن چنان کافی و وافی هستند که نیازی بدان نیست که بر سر سفرۀ اجنبی نشست.‏‎[9]‎

‏امام خمینی ‏‏رحمه الله‏‏ نیز معتقد بودند که منشأ اصلی عرفان و تصوّف در درون دین اسلام‏‎ ‎‏است و قرآن، اصل و اساس آموزه های عرفانی است؛ و روایات و دعاهای مأثوره، شارح و‏‎ ‎‏صورت تفصیل یافته و مبسوط معارف قرآنی هستند؛ و کتب عرفانی قوم، ترجمان و‏‎ ‎‏برگرفته از دو منبع قرآن و سنّت می باشند. ایشان به مناسبتی می فرمایند:‏

‏تمام این مسائلی که عرفا در طول کتاب های طولانی خودشان یا خودشان می گویند، در چند‏‎ ‎‏کلمۀ مناجات شعبانیه هست؛ بلکه عرفای اسلام از همین ادعیه و از همین دعاهایی که در‏‎ ‎‏اسلام وارد شده است، از این ها استفاده کرده اند.‏‎[10]‎

‏البته نکتۀ قابل توجه این که بسیاری از محققان و پژوهشگران اسلامی نیز بر این باورند‏‎ ‎‏که تصوّف، مایه های اصلی خود را از اسلام گرفته است؛ و از طرف دیگر، بی تأثیر از‏‎ ‎‏جریان های خارج از اسلام، به ویژه اندیشه های کلامی و فلسفی و عرفانی، نبوده است.‏

‏بدون تردید در اندیشۀ حضرت امام ‏‏رحمه الله‏‏ تمام آنچه به عنوان میراث تصوّف اسلامی‏‎ ‎

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 4مقالات عرفانی (1)صفحه 452
‏شناخته شده است، همگرا و هم پیوند با قرآن و سنّت نیست؛ بلکه سخن ایشان اشاره به‏‎ ‎‏منشأ اصلی عرفان و تصوّف دارد، نه همۀ تعالیم و سیر و سلوک آن ها. و این چیزی است‏‎ ‎‏که به وضوح در سیرۀ عملی و گفتاری ایشان عیان  است.‏

جایگاه عرفان و تصوّف در منظر امام خمینی رحمه الله

‏با توجه به فراز و نشیب های زیادی که تصوّف داشته است و همچنین سهم بسزایی که‏‎ ‎‏در تفکر و اندیشۀ اسلامی به  خود اختصاص داده است، و از سوی دیگر به دلیل این که‏‎ ‎‏متفکران بزرگی را در خود جای داده است، اظهار نظر قطعی در مورد جایگاه چنین کانون‏‎ ‎‏فکری ای در میان اندیشمندان و بزرگانی همچون حضرت امام ‏‏رحمه الله‏‏ نیاز به تأمّل و تحقیق‏‎ ‎‏زیادی دارد.‏

‏بررسی های انجام شده نیز نشان می دهد که امام، مواضع مختلفی را در قبال تصوّف‏‎ ‎‏ابراز داشته اند؛ آن جا که توجه به نکات مثبت و سازندۀ عرفانی فرهنگ تصوّف دارند و در‏‎ ‎‏صدد بیان اهداف اهل عرفان می باشند، به مخالفت با تنگ نظری های برخی از متکلّمان و‏‎ ‎‏فلاسفه برمی خیزند و سلاّک طریق حق را از لغزش های شبهات متکلمان و وهمیات‏‎ ‎‏متفلسفین بر حذر می دارند و معتقدند که: ‏

‏عارف مکاشف و متألّه سالک سبیل معارف، ذو العینین است؛ که با چشمی به ارتباط و‏‎ ‎‏استهلاک، بلکه نفی غیریّت و کثرت می نگرد، و با چشم دیگر به نفی این ارتباط و استهلاک‏‎ ‎‏می پردازد.‏‎[11]‎

‏و در توصیه ای اخلاقی و عرفانی یادآور می شوند که:‏

‏من نمی خواهم تطهیر مدعیان را بکنم که «ای بسا خرقه که مستوجب آتش باشد»‏‎[12]‎‏ بلکه‏‎ ‎‏می خواهم اصل معنا و معنویت را انکار نکنی؛ همان معنویتی که کتاب و سنّت نیز از آن یاد‏‎ ‎‏کرده اند و مخالفان آن، یا آن ها را نادیده گرفته، و یا به توجیه عامیانه پرداخته اند.‏‎[13]‎


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 4مقالات عرفانی (1)صفحه 453
‏و در جایی انکار مقامات اهل معرفت را از شیوۀ جهّال می دانند و توصیه به پرهیز از‏‎ ‎‏معاشرت با اینان می کنند و از چنین افرادی با عنوان «قطّاع طریق» نام می برند.‏‎[14]‎‏ در نظر‏‎ ‎‏حضرت امام ‏‏رحمه الله‏‏: ‏

‏بسیاری از عرفا، از خلّصین شیعیان علی بن ابی طالب ‏‏علیه السلام‏‏... و از سلاّک طریق آن حضرت و‏‎ ‎‏متمسّکان به ولایت آن حضرت بودند.‏‎[15]‎

‏امام ‏‏رحمه الله‏‏ در برخی از اشعار خود، به تجلیل از عرفان و تصوّف می پردازند و آن را‏‎ ‎‏همردیف سایر امور ارزشی، مانند علم و تفکر و جهاد و... قرار می دهند:‏

‏ ‏

‏خرقۀ صوفی و جام می و شمشیر جهاد‏   ‏قبله گاهی تو و این جمله همه قبله نما‏‎[16]‎

‏ ‏

‏در چنین مواردی حضرت امام به نفس خرقه و جام و شمشیر توجه ندارند، بلکه به آن‏‎ ‎‏ارزشی که یک جهادگر و یا عارف از عشق پیدا می کند عنایت دارند و ذکر «خرقه»، اثبات‏‎ ‎‏مقبولیت آن را نمی کند.‏

‏گذشته از مطالبی که ذکر شد و منزلتی که عرفان در نزد امام داشت، ایشان از نکات منفی‏‎ ‎‏و مخرّب صوفیان اغماض نکرده و همواره به نقد آن ها پرداخته است. افکار و روش های‏‎ ‎‏مخرّب و انحرافی ای چون عزلت، مردم گریزی و خانقاه نشینی ـ که بی شباهت به رهبانیت‏‎ ‎‏مسیحیت نیست ـ خرقه پوشی، فرقه گرایی، شطح گویی، سماع و تشکیل حلقه های ذکر...‏‎ ‎‏که آدمی را به یاد هندوها و بوداییان می اندازد و هیچ گونه مدرکی و استنادی در قرآن و‏‎ ‎‏سنّت بدان ها نشده و در بسیاری از موارد، با روح تعالیم اسلامی در تضادّ و ناهمگونی‏‎ ‎‏است، در اندیشۀ امام ‏‏رحمه الله‏‏ نیز مردود بوده و بدعتِ در اسلام تلقی شده است.‏

‏بسیاری از عرفای بزرگ نیز از این انحرافات اجتناب کرده و به نقد آن ها پرداخته اند.‏‎ ‎‏وقتی به جنید گفتند: چرا خرقه نمی پوشی؟ گفت:‏

لیس الاعتبار بالخرقة؛ إنّما الاعتبار بالحرقة؛

‏اعتبار به خرقه پوشی نیست؛ بلکه به آتش درون است.‏‎[17]‎


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 4مقالات عرفانی (1)صفحه 454
‏و به قول حافظ:‏

‏ ‏

‏نقد صوفی نه همه صافی بی غش باشد‏   ‏ای بسا خرقه که مستوجب آتش باشد‏

‏ ‏

‏حضرت امام ‏‏رحمه الله‏‏ در نقد ادعاهای صوفیان غیر حقیقی می فرماید:‏

‏ ‏

‏این جاهلان که دعوی ارشاد می کنند‏   ‏در خرقه شان به غیر «منم» تحفه ای میاب‏‎[18]‎

‏ ‏

‏در موارد بسیاری نیز از انانیت این عارف نمایان، این گونه پرده برداری می کنند:‏

‏ ‏

‏بر کَن این خرقۀ آلوده و این بت بشکن‏   ‏به در عشق فرود آی که آن قبله نما است‏‎[19]‎

‏وای اگر پرده ز اسرار بیفتد روزی‏    ‏فاش گردد که چه در خرقۀ این مهجور است‏‎[20]‎

‏ ‏

ویژگی های عرفان حضرت امام خمینی رحمه الله

‏بی گمان، عرفان حضرت امام خمینی در طول مکتب های دیرین عرفای اسلامی قرار‏‎ ‎‏گرفته؛ همان ها که قرن های متمادی، سرچشمۀ جوشان شهود و وحدانیت بودند و از‏‎ ‎‏مشرب عارفان نام آشنایی چون پیر هرات (خواجه عبد الله انصاری) و شیخ اکبر‏‎ ‎‏محیی الدین عربی، صدر الدین محمد قونوی، عبد الرزّاق کاشانی و دیگران، بهره ها‏‎ ‎‏جسته اند. با این حال، ویژگی های بارزی در عرفان حضرت امام موجود است که وی را از‏‎ ‎‏دیگر مکاتب عرفانی متمایز می سازد و بی دغدغه می توان گفت که حضرت امام، تحولی‏‎ ‎‏عظیم در حوزۀ عرفان ایجاد کردند و عرفانی پویا و زنده ارائه نمودند.‏

الف. عرفان حماسی

‏حماسه و عرفان از فضایل مقول به تشکیک و دارای مراتب هستند. هر چند مراتب‏‎ ‎‏عالی و اعلای آن مربوط به ائمۀ طاهرین ‏‏علیهم السلام‏‏ است و کسی به حوزۀ آن کمالات راه ندارد؛‏‎ ‎‏«‏لا یقاس بآل محمّد ‏صلی الله علیه و آله‏‏ من هذه الاُمّة أحدٌ؛ و لا یسوّی بهم مَن جرت نعمتهم علیه أبداً»‏‎[21]‎‏ و‏‎ ‎‏کسی را با خاندان رسالت مقایسه نتوان کرد و ریزه خواران نعمتشان را با آن ها برابر نتوان‏‎ ‎‏نمود؛ اما مراتب پایین آن از عهدۀ دیگران نیز بر می آید.‏


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 4مقالات عرفانی (1)صفحه 455
‏هر چند عرفان مصطلح در میان صوفیان، خالی از عزلت و در ستیز با دنیا و‏‎ ‎‏مردم گریزی نیست و آمیخته با عشق و محبتِ به دور از تبرّی  است، ولی در مکتب‏‎ ‎‏عرفانی حضرت امام، عرفان همگام با روحیۀ حماسی است. و این در نوع خود، پویایی و‏‎ ‎‏تحولی به عرفان بخشیدن و چهره ای زیبا از عرفان به تصویر کشیدن است.‏

‏امام ‏‏رحمه الله‏‏ در عین آن که احساس و عاطفه ای چونان عاشق دلباخته داشت و دلش آکنده از‏‎ ‎‏عشق و محبت و جذبۀ سیمای دل ربای یار مهربان بود، صلابت و استواری و اراده و‏‎ ‎‏توانمندی یک سردار و فرمانده شجاع و دلاور را هم داشت و بسان کوه ستبر و بنیان‏‎ ‎‏مرصوصی، در برابر مترفان، طاغوتیان، جهان خواران و دشمنان خدا پای می فشرد. امام‏‎ ‎‏هم مظهر انعطاف بود و هم مظهر خشم مقدس. او آینه ای بود که حماسه های نبوی و‏‎ ‎‏علوی را در عصر ما نمایان ساخت و فرهنگ شهادت را که روح عرفان است، زنده کرد.‏

‏حضرت امام در تفسیر آیۀ ‏‏«‏وَ مَنْ یُقَاتِلْ فِی سَبِیلِ الله ِ فَیُقْتَلْ أوْ یَغْلِبْ فَسَوْفَ نُؤْتِیهِ أجْراً‎ ‎عَظِیماً‏»‏‎[22]‎‏ می فرماید:‏

‏این «اجر عظیم» که به قلم با عظمت عظیم مطلق وعده داده شده است، چگونه آن را با فکر‏‎ ‎‏ناچیز بشر می توان تحلیل کرد؟! گویی این «اجر عظیم» همان حبّ خداوند تعالی است که در‏‎ ‎‏سورۀ مبارکۀ صف آمده است: ‏‏«‏إنَّ الله َ یُحِبُّ الَّذِینَ یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِهِ صَفّاً کَأنَّهُمْ بُنْیَانٌ‎ ‎مَرْصُوصٌ‏»‏‏.‏‎[23]‎

‏محبوبیت نزد بارگاه احدی را کدام فیلسوف توانا یا عارف علمی بزرگ دانا می تواند درک کند،‏‎ ‎‏تا از آن سخن گوید و یا به سخن قلم درآورد؟!‏

‏آیا این حبّ نافله است که در نتیجۀ تقرب به آن، بندۀ خاکی پا بر سر ملک و ملکوت اعلا نهد‏‎ ‎‏و حق ـ جلّ و علا ـ با جاذبۀ غیبی خویش، سمع و بصر و قلب او شود و آنچه بشنود یا ببیند یا‏‎ ‎‏ذوق عرفانی کند، با سمع و بصر و قلب حق ـ جلّ و علا ـ باشد؛ و نبیند جز به بصر حق؛ و نشنود‏‎ ‎‏جز به سمع حق؛ و نداند جز به علم حق؛ و حجاب ها مرتفع شود و جهان را آنچه که هست‏‎ ‎‏مشاهده کند؛ که ‏«اللهمّ أرنی الأشیاء کما هی»‏؟!‏‎[24]‎


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 4مقالات عرفانی (1)صفحه 456
‏یا قرب فریضه است که در آن، شخص و شخصیت محو شود و صعق‏‎[25]‎‏ رخ دهد و خود و خودی‏‎ ‎‏از میان برود و کثرت، به تمام معنی رخت بربندد؛ و نه چشمی باشد و نه گوشی و نه باطنی و نه‏‎ ‎‏ظاهری؛ ‏‏«‏هُوَ الْأوّلُ و الاْخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْبَاطِنُ‏»‏‏.‏‎[26]‎‏ دیگر سبیل اللهی در کار نیست و اسم و‏‎ ‎‏رسمی به جا نمی ماند. اینان از خانه خارج شدند و موت آنان را ادراک نموده و قدم ها و قلم ها‏‎ ‎‏شکسته شده است.‏‎[27]‎

‏امام ‏‏رحمه الله‏‏ احیاگر عرفان ناب و خارج کنندۀ آن از انزوا بودند. ایشان توانستند عرفان را‏‎ ‎‏وارد عرصۀ زندگی مردم کنند و با دید عرفانی، به تفسیر امور پردازند؛ چنان که در پیامی به‏‎ ‎‏هنرمندان، رسالت هنر را از منظر عرفان اسلامی چنین توصیف می کنند:‏

‏هنر در عرفان اسلامی، ترسیم روشن عدالت و شرافت و انصاف و تجسیم تلخ کامی‏‎ ‎‏گرسنگان مغضوب قدرت و پول است.‏‎[28]‎

ب . پیوند جوهرۀ عرفان با جوهرۀ فقاهت

‏یکی از موارد مهم اختلاف میان عرفا و غیر عرفا (خصوصاً فقها) نظریۀ خاص عرفا‏‎ ‎‏دربارۀ شریعت، طریقت و حقیقت است. اصطلاح «شریعت، طریقت و حقیقت» برای‏‎ ‎‏اهل آن، اصطلاحی اصیل، و برای غیر اهلش شبهه انگیز است؛ زیرا زمانی که گفته می شود:‏‎ ‎‏«شریعتْ پوسته، طریقتْ مغز، و حقیقتْ روغن است» بی درنگ شبهه ای پدید می آید که‏‎ ‎‏آن کس که روغن در اختیار دارد، به مغز و پوست چه حاجتی دارد؟! و همین شبهه سبب‏‎ ‎‏انحراف تصوّف از عرفان ناب شده است.‏

‏علامه محمد تقی جعفری در این زمینه می گوید: ... همان طور که در تاریخ تصوّف و‏‎ ‎‏عرفان مشاهده می شود، عمده گرایش این پدیده به مات کردن رنگ تکالیف بوده و هدف‏‎ ‎‏اصلی را یک نوع خلأ یا به اصطلاح معروف، نورانیت درون در نظر گرفته اند و هیچ‏‎ ‎‏توجهی به این نشده است که تکلیف واقعیات در ارتباطات چهارگانه (ارتباط انسان با‏‎ ‎

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 4مقالات عرفانی (1)صفحه 457
‏خویشتن، با خدا، با جهان هستی، با همنوع خود) چیست؟‏‎[29]‎

‏پاره ای از عارف نمایان که از حقیقت عرفان شهودی، مهجور و به مبانی عرفان نظری‏‎ ‎‏جاهلند، پنداشته اند که پایبندی به احکام و ظواهر شریعت و انجام عبادات و فرایض‏‎ ‎‏صوری ـ همچون نماز و روزه ـ اسباب و وسایطی ابتدایی برای سلوک سالکان است و‏‎ ‎‏پس از بار یافتن سالک به سر منزل حقیقت، نیازی به انجام این گونه اعمال نیست؛ چرا که‏‎ ‎‏در این مقام، اعمال ظاهری، حشو و زاید به شمار می آیند.‏

‏حضرت امام خمینی ‏‏رحمه الله‏‏ این نگرش را تصوّف جاهلانه و عامیانه می انگارد:‏

‏بنابراین، آنچه پیش بعضی اهل تصوّف معروف است که «نماز، وسیلۀ معراج سلوک سالک‏‎ ‎‏است و پس از وصول سالک، مستغنی از رسوم گردد» امر باطل، بی اصل و خیال خام بی مغزی‏‎ ‎‏است که با مسلک اهل الله و اصحاب قلوب مخالف است، و از جهل به مقامات اهل معرفت و‏‎ ‎‏کمالات اولیا صادر شده است.‏‎[30]‎

‏و در اثبات این که شریعت از حقیقت منفک نیست به آیۀ کریمۀ ذیل استناد می کنند:‏

‏«‏وَ لَوْأنَّهُمْ أقَامُوا التَّوْراةَ وَ الإنْجِیلَ وَ مَا اُنْزِلَ إلَیْهِمْ مِنْ رَبِّهِمْ لَأ کَلُوا مِنْ فَوْقِهِمْ وَ مِنْ تَحْتِ‎ ‎أرْجُلِهِمْ مِنْهُمْ اُمَّةٌ مُقْتَصِدَةٌ وَ کَثِیرٌ مِنْهُمْ سَاءَ مَا یَعْمَلُونَ‏»‏‏.‏‎[31]‎

‏ایشان در تعلیقۀ ‏‏بر فصوص‏‏ می نویسند:‏

‏از این آیه بر می آید که نیل به معرفت و باطن، جز از راه ظاهر و شریعت نیست؛ ظاهر طریق‏‎ ‎‏باطن است، بلکه فهمیده می شود که ظاهر منفک از باطن نیست و کسی که معتقد باشد باطن‏‎ ‎‏با اعمال ظاهره و تبعیت از تکالیف الهی برای او حاصل نمی شود، بداند که به ظاهر خوب‏‎ ‎‏عمل نکرده؛ و کسی که بخواهد به باطن، از غیر طریق ظاهر برسد ـ مثل بعض عوام صوفیه ـ‏‎ ‎‏این راهی است که بیّنه ای از سوی پروردگار ندارد.‏‎[32]‎

‏یکی از امتیازات امام این است که جوهرۀ عرفان را با جوهرۀ فقاهت، و جوهرۀ‏

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 4مقالات عرفانی (1)صفحه 458
‏فقاهت را با نگرش عرفانی سازش می دهند:‏

‏مناسک صوریه و عبادات قالبیه نه فقط برای حصول ملکات کاملۀ روحانیه و حقایق قلبیه‏‎ ‎‏است؛ که آن یکی از ثمرات آن است، لکن نزد اهل معرفت و اصحاب قلوب، کلیۀ عبادات،‏‎ ‎‏سرایت دادن معارف الهیه است از باطن به ظاهر و از سرّ به علن... و غایت سیر اهل الله آن‏‎ ‎‏است که طبیعت و ملک بدن را منصبغ به صبغة الله کنند.‏‎[33]‎

‏و با بیان این که علوم نافعه منقسم به سه علم است: علمی که راجع به کمالات عقلیه و‏‎ ‎‏وظایف روحیه است، علمی که پیرامون اعمال قلبیه و وظایف آن است، و علمی که دربارۀ‏‎ ‎‏اعمال قالبیه و وظایف نشئۀ ظاهرۀ نفس بحث می کند؛ ضمن توضیح حوزۀ هر کدام از‏‎ ‎‏علوم نام برده، به طالبین مسافرت آخرت و صراط مستقیم چنین توصیه می فرمایند:‏

‏... پس بر طالب مسافرت آخرت و صراط مستقیم انسانیت لازم است که در هر یک از مراتب‏‎ ‎‏ثلاثه با کمال  دقت و مواظبت توجه و مراقبت کرده و آن ها را اصلاح کند و ارتیاض دهد و هیچ‏‎ ‎‏یک از کمالات علمی و عملی را صرف نظر ننماید.‏‎[34]‎

‏از نظر امام، پیغمبر اکرم ‏‏صلی الله علیه و آله‏‏ و اهل بیت مکرّم او ‏‏علیهم السلام‏‏ تمام عمر خود را صرف بسط‏‎ ‎‏احکام، اخلاق و عقاید نمودند و یگانه مقصد آن ها نشر احکام خدا و اصلاح و تهذیب‏‎ ‎‏بشر بود و هر قتل و غارت و ذلت و اهانتی را در راه این مقصد شریف، سهل شمردند و از‏‎ ‎‏اقدام خویش باز نماندند.‏

‏امام نیز با تمسّک به پیامبر اسلام و اهل بیت عصمت و طهارت ‏‏علیهم السلام‏‏ عمل به ارکان را از‏‎ ‎‏مقوّمات ایمان شمرده و چنین بیان داشته اند:‏

‏این که در اخبار شریفه، اقرار به لسان و عمل به ارکان را از مقوّمات ایمان شمرده، بیان یک‏‎ ‎‏سرّ طبیعی و سنّة الله جاریه است؛ چون که حقیقت ایمان ملازم با اظهار و عمل است؛ عاشق‏‎ ‎‏در جبلّۀ طبیعیۀ او است اظهار عشق و تغزّل در شأن معشوق، و عمل به لوازم ایمان و محبت‏‎ ‎‏خدا و اولیای او.‏

‏در ادامه می افزایند:‏


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 4مقالات عرفانی (1)صفحه 459
‏[‏‏اگر‏‏]‏‏ عمل نکرد، مؤمن نیست و محبت ندارد؛ و این صورت ایمان و محبت بی مغز و معنی نیز‏‎ ‎‏با جزئی حوادث و فی الجمله فشار، از بین می رود و صفر الید به دار جزای اعمال منتقل شود.‏‎[35]‎

‏حاصل این که طبق دیدگاه حضرت امام خمینی، مراد عرفا از اصطلاح «شریعت،‏‎ ‎‏طریقت و حقیقت» این گونه تعبیر می شود که هیچ حقیقتی جز به طریقی که در حریم‏‎ ‎‏شریعت است، دست یافتنی نیست؛ و تمثیل اهل معرفت را این گونه باید توجیه کرد که‏‎ ‎‏هیچ روغنی از هیچ مغزی پدید نمی آید مگر در پوستۀ مناسب خودش؛ پس ملازمت میان‏‎ ‎‏این سه، حقیقتی انکارناپذیر است.‏

ج . پیراستگی از شطحیات و بدعت ها

‏صدر الحکماء و المتألهین در بیان شطح می گوید:‏

‏شطح به دو گونه از سخنان که از این گروه (متصوّفه) شنیده می شود، اطلاق می گردد:‏

‏یکی ادعاهای بلند پروازانه که دربارۀ عشق به خدا و وصال او کنند؛ به طوری که گویا آنان را از‏‎ ‎‏پرداختن به اعمال ظاهری و عبادات بدنی بی نیاز کرده است؛ تا جایی که بعضی مدعی اتحاد‏‎ ‎‏و رفع حجاب ها شوند، و این که او را حضوراً می بینند و با او سخن می گویند... .‏

‏دوم گونه از شطحیات اینان، سخنان بی مغز و معنی است با ظاهری فریبا و عباراتی مطنطن‏‎ ‎‏که در پسِ آن ها چیزی نهفته نباشد، جز این که دل ها را به تشویش افکنند و عقل ها را به‏‎ ‎‏دهشت اندازند و ذهن ها را گیج  سازند... .‏

‏گاهی نیز از قبیل «طامات» است؛ یعنی برگرداندن الفاظ شرعی از مفاهیم ظاهری و اصلی‏‎ ‎‏خود، به سوی امور باطنی که به ذهن ها خطور نکنند؛ مانند تأویلاتی که باطنیان کنند. این‏‎ ‎‏قسم نیز شرعاً و عقلاً حرام است.‏‎[36]‎

‏بنابراین، عرفان ناب اسلامی را باید در میان کسانی سراغ گرفت که عاری از شطحیات‏‎ ‎‏و تجلیات شیطانی بوده و دامان خود را از بدعت ها پیراسته اند.‏

‏با تحقیق و تفحّص در آثار علمی و عملی حضرت امام خمینی معلوم می گردد که‏‎ ‎‏عرفان امام از این ویژگی مهم برخوردار است. حضرت امام در بسیاری از تألیفات عرفانی‏

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 4مقالات عرفانی (1)صفحه 460
‏خویش به تخطئۀ شطح گویان پرداخته و آن ها را از تجلیات شیطانی دانسته؛ و ریشۀ آن ها‏‎ ‎‏را در اَنانیت انسان جست و جو کرده اند. ایشان سالکان طریق حق را این گونه هشدار‏‎ ‎‏می دادند که:‏

‏سالک وقتی مشاهده کرد که اهل سرّ از اولیای الهی گاهی اظهار قدرت و سلطنت می نمایند،‏‎ ‎‏به آن مشغول شده و به قصد تحصیل، آن را آغاز می کند و در این مسیر چه بسا نفس و شیطان‏‎ ‎‏به ربوبیت، از برایش تجلّی نموده و او در این صورت در واقع، بندۀ نفس خود است نه بنده‏‎ ‎‏پروردگارش.‏‎[37]‎

‏نهایت عرفان، لقاء الله و فناء فی الله است. حضرت امام با اشاره به این مطلب، بر این‏‎ ‎‏باورند که شطح گویانی که مدعی «‏أنا الحقّ»‎[38]‎‏ یا «‏لیس فی جُبّتی سوی الله »‎[39]‎‏ و... هستند،‏‎ ‎‏خودبین می باشند و در اَنانیت به سر می برند:‏

‏ ‏

‏از صوفی ها صفا ندیدم هرگز‏   ‏زین طایفه من وفا ندیدم هرگز‏

‏زین مدعیان که فاش «أنا الحقّ» گویند‏  ‏با خود بینی، فنا ندیدم هرگز‏‎[40]‎

‏ ‏

‏و از این رهگذر، امثال حلاجیان را محجوب خویشتن و مبتدی طریق می داند:‏

‏ ‏

‏تا کوس «انا الحق» بزنی خود خواهی‏  ‏در سرّ هویتش تو ناآگاهی‏

‏بردار حجاب خویشتن از سر راه‏   ‏با بودن آن هنوز اندر راهی‏‎[41]‎

‏ ‏

‏گرچه صوفیان در توجیه «أنا الحقّ» حلاج چنین گفته اند که در حقیقت، حلاج نبود که‏‎ ‎‏«أنا الحقّ» سرداد، بلکه خدا بود که از زبان حلاجِ بی خویش سخن می راند؛ همان گونه که‏‎ ‎‏خداوند به زبان درختی آتشناک با موسی سخن گفت.‏

‏ولی امام در پاسخ آن ها می گوید:‏

‏ ‏

‏آن کس که ره معرفة الله پوید‏    ‏پیوسته ز هر ذرّه خدا می جوید‏

‏تا هستی خویشتن فرامُش نکند‏    ‏خواهد که ز شرک، عطر وحدت بوید‏‎[42]‎


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 4مقالات عرفانی (1)صفحه 461

‏امام در مقابل شطح گویان و مدعیان عرفان، رُخ مدعیان وصول را این گونه عیان‏‎ ‎‏می سازد:‏

‏ ‏

‏هر جا که می روی ز رُخ یار روشن است‏

‏ ‏‏خفاش وار راه نبردیم سوی دوست‏

‏گوش من و تو وصف رخ یار نشنود‏

‏ ‏‏ور نه جهان ندارد جز گفتگوی دوست‏

‏با عاقلان بگو که رخ یار ظاهر است‏

‏ ‏‏کاوش بس است این همه در جستجوی دوست‏‎[43]‎

‏ ‏

‏بدین ترتیب، عرفانی ارائه می دهند که جز عشق و وصول به حق و فقر و نیستی و فنا،‏‎ ‎‏چیز دیگری در آن عیان نیست:‏

‏ ‏

‏با که گویم راز دل را، از که جویم وصف یار‏   ‏هر چه گویند از زبان عاشق و دیوانه نیست‏

‏قصۀ مستی و رمز بیخودی و بیهشی‏   ‏عاشقان دانند کاین اسطوره و افسانه نیست‏‎[44]‎

‏ ‏

د . تلفیق عقلانیت حکمی با شهودگرایی عرفانی

‏با گسترش تحقیقات عقلی از قرن های دوم تا ششم هجری، عملاً چهار گرایش فکری‏‎ ‎‏عمده در حوزۀ  تفکرات اسلامی به وجود آمد که عبارت بودند از متکلمان، فلاسفۀ مشّاء،‏‎ ‎‏فلاسفۀ اشراق، عرفا یا  متصوّفه.‏

‏حاج ملا هادی سبزواری در حاشیۀ ‏‏منظومه‏‏ معیارهایی را در تشخیص این گروه ها با‏‎ ‎‏بیان جامع و فشرده ای مطرح کرده است:‏

‏وصول محققان به حقیقت، یا تنها با فکر است، و یا تنها با تصفیۀ درونی، و یا با هر دوی آن ها.‏

‏آنان که از هر دو وسیلۀ فکر و تصفیۀ باطن بهره گیرند، فلاسفۀ اشراقی یا اشراقیون اند.‏‎ ‎‏گروهی که تنها به تصفیۀ درون می پردازند، صوفیه. و کسانی که تنها بر اساس عقل و اندیشه‏‎ ‎‏کار می کنند اگر مقیّد به شرع باشند، متکلّم وگرنه، فیلسوف مشّائی اند.‏‎[45]‎


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 4مقالات عرفانی (1)صفحه 462
‏به طور کلی هر چهار گروه، به واقعیت و عینیّت جهان و انسان باور دارند و قوای‏‎ ‎‏ظاهری و باطنی انسان را در مجموع، قادر به درک حقایق عالم می دانند. اما در روش و‏‎ ‎‏مبادی با هم اختلافاتی دارند که سبب نفرت ها، طعن ها و تکفیرهایی بین این گروه ها شده‏‎ ‎‏است؛ به گونه ای که برخی از عارفان و صوفیان، عقل و خرد آدمی را از ادراک حقایق و‏‎ ‎‏شناخت اسماء و صفات و ذات احدیّت، عاجز می دانند و معرفت را منحصر به طریق‏‎ ‎‏تجربۀ درونی کرده اند؛ و بعضی از علمای ظاهر، عقلیه و باطنیه و معارف الهیه را کفر‏‎ ‎‏و  زندقه پنداشته اند.‏

‏در این بین، افراد نادری بودند که همگرایی بین عقل و نقل و شهود کردند؛ که از جملۀ‏‎ ‎‏آن ها می توان ابن عربی را نام برد. وی اولین کسی است که عرفان نظری را منظم ساخت و‏‎ ‎‏در مباحث عرفانی، از مسائل فلسفی فراوانی سود جست.‏

‏حضرت امام خمینی ‏‏رحمه الله‏‏ نیز از جمله عارفانی بودند که به حوزۀ عقل بها دادند و سعی‏‎ ‎‏در همگرایی عقلانیت حکمی و شهود عرفانی داشتند. ایشان معتقد بودند که برای‏‎ ‎‏شناخت اشیاء، باید بین فلسفۀ مشّاء و اشراق و عرفان جمع نمود؛ یعنی نه تنها فکر به‏‎ ‎‏تنهایی ره به جایی نمی برد، بلکه فکر با تصفیۀ نفس نیز کمال مطلوب نیست و باید فکر و‏‎ ‎‏تصفیۀ نفس را با عرفان و ظواهر شرع آمیخته نمود تا به شناخت حقیقت دست یافت؛ و از‏‎ ‎‏این جهت، بین کلمات فلاسفه و عرفا اختلافی نیست.‏‎[46]‎‏ ایشان در ‏‏مصباح الهدایه ‏‏همگرایی‏‎ ‎‏بین عقل و عرفان را این گونه بیان داشته اند:‏

‏گرچه عرفان چیزی فراتر از عقل است، اما هرگز عرفان با عقل صریح و برهان روشن‏‎ ‎‏مخالفتی ندارد؛ و نه مشاهدات عرفانی مخالف با برهان های عقلی هستند، و نه برهان های‏‎ ‎‏عقلی بر خلاف شهود اصحاب  عرفانند.‏‎[47]‎

‏در عرفان امام، عقلانیت و برهان، نقش بسزایی دارد و حوزۀ معارف را حق طلق‏‎ ‎‏عقول  می داند:‏

‏باب اثبات صانع و توحید و تقدیس و اثبات معاد و نبوّت، بلکه مطلق معارف، حق طلق عقول و‏‎ ‎

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 4مقالات عرفانی (1)صفحه 463
‏از مختصات آن است. و اگر در کلام بعضی محدّثین عالی مقام وارد شده است که در اثبات‏‎ ‎‏توحید، اعتماد بر دلیل نقلی است، از غرایب امور، بلکه از مصیباتی است که باید به خدای‏‎ ‎‏تعالی از آن پناه برد!‏‎[48]‎

‏در عین حال ایشان معتقد بودند که: ‏

‏حظّ عقل، همان اعتقاد جازم برهانی است و این حاصل برهان اگر با مجاهدت و تلقین، به‏‎ ‎‏قلب نرسد، فایده و اثرش ناچیز است.‏‎[49]‎

‏و در تخطئه و بطلان عقاید هر یک از طوایف یاد شده اظهار داشته اند که:‏

‏این سه طایفه که دارای عقاید باطله هستند هر سه از مقامات روح و نشئات انسانیه محجوب‏‎ ‎‏هستند، درست تدبّر در علوم انبیا و اولیا نکرده اند؛ و از این جهت بین آن ها منافراتی بوده و هر‏‎ ‎‏یک به دیگری طعن ها زند و او را باطل داند.‏‎[50]‎

ش . خدا مداری و خلق داری

‏عزلت یکی از مشترکات اکثر مکاتب عرفانی است و معمولاً در ارتکازات ذهنیه،‏‎ ‎‏معنای عرفان و تصوّف، همراه با عزلت، گوشه نشینی، مردم گریزی و ترک دنیا است.‏

‏این امر در میان عارفان مسلمانی چون جنید بغدادی، ذو النون مصری و محیی الدین‏‎ ‎‏عربی، جزو ارکان و اصول عرفانی به شمار می آید. اینان معرفت را در دوری از مردم و‏‎ ‎‏بی توجهی به امور دنیا جست و جو می کنند.‏

‏از این رهگذر، ویژگی خاصی که عرفان حضرت امام دارد این است که ایشان در عین‏‎ ‎‏اوج عرفانی و وصال به حق، هیچ وقت در ستیز با خلق و گریزان از آن ها نبودند. در طریق‏‎ ‎‏معرفت دل به خدا سپردند و همواره در میان مردم و همدل و همراز آن ها بودند و خدمت‏‎ ‎‏به خلق خدا را عبادتی بزرگ و عین سلوک و طیّ طریق حقیقت می دانستند.‏

‏از نگاه عرفانی آن وارسته و دل بستۀ به حق، غفلت و دوری از درد و رنج محرومان و‏‎ ‎‏ستم دیدگان، گناهی نابخشودنی است؛ از این رو ضمن زدودن افکار مردم گریزی وعزلت‏

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 4مقالات عرفانی (1)صفحه 464
‏از جامعۀ بشری، عرفان را در طریقی رهنمون ساختند که استمرار سیرۀ پیامبر اسلام و ائمه‏‎ ‎‏اطهار ‏‏علیهم السلام‏‏ بود و مکان سلوک سالکان طریق حق را در مساجد، به جای خانقاه ها و لباس‏‎ ‎‏رزم بسیج را به جای خرقه پوشی، به شاگردان مدرسۀ عشق یاد دادند و خدمت به خلق الله ‏‎ ‎‏را جانشین عزلت صوفیانه ساختند؛ زیرا که در اندیشۀ عرفانی او، خلق از خالق جدا نیست‏‎ ‎‏و با نگاه تجلّی حق، به خلق الله رنگ و صبغۀ خدایی بخشیدند.‏

‏حضرت امام با نقد نظر کسانی که خیال کرده اند این علوم معنوی ‏‏[‏‏عرفانی‏‎ ‎‏]‏‏مردم را از‏‎ ‎‏فعالیت باز می دارد، اشتباهشان را در این می داند که پنداشته اند عرفان همان تشکیل‏‎ ‎‏حلقه های ذکر و سر جنباندن و رقصیدن است؛ با این که در سیرۀ عارفان راستین، نه خبر از‏‎ ‎‏حلقۀ ذکر و رقص است، و نه رها کردن خلق الله به بهانۀ پرداختن به نیایش و دعا. ‏

‏ایشان سیمای عارفان راستین را این گونه ترسیم می کنند: ‏

‏امیر المؤمنین ‏‏علیه السلام‏‏ در عین حالی که اَعرف خلق الله بعد از رسول الله  ‏‏صلی الله علیه و آله‏‏ در این امّت اعرف‏‎ ‎‏خلق الله به حق تعالی بود، مع ذلک نرفت کنار بنشیند و هیچ کاری به هیچی نداشته باشد؛‏‎ ‎‏هیچ وقت هم حلقۀ ذکر نداشت؛ مشغول بود به کارهایش، ولی آن هم بود. یا خیال می شود که‏‎ ‎‏کسی که اهل سلوک است، اهل سلوک باید به مردم، دیگر کار نداشته باشد؛ در شهر هر چه‏‎ ‎‏می خواهد بگذرد... اگر بنا باشد که اهل سلوک بروند کنار بنشینند، پس باید انبیا هم همین کار‏‎ ‎‏را بکنند! و  نکردند.‏

‏موسی بن عمران اهل سلوک بود، ولی مع ذلک رفت سراغ فرعون و آن کارها را کرد. ابراهیم‏‎ ‎‏هم همین طور، رسول خدا هم که همه می دانیم؛ رسول خدایی که سال های طولانی در‏‎ ‎‏سلوک بوده است، وقتی که فرصت پیدا کرد، یک حکومت سیاسی ایجاد کرد برای این که‏‎ ‎‏عدالت ایجاد بشود.‏‎[51]‎

ط . تولّی در عرفان امام رحمه الله

‏یکی از مباحث مبنایی عرفان، بحث محبّت و عشق در نظام خلقت است. «حرکة العالم‏‎ ‎‏حرکة حبّیه»؛ مبنای آفرینش بر محبت است. به نظر افرادی چون ابن عربی، هیچ سالکی‏‎ ‎‏جز سالک راه محبت به مقصد نمی رسد؛ زیرا سیر و سلوک عرفانی، هماهنگی و همخوانی‏

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 4مقالات عرفانی (1)صفحه 465
‏با نظام هستی است. صوفیان مدعی محبت مفرَط به حق و عشق به همان حقیقت واحد‏‎ ‎‏می باشند؛ پس به مقتضای این مشرب، به همه چیز عالم عشق می ورزند و مرام آن ها صلح‏‎ ‎‏کل است.‏

‏از محیی الدین نقل شده:‏

‏ ‏

‏عقد الخلائق فی الإله عقائداً‏    ‏و أنا اعتقدت جمیع ما عقدوه‏‎[52]‎

‏ ‏

‏و نیز در «فصّ هارونی» از ‏‏فصوص الحکم‏‏ می گوید:‏

و العارف المکمَّل من رأی کلّ معبود مجلی للحقّ یعبد فیه.‎[53]‎

‏در مورد حلاج گفته اند که ایشان در مواعظ و سخنان خود همواره این اندیشۀ محوری‏‎ ‎‏را تبلیغ می کرد که آداب و رسوم ظاهری فرقه های مذهبی، فرع است نه اصل.‏

‏و به رابعه گفتند:‏

‏حضرت عزّت را دوست داری؟ گفت: دارم. گفتند: شیطان را دشمن داری؟ گفت: نه. گفتند:‏‎ ‎‏چرا؟ گفت: از محبّت رحمان پروای عداوت شیطان ندارم که رسول ‏‏صلی الله علیه و آله‏‏ را به خواب دیدم که‏‎ ‎‏مرا گفت: یا رابعه؟! مرا دوست داری؟ گفتم: یا رسول الله که بود که تو را دوست ندارد؟ و لکن‏‎ ‎‏محبّت حق مرا چنان فرو گرفته است که دوستی و دشمنی غیر را جای نماند.‏‎[54]‎

‏به طور کلی، به دلیل این که در آیین صوفیان، معرفت به باطن و مکاشفه و شهود،‏‎ ‎‏بی واسطه است، مرزهای قومی ـ دینی را بر می دارد و باور آن ها این است که فرد، با آیین و‏‎ ‎‏کیش خود، بی واسطه خدا را در درون خویش بجوید.‏

‏تفاوت عرفان تشیّع با تصوّف در مسألۀ تولّی و اعتقاد به عصمت و امامت است. یکی‏‎ ‎‏از محققان نسل حاضر می نویسد:‏

‏اختلاف ریشه ای که بین تشیّع و تصوّف است، در مسألۀ امامت می باشد که رکن اساسی در‏‎ ‎‏تشیّع است. امام، نایب خدا بر زمین است و تمام عصمت و تأویل مختص او است و او رابط‏‎ ‎‏بین خدا و شیعه است؛ اما قطب صوفی، سالک را در وصول به حق و در غلبه بر مشکلات و‏

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 4مقالات عرفانی (1)صفحه 466
‏مخاطرات راه مساعدت می کند، و لکن نه عصمت بر او است و نه شایستۀ مقام تأویل.‏

‏ایشان همچنین با استناد به ‏‏چهل حدیث‏‏ امام، می گویند:‏

‏از چیزهایی که قابل جدل نیست، مسألۀ عصمت در اعتقاد شیعی است و جای این اعتقاد در‏‎ ‎‏تصوّف اسلامی خالی است.‏‎[55]‎

‏در اندیشۀ عرفانی حضرت امام، نظام هستی بر اصل «ولایت» می چرخد و اگر عالم‏‎ ‎‏طبیعت را جاذبۀ عمومی اداره می کند، جهان هستی را نیز عشق و محبت به ولایت پیامبر و‏‎ ‎‏اهل بیت ‏‏علیهم السلام‏‏ اداره می کند.‏

‏امام بر این اعتقادند که مقام روحانیت و ولایت رسول ختمی مرتبت ـ که متحد با مقام‏‎ ‎‏ولایت مطلقۀ علویه است ـ رابط بین حادث و قدیم است؛ و از این رابط به عنوان «فیض‏‎ ‎‏مقدس» نام می برند و بر سالکان طریق حق، تمسّک به این مقام را لازم می دانند:‏

‏پس در سلوک این طریق روحانی، تمسّک به مقام روحانیت هادیان طرق معرفت و انوار‏‎ ‎‏راه  هدایت، که واصلان الی الله و عاکفان علی الله اند، حتم و لازم است و اگر کسی با‏‎ ‎‏قدم  اَنانیت خود، بی تمسّک به ولایت آنان بخواهد این راه را طی کند، سلوک او الی‏‎ ‎‏الشیطان  و الهاویه است.‏

‏و به بیان علمی، چنانچه در ربط حادث به قدیم و متغیّر به ثابت، محتاج به واسطه و رابطه ای‏‎ ‎‏است که وجهۀ ثبات و تغییر و قدم و حدوث داشته باشد؛ که اگر آن واسطه نباشد، فیض قدیم‏‎ ‎‏ثابت عبور به متغیّر حادث در سنّت الهیه نکند و رابطۀ کونیۀ وجودیه حاصل نشود... .‏‎[56]‎

‏حضرت امام بر این باورند که:‏

‏ولایت و معرفت، شرط قبول اعمال است؛ و از اموری است که مسلّمات، بلکه ضروریات‏‎ ‎‏مذهب مقدس شیعه است. و اخبار در این باب به قدری زیاد است که در این مختصرات‏‎ ‎‏نگنجد و فوق حدّ تواتر است.‏‎[57]‎

‏و در ذیل کلام ابن عربی در «فصّ داودی» که گفته است: «رسول خدا تصریح به‏

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 4مقالات عرفانی (1)صفحه 467
‏خلافت کسی ننموده است»، می فرماید:‏

‏خلافت معنوی ـ که همان اطلاع بر عالم اسماء و اعیان است ـ احتیاج به تصریح ندارد. و‏‎ ‎‏خلافت ظاهری که از شئون اِنباء و رسالت است و تحت اسماء کَونی است، باید اظهار شود؛ و‏‎ ‎‏آن حضرت به آن تصریح نموده است... بلکه این از اعظم واجبات بر رسول است.‏‎[58]‎

و . تعالی عرفان امام رحمه الله

‏به قول محیی الدین ابن عربی، علوم ذوقی الهی که برای اهل الله حاصل می شود، به‏‎ ‎‏تناسب اختلاف قوای آنان متفاوت است؛ پس درک حالات و مقامات عارفان نیز کار‏‎ ‎‏آسانی نخواهد بود، و چه بسا ناممکن باشد.‏

‏ادعای تعالی عرفان در عارف نیز در بیان قاصر این مقال نمی گنجد؛ از این رو سخن‏‎ ‎‏کوتاه می کنیم و تنها به نظریۀ متعالی عرفانی حضرت امام در مورد «انسان کامل»‏‎ ‎‏می پردازیم.‏

‏هر چند این نظریه در ادامۀ نظریات عارفانی چون ابن عربی و قیصری و سیدحیدر و‏‎ ‎‏دیگران می باشد، اما نگاه امام، از پویایی خاصی برخوردار است که موجب تعالی عرفان،‏‎ ‎‏هم در حوزۀ نظری و هم در حوزۀ عملی آن گشته است.‏

‏به اعتقاد حضرت امام ‏‏رحمه الله‏‏ انسان کامل مرآت اتمّ خداوند است‏‎[59]‎‏ و این مطلب بیانگر‏‎ ‎‏نداشتن حد پایانی برای مدارج و مقامات انسان کامل است؛ و از طرف دیگر اثبات کنندۀ‏‎ ‎‏ولایت مطلقۀ او است. امام ‏‏رحمه الله‏‏، ولیّ مطلق را این چنین بیان می کنند:‏

‏ولیّ مطلق کسی است که به حسب مقام جمعی خود، مظهر ذات باشد و اسم جامع اعظم ربّ،‏‎ ‎‏ربّ همۀ اسماء و اعیان است.‏‎[60]‎

‏ایشان در مورد ولایت مطلقۀ پیامبر عظیم الشأن اسلام می فرمایند:‏

‏ولایت احمدی ‏‏صلی الله علیه و آله‏‏ که احدیّت جمعی داشته، مظهر اسم احدی جمعی است و سایر اولیا‏‎ ‎‏مظاهر ولایت آن حضرتند،... همچنان که سایر انبیا نیز مظاهر نبوّت او می باشند؛ پس تمام‏

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 4مقالات عرفانی (1)صفحه 468
‏دعوت های انبیا، دعوت به سوی او،  بلکه دعوت خود او می باشد؛ و همچنان که ازلاً و ابداً هیچ‏‎ ‎‏تجلّی ای وجود ندارد مگر به اسم اعظم که محیط  مطلق ازلی ابدی است، همچنین هیچ‏‎ ‎‏نبوّت و ولایت و امامتی جز نبوّت و ولایت و امامت آن حضرت نیست؛ و هر چیز دیگری،‏‎ ‎‏رشحه ای از تجلّی او است. پس خداوند متعال ولیّ مطلق است و آن حضرت نیز ولیّ‏‎ ‎‏مطلق  است.‏‎[61]‎

‏حضرت امام کتاب ارزشمند ‏‏مصباح الهدایه‏‏ را در مقام بیان ولایت مطلقۀ انسان کامل که‏‎ ‎‏جوهرۀ  اصلی آن را حقیقت محمّدیه تشکیل می دهد، اختصاص دادند و ولایت علویه را‏‎ ‎‏متحد با ولایت رسول خاتم دانسته اند. پس با توسعۀ دامنۀ ولایت به دست آوردن چنین‏‎ ‎‏ولایتی را برای همگان ممکن دانسته اند؛ زیرا این نبوّت است که دارای ختم است، اما‏‎ ‎‏ولایت ـ که باطن نبوّت است ـ چنین نیست. در نظر امام:‏

‏وقتی کسی در تجلّی ظهوری استقامت داشته و عالم نزد او فانی باشد، متخلّق به قرب نوافل‏‎ ‎‏گردید و در این صورت، صاحب ولایت می گردد؛ که این ولایت، همان حق به صورت خلق‏‎ ‎‏است و باطن ربوبیت ـ که کُنه عبودیت است ـ در او ظهور می کند و این اولین مرتبۀ ولایت‏‎ ‎‏است و اختلاف اولیا به حسب اختلاف اسماء متجلّی بر آنان است.‏‎[62]‎

‏امام ‏‏رحمه الله‏‏ با این تفسیر متعالی از ولایت، زمینه را برای تولّی دین و دنیا توسط صالحان و‏‎ ‎‏کمّلین فراهم ساختند و از این دید باز و جهان شمول، نظریۀ «ولایت مطلقۀ فقیه» را مطرح‏‎ ‎‏ساختند. و علاوه بر حوزۀ نظر، وارد عرصۀ عملی آن شدند و تولّی دین را در خویشتن یافتند.‏

‏استاد جوادی آملی در تجلیل از شخصیت عرفانی امام می فرمایند:‏

‏اسفار چهارگانه را بعضی با «نظر و فکر» طی می کنند و برخی با «بصر و دل» می پیمایند. امام‏‎ ‎‏هم در بخش صاحب نظران حضور دارد، و هم در صحنۀ صاحب دلان. اگر کسی این راه را‏‎ ‎‏نرفته باشد، فقط دربارۀ دین شناسی اظهار نظر می کند و می گوید:دین صاحبی دارد و‏‎ ‎‏ولیّ عصر باید بیاید و دین را حفظ کند؛ ولی کسی که سفرهای چهارگانه را با جان و دل و سر‏‎ ‎‏پشت سرگذاشت، می فهمد و می بیند و می یابد که متولّی دین و حافظ و نگهبان آن در عصر‏

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 4مقالات عرفانی (1)صفحه 469
‏غیبت، وارثان انبیا و اولیا، یعنی علمای راستین هستند. حضرت امام این راه را طی کرد و خود‏‎ ‎‏را متولّی دین یافت و این، نتیجۀ پیمودن شهودی اسفار اربعه است.‏‎[63]‎

‏و با دل و جان یافتیم که چگونه این مرد الهی به آن مقام قرب (ولایت) رسید و تجلّی‏‎ ‎‏لطف و انعطاف خداوندی بر این مردم ستم دیده گشت. و از سوی دیگر، مظهر قهر و‏‎ ‎‏غضب و انتقام از طاغوتیان و فرعونیان زمان و همچون موسی گشت. و این، در سایۀ روح‏‎ ‎‏متعالی آن عارف وارسته و به حق پیوسته بود.‏

‏بزرگان اهل فن بر این امر صحّه گذاشتند و ابتکار امام ‏‏رحمه الله‏‏ را در فقه اکبر این می دانند که‏‎ ‎‏ایشان نه تنها گوهر ذات را متحول کرده و در مقاطع چهارگانه و اسفار اربعه، طیّ طریق‏‎ ‎‏کرده است، بلکه جهانی شد که در همه جا حضور و ظهور پیدا کرد و همه چیز را زیر‏‎ ‎‏پوشش و اشراب و اشراف خود قرار داد؛ از این رو حضرتش گاهی غرب متجاوز را به‏‎ ‎‏استیضاح می کشاند، و زمانی شرق مُلحد را به توحید ناب فرا می خواند.‏


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 4مقالات عرفانی (1)صفحه 470

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

کتاب نامه 

‏قرآن کریم.‏

‏1. ‏‏آداب الصلاة، ‏‏ امام خمینی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1380 ش.‏

‏2. ‏‏آشنایی با علوم اسلامی، ‏‏مرتضی مطهری، انتشارات صدرا.‏

‏3. ‏‏بنیان مرصوص،‏‏ عبدالله جوادی آملی، نشر اسراء، 1375 ش.‏

‏4. ‏‏تاریخ فلسفه در جهان اسلام‏‏، حنا الفاخوری، ترجمۀ عبدالمحمد آیتی، انتشارات علمی و‏‎ ‎‏فرهنگی.‏

‏5. ‏‏تذکرة الاولیاء‏‏، فرید الدین عطار نیشابوری، تهران، انتشارات مولی.‏

‏6. ‏‏تعلیقات علی شرح فصوص الحکم و مصباح الانس‏‏، امام خمینی، مؤسسه پاسدار اسلام،‏‎ ‎‏1410 ق.‏

‏7. ‏‏دیوان امام‏‏، امام خمینی، مؤسسه تنظیم و نشر اثار امام خمینی، 1377 ش.‏

‏8. ‏‏دیوان حافظ‏‏، تهران، انتشارات حافظ، 1368 ش.‏

‏9. ‏‏شرح الاشارات و التنبیهات‏‏، خواجه نصیر الدین طوسی، تهران، مطبعة الحیدری،‏‎ ‎‏1377  ق.‏

‏10. ‏‏شرح المنظومه‏‏، حاج ملا هادی سبزواری، قم، انتشارات علامه، 1369 ش.‏

‏11. ‏‏شرح چهل حدیث، ‏‏امام خمینی، مؤسسه تنظیم ونشر آثار امام خمینی، 1372 ش.‏

‏12. ‏‏شرح دعای سحر، ‏‏امام خمینی، مؤسسۀ تنظیم و نشر آثار امام خمینی،1374 ش.‏

‏13. ‏‏شرح فصوص الحکم‏‏، محمد داود قیصری، مقدمه سیدجلال الدین آشتیانی، انتشارات‏‎ ‎‏علمی و فرهنگی، 1375 ش.‏

‏14. ‏‏شرح مقدمۀ قیصری‏‏، سیدجلال الدین آشتیانی، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، 1370 ش.‏


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 4مقالات عرفانی (1)صفحه 471
‏15. ‏‏صحیفۀ امام‏‏، امام خمینی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1378 ش.‏

‏16. ‏‏عرفان و عارف نمایان،‏‏ صدرالدین شیرازی، ترجمۀ محسن بیدارفر، تهران، انتشارات‏‎ ‎‏الزهراء، 1366 ش.‏

‏17. ‏‏مصباح الهدایة الی الخلافة و الولایه‏‏، امام خمینی، مقدمه سیدجلال الدین آشتیانی، مؤسسه‏‎ ‎‏تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1376 ش.‏

‏18. ‏‏نهج البلاغه،‏‏ صبحی صالح، قم، انتشارات هجرت، 1395 ق.‏

‏ ‏

‎ ‎

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 4مقالات عرفانی (1)صفحه 472

  • )) شرح مقدمۀ قیصری، ص 33 و 34.
  • )) تعلیقات علی شرح فصوص الحکم و مصباح الانس، ص 55.
  • )) شرح اشارات، ج 3، ص 390.
  • )) شرح دعای سحر، ص 11.
  • )) جهت اطلاع بیش تر، ر. ک: عرفان عارفان مسلمان، ص 44 ـ 45.
  • )) بر گرفته از کتاب آشنایی با علوم اسلامی (عرفان).
  • )) به نقل از: ارزش میراث صوفیه، ص 75.
  • )) آشنایی با علوم اسلامی، ج 2، ص 91 ـ 93.
  • )) تاریخ فلسفه در جهان اسلام، ص 244.
  • )) صحیفۀ امام، ج 13، ص 32.
  • )) مصباح الهدایه، ص 15.
  • )) دیوان حافظ، ص 280.               نقد صوفی نه همه صافی بی غش باشد          ای بسا خرقه که مستوجب آتش باشد
  • )) صحیفۀ امام، ج 18، ص 453.
  • )) ر.ک: همان، ج 20، ص 155.
  • )) مصباح الهدایه، ص 36.
  • )) دیوان امام، ص 43.
  • )) تذکرة الاولیاء، باب 42، ص 10.
  • )) دیوان امام، ص 48.
  • )) همان، ص 49.
  • )) همان، ص 52.
  • )) نهج البلاغه، خطبۀ 2، ص 47.
  • )) نساء (4): 74.
  • )) صف (61): 4.
  • )) «خدایا (حقیقت) اشیاء را چنان که هست، بر من بنما».
  • )) «صعق» به معنای بیهوشی از شدت ترس است؛ اما در اصطلاح عرفا، فانی شدن در حق است.
  • )) حدید (57): 3.
  • )) صحیفۀ امام، ج 20، ص 390 و 391.
  • )) همان، ج 21، ص 145.
  • )) عرفان اسلامی، ص 14.
  • )) سرّ الصلاة، ص 13.
  • )) مائده (5): 66.
  • )) تعلیقه بر فصوص الحکم، ص 201.
  • )) آداب الصلاة، ص 79 و 80.
  • )) شرح چهل حدیث، ص 388.
  • )) همان، ص 576.
  • )) عرفان و عارف نمایان، ص 57.
  • )) تعلیقات علی شرح فصوص الحکم و مصباح الانس، ص 140.
  • )) این کلام منسوب به منصور حلاج است.
  • )) این جمله منسوب به چند نفر است: بایزید بسطامی، جنید بغدادی، ابو سعید ابی الخیر، منصور حلاج.
  • )) دیوان امام، ص 217.
  • )) همان، ص 248.
  • )) همان، ص 215.
  • )) همان، ص 64.
  • )) همان، ص 71.
  • )) شرح منظومه، ص 73.
  • )) ر.ک: تعلیقات علی شرح فصوص الحکم و مصباح الانس، ص 184 و 185 و 233.
  • )) مصباح الهدایه، ص 65.
  • )) آداب الصلاة، ص 200.
  • )) صحیفۀ امام، ج 18، ص 514.
  • )) شرح چهل حدیث، ص 388.
  • )) صحیفۀ امام، ج 20، ص 116.
  • )) عارف و صوفی چه می گوید، ص 40.
  • )) شرح فصوص الحکم، فص هارونی، ص 1103.
  • )) تذکرة الاولیاء، باب 8، ص 67.
  • )) التصوف الاسلامی، ص 69.
  • )) آداب الصلاة، ص 147 ـ 148.
  • )) شرح چهل حدیث، ص 576.
  • )) تعلیقات علی شرح فصوص الحکم و مصباح الانس، ص 196.
  • )) همان، ص 252.
  • )) همان، ص 40.
  • )) همان.
  • )) همان.
  • )) بنیان مرصوص، ص 74.