کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره)

مراتب وجود و وجود حق از دیدگاه امام خمینی (ره)

‏ ‏

‏ ‏

مراتب وجود و وجود حق از دیدگاه امام خمینی رحمه الله

‏ ‏

جناب آقای احمد سعادت

مقدمه

‏شناخت ذات حق ـ سبحانه و تعالی ـ و درک هستی و پی بردن به حقیقت انسان و‏‎ ‎‏دیگر موجودات طبیعی و ماورای طبیعی، از مسائل مورد ابتلا و اهتمام افکار بشری است.‏‎ ‎‏نه تنها مؤمن و موحد، شور و شوق شناخت مبدأ به وجود آورندۀ هستی را دارد، که غیر او‏‎ ‎‏نیز در آرامش مطلق نخفته است، بلکه همگان در تلاش برای شناخت خود، آفرینندۀ‏‎ ‎‏خود، و اطراف خود می باشند.‏

‏حکما و فلاسفه با استدلال و برهان، به تحلیل هستی و به شناخت موجد آن‏‎ ‎‏پرداخته اند؛ و عرفا با ذوق و مشاهده، مطالبی ارائه داده اند.‏

‏مسأله وحدت و کثرت و ربط بین آن دو و همچنین تبیین مراتب وجود و هستی، ذوق‏‎ ‎‏متألهین را به کشف و شهود کشانده و افکار حکما را به تکاپو وا داشته است. برخی جهان‏‎ ‎‏را واحد صرف دیده و وحدت وجود را پذیرفته اند؛ عده ای در مقابل، وحدتی در هستی‏‎ ‎‏نیافته، تنها به کثرت معتقد شده اند؛ و بعضی دیگر، هم وحدت را یافته و هم کثرت را انکار‏‎ ‎‏ننموده اند و به وحدت در کثرت و کثرت در وحدت قائل شده اند.‏

‏ما در این مقال مختصر به شناخت حق و ربط وحدت و کثرت و تبیین مراتب وجود و‏‎ ‎‏هستی از دیدگاه امام می پردازیم؛ گرچه در برخی موارد، از مباحث مقدماتی و یا مطالبی‏

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 4مقالات عرفانی (1)صفحه 301
‏برای فضا سازی و یا مقایسه بین دیدگاه امام و بقیۀ دیدگاه ها پرهیز نشده است.‏

‏در این مقاله از نوشته های استاد سیدجلال الدین آشتیانی در مقدمۀ کتاب ‏‏مصباح الهدایه‏‎ ‎‏حضرت امام، برای فهم مطالب آن کتاب، استفاده های زیادی بردم؛ چنانچه در طریقۀ‏‎ ‎‏استفاده و آدرس دهی، حقی از ایشان ضایع شده باشد، عذر خواهی می نمایم.‏

معرفت ذات الهی

‏آیا معرفت خداوند جایز است و تفکر در ذات حق و اسماء و اوصاف الهی‏‎ ‎‏امکان  دارد؟‏

‏در باب معرفت خداوند، این نخستین سؤال و مطلبی است که بسیاری از اندیشه ها را‏‎ ‎‏سرگردان و افکار را به تحیّر وا داشته است. عده ای تفکر در ذات حق را بهترین و افضل‏‎ ‎‏افکار و اندیشه ها شمرده اند؛ و برخی غور و تحقیق در این وادی را کفر و ضلالت‏‎ ‎‏نامیده اند. هر کدام از گروه ها به اقوال و احادیثی استناد جسته اند.‏

ادلۀ منع شناخت

‏آنان که تفکر در ذات حق را تکفیر و تفسیق می نمایند، به احادیث مختلفی استدلال‏‎ ‎‏نموده اند به این مضمون که ‏«لا تتفکّروا فی ذات الله »‏. از جمله، در حدیثی از امام باقر ‏‏علیه السلام‏‎ ‎‏روایت شده است:‏

«تکلّموا فی کلّ شیءٍ، و لا تتکلّموا فی ذات الله ».‎[1]‎

‏و در روایت دیگر:‏

«تکلّموا فی خلق الله ، و لا تتکلّموا فی الله ؛ فإنّ الکلام فی الله لایزداد صاحبه إلاّ‎ ‎تحیّراً».‎[2]‎

ادلۀ جواز شناخت

‏برخی دیگر که قائل به امکان معرفت الهی و جواز تفکر در ذات و اسماء و‏‎ ‎‏اوصاف  الهی شده اند، در مقابل گروه نخست، به احادیثی دیگر استناد جسته و استدلال‏

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 4مقالات عرفانی (1)صفحه 302
‏نموده اند؛ که در آن احادیث، اندیشیدن دربارۀ خداوند و اسماء و اوصاف الهی، بهترین‏‎ ‎‏تفکر و شایسته ترین اندیشه به حساب آمده است؛ مانند حدیثی از امام صادق ‏‏علیه السلام‏‏ که‏‎ ‎‏می فرماید:‏

«أفضل العبادة إدمان التفکّر فی الله و فی قدرته»؛‎[3]‎

‏پیوسته اندیشیدن دربارۀ خداوند و توانایی او برترین پرستش است.‏

تشبیه و تنزیه

‏در قرآن کریم آیاتی داریم که در ظاهر، هم دلالت بر تشبیه می نمایند و هم بر تنزیه؛ لذا‏‎ ‎‏برخی به تنزیه و تفویض رو آوردند، و عده ای دیگر در معرفت اسماء و اوصاف الهی به‏‎ ‎‏چهارچوب تنگ تشبیه گرفتار آمدند.‏

آیات تنزیهی

‏ـ تنزیه خداوند در ذات؛ که خداوند یکتا است و شریک و مانندی ندارد:‏‏«‏وَ إلٰهُکُمْ إلٰهٌ‎ ‎وَاحِدٌ لاَ إلٰهَ إلاَّ  هُوَ...‏»‏‏.‏‎[4]‎

‏ـ توحید در ربوبیت: ‏‏«‏أأرْبَابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَیْرٌ أمِ الله ُ الْوَاحِدُ الْقَهَّارُ‏»‏‏.‏‎[5]‎

‏ـ تنزیه در صفات: ‏‏«‏لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْ ءٌ وَ هُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ‏»‏‏.‏‎[6]‎

‏ـ توحید در افعال: ‏‏«‏قُلِ الله ُ خَالِقُ کُلِّ شَیْ ءٍ وَ هُوَ الْوَاحِدُ الْقَهَّارُ‏»‏‏؛‏‎[7]‎‏«‏‏وَالله ُ خَلَقَکُمْ وَ مَا تَعْمَلوُنَ‏‏»‏‏.‏‎[8]‎

آیات تشبیهی

‏ـ تشبیه اعضا و جوارح: ‏‏«‏یَدُالله ِ فَوْقَ أیْدِیهِمْ‏»‏‏؛‏‎[9]‎‏«‏‏یَوْمَ یَکْشِفُ عَنْ سَاقٍ‏‏»‏‏؛‏‎[10]‎‏«‏‏کُلُّ شَی ءٍ هَالِکٌ‏‎ ‎إلاَّ وَجْهَهُ‏»‏‏.‏‎[11]‎


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 4مقالات عرفانی (1)صفحه 303
‏ـ صفات متضاد: ‏‏«‏هُوَ الْأوَّلُ وَ الاْخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْبَاطِنُ‏»‏‏.‏‎[12]‎

‏ـ صفات فعلی: ‏‏«‏وَ مَا رَمَیْتَ إذْ رَمَیْتَ وَ لٰکِنَّ الله َ رَمَیٰ‏»‏‏؛‏‎[13]‎‏«‏‏وَ کَلَّمَ الله ُ مُوسَیٰ تَکْلِیماً‏‏»‏‏.‏‎[14]‎

‏با توجه به این آیات، برخی به تنزیه پرداخته و در معرفت الهی به نوعی تعطیل عقول‏‎ ‎‏نسبت به شناخت معتقد شده اند؛ و گروهی دیگر با توجه به آیات تشبیهی، مجسّمه و‏‎ ‎‏مشبّهه گردیده و برای خداوند ـ نعوذ بالله ـ اعضا و جوارح قائل گردیده و در این مسیر،‏‎ ‎‏ناآگاهانه به خطا رفته اند.‏

معرفت خداوند از دیدگاه امام

‏حضرت امام در باب معرفت الهی، هم قائل به جواز است، و هم معتقد به منع؛ هم از‏‎ ‎‏تنزیه و تعطیل عقول از معرفت و شناخت خداوند دوری می جوید، و هم از تشبیه بیزاری.‏‎ ‎‏بنابراین نظریۀ حضرت امام را با دو بخش جواز و منع پی گیری می نماییم.‏

جواز معرفت و تفکر

‏حضرت امام تفکر در حق و اسماء و صفات الهی را افضل و اشرف تفکرها و‏‎ ‎‏اندیشه ها می شمارد. ایشان پس از این که ترغیب و تشویق به تفکر می نماید و آیات و‏‎ ‎‏روایاتی را در این باب متذکر می شود، تفکر را دارای مراتب و درجاتی می داند؛ که افضل و‏‎ ‎‏اشرف آن ها، تفکر در ذات حق تعالی و اوصاف و اسماء الهی است. ایشان نه تنها معرفت‏‎ ‎‏ذات الهی را جایز می شمارد، بلکه شناخت ذات خداوند و اثبات وجود حق را غایت و‏‎ ‎‏هدف ارسال رُسل و آمال انبیا و عرفا می داند.‏

‏حضرت امام برای اثبات جواز معرفت، چنین دلیل می آورد که آیات و روایات،‏‎ ‎‏مشحون از اوصاف الهی و علم به ذات و اسماء و صفات و کمالات ذات مقدس‏‎ ‎‏خداوند  است.‏‎[15]‎


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 4مقالات عرفانی (1)صفحه 304

منع تفکر و شناخت

‏حضرت امام علت منع تفکر در ذات الهی را ـ که موجب تکفیر و تفسیق برخی گردیده‏‎ ‎‏است ـ دو امر می داند:‏

‏1. استحالۀ اکتناه و پی بردن به کُنه و حقیقت ذات مقدس؛ که هیچ اندیشۀ محدودی را‏‎ ‎‏توانایی درک و شناخت حقیقت نامحدود نیست. حضرت امام می فرماید:‏

‏... آن تفکر که ممنوع است، تفکر در اکتناه ذات و کیفیت آن است؛ چنانچه از آیات شریفه‏‎ ‎‏استفاده می شود.‏‎[16]‎

‏2. علت دوم، منع تفکر، نه به خاطر ذات حق، بلکه به جهت محدودیت و عدم قدرت‏‎ ‎‏و منع غیر اهل نظر از بعض معارف بلند است؛ زیرا تفکر و شناخت عقل ناقص و مشوب‏‎ ‎‏به اوهام، از ذات حق، منجر به سقوط در وادی ضلالت تعطیل و یا هبوط در درۀ هولناک‏‎ ‎‏تشبیه است.‏‎[17]‎

‏حضرت امام با این دو دلیل، تفکر در ذات و شناخت حقیقت اسماء و اوصاف‏‎ ‎‏را  غیر  ممکن می داند. البته شناخت مرتبۀ ذات الهی و کُنه و حقیقت باری تعالی‏‎ ‎‏مطلبی  مسلّم  و مورد پذیرش کلیۀ عرفا است. عبارتی از ‏‏شرح فصوص الحکم‏‏ در تأیید‏‎ ‎‏این  مطلب ذکر می نماییم:‏

‏بدان که حضرت هویّت عبارت است از ملاحظۀ ذات، بی اعتبار ماعدا و قطع نظر از ماعدای او.‏‎ ‎‏و این را حضرت غیب الغیب و أبطن کلّ باطنٍ و هویّت مطلق نیز گویند. و هیچ شبهه نیست که‏‎ ‎‏جواسیس تخیلات و اوهام را گرد پیرامون جلالت این حضرت و مقام، راه گذر بربسته، و طیور‏‎ ‎‏ادراکات و افهام را طیران هوای هویّت، دون درک المرام بال و پر بسته و شکسته است.‏

‏ ‏

‏به خیال در نگنجد تو خیال خود مرنجان‏

‏ ‏‏ز جهت بود مبرّا مَطَلَب به هیچ سویش‏‎[18]‎

‏ ‏

‏از دیدگاه حضرت امام، نه تنها کُنه ذات به درک و فهم نیاید، بلکه ادراک حقیقت اسماء‏

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 4مقالات عرفانی (1)صفحه 305
‏و اوصاف نیز استحاله دارد.‏‎[19]‎‏ امتناع درک و شناخت، منحصر در ذات و اسماء و اوصاف‏‎ ‎‏الهی نیست، بلکه ادراک حقیقت انبیا و اولیا نیز در حیطۀ تفکر قرار نمی گیرد.‏‎[20]‎‏ این مطلب،‏‎ ‎‏همچنان که دلیل قرآنی و روایی دارد، در بین فلاسفه و حکما، ریشۀ تاریخی نیز دارد.‏‎ ‎‏فلاسفۀ یونان ـ از جمله افلاطون ـ معتقد بودند که تعریف وجود فی نفسه و جدا از هر امر‏‎ ‎‏دیگری، امکان ندارد.‏‎[21]‎‏ بنابراین، حقیقت و صرف شی ء درک نمی شود و به تعریف و‏‎ ‎‏شناخت نمی رسد.‏

عینیت ذات و صفات

‏برای اثبات عینیت ذات و صفات حق تعالی، ذکر دو نکته ضروری به نظر می رسد:‏

1. اصالت وجود‏: در جای خود به وضوح به اثبات رسیده است و حکما و فلاسفه‏‎ ‎‏اخصّاً در حکمت متعالیه با براهین متقن، به این مطلب پرداخته اند که در دار هستی جز‏‎ ‎‏یک اصل شریف و یک حقیقت عینی که سرچشمۀ تمام کمالات و منشأ کلیۀ خیرات‏‎ ‎‏است، وجود ندارد و آن، حقیقت وجود است. و آنچه از سنخ کمال و جنس جمال تصور‏‎ ‎‏شود، راجع به همین حقیقت عینیه و اصل وجود است. و چنانچه از این حقیقت بهره ای‏‎ ‎‏نبرده باشد و به وجهی از آن جدا باشد، در حاق عدم فرو می رود و عینیت دیگری در کنار‏‎ ‎‏آن و یا به جای آن، باطل و مستلزم مفاسد بسیار است. پس اصل، وجود است و همۀ‏‎ ‎‏کمالات به نحوی به آن حقیقت وجود رجوع می نماید و هر کمالی، جدای از این حقیقت،‏‎ ‎‏کمال نمی باشد.‏

2. بساطت وجود‏: حقیقت وجود، بسیط من جمیع الجهات است و ساحت مقدس او‏‎ ‎‏از هر گونه ترکیبی مطلقاً مبرّا است. هیچ یک از تراکیب (عقلی، مقداری و خارجی) تا‏‎ ‎‏وقتی ذات در صرافت خود باقی باشد، در آن راه ندارد. و اگر از مقام محوضت خود تنزل‏‎ ‎‏کند، به حسب مراتب و مقاماتی که برای آن حاصل می شود، ترکیب عقلی و خارجی نیز بر‏‎ ‎‏آن عارض می گردد.‏


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 4مقالات عرفانی (1)صفحه 306
‏حضرت امام ‏‏رحمه الله‏‏ از آن دو اصل فلسفی فوق الذکر، دو قاعدۀ دیگر به دست می دهد:‏

‏الف. بسیط من جمیع الجهات متضمن کل کمالات است و حقیقت کل کمالات، بسیط‏‎ ‎‏من جمیع الجهات است. چون علم، حیات، قدرت و... کمال است، لذا وجود از همان‏‎ ‎‏حیث که موجود است عالم است و قادر است و حیّ است؛ و از همان جهت که قادر و‏‎ ‎‏عالم و حیّ است، موجود است؛ و نیز از همان جهت که قادر است، عالم است؛ و از همان‏‎ ‎‏جهت که عالم است، قادر است؛ بدون جهات اختلاف و اعتبار؛ حتی اعتبار عقلی. اما‏‎ ‎‏اختلافات مفاهیم اسماء و صفات ـ که مفاهیم عقلیۀ لا بشرط اند ـ خارج از حقیقت عینیه‏‎ ‎‏هستند و می توان مفاهیم مختلفه را از شی ء واحد انتزاع نمود.‏

‏ب. هر آنچه بسیط نیست و به نحوی ترکیب در آن راه دارد ـ هر نوع ترکیبی باشد ـ‏‎ ‎‏کامل من جمیع الجهات نیست و نقص در آن نهفته است؛ و به وجهی عدم در آن خلجان‏‎ ‎‏دارد؛ پس هر آنچه ناقص است، بسیط نیست و هر موجودی بسیط است، از نقص مبرا است.‏

‏بنابراین، خداوند متعال بسیط تام است و ترکیب در او راه ندارد؛ چون ترکیب مستلزم‏‎ ‎‏نقص و فقر در ذات حق می شود و فقر و امکان و تعلق به غیر در ذات الهی راه ندارد. و‏‎ ‎‏چون خداوند متعال بسیط است، کامل من جمیع الجهات است و دارای کلیۀ کمالات و‏‎ ‎‏جمیع اسماء و صفات می باشد و قاطبۀ کمالات در مرتبۀ ذات بسیط من جمیع الجهات‏‎ ‎‏وجود دارند؛ لذا ذات حق، عین صفات و صفات او عین ذاتش است؛ علم او صرف وجود‏‎ ‎‏است و وجودش علم محض؛ همچنین قدرت او، حیات او و بقیۀ اوصاف جلال و‏‎ ‎‏جمال  حق در مرتبۀ ذات، عین ذات باری تعالی و وجود او است و ذات حق عین آن‏‎ ‎‏اوصاف می باشد.‏‎[22]‎

مقام اسماء و صفات

‏اسماء و صفات الهی از قبیل علم، حیات، قدرت و غیر آن ها را دو مقام است:‏

1. مقام اسماء و صفات ذاتیه‏: در این مقام، اسماء و صفات با ذات الهی وحدت دارند و‏‎ ‎‏بسیط محض می باشند. ذات مقدس الهی به حیثیت واحده، مستجمع جمیع اسماء و‏‎ ‎‏صفات است و جمیع کمالات و اوصاف و اسماء، به آن ذات مقدس و حیثیت بسیطۀ‏

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 4مقالات عرفانی (1)صفحه 307
‏وجودیه رجوع می نمایند؛ چون هر چه ماورای وجود است، نقص و قصور و عدم است.‏‎[23]‎

2. مقام اسماء و صفات فعلیه‏: این مقام، مقام ظهور و تجلّی اسماء و صفات ذاتیه و مقام‏‎ ‎‏معیّت قیّومیه است؛ ‏‏«‏وَ هُوَ مَعَکُمْ‏»‏‏،‏‎[24]‎‏ مقام وجه الله است؛ ‏‏«‏فَأیْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ الله ِ‏»‏‏،‏‎[25]‎‏ مقام‏‎ ‎‏مشیّت مطلقه است؛ ‏‏«‏وَمَا تَشَاؤُونَ إلاَّ أنْ یَشَاءَ الله ُ‏»‏‏.‏‎[26]‎

‏این مقام به جمیع موجودات ملکیه و ملکوتیه احاطۀ قیّومیه دارد؛ بنابراین تمام‏‎ ‎‏موجودات و کلیۀ اوصاف و احوال آن ها، به وجهی تعیّنات این مقام اسماء و اوصاف است‏‎ ‎‏و کلیۀ عباد و تمام شئون و کمالات آن ها، از مظاهر و تعیّنات این مقام می باشند و تحت‏‎ ‎‏نفوذ قدرت و احاطۀ قوّت حق متحقق می شوند.‏‎[27]‎

‏در تقسیمات اوصاف الهی در بین متکلمان اسلامی و فِرَق کلامی، اختلافاتی وجود‏‎ ‎‏دارد؛ «ماتریدی» تقسیم صفات به صفات ذات و صفات فعل را نمی پذیرد و صفات را‏‎ ‎‏زاید بر ذات می داند؛ ولی عدلیه (امامیه و معتزله) و اشاعره، صفات را به صفات ذات و‏‎ ‎‏فعل تقسیم می نمایند؛ عدلیه صفات را عین ذات و اشاعره زاید بر ذات می دانند.‏

‏این تقسیمات در نزد حضرت امام تمام نیست و ایشان این اختلافات را نزاع لفظی‏‎ ‎‏می داند و بر این باور است که ذات حق تعالی با حقیقت اسماء و اوصاف، هیچ گونه‏‎ ‎‏اختلاف و تمایزی ندارد و این اختلافات، لفظی و مفهومی است.‏

حقیقت غیبیه

‏مرتبۀ ذات حق و مقام هویّت غیبی که از آن به غیب الغیوب، کنز خفی، ابطن کل باطن،‏‎ ‎‏هویّت مطلق و... تعبیر شده است، در نهایت استتار و خفا است. این مقام غیبی، با وصف‏‎ ‎‏عدم تعیّن و حتی عدم قبول اطلاق، در مقام عماء و بطون، نهان و در سرا پرده های نور و‏‎ ‎‏ظلمت جای دارد.‏


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 4مقالات عرفانی (1)صفحه 308
‏ویژگی ها و خصایص این مرتبۀ غیبیه را با استفاده از مکتوبات صاحبان اسرار می توان‏‎ ‎‏این گونه بر شمرد:‏

1. غیب محض است‏: آن حقیقت غیبیه، غیب الغیوب و کنز خفی است؛ نه اسمی دارد و‏‎ ‎‏نه رسمی؛ به هیچ یک از اسماء و صفات متصف نمی گردد و به هیچ قیدی ـ حتی قید‏‎ ‎‏اطلاق ـ مقیّد نمی شود.‏‎[28]‎

‏ ‏

‏نه اشارت می پذیرد نه عیان‏    ‏نه کسی ز و نام دارد، نه نشان‏

‏ ‏

2. در مقام عماء است‏: آن هویّت غیبیه در مقام عماء و در عمق بطون و نهان غیب و‏‎ ‎‏کمون، سکنا دارد و در تحت سراپرده های نور و حجاب های ظلمانی مستور است؛ از‏‎ ‎‏پیامبر اکرم ‏‏صلی الله علیه و آله‏‏ سؤال شد:‏

أین کان ربّنا قبل أن یخلق الخلق؟ قال ‏صلی الله علیه و آله‏‏:‏ «کان فی عماء».‎[29]‎

‏در تفسیر مقام عماء، اصحاب معرفت اختلاف نموده اند؛ عده ای آن را مقام احدیّت‏‎ ‎‏دانسته اند؛ چون این مقام در حجاب ظلال است و معرفت، به آن تعلق نمی گیرد؛ برخی‏‎ ‎‏دیگر آن را مربوط به مقام واحدیّت و حضرت اسماء و صفات شمرده اند؛ چون به نظر‏‎ ‎‏ایشان، عماء ابر رقیق و نازکی است که حایل بین آسمان و زمین است، و این مقام نیز‏‎ ‎‏واسطۀ بین آسمان احدیّت و زمین کثرت می باشد. حضرت امام این مقام را به مقام «فیض‏‎ ‎‏اقدس» و «خلیفۀ کبرا» تأویل می نماید؛ زیرا آن حقیقت با مقام غیبی ای که دارد کسی آن را‏‎ ‎‏نمی تواند بشناسد؛ و همان مقام است که واسطۀ بین حضرت احدیّت و غیبت، و حضرت‏‎ ‎‏واحدیّت و کثرت است.‏‎[30]‎

3. متعلَّق معرفت واقع نمی شود‏: غیب الغیوب در مقامی مستکنّ است که نه انبیا را‏‎ ‎‏راهی، و نه اولیا را جایگاهی، و نه عرفا را منزلگاهی است؛ هیچ شناخت و معرفتی از او‏‎ ‎‏حاصل نمی شود و هیچ عابد و سالکی به کشف آن مقصود و معبود نایل نمی گردد.‏‎[31]‎

‏ ‏

‏به خیال در نگنجد تو خیال خود مرنجان‏   ‏ز جهت بود مبرا مطلب به هیچ سویش‏


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 4مقالات عرفانی (1)صفحه 309

‏این مرتبه، مقامی است که اشرف مخلوقات از شناخت آن اظهار عجز می نماید؛ آن جا‏‎ ‎‏که می فرماید:‏

«ما عرفناک حقّ معرفتک، و ما عبدناک حقّ عبادتک».

‏و حافظ لسان الغیب نیز گوید:‏

‏ ‏

‏عنقا شکار کس نشود دام باز چین‏   ‏کان جا همیشه باد به دستست دام را‏

‏ ‏

4. اسماء و صفات ندارد‏: آن حقیقت غیبیه را نه نظر لطف است و نه نظر قهر، نه ظهور‏‎ ‎‏است و نه تجلّی؛ به هیچ یک از اسماء و صفات نظر ندارد و در هیچ صورت و مرآتی‏‎ ‎‏تجلّی نمی کند و حتی «بطون» و «غیب» که به این حقیقت غیبی نسبت داده می شود، از باب‏‎ ‎‏ضیق مقام و تنگی و نارسایی الفاظ است. آن غیب محض و هویّت مطلق و بی تعیّن را هیچ‏‎ ‎‏یک از این الفاظ و عبارات نشاید.‏‎[32]‎

‏ ‏

‏آن جامه کز حروف بود تار و پود او‏           ‏کی بر قد بلند نگارم رسا بود‏

‏ ‏

‏گوینده در این مقام، لال و گنگ است و شنونده، ناشنوا و کر:‏

‏ ‏

‏من گنگ خواب دیده و عالم تمام کر‏   ‏من عاجزم ز گفتن و خلق از شنیدنش‏

‏ ‏

5. با مخلوقات سنخیتی ندارد‏: آن حقیقت منحصر به شخص، با مخلوقات هیچ گونه‏‎ ‎‏سنخیت و ارتباطی ندارد؛ حقیقت او با حقیقت مخلوقات تباین دارد و اشتراک و سنخیتی‏‎ ‎‏در بین نیست:‏

و هذه الحقیقة الغیبیة غیر مربوطة بالخلق، متباینة الحقیقة عنهم، و لا سنخیة بینها و‎ ‎بینهم أصلاً، و لا اشتراک أبداً.‎[33]‎

6. عین اوصاف است‏: حقیقت غیبیه به هیچ یک از اسماء و اوصافی که ما می شناسیم و‏‎ ‎‏مقیّده و متعیّنه ـ و یا حتی مطلقه ـ هستند، متصف نمی شود و در ارتباط نیست و بدون‏‎ ‎‏واسطۀ این اوصاف، از آن بطون و کمون متجلی نمی شود.‏

‏اما حقیقت غیبی، عین علم و عین قدرت است و عین دیگر اوصاف. این اوصاف مانند‏‎ ‎‏هویّت مطلق، غیب محض و مجهول مطلق هستند و غیر متعیّن و معرّا از قید اطلاق می باشند.‏


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 4مقالات عرفانی (1)صفحه 310
‏جز این قول، قول و نظریۀ دیگر به انکار علم ذاتی، قدرت، حیات و دیگر اسماء ذاتی‏‎ ‎‏الهی منجر می شود. این که برخی دیگر، حقیقت وجود و ذات غیبی را در تعیّن ثانی،‏‎ ‎‏متصف به علم دانسته اند و یا تفسیرهای دیگری نموده اند، قطعاً در ورطۀ هولناک تشبیه یا‏‎ ‎‏تعطیل گرفتار آمده اند؛ توحید واقعی همان است که گفته شد، ذات غیبی با اسماء و صفات‏‎ ‎‏غیر متعیّن و معرّا از قید ـ حتی قید اطلاق ـ وحدت و عینیت است.‏‎[34]‎

فیض اقدس (حقیقت محمّدیه)

«کنتُ کنزاً مخفیاً (خفیاً)، فأحببتُ أن اُعرف؛ فخلقت الخلق لکی اُعرف».

‏حقیقت غیبی و مقام کینونت، در سرا پرده های نور، مستور و در حجاب های ظلمت،‏‎ ‎‏مکنون افتاده بود. برای تجلّی او هیچ یک از اسماء و اوصاف و یا اعیان، شأنیتی نداشتند؛ به‏‎ ‎‏ناچار خلیفۀ الهی و مقام برزخ جامع برای بروز و ظهور حقیقت غیبی و کشف الاسرار و‏‎ ‎‏کنوز قدسی لازم آمد و هویّت مطلق در اولین تجلّی، به مقام حضرت فیض اقدس و‏‎ ‎‏حقیقت محمّدیه متجلی شد.‏

‏ ‏

‏نظری کرد به بیند به جهان قامت خویش‏    ‏خیمه در مزرعۀ آب و گل آدم زد‏

‏ ‏

‏به خلیفۀ الهی غیبی، برزخ بین حضرت احدیّت و واحدیّت نیز گفته می شود؛ چون‏‎ ‎‏برزخ بین حقیقت غیبی و مقام احدی و واحدی است، و همچنین جامع بین آن دو‏‎ ‎‏می باشد. چنانچه متعلق آن ذات غیبی و حقیقت وجودی باشد، احدیّت است؛ و اگر مبدأ‏‎ ‎‏فعلیات و قابلیات از آن لحاظ شود، واحدیّت نام دارد. بنابراین، از یک جهت عین حقیقت‏‎ ‎‏وجود، و از لحاظ و اعتبار دیگر، عین احدیّت و واحدیّت است که اسم دیگر آن، حقیقت‏‎ ‎‏محمّدیه می باشد. «برزخ البرازخ الازلیه» و مقام «أو أدنی» از دیگر القاب آن می باشند.‏

‏فیض اقدس و حقیقت محمّدیه، خلیفۀ الهی غیبی است و کثرات علمی اسماء و‏‎ ‎‏اوصاف از آن ناشی می شود، نه از مقام غیب الغیوب و ابطن البطون. اسماء و صفات الهی‏‎ ‎‏به واسطۀ این مرتبه، ظهور و بروز پیدا می کنند و این مرتبه واسطۀ بین ذات غیبی و تعیّنات‏‎ ‎‏اسماء و صفات است و توسط این فیض است که «ینفتح أبواب البرکات، و ینشقّ عیون‏

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 4مقالات عرفانی (1)صفحه 311
‏الخیرات، و ینطق صبح الأزل».‏‎[35]‎

‏این حقیقت قدسی و خلیفۀ الهی دارای دو وجه و لحاظ است: از لحاظ این که ناظر به‏‎ ‎‏حقیقت غیبی و ذات الهی است، وجه غیبی و هویّت پنهانی دارد که ظهوری برای آن‏‎ ‎‏تصور نمی شود؛ و از این جهت که رو به عالم اسماء و صفات دارد، به این وجه ظهور و‏‎ ‎‏تجلّی دارد و شائبه ظهور و کثرت است. البته کثرات اسماء در این مرتبه عقلانی است و با‏‎ ‎‏همدیگر و ذات حق وحدت دارند.‏‎[36]‎

‏این مقام متضمن کمال تام است. آنچه از اصل و فرع تصور می شود، قابل و فاعل به‏‎ ‎‏نحو وجود ذاتی، وحدانی، اجمالی و بدون تمییز و غیریت، در این مقام و مرتبه تحقق‏‎ ‎‏دارد؛ یعنی صور اعیان ثابته و معانی اسماء و صفات، بدون لحاظ جهات امتیاز، در این‏‎ ‎‏تجلّی وجود دارند؛ لذا اگر غیریت فرض شود، اعتباری و عقلی است. این مرتبه را باطن‏‎ ‎‏اسماء و صفات و بطن هفتم از بطون سبعۀ قرآنی نیز گفته اند.‏‎[37]‎

مرتبۀ احدیّت

‏این مرتبه ـ همچنان که در فیض اقدس متذکر شدیم ـ ملاحظۀ ذات با قطع نظر از‏‎ ‎‏جمیع ماعدا است. این حضرت را احدیّت گویند چون در او کثرت مستهلک و مقهور‏‎ ‎‏است و احکام او در ازای ظهور سلطنت وحدت، مستور است. این مقام را علم مطلق،‏‎ ‎‏حضرت وجود، حضرت جمع، مرتبۀ عماء، حقیقة الحقائق و جمع الجمع نیز گویند. این‏‎ ‎‏حضرت را با ذات غیبی و فیض اقدس، اختلاف و غیریتی اعتباری  است.‏‎[38]‎

‏مرتبۀ حضرت احدیّت در حجاب های نوری پنهان است و اسماء الهی برای این‏‎ ‎‏حضرت، همگی حجاب های نوری هستند.‏‎[39]‎‏ ‏

‏ ‏

‏ای خوب رخ که پرده نشینی و بی حجاب‏   ‏ای صد هزار جلوه گر و باز در نقاب‏‎[40]‎‎ ‎

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 4مقالات عرفانی (1)صفحه 312

‏البته اگر حجابی هست و کشف اسرار و کنوز نتوان نمود و محرم راز نتوان بود، از ضعف و‏‎ ‎‏نقص ما است؛ وگرنه ‏«عمیت عینٌ لا تراک».

‏ ‏

‏عیب از ماست اگر دوست ز ما مستور است‏   ‏دیده بگشای که بینی همه عالم طور است‏

‏لاف کم زن که نبیند رخ خورشید جهان‏    ‏چشم خفاش که از دیدن نوری کور است‏‎[41]‎

مرتبۀ واحدیّت

‏این مرتبه عبارت است از ملاحظۀ ذات با جمیع اسماء و صفات. با ملاحظۀ ذات با هر‏‎ ‎‏یک از اسماء و صفات در این مرتبه، مراتب اسماء و صفات پدید می آیند.‏

‏ ‏

‏چو هر اسم را مظهر آمد ز غیب‏    ‏جهان گشت موجود بی هیچ ریب‏

‏رسیدند از علم اشیا به عین‏    ‏شهادت پذیرفت از غیب زین‏

‏بهر طور او را ظهوریست خاص‏    ‏که دارد بدان مرتبت اختصاص‏‎[42]‎

‏ ‏

‏در این مرتبه، مراتب اسماء و تعیّن های وجودی آن ها متحقق می شوند؛ مرتبۀ اسم «الله ‏‎ ‎‏اعظم»، مرتبۀ اسم «رحمن»، مرتبۀ «رحیم» و همچنین سایر ملحوظات و اعتبارات و‏‎ ‎‏مراتب اسماء و اوصاف.‏

اسم اعظم

‏حضرت اسم اعظم الهی، ظهور تام و کامل خلیفۀ الهی و فیض اقدس است. این مرتبه،‏‎ ‎‏مستجمع جمیع اسماء و صفات است و کلیۀ اسماء الهی مظهر اسم اعظم می باشند. این‏‎ ‎‏حضرت بر همۀ اسماء حکومت دارد و بر تمام مراتب آن ها به حسب ذات، مقدم است و‏‎ ‎‏هرگز به تمام حقیقت خود تجلّی نمی کند؛ جز برای خودش و برای آن بنده که جلب‏‎ ‎‏رضایت حق کرده و مظهر تام او گردیده باشد؛ و آن مظهر تام، جز حقیقت محمّدیه کس‏‎ ‎‏دیگری نیست. بنابراین، اسم اعظم با حقیقت محمّدیه عینیت دارد و نیز با فیض اقدس‏‎ ‎‏متحد است و اختلاف، اعتباری بیش نیست.‏‎[43]‎‏ اعتبارات اسم اعظم عبارتند از:‏

1. به حسب مقام الوهیت‏: اسم اعظم الهی به این اعتبار که به حسب حقیقت غیبیه است‏‎ ‎

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 4مقالات عرفانی (1)صفحه 313
‏کسی جز خداوند از این مقام آگاهی ندارد. این مقام عبارت است از حرف هفتاد و سوم، از‏‎ ‎‏حروف هفتاد و سه گانۀ اسم اعظم که مختص علم غیب الهی است.‏‎[44]‎

2. به اعتبار لفظ‏: حقیقت اسم اعظم به حسب لفظ از درک همگان مخفی است؛ ولی‏‎ ‎‏اولیای الهی و راسخین در علم آن را می دانند. حضرت امام طریقۀ کشف اسماء و یا‏‎ ‎‏حروف اسم اعظم را دو طریق می داند: یکی از طریق روایات صحیح؛ و دیگری در اثر‏‎ ‎‏کشف و شهود عرفا و اولیای مرضیین که به هنگام فراغت از دنیا به آن ها دست یافته اند.‏

‏آنچه از کلمات اسم اعظم نقل شده است، عبارتند از: الله ، المحیط، والقدیر، والحیّ،‏‎ ‎‏والقیّوم؛ و نیز حروف «ا، د، ذ، ر، ز، و».‏‎[45]‎

صادر اول

‏در صادر نخست، حرف ها و اقوال زیادی وجود دارد و تعبیرات گوناگونی به کار رفته‏‎ ‎‏است، اما این که صادر نخست، حقیقتی منبسط و وجودی واحد است، تقریباً مورد اتفاق‏‎ ‎‏دانشمندانی است که راه صواب پیش گرفته اند. ابن سینا از قاعدۀ ‏«الواحد لا یصدر عنه إلاّ‎ ‎واحد»‏ سخن گفته؛ شیخ اشراق در ‏‏تلویحات‏‏ با صراحت در این مقوله پرداخته است:‏

و الله واجب لم یصدر عنه شیء بعد أن لم یکن؛ و الواحد لا یصدر عنه إلاّ واحد.

‏و صدر المتألهین در حکمت متعالیه باب جداگانه ای در این باب باز نموده است، به‏‎ ‎‏عنوان: ‏«فی أنّ أوّل ما یصدر الأوّل عن الحقّ یجب أن یکون أمراً واحداً».‎[46]‎

‏افراد معدودی این قاعدۀ مسلّم فلسفی و عرفانی را نمی پذیرند و اصل بدیهی «الواحد‏‎ ‎‏لا یصدر عنه إلاّ واحد» را مورد هجمه قرار می دهند. غزالی یکی از کسانی است که این‏‎ ‎‏قاعده را به تمسخر گرفته است و خداوند را ـ طبق وفاداری شان به شیخ اشعری ـ دارای‏‎ ‎‏اوصاف زاید بر ذات می داند و صدور کثرت را از وجود حق ممتنع نمی شمارد.‏

‏شیخ اکبر محیی الدین ابن عربی نیز وحدت حقیقی ذات حق را مورد مناقشه‏‎ ‎‏قرار  می دهد و بر آن اشکال می کند؛ «... فی ذلک نظر للمصنّف». به دنبال این مطلب،‏

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 4مقالات عرفانی (1)صفحه 314
‏در‏‏  فتوحات ‏‏چنین می نویسد:‏

قول القائل: «إنّما وجد عن المعلول الأوّل، الکثرة و إن کان واحداً، لاعتبارات ثلاثة‎ ‎وجدت فیه و هی عقله علّته، و نفسه، و إمکانه» فنقول لهم: ذلک یلزمکم فی العلّة‎ ‎الاُولی ـ أعنی وجود اعتبارات فیه ـ فلِمَ منعتم أن لا یصدر عنه إلاّ واحد؟!

‏شاگرد شیخ اکبر، صدر الدین قونوی، رأی استاد را نمی پسندد و آن را رد می نماید.‏‎ ‎‏ایشان در ‏‏نصوص ‏‏می فرماید:‏

و الحقّ سبحانه من حیث وحدة وجوده، لم یصدر عنه إلاّ واحد؛ لاستحالة إظهار‎ ‎الواحد و إیجاده من حیث کونه واحداً ما هو اکثر من واحد.

‏علامه حسن زاده آملی صادر نخست را از مخلوق نخست تفکیک می نماید. علامه‏‎ ‎‏صادر اول را مقدم بر مخلوق اول می داند و «اوّل ما صدَر» را حقیقتی می شمارد که «اوّل ما‏‎ ‎‏خلق» یکی از شئون و تعیّن های آن است. ایشان صادر اول را وجود منبسط ـ که به آن مقام‏‎ ‎‏عماء می گویند ـ معرفی می کند و مخلوق اول را عقل اول و عقل کل می داند.‏‎[47]‎

‏حضرت امام ‏‏رحمه الله‏‏ به این اختلافات توجه نموده است و در مطلع سوم از مصباح دوم،‏‎ ‎‏بدان اشارت می نماید:‏

هل بلغک اختلاف ظاهر کلمات الحکماء المتألّهین و الفلاسفة الأقدمین...».‎[48]‎

‏البته محققان و اصحاب درایت از حکما و عرفا، در این که صادر اول جز واحد‏‎ ‎‏نمی تواند باشد، اتفاق نظر دارند؛ اما در این مطلب که صادر نخست، عقل اول است یا‏‎ ‎‏وجود منبسط و یا مشیّت فعلیه و نفس رحمانی، اختلاف نظر پیدا نموده اند. اکثر حکما آن‏‎ ‎‏را عقل اول شمرده و عرفا وجود منبسط دانسته اند و متأخرین هم ـ چنان که متذکر شدیم ـ‏‎ ‎‏قائل به تفکیک و تفصیل شده اند.‏

‏محقق عارف در توجیه و جمع بین اقوال عرفا و حکما پرداخته و کوشیده است تا‏‎ ‎‏اختلاف را برداشته و اقوال را به هم نزدیک سازد؛ در مطلع چهارم از مصباح ثانی می فرماید:‏

قد حان حین أداء ما فرض علینا بحکم الجامعیة العلمیة و العرفانیة و الاُخوّة

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 4مقالات عرفانی (1)صفحه 315
الإیمانیة،  بإلقاء الحجاب عن وجه مطلوبهم، بحیث یرتفع الخلاف من البین و یقع‎ ‎إصلاح ذات البین.‎[49]‎

‏حکیم عارف آن گاه به تقریب و تقریر این دو دیدگاه می پردازد و می نویسد:‏

حاشا المشاهدات الذوقیة أن تخالف البرهان؛ و البرهان العقلیة أن تقام علی خلاف‎ ‎شهود أصحاب العرفان!‎[50]‎

‏حکمای شامخ و فلاسفۀ معظّم نظر به کثرت نموده با حفظ مراتب وجود و مراعات‏‎ ‎‏ترتیب اسباب و مسبّبات و عوالم صعود و نزول، تنها به توجیه صدور کثرات از واحد من‏‎ ‎‏جمیع الجهات پرداخته اند؛ و لذا به ناچار، در ابتدا به صدور عقل اول متوسل گردیده،‏‎ ‎‏سپس نفس، و تا نازل ترین مرتبۀ وجود پیش رفته اند.‏

‏اما ارباب عرفان و اولیای کمّل الهی نظر به وحدت نموده و قاطبۀ تکثرات و کلیۀ عوالم‏‎ ‎‏ملک و ملکوت و ناسوت و جبروت را ـ که از آن ها به ماهیات و عوالم تعبیر می شود ـ به‏‎ ‎‏جز خیال و اعتبار، چیزی ندیده اند. آنان وحدت را در کثرت و کثرت را در وحدت‏‎ ‎‏مشاهده کرده و صادر اول را نیز وجود منبسط شمرده اند که در تمام مراتب وجود، ظهور و‏‎ ‎‏سریان دارد.‏

‏مؤلف عارف و محقق ‏‏مصباح الهدایة الی الخلافة و الولایه‏‏ در این رسالۀ مختصر و مفید، به‏‎ ‎‏عالی ترین مباحث ذوقی و عرفانی پرداخته و با زبان رمز و راز و لسان عرفان، حقیقت‏‎ ‎‏عالم و هستی را به تصویر کشیده و تبیین نموده است. حقیقت ذات، خلیفۀ اکبر، حقیقت‏‎ ‎‏محمّدیه و مراتب اسماء و اوصاف و ظهور و بطون و صعود و نزول، در این رسالۀ شریفه‏‎ ‎‏به خوبی تمام بیان شده است.‏

وحدت و کثرت وجود

‏پس از شناخت حق سبحانه و تعالی و صادر نخست و اعتبارات آن مقام شریف، به‏‎ ‎‏تبیین مراتب وجود و ویژگی های آن می پردازیم. این مسأله نیاز به بحثی مقدماتی دارد که‏‎ ‎‏شامل بحث وحدت و کثرت و ربط بین این دو مقوله است.‏


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 4مقالات عرفانی (1)صفحه 316
‏دربارۀ وحدت و کثرت وجود، سه نظریه ابراز شده است:‏

‏1. وحدت وجود؛‏

‏2. کثرت و تباین وجودات؛‏

‏3. وحدت در عین کثرت و کثرت در عین وحدت (تشکیک وجود).‏

‏قول اول منسوب به عرفا، دوم به مشائین، و سوم به حکمت متعالیه است.‏

نظریه وحدت وجود و معانی آن

‏علامه حسن زاده آملی در کتاب ‏‏یازده رساله فارسی‏‏ از حاج میرزا سیدابو الحسن رفیعی‏‎ ‎‏قزوینی و از نسخۀ خطی ایشان، معانی وحدت وجود را این گونه نقل می نماید:‏

‏1. وحدت شخصیه: در این معنا مراد از وحدت، وحدت شخصیه است. مقصود این که‏‎ ‎‏حضرت  واجب ـ باری تعالی ـ شخص واحد و منحصر به فرد است و در وجود و هستی‏‎ ‎‏مصداق  دیگری نیست، کثرات موجودات از قبیل، آسمان، زمین، دریا، کوه ها، نبات، حیوان،‏‎ ‎‏نفس و عقل که در عالم امکان مشهودند، همه خیالات هستند و ظلّ همان وجود حق‏‎ ‎‏می باشند. مانند آب دریا که به صورت موج های گوناگون ـ از کوچک و بزرگ و بلند و پست ـ‏‎ ‎‏از  روی آب دریا بر می آید و انسان خیال می کند که آب، چیزی و موج ها، چیز دیگری است‏‎ ‎‏و  در حقیقت، آب دریا و موج های آن، یک حقیقت و یک شخص بیش نیست و بقیه تکثّرات،‏‎ ‎‏و هم را به گمراهی می برد.‏

‏این تفسیر از وحدت وجود، با حقایق عالم ناسازگار است و انسان بالوجدان و با قواعد عقلیه‏‎ ‎‏و  اوضاع مسلّمۀ علمی و عملی می یابد که در جهان، موجودات بسیاری وجود دارند و‏‎ ‎‏کثرت  وجودات، واقعیتی انکارناپذیر است و همۀ هستی را نمی شود در یک شخص‏‎ ‎‏منحصر  به فرد تفسیر نمود.‏

‏2. وحدت سنخیه: در این معنا وحدت وجود به وحدت سنخیه تفسیر شده است؛ به این معنا‏‎ ‎‏که در بین مراتب وجودات ـ از واجب گرفته تا ضعیف ترین مرتبۀ ممکنات ـ یک حقیقت‏‎ ‎‏ساری و جاری است؛ یعنی همۀ موجودات، در حقیقت و سنخ وجود با هم مشترک و متحد‏‎ ‎‏هستند و فقط تفاوت شان در مراتب و درجات ضعف و شدت و نقص و کمال است. در کتب‏

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 4مقالات عرفانی (1)صفحه 317
‏حکمای الهی از این معنا به اشتراک معنوی وجود تعبیر شده است.‏

‏3. وحدت شخصیه: در معنای سوم، وحدت شخصیۀ وجود غیر از معنای اول است؛ در آن جا‏‎ ‎‏کثرت کاملاً بیهوده و باطل به شمار می رفت؛ ولی در این تفسیر، در عین این که وجود به‏‎ ‎‏وحدت شخصیه معنا شده، لکن کثرت و تعدّد و اختلاف انواع و آثار آن ها محفوظ مانده اند. در‏‎ ‎‏این معنا وحدت با غایت وسعت و احاطت خود، منافات با کثرت واقعیه ندارد؛ در حقیقت،‏‎ ‎‏وحدت در عین کثرت و کثرت در عین وحدت است؛ مانند نفس ناطقۀ انسان که واحد شخصی‏‎ ‎‏است و مسلّماً هر فردی یک شخص بیش نیست، ولی در عین حال با قوای نفس، از ظاهره و‏‎ ‎‏باطنه،از مشاعر و مدارک و قوای طبیعیه از هاضمه و نامیه و مولّده، متحد است؛ که نفس، عین‏‎ ‎‏این قوا و قوای نفس، عین نفس است.‏

‏4. وحدت در نظر یا وحدت شهودی: در این تفسیر، وحدت وجود، وحدت از دیدگاه مردم آگاه و‏‎ ‎‏بیدار است و کسانی که از عالم طبیعت پا را فراتر نهاده و از خواب و هوای نفس بیدار شده و‏‎ ‎‏رسته و به عالم کثرت و تعیّنات عالم امکان، وقعی نمی نهند.‏

‏در این معنا، هم وحدت واجب الوجود منظور است، و هم تعیّنات و تکثرات عالم امکان‏‎ ‎‏و  اختلاف انواع و اصناف و افراد. لکن حضرت حق در این جا موجد و مکوّن ممکنات به‏‎ ‎‏ظهور  و تجلّی است و تعیّنات متکثّرۀ عالم امکان، ظهورات و تجلیات آن حقیقت حقّه اند.‏‎ ‎‏مانند کسی که در مکانی نشسته و چندین آینه در اطراف خود نهاده است و در همۀ آن ها‏‎ ‎‏منعکس گردیده و ظهور نموده است؛ اما آینه ها در جنس و نوع مختلف باشند؛ برخی صورت‏‎ ‎‏شخص را بزرگ و عده ای کوچک، بعضی صاف و روشن و تعدادی نیز کدر و تیره نشان‏‎ ‎‏دهند.  پس آن چه از شخص در آینه هویدا است، ظهور و تجلّی او است، نه وجود او، و نه‏‎ ‎‏حلول  در آینه، و نه اتحاد با آینه. بنابراین وجود حقّه فقط یک شخص است و بقیۀ صور،‏‎ ‎‏تجلیات و ظهورات است.‏

‏شخص موحد در این وحدت، از همۀ مرائی و جمیع صور و آینه ها، فقط وجود عاکس را‏‎ ‎‏مشاهده می نماید. این معنا را وحدت وجود در نظر و «فناء فی الصوره» خوانند.‏‎[51]‎


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 4مقالات عرفانی (1)صفحه 318

ادلّۀ وحدت وجود

‏عرفا گرچه به استدلال و براهین عقلی پایبند نیستند و پای استدلالیان را چوبین‏‎ ‎‏می دانند و فقط کشف و شهود را معتبر می شمارند، ولی برای اِفهام فلاسفه به ادلّه ای رو‏‎ ‎‏آورده اند. ادلّۀ عرفا مبتنی است بر دو مقدمه و یک نتیجه که عبارتند از:‏

‏الف. وجود مساوی با وجوب ذاتی است؛‏

‏ب. وجوب ذاتی مساوی با وحدت من جمیع الجهات است؛‏

‏نتیجه: پس وجود مساوی با وحدت من جمیع الجهات است.‏‎[52]‎

‏هر دو مقدمۀ استدلال عرفا می تواند محل بحث و مورد تأمّل قرار گیرد و هر دو، جای‏‎ ‎‏تعمّق بیش تری می طلبد؛ که در این مختصر، برای پرداختن به آن ها مجالی نیست و این‏‎ ‎‏مطلب در ضمن دو نظریۀ دیگر روشن تر خواهد گردید.‏

نظریۀ کثرت و تباین وجودات

‏پیشینۀ این نظریه: این نظریه در بین حکما، غالباً به حکمای مشّاء و پیروان ارسطو‏‎ ‎‏نسبت داده می شود.‏‎[53]‎‏ ولی شهید مطهری این انتساب را نمی پذیرد و معتقد است که این‏‎ ‎‏نظریه در بین حکمای پیشین به این صورت مطرح نبوده و پس از طرح آراء عرفا، این‏‎ ‎‏نظریه به این صورت پیدا شده است. ایشان معتقد است که حتی در آثار ابن سینا ـ که‏‎ ‎‏رئیس مشّائین است ـ جمله هایی یافت می شود که در حقیقت، مخالف این نظریه است.‏‎[54]‎

تقریر این نظریه‏: طبق نظریۀ کثرت و تباین وجودات، فقط موجودات مختلفه «خلأ» را‏‎ ‎‏پر نموده و «ملأ» را تشکیل داده اند. این وجودات به اندازۀ انواع ماهیات هستند و هر‏‎ ‎‏وجودی با وجود دیگر، بالذات تباین دارد و هیچ گونه سنخیت و وجه اشتراکی در بینشان‏‎ ‎‏وجود ندارد؛ و تنها ذهن ما از این مفاهیم مختلفه و متکثّره، مفهوم واحدی به نام «مفهوم‏‎ ‎‏وجود» انتزاع می کند؛ وگرنه هیچ گونه شباهتی در بینشان نیست و حقایق وجودیه کاملاً‏‎ ‎‏مباین همدیگرند.‏


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 4مقالات عرفانی (1)صفحه 319
‏دیدگاه این نظریه، از دو جهت دقیقاً مقابل و مخالف دو نظریۀ دیگر واقع می شود:‏

‏1. نظریۀ وحدت وجود که وجود را امر واحد من جمیع الجهات می شمرد و فقط به‏‎ ‎‏یک وجود واحد قائل است؛ اما این نظریه واحد من جمیع الجهات را نمی پذیرد و کثرت‏‎ ‎‏را واقعی می شمارد و خارج را متشکل از «وجودات» می داند، نه «وجود».‏

‏2. نظریۀ سوم ـ که خواهد آمد ـ مشابهت و سنخیتی بین وجودات قائل است؛ و این‏‎ ‎‏نظریه ـ بر خلاف آن ـ معتقد است که «وجودات» ذاتاً با همدیگر متباینند و هیچ گونه‏‎ ‎‏سنخیتی بینشان وجود ندارد.‏‎[55]‎

‏مدّعای نظریۀ تباین متضمن دو جهت است:‏

‏1. وجودات متکثر هستند؛‏

‏2. وجودات متکثر با همدیگر متباینند.‏

‏برای اثبات هر دو جهت، دلیل ذکر نموده اند:‏

دلیل اول‏ بر تکثّر وجودات، مبتنی بر دو مقدمه و یک نتیجه است:‏

‏الف. ماهیات متکثّره در ذهن وجود دارد؛‏

‏ب. کثرت ذهنی نمایندۀ کثرت واقعی و خارجی است؛‏

‏نتیجه: در خارج و واقع، تکثر وجود دارد.‏‎[56]‎

‏این دلیل بسیار متقن به نظر می رسد؛ زیرا مقدمۀ اول، امری وجدانی و بدیهی است و‏‎ ‎‏مقدمۀ دوم نیز قاعده مسلّم فلسفی است که وجود ذهنی از ماورای خود حکایت می نماید‏‎ ‎‏و امکان ندارد که تنها وجود ذهنی باشد و وجود خارجی نداشته باشد؛‏‎[57]‎‏ بنابراین ممتنع‏‎ ‎‏است که ذهن، امر واحد را متکثّر نشان دهد. پس موجودات متکثّر، در خارج تحقق دارند‏‎ ‎‏و نظریۀ وحدت وجود در صورت انکار کثرت ها، نارسا و باطل است.‏

دلیل دوم‏ بر تباین وجودات متکثّر، بساطت وجود است؛ این مطلب مورد پذیرش‏‎ ‎‏جمیع حکما است که وجود، بسیط است و ترکیبات از خواص ماهیت است؛ بنابراین اگر‏

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 4مقالات عرفانی (1)صفحه 320
‏در بین موجودات متکثّر، تباین نباشد و وحدتی وجود داشته باشد، لازمه اش این است که‏‎ ‎‏وجود، مؤلَّف از مابه الاشتراک و مابه الامتیاز باشد، و تألیف و ترکیب با بساطت وجود‏‎ ‎‏سازگاری ندارد؛ پس بین موجودات مختلفه و حقایق وجودیۀ متکثّره ـ که هر یک،‏‎ ‎‏وجودی است بسیط و مستقل ـ تباین وجود دارد و هیچ سنخیتی بین آن ها نیست.‏‎[58]‎

‏جواب این است که در وجود، ما به الاشتراک عین ما به الامتیاز است و این مسأله هیچ‏‎ ‎‏مخالفتی با بساطت وجود ندارد.‏

نظریۀ تشکیک

‏این نظریه منسوب به حکمای ایران باستان‏‎[59]‎‏ است؛ طبق نظریۀ تشکیک، وجود دارای‏‎ ‎‏یک حقیقت واحده و مراتب مختلفه و متکثّره است که کثرت، عین وحدت و وحدت،‏‎ ‎‏عین کثرت است؛ یعنی ما به الامتیاز، عین ما به الاشتراک و ما به الاشتراک، عین ما به‏‎ ‎‏الامتیاز است.‏

‏نظریۀ تشکیک برای تقریب این که ما به الاشتراک عین ما به الامتیاز باشد، به چند مثال‏‎ ‎‏تقریبی رو آورده است:‏

‏1. مراتب اعداد متکثّر و غیر متناهی هستند، ولی ما به الامتیاز هر یک به همان ما به‏‎ ‎‏الاشتراک بر می گردد؛ یعنی اعداد از دو سنخ و دو جنس نیستند، بلکه همگی عدد هستند؛‏‎ ‎‏جهت اشتراکشان همان عدد است که مجموعه ای از وحدت ها هستند، و جهت افتراق‏‎ ‎‏آن ها نیز عدد است که عدد (3) غیر از عدد (2) و عدد (4) غیر از عدد (5) است.‏

‏2. نور و مراتب آن که ما به الاشتراک عین ما به الامتیاز است؛ هم نور قوی نور است و‏‎ ‎‏هم نور ضعیف؛ و فقط اختلاف آن ها در شدت و ضعف می باشد؛ یعنی همان حقیقت‏‎ ‎‏نوریت باعث اشتراک و افتراق آن ها می شود.‏‎[60]‎

‏کسانی که این نظریه را پذیرفته اند چنین استدلال نموده اند که مجبوریم در تمام مراتب‏

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 4مقالات عرفانی (1)صفحه 321
‏و مصادیق مختلف وجود، یک مفهوم عام واحد از وجود داشته باشیم؛ و از مصادیق کثیر‏‎ ‎‏«بما هو کثیر» بدون این که جهت وحدت در نظر بگیریم، این مفهوم عام انتزاع نمی شود.‏‎ ‎‏جهت وحدت و مفهوم عامی که جمیع مراتب و مصادیق را در بر بگیرد، تشکیک است که‏‎ ‎‏وجود را حقیقت واحدی می شمارد که دارای مراتب مختلف است.‏‎[61]‎

تحقیق در مسأله

‏چنانچه در نظریۀ تباین وجودات متکثّره هیچ جهت وحدتی لحاظ نشود که مصادیق‏‎ ‎‏مختلف و مراتب، رجوع به آن کنند، با توجه به آنچه ذکر شد، مورد پذیرش نیست.‏

‏اما نظریۀ وحدت وجود، نظریه ای نیست که به آسانی مورد مناقشه قرار گیرد و رد‏‎ ‎‏شود. این نظریه از دیر زمان مطرح بوده و مرحوم فروغی در ‏‏سیر حکمت در اروپا‏‏ به بسیاری‏‎ ‎‏از نظرات و آراء فیلسوفان قدیم اروپایی و یونانی، نظریۀ وحدت وجود اطلاق نموده‏‎ ‎‏است. گرچه شهید مطهری ‏‏رحمه الله‏‏ این انتساب را نمی پذیرد و آن نظریات را به نحو دیگری‏‎ ‎‏توجیه می نماید؛ اما این حقیقت را نمی توان انکار نمود که نظریۀ وحدت وجود، سیر‏‎ ‎‏تاریخی را پشت سر گذاشته است و همچون بقیۀ اندیشه ها و آراء، لزوماً تحولات و‏‎ ‎‏دگرگونی هایی داشته است. لذا معانی مختلفی را که برای وحدت وجود ذکر شد، می توان‏‎ ‎‏به همین سیر تاریخی و تحول معنایی آن برگرداند.‏

‏بسیاری از دانشمندان بر این اعتقادند که وحدت وجود قبل از ابن عربی مطرح نبوده‏‎ ‎‏است و محیی الدین اولین کسی است که این مقوله را طرح کرده و اگر نظراتی قبل از ایشان‏‎ ‎‏مطرح بوده، غیر از وحدت وجود است.‏

‏شهید مطهری ‏‏رحمه الله‏‏ وحدت وجود از دیدگاه عرفا و وحدت از دیدگاه فلسفه را تفکیک‏‎ ‎‏می کند. ایشان معتقد است که نمی توان به طور جزم ادعا نمود که وحدت وجود قبل از‏‎ ‎‏ابن عربی وجود داشته است. وحدت در میان عرفا مطرح بوده؛ ولی این که آیا وحدت‏‎ ‎‏وجود بوده یا وحدت شهود، دلیلی قانع کننده وجود ندارد. اما در بین فلاسفه به هیچ وجه‏‎ ‎‏سیمای وحدت وجود به شکل امروزی آن ارائه نشده بود و اولین بار، ملاصدرا این مسأله‏

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 4مقالات عرفانی (1)صفحه 322
‏را از عرفان وارد فلسفه نمود.‏‎[62]‎

‏دکتر ابو العلا عفیفی، شارح ‏‏فصوص الحکم‏‏ محیی الدین ابن عربی، قاطعانه معتقد است‏‎ ‎‏که وحدت وجود قبل از ابن عربی وجود نداشته است و عرفای قرن سوم و چهارم اگر از‏‎ ‎‏وحدت وجود سخنی به میان آورده اند، وحدت شهود است، نه وحدت وجود. ایشان در‏‎ ‎‏مقدمۀ ‏‏شرح فصوص الحکم‏‏ می نویسد:‏

و لم یکن لمذهب وحدة الوجود وجود فی الإسلام فی صورته الکاملة قبل ابن‎ ‎عربی... أقول: مانقل عن بایزید و حلاّج، بل عن ابن الفارض المعاصر لا بن عربی،‎ ‎لیس فی نظری دلیلاً علی اعتقادهم فی وحدة الوجود، بل علی أنّهم کانوا رجالاً فنوا‎ ‎فی حبّهم الله عن أنفسهم و عن کلّ ما سوی الله ؛ فهم لم یشاهدوا فی الوجود غیره. و‎ ‎هذه وحدة شهود، لا وحدة وجود.‎[63]‎

‏استاد سیدجلال الدین آشتیانی پس از نقل قول دکتر ابو العلا عفیفی و نقد شرح ایشان‏‎ ‎‏بر ‏‏فصوص الحکم‏‏ و نحوۀ تعلیم و تحقیق دکتر عفیفی دربارۀ عرفان و کتاب وزین‏‎ ‎‏محیی الدین، دربارۀ وحدت وجود می نویسد:‏

‏اعتقاد به وحدت وجود اختصاص به ابن عربی ندارد؛ بزرگان ائمه عرفان، قایلان به وحدت‏‎ ‎‏وجودند و وحدت را حقیقی و کثرت را اعتباری می دانند...‏

‏برخی از مستشرقان و کسانی که خود، صاحب رأی نیستند، بنیان گذاران تصوّف را ـ که بیش تر‏‎ ‎‏در نیمۀ دوم قرن چهارم و اوایل قرن پنجم ظهور کردند و تصوّف در آن دوران وارد وادی‏‎ ‎‏تکامل گردیده بود ـ به عنوان قایلان به وحدت شهود ذکر کرده اند.‏‎[64]‎

‏آیة الله حسن زاده پس از نقل معانی وحدت وجود، می نویسد:‏

‏وحدتی را که عارف می گوید، همین است که وجود را واحد شخصی می داند؛ یعنی حق را واحد‏‎ ‎‏به وحدت حقّۀ حقیقیه می داند؛ یعنی مطلقۀ منزّه از اطلاق و تقیید، نه اطلاق در مقابل تقیید‏‎ ‎‏ـ  که خود تقیید است ـ بلکه مطلق است به اطلاق احاطی صمدی عینی که جمیع کلمات‏

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 4مقالات عرفانی (1)صفحه 323
‏وجودیه شجون شئون ذاتیۀ حق و ظهورات نسب اسمائیه حقّند؛ ‏‏«‏هُوَ الْأوَّلُ وَ الاْخِرُ وَ الظَّاهِرُ‎ ‎وَ الْبَاطِنُ وَ هُوَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ‏»‏‏.‏‎[65]‎

‏از این معنای منیع در صحف عارفان بالله تعبیر به وحدت وجود می شود؛ یعنی وجود صمد حق‏‎ ‎‏که وجود مطلق و مطلق وجود است؛ که او را نه مبدأ متصور است و نه منتهی، و نه ثانی، تا ثانی‏‎ ‎‏را ضد و ندّ و شریک و مثل و از این گونه عبارت اعتبار کنی... این است معنای صدق و حق‏‎ ‎‏وحدت وجود.‏‎[66]‎

‏با توجه به آنچه بیان گردید اگر تشتّت الفاظ را کنار نهیم، نظریۀ تشکیک وجود که‏‎ ‎‏مبتنی  بر اشتراک معنوی وجود است، با نظریۀ وحدت وجود در تفسیرهای مختلف ـ به‏‎ ‎‏جز تفسیر وحدت شخصیه که تمام متکثّرات و موجودات عالم را انکار می نماید ـ قابل‏‎ ‎‏جمع است؛ چون در هر کدام، به نحوی وحدت حقّۀ حق تعالی و همچنین تکثّرات و‏‎ ‎‏مراتب مختلف در عالم امکان، لحاظ شده است؛ گرچه در نظر دقّی، اختلاف هایی‏‎ ‎‏می توان  یافت.‏

‏اکنون با در نظر داشتن این اقوال در مسأله وحدت و کثرت و مراتب وجود، به تبیین‏‎ ‎‏آراء حضرت امام ‏‏رحمه الله‏‏ می پردازیم.‏

دیدگاه حضرت امام دربارۀ وحدت وجود

‏حضرت امام ‏‏رحمه الله‏‏ دربارۀ وحدت وجود قائل به وحدت شخصیه است و ما در این‏‎ ‎‏مختصر به طرح ویژگی های وحدت وجود از دیدگاه ایشان می پردازیم:‏

‏1. در دار هستی جز یک حقیقت و یک اصل شریف که سرچشمۀ تمام خیرات و‏‎ ‎‏جمیع کمالات است، وجود ندارد و آن، حقیقت وجود است.‏‎[67]‎

‏2. حقیقت وجود، بسیط من جمیع الجهات است و ترکیب مطلقاً در او راه ندارد.‏‎ ‎‏این  ویژگی مادامی است که ذات در محوضت و صراحت خود باقی باشد؛ ولی اگر‏‎ ‎‏از  مرتبۀ خود تنزل نمود و از حقیقت و صرافت خارج شد، طبق هر مقام،‏

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 4مقالات عرفانی (1)صفحه 324
‏ترکیب های  عقلی و خارجی بر او عارض می شود.‏‎[68]‎

‏3. حقیقت وجود عین همۀ کمالات است؛ چنانچه صرف وجود، صرف کمال است.‏‎ ‎‏بنابراین حقیقت وجود، عین وحدت است و عین همۀ صفات جمالیه و جلالیه  است؛‏‎ ‎‏چون وحدت مساوق با وجود و از کمالات موجود بما هو موجود محسوب  می شود.‏‎[69]‎

‏4. ذات حق با این که واحد است، مستجمع جمیع صفات کمال و اسماء جلال و جمال‏‎ ‎‏است و عرفا از این وحدت در خداوند، به «وحدت جمعیه» تعبیر نموده اند. در وحدت‏‎ ‎‏حقّه هر چه وحدت اتمّ و اقوی باشد، صدق مفاهیم کمالی بیش تر می گردد و اسماء و‏‎ ‎‏صفات افزایش می یابند؛‏‎[70]‎‏ چنان که حافظ می گوید:‏

‏ ‏

‏ـ زلف آشفتۀ او موجب جمعیت ماست‏   ‏چون چنین است، پس آشفته ترش باید کرد‏

‏ـ در خلاف آمد عادت بطلب کام که من‏   ‏     ‏‏کسب جمعیت از آن زلف پریشان کردم‏‎[71]‎

‏ ‏

‏از این «زلف پریشان»، کثرت نوریه را اراده می نماید که هر چه بیش تر و افزون تر باشد،‏‎ ‎‏کمال برتر و وحدت اتمّ و قوی تر است.‏

مراتب وجود

‏از منظر حضرت امام ‏‏رحمه الله‏‏ مراتب و سلسله مدارج وجود، همگی از اسماء الهی هستند.‏‎ ‎‏ایشان در ‏‏شرح دعای سحر ‏‏می فرماید:‏

لعلّک بعد التدبّر فی روح الاسم و التفکّر فی حقیقته و مطالعة دفتر سلسلة الوجود و‎ ‎قراءة أسطره، ینکشف لک بإذن الله و حسن توفیقه، أنّ سلسلة الوجود و مراتبها و دائرة‎ ‎الشهود و مدارجها و درجاتها کلّها أسماء إلهیة.‎[72]‎

‏حضرت امام ‏‏رحمه الله‏‏ ادلّه ای که بر مدعای خویش اقامه می نماید این است که «اسم» به‏‎ ‎‏معنای علامت است و هر موجودی که از عالم غیب قدم به عالم هستی گذارد، علامتی از‏

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 4مقالات عرفانی (1)صفحه 325
‏خالق و مظهری از مظاهر پروردگار می باشد؛ بنابراین حقایق کلی، امّهات اسماء الهی‏‎ ‎‏هستند و کلیۀ اسماء عینیه، در تحت اسماء الهی که در مقام الهیت هستند قرار می گیرند و‏‎ ‎‏مظهری از مظاهر آن ها می باشند.‏‎[73]‎

‏نحوۀ تکثّر و مراتب وجود و تجلّی و تعیّن اسماء و صفات الهی را در قسمت بعد‏‎ ‎‏(در  شناخت حق و اسماء و صفات الهی) بیش تر مورد بحث قرار می دهیم و در آن جا ـ ان‏‎ ‎‏شاء الله ـ مطلب روشن تر خواهد گردید. در این بخش، به طور مختصر، به شمارش مراتب‏‎ ‎‏وجود و نحوۀ تکثّر و جایگاه و ویژگی های مراتب وجود می پردازیم.‏

نحوۀ تکثّر و جایگاه مراتب

‏مقام غیب الغیوب خالی از هر نوع تکثّر و شوائب تعیّن است. عالم تکثّرات را قابلیت‏‎ ‎‏تجلّی حقیقت ذات مقدس نبود؛ لذا خلیفه اکبر و فیض اقدس، واسطۀ فیض الهی گردید.‏‎ ‎‏از آن حقیقت قدسی تعبیر به «حقیقت محمّدیه» می شود که مقدس ترین و کامل ترین مرتبۀ‏‎ ‎‏وجودی است و جهت وحدت در آن اتمّ است؛ گرچه جهت کثرت نیز در آن وجود دارد؛‏‎ ‎‏چون منشأ تکثّرات عالم می باشد.‏

‏نخستین مظهر وجودی که از مرتبۀ فیض اقدس کسب فیض نمود اسم اعظم الهی بود.‏‎ ‎‏حضرت اسم اعظم به حسب مقام و به اقتضای مرتبۀ وجودی اش، مستجمع جمیع صفات‏‎ ‎‏و اسماء است و در تمام فعلیات و قابلیات ظهور و بروز دارد. این مقام، واسطۀ ارتباط بین‏‎ ‎‏صفات و اسماء دیگر و حضرت فیض اقدس است.‏

‏پس از مقام اسم اعظم، مقام های اسماء رحمانیت و رحیمیت ذاتی هستند. این دو‏‎ ‎‏حضرت از مرتبۀ اسم اعظم کسب فیض می نمایند و ظهور و بروز می یابند؛ لذا در مقام و‏‎ ‎‏درجات بالاتر وجودی قرار دارند و بدین سبب رحمت الهی بر غضب وی سبقت دارد؛‏‎ ‎«یا من سبقت رحمتُه غضبَه».

‏پس از این مراتب و مقام های مقدس، اسماء جلال و جمال دیگری هست که هر کدام‏‎ ‎‏طبق مقام و مرتبۀ وجودی شان، یکی پس از دیگری، ظهور می کنند. بنابراین نخستین‏

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 4مقالات عرفانی (1)صفحه 326
‏تکثّری که در عالم وجود متحقق شد، به واسطۀ کثرت اسماء و صفاتی بود که در حضرت‏‎ ‎‏علمی و مقام واحدیّت جمعی به وقوع پیوست و خلیفۀ الهی با تعیّنات اسمائی، لباس‏‎ ‎‏کثرت به تن کرد و مبدأ المبادی برای کثرات در عین حقیقت شد و اصل اصول اختلاف‏‎ ‎‏مراتب وجود در عالم گردید.‏‎[74]‎

مراتب پنج گانه عرفان

‏مراتب وجود به حسب اصطلاح عرفا پنج است که حضرت امام ‏‏رحمه الله‏‏ در خطبۀ ‏‏شرح دعای‏‎ ‎‏سحر‏‏ با عبارت «الحافظ للحضرات الخمس الإلهیة» بدان اشارت دارند. این مراتب پنج گانه‏‎ ‎‏در نزد عرفا عبارتند از:‏

‏1. مرتبۀ غیب مغیب که غیب اول و تعیّن اولش گویند؛‏

‏2. مرتبۀ غیب ثانی که مسمّی به تعیّن ثانی است؛‏

‏3. مرتبۀ ارواح که مرتبۀ ظهور حقایق کونیۀ مجردۀ بسیطه است؛‏

‏4. مرتبۀ عالم مثال و این مرتبۀ وجود است برای اشیاء کونیۀ لطیفه؛‏

‏5. مرتبۀ عالم اجسام.‏

‏شاه نعمت الله می گوید:‏

‏ ‏

‏غیب مطلق حضرتی از حضرتش‏   ‏عالم اعیان بود در خدمتش‏

‏هم شهادت حضرتی دیگر بود‏   ‏عالم او ملک خوش پیکر بود‏

‏حضرتی دیگر بود غیب مضاف‏  ‏     ‏‏در میان هر دو حضرت بی خلاف‏

‏وجه غیب مطلقش جبروت دان‏  ‏     ‏‏علم معقولات از این عالم بخوان‏

‏با شهادت وجه او باشد مثال‏   ‏چار حضرت گفتۀ صاحب کمال‏

‏چار حضرت در یکی حضرت نگر‏   ‏تا ببینی پنج حضرت ای پسر‏‎[75]‎

‏ ‏

‏بر اساس دیدگاه امام ‏‏رحمه الله‏‏ وجود دارای مراتبی است که از طریق تعیّن و تقدم و تأخّر‏‎ ‎‏رتبی اسماء الهی حاصل می گردد؛ بنابراین حقیقت و ذات واقعی، یکی بیش نیست و بقیۀ‏‎ ‎‏موجودات، تجلّی و ظهورات آن حقیقت می باشند. طبق این نظریه، مراتب وجود‏

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 4مقالات عرفانی (1)صفحه 327
‏ویژگی ها و خصوصیاتی دارند که فهرست وار برخی آن ها را می شماریم:‏

1.تجلّی ذات‏: همۀ مراتب وجود، پرتو تجلّی ذات اقدس الهی هستند و جملگی ـ از‏‎ ‎‏پایین ترین مرتبۀ وجود که عالم طبیعت باشد، تا بلندترین مقام هستی که سرچشمۀ‏‎ ‎‏ملکوت اعلی و جبروت اعظم است ـ در پیشگاه حضرتش به طور یکسان حضور دارند.‏‎[76]‎

2. کامل و ناقص‏: مراتب وجود، مرتبۀ صاعده و مرتبۀ نازله دارد؛ هر مرتبه که به ذات‏‎ ‎‏اقدس نزدیک تر باشد، وجودش اکمل و اتمّ است و در مرتبۀ صاعدۀ وجودی قرار دارد؛ و‏‎ ‎‏به هر اندازه از آن مقام دورتر باشد، نقصش بیش تر و کمالش کم تر است.‏‎[77]‎

3. ظهور و بطون‏: هر موجودی در هر مرتبۀ وجودی، دارای مقام ظهور و بطون است.‏‎ ‎‏مقام اول، مقام ملک و شهود و مرتبۀ نازلۀ دنیایی است که در حال تصرّم و تغیّر و مجاز و‏‎ ‎‏فنا است؛ و مقام دوم که مقام بطون و مقام ملکوت و غیبی است، نشئه صاعدۀ اخروی‏‎ ‎‏است. نشئه ملکوتی و باطنی، مقام ثبوت و خلود است. مرتبۀ نازلۀ وجود گرچه ناقص و‏‎ ‎‏محدود است، ولی محمل صعود و مهد تربیت مقامات عالیه و نشئه صاعدۀ وجود می باشد‏‎ ‎‏و به لسان دینی، مرتبۀ نازله (دنیا)، مزرعه ای برای مرتبۀ صاعده (آخرت) است.‏‎[78]‎

4. صعود و نزول‏: در دایرۀ هستی، موجودات در دو قوس صعود و نزول قرار دارند.‏‎ ‎‏هر نشئۀ وجودی، گاهی در صعود است و زمانی در نزول. برخی وجودات چنان در قوس‏‎ ‎‏صعودی پیش می روند که تا آخرین مرتبۀ حضور گام می نهند و به مقام ‏‏«‏قَابَ قَوْسَیْنِ أوْ‎ ‎أدْنَی‏»‏‎[79]‎‏ می رسند؛ موجوداتی نیز در قوس نزول هبوط می کنند و چنان در این نشئۀ نازله‏‎ ‎‏سقوط می کنند که در مرز نیستی ‏‏«‏لَسْتُمْ عَلَی شَیْ ءٍ‏»‏‎[80]‎‏ قرار می گیرند.‏

5. مُلک و ملکوت‏: مراتب روحانی وجود، به مراتب دیگر و مقام های ملکی قابل تغییر‏‎ ‎‏است؛ ‏‏«‏فَتَمَثَّلَ لَهَا بَشَراً سَوِیّاً‏»‏‎[81]‎‏ و نیز مرتبۀ ملکی به مقام ملکوتی قابل تبدیل می باشد؛ مانند‏‎ ‎‏صور ملکوتیۀ اعمال و معراج ختم مرتبت.‏


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 4مقالات عرفانی (1)صفحه 328

تشبیه به مُثُل افلاطونی

‏نظریۀ امام ‏‏رحمه الله‏‏ در مقام ظهور و بطون، همانند است به نظریۀ «مُثُل افلاطون». بر اساس‏‎ ‎‏حکمت افلاطونی هر آنچه در این جهان وجود دارد، همگی ظواهر، عوارض، گذرنده و‏‎ ‎‏متغیّر هستند؛ اما حقایقی نیز وجود دارد که اصیل، باقی، مطلق و لا یتغیّر و فارغ از زمان و‏‎ ‎‏مکان و ابدی و کلی هستند. افلاطون آن حقایق را "‏‎Idee‎‏" نامیده است که حکمای اسلامی‏‎ ‎‏«مثال» و در جمع، «مُثُل» ترجمه نموده اند.‏

‏طبق نظریۀ مُثُل، تمام موجودات ـ چه مادی مانند حیوان، نبات و جماد، و چه غیر‏‎ ‎‏مادی مانند اوصاف و احوالی چون شجاعت، عدالت و غیره ـ حقیقتی دارند غیر متکثّر و‏‎ ‎‏لایتغیّر. نسبت هر چیزی با حقیقتش، مانند نسبت سایه به صاحب سایه است و وجودش‏‎ ‎‏به واسطۀ بهره ای است که از همان حقیقت دارد.‏

‏به نظر افلاطون، کمال هر چیز در رسیدن به مُثُل و حقیقت است و راه رسیدن به آن،‏‎ ‎‏سیر و سلوک می باشد؛ انسان به واسطۀ سیر و سلوک، از کثرات عبور می کند و به وحدت‏‎ ‎‏مطلق و حقیقت مطلق نایل می گردد.‏‎[82]‎

‏این دو نظریه، از جهات بسیاری ـ مانند تفکیک دو مقام، تغیّر در ظواهر و ثبوت در‏‎ ‎‏باطن، و این که مقام ظواهر با سیر و سلوک و صعود و کمال به آن حقیقت باطنی می رسد ـ‏‎ ‎‏شبیه همدیگرند. اما نظریۀ مُثُل، عالم ظواهر را فقط عوارض و سایه می داند و آن را ظلّی‏‎ ‎‏می پندارد که واقعیتی ندارد؛ ولی نظریۀ امام ظاهراً برای مقام ظهور نیز واقعیتی قائل است؛‏‎ ‎‏گرچه این مقام، متغیّر و ناقص است و باید در سیر صعودی به کمال و حقیقت برتر برسد.‏

مقالۀ هستی شناسی فلسفی و عرفانی

‏صدور کثرت از وحدت از دیر زمان ذهن جست وجوگر بشری را به خود مشغول‏‎ ‎‏داشته است. فلاسفه اهتمام خاصی به این مسأله داشته و برهاناً به تحلیل و تبیین آن‏‎ ‎‏کوشیده اند. عرفا نیز ذوقاً مطالبی ارائه داده اند.‏

‏در فلسفۀ فارابی و همچنین ابن سینا در رأس هرم هستی، واجب الوجود قرار دارد و‏

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 4مقالات عرفانی (1)صفحه 329
‏واجب الوجود در خود تعقّل می کند. در این فلسفه تصور، مساوی با پدیداری است؛ وقتی‏‎ ‎‏خداوند به ذات خود می اندیشد، عقل اول به وجود می آید؛ عقل اول، هم به خود‏‎ ‎‏می اندیشد و هم به واجب الوجود؛ اندیشۀ به خود باعث پدیداری عقل بعدی می شود، و‏‎ ‎‏اندیشۀ به مرحلۀ بالاتر باعث جوشش و حرکت می گردد. این جوشش و حرکت و خلق‏‎ ‎‏ادامه دارد تا عقل دهم و عقل دهم، که عقل فعّال است، مستقیماً عالم طبیعت و کرۀ خاکی‏‎ ‎‏را می آفریند.‏

‏فلسفه در زمان فارابی و ابن سینا آمیخته با طبیعیات بود؛ لذا آن فیلسوفان بر اساس‏‎ ‎‏هیئت بطلمیوسی، عقول عشره را مطرح نموده اند. فلسفۀ فارابی و نظریۀ جهان شناسی او‏‎ ‎‏را ابن سینا با شور و شوق پذیرفته و شرح نموده است. شیخ الرئیس در این زمینه‏‎ ‎‏اختلافاتی بسیار جزئی با فارابی دارد.‏‎[83]‎

‏شیخ شهاب الدین سهروردی (549 ـ 585 یا 587 ق) که نقش برجسته ای در احیای‏‎ ‎‏فلسفه در جهان اسلام دارد، مفاهیم فلسفی را با الهام از قرآن، تحلیل و تبیین نموده است.‏‎ ‎‏ایشان در هستی شناسی نیز سراغ قرآن را گرفته و نور را بسیار برجسته یافته است؛ لذا شیخ‏‎ ‎‏مقتول فلسفه اش را بر اساس نور بنا نهاده است.‏

‏سهروردی خداوند را «نور الانوار»، «نور السماوات و الارض» و «نور اعظم» می داند.‏‎ ‎‏این نور، شعاع هایی دارد که اولین شعاع آن، نور اول نامیده می شود؛ سپس نور دوم، سوم...‏‎ ‎‏تا نور دهم. ایشان این نورها را «انوار قاهره» «اصول اعلون» و «عالم امّهات» می گوید. بین‏‎ ‎‏انوار و عالم طبیعت سنخیتی نیست؛ لذا برای تدبیر عالم خاکی، انوار واسطه وجود دارند‏‎ ‎‏که شیخ اشراق آن انوار واسطه را «انوار مدبّره» نام می نهد. بر خلاف نظریۀ فارابی و‏‎ ‎‏ابن سینا که عقل دهم مستقیماً به تدبیر عالم طبیعت می پرداخت، به نظر ایشان نور دهم‏‎ ‎‏مستقیماً با عالم طبیعت در ارتباط نیست؛ بلکه انوار مدبّره واسطه ای بین انوار قاهره و عالم‏‎ ‎‏طبیعت هستند. البته در کنار این انوار طولی، انوار عرضی دیگری نیز وجود دارند که شیخ‏‎ ‎‏اشراق به آنان«ارباب انواع» لقب داده است.‏‎[84]‎


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 4مقالات عرفانی (1)صفحه 330
‏در جهان شناسی عرفانی ای که حضرت امام ‏‏رحمه الله‏‏ ارائه می دهد، حقیقت ذات الهی غیب‏‎ ‎‏محض است و هیچ سنخیتی با موجودات دیگر ندارد و هیچ یک از این موجودات،‏‎ ‎‏شأنیت تجلّی و فیض آن حقیقت غیبی را ندارد؛ لذا برای تحقق تجلّی و فیض الهی، مقام‏‎ ‎‏برزخ البرازخ و حضرت خلیفۀ اکبر و واسطۀ فیض حق متحقق شد. این مقام، جامع همۀ‏‎ ‎‏اوصاف و اسماء و وجود منبسط و واحد است. پس از این مرتبه، مقام اسماء و اوصاف‏‎ ‎‏است و سپس مرتبۀ ظهورات و تعیّنات.‏

‏طبق نظریۀ عارف محقق، صاحب ‏‏مصباح الهدایه‏‏، مراتب وجود بر اساس مراتب و‏‎ ‎‏تعیّن های اسماء و اوصاف است.‏

‏ ‏

‏چو هراسم را مظهر آمد ز غیب‏   ‏جهان گشت موجود بی هیچ ریب‏

‏ ‏

‏البته در مقام اسماء، اعتبارات بسیاری نهفته است و همچنین مراتب عالم ارواح،‏‎ ‎‏عالم  مثال، عالم طبیعت و جسم، هر کدام جدا و در ترتیب طولی و قوس صعود و نزول‏‎ ‎‏قرار دارند.‏

‏ ‏


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 4مقالات عرفانی (1)صفحه 331

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

کتاب نامه

‏قرآن کریم.‏

‏1. ‏‏الاسفار الاربعه‏‏، محمد بن ابراهیم صدرالدین شیرازی، بیروت، داراحیاء التراث العربی،‏‎ ‎‏1410 ق.‏

‏2. ‏‏اصول فلسفه و روش رئالیسم‏‏، سیدمحمدحسین طباطبائی، قم، صدرا، 1374 ش.‏

‏3. ‏‏تاریخ فلسفه‏‏، امیل بریه، ترجمه علی مراد داودی، تهران، مرکز نشر دانشگاهی،‏‎ ‎‏1374  ش.‏

‏4. ‏‏تاریخ فلسفه در اسلام‏‏، میر محمد شریف، ترجمۀ فارسی زیر نظر نصرالله پور جوادی،‏‎ ‎‏مرکز نشر دانشگاهی، 1362 ش.‏

‏5. ‏‏تاریخ فلسفه در جهان اسلام‏‏، حنا الفاخوری، ترجمۀ عبدالمحمد آیتی، انتشارات علمی و‏‎ ‎‏فرهنگی.‏

‏6. ‏‏دیوان امام‏‏، امام خمینی، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1373 ش.‏

‏7. ‏‏سیر حکمت در اروپا‏‏، محمدعلی فروغی، تهران، کتاب فروشی زوّار، 1317 ش.‏

‏8. ‏‏شرح چهل حدیث‏‏، امام خمینی، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1378 ش.‏

‏9. ‏‏شرح دعای سحر‏‏، امام خمینی، به کوشش سیداحمد فهری، اطلاعات، 1371 ش.‏

‏10. ‏‏شرح فصوص الحکم‏‏، تاج الدین حسین خوارزمی، تصحیح مایل هروی، تهران، انتشارات‏‎ ‎‏مولوی، 1357  ش.‏

‏11. ‏‏شرح مقدمه قیصری‏‏، سیدجلال الدین آشتیانی، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، 1372 ش.‏

‏12. ‏‏الکافی‏‏، محمدبن یعقوب کلینی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1367 ش.‏

‏13. ‏‏مجموعه آثار‏‏، مرتضی مطهری، قم، صدرا، 1377 ش.‏


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 4مقالات عرفانی (1)صفحه 332
‏14. ‏‏مجموعه مصنّفات شیخ اشراق‏‏، شهاب الدین سهروردی (شیخ اشراق)، تصحیح و مقدمه‏‎ ‎‏هانری کربن، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی.‏

‏15. ‏‏مصباح الهدایة الی الخلافة والولایه‏‏، امام خمینی، مقدمه سیدجلال الدین آشتیانی، تهران،‏‎ ‎‏مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1376 ش.‏

‏16. ‏‏نهایة الحکمه‏‏، سیدمحمدحسین طباطبائی، تحقیق و تعلیق عباس علی زارعی‏‎ ‎‏سبزواری، قم، مؤسسة النشر الاسلامی، 1417 ق.‏

‏17. ‏‏یازده مقاله فارسی‏‏، حسن حسن زاده آملی، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی،‏‎ ‎‏1363 ش.‏

‏ ‏


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 4مقالات عرفانی (1)صفحه 333

‎ ‎

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 4مقالات عرفانی (1)صفحه 334

  • )) کافی، ج 1، ص 270.
  • )) همان.
  • )) همان، ج 2، ص 55، ح 3.
  • )) بقره (2): 163.
  • )) یوسف (12): 39.
  • )) شوری (42): 11.
  • )) رعد (13): 16.
  • )) صافات (37): 96.
  • )) فتح (48): 10.
  • )) قلم (68): 42.
  • )) قصص (28): 88.
  • )) حدید (57): 3.
  • )) انفال (8): 17.
  • )) نساء (4): 164.
  • )) شرح چهل حدیث، ص 191 ـ 193.
  • )) همان، ص 192.
  • )) همان، ص 542.
  • )) شرح فصوص الحکم، ص 11.
  • )) شرح چهل حدیث، ص 544.
  • )) همان، ص 544 ـ 545.
  • )) تاریخ فلسفه، ج 1، ص 171.
  • )) شرح چهل حدیث، ص 606 ـ 608.
  • )) همان، ص 598 ـ 599.
  • )) حدید (57): 4.
  • )) بقره (2): 115.
  • )) انسان (76): 30.
  • )) همان.
  • )) مصباح الهدایه، مصباح 1.
  • )) همان.
  • )) همان، مصباح 31.
  • )) همان، مصباح 1.
  • )) همان.
  • )) همان، مصباح 4.
  • )) همان، مصباح 7.
  • )) همان، مصباح 7 و 8.
  • )) همان، مصباح 9.
  • )) مقدمه مصباح الهدایه، ص 27.
  • )) شرح فصوص الحکم، ص 19.
  • )) شرح دعای سحر، ص 113.
  • )) دیوان امام، ص 47.
  • )) همان، ص 52.
  • )) شرح فصوص الحکم، ص 19 ـ 21.
  • )) مصباح الهدایه، ص 25 و 33؛ شرح دعای سحر، ص 116 ـ 117.
  • )) شرح دعای سحر، ص 116.
  • )) همان، ص 121.
  • )) اسفار اربعه، ج 7، ص 204.
  • )) یازده مقاله، ص 88ـ 95.
  • )) مصباح الهدایه، 64.
  • )) همان، ص 65.
  • )) همان.
  • )) یازده رساله فارسی، ج 1، ص 37 ـ 40.
  • )) اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج 3، ص 60.
  • )) نهایة الحکمه، مرحله اول، فصل سوم.
  • )) اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج 3، ص 61.
  • )) همان، ص 62.
  • )) همان، با تلخیص.
  • )) نهایة الحکمه، مرحله دوم، فصل سوم (وجود ذهنی).
  • )) اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج 3 ص 62 ـ 63.
  • )) حکمای ایران باستان را «فهلوی» می گویند و آن ها حکمای ایران قدیم قبل از اسلام هستند؛ به خصوص دانشمندان عصر ساسانیان. «فهلوی» منسوب به فهله و اسم پنج بلد اصفهان، ری، همدان، نهاوند و آذربایجان است. (فیاضی، پاورقی نهایة الحکمه).
  • )) اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج 3، ص 63 ـ 66.
  • )) نهایة الحکمه، مرحله اول، فصل سوم.
  • )) مجموعه آثار، ج 9، ص 173 ـ 178.
  • )) شرح فصوص الحکم، عفیفی، مقدمه، ص 5.
  • )) شرح فصوص الحکم، مقدمه، ص 15.
  • )) حدید (57): 3.
  • )) یازده رساله فارسی، ص 35.
  • )) شرح چهل حدیث، ص 607.
  • )) همان.
  • )) همان، ص 414.
  • )) همان، ص 614.
  • )) دیوان حافظ، غزل 319.
  • )) شرح دعای سحر، ص 115.
  • )) همان، ص 115 ـ 116.
  • )) مصباح الهدایه، مصباح 10 ـ 14.
  • )) شرح دعای سحر، ص 30.
  • )) شرح چهل حدیث، ص 435.
  • )) مصباح الهدایه، مصباح 10 ـ 15.
  • )) شرح چهل حدیث، ص 120.
  • )) نجم (53): 9.
  • )) مائده (5): 68.
  • )) مریم (19): 17.
  • )) سیر حکمت در اروپا، ج 1، ص 18 ـ 20.
  • )) تاریخ فلسفه در اسلام، ج 1، ص 648 ـ 651؛ تاریخ فلسفه در جهان اسلام، ص 410 ـ 419.
  • )) مجموعه مصنفات شیخ اشراق، ج 2، قسم الثانی، مقالة الثانیة فی ترتیب الوجود؛ تاریخ فلسفه در اسلام، ج 1، ص  529.