کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره)

اسماء و صفات جمال و جلال الهی از منظر امام خمینی (ره)

‏ ‏

‏ ‏

اسماء و صفات جمال و جلال الهی از منظر امام خمینی رحمه الله

‏ ‏

دکتر بتول خسروی

مقدمه 

‏حقیقت مقدس حق، به حکم ‏‏«‏کُلَّ یَوْمٍ هُوَ فِی شَأْنٍ‏»‏‎[1]‎‏ دارای شئونات و تجلیات مختلفی‏‎ ‎‏است که در مراتب الهیه صورت می پذیرد و اختلاف در تجلیات، حکایت از اختلاف و‏‎ ‎‏تعدد اسماء دارد. ‏

‏اسماء، حقایق عینیه ای هستند که ظهورات و تجلیات هویّت مطلقه اند و با هر تجلّی،‏‎ ‎‏خلقی جدید و خلعی دیگر صورت می پذیرد که با آن، درهای وجود باز می شود و غیب با‏‎ ‎‏شهود ارتباط پیدا می کند.‏

‏به طور کلی اسماء را از دو منظر می توان مورد بررسی قرار داد: یکی از منظر‏‎ ‎‏وجود شناختی اسماء و دیگر از نظر پدیدار شناختی.‏

‏در وجود شناختی اسماء، ماهیت اسماء و مفهوم و نسبتی که با ذات دارند مورد بررسی‏‎ ‎‏قرار می گیرد. اما در حوزۀ پدیدار شناختی اسماء، اقسام و انواع اسماء و صفات، مراتب و‏‎ ‎‏حضرات اسمائی، نسبت اسماء جزئی و کلی، احدیّت اسماء، تفاضل مظاهر اسماء و‏‎ ‎‏نامتناهی بودن آن ها مورد بررسی قرار می گیرد. همچنین نسبت اسماء با یکدیگر و با سایر‏‎ ‎‏پدیده ها مربوط به این حوزه است. در این میان،  بیش تر منابع موجود از مکتوبات عرفانی،‏

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 4مقالات عرفانی (1)صفحه 177
‏به بررسی وجود شناختی اسماء و صفات اختصاص یافته  است.‏

‏امام خمینی ‏‏رحمه الله‏‏ از آن دسته از عارفان است که علاوه بر شرح اسماء، به عمده ترین‏‎ ‎‏مباحث پدیدار شناسی اسماء پرداخته و مباحث عمیقی چون مراتب اسماء، حکومت و‏‎ ‎‏دولت اسماء، اقتضائات اسمائی، نسبت صفات متقابله و اسماء جلالی و جمالی با یکدیگر‏‎ ‎‏و... را مورد بررسی قرار داده است که در این مقاله به این دسته از مباحث از منظر امام‏‎ ‎‏پرداخته می شود.‏

‏در ابتدا به مفهوم «اسم» و «صفت» و نسبت آن ها با ذات پرداخته می شود.‏

تعریف اسم

‏وقتی ذات به همراه صفتی از صفات لحاظ شود، «اسم» نامیده می شود؛ مانند‏‎ ‎‏«عالم»  که  اسم است برای ذات متصف به صفت «علم»؛ و «قادر» که ذات به همراه‏‎ ‎‏«قدرت» است.‏

‏پس علم و قدرت، صفت، و عالم و قادر، اسم می باشند. در بسیاری از موارد به صفت،‏‎ ‎‏اطلاق اسم و به اسم، اطلاق صفت می شود.‏

‏مرحوم ملاهادی سبزواری در تعریف اسم می فرماید:‏

‏«الاسم» عند العرفاء هو حقیقة الوجود مأخوذة بتعیّن من التعیّنات الصفاتیة من کمالاته تعالی،‏‎ ‎‏أو باعتبار تجلٍّ خاصّ من التجلّیات الإلهیة.‏‎[2]‎

‏اسم نزد عرفا حقیقت وجود است با تعیّنی (یا صفتی) از تعیّنات صفاتی و یا حقیقت وجود به‏‎ ‎‏اعتبار تجلّی ای از تجلیات الهیه.‏

‏در کتاب‏‏ اصطلاحات صوفیه‏‏ در مورد اسم می نویسد:‏

‏«الاسم» باصطلاحهم لیس هو اللفظ، بل هو ذات المسمّی باعتبار صفة وجودیة، کالعلیم‏‎ ‎‏والقدیر والقدیم، أو عدمیة، کالقدّوس والسلام.‏‎[3]‎

‏اسم در اصطلاح اهل عرفان لفظ نیست، بلکه ذات به اعتبار صفتی وجودی مانند علیم و قدیر،‏‎ ‎‏و یا به اعتبار صفتی عدمی مانند قدوس و سلام است.‏


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 4مقالات عرفانی (1)صفحه 178
‏امام خمینی ‏‏رحمه الله‏‏ در تعریف «اسم» و ارتباط آن با ذات، نخستین تکثّر در دار وجود را‏‎ ‎‏تعیّن ذات در کسوت اسماء و صفات می داند. ایشان در ‏‏شرح دعای سحر ‏‏می فرماید:‏

‏بدان که اسم عبارت است از ذات با صفت معینی از صفاتش و تجلّی مخصوصی از تجلیاتش؛‏‎ ‎‏مثلاً «الرحمن» عبارت است از ذاتی که با رحمت منبسط تجلّی کرده باشد؛ و «رحیم» عبارت‏‎ ‎‏از ذاتی است که با رحمتی که بسط کمال است تجلّی کند؛ و «منتقم» آن ذاتی است که با‏‎ ‎‏انتقام تعیّن یافته باشد. و این تعیّن به اسم، نخستین تکثّری است که در دار وجود واقع شده و‏‎ ‎‏این تکثّر در حقیقت، تکثر علمی است و حضرت حق، ذات خود را در آینۀ صفات و اسماء،‏‎ ‎‏شهود فرموده؛ و در عین علم اجمالی، کشف تفصیلی شده است؛ که با این تجلّی اسمائی و‏‎ ‎‏صفاتی، درهای وجود، باز و غیب به شهود مرتبط گردید.‏‎[4]‎

‏بنابراین اسماء و صفات در نزد اهل عرفان، اموری لفظی و مفهومی نیستند، بلکه‏‎ ‎‏حقایق تکوینی و تعیّنات خارجی می باشند؛ و بحث پیرامون جدایی اسم از مسمّی و یا‏‎ ‎‏مغایرت اسماء لفظی با ذات نیست، بلکه سخن از اسماء تکوینی است. اگرچه در حمل‏‎ ‎‏اسماء مختلف بر ذات (از هر عنوان) موضوعی واحد یاد شده، ولی در تمام قضایا،‏‎ ‎‏محمول ـ که عهده دار تعیّنی از تعیّنات می باشد ـ محور اتحاد است و تنها در مقام ظهور،‏‎ ‎‏بدون آن که ممازجتی در بین باشد، با آن ها متحد می باشد. و به همین دلیل است که اسماء،‏‎ ‎‏همان حقایق خارجی هستند و آن حقایق، مسمّای این اسماء می باشند.‏

‏پس الفاظ، اسامی اعتباری برای آن اسماء حقیقی و اسم الاسم می باشند. با این توضیح‏‎ ‎‏روشن می شود که از دیدگاه عرفانی، تمام حقایقی که پیرامون ما وجود دارند او را نشان‏‎ ‎‏می دهند و «اسماء الله » خوانده  می شوند.‏

تقسیمات اسماء و صفات

‏اسماء و صفات به اعتباری به سه قسم ذات، صفات و افعال، تقسیم شده اند. هرچند در‏‎ ‎‏حقیقت همۀ اسماء، اسماء ذات هستند؛ زیرا همه به ذات احدی برگشت دارند، ولی به‏‎ ‎‏اعتبار ظهور ذات در صفات و افعال، مختلف می شوند. ذات به اعتبار ظهور در اسماء،‏

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 4مقالات عرفانی (1)صفحه 179
‏اسماء ذات و به اعتبار ظهور در صفات، اسماء صفات و به اعتبار ظهور در افعال، اسماء‏‎ ‎‏افعال نامیده می شود.‏

‏برای حقیقت وجود در مقام تجلّی، چند ظهور و مرتبه وجود دارد:‏

‏اولین تجلّی و تعیّن حق در مقام ذات است که ذات بر ذات تجلّی می کند و به خود،‏‎ ‎‏علم پیدا می کند؛ که به این تجلّی، «تجلّی ذاتی» یا «مقام احدیّت» و یا «فیض اقدس»‏‎ ‎‏گفته  می شود.‏

‏در مرتبۀ دوم، ذات در مقام اسماء و صفات تجلّی می کند؛ که این مرتبه، ظهور حق بر‏‎ ‎‏اعیان امکانی و مشعر به نوعی تکثّر اعتباری است (چون وحدت اسمائی حاکم است) و‏‎ ‎‏در علم الهی اعیان ثابته ـ که همان صور علمی اسماء می باشد ـ وجود می یابند؛ اما هنوز‏‎ ‎‏وجود خارجی نیافته اند. از این مرتبه به «تجلّی اسمائی»، «مقام واحدیّت»، و «عالم اسماء»‏‎ ‎‏یاد می شود و در این مرتبه، اسماء و صفات پدیدار می شوند.‏

‏در تعیّن سوم و یا تجلّی سوم، ذات بر اعیان امکانی ظهور می یابد و ممکنات در خارج‏‎ ‎‏متحقق می شوند، که از آن به «تجلّی افعالی»، «فیض مقدس» و «وجود منبسط» یاد می شود.‏

‏بنابراین با توجه به‏‏«‏کُلَّ یَوْمٍ هُوَ فِی شَأْنٍ‏»‏‎[5]‎‏ و‏‏«‏عَلَیٰ أنْ نُبَدِّلَ أمْثَالَکُمْ وَ نُنْشِئَکُمْ فِی مَا لاَ‎ ‎تَعْلَمُونَ‏»‏‎[6]‎‏ و‏‏«‏یَمْحُوا الله ُ مَا یَشَاءُ وَ یُثْبِتُ‏»‏‎[7]‎‏ هر موجودی به اعتبار امکان ذاتی در جمیع‏‎ ‎‏لحظات، احتیاج به فیض و امداد الهی دارد و به ملاحظۀ امداد غیبی، موجود می گردد؛‏‎ ‎‏یعنی عالم دائماً در حال تبدیل و سیلان است و هر تعیّنی غیر از تعیّن پیش است.‏

‏در این جا لازم است که به ارتباط میان اسم و مسمّی بپردازیم و اختلاف میان متکلمان‏‎ ‎‏و دیگران را مورد بررسی قرار دهیم و به اشارت بگذریم.‏

‏گروهی از متکلمان، از جمله امام فخررازی و غزّالی، معتقد به تغایر میان اسم و مسمّی‏‎ ‎‏می باشند. دلیل این گروه آن است که چون اسماء خداوند کثیر و متعددند، اما مسمّی به‏‎ ‎‏هیچ وجه قابل تکثّر نیست، پس اسم و مسمّی با هم مغایرت دارند. آن ها همچنین به این‏

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 4مقالات عرفانی (1)صفحه 180
‏آیه استناد می نمایند که می فرماید:‏

‏«‏وَ لله الْأسْمَاءُ الْحُسْنَیٰ فَادْعُوهُ بِهَا‏»‏‏.‏‎[8]‎

‏خداوند در این آیه دستور داده است که او را به وسیلۀ اسماء حسنایش بخوانند؛ و این‏‎ ‎‏نشان دهندۀ تغایر است.‏

‏در مقابل این نظریه، کسانی به آیات دیگری استناد می کنند که نشان دهندۀ عینیت اسم‏‎ ‎‏و مسمّی است. آیات شریفۀ‏‏«‏سَبِّحِ اسْمَ رَبِّکَ الْأعْلَی‏»‏‎[9]‎‏ و آیۀ‏‏«‏فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّکَ الْعَظِیمِ‏»‏‎[10]‎‏ و نیز‏‎ ‎‏آیۀ ‏‏«‏تَبَارَکَ اسْمُ رَبِّکَ ذِی الْجَلاَلِ وَ الإکْرَامِ‏»‏‎[11]‎‏ نشان می دهد که آنچه مورد تسبیح است، خداوند‏‎ ‎‏است و نه غیر او؛ پس می توان نتیجه گرفت که اسم حق، مسمّای حق است نه غیر او.‏

‏با توجه به آنچه گفته شد، می توان گفت که بسیاری از متکلمان در مورد اسماء حق‏‎ ‎‏ـ  تبارک و تعالی ـ از مرحلۀ لفظ و دلالت و کیفیت وضع، فراتر نرفته و به این دلیل به‏‎ ‎‏منازعه پرداخته اند.‏

‏در مورد صفات و رابطۀ آن با ذات حق نیز سخن بسیار گفته شده است ولی عمدۀ‏‎ ‎‏اقوال در این باب سه قول است:‏

‏قول نخست به اشاعره منسوب است؛ این گروه، صفات حق را زاید بر ذات می دانند و‏‎ ‎‏معتقدند که حق ـ تبارک و تعالی ـ به علم، عالم است و به قدرت، قادر.‏

‏قول دوم همان چیزی است که معتزله روی آن تکیه کرده و گفته اند که خداوند عالم به‏‎ ‎‏علم و قادر به قدرت نیست، بلکه حق ـ تبارک و تعالی ـ ذاتی بسیط است که در عین‏‎ ‎‏وحدت و بساطت، در جای علم و قدرت قرار دارد. به سخن دیگر، این گروه قائل به‏‎ ‎‏نظریۀ نیابت هستند و معتقدند که ذات خداوند، در عین وحدت و بساطت، نائب مناب‏‎ ‎‏علم می باشد و کار علم را انجام می دهد. در مورد دیگر صفات کمالیه نیز وضع به همین‏‎ ‎‏منوال است.‏‎[12]‎


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 4مقالات عرفانی (1)صفحه 181
‏همان گونه که ملاحظه می شود، در نظریۀ معتزله، صفات حق در واقع نفی شده و ذات‏‎ ‎‏مقدس او نائب مناب صفات گشته است.‏

‏قول سوم، قول اندیشمندان اهل تحقیق است که به تحقق صفات کمالیه معتقد‏‎ ‎‏می باشند و آن ها را عین ذات حق می دانند. معنای سخن این اشخاص این است که‏‎ ‎‏خداوند، عالم به علم و قادر به قدرت است، ولی علم و قدرت و سایر صفات کمالیه، عین‏‎ ‎‏ذات حق می باشند و تنها در مفهوم با یکدیگر تفاوت دارند.‏

‏صدر المتألهین از کسانی است که قول سوم را پذیرفته و برای اثبات آن، برهان اقامه‏‎ ‎‏کرده است.‏‎[13]‎

‏حاج ملاهادی سبزواری نیز برهان دیگری بر عینیت صفات با ذات ارائه می دهد و آن‏‎ ‎‏این که لازمۀ زاید بودن صفات حق بر ذات او این است که حق در مرتبۀ ذات از هر گونه‏‎ ‎‏کمالی خالی باشد؛ و لازمۀ خالی بودن از کمالات این است که اثبات این کمالات‏‎ ‎‏برای  ذات ممکن باشد؛ و در نتیجه، بپذیریم که امکان استعدادی است؛ و حاصل‏‎ ‎‏استعداد،  جز ماده چیز دیگری نیست.‏‎[14]‎

‏جمهور عارفان و صوفیان مسلمان، از جمله ابن عربی و پیروانش، صفات حق را از‏‎ ‎‏جهتی عین ذات و از جهتی غیر آن می دانند؛ زیرا جملۀ صفات حق، معانی، نِسَب و‏‎ ‎‏اضافاتند و به این جهت، عین ذات می باشند و جز ذات، موجودی نیست؛ اما از آن جهت‏‎ ‎‏که مفاهیم آن ها مختلف با ذات است، غیر ذاتند. به عبارت دیگر، صفات از روی اعتبار و‏‎ ‎‏تعقّل، غیر ذات و از حیث وجود و تحقق، عین ذات به شمار می آیند؛ مثلاً «حیّ» ذات‏‎ ‎‏است به اعتبار صفت حیات. پس صفات به حسب مفهوم، هم با یکدیگر متغایرند و هم با‏‎ ‎‏ذات؛ اما به حسب هستی و تحقق، عین ذاتند؛ به این معنی که وجودات متعدد نیستند، بلکه‏‎ ‎‏وجودی است واحد، که اسماء، صفات، نسب و اعتبارات آن متکثر است.‏‎[15]‎


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 4مقالات عرفانی (1)صفحه 182
‏گفتیم اختلاف در تجلیات، حکایت از اختلاف و تعدد اسماء دارد و هر یک به وجهی‏‎ ‎‏از دیگری متمایز و به گونه ای تقسیم بندی شده اند.‏

‏شیخ اکبر، محیی الدین، اسماء الله را تحت سه عنوان بیان نموده است که عبارتند از:‏

اسماء ذات:

‏الله ، الربّ، الملک، القدّوس، السلام، المؤمن، المهیمن، العزیز، الجبّار، المتکبّر، العلیّ، العظیم،‏‎ ‎‏الظاهر، الباطن، الکبیر، الجلیل، المجید، الحقّ، المبین، الواجد، الماجد، المتعالی، الغنی، النور،‏‎ ‎‏الوارث، ذوالجلال، الرقیب.‏

اسماء صفات:

‏الحیّ، الشکور، القهّار، القاهر، المقتدر، القویّ، القادر، الکریم، الغفّار، الرحمن، الرحیم، الغفور،‏‎ ‎‏الودود، العلیم، الخبیر، المحصی، الحلیم، الشهید، السمیع، البصیر، الصبور، البارّ.‏

اسماء افعال:

‏المبدئ، المعید، الوکیل، الباعث، المجیب، الواسع، الحسیب، المقیب، الحافظ، الخالق، البارئ،‏‎ ‎‏المصوّر، الوهّاب، الرزّاق، الفتّاح، القابض، الرافع، الباسط، الخافض، المعزّ، المذلّ، الحکم،‏‎ ‎‏العدل، اللطیف، المحیی، الممیت، الوالی، التوّاب، المنتقم، المقسط، الجامع، المغنی، المانع،‏‎ ‎‏الضارّ، النافع، الرشید، الهادی، البدیع.‏‎[16]‎

‏امام خمینی ‏‏رحمه الله‏‏ به این تقسیم بندی اشکال می کنند و می فرمایند:‏

‏میزان در این اسماء آن است که سالک به قدم معرفت پس از آن که فنای (فعلی) برای او‏‎ ‎‏دست داد، حق تعالی تجلّیاتی که به قلب او می کند تجلّیات به اسماء افعال است؛ و پس از‏‎ ‎‏فنای صفاتی تجلّیات صفاتیه؛ و پس از فنای ذاتی، تجلّیات به اسماء ذات برای او می شود.‏‎[17]‎

‏ملاحظه می شود که معیار تقسیم بندی سه گانه، اظهریت اسماء در دلالت بر هر یک از‏‎ ‎‏ذات و صفات و افعال می باشد؛ و حال آن که نظر امام این گونه نیست و معتقدند که پس از‏‎ ‎‏آن که به قدم معرفت، تجلیاتی برای سالک حاصل شد، اگر پس از صحو، قلب او قدرت‏‎ ‎‏حفظ داشت، آنچه از مشاهدات افعالیه خبر دهد، اسماء افعال و آنچه از مشاهدات‏‎ ‎

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 4مقالات عرفانی (1)صفحه 183
‏صفاتیه، اسماء صفات است؛ و به همین صورت، اسماء ذات.‏

‏همچنین امام خمینی به قرار دادن بعضی از اسماء تحت این تقسیم بندی اشکال‏‎ ‎‏نموده اند؛ زیرا در جدولی که ایشان آورده است، «نور» و «ربّ» در ردیف اسماء ذات قرار‏‎ ‎‏گرفته اند.‏

‏امام می فرماید اظهر آن است که «نور» از اسماء صفات و بلکه از اسماء افعال باشد؛‏‎ ‎‏چرا که در مفهوم «نور» اظهار غیر نهفته است؛ پس اگر در آن غیر، اسماء و صفات در‏‎ ‎‏حضرت الهیه اعتبار شود، «نور» از اسماء صفات خواهد بود و اگر آن غیر عبارت از مراتب‏‎ ‎‏ظهورات عینیه باشد، در این صورت «نور» از اسماء افعال خواهد بود؛ چنان که در آیۀ‏‎ ‎‏شریفه می فرماید:‏‏«‏الله ُ نُورُ السَّمٰوَاتِ وَ الْأرْضِ‏»‏‎[18]‎‏ و یا ‏‏«‏یَهْدِی الله ُ لِنُورِهِ مَنْ یَشَاءُ‏»‏‎[19]‎‏ و یا فرمودۀ‏‎ ‎‏حضرت امیر مؤمنان که:‏

«و بنور وجهک الذی أضاء له کلّ شیء»‎[20]‎‏.‏‎[21]‎

‏همچنین در مورد اسم «ربّ» که شیخ در ردیف اسماء ذات قرار داده است، آن نیز به‏‎ ‎‏اسم فعل شبیه تر است؛ زیرا هر جا سخن از «ربّ» به میان می آید، به دنبال آن، سخن از‏‎ ‎‏کثرات و مظاهر است و اطلاق «ربّ» بر باری تعالی به واسطۀ بسط رحمت او بر مظاهر‏‎ ‎‏است و تربیت و مالکیت در آن غالب می باشد؛ از این رو ایشان مناسب تر می دانند که تحت‏‎ ‎‏اسماء صفات یا افعال درآید.‏

تطبیق آیات سورۀ حشر با تقسیمات اسماء از نظر امام خمینی رحمه الله

‏امام خمینی در مورد تقسیم اسماء به ذات، صفات و افعال معتقدند که در قرآن نیز به‏‎ ‎‏تقسیم اسماء به ذاتیه، صفاتیه و افعالیه اشاره شده است. ایشان آیۀ ‏‏«‏هُوَ الله ُ الَّذِی لاَ إلَـٰهَ إلاَّ هُوَ‎ ‎عَالِمُ الْغَیْبِ وَ الشَّهَادَةِ هُوَ الرَّحْمٰنُ الرَّحِیمُ‏»‏‎[22]‎‏ را جزء اسماء ذاتیه، و آیۀ ‏‏«‏هُوَ الله ُ الَّذِی لاَ اِلـٰهَ إلاَّ هُوَ‎ ‎

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 4مقالات عرفانی (1)صفحه 184
الْمَلِکُ الْقُدُّوسُ السَّلاَمُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَیْمِنُ الْعَزِیزُ الْجَبَّارُ الْمُتَکَبِّرُ سُبْحَانَ الله ِ عَمَّا یُشْرِکُونَ‏»‏‎[23]‎‏ را اشاره به‏‎ ‎‏اسماء صفات، و آیۀ ‏‏«‏هُوَ الله ُ الْخَالِقُ الْبَارِئُ الْمُصَوِّرُ لَهُ الْأسْمَاءُ الْحُسْنَیٰ‏»‏‎[24]‎‏ را ناظر به اسماء‏‎ ‎‏افعال می داند.‏‎[25]‎

‏ایشان در مورد تقدم اسماء بر یکدیگر می فرمایند:‏

‏تقدیم ذاتیه بر صفاتیه، و آن بر افعالیه، به حسب ترتیب حقایق وجودیه است و تجلیات الهیه،‏‎ ‎‏نه به حسب ترتیب مشاهدات اصحاب مشاهده و تجلیات به قلوب ارباب قلوب.‏‎[26]‎

‏ایشان (بر خلاف ابن عربی) عالم غیب و شهادت و رحمان و رحیم را به این دلیل جزء‏‎ ‎‏اسماء ذاتیه می داند که غیب و شهادت از اسماء باطنه و ظاهره می باشند و رحمانیت و‏‎ ‎‏رحیمیت از تجلیات فیض اقدس هستند نه مقدس (که هر دو از اسماء ذات می باشند) و‏‎ ‎‏این به خاطر آن است که در جدول منسوب به ابن عربی، غیب و شهادت را جزء تقسیمات‏‎ ‎‏اسماء نیاورده است؛ و نیز رحمان و رحیم را در ردیف اسماء صفات آورده است.‏

‏در مورد اسم «عظیم» نیز نظر امام بر این امر استوار است که «عظیم» به اعتبار این که‏‎ ‎‏ذات مقدس حق دارای علوّ و کبریایی است و همۀ عظمت ها پرتوی از عظمت او است،‏‎ ‎‏جزء اسماء ذاتیه است؛ ولی از آن حیث که بر ملکوت اشیاء قاهر است و سلطنت دارد و‏‎ ‎‏کلیدهای غیب و شهادت به دست او است، از اسماء صفات می باشد.‏

اُمّهات اسماء

‏برخی از اسماء، احاطۀ تامّه بر اشیاء دارند و هیچ موجودی از حیطۀ آن ها خارج‏‎ ‎‏نیست؛ ولی برخی دیگر چنین حیطه ای ندارند، اگر چه بر اکثر اشیاء حکومت داشته باشند.‏

‏اسمائی که بر همۀ اشیاء احاطه دارند و مبدأ سایر اسماء می گردند را به «امّهات اسماء»‏‎ ‎‏و یا «ائمّه اسماء» تعبیر نموده اند. این اسماء که منشأ اسماء کلیۀ حق می باشند، عبارتند از‏‎ ‎‏حیات، علم، اراده، قدرت، سمع، بصر و کلام. و چون به اعتبار صفتی از صفات، اسم‏‎ ‎

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 4مقالات عرفانی (1)صفحه 185
‏هستند، عبارتند از حیّ، عالم، مرید، قادر، سمیع، بصیر، متکلم.‏

‏مقام واحدیّت مشتمل بر حقایق سبعۀ کلیه و اسماء الهیه است. در بین اسماء ذکر شده،‏‎ ‎‏حیات به حسب حکم، اعم می باشد و نسبت به سایر اسماء الهیه از شمول بیش تری‏‎ ‎‏برخوردار است و چون اراده میل به مراد است، اراده داخل در علم است؛ حتی کلام و قول‏‎ ‎‏نیز به تعبیری، به اراده بر می گردد و از جهتی قدرت داخل در کلام است.‏

‏سایر اسماء از امّهات اسماء متولد می شوند و در صفحۀ وجود، عارض وجود حق‏‎ ‎‏می گردند و تعیّنات را به وجود می آورند، که اسماء حق می باشند و در مقام علم و تعیّن‏‎ ‎‏عقلی تحقق دارند و از نسب و شئون خارجی وجود حق به شمار می آیند. این مظاهر و‏‎ ‎‏اعیان خارجی ناشی از اسماء کلیۀ الهیه اند.‏

‏امام خمینی ‏‏رحمه الله‏‏ در این مورد می فرماید:‏

‏سلسلۀ وجود و مراتب آن و دایرۀ شهود و مدارج و درجات آن، همگی اسماء الهی می باشند...‏‎ ‎‏پس حقایق کلی از امّهات اسماء الهی هستند و اصناف و افراد موجودات، از اسماء محاطه‏‎ ‎‏می باشند و اسماء الله تعالی قابل شمارش نیستند. و هر یک از اسماء عینیه در تحت ربوبیت‏‎ ‎‏یکی از اسمائی که در مقام الهیت و احدیّت است می باشند و مظهری است از مظاهر آن.‏‎[27]‎

‏پس ملاحظه می کنیم که امام، حقایق کلیه را ائمۀ اسماء می دانند و بر این باورند که‏‎ ‎‏سایر اسماء از این چند اسم ظاهر می شوند.‏

‏اسماء حسنی نیز که از اسماء کلیۀ حق می باشند، امّهات اسماء هستند و سایر اسماء از‏‎ ‎‏این چند اسم ظاهر می شوند؛ که برای این اسماء و اسماء متولد شده، مظاهری در خارج و‏‎ ‎‏عالم علم تحقق می پذیرد.‏

‏ابن عربی بر این اعتقاد است که عالم و عالمیان، مظاهر و صفات و اسماء الهی اند و هر‏‎ ‎‏حقیقتی از حقایق کلی، تحت تربیت اسمی از اسماء قرار دارد؛ حتی حقایق جزئی عالم هم‏‎ ‎‏کلمات و صفات حق تعالی می باشند و در عالم، حکمی نیست مگر این که برای آن،‏‎ ‎‏مستندی الهی و ربّانی است و جزئی نیست مگر این که مرتبط به اسمی از اسماء الهی باشد.‏

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 4مقالات عرفانی (1)صفحه 186
‏در واقع اسماء با توجه به کثرت آن ها، بیانگر صدور کثرت از وحدت است که:‏

لیست الکثرة إلاّ الأسماء الإلهیة؛‎[28]‎

‏کثرت جز اسماء الهی چیز دیگری نیست.‏

‏از دیدگاه امام خمینی ‏‏رحمه الله‏‏ به یک اعتبار امّهات اسماء، «اول» و «آخر» و «ظاهر» و «باطن»‏‎ ‎‏است؛ و به اعتبار دیگر، «الله » و «الرحمن» است؛ که به دو آیۀ‏‏«‏هُوَ الْأوَّلُ وَ الاْخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ‎ ‎الْبَاطِنُ‏»‏‎[29]‎‏ و‏‏«‏اُدْعُوا الله َ أَوِ ادْعُوا الرَّحْمٰنَ‏»‏‎[30]‎‏ استناد می نماید.‏

‏به اعتبار آیۀ اول، مظاهر اسماء، غیر محصور است؛ همان طور که خداوند می فرماید که‏‎ ‎‏نعمت های او قابل شمارش نیست.‏

‏و به اعتبار دوم که در اسماء «الرحمن» و «الله » محصور می شود، متناهی است؛ حتی در‏‎ ‎‏نگاه دیگر، ائمۀ اسماء را در صفات جلال و جمال نیز محصور می کنند.‏

‏از نظر بیش تر عارفان، کلیات اسماء و امّهات آن ها متناهی اند، ولی به عدم تناهی‏‎ ‎‏جزئیات اسماء ـ که در واقع همان افراد و اشخاص تحت انواعند ـ قائل می شوند و اسماء‏‎ ‎‏را به معنی عام تعیّنات الهی در حقایق ممکنات ـ که نامتناهی هستند ـ می دانند و معتقدند‏‎ ‎‏که اسماء خداوند بی پایانند؛ زیرا آن ها به آثار و افعالی که از آن ها صادر و حاصل می شود‏‎ ‎‏شناخته می شوند و آثار و افعال نامتناهی اند، گرچه به اصولی متناهی راجعند که آن ها‏‎ ‎«امّهات اسماء» ‏یا‏ «حضرات اسماء» ‏می باشند.‏

اسماء کلی و جزئی

‏به طور کلی اسماء یا کلّی اند یا جزئی. واژۀ «اسماء کلی» دو گونه معنا می پذیرد:‏

‏گاهی منظور از «اسماء کلی» ائمۀ اسماء می باشند که سایر اسماء را زیر پوشش خود‏‎ ‎‏قرار می دهند و به این اعتبار، به آن ها «کلی» گویند و دیگر اسماء را جزئی خوانند. مثلاً‏‎ ‎‏«رحمان» و «علیم» نسبت به دیگر اسماء کلّیت و برتری دارند.‏


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 4مقالات عرفانی (1)صفحه 187
‏گاهی نیز منظور همان 99 اسمی است که هم شامل ائمۀ اسماء می شوند و هم شامل‏‎ ‎‏اسماء جزئی.‏

‏حال، اسماء جزئی کدامند؟ اسماء جزئی تجلیات همین اسماء هستند که از آن ها به‏‎ ‎‏«کلی» تعبیر کردیم. پس همۀ اسماء و صفات الهی در تمام لحظات وجودی شان، تجلّی‏‎ ‎‏جدیدی دارند؛ ‏‏«‏کُلَّ یَوْمٍ هُوَ فِی شَأْنٍ‏»‏‎[31]‎‏ یعنی: «کلّ یوم ذات فی شأن».‏

‏لذا اسماء جزئی هرگز تمام نمی شوند و همۀ عالم وجود، به برکت در کار بودن این‏‎ ‎‏اسماء، موجود می باشد. به تبع ظهور اسماء، تمام روابط حاکم میان آن ها نیز ظهور پیدا‏‎ ‎‏می کند. مظهر بعضی از اسماء، اسمی جزئی، و مظهر برخی دیگر، اسمی کلی می گردد. مثلاً‏‎ ‎‏اسم «شافی» خود، تابع اسم کلی تری مانند «رزّاق» است و «رزّاق» تحت اسم جامع تری‏‎ ‎‏مانند «خالق» می باشد و «خالق» زیر پوشش اسم «رحیم» است... و این سلسله تا اسماء‏‎ ‎‏ذاتیۀ خداوند ادامه می یابد.‏

‏لذا هر اسم و هر موطنی، تابع اسمی است که بر آن احاطه دارد؛ ولی این به معنی عدم‏‎ ‎‏حضور سایر اسماء در آن موطن نیست، بلکه اسماء دیگر نیز در آن جا حاضرند، ولی در‏‎ ‎‏تحت اسمی که غالب است قرار دارند. پس اگر یک حقیقت، اسمی را اقتضا کند، لازمه اش‏‎ ‎‏آن نیست که آن اسم در همه جا آن حقیقت را همراهی کند و جلوۀ خاص آن حقیقت‏‎ ‎‏باشد، بلکه وابسته به غلبۀ خاص اسم است. در مواردی که اسمی دیگر از اسماء آن‏‎ ‎‏حقیقت، هیمنه و احاطه پیدا کند، آن اسم تحت الشعاع اسم غالب قرار می گیرد و ظهور‏‎ ‎‏خاص خودش به خفا می گراید و فقط ظهور آن اسم جلوه می کند.‏

توقیفیت اسماء

‏«توقیفیت اسماء» یعنی این که اسماء الهی هر یک در موطن و ترتیبی خاص از مراتب‏‎ ‎‏و  تنزّلات ذات اعتبار شوند، به گونه ای که هیچ یک از اسماء بر ذات، جز به اعتبار‏‎ ‎‏همان  موطن، اطلاق نشود. به عنوان مثال، «رازق» تنها در موطن مختص به خود ظاهر‏‎ ‎‏می شود و در همان موطن، در معرض شهود عارف قرار می گیرد و هرگز به موطن‏

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 4مقالات عرفانی (1)صفحه 188
‏اسماء  برتر خود، مانند «قادر»، راه ندارد.‏

‏البته توقیفی بودن وصف و تسمیه در بحثی که ناظر به الفاظ است، با توقیفی بودن‏‎ ‎‏اسماء در مباحث عرفانی که متوجه اسماء تکوینی است، یگانه نیست.‏

‏در مباحث عرفانی توقیفیت اسماء این است که هر یک از اسماء و تعیّنات را مرتبتی‏‎ ‎‏خاص است؛ لذا اُمّ الاسماء را مرتبتی برتر از دیگر اسماء و هر یک از اسماء وسطیه و‏‎ ‎‏جزئیه نیز در مراتب ظهور، مقامی مختص به خود دارند.‏

‏در نزد اهل شرع، به خصوص متکلمان، نیز توقیفی بودن اسماء مطرح می باشد و‏‎ ‎‏اطلاق اسماء بر باری تعالی را متوقف بر اذن شرعی می دانند.‏

‏در جاهایی که از جانب شرع مقدس، جواز و یا عدم جواز اطلاق اسماء بر حق مطرح‏‎ ‎‏شده باشد، اختلافی میان متکلمان و عارفان وجود ندارد. اختلاف در مواردی است که‏‎ ‎‏دربارۀ جواز و منع اطلاق اسماء و صفات بر حق، نصّی موجود نباشد. مثلاً در قرآن،‏‎ ‎‏خداوند خود را به اوصافی وصف فرموده  است که این اوصاف در کتاب و سنّت نیامده‏‎ ‎‏است؛ مانند آیات سورۀ نجم:‏‏«‏وَ أنَّهُ هُوَ أضْحَکَ وَ أبْکیٰ * وَ أنَّهُ هُوَ أمَاتَ وَ أحْیَا‏»‏‎[32]‎‏ که در این‏‎ ‎‏میان، اسم «ممیت» و «محیی» وارد شده، ولی «مضحک» و «مبکی» مأثور نیست.‏

‏امام خمینی در این مورد می نویسد:‏

‏بر خدای تعالی نیز به جز اسمائی که در لسان شرع رسیده، نامی نتوان نهاد؛ که نام های حق‏‎ ‎‏سبحان توقیفی است و نتوان به آن افزود.‏

‏از جمله کسانی که اسماء خداوند را توقیفی نمی دانند، می توان به فارابی اشاره نمود که‏‎ ‎‏خداوند را با الفاظ و عباراتی نیایش کرده که در متون دینی نیامده است.‏‎[33]‎

‏در مجموع می توان گفت، در جایی که منع شرعی در اطلاق وجود ندارد، خداوند را‏‎ ‎‏می توان به صفات کمال وصف نمود و حصر در اسماء، مربوط به جزئیات نیست، بلکه‏‎ ‎‏دربارۀ کلیات اسماء می باشد و جزئیات از حصر خارج است.‏‎[34]‎


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 4مقالات عرفانی (1)صفحه 189

اسماء مستأثره

‏بعضی از اسماء، مفاتیح غیب وجود و منشأ تعیّن وجود می باشند و فقط خداوند به آن ها‏‎ ‎‏عالم است. کسانی که مظهر تجلّی صفاتی هستند از این اسماء خبر ندارند و جز کُمّل اولیاء‏‎ ‎‏ـ که خود مخصوص به تجلّی ذاتی اند ـ دیگری بر آن ها مطّلع نیست. این قبیل اسماء را‏‎ ‎‏«اسماء مستأثره» گویند که داخل در حیطۀ اسم «اوّل» و اسم «باطن» هستند و هرگز ظاهر‏‎ ‎‏نمی شوند. این اسماء مبدأ ظهور اسمائی هستند که مبدأ ظهور اعیان ثابته اند و اعیان ثابته،‏‎ ‎‏صور و تعیّن این اسماء می باشند. بنابراین، اعیان ثابته، ظهور اسماء الهیه اند و اسماء الهیه،‏‎ ‎‏باطن اعیان ثابته، و اسمائی که حکومت بر اعیان ثابته دارند، ظهور اسماء مستأثره می باشند.‏

‏بعضی از عرفا اسم مستأثر را ذات احدیّت دانسته اند. جناب ابن عربی و قونوی‏‎ ‎‏معتقدند که بعضی از اسماء ذاتیه مظهر ندارند. ولی حقیقت آن است که اسم مستأثره در‏‎ ‎‏عالم عین اثر دارد، ولی آن نیز مستأثره است. یکی از احکام مستأثر، خفای حقیقت است.‏‎[35]‎

‏حضرت امام خمینی اسماء مستأثره را ارتباطی نهانی می داند که موجودات امکانی و‏‎ ‎‏اعیان خارجی با حق دارند و این سرّ نهانی و ارتباط پنهانی را در آیۀ ‏‏«‏مَا مِنْ دَابَّةٍ إلاَّ هُوَ آخِذٌ‎ ‎بِنَاصِیَتِهَا‏»‏‎[36]‎‏ مطرح می کند؛ لذا  می فرماید:‏

‏اسماء مستأثره دارای اثر و مظهری در خارج هستند؛ ولی بنابر اشتراک مظهر و ظاهر در حکم،‏‎ ‎‏اثر و مظهر این اسماء نیز مستأثر است. بنابراین احدیّت ذاتیه ای که گفته شد اسم مستأثر‏‎ ‎‏الهی است، یک وجهۀ خاصی با هر موجودی دارد که همان سرّ وجودی آن ها است و جز‏‎ ‎‏خداوند هیچ کس از آن اطلاع ندارد. پس وجهۀ غیبیه ـ که همان اسم مستأثر است ـ دارای اثر‏‎ ‎‏مستأثر غیبی در خارج است.‏‎[37]‎

‏در ‏‏اصول کافی‏‏ روایتی از معصوم نقل می کند که:‏

‏اسم اعظم خدا هفتاد و سه حرف است. آصف یک حرف را دانست و با آن تخت بلقیس را به‏‎ ‎‏دست گرفت و به سلیمان رسانید. نزد ما هفتاد و دو حرف از اسم اعظم است.‏


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 4مقالات عرفانی (1)صفحه 190
‏و در ادامه می فرماید:‏ «و حرفٌ عندالله ِ مُستأثَرٌ به فی علم الغیب»‎[38]‎‏ و این نشان دهندۀ‏‎ ‎‏اختصاصی بودن آن اسم است.‏

اسم اعظم

‏اسماء کلی، هر یک در پوشش اسم جامع تری قرار دارند؛ تا آن جا که به «اسم اعظم» که‏‎ ‎‏از اسماء فعلیه است ختم می شوند و همۀ اسماء، مظهر اویند. این اسم بر همۀ اسماء دیگر‏‎ ‎‏حکومت دارد و به لحاظ ذات، بر همۀ مراتب الهیه مقدم است. ‏

‏از دیدگاه امام خمینی چون هیچ یک از اسماء و صفات با داشتن تعیّنات، محرم سرّ‏‎ ‎‏حقیقت غیبیه نیستند، چاره ای جز آن نبود که برای بروز و ظهور اسماء و کشف اسرار‏‎ ‎‏آن ها، خلیفه ای الهی تعیین گردد تا جانشین حقیقت غیبی گردد و اسماء و صفات را بروز‏‎ ‎‏دهد و خیر و برکت از آن سر زند. این خلیفۀ الهی، یک روی به هویّت غیبی دارد که هرگز‏‎ ‎‏ظهور ندارد، و با روی دیگر به عالم اسماء و صفات تجلّی می کند. ایشان می فرماید:‏

أوّل ما یستفیض من حضرة الفیض الأقدس و الخلیفة الکبری، حضرة الاسم الأعظم؛‎ ‎أی الاسم «الله » بحسب مقام تعیّنه باستجماع جمیع الأسماء و الصفات و ظهوره فی‎ ‎جمیع المظاهر.‎[39]‎

‏نخستین چیزی که از حضرت فیض و خلیفۀ کبرا کسب فیض می کند، حضرت اسم اعظم‏‎ ‎‏است؛ یعنی اسم «الله » و در این مقام، جامع همۀ اسماء و صفات است و در همۀ مظاهر و‏‎ ‎‏آیات ظهور کرده است.‏

‏لذا ملاحظه می شود که به منظور ظهور و تجلّی در اسماء، اولین تعیّن در مقام واحدیّت‏‎ ‎‏به واسطۀ خلیفۀ الهی صورت می پذیرد؛ سپس می افزاید: این خلافت برای ظهوربخشی به‏‎ ‎‏اسماء و اتصاف به صفات جمال و جلال است؛ زیرا تعیّن های صفاتی و اسمائی در‏‎ ‎‏حضرت خلیفه ساز، مستهلک است و هیچ یک را نه حکمی است و نه ظهوری.‏

‏همچنین امام خمینی برای اسم اعظم سه تقسیم و سه حقیقت قائل است: اسم اعظم به‏‎ ‎‏حسب مقام الوهیت، به حسب مقام مألوهیت، و به حسب مقام لفظ و عبارت.‏


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 4مقالات عرفانی (1)صفحه 191
‏اما اسم اعظم به حسب مقام الوهیت و احدیّت، آن اسمی است که جامع همۀ اسماء‏‎ ‎‏الهی است؛ جامعیتی که مبدأ اشیاء و اصل آن ها می باشد. آن گاه امام خمینی به این حقیقت‏‎ ‎‏اشاره می نماید که این اسم، به تمام حقیقت خود، جز برای خودش و برای بندگانی که‏‎ ‎‏جلب رضایت او کرده اند تجلّی نمی کند. و به آیۀ‏‏«‏فَلاَ یُظْهِرُ عَلَی غَیْبِهِ أحَداً * إلاَّ مَنِ ارْتَضَی‎ ‎مِنْ رَسُولٍ‏»‏‎[40]‎‏ استناد می کند که در تمام نوع انسانی، کسی جز حقیقت محمّدیه ‏‏صلی الله علیه و آله‏‏ و اولیای‏‎ ‎‏خدا ـ که در روحانیت با ایشان متحدند ـ نیست.‏

‏اما اسم اعظم به حسب حقیقت عینیه عبارت است از انسان کامل که خلیفه اش در همۀ‏‎ ‎‏عوالم است و او همان حقیقت محمّدیه است که عین ثابتش در مقام الهیت با اسم اعظم‏‎ ‎‏متحد است و در همۀ عوالم، از عالم عقل تا عالم هیولی، تجلّی کرده است و سایر اسماء و‏‎ ‎‏صفات، از مظاهر و فرع های آن و به عبارت دیگر از اجزای آن است.‏

‏و اسم اعظم به حسب مقام لفظ را تنها اولیای مرضیین می دانند و از دیگران مخفی‏‎ ‎‏است و آنان نیز در اثر کشف و دریافتی که در حال انصراف از دنیا برای آن ها روی می دهد‏‎ ‎‏و یا از طریق روایات صحیح، به آن دست می یابند.‏

‏همچنین امام برای اسم اعظم چهار رکن قائل است که عبارتند از: موت، حیات، رزق و‏‎ ‎‏علم؛ و یا این که ارکان چهارگانه را چهار فرشته می دانند که هر کدام در عوالم طبیعت، مثال‏‎ ‎‏و عالم نفوس، مقام و شأنی دارند.‏‎[41]‎

‏ ‏

‏این همه عکس می و نقش مخالف که نمود‏   ‏یک فروغ رخ ساقی است که در جام افتاد‏

‏ ‏

‏لذا تمام مراتب وجود، از عالم عقل تا هیولی، تفصیل این صورتند و حقیقت هر‏‎ ‎‏حقیقتی به واسطۀ آن  است.‏

‏ ‏

‏گفتا به صورت ار چه ز اولاد آدمم‏    ‏از روی مرتبت به همه حال برترم‏

‏آبی که زنده گشت از او خضر جاودان‏  ‏   ‏‏آن آب چیست؟ قطره ای از حوض کوثرم‏

‏آن دم کزو مسیح همی مرده زنده کرد‏   ‏   ‏‏یک نفخه بود از نفس روح پرورم‏

‏فی الجمله مظهر همه اشیاست ذات من‏  ‏      ‏‏من اسم اعظمم به حقیقت چو بنگرم‏‎[42]‎


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 4مقالات عرفانی (1)صفحه 192

‏ ‏

مظاهر و دولت اسماء

‏اسماء حق به اعتبار ظهورات و تجلیات و نیز ظهور احکام آن تجلیات، دارای‏‎ ‎‏دولت هایی هستند که مستند به همین اسماء می باشند؛ مانند شرایع الهی که مستند به ظهور‏‎ ‎‏دولت این اسماء است. هر شریعتی دارای اسمی است و مدت بقا و دوام آن شریعت،‏‎ ‎‏مستند به این اسم است و بعد از زوال حکومت این اسم، مدت عمر آن شریعت نیز تمام‏‎ ‎‏می شود و نسخ می گردد. تجلیات صفاتی نیز این گونه اند.‏

‏هر یک از تجلیات اسمائی، در ظهور و حکم، نیازمند مظهری است که در آن ظهور‏‎ ‎‏نماید. مظاهر اسماء الهی، اعیان ثابتۀ ممکنات می باشند. برخی از مظاهر دارای مراتب‏‎ ‎‏متعدد وجودی می باشند. این مظهر که مظهر تمام اسماء و صفات حق است در هر آنی از‏‎ ‎‏آنات، مظهر شأنی از شئون الهی است. ‏

‏ممکن است مدت دولت برخی از اسماء تمام شود و اسماء دیگر بر آن ها حکومت‏‎ ‎‏نمایند؛ مانند اسماء حاکم بر انسان در دنیا که مدت آن ها با پایان عمر انسان تمام می شود،‏‎ ‎‏ولی اسماء حاکم بر نفس ناطقۀ آدمی الی الابد بر این مظهر و عین ثابت حاکم است و‏‎ ‎‏انسان در هر آنی بر حسب امتداد وجود و مظهریت تفاصیل احکام اسماء حق، مظهر شأنی‏‎ ‎‏از شئون اسماء کلیه و جزئیه است. افراد انسان نیز ـ همانند موجودات ـ دارای حکم‏‎ ‎‏واحدی نیستند؛ زیرا ملکات و صور اعمال و اعتقادات و نیات در افراد انسان‏‎ ‎‏مختلف  است. ‏

‏دوام و عدم دوام اعیان ثابته و ممکنات، منوط به دوام حکومت و دولت اسماء الهیه‏‎ ‎‏است. از این رو پاره ای از اسماء، حاکمیت خاصی بر دیگر اسماء دارند؛ مانند «رحمن» که‏‎ ‎‏بر «منتقم» و سایر اسماء جلالی حاکمیت دارد؛ بنابراین، حاکمیت بستگی به سعۀ وجودی‏‎ ‎‏آن اسم دارد.‏

‏امام خمینی پس از نقل مطلبی از کتاب ‏‏البوارق الملکوتیه‏‏ قاضی سعید قمی که در مورد‏‎ ‎‏مراتب اسماء فرموده است:‏

‏«الله » اسمی است جامع حقایق همۀ اسماء الهیه و مقصودم از این سخن آن نیست که به جز‏

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 4مقالات عرفانی (1)صفحه 193
‏اسم «الله »، اسم دیگری متضمن همۀ اسماء الهیه نیست؛ بدون تردید هریک از اسم های‏‎ ‎‏الهی، متضمّن همۀ اسماء الهیه است؛ چیزی که هست، در این مقام مراتبی است: یکی‏‎ ‎‏مرتبۀ خدمت گزاران (سدنه و رعایا) و دوم ارباب و رؤسا، و سوم الملک و السلطان (ملک و‏‎ ‎‏سلطان). اسم «الله » دارای مرتبۀ سوم است.‏

‏چنین می فرماید:‏

لا تتوهّمن التهافت بین ما ذکره ذلک العارف الجلیل، و الذی سبق منّا فی بعض‎ ‎المصابیح السالفة؛ فإنّا قد آمنّا بأنّ بعض الأسماء حاکم علی بعض، بتوسّط أو بلا وسط،‎ ‎کما مرّت...؛‎[43]‎

‏این سخن، با کلام ما که گفته ایم بعضی از اسماء، حاکم بر بعضی دیگر است و این حکومت یا‏‎ ‎‏با واسطه است یا بدون واسطه، و بعضی از اسماء مربّی حقایق روحانی و بعضی مربّی حقایق‏‎ ‎‏ملکوتی و بعضی دیگر مربّی صورت های ملکی است، منافاتی ندارد.‏

صفات جمال و جلال

‏اشاره شد که ائمۀ اسماء دارای اعتبارات متعددی است؛ برخی ائمۀ سبعه را جزو‏‎ ‎‏امّهات اسماء الهی می دانند، و برخی چهار اسم «اوّل»، «آخر»، «ظاهر» و «باطن» و گروهی‏‎ ‎‏نیز صفات جمال و جلال را ائمّه اسماء دانسته اند. به بیان دیگر، جمال، تجلّی و ظهور حق‏‎ ‎‏است در حقایقی که اقتضای اسم «الظاهر» را دارند؛ و جلال، ستر و احتجاب او است در‏‎ ‎‏حقایقی که اقتضای اسم «الباطن» را دارند.‏

‏ ‏

‏تجلّی گه جمال و گه جلال است‏

‏ ‏‏رخ و زلف آن معانی را مثال است‏‎[44]‎

‏ ‏

‏بنابراین، صفات جمال و جلال با یکدیگر متقابل و متضاد می نماید؛ ولی این تقابل و‏‎ ‎‏تضاد در ظاهر است نه در باطن؛ چه این که در باطن، هر جمالی را جلالی است و هر‏‎ ‎‏جلالی را  جمالی.‏

‏امام خمینی ‏‏رحمه الله‏‏ در این مورد می فرماید:‏


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 4مقالات عرفانی (1)صفحه 194
‏صفاتی که متقابلند چون همگی در عین وجود به طور بساطت مجتمعند و آن جا از تکثّر‏‎ ‎‏منزّهند، لذا همگی صفات در یکدیگر منطوی است و در هر صفت جمال، صفت جلال است‏‎ ‎‏و در هر صفت جلال، صفت جمال است. فقط فرقی که دارند آن است که برخی از صفات،‏‎ ‎‏ظهور جمال است و باطنش جلال است... (میزان در صفت جلال یا جمال بودن، مرتبۀ ظهور‏‎ ‎‏آن است)... عقل، عبارت است از ظهور جمال حق، و شیطان، ظهور جلال او است.‏‎[45]‎

‏آن گاه امام خمینی با تأیید نظر محقق سبزواری که کمال را قدر جامع میان جلال و‏‎ ‎‏جمال می داند، می فرماید:‏

‏اسم، تابع آن صفتی است که ظهور دارد ـ نه آن صفتی که مختفی است ـ و «کمال» از صفات‏‎ ‎‏جمال است و جلال در آن مختفی است؛ زیرا کمال، عبارت است از صورت تمام بودن چیزی‏‎ ‎‏و این تمام بودن، از صفات ثبوتیه است، هر چند ملازم با صفت سلبی نیز می باشد.‏‎[46]‎

عالَم «اسم الله » است

‏با توجه به آن که در نزد اهل عرفان، اسماء و صفات، اموری لفظی نیستند، بلکه‏‎ ‎‏حقایقی تکوینی و تعیّنات خارجی می باشند، سلسلۀ وجود و مراتب و درجات آن، همگی‏‎ ‎‏اسماء الهی می باشند.‏

‏از منظر امام خمینی ‏‏رحمه الله‏‏ همۀ موجودات و ذرّات کائنات و عوالم غیب و شهادت، به‏‎ ‎‏تجلّی اسم جامع الهی ـ که همان اسم اعظم است ـ ظهور یافته اند؛ زیرا اسم اعظم واجد‏‎ ‎‏همۀ کمالات حق تعالی نسبت به سایر موجودات می باشد و سایر موجودات به اندازۀ‏‎ ‎‏سعۀ وجودی شان واجد کمالاتند؛ حتی موجودات مادی نیز واجد کمالاتند؛ چه، خداوند‏‎ ‎‏می فرماید:‏

‏«‏وَ إنْ مِنْ شَیْ ءٍ إلاَّ یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لٰکِنْ لاَ تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ‏»‏‏.‏‎[47]‎

‏از این رو، اسم اعظم به عنوان نشانه و علامت تجلّی فعلی انبساطی حق است و مظهر‏‎ ‎‏آن، و تجلّی اتمّ آن، انسان کامل است.‏


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 4مقالات عرفانی (1)صفحه 195
‏آنچه مهم است، اتصاف و تخلّق به حقایق اسماء است که از آن به سعادت حقیقی یاد‏‎ ‎‏شده است.‏

‏ ‏

‏مرا تا جان بود در تن بکوشم‏   ‏مگر از جام او یک جرعه نوشم‏‎[48]‎

‏ ‏

‏معمولاً اسماء الهی را به تعداد مشخصی ـ مانند 99 و یا 1000 اسم یا بیش تر ـ ذکر‏‎ ‎‏نموده اند؛ ولی از نگاه عارفانه، اسماء تعداد مشخصی ندارند، بلکه لایتناهی می باشند. از‏‎ ‎‏این منظر، مجموعۀ عالم هستی جملگی اسماء الله هستند؛ یا به تعبیر دیگر، نتیجه و مظهر‏‎ ‎‏تجلیات اسمائی حق هستند و لذا هیچ موجودی گسیخته از حق نیست؛ چون هیچ‏‎ ‎‏اسمی  گسیخته از ذات حق نیست. با توجه به این نکته، همۀ هستی نتیجۀ تجلّی اسمائی‏‎ ‎‏حق است.‏

‏نسبت میان اسماء الله با موجودات هستی این گونه است که ممکنات، محل ها،‏‎ ‎‏قابلیت ها، و ظرفیت هایی هستند که اسماء و صفات الهی را در خود بروز و ظهور‏‎ ‎‏می بخشند. بر این اساس، از طریق شناختی که به هستی پیدا می کنیم، مشاهده می کنیم که‏‎ ‎‏عالم، دائماً در حال نو شدن است. نتیجه آن که اسماء الله دائماً در کار آفرینش هستند و بر‏‎ ‎‏اساس‏‏«‏کُلَّ یَوْمٍ هُوَ فِی شَأْنٍ‏»‏‎[49]‎‏ به خوبی روشن می شود که هر لحظه در خلق و شأن جدیدی‏‎ ‎‏است؛ یعنی عالم در حال تبدیل و سیلان است.‏

‏از این جا بحث مهم «لا تکرار فی التجلّی» مطرح می شود؛ یعنی در سراسر هستی، از‏‎ ‎‏ملک تا ملکوت، از اول تا آخر، یک لحظه تکرار نمی بینیم.‏

‏و عارف چون از حوزۀ اسم شناسی به هستی نگاه می کند، هیچ گاه در محدودیت زمانی‏‎ ‎‏قرار نمی گیرد و می تواند مطالبش را گویاتر و گسترده تر بیان کند. حتی این جهان بینی تا‏‎ ‎‏حوزۀ رفتار هم کشیده می شود؛ پس در اعمال عبادی نیز تکرار نیست و هر عبادتی،‏‎ ‎‏ممیّزات مخصوص به خود را دارد.‏

‏بنابراین هر اسمی و هر تجلّی ای که در هر لحظه صورت می پذیرد، تشخصی دارد که‏‎ ‎‏آن را با بقیه  متمایز می سازد و به تبع، فیوضات و تجلیات آن ها نیز با هم تفاوت دارد.‏

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 4مقالات عرفانی (1)صفحه 196
‏اگرچه همۀ اسماء الله از  یک حقیقت منشعب می شوند، ولی هر اسمی برای خود، تجلّی و‏‎ ‎‏عطیه ای دارد که با سایر اسماء  متفاوت است. پس کار کرد اسماء متفاوت می باشد؛ مثلاً‏‎ ‎‏تجلّی اسم شریف «رزّاق» با «وهّاب»  فرق  دارد؛ حتی در یک اسم که به دو نفر متجلّی‏‎ ‎‏می شود با هم فرق دارد و هر کدام، هویّت جداگانه دارد.‏

‏بنابراین آفرینشِ مستمر و پیوسته، ناشی از تجلیات اسمائی است و هر لحظه، آفرینش‏‎ ‎‏جدیدی روی  می دهد.‏

‏نتیجۀ عملی ای که از این بحث عاید می شود این که آنچه از دست انسان می رود دیگر‏‎ ‎‏اعاده پذیر نیست. لازم به ذکر است که این بحث با بحث «تناهی اسماء» فرق دارد؛ زیرا در‏‎ ‎‏این جا سخن از اسماء عینی است؛ ولی در عین حال به یک حقیقت برمی گردند.‏

‏از مجموع بیانات امام که در مکتوبات مختلف آمده است می توان به این نظریه رسید‏‎ ‎‏که از منظر ایشان، همۀ عالم هستی حقیقت اسماء الله هستند و اسم، فانی در مسمّای خود‏‎ ‎‏است و با تجلّی حق تعالی عالَمْ وجود پیدا کرده و آن تجلّی، اصل حقیقت وجود است که‏‎ ‎‏همان اسم «الله » می باشد.‏

‏سخن خود را با این کلام امام به پایان می برم که خود، مشتمل بر همۀ نظرات ایشان در‏‎ ‎‏باب اسم است:‏

‏تمام عالم زنده است؛ همه هم اسم الله هستند. همه چیز اسم خدا است؛ شما خودتان اسم‏‎ ‎‏الله هستید؛ زبانتان هم از اسماء الله است؛ دستتان هم از اسماء الله است؛ نمی توانید تفکیک‏‎ ‎‏کنید؛ قلبتان هم اسم الله است؛ حرکات نبضتان هم اسم الله است؛ یعنی حق است و اسماء‏‎ ‎‏الله ، همه چیز او است.‏‎[50]‎

‏ ‏

‏والسلام         ‏


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 4مقالات عرفانی (1)صفحه 197

‏ ‏

کتاب نامه

‏قرآن کریم.‏

‏1. ‏‏آداب الصلاة‏‏، امام خمینی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1380 ش.‏

‏2. ‏‏اسماء و صفات حق تعالی‏‏، غلام حسین ابراهیمی دینانی، انتشارات اهل قلم، 1375 ش.‏

‏3. ‏‏اصطلاحات الصوفیه‏‏، مولی عبدالرزاق کاشانی، قم، انتشارات بیدار، 1370 ش.‏

‏4. ‏‏تعلیقات علی شرح فصوص الحکم و مصباح الانس‏‏، امام خمینی، مؤسسه پاسدار اسلام،‏‎ ‎‏1410 ق.‏

‏5. ‏‏تفسیر سورۀ حمد‏‏، امام خمینی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1375 ش.‏

‏6. ‏‏دفتر عقل و آیت عشق‏‏، غلام حسین ابراهیمی دینانی، طرح نو، 1380 ش.‏

‏7. ‏‏سفر عشق‏‏، عباس قائم مقامی، انتشارات فکر برتر، 1378 ش.‏

‏8. ‏‏شرح الاسماء الحسنی‏‏، ملا هادی سبزواری، دانشگاه تهران، 1372 ش.‏

‏9. ‏‏شرح حدیث جنود عقل و جهل‏‏، امام خمینی، مقدمه سیدجلال الدین آشتیانی، 1377 ش.‏

‏10. ‏‏شرح دعای سحر‏‏، امام خمینی، ترجمه سید احمد فهری، انتشارات فیض کاشانی، 1380 ش.‏

‏11. ‏‏شرح مقدمۀ قیصری‏‏، سیدجلال الدین آشتیانی، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، 1375 ش.‏

‏12. ‏‏الکافی‏‏، محمدبن یعقوب کلینی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1367 ش.‏

‏13. ‏‏کلمۀ علیا در توقیفیت اسماء‏‏، حسن حسن زاده آملی، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، 1376 ش.‏

‏14. ‏‏گلشن راز‏‏، محمود شبستری، تهران، کتابخانۀ طهوری، 1368 ش.‏

‏15. ‏‏محیی الدین عربی چهرۀ برجستۀ عرفان اسلامی‏‏، محسن جهانگیری، انتشارات دانشگاه‏‎ ‎‏تهران، 1375 ش.‏

‏16. ‏‏مصباح الهدایة الی الخلافة والولایه‏‏، امام خمینی، مقدمه سیدجلال الدین آشتیانی، مؤسسه‏‎ ‎‏تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1376 ش.‏

‏ ‏

‎ ‎

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 4مقالات عرفانی (1)صفحه 198

  • )) الرحمن (55): 29.
  • )) شرح الاسماء الحسنی، ص 574.
  • )) اصطلاحات صوفیه، ص 28.
  • )) شرح دعای سحر، ص 108.
  • )) الرحمن (55): 29.
  • )) واقعه (56): 61.
  • )) رعد (13): 39.
  • )) اعراف (7): 180.
  • )) اعلی (87): 1.
  • )) واقعه (56): 74.
  • )) الرحمن (55): 78.
  • )) اسماء و صفات حق، ص 88 ـ 89.
  • )) همان. یکی از استدلال های او این است که اگر ذات حق، عین صفات نباشد، لازم می آید که ذات از یک جهت هم فاعل باشد هم قابل. استدلال دوم این که ناچار باید بپذیریم که عناوین کمالیه، نسبت به ذات حق قابل حمل نباشند.
  • )) همان، ص 97 ـ 98.
  • )) ر.ک: محیی الدین عربی چهرۀ برجستۀ عرفان اسلامی.
  • )) شرح مقدمه قیصری، ص 258.
  • )) آداب الصلاة، ص 259.
  • )) نور (24): 35.
  • )) نور (24): 35.
  • )) مفاتیح الجنان، دعای کمیل.
  • )) ر.ک: شرح دعای سحر، ص 74.
  • )) حشر (59): 22.
  • )) حشر (59): 23.
  • )) حشر (59): 24.
  • )) ر.ک: آداب الصلاة، ص 259.
  • )) همان.
  • )) شرح دعای سحر، ص 110.
  • )) محیی الدین عربی چهرۀ برجسته عرفان اسلامی، ص 295 ـ 297.
  • )) حدید (57): 3.
  • )) اسراء (17): 110.
  • )) الرحمن (55): 29.
  • )) نجم (53): 43 ـ 44.
  • )) دفتر عقل و آیت عشق، ص 143.
  • )) مصباح الهدایه، ص 83.
  • )) شرح مقدمه قیصری، ص 260.
  • )) هود (11): 56.
  • )) سفر عشق، ص 90.
  • )) کافی، ج 1، ص 230، ح 1.
  • )) مصباح الهدایه، ص 17.
  • )) جن (72): 26 ـ 27.
  • )) ر.ک: شرح دعای سحر، ص 117.
  • )) لمعات جامی، به نقل از کتاب محیی الدین عربی چهرۀ برجستۀ عرفان اسلامی، ص 375.
  • )) مصباح الهدایه، ص 21 ـ 22.
  • )) گلشن راز، ص 97.
  • )) شرح دعای سحر، ص 54.
  • )) همان، ص 103.
  • )) اسراء (17): 44.
  • )) دیوان حافظ.
  • )) الرحمن (55): 29.
  • )) شرح دعای سحر، ص 128.