کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره)

عرفان عاشقانه

‏ ‏

‏ ‏

عرفان عاشقانه

اسفار اربعه در عشق عرفانی و حِکمی از دیدگاه

‏حکیمان و عارفان، به ویژه امام خمینی  ‏‏رحمه الله‏

‏ ‏

حجة الاسلام و المسلمین عبد الحسین خسروپناه

مقدمه

‏قال الله ـ تبارک و تعالی ـ فی حدیث قدسی:‏

«کنتُ کنزاً مخفیاً؛ فأحببتُ أن اُعرف؛ فخلقت الخلق لکی اُعرف.»‎[1]‎

‏بی شک بحث و گفت وگو پیرامون مقام عشق که ورای لفظ و بحث و تعقّل است،‏‎ ‎‏حاوی نوعی تناقض و تهافت است؛ زیرا عشق بازی عاشقان و سالکان از طریقت کجا و‏‎ ‎‏کندوکاو و گفت وگو کجا!‏

‏ ‏

‏هر چه گویم عشق را شرح و بیان‏    ‏چون به عشق آیم خجل باشم از آن‏

‏گر چه تفسیر زبان روشنگر است‏    ‏لیک عشق بی زبان روشن تر است‏

‏چون قلم اندر نوشتن می شتافت‏    ‏چون به عشق آمد قلم بر خود شکافت‏‎[2]‎

‏ ‏

‏حافظ شیرین سخن نیز چنین می سراید:‏

‏ ‏

‏قلم را آن زبان نبود که سرّ عشق گوید باز‏    ‏ورای حد تقریر است شرح آرزومندی‏‎[3]‎

‏ ‏

‏عاشقان نیز سالکانی هستند که مجلای اسماء و صفات الهی اند، از فیض اقدس و‏‎ ‎‏مقدس در قوس صعود و نزول منوّر گشتند و از کثرت دنیا و مافیها امان یافتند و مهمان‏

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 4مقالات عرفانی (1)صفحه 157
‏مقام وحدت گشتند؛ لیلة القدر آنان رفع حجاب و جذب و شهود و لقای دوست بود؛ بستر‏‎ ‎‏عشقشان خلوتگاه شب و معشوقشان ایزد منّان.‏

‏حال سخن گفتن از عشق و عاشقی نشاید؛ آن هم با قلمِ اسیری گوشه نشین که هنوز در‏‎ ‎‏میان منزل تشبیه و تنزیه در تذبذب است و همچون صوفیانِ متحیّر، در حیرت درمانده.‏‎ ‎‏چگونه از عاشقان اهل یقین و به مقصد رسیده بنگارد؛ آنانی که مقام ‏‏«‏قَابَ قَوْسَیْن‏»‏‎[4]‎‏ را در‏‎ ‎‏شب معراج ربودند و مصابیح جان خویش را با خطابات الهی و مأثورات نبویّه و ولویّه‏‎ ‎‏منزّه ساختند؛ از ساحل بحر علم و دریای معرفت حقیقی گذشتند و به دریای فنا قدم‏‎ ‎‏نهادند؛ دریایی که جز فانیان آتش عشق را سیر در آن میسّر نگردد؛ از منزلِ ‏‏«‏یُحبّهم‏»‏‏ به‏‎ ‎‏«‏یُحبّونه‏»‏‎[5]‎‏ رسیدند؛ با جذبات الوهیت، آلودگی های بشریت روبیدند؛ با ریختن خونشان‏‎ ‎‏به ‏‏«‏ألستُ بربّکم‏»‏‏ پاسخ دادند: ‏‏«‏قالوا بلیٰ‏»‏‏.‏‎[6]‎

‏درس عبودیت را از مولی علی ‏‏علیه السلام‏‏ که فرمود: ‏«لا أعبد ربّاً لم أره»‏ که مبادی عشق و‏‎ ‎‏محبت است، آموختند. اشارت ‏«لا یزال العبد یتقرّب إلیّ بالنوافل حتّی اُحبّه؛ فإذا أحببتُه کنتُ‎ ‎له سمعاً و بصراً و لساناً و یداً؛ فبی یبصر، و بی ینطق، و بی یسمع، و بی یبطش»‏ را جهت‏‎ ‎‏کسب مقام قرب نوافل و فنای الهی یافتند.‏

‏عاشقان خواصّند که به کمند عشق وحدانیت و جذبات الوهیت به مرتبۀ ولایت‏‎ ‎‏رسیدند؛ از ظلمات وجود به کلی خلاصی یافتند و به نور عالم بقای حقیقی منوّر گشتند.‏

‏ ‏

‏دعوی عشق جانان در هر دهان نگنجد‏   ‏وصف جمال رویش در هر زبان نگنجد‏

‏نور کمال حسنش در هر نظر نیاید‏    ‏شرح صفات ذاتش در هر بیان نگنجد‏

‏عِزّ جلال وصلش جبریل در نیابد‏    ‏مُنجوق کبریایش در لامکان نگنجد‏

‏عکسی ز تاب نورش آفاق برندارد‏    ‏فیضی ز فضل جودش در بحر و کان نگنجد‏

‏سیمرغ قاف عشقش از بیضه چون درآید‏   ‏مرغیست که آشیانش در جسم و جان نگنجد‏

‏یک ذرّه بار حکمش کونین برنتابد‏    ‏یک نکته راز عشقش در دو جهان نگنجد‏


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 4مقالات عرفانی (1)صفحه 158

‏در عظمت عشق همین بس که عقل عاقلان در تحقیق معنای آن ذوب شده و به جای‏‎ ‎‏فرزانگی، سر از دیوانگی در آورد.‏

‏ ‏

‏سخت تر شد بند من از پند تو‏   ‏عشق را نشناخت دانشمند تو‏

‏آن طرف که عشق می افزود درد‏   ‏بوحنیف و شافعی درسی نکرد‏

‏زین خرد جاهل همی باید شدن‏   ‏     ‏‏دست در دیوانگی باید زدن‏

‏آزمودم عقل دوراندیش را‏    ‏بعد از این دیوانه سازم خویش را‏‎[7]‎

‏ ‏

‏بعد از این وصف، سطوری، آن هم از سوختگان عشق و سالکان عاشق، جهت اجابت‏‎ ‎‏دعوت به دوستانم تقدیم می دارم و ثواب آن را ـ اگر داشته باشد ـ به روح شهیدان پاک دل‏‎ ‎‏و کُشتگان راه عشق و خصوصاً امام عاشقان و شهیدان، هدیه می نمایم.‏

‏ ‏

‏عشق را گوهر برون از کَون و کانی دیگر است‏

‏کُشتگان عشق را از وصل، جانی دیگر است‏

‏عشق بی عین است و بی شین است و بی قاف ای پسر‏

‏عاشق عشقِ چنین هم از جهانی دیگر است‏

‏دانۀ عشق جمالش چینۀ هر مرغ نیست‏

‏مرغ آن دانه پریده زاشیانی دیگر است‏

‏بر سر هر کوچه هر کس داستانی می زند‏

‏داستان عاشقان خود داستانی دیگر است‏

‏بی زبانان را که با وی در سحر گویند راز‏

‏خود ز جسمانی و روحانی زبانی دیگر است‏

‏طالع عشّاق او بس بوالعجب افتاده است‏

‏کوکب مسعودشان از آسمانی دیگر است‏

‏آن گدایانی که دم از عشق رویش می زنند‏

‏هر یکی چون بنگری صاحب قِرانی دیگر است‏


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 4مقالات عرفانی (1)صفحه 159
‏لاف عشق روی جانان از گزافی رو مزن‏

‏عاشقان روی او را خود نشانی دیگر است‏

‏ ‏

عشق از دیدگاه امام خمینی رحمه الله

‏عرفان نظری و عملی از منظر امام خمینی ‏‏رحمه الله‏‏ جایگاه ویژه ای دارد؛ به گونه ای که هفت‏‎ ‎‏سال خود را وقف درس مرحوم آیة الله شاه آبادی کرد. آیة الله شاه آبادی از اقدمین طبقۀ‏‎ ‎‏دوم سلسلۀ شاگردان آقامحمدرضا قمشه ای است. وی از سال 1347 تا 1354 ه .ق در‏‎ ‎‏حوزۀ علمیۀ قم حضور داشت و در طول این هفت سال، تشرّف متون عرفانی ‏‏شرح فصوص‏‎ ‎‏قیصری‏‏، ‏‏مصباح الانس‏‏ و ‏‏منازل السائرین‏‏ را درس گفت و امام نیز در همین فاصله به تدوین ‏‏شرح‏‎ ‎‏دعاء السحر، مصباح الهدایه ‏‏و ‏‏تعلیقه بر شرح فصوص‏‏ و ‏‏مصباح الانس ‏‏پرداخت و بعدها آثار‏‎ ‎‏دیگری چون ‏‏شرح چهل حدیث‏‏ را به رشتۀ تحریر درآورد.‏

‏موضوعات و مسائل عرفانی فراوانی در آثار امام یافت می شود. این فصل از نوشتار،‏‎ ‎‏رسالت تبیین دیدگاه آن عزیز سالک را در باب عشق به عهده دارد. امید است که برای‏‎ ‎‏مخاطبان، مفید واقع گردد.‏

1. چیستی عشق

‏امام ‏‏رحمه الله‏‏ در تعریف عشق و محبت، از تعاریف حد و رسمی، و جنس و فصلی پرهیز‏‎ ‎‏می کند و بر چشیدن و شهود آن تأکید می نماید:‏

‏ ‏

‏غم مخور ای دل دیوانه که راهت ندهند‏   ‏پیش سالک نبود فرق ز بیش و کم عشق‏

‏به حریفان ستم پیشه پیامم برسان‏   ‏جز من مست نباشد دگری محرم عشق‏‎[8]‎

‏ ‏

‏عشق، غایت محبت است و محبت، صفت ذاتی خداوند است که در سایر کاینات تجلّی‏‎ ‎‏کرده  است.‏‎[9]‎

‏نکتۀ قابل توجه این که، حب و بغض و امثال این ها که در لسان قرآن و احادیث شریفه‏‎ ‎‏به حق تعالی نسبت داده شده، به آن معنای متفاهم عرفی نیستند؛ زیرا لازمۀ چنین‏

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 4مقالات عرفانی (1)صفحه 160
‏صفاتی،  انفعال نفسانی است، که حق تعالی از آن منزه است.‏‎[10]‎‏ لازمۀ عشق، استغراق در‏‎ ‎‏جمال محبوب است که نفی جمیع محبت ها را به دنبال دارد و انسان را هم از اظهار آن‏‎ ‎‏باز  می دارد.‏‎[11]‎

‏اهل الله در جمال حق، کمال و در کمال او، جمال را یافتند و حب وصال و عشق جمال‏‎ ‎‏او دارند؛‏‎[12]‎‏ زیرا دل مؤمن، عرش و سریر سلطنت حق و منزلگاه آن ذات مقدس است. پس‏‎ ‎‏توجه به غیر حق تعالی، خیانت به حق است و حب به غیر ذات، در مشرب عرفان،‏‎ ‎‏خیانت  است.‏‎[13]‎

‏مهم ترین عامل پیدایش عشق و حب تام، خلوص تام است که شوب به کثرات اسمائی‏‎ ‎‏و صفاتی هم نداشته باشد.‏‎[14]‎‏ وقتی عشق پدیدار گشت، از ملاقات محبوب، در آغاز امر،‏‎ ‎‏وحشت و دهشتی ظاهر می گردد و هنگام اُنس نیز برطرف می شود.‏‎[15]‎

‏عشق از نظر امام، دریای بیکرانی است که ساحل و حد و مرزی ندارد.‏

‏ ‏

‏عشقِ روی تو در این بادیه افکند مرا‏   ‏چه توان کرد که این بادیه را ساحل نیست‏‎[16]‎

‏ ‏

‏وادی عشق، وادی سرگشتگی و حیرت است که مُلکیان و ملکوتیان در پیچ و خم‏‎ ‎‏آن  حیرانند.‏‎[17]‎

‏ ‏

‏وه چه افراشته شد در دو جهان پرچم عشق‏   ‏آدم و جن و ملک مانده به پیچ و خم عشق‏

‏عرشیان ناله و فریاد کنان در ره یار‏     ‏قدسیان بر سر و بر سینه زنان از غم عشق‏‎[18]‎

‏ ‏

‏راه عشق، راهی پرخوف و خطر است.‏

‏ ‏

‏گفته بودی که ره عشق ره پرخطری است‏    ‏عاشقم من که ره پرخطری می جویم‏‎[19]‎


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 4مقالات عرفانی (1)صفحه 161

‏امام خمینی ‏‏رحمه الله‏‏ حب الهی را مانند سایر صفات کمالی، دارای مراتبی می داند و بر این‏‎ ‎‏عقیده است که حبّ فی الله از حیث شوب و خلوص، دارای مراتب فراوانی است که مرتبۀ‏‎ ‎‏والای آن، نفی هر گونه کثرت است که از آن به «حب تام» یاد می کنند.‏‎[20]‎

2. عشق و خلقت جهان

‏عارفان وارسته و سالکان طریقت و دریافتگان حقیقت و عاملان شریعت بر این باورند‏‎ ‎‏که منشأ ظهور و تجلّی کاینات، عشق و حب ذاتی الهی است. به تعبیر امام خمینی ‏‏رحمه الله‏‏ «فإنّ‏‎ ‎‏بالعشق قامت السماوات»‏‎[21]‎‏؛ قیام آسمان ها به عشق است.‏

‏مقام واحدیّت که تعیّن ثانی و تجلّی دوم در سلسلۀ تعیّنات الهی است نیز تابع تجلّی‏‎ ‎‏ذاتی علمی و حب ذاتی حق تعالی است.‏‎[22]‎‏ ظهور تمام حقایق در حضرات خارجیه، به‏‎ ‎‏مقدّرات آن ها در حضرت علمی بستگی دارد و تقدیر در حضرت علمیه، به حب ذاتی‏‎ ‎‏مستند است و اگر این حب و محبت نبود، هیچ موجودی از موجودات ظهور نمی یافت و‏‎ ‎‏احدی به کمال واصل نمی گشت.‏‎[23]‎

‏اولین ظهور در نشئۀ اعیان ثابته، عین ثابت انسان کامل است که مفتاح مفاتیح سایر‏‎ ‎‏خزاین الهیه به شمار می آید. این ظهور نیز به واسطۀ حب ذاتی در حضرت الوهیت‏‎ ‎‏تحقق  می یابد.‏‎[24]‎

‏به طور کلی، تمام حقایق و اعیان ثابته، تابع حب ذاتی در حضرت غیبیه اند.‏‎[25]‎‏ عالم‏‎ ‎‏صفات و اسماء نیز با تعلق حب الهی ظهور می یابد.‏‎[26]‎‏ پس هیچ ظهور و تجلّی ای در تعیّن‏‎ ‎‏اول و ثانی و تعیّنات اسمائیه و کونیه صورت نمی پذیرد، مگر آن که حب الهی بدان‏‎ ‎‏تعلق  گیرد.‏


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 4مقالات عرفانی (1)صفحه 162
‏بنابراین، قوس نزول و صعود عرفانی با عشق همراه است. هم تجلیات الهی در قوس‏‎ ‎‏نزول، زاییدۀ عشق و محبّت است و هم سالکان در قوس صعود، با عشق در سلوکند.‏

‏ ‏

‏عالم عشق است هر جا بنگری از پست و بالا‏   ‏سایۀ عشقم که خود پیدا و پنهانی ندارم‏‎[27]‎

‏ ‏

‏وقتی موجودات، به هنگام نزول، تعیّن یافتند بی شک در اثر حد و محدودیت و ضعف‏‎ ‎‏و عدم، از جمال مطلق الهی محجوب ماندند و گرفتار حجاب های ظلمانی و نورانی شدند؛‏‎ ‎‏به همین دلیل، قوس صعودی لازم است تا به هدایت برسند و از اِنیّات نورانی برَهَند، و‏‎ ‎‏این امر با عشق میسّر است.‏‎[28]‎

3. عشق فطری و برهان عشقی

‏مطلب دیگری که امام عارفان در عصر مدرنیسم و پُست مدرنیسم از آن پرده‏‎ ‎‏برمی دارد، فطرت عشقیه است. توضیح آن که در فطرت تمام موجودات، حب ذاتی و‏‎ ‎‏عشق جبلّی ابداع شده است که به آن جذبۀ الهیه و آتش عشق ربانی، متوجه به کمال‏‎ ‎‏مطلق، و طالب و عاشق جمیل علی الاطلاق می باشند و برای هر یک از آن ها نوری فطری‏‎ ‎‏الهی قرار داده که به آن نور، طریق وصول به مقصد و مقصود را دریابند.‏‎[29]‎

‏انسان نیز «به حسب فطرت خداداد و جبلّت اصلی، حب بقا و حیات دارد ‏‏[‏‏و‏‏]‏‏متنفر‏‎ ‎‏است از فنا و ممات و این متعلق است به بقای مطلق و حیات دائمی سرمدی؛ یعنی بقایی‏‎ ‎‏که در آن فنا نباشد و حیاتی که در آن زوال نباشد.»‏‎[30]‎

‏این مطلب بر هیچ صاحب وجدانی پوشیده نیست که «انسان به حسب فطرت اصلی و‏‎ ‎‏جبلّت ذاتی، عاشق کمال تام مطلق است و شطر قلبش متوجه به جمیل علی الاطلاق و‏‎ ‎‏کامل من جمیع الوجوه است و این از فطرت های الهیه است که خداوند تبارک و تعالی‏‎ ‎‏مفطور کرده است... ولی هر کس به حسب حال و مقام خود، تشخیص کمال را در چیزی‏‎ ‎‏دهد و قلب او متوجه آن گردد.»‏‎[31]‎


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 4مقالات عرفانی (1)صفحه 163
‏امام خمینی ‏‏رحمه الله‏‏ با استمداد از عشق فطری، به اثبات ذات اقدس اله و معاد می پردازد. در‏‎ ‎‏مقام اثبات حق تعالی می فرماید:‏

‏عشق فعلی شما معشوق فعلی خواهد و نتواند این، موهوم و متخیَّل باشد؛ زیرا که هر موهوم،‏‎ ‎‏ناقص است و فطرت متوجه به کامل است. پس عاشق فعلی و عشق فعلی، بی معشوق نشود‏‎ ‎‏و جز ذاتِ کامل، معشوقی نیست که متوجهٌ الیه فطرت باشد. پس لازمۀ عشق به کامل مطلق،‏‎ ‎‏وجود کامل مطلق است.‏‎[32]‎

‏بنابراین، حضرت امام ‏‏رحمه الله‏‏ از میان براهین مختلف خداشناسی ـ یعنی براهین وجودی،‏‎ ‎‏جهان شناختی، نظم، اخلاقی و غیره ـ برهان عشقی را مقدم می دارد و از عشق بالفعل‏‎ ‎‏آدمی به معشوق کامل الهی دست  می یابد.‏

‏یکی از فطرت هایی که جمیع سلسلۀ بنی الانسان مخمّر بر آن هستند و یک نفر در تمام عایلۀ‏‎ ‎‏بشر پیدا نشود که بر خلاف آن باشد و هیچ یک از عادات و اخلاق و مذاهب و مسالک و غیر‏‎ ‎‏آن، آن را تغییر ندهد و در آن خلل وارد نیاورد، فطرت عشق به کمال است؛ که اگر در تمام‏‎ ‎‏دوره های زندگانی بشر قدم زنی و هر یک از افراد هر یک از طوایف و ملل را استنطاق کنی،‏‎ ‎‏این عشق و محبت را در خمیرۀ او می یابی و قلب او را متوجه کمال می بینی. بلکه در تمام‏‎ ‎‏حرکات و سکنات و زحمات و جدیت های طاقت فرسا که هر یک از افراد این نوع در هر‏‎ ‎‏رشته ای واردند، مشغولند، عشق به کمال، آن ها را به آن واداشته؛ اگر چه در تشخیص کمال و‏‎ ‎‏آن که کمال در چیست و محبوب و معشوق در کجا است، مردم کمال اختلاف را دارند. هر یک‏‎ ‎‏معشوق خود را در چیزی یافته و گمان کرده و کعبۀ آمال خود را در چیزی توهّم کرده و متوجه‏‎ ‎‏به آن شده، از دل و جان، آن را خواهان است.‏

‏اهل دنیا و زخارف آن، کمال را در دارایی آن گمان کردند و معشوق خود را در آن یافتند؛ از جان‏‎ ‎‏و دل در راه تحصیل آن خدمت عاشقانه کنند؛ و هر یک در هر رشته هستند و حب به هر چه‏‎ ‎‏دارند، چون آن را کمال دانند، بدان متوجه اند. و همین طور اهل علوم و صنایع، هر یک به‏‎ ‎‏سِعۀ  دِماغ خود، چیزی را کمال دانند و معشوق خود را آن پندارند. و اهل آخرت و ذکر و فکر،‏‎ ‎‏غیر آن را.‏


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 4مقالات عرفانی (1)صفحه 164
‏بالجمله، تمام آن ها متوجه به کمالند و چون آن را در موجودی یا موهومی تشخیص دادند، با‏‎ ‎‏آن عشق بازی کنند.‏

‏ولی بباید دانست که با همه وصف، هیچ یک از آن ها عشقشان و محبتشان راجع به آنچه‏‎ ‎‏گمان کردند، نیست و معشوق آن ها و کعبۀ آمال آن ها آنچه را توهّم کردند، نمی باشد؛ زیرا‏‎ ‎‏هرکس به فطرت خود رجوع کند، می یابد که قلبش به هرچه متوجه است، اگر مرتبۀ بالاتری‏‎ ‎‏از آن بیابد فوراً قلب از اوّلی منصرف شود و به دیگری که کامل تر است متوجه گردد؛ و وقتی که‏‎ ‎‏به آن کامل تر رسید، به اکمل از آن متوجه گردد؛ بلکه آتش عشق و سوز و اشتیاق روزافزون‏‎ ‎‏گردد و قلب در هیچ مرتبه از مراتب و در هیچ حدی از حدود، رحل اقامت نیندازد.‏

‏مثلاً اگر شما مایل به جمال زیبا و رخسار دل فریب هستید و چون آن را پیش دلبری سراغ‏‎ ‎‏دارید، دل را به سوی کوی او روان کردید، اگر جمیل تر از آن را ببینید و بیابید که جمیل تر است،‏‎ ‎‏قهراً متوجه به آن شوید، و لااقل هر دو را خواهان شوید و باز آتش اشتیاق فرو ننشیند... اگر‏‎ ‎‏احتمال دهید که جمیلی دل فریب تر از این ها که دیدید و دارید در جای دیگر است، قلب شما‏‎ ‎‏سفر به آن بلد کند...‏

‏و همین طور کسانی که کمال را در سلطنت و نفوذ قدرت و بسط ملک دانسته اند و اشتیاق به‏‎ ‎‏آن پیدا کرده اند، اگر چنانچه سلطنت یک مملکت را دارا شوند، متوجه مملکت دیگر شوند و‏‎ ‎‏اگر آن مملکت را در تحت نفوذ و سلطه در آورند، به بالاتر از آن متوجه شوند و اگر یک قطری‏‎ ‎‏را بگیرند، به اقطار دیگر مایل گردند؛ بلکه آتش اشتیاق آن ها روزافزون گردد و اگر تمام روی‏‎ ‎‏زمین را در تحت سلطنت بیاورند و احتمال دهند در کرات دیگر، بساط سلطنتی هست، قلب‏‎ ‎‏آن ها متوجه شود...‏‎[33]‎

‏پس این نور فطرت ما را هدایت کرد به این که تمام قلوب سلسلۀ بشر، از قاره نشینان اقصی‏‎ ‎‏بلاد افریقا تا اهل ممالک متمدّنۀ عالم، و از طبیعیین و مادیین گرفته تا اهل ملل و نحل،‏‎ ‎‏بالفطره شطر قلوبشان متوجه به کمالی است که نقصی ندارد و عاشق جمال و کمالی هستند‏‎ ‎‏که عیب ندارد و علمی که جهل در او نباشد و قدرت و سلطنتی که عجز همراه آن نباشد،‏

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 4مقالات عرفانی (1)صفحه 165
‏حیاتی که موت نداشته باشد و بالاخره کمال مطلق، معشوق همه است. تمام موجودات و‏‎ ‎‏عایلۀ بشری با زبان فصیح، یک دل و یک جهت گویند: ما عاشق کمال مطلق هستیم؛ ما حب‏‎ ‎‏به جمال و جلال مطلق داریم؛ ما طالب قدرت مطلقه و علم مطلق هستیم.‏‎[34]‎

‏بهرۀ دیگری که امام ‏‏رحمه الله‏‏ از عشق فطری می برد، اثبات معاد است؛ زیرا وقتی انسان به‏‎ ‎‏حسب فطری و جبلّت اصلی، حب بقا و حیات داشته باشد، از فنا و مرگ و نیستی متنفر‏‎ ‎‏است و بقای مطلق و حیات دائمی سرمدی را طلب می کند و چون این طلب، بالفعل در‏‎ ‎‏انسان تحقق دارد، پس مطلوب آن ـ یعنی بقا ـ هم محقّق است؛ پس معاد نیز از طریق حب‏‎ ‎‏و محبت فطری اثبات می گردد.‏‎[35]‎

‏پوشیده نیست بر هر صاحب وجدانی که انسان به حسب فطرت اصلی و جبلّت ذاتی، عاشق‏‎ ‎‏کمال تام مطلق است و شطر قلبش متوجه به جمیل علی الاطلاق و کامل من جمیع الوجوه‏‎ ‎‏است و این از فطرت های الهیه است که خداوند تبارک و تعالی مفطور کرده است بنی نوع‏‎ ‎‏انسان را بر آن؛ و به این حب کمال، ادارۀ ملک ‏‏[‏‏و‏‏]‏‏ ملکوت گردد و اسباب وصول عشاق کمال‏‎ ‎‏مطلق شود. ولی هر کسی به حسب حال و مقام خود تشخیص کمال را در چیزی دهد و قلب او‏‎ ‎‏متوجه آن گردد؛ اهل آخرت تشخیص کمال را در مقامات و درجات آخرت داده، قلوبشان‏‎ ‎‏متوجه آن ها است؛ و اهل الله در جمال حق، کمال و در کمال او جمال را یافته، ‏‏«‏وَجَّهْتُ‎ ‎وَجْهِیَ لِلَّذِی فَطَرَ السَّمَوٰاتِ وَ الْأرْضَ‏»‏‎[36]‎‏ گویند.‏‎[37]‎

‏بنابراین، وجود یوم معاد و روز رستخیز از فطریات است که تخمیر در خمیرۀ بشر‏‎ ‎‏گردیده:‏

‏یکی از فطرت های الهیه که مفطور شده اند جمیع عایلۀ بشر و سلسلۀ انسان بر آن، فطرت‏‎ ‎‏عشق به راحت است؛ که اگر در تمام دوره های تمدن و توحّش و تدیّن و سرخودیِ این نوع‏‎ ‎‏مراجعه شود و از تمام افراد عالم و جاهل، وضیع و شریف، صحرایی و شهری، سؤال شود که‏

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 4مقالات عرفانی (1)صفحه 166
‏این تعلقات مختلفه و اهویۀ متشتّته برای چیست و این همه تحمل مَشاقّ و زحمات در دورۀ‏‎ ‎‏زندگانی برای چه مقصد است، همه متفق الکلمه، با یک زبان صریح فطری، جواب دهند که‏‎ ‎‏ما همه هر چه می خواهیم برای راحتی خود است؛ غایت مقصد و نهایت مرام و منتهای آرزو،‏‎ ‎‏راحتی مطلق و استراحت بی شوب به زحمت و مشقت است.‏

‏و چون چنین راحت غیر مشوب به زحمت، و استراحت غیر مختلط به رنج و نقمت، معشوق‏‎ ‎‏همه است و آن معشوق گم شده را هر کس در چیزی گمان می کند، از این جهت، تعلق به‏‎ ‎‏هرچه در او محبوب را گمان کرده، پیدا می کند؛ با این که در تمام عالم ملک و جمیع سرتاسر‏‎ ‎‏دنیا چنین راحتی مطلقی یافت نشود و چنین استراحت غیر مشوبی ممکن نیست. تمام‏‎ ‎‏نعمت های این عالم، مختلط با زحمت ها و رنج های طاقت فرسا است؛ همۀ لذت های دنیا‏‎ ‎‏محفوف به آلامی است کمرشکن... عشق فطری جبلّی فعلی، آن هم در تمام سلسلۀ بشر و‏‎ ‎‏عایلۀ انسان، بی معشوق فعلیِ موجود، ممکن نیست؛ پس ناچار در دار تحقق و عالم وجود،‏‎ ‎‏باید عالمی باشد که راحتی او مشوب نباشد به رنج و تعب.‏‎[38]‎

‏برهان فطرت و عشقی بر اثبات وجود خدا بر مدار واقعیت محبت و عشق و تضایف‏‎ ‎‏واقعی میان عاشق و معشوق واقعی می چرخد. این برهان، گرفتار یک اشکال اساسی است‏‎ ‎‏و آن این که از وجود فرد عاشق و دلیل تضایف، نمی توان واقعیت خارجی معشوق را‏‎ ‎‏نتیجه گرفت؛ زیرا برای تحقق عشق و محبت، وجود ذهنی و تصوری معشوق هم کفایت‏‎ ‎‏می کند. به همین دلیل، شخص عاشق می تواند در ذهن خود به چیزی امید ببندد و عشق‏‎ ‎‏ورزد و دل خود را به توهّم دروغینی خشنود سازد.‏

‏ریشۀ این اشکال با بیان ذیل خشکیده می شود؛ زیرا اگر محبت به امری موهوم و غیر واقعی‏‎ ‎‏تعلق گیرد، محبت نیز موهوم و غیر واقعی خواهد بود؛ ولی محبتی که عین واقعیت و منشأ اثر‏‎ ‎‏است، نمی تواند به صورت ذهنی تعلق پیدا کند. علاوه بر این که عشق به موجود مطلق،‏‎ ‎‏حقیقتی است که با علم حضوری یافت می شود و در علم حضوری، صورت ذهنیِ معشوق‏‎ ‎‏مطرح نیست، بلکه وجود خارجی آن به عشق عاشق تعلق پیدا می کند.‏‎[39]‎


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 4مقالات عرفانی (1)صفحه 167
‏از این مطالب روشن می شود که «عشق تو سرشته گشته اندر گل ما».‏‎[40]‎

‏ ‏

‏لایق طوف حریم تو نبودیم اگر‏   ‏از چه رو پس ز محبت بسرشتی گل ما‏‎[41]‎

‏ ‏

‏بنابراین، اگر آدمیان در دریای عشق، غرقند و در صحرای عشق، سرگردان، بدان دلیل‏‎ ‎‏است که هستی آن ها عاشقانه سرشته شده و حب ذاتی الهی در بود آن ها ظهور و تجلّی‏‎ ‎‏کرده است. و این سریان عشق، به انسان اختصاص ندارد؛ عشق در نظام آفرینش نیز چنان‏‎ ‎‏جاری و ساری است که همۀ مراتب هستی، از مِی وصال محبوب، مست و حیرانند.‏

‏ ‏

‏کو آن که سخن ز هرکه گفت از تو نگفت؟‏  ‏       ‏‏آن کیست که از مِی وصالت نچشید؟‏‎[42]‎

‏ ‏

4. عقل و عشق

‏امام ‏‏رحمه الله‏‏ هیچ تهافت، تعارض و مغایرتی میان عقل و عشق، و برهان و شهود نمی بیند و‏‎ ‎‏می فرماید:‏

‏هر چند شیوۀ عرفا، شیوه ای والاتر و بالاتر از عقل است، در عین حال، مخالفتی با عقل صریح‏‎ ‎‏و برهان فصیح ندارد. حاشا که مشاهدات ذوقی، مخالف با برهان باشد و براهین عقلی بر‏‎ ‎‏خلاف شهود اصحاب عرفان اقامه شود! فقط نگاه فیلسوف به جهان، نگاه کثرت است و نگاه‏‎ ‎‏عرفا نظر بر وحدت است.‏

‏خواجه عبدالله انصاری نیز در ترابط عشق و عقل چنین می نگارد:‏

‏ای عقل سرگشته، ای ردای فهم ازارت! قناعت کن به منصب وزارت؛ گر چه دارای شهرتی،‏‎ ‎‏اما در تو نیست جرأتی. اگر پیش آید تو را غاراتی، درخزی در مغاراتی، و چون دیدی داهیه،‏‎ ‎‏«‏فَهِیَ یَوْمَئِذٍ وَاهِیَةٌ‏»‏‏.‏‎[43]‎‏ بلکه سراسیمه بمانی و سر از پای ندانی. پس وقتی که در شهر دل،‏‎ ‎‏غوغایی فتد از دست غِل، یا در سینه سودایی فتد از دست کینه، خصوصاً در غارت رفات، که‏‎ ‎‏عظامی باشد وفات، کی توانی جانبازی کردن و تیغ از دست دشمن در ربودن؟ در شهرستان‏‎ ‎‏دل، امیری باید با خِرَد، که اگر قلم بیند خط شود، و چون توفان پیش آید بط شود، و اگر برآید‏‎ ‎

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 4مقالات عرفانی (1)صفحه 168
‏زلزله، در وی نبینی ولوله؛ شاهی شجاعی، مَلکی مطاعی. پس عشق است که این صفات در‏‎ ‎‏او است، لاجرم امیر خطۀ دل او است.‏‎[44]‎

5. آثار عشق از دیدگاه امام خمینی رحمه الله

‏در آغاز این بحث باید توجه داشت که عاشق نباید در شیوۀ عشق بازی، مقدمات‏‎ ‎‏ترتیب دهد و نتیجه بگیرد؛ بلکه خود حقیقت عشق، آتشی است که از قلب عاشق طلوع‏‎ ‎‏می کند و جذوۀ آن بر سرّ و علن و باطن و ظاهرش سرایت می کند و همان تجلیات حبّی در‏‎ ‎‏سرّ قلب به صورت عشق بازی در ظاهر در می آید؛ «از کوزه برون همان تراود که در‏‎ ‎‏اوست». همانند «تجلیات حُبّیه حبیب که در مُلک ظاهرش بروز می کند و در مملکت‏‎ ‎‏شهادتش صورت یابد».‏‎[45]‎

‏با این وجود، محبت و عشق به خداوند، آثار و برکات فراوان دارد:‏

‏تذکر از محبوب و به یاد معبود به سربردن، نتیجه های بسیاری برای عموم طبقات دارد؛ اما‏‎ ‎‏برای کُمّل و اولیاء و عرفا که خود آن، غایت آمال آن ها است و در سایۀ آن به وصال جمال‏‎ ‎‏محبوب خود رسند؛ هنیئاً لهم! و اما برای عامه و متوسطین، بهترین مُصلحات اخلاقی و‏‎ ‎‏اعمالی و ظاهری و باطنی است.‏‎[46]‎

‏اثر دیگر عشق برای بندۀ سالک ـ آن گاه که از منزل طبیعت به خداوند سبحان هجرت‏‎ ‎‏کند و جذبات حبّیه را جذب نماید و با آتش الهی، تمام تعیّنات نفسیه را بسوزاند ـ این‏‎ ‎‏است که به تجلّی فعلی نوری نایل می آید و نور الهی را به علم حضوری می یابد‏‎[47]‎‏ و جذب‏‎ ‎‏محبوب می گردد.‏‎[48]‎

‏عارف در این مرحله به طهارت می رسد و «طهارت اصحاب محبت و مجذوبین، تنزیه‏‎ ‎‏از توجه به غیر و غیریت است و تطهیر از حجب خلقیه است»؛‏‎[49]‎‏ از این رو «بیش تر نالۀ‏‎ ‎

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 4مقالات عرفانی (1)صفحه 169
‏اولیا از درد فراق و جدایی از محبوب است و کرامت او؛ چنانچه در مناجات های خود‏‎ ‎‏بدان اشاره کرده اند.»‏‎[50]‎‏ ‏

‏و مقام قرب فرایض از مهم ترین مقامات عارفین است که «حاصل نشود مگر با جذبۀ‏‎ ‎‏الهیه و جذوۀ نار  عشق.»‏‎[51]‎

‏رفع حجاب های ظلمانی و نورانی از آثار دیگر عشق الهی است: «اهل معرفت‏‎ ‎‏می گویند: حق تعالی برای محبوب خود رفع حُجب می کند و خدا می داند در این‏‎ ‎‏رفع  حُجب چه کرامت هایی است؛ غایت آمال اولیا و نهایت مقصد آن ها همین‏‎ ‎‏رفع  حُجب  بوده»؛‏‎[52]‎‏ زیرا در شریعت عشق، «بین عاشق و محبوب مطلق، حجابی‏‎ ‎‏نخواهد بود.»‏‎[53]‎

‏«امان در نزد اولیا عبارت است از عدم احتجاب از جمال محبوب به حجب کثرات، که‏‎ ‎‏این خود اعلی مرتبۀ عذاب محبّین است؛ چنانچه سیداولیا عرض کند: "‏إلهی! وهبنی‎ ‎صبرتُ علی عذابک، فکیف أصبر علی فراقک.‏" و برای عاشق جمال حق، عذابی الیم تر از‏‎ ‎‏سوز فراق نیست.»‏‎[54]‎

‏پس تنها با قدم عشق می توان از تعیّنات به در آمده و کدورات اسماء و صفات را مرتفع‏‎ ‎‏ساخت و محضر محبوب را درک کرد.‏‎[55]‎

‏ ‏

‏در جرگۀ عشاق روم بلکه بیابم‏   ‏از گلشن دلدار، نسیمی رد پایی‏

‏این ما و منی جمله ز عقل است و عقال است‏  ‏    ‏‏در خلوت مستان نه منی هست و نه مایی‏‎[56]‎

‏ ‏

‏تعلق قلب و محبت دنیا عبارت از دنیای مذموم است و هر چه دل بستگی به آن زیادتر باشد،‏‎ ‎‏حجاب بین انسان و دار کرامت او و پردۀ ما بین قلب و حق بیش تر و غلیظ تر شود و آن چه در‏‎ ‎‏بعضی از احادیث شریفه است که از  برای خدا هفتاد هزار حجاب است از نور و ظلمت،‏‎ ‎

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 4مقالات عرفانی (1)صفحه 170
‏حجاب های ظلمانی تواند همین تعلّقات قلبیه باشد به  دنیا.‏‎[57]‎

‏یکی از آن ها ‏‏[‏‏اسباب غضب‏‏]‏‏ حب نفس است که از آن حب مال و جاه و شرف و حب نفوذ‏‎ ‎‏اراده و بسط قدرت تولید شود و این ها نوعاً اسباب هیجان آتش غضب شود.‏‎[58]‎

‏محبت با یکدیگر در راه خدا سبب حب خدا شود و این حب نیز نتیجه اش رفع حجب‏‎ ‎‏می باشد؛ چنانچه عرفای شامخین فرمایند. معلوم است این محبوبیت نیز دارای مراتب‏‎ ‎‏است؛ چنانچه حب فی الله از حیث شوب و خلوص نیز دارای مراتب کثیره است.‏‎[59]‎

‏از دیگر آثار عشق، رسیدن به مقام توحید است؛ زیرا تمام سیئات و معاصی و‏‎ ‎‏حجاب های ظلمانی و نورانی، از تعیّنات و مرزبندی های وجودی است که به نقص و‏‎ ‎‏ضعف و عدم منتهی می شود و عارف آن گاه که با مرکب عشق به وادی توحید گام‏‎ ‎‏برمی دارد، به وجود مطلق می رسد و همۀ نقص ها و ضعف ها و عدم ها به کمال و شدت و‏‎ ‎‏وجود مطلق مبدل می گردند.‏‎[60]‎

‏پس وادی عشق، وادی همگانی است؛ نه تنها سالکان طریقت با مرکب عشق، سیر‏‎ ‎‏و  سلوک می کنند که راهبران اهل سلوک نیز در وادی عشق و محبت گام بر می دارند.‏‎ ‎‏به  تعبیر امام ‏‏رحمه الله‏‏ حضرت خاتم ‏‏صلی الله علیه و آله‏‏کسی است که به گفتۀ خدایش با قدم عشق از افق‏‎ ‎‏کثرت  و تعیّنات منسلخ شده و با محبت، رفض غبار کثرت اسماء و صفات و تعیّنات‏‎ ‎‏کرده  است.‏‎[61]‎

‏از ثمرات و برکات درخت محبت، عمل بر طبق آن است و اگر این ثمره نباشد، باید‏‎ ‎‏دانست که محبت واقعی تحقق نیافته و خیال محبت بوده است. پس اظهار عشق، با عمل‏‎ ‎‏به لوازم ایمان و محبت به خدا، شرط مهم عاشقی است.‏‎[62]‎‏ چنان که گفته اند: «در نزد اهل‏‎ ‎‏جذبه و محبت، عزم بر اطاعت است، شوقاً و حبّاً.»‏‎[63]‎‏ بنابراین، اگر انسان، دوستی کرد و به‏‎ ‎

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 4مقالات عرفانی (1)صفحه 171
‏لوازم آن پای بند بود، باید از محبوب تبعیت کند. به همین دلیل:‏

‏عاشق جمال حق تعالی، جناب باقر العلوم ‏‏علیه السلام‏‏ صدقه را پس از وقوع در دست سائل، می بویید‏‎ ‎‏و می بوسید و استشمام رایحۀ طیبۀ محبوب از آن می کرد.‏‎[64]‎‏ ‏

‏پس اصولاً آن ها که عبادت حق و مناجات محبوب مطلق و مکالمۀ با مالک الملوک را‏‎ ‎‏تکلیف نمی دانستند، اهل حب و عشق نبودند.‏‎[65]‎

‏دعوی محبت، بیّنه و علامت می خواهد؛‏

‏ممکن نیست من با شما دوست باشم و محبت و اخلاص داشته باشم و برخلاف تمام مقاصد‏‎ ‎‏و مطلوبات شما اقدام کنم. درخت محبت، ثمره و نتیجه اش عمل بر طبق آن است و اگر ثمره‏‎ ‎‏را نداشته باشد، باید دانست که محبت نبوده، خیال محبت بوده. ‏

‏پیغمبر اکرم و اهل بیت مکرّم او ـ صلوات الله علیهم ـ تمام عمر خود را صرف در بسط احکام و‏‎ ‎‏اخلاق و عقاید نمودند و یگانه مقصد آن ها نشر احکام خدا و اصلاح و تهذیب بشر بوده و هر‏‎ ‎‏قتل و غارت و ذلت و اهانتی را در راه این مقصد شریف سهل شمردند و از اقدام باز نماندند.‏‎ ‎‏پس محبّ و شیعۀ آن ها کسی است که در مقاصد آن ها با آن ها شرکت کند و پیروی از آثار و‏‎ ‎‏اخبار آن ها کند.‏

‏این که در اخبار شریفه، اقرار به لسان و عمل به ارکان را از مقوّمات ایمان شمرده، بیان یک‏‎ ‎‏سرّ طبیعی و سنّت الله جاریه است؛ چون که حقیقت ایمان، ملازم با اظهار و عمل است.‏‎ ‎‏عاشق در جِبِلّۀ طبیعیۀ اوست اظهار عشق و تغزّل در شأن معشوق و عمل به لوازم ایمان و‏‎ ‎‏محبت خدا و اولیای او؛ اگر عمل نکرد، مؤمن نیست و محبت ندارد و این صورت ایمان و‏‎ ‎‏محبت بی مغز و معنی نیز با جزیی حوادث، و فی الجمله فشار، از بین می رود و صفر الید به دار‏‎ ‎‏جزای اعمال منتقل شود.‏

‏بیچاره گمان می کند به مجرد دعوی تشیّع و حب اهل بیت طهارت و عصمت، جواز ارتکاب‏‎ ‎‏هر محرّمی را خدای نخواسته دارد و قلم تکلیف ـ نعوذ بالله ـ از او برداشته شده! بدبخت‏‎ ‎‏نمی داند که شیطان بر او تعمیه کرده و در آخر عمر، بیم آن است که محبت بی مغزِ بی فایده نیز‏‎ ‎

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 4مقالات عرفانی (1)صفحه 172
‏از دستش برود و با کف تهی در صف نواصب اهل بیت محشور گردد. آخر، دعوی محبت کسی‏‎ ‎‏که بیّنه نداشته باشد، پذیرفته نیست.‏‎[66]‎

‏آتش محبت الهی در قلب افروخته شده، تمام محبت ها را بسوزاند که همۀ عالم را به‏‎ ‎‏یک  لحظۀ آن ندهی و چنان لذتی ببری از یاد خدا و ذکر آن، که تمام لذّات حیوانی را‏‎ ‎‏بازیچه  بدانی.‏‎[67]‎

‏نماز برای عارف عاشق، معراج است؛ یعنی وسیله ای است که سالک را به سلوک‏‎ ‎‏می کشاند و مقام انسان کامل را به او عطا می کند. تکبیرة الاحرام او، آغاز ورود به منزل فنا‏‎ ‎‏است و سلام در آخر نماز، بیانگر خروج از فنا و رسیدن به بقای بعد از فنا و با ولایت‏‎ ‎‏عجین است: «‏السلام علیک أیّها النبی و رحمة الله و برکاته‏».‏

‏نمازگزار عاشق، عبادت محبوب مطلق و مناجات با او را تکلیف و کلفت و مشقت‏‎ ‎‏نمی داند و لذت آن را با همۀ هستی معاوضه نمی کند‏‎[68]‎‏؛ همان گونه که رسول اکرم ‏‏صلی الله علیه و آله‏‏فرمود:‏

‏برترین مردم کسی است که به عبادت عشق بورزد و آن را در آغوش کشد و با قلب و دلش او را‏‎ ‎‏دوست بدارد.‏

‏پس ای عزیز! عبادت و اطاعت حق تعالی از بارزترین ثمرات شجرۀ عشق الهی است‏‎ ‎‏که البته عبادت احرار، میوۀ کامل این درخت می باشد؛ عبادتی که برای حب حق تعالی و‏‎ ‎‏یافتن آن ذات مقدس تحقق می یابد و خوف از جهنم یا شوق بهشت، محرّک آن نیست؛‏‎ ‎‏مانند عبادات ائمۀ اطهار ‏‏علیهم السلام‏‏ که فرمودند: «عبادت ما، عبادت احرار است».‏‎[69]‎

‏در پایان این مقال به عبارت عارف پارسا، امام راحل، در باب عالی ترین برکت و ثمرۀ‏‎ ‎‏عشق اشاره می کنیم:‏

‏و پس از آن که انسان سالک قدم بر فرق اِنّیت و اَنانیّت خود گذاشت و از این بیت خارج شد و‏‎ ‎‏در طلب مقصد اصلی و خداجویی منازل و مراحل تعیّنات را سیر کرد و قدم بر فرق هر یک‏

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 4مقالات عرفانی (1)صفحه 173
‏گذاشت و حُجب ظلمانیه و نورانیه را خرق نمود و دل از همۀ موجودات و کائنات برکند و بت ها‏‎ ‎‏را از کعبۀ دل به ید ولایت مآبی فرو ریخت و کواکب و اقمار و شموس از افق قلبش افول کردند‏‎ ‎‏و وجهۀ دلش یک رو و یک جهت، بی کدورت تعلق به غیر، الهی شد و حال قلبش ‏‏«‏وَجَّهْتُ‎ ‎وَجْهِیَ لِلَّذِی فَطَرَ السَّمٰوَاتِ وَ الْأرْضَ‏»‏‎[70]‎‏ شد و فانی در اسماء و ذات و افعال گردید، پس در این‏‎ ‎‏حال از خود بی خود شود و محو کلی برایش حاصل شود و صعق مطلق رخ دهد. پس حق در‏‎ ‎‏وجود او کارگر شود و به سمع حق بشنود و به بصر حق ببیند... و این مقام حاصل نشود مگر با‏‎ ‎‏جذبۀ الهیه و جذوۀ نار عشق که  بدین جذوۀ عشقیه، لازال متقرب به حق شود و به آن جذبۀ‏‎ ‎‏ربوبیه که عقیب حب ذاتی است از او دستگیری  شود.‏‎[71]‎


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 4مقالات عرفانی (1)صفحه 174

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

کتاب نامه

‏قرآن کریم.‏

‏1. ‏‏آداب الصلاة‏‏، امام خمینی، به کوشش احمد فهری، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار‏‎ ‎‏امام خمینی، 1373 ش.‏

‏2. ‏‏بحار الانوار‏‏، محمدباقر مجلسی، تصحیح محمدعلی بهبودی، بیروت، مؤسسة الوفاء.‏

‏3. ‏‏تبیین براهین اثبات خدا‏‏، عبدالله جوادی آملی، قم، اسراء.‏

‏4. ‏‏تعلیقات علی شرح فصوص الحکم و مصباح الانس‏‏، امام خمینی، مؤسسه پاسدار اسلام،‏‎ ‎‏1406 ق.‏

‏5. ‏‏تفسیر سورۀ حمد‏‏، امام خمینی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1375 ش.‏

‏6. ‏‏دیوان امام‏‏، امام خمینی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1374 ش.‏

‏7. ‏‏دیوان حافظ‏‏، به اهتمام سیّدابوالقاسم انجوی، تهران، انتشارات جاویدان، 1372 ش.‏

‏8. ‏‏سخن عشق‏‏، دکتر فاطمه طباطبائی، پژوهشکدۀ امام خمینی و انقلاب اسلامی،‏‎ ‎‏1380 ش.‏

‏9. ‏‏سرّ الصلاة‏‏، امام خمینی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1378 ش.‏

‏10. ‏‏سه روایت از حیات عشق‏‏، خواجه عبدالله انصاری و دیگران، به اهتمام فرزانۀ نیکوکاری،‏‎ ‎‏کتابخانۀ طهوری، 1372 ش.‏

‏11. ‏‏شرح چهل حدیث‏‏، امام خمینی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1371 ش.‏

‏12. ‏‏شرح فصوص الحکم‏‏، محمد داود قیصری، قم، انتشارات بیدار.‏

‏13. ‏‏فطرت در قرآن‏‏، عبدالله جوادی آملی، نشر رجاء.‏


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 4مقالات عرفانی (1)صفحه 175
‏14. ‏‏مثنوی معنوی‏‏، جلال الدین محمد مولوی، تصحیح نیکلسون، به اهتمام نصرالله ‏‎ ‎‏پورجوادی، تهران، انتشارات امیرکبیر، 1363 ش.‏

‏15. ‏‏مصباح الانس‏‏، محمد بن حمزة الفناری، تصحیح محمد خواجوی، تهران، انتشارات‏‎ ‎‏طهوری، 1379 ش.‏

‏16. ‏‏مصباح الهدایة الی الخلافة و الولایه‏‏، امام خمینی، با مقدمۀ سیدجلال الدین آشتیانی،‏‎ ‎‏تهران، مؤسسۀ تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1372 ش.‏

‎ ‎

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 4مقالات عرفانی (1)صفحه 176

  • )) بحار الانوار، ج 84، ص 199، ح 6.
  • )) مثنوی معنوی.
  • )) دیوان حافظ، ص 256.
  • )) نجم (53): 9.
  • )) مائده(5): 54.
  • )) اعراف (7): 172.
  • )) مثنوی معنوی.
  • )) دیوان امام، ص 134.
  • )) مصباح الهدایه، ص 70.
  • )) ر.ک: شرح چهل حدیث، ص 463.
  • )) ر.ک: تعلیقات علی شرح فصوص الحکم و مصباح الانس، ص 111 و 127.
  • )) ر.ک: شرح چهل حدیث، ص 127.
  • )) ر.ک: همان، ص 480.
  • )) ر.ک: همان، ص 290.
  • )) تعلیقات علی شرح فصوص الحکم و مصباح الانس، ص 222.
  • )) دیوان امام، ص 67.
  • )) سخن عشق، ص 71.
  • )) دیوان امام، ص 134.
  • )) دیوان امام، ص 169.
  • )) ر.ک: شرح چهل حدیث، ص 290.
  • )) مصباح الهدایه، ص 71.
  • )) تعلیقات علی شرح فصوص الحکم و مصباح الانس، ص 275.
  • )) مصباح الهدایه، ص 71.
  • )) همان، ص 20.
  • )) تعلیقات علی شرح فصوص الحکم و مصباح الانس، ص 254.
  • )) مصباح الهدایه، ص 44.
  • )) دیوان امام، ص 150.
  • )) ر.ک: آداب الصلاة، ص 288.
  • )) ر.ک: تفسیر سورۀ حمد، ص 73؛ و شرح چهل حدیث، ص 91 و 576.
  • )) شرح چهل حدیث، ص 358.
  • )) همان، ص 127.
  • )) همان، ص 184.
  • )) همان، ص 182 و 183.
  • )) همان، ص 183 و 184.
  • )) ر.ک: همان، ص 186 و 358.
  • )) انعام (6): 79.
  • )) شرح چهل حدیث، ص 127.
  • )) همان، ص 186.
  • )) ر.ک: تبیین براهین اثبات خدا، ص 289 ـ 290؛ فطرت در قرآن، ص 299 ـ 306.
  • )) دیوان امام، ص 44.
  • )) همان، ص 45.
  • )) همان، ص 215.
  • )) حاقّه (69): 16.
  • )) سه روایت از حیات عشق، در مقالات عقل و عشق، ص 23.
  • )) سرّ الصلاة، ص 12.
  • )) شرح چهل حدیث، ص 291.
  • )) تعلیقات علی شرح فصوص الحکم و مصباح الانس، ص 39.
  • )) همان، ص 225.
  • )) سرّ الصلاة، ص 35.
  • )) شرح چهل حدیث، ص 123.
  • )) همان، ص 591.
  • )) همان، ص 432.
  • )) همان، ص 29.
  • )) سرّ الصلاة، ص 113.
  • )) آداب الصلاة، ص 122؛ سخن عشق، ص 75.
  • )) دیوان امام، ص 187.
  • )) شرح چهل حدیث، ص 121.
  • )) همان، ص 141.
  • )) همان، ص 290.
  • )) ر.ک: آداب الصلاة، ص 164.
  • )) ر.ک: سرّ الصلاة، ص 93.
  • )) ر.ک: شرح چهل حدیث، ص 576.
  • )) سرّ الصلاة، ص 74.
  • )) شرح چهل حدیث، ص 489.
  • )) ر.ک: سرّ الصلاة، ص 63.
  • )) شرح چهل حدیث، ص 576.
  • )) همان، ص 42.
  • )) ر.ک: سر الصلاة، ص 63.
  • )) ر.ک: شرح چهل حدیث، ص 57 و 326.
  • )) انعام (6): 79.
  • )) شرح چهل حدیث، ص 590 و 591.