کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره)

کنز وحدت در بحر کثرت

‏ ‏

‏ ‏

کنز وحدت در بحر کثرت

‏ ‏

‏ ‏

جناب آقای محمد جلال اکبرین

مقدمه

‏انسان، غایت خلقت الهیّه است و خلقت الهیّه برای معرفت حقیقت لایتناهی انسانی.‏‎ ‎‏معرفت این حقیقت لایتناهی، معرفت حقیقة الحقایق نظام هستی است.‏

‏پس حق تعالی غایت خلقت الهیّه ـ یعنی حضرت انسان ـ را عرفان خویش قرار داد؛‏‎ ‎‏چنان که به بیان قدسی خویش چنین فرمود:‏

«کنتُ کنزاً مَخفیّاً، فأحبَبتُ أن اُعرفْ؛ فخلقتُ الخلقَ لکی اُعرف».‎[1]‎

‏و چنین انسانِ به فعلیت رسیده ای را میزان نظام هستی و واسطۀ فیض و خلیفۀ خویش‏‎ ‎‏در نظام خلقت قرار داد تا بدو ناقصین و دور افتادگان از این غایت، به کمال مطلوب دست‏‎ ‎‏یابند. و این، اصل اصیل و لایتغیّر الهی است.‏

‏در طول تاریخ، انسان های به کمال رسیده برای ارتقای جامعه به مدینۀ فاضلۀ انسانی‏‎ ‎‏قیام کرده اند. امام خمینی ـ رضوان الله تعالی علیه ـ نیز یکی از مصلحین بزرگ الهی بود که‏‎ ‎‏با بهره مندی از ولایت و عصمت کبرای الهیّه و حقیقت محمّدیه و اوصیای او، قیام نمود و‏‎ ‎‏با هدف تشکیل جامعۀ انسانی، برای تربیت نفوس و وصول به حقیقت اسلام، جمهوری‏

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 4مقالات عرفانی (1)صفحه 59
‏اسلامی را بنیان نهاد. او با استفاده از مبانی اصیل حکمت و موعظۀ حسنۀ قرآن‏‎[2]‎‏ و التزام به‏‎ ‎‏ظاهر و غور در باطن شریعت و توجه به سیرۀ عالیۀ انبیا و اوصیای الهی، وجدان نمود که‏‎ ‎‏راه رسیدن به کلمۀ توحید و اِعلای آن پرچم، احیای اراضی میتۀ قلوب غفلت زده و‏‎ ‎‏شعله ور نمودن فطرت طاهر نفوس مستعدّه به حقایق و معارف توحیدی در بطن دین‏‎ ‎‏است؛ و جز این «صراط مستقیم»، راهی برای التزام و استمرار بر ظواهر شریعت حقّۀ نبوی‏‎ ‎‏نخواهد بود. چنان که دانایی بی دارایی، و ادعای معرفت بدون التزام به شریعت، انحطاط و‏‎ ‎‏انحراف برای جامعۀ اسلامی در پی خواهد داشت.‏

‏امام، این ولیّ عارف و به حقیقت واصل ما ـ که هبۀ عظیمۀ الهی در عصر غیبت به ما‏‎ ‎‏بود و البته سنّت الهی چنین است که برای مقام قیام و اصلاح و راهبری، جز ولیّ عارف، بر‏‎ ‎‏مردم حاکم نخواهد کرد ـ بر اساس صریح آیۀ شریفۀ ‏‏«‏اُدْعُ إلَی سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَ المَوْعِظَةِ‎ ‎الْحَسَنَةِ‏»‏‏، پس از مبارزه با طاغوت خارجی، امر عظیم مبارزه با طاغوت جهل و غفلتِ‏‎ ‎‏ناشی از نفس را با القائات سبّوحیِ معارف توحیدی و گسترانیدن این مأدبۀ آسمانی که‏‎ ‎‏میراث انبیا و اوصیای الهی است، آغاز کرد.‏

‏امام عظیم الشأن با پشتوانۀ تزکیۀ خاص و اخلاص عالیه و جلوس بر کرسی ‏‏«‏إنِّی جَاعِلٌ‎ ‎فِی الْأرْضِ خَلِیفَةً‏»‏‎[3]‎‏ موظّف به عرضۀ حجّت الهی بر مردم بود و این اتمام حجّت را با عرضۀ‏‎ ‎‏معارف و اطعمۀ حقیقی بر مردم آغاز کرد؛ و این جز روش مبرهن الهی نبود.‏

‏امام عزیز و نورانی ما بر این عقیده استوار بود که نفوس را باید به میزان بضاعتشان با‏‎ ‎‏حقایق و معارف توحید و حکمتِ شریعت، آگاه نمود تا شجرۀ انسانی ضایع نگردد؛ از‏‎ ‎‏این رو بیش و پیش از عرضۀ معارف، پیوسته در نطق های شریفشان توصیه و تأکید بر‏‎ ‎‏تزکیه و مراقبت نفس می نمودند؛ چرا که نفوس غیر زکیّه را محرم اسرار توحید‏‎ ‎‏نمی دانستند و معتقد بودند که اگر نفس، غیر مستقیم و قلب، مشوب به اغراض نفسانی‏‎ ‎‏باشد، هرگز نباید در معارف وارد شود؛ که ضرر آن به مراتب بیش تر است.‏

‏در هر حال، امام بزرگوار اتمام حجّت الهی بر مردم را در عرضۀ معارف می دانستند؛ و‏

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 4مقالات عرفانی (1)صفحه 60
‏تکلیف الهی بر امام و پیشوای جامعه جز این نیست؛ اگر چه نتیجه با حق تعالی است؛ و‏‎ ‎‏امام به این اصل نورانی دست یافته بود.‏

‏امام راحل، عدم القای مبانی حکمت و عرفان بر مردم را از جانب شخص عارف و‏‎ ‎‏راهبر جامعه، قصور و عدم اقتضای ادب مع الله در پیشگاه نفوس انسانی مستعدّه برای‏‎ ‎‏کمال می دانستند؛ و عدم اقبال بدین معارف از جانب مردم را تضییع سرمایۀ عظیم نفس‏‎ ‎‏ناطقۀ انسانی و در نهایت، خدشه و خطر انحراف برای شخص، و سپس برای مدینۀ فاضلۀ‏‎ ‎‏انسانی می شمردند.‏

‏در نظر رفیع امام، عدم آشنایی با عرفان، عدم معرفت درست از اسلام است؛ چرا که در‏‎ ‎‏اندیشۀ حضرتش ـ که مرزوق از منبع نور ولایت است ـ مسلمان حقیقی، عارف حقیقی است‏‎ ‎‏و کسی بدین مقام نمی رسد مگر با حفظ شریعت، و از آن جا وصول به مراتب حقیقت.‏

‏سخن از عرفان امام و تجلیات روح عظیم او در امامت بر مردم، سخن از عارفِ ولیّ‏‎ ‎‏واصلی است که در ظرف وجودی خویش اسم ‏«لایَشغَلُه شأنٌ عن شأن» ‏حضرت حق را به‏‎ ‎‏عرصۀ ظهور و تحقّق رسانیده و شأن حکومت و مشغلۀ کثرت، او را از توجه به حقیقت‏‎ ‎‏الهیّۀ وحدت، غافل نکرده است.‏

‏امام آمد و گوهر وحدت را در میان دریای کثرت خلق وجدان نمود و آن را با دستان‏‎ ‎‏الهی خویش، در سفرۀ احسان و انفاق به خلق، بر آن ها عرضه کرد؛ بلکه امام، خود کنز‏‎ ‎‏وحدت است. شجرۀ طیّبۀ به ثمر رسیدۀ او، شجرۀ روح اللهی انسانی است که زیبایی‏‎ ‎‏توحید را در خویش معنا نموده است؛ پس به قدرت الهی، در دریای کثرتِ مردم قیام نمود‏‎ ‎‏تا حقیقت توحید را در گسترۀ ظلِّ الهی خویش بر کثرات خلق ابلاغ کند. او نه تنها به سیرۀ‏‎ ‎‏نظری، بلکه به سیرۀ عملیِ حیات خویش، ثبوت مقولۀ «ضرورت آشنایی و وصول مردم‏‎ ‎‏به حریم نورانی عرفان» را تقریر نمود.‏

‏او آمد و در عصر هجوم غفلت و دوری از غایت انسانی و هیاهوی بی تمدّنی در قالب‏‎ ‎‏تمدّن انسانی، با حیات نورانی خویش، از غایت فراموش شده و غبار گرفتۀ خلقت انسانی‏‎ ‎‏پرده برداشت؛ او استمرار نبوّت انبائی، ادامۀ خلافت و ولایت تکوینی، و ارتقا به مراتب‏‎ ‎‏عالی انسانی را با وجود مبارک خویش تفسیر و تقریر نمود.‏


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 4مقالات عرفانی (1)صفحه 61
‏پژوهش و تحقیق و غور در این وجه عظیم و الهیِ حضرت امام ـ که منشأ و مَجلای‏‎ ‎‏همۀ وجوه دیگر حیات ایشان است ـ در عصری که واژه ها به معانی مجازی خود و در غیر‏‎ ‎‏موضع حقیقی و شایستۀ خویش به کار برده می شوند، بلکه در عصر وارونگی ارزش ها و‏‎ ‎‏غایات انسانی، عصر تحریف الگوها و بهره گیری از آن ها در جهت منافع، و عصر دوری‏‎ ‎‏انسان ها از سرچشمۀ زلال ولایت کبرای انسان کامل و دوری از معرفت حقیقی اولیای‏‎ ‎‏الهی ای چون امام راحل و عظیم الشأن، امر خطیری است که شایان تقدیر و سپاس فراوان‏‎ ‎‏از دست اندرکاران احیای اندیشه های ناب امام خمینی ـ رضوان الله تعالی علیه ـ که این‏‎ ‎‏بستر را فراهم آورده اند، می باشد.‏

‏امید است محققان متحقّق و محشور با حقیقت روح اللهی امام، در این بستر نورانی‏‎ ‎‏برخیزند و با ایادی نوریه شان، به تبیین و تعریف وجوه لطیف عرفانی امام ـ چنان که‏‎ ‎‏شایستۀ آن مقام است ـ بپردازند.‏

‏مکتوب حاضر مقاله ای است تحت عنوان «کنز وحدت در بحر کثرت» در ضرورت‏‎ ‎‏آشنا سازی عموم مردم با عرفان اسلامی از دیدگاه ارزشمند امام خمینی ـ رضوان الله تعالیٰ‏‎ ‎‏علیه ـ که به بضاعت خویش از آن روح متعالی به رشتۀ تحریر در آمده است.‏

‏لازم بود برای تبیین هر چه بیش تر موضوع مقاله به مباحثی حول انسان، عرفان،‏‎ ‎‏عارف، شریعت و معرفت، شخصیت عرفانی امام و برخی دیگر از مباحث توحیدی از‏‎ ‎‏صحیفۀ آثار نورانی امام بزرگوار پرداخته شود؛ از این رو مطالب این مقاله در پنج فصل‏‎ ‎‏ارائه شده است که به جهت شرافت مباحث، هر یک از فصول به بحری، و نیز هر بخشی از‏‎ ‎‏آن به کنزی از کنوز این بحر عمیق نام گذاری شده است.‏

‏امید است ارباب دانش و بینش را مورد افاده و استفاده قرار گیرد و موجب خشنودی و‏‎ ‎‏رضایت و افاضۀ حضرت روح الله بر حقیر گردد.‏

بحر یکم: حقایق عرفانی؛ شرح انفسی قرآن کریم و احادیث

‏عنوان این بحر، برگرفته از سخن بلندی از امام عظیم الشأن در کتاب عرشی ‏‏سرّ الصلاة‏‎ ‎‏است که فرموده اند:‏


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 4مقالات عرفانی (1)صفحه 62
‏به جان دوست قسم! که کلمات نوع آن ها (علمای نفس و اهل معرفت) شرح بیانات قرآن و‏‎ ‎‏حدیث است.‏‎[4]‎

‏و این کلام نورانی اساس بحث ما در وصول به مطلوب است. مباحث این بحر عمیق‏‎ ‎‏در سه کنز تقسیم و تقدیم شده است.‏

کنز یکم: عرفان چیست و عارف کیست؟

‏عرفان از نظر امام ـ چنان که در اثنای آثار قلمی و سیرۀ عملی ایشان مشاهده می شود ـ‏‎ ‎‏شهود بی حجاب نظام حقّۀ عین و علم است؛ از حجاب ماهیّات و کثرات به در آمدن و غیر‏‎ ‎‏او ندیدن؛ وصول به حقیقت قول شریف نبوی ‏‏صلی الله علیه و آله‏‏ که فرمود:‏

«اللهمّ أرِنی الأشیاءَ کما هی».‎[5]‎

‏از نظر شامخ او، عارف کسی است که بدین مرتبه از شهود و فنا دست یابد. از نظر‏‎ ‎‏شامخ حضرت امام، عارف، واصل و جالس به مجلس و کهف حقیقت محمّدیه  ‏‏صلی الله علیه و آله‏‎ ‎‏است، کهف حضور محض. عارف، متخلّق به اخلاق الله و متأدّب به ادب مع الله است و‏‎ ‎‏در وادی حضور، هیچ گاه کوچک ترین جایگاهی برای خود قائل نمی شود و خودیّتی‏‎ ‎‏نمی بیند؛ چرا که چشم به صرف الوجود گشوده و از شوائب ماهیت به درآمده و دیده اش‏‎ ‎‏روشن بین گردیده است. از این رو به صفت «طمأنینه» متصف، و در ظاهر و باطن، راضی‏‎ ‎‏به قضای الهی می گردد و بر تقدیر حقّۀ حق، سرِ تعظیم فرود می آورد؛ که او مُقدِّر مقتدر و‏‎ ‎‏حکیم علیم است و مصداق اتمّ آیۀ شریفۀ ‏‏«‏یَا أیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ * ارْجِعِی إلَی رَبِّکِ رَاضِیَةً‎ ‎مَرْضِیَّةً‏»‏‎[6]‎‏ می باشد. و اگر چه این طمأنینه، ثمرۀ عروج به مقام تجرّد و فوق تجرّد است، لکن‏‎ ‎‏مقدمۀ مشاهدۀ عالیۀ سالک نیز می باشد (با این تفاوت که در ابتدا، سالک باید اجمالاً مزیّن‏‎ ‎‏به طمأنینه باشد، تا پس از مشاهده به تفصیل صاحب آن گردد) پس برای سالک در آن‏‎ ‎‏طور سینا و کهف وصول، دیگر زمان و مکان و حور و غلمان معنا ندارد؛ بلکه فوق زمان و‏‎ ‎‏مکان و محیطِ بر آن می گردد؛ و زمان و مکان از او کسب شرف می کنند. چنان که‏

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 4مقالات عرفانی (1)صفحه 63
‏سیّدالاوصیاء و العرفاء، امیر الاُمرا، حضرت وصیّ، علیّ عالی اَعلی ـ علیه الصلاة والسلام ـ‏‎ ‎‏فرموده اند:‏

«العارفُ إذا خرَج مِن الدنیا لَم یَجدهُ السائقُ و الشهیدُ فی القیامة، و لارضوان فی‎ ‎الجنَّة و لامالک النار فی النار».

‏قیل: و أین یَقعُدُ العارف؟‏

‏قال ‏‏علیه السلام‏‏: ‏‏«‏فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ‏»‏‏.‏‎[7]‎

‏به تعبیر امام عظیم الشأن، سالکِ عارف در این مقام به ورطۀ «مستی و بیخودی که از‏‎ ‎‏هَیَمان و دهشت و اضطرابی که از مشاهدۀ ناگهانی جمال محبوب دست می دهد»‏‎[8]‎‎ ‎‏می افتد؛ به طوری که شرح این حال، از زبان قال و مرکّب و کتاب خارج است که:‏

‏ ‏

‏بشکنم این قلم و پاره کنم این دفتر‏  ‏نتوان شرح کنم جلوۀ والای تو را‏‎[9]‎

‏ ‏

‏حضرت انسان کامل، حجّة الله ناطق، امام صادق ‏‏علیه السلام‏‏ در توصیفی کامل و تعریفی جامع‏‎ ‎‏فرموده اند:‏

‏عارف جسمش در میان خلق است و دلش با خدا است؛ اگر یک چشم به هم زدن دلش از خدا‏‎ ‎‏غافل شود از شدت شوق به خدا هلاک گردد؛ و عارف امین امانت های الهی، گنجینۀ اسرار‏‎ ‎‏خدا، معدن نور او، راهنمای رحمت او بر خلقش، حامل علوم او و میزان فضل و عدل او است؛‏‎ ‎‏عارف از خلق، مرادهای دنیوی، و از دنیا بی نیازی جسته و جز خدا همدمی ندارد و سخنی‏‎ ‎‏نمی گوید؛ اشاره ای نمی کند، نفسی نمی کشد جز به خدا، برای خدا، از خدا و با خدا.‏‎[10]‎

‏امام عظیم الشأن حول این حدیث شریف فرموده است:‏

‏چون سالک الی الله خود را حاضر در محضر مقدس حق ـ جلّ و علا ـ دید، بلکه باطن و ظاهر‏‎ ‎‏و سرّ و علن خود را عین حضور یافت، چنانچه از ‏‏کافی‏‏ و ‏‏توحید‏‏ روایت شده که حضرت‏‎ ‎‏صادق ‏‏علیه السلام‏‏ فرمود: ‏«إنّ روحَ المؤمنِ لَأشدُّ اتّصالاً بروح الله من اتّصال شعاعِ الشمس‎ ‎بها»‏؛ بلکه به برهان قوی متین در علوم عالیه، پیوسته است که جمیع دایرۀ وجود ـ از اَعلی‏

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 4مقالات عرفانی (1)صفحه 64
‏مراتب غیب تا ادنی منازل شهود ـ عین تعلّق و ربط و محض تدلّی و فقر است به قیّوم مطلق‏‎ ‎‏ـ  جلّت عظمته ـ و شاید اشاره به این معنا باشد آیۀ مبارکۀ ‏‏«‏یَا أیُّهَا النَّاسُ أنْتُمُ الْفُقَرَاءُ إلَی الله ِ‎ ‎وَ اللّٰهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ‏»‏‏؛‏‎[11]‎‏ چه اگر موجودی از موجودات در حالی از حالات و آنی از آنات و‏‎ ‎‏حیثیّتی از حیثیّات تعلّق به عزّ قدس ربوبی نداشته باشد، از بقعۀ امکان ذاتی و فقر خارج، و در‏‎ ‎‏حریم وجوب ذاتی و غنا داخل گردد. ‏

‏و عارف بالله و سالک الی الله باید این مطلب حقّ برهانی و این لطیفۀ الهیّۀ عرفانیه را‏‎ ‎‏به واسطۀ ریاضات قلبیه، از حدّ عقل و برهان در لوح قلب نگاشته، به سر حدّ عرفان رساند؛ تا‏‎ ‎‏آن که حقیقت ایمان و نور آن در دلش جلوه کند و اصحاب قلوب و اهل الله از حدّ ایمان به‏‎ ‎‏منزل کشف و شهود قدم گذارند. و آن، با شدت مجاهده و خلوت مع الله و عشق بالله حاصل‏‎ ‎‏شود؛ چنانچه در ‏‏مصباح الشریعه‏‏ گوید که حضرت صادق ‏‏علیه السلام‏‏فرمود: ‏«العارف شخصه مع‎ ‎الخلق و قلبه مع الله ؛ لو سَهی قلبه...».‎[12]‎

‏آنچه گذشت اشارۀ اجمالی بر سرّ این کلام عرشی ـ یعنی قول فصل امام راحل در‏‎ ‎‏توصیف عرفان و عارف ـ است که آن را حُسن ختام این کنز قرار می دهیم:‏

‏حقیقت عرفان و شهود و نتیجۀ ریاضت و سلوک، رفع حجاب از وجه حقیقت و رؤیت ذلّ‏‎ ‎‏عبودیت و اصل فقر و تدلّی است، در خود و در همۀ موجودات. و دعای منسوب به‏‎ ‎‏سیّدکائنات ‏‏صلی الله علیه و آله‏‏: ‏«اللهمّ أرِنی الأشیاء کما هی» ‏شاید اشاره به همین مقام باشد؛ یعنی‏‎ ‎‏خواهش مشاهده ذلّ عبودیت، که مستلزم شهود عزّ ربوبیّت است، نموده.‏‎[13]‎

کنز دوم: تلازم شریعت، حکمت و معرفت

‏آنچه از سخنان امام راحل در باب شریعت و معرفت بر می آید و شخصیت جامع او را‏‎ ‎‏در اثنای آثارش به تصویر می کشد، تأکید بر اصل اصیل و حبل رصین تلازم ظاهر و باطن‏‎ ‎‏شریعت است؛ و این همان صراط مستقیم تکامل انسانی است. آنان که بی تأدّب به آداب‏‎ ‎‏شریعت، ادعای طریقت و اهل دل بودن کرده اند، از دیدگاه بلند عارف کاملی چون امام،‏

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 4مقالات عرفانی (1)صفحه 65
‏مطرود و مردودند. صحیفۀ صدق عرفان حقیقی و ناب، که امام عظیم الشأن تجلّی عینی آن‏‎ ‎‏صحیفه است، طریق وصول به بطون قرآن و روایات و احکام را جز با عبور از گذرگاه‏‎ ‎‏نازل ترین مراتب آن، ممکن نمی داند و افاضۀ فیض و عروج به معراج انسانی را مشروط به‏‎ ‎‏مراعات شئون و آداب فقهیه می داند و در صورت عدم مراعات این شرط مهم، حالات و‏‎ ‎‏ریاضات، غیر مستقیم، بلکه شیطانی هم خواهد شد؛ چرا که تکلیف از پیامبر خاتم و‏‎ ‎‏اوصیای کرام او برداشته نشد؛ چه رسد به آن که از تابعین آن ها برداشته شود.‏

‏پس اگر عده ای به بهانۀ تصوّف و صوفی گری و ادعای اهل دل بودن و اهل طریقت‏‎ ‎‏بودن، فرایض و سنن شرعیه را ترک کنند و بگویند: «ما دیگر از شریعت گذشتیم و اهل‏‎ ‎‏طریقت شده ایم» بافته هایی سخت گزاف و بیهوده است و ساحت اولیای الهی و عرفای‏‎ ‎‏شامخ متحقق، از این یاوه گویی ها منزّه است.‏

‏از سویی دیگر، انسان موجودی است لایقفی و شرافت او در وصول به مراتب عالیۀ‏‎ ‎‏الهیّه است و توقف در هر مرتبه ای او را نشاید. و از آن جا که پیامبر خاتم، شریعت مقدّسه‏‎ ‎‏را در فوق طور عقل، اخذ فرموده است، لذا توقف در پوستۀ شریعت و عدم ارتقای به‏‎ ‎‏بطون آن نیز خسران عظیمی است.‏

‏امام عظیم الشأن در مقدمۀ کتاب ‏‏شرح حدیث جنود عقل و جهل‏‏ و نیز در برخی عبارات‏‎ ‎‏شریف دیگرشان، شریعت و معرفت را مشروط و متوقف بر یکدیگر می شمارد و‏‎ ‎‏می فرماید:‏

‏علم فقه، مقدمۀ عمل است و اعمال عبادی خود، مقدمۀ حصول معارف و تحصیل توحید و‏‎ ‎‏تجرید است، اگر به آداب شرعیۀ قلبیه و قالبیه و ظاهریه و باطنیۀ آن قیام شود. و نقض نتوان‏‎ ‎‏نمود که از عبادات چهل ـ پنجاه سالۀ ما هیچ معارف و حقایقی حاصل نیامده است، چه از‏‎ ‎‏علوم ما نیز هیچ «کیفیت و حالی حاصل نشده» و ما را سر و کاری با توحید و تجرید ـ که قرّة‏‎ ‎‏العین اولیا ‏‏علیهم السلام‏‏ است ـ نبوده و نیست.‏‎[14]‎

‏در نظر صائب امام، طایفه ای که توقف بر قشر احکام و آداب شرعیه و مناسک عبادیه‏‎ ‎‏نمایند و غور در باطن ننمایند، به معراج حقایق شریعت حقّه پرواز نخواهند کرد؛ آن ها از‏

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 4مقالات عرفانی (1)صفحه 66
‏نعمت هدایت به صراط مستقیم بی بهره مانده اند و اهل خسران می باشند.‏

‏و از سویی دیگر، طایفه ای که بر آداب و مناسک شرعیه بی توجهی کنند و بدون تأدّب‏‎ ‎‏به آداب نورانی آن «متشبّث به علوم باطنیه» گردند و مدعیِ عرفان شوند، سخت در دام‏‎ ‎‏«تلبیسات ابلیس لعین» گرفتار آمده و اسیر طغیان «نفس امّارۀ بالسوء» گشته اند و «این دو‏‎ ‎‏طایفه، هر دو از جادۀ اعتدال خارج و از نور هدایت به صراط مستقیم قرآنی، محروم و به‏‎ ‎‏افراط و تفریط منسوبند».‏‎[15]‎

‏ایشان یکی از صفات بارز عارف را در کمال خویش، ذو وجوه بودن، یعنی «قیام به‏‎ ‎‏ظاهر و باطن» و «تأدُّب به آداب صوری و معنوی»‏‎[16]‎‏ برمی شمرد و در جای دیگر با توجه به‏‎ ‎‏اصل اصیل ‏«الدنیا مَزرَعةُ الآخرة»‏ بر هر دو طایفه هشدار می دهد که:‏

‏ظاهر بدون باطن و صورت بدون معنا، مانند پیکری است بدون روح و دنیایی است بدون‏‎ ‎‏آخرت؛ همان گونه که باطن را به جز از رهگذر ظاهر نمی توان به دست آورد؛ زیرا دنیا کشتزار‏‎ ‎‏آخرت است.‏‎[17]‎

‏چگونه بی بذر عمل، از دارایی ثمرۀ باطنی می توان سخن گفت؟! و چگونه بی پیکر،‏‎ ‎‏سخن از روح و تعالی آن می توان به میان آورد؟! و از آن سو، بی روح، پیکر چه ارزشی‏‎ ‎‏دارد؟! و درخت بی ثمر را چه فایدتی عارض است؟! چنان که بی رشد درخت، ثمره ای در‏‎ ‎‏کار نباشد! و این مطلب در نظر ارباب معرفت و بصیرت، چون امام راحل ـ علیه الرحمه ـ‏‎ ‎‏امری است بدیهی؛ چرا که گفته اند:‏

‏تا با عارف محبّت نباشد، او را سلوک دست، ندهد. و محبّت از معرفت است؛ پس تا معرفت‏‎ ‎‏نباشد، عبادت دست ندهد.‏‎[18]‎

‏پس عارف اگر عارف است، معرفت او عبودیت و خضوع بیش تر را در محضر حقیقة‏‎ ‎‏الحقائقِ نظام هستی برای او به ارمغان می آورد و او را ملزم به توجه بیش تر در انجام‏‎ ‎‏تکالیف شرعیه می نماید؛ و الاّ عالِم بی عمل که نام شریف «عارف» بر او صدق نمی کند!‏


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 4مقالات عرفانی (1)صفحه 67
‏و طریق عبادت و سلوک را نیز امامان معصوم ‏‏علیهم السلام‏‏ برای ما مشخص کرده اند؛ که عبارت‏‎ ‎‏از تأدّب به آداب شرعی در قالب انجام فرایض و مداومت بر نوافل مطلقاً، و ترک مناهی‏‎ ‎‏مطلقاً، و توجه به غایات و بطون آن است؛ چرا که در نزد ارباب سلوک و شهود، عبادت‏‎ ‎‏بی معرفت، جز رفع تکلیف نیست. و این دو رکن ـ قیام به آداب صوری و معنوی ـ ملازم‏‎ ‎‏یکدیگرند و آیات کلام وحی، گواه بر این گفتار است:‏

‏«‏مَنْ آمَنَ بِالله ِ وَ الْیَوْمِ الآخِرِ وَ عَمِلَ صَالِحاً فَلَهُمْ أجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ ...‏»‏‏.‏‎[19]‎

‏و نیز آمده است:‏

‏«‏مَنْ آمَنَ بِالله ِ وَ الْیَوْمِ الآخِرِ وَ عَمِلَ صَالِحاً فَلاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ‏»‏‏.‏‎[20]‎

‏و در جای دیگر فرموده است:‏

‏«‏وَ أمَّا مَنْ آمَنَ وَ عَمِلَ صَالِحاً فَلَهُ جَزَاءُ الْحُسنَی‏»‏‏.‏‎[21]‎

‏بلکه وقتی فراتر می رویم، در می یابیم که مقولۀ جامع نگری امام به اسلام و آفت یک‏‎ ‎‏بُعدی نگریستن به آن نیز ناشی از همین پایۀ نظری امام ـ یعنی تلازم شریعت و معرفت ـ‏‎ ‎‏بلکه سرچشمۀ آن، دیدۀ روشن بین و توحیدی آن حضرت در تلازم وحدت و کثرت است.‏

‏از همین رو است که پیشوای عارف ما، علم و عمل را نیز دو عنصر مهم و ملازم با‏‎ ‎‏یکدیگر می داند؛ که هیچ یک بی دیگری، اثر خاص و اعلای خود را نخواهد داشت؛‏‎[22]‎‎ ‎‏چنان که در ‏‏شرح دعای سحر‏‏ وصول به اسرار ربوبی و انوار غیبی را طریق مستقیم حکمت‏‎ ‎‏عملی و شریعت الهی بر می شمارد و می فرماید:‏

کیف و علم ظواهر الکتاب و السنّةِ مِن أجلِّ العلوم قدراً و أرفعُها منزلةً؛ و هو أساسُ‎ ‎الأعمال الظاهریة و التکالیف الإلهیة و النوامیس الشرعیة و الشرایع الإلهیة و‎ ‎الحکمة العَمَلیة التی هی الطریقُ المستقیم إلی الأسرار الربوبیة و الأنوار الغیبیة و‎ ‎التجلّیات الإلهیة ولولا الظاهرُ لَما وصل سالک إلی کماله، و لامجاهد إلی مآله.‎[23]‎


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 4مقالات عرفانی (1)صفحه 68
‏حال، بنابر آنچه گفته شد، آیا باز هم می توان گفت: شریعت غیر طریقت و معرفت‏‎ ‎‏است؟!‏

‏و یا آن که شریعت و معرفت یک حقیقتند در دو قالب، و یا شریعت عین معرفت و‏‎ ‎‏معرفت عین شریعت است؟‏

‏آیا جز این است که عارف نیز از باب تأدّب به آداب شریعت، قلب خویش را محور‏‎ ‎‏معراج های انسانی می نماید؟!‏

‏و از سویی، شکی نیست که عبودیت ـ که غایت خلقت انسانی است ـ گوهر صدف‏‎ ‎‏معرفت است و شریعت، قانون انسانی برای وصول بدین غایت است و بدون این غایت،‏‎ ‎‏به پیکری بی روح ماند، پس به همان وزان که آشنایی با ظاهر شریعت بر همۀ مردم فریضه‏‎ ‎‏است، توجه به حکمت های آن نیز برای ارتقای به کمالات انسانی، یک وظیفۀ خطیر‏‎ ‎‏الهی  است.‏

کنز سوم: منزلت مبانی شریف حِکمی و عرفانی

‏چنان که مبیَّن شد، عارف و حکیم، مرزوق از باب شریعتند و معرفت را از متون‏‎ ‎‏شریعت یافته و به بطون آن دست یافته اند؛ و این دو رکن، لازم و ملزوم یکدیگرند.‏

‏پس در جامعۀ اسلامی که بر اساس اجرای احکام الهی اسلام و اِعلای کلمۀ توحید‏‎ ‎‏تشکیل می شود، اجرای آداب شرعی به همان اندازه ضرورت دارد که توجه به‏‎ ‎‏حکمت های آن؛ چرا که وصول به کلمۀ توحید، از نازل ترین مرتبه که وحدت و همدلی‏‎ ‎‏اجتماعی است، تا عالی ترین مرتبه که تشکیل مدینۀ فاضلۀ انسانی است، جز با معرفت به‏‎ ‎‏بطون قرآن و احکام حاصل نمی شود.‏

‏از این رو، امام عظیم الشأن ـ رضوان الله تعالی علیه ـ که هدف عالیۀ خویش را چون‏‎ ‎‏بت شکنان و مردان مُصلح تاریخ، قیام برای اِعلای کلمۀ توحید و اظهار چهرۀ واقعی اسلام‏‎ ‎‏ناب قرار داده بود، صریحاً کسانی را که دعوت به «صورت و قشر شریعت» می کنند و‏‎ ‎‏مردم را از «آداب باطنیه» باز می دارند، نکوهش می کند و این مسأله را به قدری با اهمیت‏‎ ‎‏می داند که از چنین کسانی به «شیاطین طریق الی الله » و «خارهای راه انسانیت» تعبیر‏

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 4مقالات عرفانی (1)صفحه 69
‏می کند و چنین توصیه می نماید:‏

‏از شر آن ها باید به خدای تعالی پناه برد؛ که نور فطرت الله را ـ که نور معرفت و توحید و ولایت‏‎ ‎‏و دیگر معارف است ـ در انسان منطفی می کنند و حجاب های تقلید و جهالت و عادت و اوهام‏‎ ‎‏را به روی آن می کشند، و بندگان خدای تعالی را از عکوف به درگاه او و وصول به جمال جمیل‏‎ ‎‏او باز می دارند، و سدّ طریق معارف می نمایند، و قلوب صافی بی آلایش بندگان خدا را که‏‎ ‎‏حق تعالی با دست جمال و جلال خود، تخم معرفت در خمیرۀ آن ها پنهان فرموده و انبیای‏‎ ‎‏عظام و کتب آسمانی را فرستاده برای تربیت و تنمیۀ آن، به دنیا و زخارف آن و جهات مادی و‏‎ ‎‏جسمانی و عوارض آن متوجه می کنند و از روحانیات و سعادات عقلیه منصرف می کنند. و‏‎ ‎‏حصر عوالم غیب و جنّت های موعوده را می نمایند به همان مأکولات حیوانیه و مشروبات و‏‎ ‎‏منکوحات و دیگر از مشتهیات حیوانی.‏‎[24]‎

‏از نظر شامخ ایشان، معارف و حقایق حِکمی و عرفانی، از منبع وحی قرآن و تالی تلو‏‎ ‎‏آن ـ یعنی انشائات اوصیای معصومین ‏‏علیهم السلام‏‏ ـ اخذ شده است و امری منطبع در فطرت‏‎ ‎‏بشری است؛ لکن حجاب مادیت و تعلقات مادی، بر این فطرت پاک غباری نشانده که‏‎ ‎‏مبلّغ الهی موظف است خلق الناس را بدان حقیقت توجه دهد تا غبار از فطرت آنان زدوده‏‎ ‎‏شود و هر کس به قدر بضاعت، از آن بهره مند گردد؛ نه آن که قلوب صافیۀ آنان را به اَلوان‏‎ ‎‏خرافه و خلاف واقع ملوّن نماید. از این رو ممانعت از این حرکت ابلاغی و احیای معنوی‏‎ ‎‏را سدّ طریق معارف و «انصراف قلوب بی آلایش بندگان خدا از روحانیات و سعادات‏‎ ‎‏عقلیه» می شمارد.‏

‏امام عظیم الشأن با دیدۀ روشن بین و قلب واصل خویش به حقایق ملکوت، منشأ‏‎ ‎‏حکمت و عرفان اسلامی  را کلام وحی نبوی و منبع غنیّ ولایت اهل بیت معصومین ‏‏علیهم السلام‏‎ ‎‏می داند و بر این مطلب، به اقوال و عبارات مختلف تأکید می نماید.‏

‏حضرتش در کتاب شریف ‏‏آداب الصلاة‏‏ در ذیل طرحِ «شمّه ای از تفسیر سورۀ مبارکۀ‏‎ ‎‏توحید و حدید» پس از اشاره به عظمت و بطون عالیۀ این آیات و تنبّه به امر برابری نکردنِ‏‎ ‎‏«هیچ یک از کتب و صُحُف اعاظم فلاسفۀ عالم ـ با همۀ علومشان که سرچشمه از وحی‏

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 4مقالات عرفانی (1)صفحه 70
‏الهی است ـ با کریمۀ شریفۀ اول سورۀ توحید»، می فرماید:‏

‏هر کس رجوع کند به معارفی که در ادیان عالم و نزد فلاسفۀ بزرگ هر دین رایج است و‏‎ ‎‏مقایسه کند در معارف مبدأ و معاد، با معارفی که در دین حنیف اسلام و نزد حکمای بزرگ‏‎ ‎‏اسلامی و عرفای شامخ این ملّت است، درست تصدیق می کند که این معارف، از نور معارف‏‎ ‎‏قرآن شریف و احادیث نبیّ ختمی و اهل بیت او ‏‏علیهم السلام‏‏ است که از سرچشمۀ نور قرآن استفاده و‏‎ ‎‏استضائه نموده اند.‏

‏امام راحل مباحث عرفانی و حِکمی را اخذ شده، بلکه مطابق با قرآن و احادیث‏‎ ‎‏می داند و انکار عرفا و حکما و کلمات نورانی شان را سخت مذموم می شمارد و آن را‏‎ ‎‏ناشی از عدم اطلاع و جهل به مراد آن ها می داند. چنان که در شرح حدیث اول از ‏‏اربعین‏‎ ‎‏حدیث‏‏ به مناسبتی این مطلب را متذکر می شود و چنین می فرماید:‏

‏گاهی هم ممکن است که انکار بی جا و ردّ بی موقع و بدون علم و فهم برای ما ضررهای خیلی‏‎ ‎‏زیاد داشته باشد؛ و این دنیا عالم التفات به آن ضررها نیست. مثلاً تا شنیدی فلان حکیم یا‏‎ ‎‏فلان عارف یا فلان مرتاض چیزی گفت که به سلیقۀ شما درست درنمی آید و با ذائقۀ شما‏‎ ‎‏گوارا نیست، حمل به باطل و خیال مکن. شاید آن مطلب، منشأ داشته باشد از کتاب و سنّت و‏‎ ‎‏عقل و شما به آن بر نخورده باشید. چه فرق می کند که یک نفر فقیه یک فتوا بدهد، از باب‏‎ ‎‏دیات مثلاً که شما کم تر دیده اید، و شما بدون مراجعه به مدرکش رد کنید او را؛ یا آن که یک‏‎ ‎‏نفر سالک الی الله یا عارف بالله یک حرف بزند راجع به معارف الهیّه یا راجع به احوال بهشت‏‎ ‎‏و جهنّم، و شما بدون مراجعه به مدرکش او را رد کنید؛ سهل است؛ توهین کنید یا جسارت‏‎ ‎‏نمایید. ممکن است آن شخصی که اهل آن وادی است و صاحب آن فن است، یک مدرکی از‏‎ ‎‏کتاب خدا داشته باشد، یا از اخبار ائمۀ هدیٰ داشته باشد، و شما به آن بر نخورده باشید؛ آن‏‎ ‎‏وقت شما رد خدا و رسول کردید بدون عذر موجّه. و معلوم است «به سلیقۀ من درست نبود» یا‏‎ ‎‏«علم من به این جا نرسیده بود» یا «از اهل منبر بر خلاف آن شنیدم» عذر نیست.‏‎[25]‎

‏ایشان پیوسته محصّلین علوم رسمی و دوستداران علم و عالم، به خصوص طلاب‏‎ ‎‏علوم دینی، بلکه همۀ مردم را در رویارویی با متون غامض عرفانی، به احتیاط و عدم انکار‏

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 4مقالات عرفانی (1)صفحه 71
‏توصیه می کند. از این رو، عدم انکار حقایق قرآن و احادیث که از قلوب نورانی حکمای‏‎ ‎‏شامخ و عرفای راسخ الهی برخاسته است را در قدمی فراتر و ابلاغی عمومی تر، در‏‎ ‎‏برنامه ای که سال 1358 طیّ پنج قسمت از سیمای جمهوری اسلامی ایران پخش شد،‏‎ ‎‏مطرح می کند و قلب هایی که از پذیرش این معارف سر باز می زنند و حتی به معاندت با‏‎ ‎‏آن ها برمی خیزند را «قلب های جحودی» و چنین جحودی را «کفر جحودی» توصیف‏‎ ‎‏می نماید و آن را از بدترین اقسام کفر برمی شمارد؛ بلکه اول مرتبه در سلوک طریق‏‎ ‎‏انسانیت را عدم انکار کلام انبیا و اولیا و تابعین واقعی آن ها ذکر می کند و می فرماید:‏

‏قلب انکاری یک قلبی است که دیگر از ورود حقایق و ورود انوار، به کلی محروم است؛ از این‏‎ ‎‏جهت آن را که نمی داند، می گوید: «نیست»؛ نمی گوید: «نمی دانم»؛ می گوید: «نیست». آن را‏‎ ‎‏که اهل معرفت می گویند، می گوید: «اصلاً این ها می بافند»... خودش محروم است؛ از این‏‎ ‎‏جهت آن را که آن ها می گویند، می گوید: «می بافند» خوب او در قلبش این است که این‏‎ ‎‏بافندگی است. قرآن هم این ها را دارد؛ آن را نمی تواند بگوید؛ البته نمی گوید هم. اما همین‏‎ ‎‏حقایقی که او اسمش را بافندگی می گذارد، همان است که قرآن و سنّت دارد؛ چرا باید انکار‏‎ ‎‏کند آدم؟! این یک مرتبۀ کفر است؛ البته نه کفر شرعی...‏‎[26]‎

‏این انکار و این طعنه ها که معظّم له از آن سخن به میان آورده است، درد نامۀ آن ایام‏‎ ‎‏حیات امام، بلکه درد نامۀ همۀ مصلحان و مبلغان حق گو بوده و در طول تاریخ، سیرۀ خلق‏‎ ‎‏الناس در رویارویی با اهل حق و سخنان ایشان چنین بوده و خواهد بود. و شاید سخن‏‎ ‎‏حضرت امام ناظر به این گونه خاطرات و وقایع در آن روزها باشد که مرحوم استاد، جامع‏‎ ‎‏المنقول و المعقول، آیة الله حاج شیخ محمّد تقی آملی ـ اعلی الله مقامه الشریف ـ‏‎ ‎‏می فرمود:‏

‏کسی به آقا میرزا محمد رضا قمشه ای (عارف بزرگ و معروف) گفت: آیا این حرف هایی که‏‎ ‎‏عرفا می زنند، بافتند یا یافتند؟ در جواب فرمود: اگر بافتند، خوب بافتند و اگر یافتند،‏‎ ‎‏خوب  یافته اند.‏‎[27]‎


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 4مقالات عرفانی (1)صفحه 72
‏امام عظیم الشأن، احترام به شخصیت والای حکما و عرفا و تأمّل در بیانات آنان را‏‎ ‎‏یکی از شروط مهم در پیشرفت و برکت و گسترش علمی و به بار نشستن معارف در‏‎ ‎‏جامعه می دانستند؛ چنان که در همان بحث مذکور از بی احترامی تهمت و افترا به حکما و‏‎ ‎‏عرفا، سخت ابراز تأسف می نمایند و می فرمایند:‏

‏عمدۀ نظر من به این است که حیف است یک دسته ای از اهل علم که مردم صالح و خوبی‏‎ ‎‏هستند، این ها محروم بمانند از یک مسائلی! ما که آمدیم قم، مرحوم آقا میرزا علی اکبر حکیم‏‎ ‎‏ـ خدا رحمتش کند ـ در قم بود. وقتی که حوزۀ علمیۀ قم تأسیس شد، یکی از مقدّسین ـ آن هم‏‎ ‎‏خدا رحمتش کند ـ گفته بود: «ببین اسلام به کجا رسیده است که درِ خانۀ آقا میرزا علی اکبر‏‎ ‎‏باز شد!» علما می رفتند آن جا درس می خواندند. مرحوم آقای خوانساری، مرحوم آقای‏‎ ‎‏اشراقی، این آقای خوانساری، این ها می رفتند پیش آقامیرزا علی اکبر درس می خواندند؛ آن‏‎ ‎‏آقا گفته بود که ببین اسلام به کجا رسیده است که درِ خانۀ میرزا علی اکبر باز شد! و حال آن که‏‎ ‎‏خیلی مرد صالحی بود و بعد از این که ایشان فوت شده بود، گوینده شان در منبر گفته بود که‏‎ ‎‏«من خودم دیدم که قرآن می خواند!» مرحوم آقای شاه آبادی ناراحت شده بود از این که این آقا‏‎ ‎‏گفته است که من دیدم قرآن می خواند، آقا میرزا علی اکبر.‏

‏در هر صورت، این سوء ظن ها، و این جدا کردن ‏‏[‏‏یک عده‏‏]‏‏ خودشان را از یک خیراتی، این‏‎ ‎‏موجب تأثّر است که یک حوزه ای از یک خیراتی که هست، محروم بماند؛ حتی از فلسفه که‏‎ ‎‏یک امر عادی است؛ تا برسد به آن مسائل دیگر.‏‎[28]‎

‏این اقوال، تصویر گوشه ای از رنج ها، طعنه ها و مصیبت هایی است که امام راحل‏‎ ‎‏عظیم الشأن و دیگر اعاظم، در طول حیات مبارکشان متحمّل گشته اند؛ چنان که فرمودند:‏

‏در مدرسۀ فیضیه فرزند خردسالم، مرحوم مصطفی، از کوزه ای آب نوشید؛ کوزه را آب کشیدند،‏‎ ‎‏چرا که من فلسفه می گفتم!‏‎[29]‎

‏و استاد علاّمه حسن زادۀ آملی ـ حفظه الله ـ فرمودند:‏

‏روزی در محضر مبارک حضرت علاّمه طباطبائی، صاحب ‏‏المیزان‏‏، مشرّف بودم که سخن از‏‎ ‎

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 4مقالات عرفانی (1)صفحه 73
‏خدمت علمی این اکابر الهی به میان آمد؛ فرمود: «آقا! آن همه ناملایمات روزگار را چشیده اند‏‎ ‎‏و آن همه سنگ حوادث را خورده اند، ولی دست از گوهر گران بهای عقیدت ایقانی و حقیقت‏‎ ‎‏ایمانی خود بر نداشته اند؛ با همۀ آن رنج و سختی ها، معارفی را که با خون جگر تحصیل‏‎ ‎‏کرده اند، نوشته اند و گذاشتند و گفتند: حق و حقیقت این است که نوشته ایم».‏‎[30]‎

‏و به حقیقت باید گفت: آنچه از تکفیر و تهدید و تبعید و قتل و سوزاندن، بر سر حکما‏‎ ‎‏و عرفای راستین آورده اند، در طول واقعۀ کربلا بوده است؛ بلکه در طول واقعۀ تلخ سقیفه.‏‎ ‎‏و اگر نه، سرِ فرزند رسول خدا ‏‏صلی الله علیه و آله‏‏ با انتساب او به جدّش و اکرام خاص جدّش بر او، به‏‎ ‎‏نیزه نمی شد و به عنوان خارجی، شهرۀ شهرها و کوچه برزن ها نمی گردید. بلکه غدیر‏‎ ‎‏پرخاطرۀ خم، از خاطره ها محو نمی شد و حریم دُخت رسول خدا ‏‏صلی الله علیه و آله‏‏ هتک نمی گردید.‏

‏امام راحل، مردانه در میان فشارهای کوته فکران قیام کرد و در اثنای آثار قلمی و برخی‏‎ ‎‏از سخنانشان، به تبیین انطباق کلمات سامیۀ عرفا و حکما با قرآن و احادیث پرداخت. در‏‎ ‎‏اربعین حدیث ‏‏تفاوت مأثورات از انبیا با کتب حکما را مانند تفاوت فقه با اخبار راجعه به‏‎ ‎‏فقه، در اجمال و تفصیل ذکر می کند.‏‎[31]‎

‏و مگرنه این است که شرعیات، حقایق عقلیۀ تنزّل یافته اند؛ و به فرمودۀ صریح قرآن‏‎ ‎‏کریم، این حقایق برای فهم عامۀ مردم تنزّل داده شده، اما عاقلان و عالمان، به بطون آن‏‎ ‎‏غور می نمایند! در این کلام آسمانی راه مشخص گردیده؛ اما برخی از این حقیقت غافل‏‎ ‎‏شده و طریق ابدی لایقفی جامعۀ انسانی را فراموش کرده اند و خود ـ و لاجرم مردمِ تبعۀ‏‎ ‎‏خویش ـ را اهل وهم و توقف در مرتبۀ عقل شوب به وهم می خواهند و از قرآن، همان‏‎ ‎‏قدر می فهمند که ظاهرش بیان فرمود. در برخورد با روایات نیز برخی بر همین منوال‏‎ ‎‏رفتار کرده، برخی را بدون سند معرفی نموده و در برخی دیگر توقف کرده یا از آن غفلت‏‎ ‎‏کرده اند (پناه بر خدا).‏

‏امام عظیم الشأن، در نهایت شجاعت و اقتدار و پایبندی به عهد الهی خویش در‏‎ ‎‏رهبری (که ارائه اسلام ناب، یعنی حقایق و اسرار و اصول دین می باشد) به مباهله با‏

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 4مقالات عرفانی (1)صفحه 74
‏ناآگاهان و متوقفان در ظاهر شریعت می پردازد؛ از این رو در پنجمین و آخرین برنامه از‏‎ ‎‏بحث نورانی تفسیر سورۀ حمد که به گفتۀ برخی موثّقین و مطّلعین و برخی از یاران‏‎ ‎‏صدیق آن حضرت، بر اثر فشارها و «مخالفت های برخی از مقدّسین که مخالف طرح این‏‎ ‎‏نوع سخنان بودند»، بلکه فرستادن نامه های تهدیدآمیز، این مباحث برای همیشه تعطیل‏‎ ‎‏شد ـ رسماً به دفاع از مبانی شریف حِکمی و عرفانی می پردازد و برخی شبهات باطل در‏‎ ‎‏این باب را پاسخ می دهد.‏

‏ایشان در همان ابتدای بحث، به عدم اختلاف مقصود اهل نظر و اهل علم اشاره می کند‏‎ ‎‏و اختلاف موجود را به الفاظ و اصطلاحات خاص هر طایفه نسبت می دهد. سپس سؤال‏‎ ‎‏می کند که باید ببینیم این سه ـ چهار طایفه (فلاسفه، فقها، عرفا و شعرا) که با هم اختلاف‏‎ ‎‏دارند، کدام یک، زبانشان به زبان وحی و نیز اهل عصمت نزدیک تر است.‏

‏در ادامه، ایشان سخنی را مطرح می کند که اشاره به بعضی از گزافه گویی های جاهلین‏‎ ‎‏منتسب به علم و مقدس مآب دارد و ناشی از نفهمیدن کلمات فلاسفه و عرفا است؛ مثلاً:‏‎ ‎‏«عرفا و فلاسفه، سنگ را خدا می دانند؛ انسان را خدا می دانند» مانند آن حکایت نقل شده‏‎ ‎‏در رسالۀ ‏‏لقاء الله ‏‏ که طلبه ای بر سر سفرۀ حکیمی، غذای او را نخورد؛ چرا که او قائل به‏‎ ‎‏وحدت وجود بود و او قائلین به وحدت وجود را کافر می دانست.‏‎[32]‎‏ از این رو، امام راحل‏‎ ‎‏می فرماید:‏

‏گمان ندارم هیچ کس، هیچ آدم عاقلی که موحد باشد البته، اختلاف در این معنا داشته باشد‏‎ ‎‏که حق تعالی هست و او مبدأ همۀ موجودات است؛ موجودات معلول مبدأ وجودند. احدی قائل‏‎ ‎‏نیست به این که شما با این کت و شلوارتان خدایید! هیچ عاقلی چنین تصوّری هم نمی کند.‏‎ ‎‏یا فلان آدم با عمامه و ریش و عصایش خدا است. این مخلوق است؛ در این هیچ اشکالی‏‎ ‎‏نیست؛ لکن اختلاف از آن تعبیرات و برداشت هایی است که از علت و معلول می شود. باید‏‎ ‎‏ببینیم آن هایی که مثلاً از طبقۀ عرفا بودند، این ها دردشان چه بوده است که آن جور تعبیر‏‎ ‎‏می کردند؛ چه وادارشان کرده بود که آن طور تعبیر بکنند.‏‎[33]‎


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 4مقالات عرفانی (1)صفحه 75
‏ایشان قبل از پرداختن به پاسخ این پرسش و مقصود بحث، مقدمتاً تعابیر هر یک از‏‎ ‎‏طبقات مذکور را بیان می کند و در ادامه، به مراتب علت و معلول می پردازد و شمس و نور‏‎ ‎‏آن را به عنوان نمونه ای از علل و معلولات طبیعی می آورد؛ و سپس با چند پرسش،‏‎ ‎‏مخاطب را به پاسخ اصلی نزدیک می نماید؛ و در آخر، با تمسّک به آیات و احادیث، در‏‎ ‎‏مطلوب و پاسخ اصلی وارد می شود و می فرماید:‏

‏«‏هُوَ مَعَکُمْ‏»‏‏ یعنی چه؟ قرآن می فرماید: ‏‏«‏وَ هُوَ مَعَکُمْ أیْنَمَا کُنْتُمْ‏»‏‏؛ «معکم» یعنی پهلوی آدم‏‎ ‎‏است؛ همراه آدم است به طور مصاحبت. این که آن ها این طور تعبیر کردند برای این است که‏‎ ‎‏نمی توانستند از واقع تعبیر کنند؛ هر چه نزدیک تر بوده به واقعیت، آن نزدیک تر را اختیار‏‎ ‎‏کرده اند. چنان چه در کتاب و سنّت هم آن که نزدیک تر است، اختیار شده است.‏‎[34]‎

‏معظّم له با این بیان و بیانات دیگری که پس از این فرموده اند، و با استناد به صریح‏‎ ‎‏آیات قرآن و ادعیه و روایات، کلماتِ سامیۀ عرفا و حکمای الهی را برگرفته از متن کلام‏‎ ‎‏انبیا و اوصیای الهی برمی شمارد و آن تعابیر را اگرچه در بیان حقیقت، در نهایت قصور و‏‎ ‎‏محدودیت الفاظند، اما غایت و نهایت کلام را در بیان آن اسرار مکتوم از سوی آن‏‎ ‎‏بزرگواران می داند و معتقد است که راهی جز بیان آن حقایق عظیم در قالب قیود و حصور‏‎ ‎‏الفاظ نداشته اند، و از سویی دیگر، جایز ندانسته اند که آن مطالب عرشی را تنزّل بدهند؛‏‎ ‎‏بلکه خود را بالا بردند؛ چنان که فرمودند:‏

‏... حقیقت را فدا نکرده برای خودش، خودش را فدای حقیقت کرده ‏‏[‏‏است‏‏]‏‏.‏‎[35]‎

‏همۀ این بیانات رفیع، دلالت بر اهمیت و رفعت مقامِ مبانی حکمی و عرفانی و‏‎ ‎‏شخصیت شامخ حکما و عرفای الهی دارد؛ که این جلالت جز به جهت انتساب به قرآن‏‎ ‎‏کریم و کلمات نورانی معصومین ‏‏علیهم السلام‏‏نیست. چنان که یکی از ادامه دهندگان حقیقی گوهر‏‎ ‎‏وجودی امام و یگانه پرچمدار آن اسرار، استاد حسن زادۀ آملی ـ متّع الله الاسلام و‏‎ ‎‏المسلمین بطول بقائه الشریف ـ در این باره فرموده اند:‏

و لعمری! إنّ من لم یرزق فهم ما فی ‏تمهید القواعد‏ و ‏شرح القیصری علی فصوص الحکم و‏‎ ‎

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 4مقالات عرفانی (1)صفحه 76
‏مصباح الانس ‏و ‏الإشارات و الشفاء ‏و ‏الأسفار ‏و ‏الفتوحات المکّیة‏، لم یرزق فهم التفسیر‎ ‎الأنفسی من الآیات القرآنیة و الجوامع الروائیة...

‏و در جای دیگر فرموده اند:‏

و لعمری! من اعتزل عن الکتب العقلیة و الصحف العرفانیة ممّا أهدتها الأیادی‎ ‎النوریة، ‏کتمهید القواعد و شرح القیصری علی فصوص الحکم و سَرح العیون فی شرح العیون‏‎ ‎‏و مصباح الانس و شرح المحقّق الطوسی علی الإشارات ‏و ‏الأسفار و الشفاء ‏و ‏الفتوحات المکّیة‏،‎ ‎فقد عزل نفسه عن فهم الخطاب المحمّدی ‏صلی الله علیه و آله‏‏ و حرّمها من النیل بسعادتها القصوی.‏‎[36]‎

‏پس در این سیر نورانی، گوش جان می سپاریم به توصیۀ عرفانی حضرت امام راحل‏‎ ‎‏ـ  رضوان الله تعالی علیه ـ و آن را حسن ختام این بحر  قرار می دهیم:‏

و اُوصیک أیّها الأخ الأعزّ، أن لاتَسُوء الظنّ بهؤلاء العرفاء و الحکماء، الذین کثیرٌ منهم‎ ‎مِن خُلَّص شیعة علیّ بن أبی طالب و أولاده المعصومین ‏علیهم السلام‏‏ و سُلاّک طریقتهم و‏‎ ‎‏المتمسّکینَ بولایتهم. و إیّاک أن تقولَ علیهم قولاً منکراً، أو تسمعَ إلی ما قیل فی‏‎ ‎‏حقّهم، فتقع فیما تقع!‏

‏و لایمکن الاطّلاع علی حقیقة مقاصدهم بمجرّد مطالعة کتبهم، مِن غیر الرجوع إلی‏‎ ‎‏أهلِ اصطلاحهم؛ فإنّ لکلّ قومٍ لساناً، و لکلّ طریقةٍ تبیاناً. و لولا مخافة التطویل و‏‎ ‎‏الخروج عن المنظور الأصیل، لذکرتُ مِن أقوالهم ما یحصل لک الیقین علی ما ادّعیناه‏‎ ‎‏و الاطمئنان بما تلوناه؛ لکنّ الإطالة خروج عن طَور الرسالة؛ فَلنَعد إلی المقصود الذی‏‎ ‎‏کنّا فیه.‏‎[37]‎

بحر دوم: جایگاه رفیع انسانی در نظام حقّۀ الهی

کنز یکم: انسان؛ کتاب تکوینی انفسی حق

‏حضرت «انسان» در صحیفۀ روح الهی امام عظیم الشأن ـ که مُلقیٰ به القائات سبّوحی‏‎ ‎‏انبیای عظام و اولیای کرام است ـ به «کلمۀ اتمّ الهی»، «مَثَل اعلای الله »، «بزرگ ترین آیه و‏

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 4مقالات عرفانی (1)صفحه 77
‏نشانۀ او»، «کتاب روشن الهی»‏‎[38]‎‏ و «جامع عوالم غیب و شهود» تعبیر شده است، چرا که‏‎ ‎‏انسان، شخص کتاب تکوینی حق و شرح عینی کتاب تدوینی حق، یعنی قرآن کریم است.‏

‏پس کتاب تکوینی حق دو قسم است: یکی کتاب تکوینی آفاقی، و دیگری کتاب‏‎ ‎‏تکوینی انفسی.‏‎[39]‎‏ چنان که در کتاب تدوینی حق آمده است:‏

‏«‏سَنُرِیهِمْ آیَاتِنَا فِی الاْفَاقِ وَ فِی أنْفُسِهِمْ حَتَّی یَتَبَیَّنَ لَهُمْ أنَّهُ الْحَقُّ‏»‏‏.‏‎[40]‎

‏حق تعالی که از باب حرکت حبّی‏‎[41]‎‏ ظهور نمود، انسان را اشرف و اکمل خلقت خویش‏‎ ‎‏قرار داد و او را به وزان اسماء و صفات خویش،  و بر صورت خویش خلق نمود.‏‎[42]‎

‏پس همان طور که وجود، ذو مراتب، بلکه ذو مظاهر است، انسان نیز که مظهر اتمّ‏‎ ‎‏وجود است، دارای مراتب لایتناهی از فرش تا عرش و فوق عرش است؛ چنان که کتاب‏‎ ‎‏تدوینی نیز ـ که عصارۀ کَتبی نظام هستی است ـ دارای بطون لایتناهی است.‏

‏امام راحل در ‏‏شرح دعای سحر ‏‏در ذیل فقرۀ شریفۀ ‏«اللهمّ إنّی أسألکَ مِن کلماتک بأتمّها، و‎ ‎کلُّ کلماتک تامّة...»‏ بدین مطلب نورانی چنین اشاره می فرماید:‏

‏بدان همان طور که از برای کتاب تدوینی الهی به اعتباری هفت بطن هست و به توجیه دیگر،‏‎ ‎‏هفتاد بطن که جز خدا و پایداران در علم، کسی را از آن بطون آگاهی نیست، و آن معانی را‏‎ ‎‏مس نمی کند مگر کسانی که از حدث های معنوی و اخلاق پست و بد، پاک و پاکیزه بوده و با‏‎ ‎‏فضایل علمی و عملی آراسته باشند، و هر کس به هر مقدار که منزّه تر و مقدس تر است، تجلّی‏‎ ‎‏قرآن بر او بیش تر و حظّ و نصیبش از حقایق قرآن فراوان تر خواهد بود، همچنین است‏‎ ‎‏کتاب های تکوینی الهی ـ چه کتاب های انفسی و چه کتاب های آفاقی ـ و این دو کتاب‏‎ ‎‏تدوینی و تکوینی از این جهت کاملاً مانند یکدیگرند.‏


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 4مقالات عرفانی (1)صفحه 78
‏پس از برای کتاب های تکوینی نیز هفت بطن و یا هفتاد بطن است که تأویل و تفسیر آن ها را‏‎ ‎‏کسی نمی داند مگر افرادی که از کثافت های عالم طبع و حدث های آن منزّه باشند، و آن ها را‏‎ ‎‏لمس نمی کند مگر پاکیزگان؛ زیرا آن ها نیز از نزد پروردگار رحیم نازل شده اند.‏‎[43]‎

‏و هر مرتبه و هر بطن، دارای آدابی مخصوص و مأدبه ای مخصوص است؛ مأدبۀ‏‎ ‎‏انسان، قرآن کریم و کلمات نورانی انبیای عظام و اولیای کرام است، و گفتار معتکفین کهف‏‎ ‎‏حصین و معتصمین حبل رصین؛ آنان را غذایی است ابدی و بدون طفیلی و انسان برای‏‎ ‎‏چنین ابدی خلق شده است؛ از ابد آمده و تا ابد خواهد رفت: ‏‏«‏إنَّا لِلّٰهِ وَ إنَّا إلَیْهِ رَاجِعُونَ‏»‏‏؛‏‎[44]‎‎ ‎‏چرا که حقیقت او «روح» است و جسم او زوال پذیر؛ و این اصلی است که هر چه‏‎ ‎‏زوال پذیر است تعلّق انسان بدان نشاید. اگر چه همۀ ذرّات نظام هستی ذلولِ انسانند، اما‏‎ ‎‏انسان، فوق تعلّق و توقف در مرتبه ای است.‏

‏امام عظیم الشأن به مناسبت های مختلف، در ملاقات با دانشجویان و طلاب و کسبه و‏‎ ‎‏اطبّا و دیگر اقشار مردم از داخل و خارج کشور، چه پیش از انقلاب و چه پس از آن، به امر‏‎ ‎‏مهم ذومراتب بودن وجود انسانی و اهمیت روح و حالات روحانی در انسان ـ در عین‏‎ ‎‏توجه به جسم و مقتضیات طبیعیِ جسمانی ـ تأکید می فرمودند.‏‎[45]‎

‏این دو بال در انسان ـ که علم مشخِّص روح و عمل مشخِّص جسم است ـ ابزار مهم‏‎ ‎‏معراج های انسانی است؛ چنان که در ‏‏آداب الصلاة‏‏ که مطابق با حال عامۀ مردم به رشتۀ‏‎ ‎‏تحریر در آمده است، فرمودند:‏

‏ ... چنان چه ابدان را غذایی است جسمانی که بدان تغذّی کنند و باید آن غذا مناسب حال و‏‎ ‎‏موافق نشئۀ آن ها باشد تا بدان تربیت جسمانی و نموّ نباتی دست دهد، همین طور قلوب و‏‎ ‎‏ارواح را غذایی است که هر یک به فراخور حال و مناسب نشئه آن ها باید باشد که بدان تربیت‏‎ ‎‏شوند و تغذّی نمایند و نموّ معنوی و ترقّی باطنی حاصل آید. و غذای مناسب با نشئۀ ارواح،‏‎ ‎‏معارف الهیّه ـ از مبدأ مبادی وجود، تا منتهی النهایۀ نظام هستی ـ است. چنان چه در تعریف‏

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 4مقالات عرفانی (1)صفحه 79
‏فلسفه، اعاظم ارباب صناعت فرمودند: ‏«هی صِیرورةُ الإنسانِ عالَماً عقلیاً مُضاهیاً للعالَم‎ ‎العینی فی صورته و کماله.»‏ و این اشاره است به همین تغذّی معنوی، چنان چه تغذّی‏‎ ‎‏قلوب از فضایل نفسانیه و مناسک الهیّه است.‏‎[46]‎

‏امام عظیم الشأن، سیر انسانی از سجن طبیعت تا جنّت اُلوهیت و فوق آن را مشروط به‏‎ ‎‏بعثت انسانی در همۀ شئون ـ که از آن تعبیر به «قیام لله » می فرمایند ـ برمی شمرند.‏

‏«قیام لله » و پیوستن به «لشکر عقل» و رهایی از «لشکر جهل» و جهنم موهومات، انسان‏‎ ‎‏را از «اصحاب  سعادت» می گرداند؛ و در غیر این صورت، خود را در زمرۀ «ارباب شقاوت‏‎ ‎‏و نقایص» قرار داده است.‏

‏«اصحاب سعادات» وا رهیدگان از حُجب ابلیسی، ره یافتگان به ملکوت آسمانند که‏‎ ‎‏متولد به ولادت ثانیه، یعنی ولادت ملکوتیه اند. امام عظیم الشأن با تمسّک به فرمودۀ «زادۀ‏‎ ‎‏ملکوتی، عیسیٰ مسیح» ولادت ملکوتیه را میزان در عالم انسانیت و ملکوت برشمرده و‏‎ ‎‏شرط این ولادت را رهایی از حُجب و تحقق به اسماء الله بیان داشته اند.‏‎[47]‎

‏پس انسان، به رحمت رحمانیۀ الهیّه از عالم رحم مادر به عالم رحم دنیا متولد می شود،‏‎ ‎‏تا بار دیگر به همّت و اتکای به رحمت رحیمیۀ الهی از رحم عالم طبیعت به رحم‏‎ ‎‏آخرت  متولد شود. و شاید یکی از بطون روایات باب «صلۀ رحم» اشاره به همین ارحام‏‎ ‎‏مذکور باشد.‏‎[48]‎

‏خلاصۀ سخن آن که دو راه در پیش روی انسان است: یکی راه به سوی اَعلیٰ علّیین و‏‎ ‎‏دیگری راه به سوی اَسفل سافلین؛ چنان که عنوان لفظی او نیز گویای این دو وجه است و‏‎ ‎‏مضمون قول ارباب معرفت‏‎[49]‎‏ این است که اگر لفظ انسان را از «أنَسَ» اخذ کنیم، یعنی‏‎ ‎

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 4مقالات عرفانی (1)صفحه 80
‏انسانی که از اَعلیٰ علّیینِ روح اللهی، سیر خویش را آغاز کرده و پس از گذر از ظلمات‏‎ ‎‏رحم طبیعی سِفلی و تولد اول، بار دیگر با حقیقت خویش اُنس می گیرد و در سیر‏‎ ‎‏صعودی، به آن معراج سفر می کند و انسان ملکوتی می گردد. و اگر لفظ انسان را از «نَسِیَ»‏‎ ‎‏اخذ کنیم، انسانی است که پس از نفخ روح اللهی و گذر از سیر طبیعی سِفلیِ رحم و تولد‏‎ ‎‏اول، از حقیقت روحانی اَعلی علّیینی خویش غفلت ورزیده و به ورطۀ نسیان و گمراهی‏‎ ‎‏گرفتار آمده، و بلکه با اسفل سافلین، اُنس گرفته است.‏

‏پس انسان، در حیطۀ جبلّیِ اختیار خویش می تواند صراط مستقیم را برگزیند و تحت‏‎ ‎‏تصرف جنود الهیّه که «جنود رحمت و سلامت و سعادت و نور و طهارت و کمال است»‏‎ ‎‏در آید و انسان «لاهوتی» گردد که «سر تا پایش نور و طهارت و سعادت است»؛ یا آن که‏‎ ‎‏خویش را بدین مقام که از مقامات انسان کامل است ـ نزدیک کند و مراتبی از این مراتب‏‎ ‎‏عالیۀ انسانی را طی نماید. و اگر غیر صراط مستقیم را برگزیند، به تعبیر حضرت امام:‏

‏اگر نور فطرت به قذارات صوریه و معنویه آلوده شد، به مقدار آلودگی، از بساط قرب و حضرت‏‎ ‎‏اُنس مهجور گردد؛ تا آن جا رسد که نور فطرت به کلی منطفی گردد و مملکت، یکسره مملکت‏‎ ‎‏شیطانی شود و ظاهر و باطن و سرّ و علن او در تصرف شیطان آید؛ پس شیطان، قلب و سمع و‏‎ ‎‏بصر و دست و پای او شود و جمیع اعضای او شیطانی شود. و اگر کسی ـ و العیاذ بالله ـ بدین‏‎ ‎‏مقام رسید، شقیّ مطلق شود و روی سعادت هرگز نبیند. و بین این دو مرتبه، مقامات و مراتبی‏‎ ‎‏است که جز حق تعالی کس نتواند احصای آن ها را کند. و هر کس به افق نبوّت نزدیک باشد از‏‎ ‎‏اصحاب یمین است؛ و هر کس به افق شیطنت نزدیک است، از اصحاب یسار است.‏‎[50]‎

‏امام عظیم الشأن، در ‏‏شرح دعای سحر‏‏ به مقام لایقفی انسان می پردازد و انسان را حائز‏‎ ‎‏مقام جامعیت و در بر دارندۀ همۀ مراتب حسی و مثالی و عینی بر می شمارد.‏‎[51]‎‏ پیچیدگی‏‎ ‎‏انسان به عنوان عصارۀ عوالم غیب و شهود، او را لایق تعلیم اسماء و شایستۀ عرضۀ امانت‏‎ ‎‏الهی از سوی حضرت حق و پذیرش او گرداند. حضرت امام با توجه به این اصل اصیل‏‎ ‎‏قرآنی «امانت معروضه را همان مقام اطلاقی و مقام لاتعیّنی» برشمرده اند.‏‎[52]‎‏ و آسمان ها و‏‎ ‎

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 4مقالات عرفانی (1)صفحه 81
‏زمین ها به جهت محدودیت و تقیّد از پذیرش آن، از مقام لایتناهیه ابا نموده اند. و این‏‎ ‎‏همان مقامی است که حتی ارواح کلیه نیز از ارتقای به آن عاجز مانده و مترنّم به ‏«لودَنوتُ‎ ‎أنمُلةً لاحتَرقت»‏ گردیده اند.‏‎[53]‎‏ و نیز از همین مقام است که بحث از وادی طور «قرب نافله» و‏‎ ‎‏«قرب فریضه» پیش می آید. و شاید از همین مقام و یا فوق این ها باشد آن کلمات رفیع که‏‎ ‎‏بر لسان مبارک حضرت امیر ـ علیه الصلاة و السلام ـ جاری شده است:‏

«أنا آدمُ الأوّل؛ أنا نوح الأوّل، أنا آیةُ الجبّار؛ أنا مُوَرِّقُ الأشجار؛ أنا مُونعُ الثمار...»‎[54]‎

‏نگرش امام عظیم الشأن ‏‏رحمه الله‏‏ به انسان از همین منظر اعلی است.‏

‏حال جای این پرسش است که چگونه جامعه، بدون فهم و آشنایی با معارف حقّۀ‏‎ ‎‏اسلام و بطون غیر متناهی آن ـ که مأدبه و اطعمۀ حقیقی روح انسانی است ـ جامعۀ اسلامی‏‎ ‎‏و انسانی خواهد شد؟!‏

‏و آیا جز این است که مقصود امام راحل ـ رضوان الله تعالی علیه ـ از شعار جامعۀ‏‎ ‎‏توحیدی و وحدت و یک دلی مردمی در همۀ سطوح جامعه و احیاء و القای معارف‏‎ ‎‏اسلامی (عرفان و حکمت متعالیه)، وصول انسان به این مقصد یگانه و عالیه بوده است؟!‏

کنز دوم: جایگاه مردم در صحیفۀ عرفانی امام رحمه الله

‏بر اساس بینش نورانی و عرفانی حضرت امام در رابطه با جایگاه رفیع و سرمایۀ عظیم‏‎ ‎‏انسانی، در جامعۀ اسلامی مردم از جایگاه والایی برخوردار هستند و نقشی حیاتی را در‏‎ ‎‏تحکیم و تزلزل بنای جامعه ایفا می نمایند. در مدینۀ فاضلۀ انسانی ـ که غایت تشکیل‏‎ ‎‏جامعۀ اسلامی و معنای اسلامی بودن آن است ـ حیات انسانیِ مردم، در سایۀ تمسّک به‏‎ ‎‏حبل رصین توحید می باشد. پس بنای جامعۀ اسلامی بر احیای ارزش های والای انسانی‏‎ ‎‏بر محور توحید است و مردم، بستر به تحقّق رساندن این هدف والایند. حق تعالی نیز‏‎ ‎‏آیندۀ هر جامعه را بر اساس خواستۀ همان مردم رقم می زند:‏

‏«‏إنَّ الله َ لاَ یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّی یُغَیِّرُوا مَا بِأنْفُسِهِمْ‏»‏‏.‏‎[55]‎


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 4مقالات عرفانی (1)صفحه 82
‏از این رو مردم، خود جامعۀ توحیدی بنا می کنند و حق را حاکم می نمایند و به خواستۀ‏‎ ‎‏خود، جامعۀ الحادی و شرک آمیز می سازند و باطل را حاکم می کنند. سخن امام ‏‏رحمه الله‏‏ که:‏‎ ‎‏«مردمِ صالح، حکومتِ صالح می خواهند»‏‎[56]‎‏ ناظر به همین اصل است.‏

‏جایگاه حاکم اسلامی نیز پس از پذیرش مردم و استقرار حکومت اسلام به رهبری او،‏‎ ‎‏احیاء و بسط قوانین و معارف اسلام و محافظت از آن است. و رو گرداندن مردم نباید او را‏‎ ‎‏از انجام وظیفۀ خویش تا اتمام حجّت الهی منصرف نماید. همچنان که سیرۀ حضرت‏‎ ‎‏امام ‏‏رحمه الله‏‏ در رهبری خویش و مقابله با فرصت طلبان و روشن فکران مجازی و نویسندگان‏‎ ‎‏منحرف، در سال های نخستین پیروزی انقلاب، چنین بوده است.‏

‏آنچه که از احترام امام به مردم و توجه دادن به بُعد روحانی در انسان و توصیه به حفظ‏‎ ‎‏تقوا و پذیرش معارف توحیدی و پرهیز از افراط و تفریط و گام نهادن در صراط مستقیم و‏‎ ‎‏حضور در همۀ صحنه های اجتماعی، در جای جای سیرۀ عملی و نظری امام مشاهده‏‎ ‎‏می شود، جز بر پایۀ آن اندیشۀ عرفانی استوار  نیست.‏

‏علاقه و دلسوزی امام به مردم نیز چون دیگر امور او، برای خدا است و بدین جهت که‏‎ ‎‏«عالم محضر خدا است» و هر آنچه هست، مظاهر او و انسان مظهر اتمّ او است، پس‏‎ ‎‏مشرب روح اللهیِ عیسوی اقتضا می کند تا حضرتش خاضعانه، خدمتگزار حقیقی مردم‏‎ ‎‏باشد و آن ها را به جایگاه رفیعشان راهنمایی نماید. او ولیّ و والیِ مردم است و پیش از آن‏‎ ‎‏که حاکم بر امور مردم باشد، حافظ مردم است؛ چرا که مردم، ناموس حقّند، و خلیفۀ الهی‏‎ ‎‏حافظ این امانت خطیر است؛ و چه امانتی بالاتر از نفوس نفیس انسانی؟‏

‏احترام خاص امام به مردم و توجه به حقوق آنان در عرصه های مختلف اجتماعی ـ که‏‎ ‎‏ناشی از دید عمیق و حق بین حضرتش بود ـ بر کسی پوشیده نیست. او شکر گزار و‏‎ ‎‏خدمت گزار مردمی بود که در راه اعتلای پرچم توحید و در سایۀ فطرت حقیقت خواه،‏‎ ‎‏ندای توحید ـ که از لسان حق گوی او برخاسته بود ـ را لبّیک گفته و قیام کرده بودند و‏‎ ‎‏علی رغم توطئه ها، سنگ اندازی ها و مخالفت ها، در این راه، محکم و استوار ایستاده و‏‎ ‎‏جان ها فدا کرده بودند؛ بلکه با اتحاد و همدلی الهی، یک پارچه به نظام مقدس «جمهوری‏‎ ‎

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 4مقالات عرفانی (1)صفحه 83
‏اسلامی» آری گفتند؛ چنان که خودش فرمود:‏

‏ملّتِ ما بهترین ملّت ها است.‏‎[57]‎

‏و این «قیامِ لله »، «وحدت الهی» و «صبر» از دیدگاه حضرتش اولین گام برای تشکیل‏‎ ‎‏مدینۀ فاضلۀ انسانی است.‏

‏معیار امام در نگرش به مردم، وجه انسانی و ملکوتی تعبیه شده در وجود این‏‎ ‎‏موجود  اکمل در نظام هستی و مظهِریت ربّانی او است. و خضوع او در مقابل مردم،‏‎ ‎‏خضوع در مقابل حق است؛ حقّی که بس عظیم و ثقیل است و هر کسی را تاب چنین‏‎ ‎‏مسئولیتی نیست.‏

‏پس این خُلق عظیم در رویارویی با مردم، نه از حیث «مردم» بودنِ مردم است، بلکه به‏‎ ‎‏جهت توجه به آن حقیقت غاییِ واحدۀ نهفته در کُنه این سیل خروشان است؛ و الاّ اگر هر‏‎ ‎‏گونه تعاملات سخیف و نازلۀ این سویی، دخلی در خضوع یک مسئول و خادم جامعه‏‎ ‎‏داشته باشد و دیدۀ حق بین در میان نباشد، منجر به شرک و موجب انحطاط و سقوط‏‎ ‎‏سهمگین آن مسئول از سماء حق و حقیقت به ارض غفلت و اسارت خواهد بود. توجه به‏‎ ‎‏این جایگاه رفیع و سرمایۀ عظیم است که امام را به طرح مباحث عرفان اسلامی و دعوت‏‎ ‎‏مردم به معارف توحیدی بر انگیخت و افق بلندی را در سایۀ آشنایی مردم با این حقایق‏‎ ‎‏برای ارتقا و سعادت همۀ ابعاد جامعه طرّاحی نمود.‏

‏بحث از رابطۀ «امام و مردم» از این منظر اعلی، بحثی است تخصصی که در محل‏‎ ‎‏خویش باید مورد بررسی و تأمّلات دقیق و عمیق قرار گیرد.‏

بحر سوم: راه و مقصدی یگانه برای رشد و تعالی جامعه

‏امام عظیم الشأن با سیرۀ عملی خود در حاکمیت نظام اسلامی، احیای راه یگانۀ انسانی‏‎ ‎‏برای وصول به مقصد یگانۀ اسلام را به عنوان رکن جامعۀ توحیدی، تقریر و تثبیت نمود و‏‎ ‎‏این طریق یگانه، آشنایی با حقایق و معارف توحیدی و به ظهور رساندن آن در عرصۀ‏‎ ‎‏زندگی فردی و اجتماعی است که به رشد و تعالی جامعۀ اسلامی می انجامد.‏


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 4مقالات عرفانی (1)صفحه 84

کنز یکم: وحدت ضالّۀ عددی و وحدت صمدی قرآنی

‏لفظ شریف «وحدت» از جمله الفاظی است که غالباً در مناسبت های مختلف بر لسان‏‎ ‎‏مبارک امام بزرگوار جاری شده و از جانب ایشان تأکید فراوانی شده است؛ چرا که‏‎ ‎‏«وحدت» بارزترین اثر یک جامعۀ توحیدی و راه روشن برای رسیدن به سعادت انسانی‏‎ ‎‏در جامعه است. به عبارت دیگر، کلمۀ نورانی «توحید» در نازل ترین شأن خویش، در‏‎ ‎‏قالب وحدت در جامعۀ اسلامی بروز می نماید و با توجه مردم به حقیقت نورانی نهفته در‏‎ ‎‏کُنه این گوهر الهی، خود را می نمایاند.‏

‏امام عظیم الشأن در نخستین روزهای استقرار جمهوری اسلامی، تداوم انقلاب‏‎ ‎‏اسلامی را در گرو دو شرط مهم بیان می فرمایند: یکی «قیام برای خدا» و دیگری «وحدت‏‎ ‎‏کلمه»؛‏‎[58]‎‏ یعنی ابتدا انسان، جایگاه رفیع خویش را بشناسد و از خواب غفلت بیدار شود و‏‎ ‎‏بعثت انسانی را محقق گرداند؛ که این قدم اول است و «همه چیز از این جا شروع می شود‏‎ ‎‏که قیام لله باشد؛ انسان نهضت کند برای خدا؛ بایستد برای خدا». و سپس با این بعثت و‏‎ ‎‏قیام خالصانه در باطن و ظاهر، در رویارویی با دشمن درونی و بیرونی (خارجی)، کلمۀ‏‎ ‎‏توحید را سرلوحۀ حرکت خویش قرار دهد.‏

‏در جای دیگر با توجه به کُنه نورانی این عنصر مهم ـ که همان پیاده شدن معارف‏‎ ‎‏توحیدی در جای جای جامعه است ـ جامعۀ توحیدی را با ظرافت خاص و قول فصلی که‏‎ ‎‏خط بطلان بر تفسیر و تأویل جاهلانۀ همۀ فرصت طلبان و سود جویان می کشد، این گونه‏‎ ‎‏معنا می فرماید:‏

‏جامعۀ توحیدی عبارت از جامعه ای است ـ توحیدی به معنای حقیقی، نه به آن معنای غلطی‏‎ ‎‏که گفته شده است ـ‏‎[59]‎‏ عبارت از جامعه ای است که با حفظ همۀ مراتب، یک نظر داشته باشند؛‏‎ ‎‏کأنّه یک موجودند. شهربانی، شهرداری ـ عرض می کنم که ـ ارتش، ژاندارمری، سایر‏‎ ‎‏قشرهای دولت، ملت، رئیس جمهور، پایین تر، همه با حفظ مراتبشان یک مقصد داشته‏

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 4مقالات عرفانی (1)صفحه 85
‏باشند؛ و آن یک مقصد الهی، کأنّه همان طوری که یک جامعۀ توحیدی در خودِ بدن انسان‏‎ ‎‏است. انسان به منزلۀ جامعۀ توحیدی است؛ چشم، گوش، دست، این ها؛ اما هم فرمان فرما‏‎ ‎‏دارد، هم فرمان بر دارد؛ مغز فرمان می دهد، دست فرمان می برد؛ اما همه یک راه دارند؛ همه‏‎ ‎‏برای این است که این کشور فردی را، انسانی را، اداره کنند؛ همه دنبال اینند که فرمان از بالا‏‎ ‎‏می آید و پایین هم اطاعت می کند؛ لکن جامعه توحیدی است، اعضای یک موجودند، اعضای‏‎ ‎‏یک هیکلند، یک هویّتند ؛ لکن در عین حالی که اعضای یک هویّتند و همه هم برای همین‏‎ ‎‏هویّت دارند زحمت می کشند، لکن فرمان فرما و کارفرما و کاربر داریم؛ مغز فرمان می دهد،‏‎ ‎‏اعصاب دنبالش فرمان می برند، دست ها، پاها، چشم، گوش، همۀ این ها فرمان می برند.‏‎ ‎‏جامعۀ توحیدی است، یعنی همه شان برای یک مقصدند. جامعۀ توحیدی را وقتی که از انسان‏‎ ‎‏آوردیم برای جامعه، این فرد که به منزلۀ یک جامعۀ توحیدی بود، یعنی قوای مختلفه، اعضای‏‎ ‎‏مختلفه در یک فرمان و در یک راه تخطّی نمی کنند، قوا مختلف، قوای باطن، ظاهر، اجزا و‏‎ ‎‏اعضای مختلف دست، پا، سر، چه، لکن همه در فرمان مغز هستند یا روح هستند و همه رو به‏‎ ‎‏یک مقصد هستند و آن برای حفظ مثلاً خودش، حفظ هویّت خودش، حفظ مصالح خودش.‏

‏جامعۀ توحیدی معنایش این است که در عین حالی که فرمان بر و فرمان فرما هست، در عین‏‎ ‎‏این که رئیس جمهور هست و ـ عرض می کنم ـ مجلس شورا هست و مردم عادی هستند و‏‎ ‎‏سرلشکر هست و رئیس ستاد هست و این ها، همه باید فرمان ببرند از آن کسانی که‏‎ ‎‏فرمان فرما هستند و روی قواعد؛ لکن همه شان مثل یک بدن می مانند؛ همه برای یک مقصد‏‎ ‎‏باشند. ارتش نکشد یک طرفی، و ژاندارمری یک طرف. و در یک کشور اگر ارتش یک طرف‏‎ ‎‏بکشد، ژاندارمری یک طرف بکشد، شهربانی یک طرف بکشد، این اختلاف پیدا می شود.‏‎ ‎‏همه باید با هم، هم مقصد باشند برای حفظ کشورشان، مقصد حفظ کشور باشد.‏‎[60]‎

‏نکاتی که از این فرمایش می توان دریافت، در نظر اول روشن ساختن  معنای حقیقی‏‎ ‎‏جامعۀ توحیدی و گوشزد نمودن «توطئه هرج و مرج با شعار جامعۀ توحیدی» به  مردم‏‎ ‎‏است و توصیۀ آنان به نازل ترین شأن و اولین قلّۀ توحید که وحدت قلب ها و  اعتصام به‏‎ ‎‏حبل الله و دوری از فرقه سازی و گروه گروه بودن می باشد. و در نظری دیگر  و عمیق تر،‏

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 4مقالات عرفانی (1)صفحه 86
‏تقسیم توحید به توحید حقیقی و مجازی است؛ به عبارت دیگر، توحید  نورانیِ قرآنی و‏‎ ‎‏توحید ظلمانی شیطانی.‏

‏در نظر امام راحل، توحید نورانی قرآنی همان عرفان حقیقی است و توحید ظلمانی‏‎ ‎‏شیطانی همان وحدت عددی است که پردۀ ظلمت و ضلالت خلق است؛ خدای جدا و در‏‎ ‎‏پشت آسمان ها و یا کوه ها و خدای معطل مانده ای که تنها در وقت برآورده شدن حاجات‏‎ ‎‏دنیایی و برطرف شدن مشکلات به کار می آید، موجب خسران و افول کمالات، در همۀ‏‎ ‎‏شئون جامعۀ اسلامی است. چنان که استاد عارف، علاّمه حسن زادۀ آملی در ابیات ‏‏دفترِ دل‏‎ ‎‏خویش فرموده است:‏

‏ ‏

‏برو در راه حق جوییِ کامل‏   ‏برون آ از خدا گوییِ جاهل‏

‏که در آن سوی هفتم آسمان است‏   ‏ ‏‏لذا از دیدۀ مردم نهان است‏‎[61]‎

‏ ‏

‏این کثرت بینی و غفلت عظیم، به قدری در رهزنی ارائه حقایق و معارف دین اسلام به‏‎ ‎‏مردم، مؤثر است که بسیاری از مبلغین دینی را نیز به دام خود گرفتار کرده است و آن ها نیز‏‎ ‎‏به اسم دین مقدس، این مطالب ناصحیح را به مردم عرضه می کنند. از این رو حضرت‏‎ ‎‏امیر ‏‏علیه السلام‏‏ در نخستین روزهای به دست گرفتن زمام حکومت، به ایراد خطبه ای توحیدی‏‎ ‎‏پرداخته و در آن خطبه، با ظرافت خاصی، مردم را به رهایی از تصور باطل در باب توحید‏‎ ‎‏و یگانه پرستی توجه داده و فرموده اند:‏

«الحمد لله الدالِّ علی وجودِه بخلقِه و بمُحدَثِ خلقه علی أزلیته... الأحدِ بلاتأویلِ عددٍ،‎ ‎و الخالقِ لابمعنی حرَکةٍ و نَصَبٍ، و السمیعِ لابأداةٍ، و البصیر لابتفریقِ آلةٍ ... مَن وَصَفه‎ ‎فقد حَدَّه و مَن حَدّهُ فقد عَدَّهُ وَ مَنْ عَدَّهُ فقد أبطلَ أزلَه...»‎[62]‎

‏مصادیق فراوانی در آثار امام حاکی از توحید ناب آن بزرگوار و تأسّی او به سیرۀ اصیل‏‎ ‎‏نبوی و علوی در اهتمام به اشاعۀ معارف حِکمی و عرفانی نهفته در بطون قرآن و احادیث‏‎ ‎‏در سطح جامعه و آشنایی و اُنسِ قلوب مردم با این معارف توحیدی که پایه های حقیقی‏‎ ‎‏جامعه اند، می باشد. اما ورود به آن بحث، ما را به وادی پهناوری می کشاند که موجب‏

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 4مقالات عرفانی (1)صفحه 87
‏دوری از موضوع بحث و اطالۀ کلام می گردد.‏

‏مرجع این دیدگاه نورانی توحیدی که در قالب جامعۀ توحیدی و شعار وحدت، در‏‎ ‎‏نازل ترین وجه خود به مردم عرضه شده است، شرح های عرفانی ای چون ‏‏شرح دعای سحر‏‎ ‎‏و ‏‏شرح حدیث جنود عقل و جهل ‏‏و ‏‏اربعین حدیث ‏‏و دیگر کتب عرشی امام و سروده هایی از این‏‎ ‎‏قبیل می باشد:‏

‏ ‏

‏این شیفتگان که در صراطند همه‏

‏ ‏‏جویندۀ چشمۀ حیاتند همه‏

‏حق می طلبند و خود ندانند آن را‏

‏ ‏‏در آب به دنبال فراتند همه‏‎[63]‎

‏ ‏

‏و نیز در جای دیگر فرموده اند:‏

‏ ‏

‏ما همه موج و تو دریای جمالی ای دوست‏

‏ ‏‏موج دریاست عجب آن که نباشد دریا‏‎[64]‎

‏ ‏

‏که هر یک از این ها اشاره به ظرایف و لطایف بلند توحیدی و حکایات عرفانی دارد.‏

کنز دوم: صراط مستقیم؛ صراط واحد

‏در نظام حقّۀ تکوین، هر موجودی صراط مستقیمی دارد که سیر کمالی او است. در این‏‎ ‎‏میان، صراط مستقیم انسان که اشرف و اکمل مخلوقات است، اعظم و اطول است و همۀ‏‎ ‎‏این صراط ها بدین صراط واحد لایتناهی ختم می شود. بدیهی است که صراط مستقیم،‏‎ ‎‏صراط واحدی است که از متن شداید و ابتلائات و امتحانات و تلبّس و تشغّل به شجرۀ‏‎ ‎‏دنیا می گذرد و راه های فرعی در این میان، صراط انحراف است. این صراط واحد، همان‏‎ ‎‏صراط توحید است.‏

‏صراط مستقیم انسانی به حسب بضاعتِ انسان ها دارای مراتبی است. امام راحل عظیم‏‎ ‎‏الشأن در این باره فرموده اند:‏

‏ما همه در صراط هستیم و صراط از متن جهنّم عبور می کند باطنش در آن عالم، ظاهر‏‎ ‎‏می شود. و در این جا هر انسانی، صراطی مخصوص به خود دارد و در حال سیر است؛ یا در‏‎ ‎‏صراط مستقیم که منتهی به بهشت می شود و یا بالاتر، و یا صراط منحرف از چپ و یا منحرف‏

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 4مقالات عرفانی (1)صفحه 88
‏به سوی راست؛ که هر دو به جهنّم منتهی می شوند. و ما از خداوند منّان آرزوی صراط مستقیم‏‎ ‎‏می کنیم: ‏‏«‏إهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیمَ * صِرَاطَ الَّذِینَ أنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ غَیْرِالْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ‏»‏‏. که‏‎ ‎‏انحراف از یک سو است؛ ‏‏«‏وَ لاَالضَّالِّینَ‏»‏‏ که انحراف از سوی دیگر. و این حقایق، در حشر به‏‎ ‎‏طور عیان مشهود می شود.‏‎[65]‎

‏هر کس با توجه به نعمت سرمایۀ عظیم حقیقت انسانی موظف است با شناخت جدول‏‎ ‎‏وجودی خویش، صراط مستقیم خود را بیابد و در آن گام نهد، تا به ربّ خویش منتهی شود، و از‏‎ ‎‏آن جا به زیارت حضرت «ربّ العالمین» که ربّ مطلق انسان کامل و حقیقت محمّدیه است،‏‎ ‎‏نایل شود؛ که ‏‏«‏إنَّ إلَی رَبِّکَ الْمُنْتَهَی‏»‏‏.‏‎[66]‎

‏امام عظیم الشأن بر مبنای نورانی و اصول عرفانی، حقیقت صراط را صورت باطن‏‎ ‎‏ولایت برمی شمارد‏‎[67]‎‏ و به «صراط» بودن اهل بیت معصومین ‏‏علیهم السلام‏‏ اشاره می فرماید.‏‎[68]‎‏ بر این‏‎ ‎‏اساس، باید گفت، هر که مردانه در صراط مستقیم کمال خود گام نهد، او در صراط ولایت‏‎ ‎‏گام نهاده و مراتب ولایتِ انسان کامل را طی می کند. زاد و راحلۀ این صراط، تأدّب به‏‎ ‎‏آداب شرعی است که موجب پیمودن پلّه ای دیگر از این مراتب و گامی فراتر در این طریق‏‎ ‎‏مقدس می گردد؛ چرا که آداب شریعت، موجب تطابق ظاهر انسانی با ظاهر عالم می گردد؛‏‎ ‎‏و عالم تکوین، اعضا و جوارح انسان کامل است. به عبارت دیگر، تلبّس به احکام شرع،‏‎ ‎‏تشبّه و تقرّب به صورت انسان کامل است و اِعراض از آن، اِعراض از صراط مستقیم و‏‎ ‎‏اِبعاد از حق و حقیقت است:‏

‏و شاید در آن عالم بعضی، با روی خود راه روند و پاهای آن ها رو به بالا باشد، و بعضی با‏‎ ‎‏شکم های خود راه روند، و بعضی با دست و پای خود، چون حیوانات راه روند، چنان چه در این‏‎ ‎‏عالم مشیِ آن ها چنین بوده: ‏‏«‏أفَمَنْ یَمْشِی مُکِبّاً عَلَی وَجْهِهِ أهْدَی أمْ مَنْ یَمْشِی سَوِیّاً عَلَی‎ ‎صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ‏»‏‏.‏‎[69]‎


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 4مقالات عرفانی (1)صفحه 89
‏صراط مستقیم انسانی در مرتبۀ نازلۀ اجتماعی، وحدت و همدلی و احیای اوصاف و‏‎ ‎‏اخلاق حمیده و پرهیز از هر گونه افراط و تفریط و اِعوجاج و تعصّب گروهی و‏‎ ‎‏اختلاف های واهیِ قومی و حزبی است؛ و در عالی ترین مرتبه، توجه انسان به مالکیت‏‎ ‎‏حقیقی خدا و ظهور دولت پایدار ‏‏«‏هُوَ الْأوَّلُ وَ الاْخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْبَاطِنُ‏»‏‎[70]‎‏ در سراسر وجود او‏‎ ‎‏و وصول به حقیقت ‏‏«‏إنَّ رَبِّی عَلَی صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ‏»‏‎[71]‎‏ می باشد، یعنی:‏

‏مقام وسطیّت و جامعیت، بدون فضل صفتی بر صفتی و ظهور اسمی دونَ اسمی؛ و مربوب آن‏‎ ‎‏ذات مقدس بدین مقام نیز به صراط مستقیم است بدون تفاضل مقامی از مقامی و شأنی از‏‎ ‎‏شأنی. چنان چه در معراج صعودی حقیقی و غایت وصول به مقام قرب، پس از عرض‏‎ ‎‏عبودیت و ارجاع هر عبادت و عبودیتی از هر عابدی به ذات مقدس و قصر اعانت در جمیع‏‎ ‎‏مقامات قبض و بسط به آن ذات مقدس بقوله: ‏‏«‏إیَّاکَ نَعْبُدُ وَ إیَّاکَ نَسْتَعِینُ‏»‏‏، عرض کند:‏‎ ‎‏«‏إهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیمَ‏»‏‏ و این صراط همان صراطی است که ربّ الانسان الکامل بر آن‏‎ ‎‏است؛ آن بر وجه ظاهریت و ربوبیت، و این بر وجه مظهریت و مربوبیت.‏‎[72]‎

‏باید متذکر شویم که از دیدگاه امام راحل، بنیان حکومت اسلامی با نام مقدس‏‎ ‎‏«جمهوری اسلامی» برای انسان سازی است؛ برای پرورش انسان و گام نهادن او در صراط‏‎ ‎‏مستقیم به سوی استقرار جامعۀ توحیدی است:‏

‏تمام انبیا، از صدر عالم تا آخر، برای این آمده اند که این آدم را از آن راه کج و راه های‏‎ ‎‏باطل،  هدایت کنند به صراط مستقیم انسانیت، یک سرش این جا است، و سرِ دیگرش‏‎ ‎‏عندالله است.‏‎[73]‎

‏صراط مستقیم انسانی، طریق واحد است و این طریق واحدِ انسان ساز، توحید‏‎ ‎‏ناب  است؛ و توحید، متن عرفان اسلامی و طعام روح انسان و رمز حیات و تعالی‏‎ ‎‏جامعه  اسلامی است. و این همان طریق وُسطیٰ و یگانه راه رشد و تعالی جامعۀ‏‎ ‎‏اسلامی  است.‏


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 4مقالات عرفانی (1)صفحه 90

بحر چهارم: امام خمینی؛ مصلحی عارف و رهبری کامل و مدبّری جامع

‏پیش از پرداختن به آخرین بحر و قول فصل در این مکتوب، جا دارد مروری کوتاه بر‏‎ ‎‏حیات الهی و عرفانی امام عظیم الشأن ـ رضوان الله تعالی علیه ـ نماییم؛ که رابطۀ مستقیمی‏‎ ‎‏با امامت امام بر مردم و بنیان نهادن جامعۀ اسلامی بر اساس توحید و عرفان ناب اسلامی و‏‎ ‎‏ترویج و تبلیغ آن دارد.‏

کنز یکم: امام و حیات انسانی

‏شخصیت امام عظیم الشأن، بزرگ تر از روح کوچک مثل این نگارنده است که بخواهد‏‎ ‎‏آن حیات روحانی و نورانی را ـ اگر چه کوتاه ـ به قلم آورد؛ مگر آن که استمداد از روح‏‎ ‎‏بلند او، در وصول به مطلوب ما را یاری نماید.‏

‏امام عزیز پیش از آن که رهبر یک جامعه باشد، یک انسان مهذّب و متأدّب به آداب‏‎ ‎‏شرعی و متخلّق به اخلاق معنوی بود؛ انسانی که با قیام خالصانه، برای خدا برخاست‏‎ ‎‏و  پلّه های عروج به معراج های انسانی را به تدریج طی کرد ظلمت های عادت ها و کتل های‏‎ ‎‏تعلقات را یکی پس از دیگری پشت سر گذاشت، و در چهلۀ صعود، به کهف وصول‏‎ ‎‏نایل  گردید؛ و سپس با تکیه بر آن پشتوانۀ عظیم الهی، به قیام علیه ظلمت و جهل‏‎ ‎‏بیرونی  برخاست.‏

‏تحوّل شگرف روحی امام در سیر تحصیلی حوزه، پس از رسیدن به استاد عارف،‏‎ ‎‏مرحوم آیة الله العظمی میرزا محمّد علی شاه آبادی و اصرار بر ملازمت آن مرد الهی، گواه‏‎ ‎‏این مطلب است که امام با رسیدن به وادی طیّب عرفان، افق روشن جدیدی را فرا روی‏‎ ‎‏خود یافت؛ تا جایی که به هیچ عذر و بهانه ای از مباحث مرحوم شاه آبادی، غایب نمی شد.‏

‏امام، پیر و مراد خود را در شخصیت عینی عرفانی و الهی مرحوم شاه آبادی یافته بود؛‏‎ ‎‏شخصیتی که نه تنها اهل زهد و عرفان و حکمت بود، بلکه مردی غیور و مجاهد در‏‎ ‎‏عرصه های اجتماعی وقت نیز بود.‏

‏امام عظیم الشأن با ورود در طور سینای القائات سبّوحی شاه آبادی، و گذر از آن با دو‏‎ ‎‏بال علم و عمل، مدارج و معارج عالیۀ انسانی را یکی پس از دیگری پشت سر گذاشت و با‏

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 4مقالات عرفانی (1)صفحه 91
‏پشتوانۀ آن استعداد روحانی، به مرتبه ای از مراتب عصمت انسان کامل راه پیدا کرد.‏‎ ‎‏چنان که هم در بُعد فردی، و هم در کانون صمیمی خانواده و رعایت حقوق اهل بیت‏‎ ‎‏خود، و هم در کانون دوستان و آشنایان، و هم در مقام رهبری جامعۀ اسلامی، او را‏‎ ‎‏شخصیتی جامع و کم نظیر می یابیم.‏

‏امام شرح گفتار و کردار خویش است؛ او را از قوا و افعالش جدا نمی یابی. امام در‏‎ ‎‏صراط مستقیم انسانیت و وصول به کهف حضور گام نهاد و از نیستی کثرت به هستی‏‎ ‎‏وحدت و سپس از هستی وحدت به مظاهر کثراتِ مندکّ در او باز گشت؛ و به همگان‏‎ ‎‏ثابت کرد که این طریق برای صاحب همّتانِ طالب و خالص، گشوده است. و این طریق‏‎ ‎‏همان آشنایی با بحر عرفان اسلامی و دست یافتن به کنوز آن است.‏

کنز دوم: امام بر کرسی وصایت معصوم و امامت بر مردم

‏صحیفۀ تاریخ، سند بارز عینی براهین عقلی و کلمات معصومین ‏‏علیهم السلام‏‏ است که «عهد‏‎ ‎‏الهی ـ که ظهور خلافت الهیه در وجود انسان است ـ به ظالمین نخواهد رسید»‏‎[74]‎‏ و کسانی‏‎ ‎‏که از استعدادهای عظیم روحانی در نفس ناطقۀ انسانی غافل گردند و آن را ضایع نمایند،‏‎ ‎‏مصداق اتمّ «ظالم» و «مفسد فی الأرض» می باشند.‏

‏امام عظیم الشأن به عنوان سرامد مصلحان و احیاء کنندگان میراث انبیا و اوصیا در‏‎ ‎‏عصر غیبت، به حسب استعداد عالیه و تهذیب و همّت خالصانه و بازگشت از سفر چهارم‏‎ ‎‏از اسفار اربعه و وصول به کهف حضور، شایستۀ امامت بر مردم گشت.‏

‏از ظاهر بینی است که کسی امامت امام را در حد یک حادثۀ تاریخی خلاصه نماید.‏‎ ‎‏اهل معرفت اگر چه کتوم هستند و این کتمان، سخت عاقلانه است؛ چرا که هر قلبی طاقت‏‎ ‎‏پذیرفتن چنین سخنی را ندارد، اما در خلوت خود شاهد این حقیقتند که امر رهبری امام،‏‎ ‎‏چه در ظاهر و چه در باطن، مؤیَّد به تأییدات و عنایات خاصّۀ انسان کامل و امام عصر‏‎ ‎‏ـ  عجّل الله تعالی فرجه الشریف ـ بوده است.‏‎[75]‎‏ قدرت و صلابت امام در نظریۀ «ولایت‏‎ ‎

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 4مقالات عرفانی (1)صفحه 92
‏فقیه» و اجرای آن، حاکی از یک حقیقت غیبیِ نهفته در جان نورانی امام است که نه فقط‏‎ ‎‏در حد یک بحث علمی، مراحل تصور و تصدیق را طی کرده، بلکه آن را یافته است.‏‎ ‎‏«ولایت فقیه» ثمرۀ معراج و شهود امام است.‏

‏جای بسی درد و تأسف است که برخی، دخالت مستقیم حالات عرفانی در همۀ شئون‏‎ ‎‏ایشان را نادیده می گیرند و به جهت بی اطلاعی و دوری از این وادی، به اظهار نظرهای‏‎ ‎‏سخیف و نازل در ابعاد حیات باطنی و ظاهری امام می پردازند.‏

‏ناگفته نماند که حالات و تطوّرات عرفا مختلف است؛ برخی مأمور می شوند شمّه ای‏‎ ‎‏از کشف و شهود خویش را برای تشویق سالکین بیان کنند؛ و برخی چنین مأموریتی پیدا‏‎ ‎‏نمی کنندو اهل کتمان محض می شوند.‏

‏این سخن بدین معنا نیست که آن که مأمور بیان می شود، او اهل کتمان نیست؛ خیر، او نیز‏‎ ‎‏در مرتبۀ خود، گمنام و اهل کتمان است؛ چه بسا آن مقداری که مأموریت یافته و بیان کرده‏‎ ‎‏نیز برای حجاب و کتمان مراتب دیگرش بوده است. مگر خلق الناس را نمی بینی که‏‎ ‎‏چگونه در کنار معصوم به غفلت زیسته اند، با این که بی اطلاع از مقام امامت و عصمت او‏‎ ‎‏نیز نبوده اند؟! حال چگونه می توان انتظار داشت که عارفی الهی با بیان حالات خویش، به‏‎ ‎‏قدر و منزلتش شناخته شود؛ بلکه مورد استهزا و سؤال نیز قرار می گیرد!‏

‏غرض این است که مبادا عدم بیان کشف و شهود امام، حربه ای برای ناآگاهان در این‏‎ ‎‏عرصه شود؛ تا به مخالفت با عرفای دیگر در این عصر برخیزند. بلکه سراسر زندگی امام،‏‎ ‎‏حاکی از کشف و شهودی است که امام آن را کتمان کرده، اما اهل بصیرت از آن غافل‏‎ ‎‏نمی شوند؛ اگر چه برخی از آن نیز نقل شده است.‏

‏نظریۀ «ولایت فقیه» در صحیفۀ وجودی حضرت امام، برخاسته از بلندترین شهودات‏‎ ‎‏ایمانی و عرفانی حضرتش می باشد. ریشه های این نظریه را باید در کتاب شریف ‏‏مصباح‏‎ ‎‏الهدایه ‏‏امام جست و جو کرد. «ولایت فقیه» در وجود مبارک حضرت امام، ناشی از وصول‏‎ ‎‏ایشان به مراتب ولایت تکوینی حضرت انسان کامل است.‏

‏دیدۀ وحدت بین و لسان خداگوی امام که در کثرت خلق و امور وابسته به آن، جز حق‏‎ ‎‏چیزی نمی دید و به دام کثرت و تشغُّل به آن گرفتار نمی شد، طمأنینه و سکینه، همه و همه‏

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 4مقالات عرفانی (1)صفحه 93
‏براهین واضحۀ این گفتار است. و چون کسی بر این مسند اَعلیٰ و مرصد اَسنی تکیه زد،‏‎ ‎‏موظف است که حقایق الهیّۀ نازل بر قلب خویش را بر جانی مستعد و قابلی امین القا‏‎ ‎‏نماید. و این، اصلی ثابت در نزد اهل معرفت است و بر همین اساس است که هر یک از‏‎ ‎‏امامان معصوم، قبل از رحلت از این نشئه، در آخرین لحظات عمر شریفشان، حقایق و‏‎ ‎‏اسرار الهی امامت را مشافهتاً به امام بعد القا می فرمودند.‏

‏در صحیفۀ خاطرات امام بزرگوار خاطره ای نقل شده که در ساعات آخر عمر‏‎ ‎‏نورانی شان ـ که دیگر تقریباً نمی توانستند راحت صحبت کنند ـ حضرت آیة الله خامنه ای ـ‏‎ ‎‏حفظه الله ـ در محضر امام بودند و ایشان نگاهی به مقام معظّم رهبری داشتند؛ ناقل‏‎ ‎‏می گوید:‏

‏من در آن هنگام در خدمتشان بودم، با یکی دیگر از بستگان. گفتم، به این نگاه، نگاه کن،‏‎ ‎‏اصلاً این نگاه، طبیعی نیست؛ یک دنیا محبّت است؛ به اضافۀ این که آن موقع عقلمان‏‎ ‎‏نرسید که با این نگاه، دارند مسئولیت را منتقل می کنند؛ با این نگاه دارند بار را منتقل‏‎ ‎‏می کنند...‏‎[76]‎

‏حال چنین باید گفت که اگر در نزد ارباب بصیرت و معرفت، شکی در ولایت‏‎ ‎‏عرفانی  امام نیست، چه جای استبعاد و انکار باشد که اصل مذکور در این جا نیز جاری‏‎ ‎‏شده باشد؟!‏

‏«ولایت فقیه» که نیابت امام معصوم در عصر غیبت در تمام شئون و امور جامعه است،‏‎ ‎‏حلقۀ اتصال خلق و حق می باشد. امام عظیم الشأن با این پشتوانۀ معنوی، یعنی به ظهور‏‎ ‎‏رساندن خلافت الهی و تکیه زدن بر کرسیِ «جعل خلافت از سوی حضرت حق برای‏‎ ‎‏انسان» به رهبری و روشنگری خلق برخاست و جمهوری اسلامی را نیز بر پایۀ نگرش‏‎ ‎‏کثرت در عین وحدت بنا نهاد و برای وصول به نقطۀ وحدت، گام های اساسی برداشت.‏

‏استاد فرزانه، فیلسوف و مفسّر عظیم الشأن، حضرت آیة الله جوادی آملی، در بیان‏‎ ‎‏شخصیت الهی حضرت امام فرموده است:‏


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 4مقالات عرفانی (1)صفحه 94
‏امام خمینی ـ رضوان الله تعالی علیه ـ یک سیر تاریخی دارد که مورّخان می توانند دربارۀ‏‎ ‎‏تاریخ زندگی اش سخن بگویند؛ اما در زندگی نود سالۀ پربرکت ایشان دو دهۀ بسیار مهم‏‎ ‎‏وجود دارد که مخصوص ایشان است و دیگران ندارند؛ دهۀ اول که دهۀ انس او به جهان غیب‏‎ ‎‏و عرفان است. و دهۀ دوم که دهۀ اُنس او به عالم شهادت و رهبری است.‏

‏دهۀ اول از اواخر سن 27 سالگی تا اوایل 37 سالگی است، یعنی سال هایی که حضرت امام‏‎ ‎‏ـ  قدس سرّه الشریف ـ کتاب های عمیق عرفانی را نوشت، در 27 سالگی کتاب شریف ‏‏مصباح‏‎ ‎‏الهدایة الی الخلافة و الولایه ‏‏را نوشت و سپس ‏‏تعلیقات بر فصوص، تعلیقات بر مصباح الانس‏‏،‏‎ ‎‏و آن گاه کتاب ‏‏سرّ الصلاة‏‏ را به رشتۀ تحریر درآورد؛ این ها کتاب هایی نیست که هر کس، ده یا‏‎ ‎‏بیست سال در حوزۀ علمیه باشد و درس بخواند، بتواند بفهمد؛ این ها نظیر ‏‏رسائل‏‏ و ‏‏مکاسب‏‏ و‏‎ ‎‏جواهر ‏‏و ‏‏منظومه‏‏ نیست؛ زیرا غربت این گونه معارف از یک سو، و کمیاب بودن استادِ این رشته‏‎ ‎‏از سوی دیگر، دور بودن مطالب آن ها از محدودۀ مطالب مأنوس لفظی و اعتباری مندرج در‏‎ ‎‏علوم رایج از سوی سوم، نیازمندی آن مسائل به نزاهت روح و انزوای از دنیا (نه از جامعه) از‏‎ ‎‏سوی چهارم، و تحمّل شداید و آلام از رفتار دیگران از سوی پنجم، و ... سبب امتیاز این‏‎ ‎‏رشته ها از دیگر علوم شد. به هر تقدیر، این دهۀ غیب و قلمرو غیبی شخصیت امام راحل‏‎ ‎‏ـ  رضی الله عنه ـ است.‏

‏اما دهۀ دوم ـ که دهۀ شهادت و اوج رهبری او است ـ از پایان سال 1357 تا آغاز سال 1368‏‎ ‎‏است که در این دهه، جهان سیاسی معاصر را زیر و رو کرد. دوران طولانی زندان و تبعید و‏‎ ‎‏زمان اقتدار رهبری از ویژگی های معظّم له بود. خیلی از افراد به زندان رفتند؛ ولی آیا پس از‏‎ ‎‏آزاد شدن توانستند کشور را رهبری، جنگ را هدایت و انقلاب را به سامان برسانند؟! بسیاری‏‎ ‎‏مظلوم بودند؛ ولی آیا این قدرت را داشتند که اگر بر سریر اقتدار بنشینند عادلانه حکومت‏‎ ‎‏کنند؟ آن که همۀ یافته ها و «اسفار اربعه» را از علم به عین آورد و از گوش به آغوش جامعه‏‎ ‎‏رساند، امام امّت بود.‏

‏این دو دهۀ شاخص و بارز و تمییز دهندۀ زندگی امام خمینی ‏‏رحمه الله‏‏ از دیگران است.‏‎[77]‎


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 4مقالات عرفانی (1)صفحه 95

بحر پنجم: استقرار و تداوم و استمرار نظام اسلامی

کنز یکم: غایت رسالت انبیا در طول تاریخ

‏در طول تاریخ، رسولان الهی پیام آوران سعادت و پیشگامان سلوک الی الله و همواره‏‎ ‎‏سدّ آهنینی در مقابل حاکمین جهل و شرک بوده اند. همۀ زحمات و رنج ها و صبرهای‏‎ ‎‏انبیای الهی در مقابل این اغفالگری و آن انکار از سوی مردم، احیای قلوب مردم به نور‏‎ ‎‏معارف الهی و سوق دادن ایشان به کمالات عقلیه بوده است.‏

‏پیامبران الهی آمده اند تا جایگاه انسان را در نظام حقّۀ الهی به او بنمایانند و پل وصول‏‎ ‎‏خلق به نقطۀ وحدت باشند.‏

‏پیام توحید، پیام اتکا به خداوند و استمداد از او، توجه به جلوه گری او در افعال و‏‎ ‎‏صفات و جلوه نمایی او در همه شئون در عین احدیّت ذات مقدس، پیام احتراز از صفات‏‎ ‎‏و خوهای حیوانی و عروج به سوی کمالات انسانی برای وصول به وادی اخلاص و‏‎ ‎‏توحید، پیام مشترک همه انبیای الهی است که در راستای همان مقصد عالی است.‏

‏امام عظیم الشأن، غایت رسالت انبیا را در جملاتی چند، این گونه بیان فرموده اند:‏

‏عمدۀ مقصد و مقصود انبیای عظام و تشریع شرایع و تأسیس احکام و نزول کتاب های‏‎ ‎‏آسمانی، خصوصاً قرآن شریفِ جامع که صاحب و مکاشفِ آن نور مطهّر رسول ختمی  ‏‏صلی الله علیه و آله‏‎ ‎‏است، نشر توحید و معارف الهیه و قطع ریشۀ کفر و شرک و دوبینی و دوپرستی بوده.‏‎[78]‎

‏آری همۀ انبیا برای اعلای کلمۀ توحید آمده اند؛ اما عصر محمّدی ‏‏صلی الله علیه و آله‏‏کامل ترین عصر‏‎ ‎‏در اعصار، و امّت محمّدی ‏‏صلی الله علیه و آله‏‏شایسته ترین امّت در میان اُمم می باشند؛ چرا که حجّت‏‎ ‎‏الهی با نزول حقیقت جامع محمّدیه و اوصیای عالیۀ او ـ که معدن علم و معارف و خزائن‏‎ ‎‏جود و کرمند ـ اتمام گردیده است. عبارت شریف «خصوصاً قرآن شریف جامع» در بیان‏‎ ‎‏حضرت امام، اشاره به این مقصد اعلی دارد.‏

‏انبیای الهی از منتهی الیه نور، در قوس نزول، به سوی خلق آمده اند تا به ظلمت های‏‎ ‎‏کثرت، اشعۀ هدایت وحدت را بتابانند؛ از این رو استاد عارف، علاّمه حسن زادۀ آملی‏‎ ‎

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 4مقالات عرفانی (1)صفحه 96
‏ـ  حفظه الله ـ در ‏‏هزار و یک نکته ‏‏فرموده است:‏

‏معرفت الله و معرفت اولیاء الله علی الظاهر دو می نماید؛ ولی در معنا یکی است؛ چه ‏«مَن‎ ‎عرف نفسه فقد عرف ربَّه»‏ لذا انبیا ‏‏علیهم السلام‏‏مُثبِت وحدت در لباس کثرتند.‏‎[79]‎

‏امام راحل به بیان های مختلف، بلکه با سیرۀ عملی خویش در رهبری، غایت رسالت‏‎ ‎‏انبیا را پیاده نمودن اصول توحیدی  ـ که از حقایق علمی و عینی تا نازل ترین مرتبه، یعنی‏‎ ‎‏وحدت و همدلی اجتماعی و تخلّق به اخلاق الله می باشد ـ را تبیین فرموده اند.‏

کنز دوم: دیدگاه امام در طرح و نشو مبانی عرفان اسلامی

‏در کنوز پیشین تبیین شد که در نظر نورانی و عرفانی حضرت امام ‏‏رحمه الله‏‏ حقایق و مبانی‏‎ ‎‏عرفان ناب اسلامی، شرح انفسی قرآن کریم و احادیث ائمۀ معصومین ‏‏علیهم السلام‏‏است و‏‎ ‎‏شریعت، باب عروج به این حقایق و معارف است؛ چرا که این دو ملازم یکدیگرند و‏‎ ‎‏شریعت بدون آشنایی با حکمت و وصول به حقیقت، و نیز معرفت بدون التزام به‏‎ ‎‏شریعت، خسرانی عظیم و ضلالتی مبین است. و در این میان، عارفِ حقیقی کسی است که‏‎ ‎‏از باب شریعت وارد گردد و داخل در حصن «ذلِّ عبودیّت و شهود عزّ ربوبیّت»  شود.‏

‏در نظر بلند امام، انسان کتاب عظیم عینی الهی است که خوانندۀ مراتب خویش است؛‏‎ ‎‏به هر مقدار که بخواند بالا می رود. و متون عرفان اسلامی ابزار حقیقی مطالعۀ این کتاب‏‎ ‎‏وجودی است. البته ورود به این وادیِ طور تعلیم و تعلّم، نیازمند به زاد و توشۀ تقوای الهی‏‎ ‎‏و دوری از صفات ردیّ است. از این رو، امام راحل از ورود ناپاکان و گرفتاران دام تعلقات‏‎ ‎‏نفسانی به این وادی طهور و انسان ساز، منع نموده و فرموده اند:‏

‏اگر آینۀ وجود مستوی نباشد، انبیا و اولیا را نیز در حال اعتدال نخواهد دید؛ تا چه رسد به‏‎ ‎‏مسائل غامضۀ عرفان.‏‎[80]‎

‏پس حقیقت انسانی، همان طور که غذای مادی برای حفظ مرکب (جسم) خویش‏‎ ‎‏می خواهد، به غذای معنوی نیز برای اشباع روح خود نیازمند است؛ غذای روح، حقایق و‏‎ ‎‏معارف توحیدی است. و از آن جا که حقایق توحیدی پلّه های عروجی انسانند، دارای‏

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 4مقالات عرفانی (1)صفحه 97
‏شرافت خاصی هستند و انسان الهی نیز که بدین مراتب عروج نموده و حقیقت عینی آن‏‎ ‎‏علوم گشته، شرافتمند واقعی است. و این همان صراط مستقیم و حرکت در مسیر جامعیت‏‎ ‎‏انسانی و وصول به مراتب ‏«أمرٌ بین الأمرین»‎[81]‎‏ و پرهیز از هر گونه افراط و تفریط ـ از‏‎ ‎‏عالی ترین مرتبه تا نازل ترین آن ـ است. حرکت در این مسیر جامع است که جامعۀ اسلامی‏‎ ‎‏را به مدینۀ فاضلۀ انسانی نزدیک می سازد.‏

‏فرهنگ جهاد و شهادت، جبهه و ایام جنگ تحمیلی، جلوه ای از آن مدینۀ فاضلۀ‏‎ ‎‏انسانی در قلب عرشی امام بوده که در قالب شاگردانی شایسته و لایق، به منصّۀ ظهور‏‎ ‎‏رسید. روزهای پیروزی انقلاب اسلامی نیز تجلّی دیگری از این حقیقت، در ملت بوده‏‎ ‎‏است؛ چنان که امام عزیز از آن سیل خروشان و یک پارچه به «جلوه ای از وجود مطلق در‏‎ ‎‏ملت»‏‎[82]‎‏ و «حکومت اسلامی جلوه ای از جلال اُلوهیت»‏‎[83]‎‏ تعبیر می نمودند.‏

‏امام راحل در نخستین روزهای استقرار نظام مقدس جمهوری اسلامی، به طور‏‎ ‎‏رسمی، بحث تفسیر سورۀ حمد را ـ که طرح مبانی عرفان اسلامی در ذیل تفسیر سورۀ‏‎ ‎‏حمد بود ـ به دعوتی گسترده و القائی همگانی آغاز کرد.‏

‏این حرکت امام از چند بُعدِ بسیار مهم و اساسی مورد بررسی است:‏

‏اول آن که نفس این حرکت، حاکی از اهتمام امام به نشر معارف حکمی و عرفان‏‎ ‎‏اسلامی در سطح اقشار مختلف مردم و خواست امام بر حرکت همگانی علم و تهذیب در‏‎ ‎‏سطوح مختلف جامعه می باشد.‏

‏دوم آن که امام با این حرکت، به شعارهای خویش در تشکیل جامعۀ توحیدی و اعلای‏‎ ‎‏پرچم توحید و قیام لله جامۀ عمل پوشاند؛ چرا که این حرکت عظیم، در بین مردم نیز‏‎ ‎‏تحوّل عمیقی را ایجاد کرد و نقطۀ عطفی برای پیاده نمودن سیرۀ انبیا و وصول به آن غایت‏‎ ‎‏الهی در جامعه بود.‏

‏سوم آن که امام اهتمام خویش به ضرورت تبلیغ  و نشر مبانی عرفان اسلامی و آشنایی‏

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 4مقالات عرفانی (1)صفحه 98
‏عموم مردم با آن را صریحاً در آخرین جلسۀ تفسیر سورۀ حمد بدین بیان مطرح می کردند:‏

‏... این مقدمه بود برای همه مسائلی که بعدها هم اگر پیش بیاید و عمری باشد، که اگر ما هم‏‎ ‎‏یک وقتی یک احتمال دادیم، نگویید که این تعبیرات را شما آوردید دوباره در میدان مثلاً‏‎ ‎‏دوباره ‏‏[‏‏تعبیرات‏‏]‏‏ عرفا ‏‏[‏‏را آوردید‏‎ ‎‏]‏‏خیر، باید بیاید!‏‎[84]‎

‏و نیز در تحکیم و تأکید بر اشاعۀ این مباحث در حلقه های مختلف مردمی فرمودند:‏

‏مرحوم آقای شاه آبادی ـ رحمه الله ـ برای عده ای از کاسب ها ‏‏[‏‏که‏‏]‏‏ می آمدند آن جا، مسائل را‏‎ ‎‏همان طوری که برای همه می گفت، برای آن ها هم می گفت. من به ایشان عرض کردم: آخر‏‎ ‎‏این ها ‏‏[‏‏که سنخیتی ندارند‏‏]‏‏ گفت: بگذار این کفریّات به گوششان بخورد. خوب ما یک چنین‏‎ ‎‏اشخاصی داشتیم. حالا به سلیقۀ من درست در نمی آید که نمی شود گفت که این ها‏‎ ‎‏اشتباهات است!‏‎[85]‎

‏مسلّم است که در یک جامعه، مردم از قابلیت های مختلفی برخوردارند و یکسان‏‎ ‎‏نیستند؛ از این رو انبیا و سفرای الهی نیز نتوانسته اند در جامعۀ خویش، مدینۀ کاملۀ فاضلۀ‏‎ ‎‏انسانی را مستقر نمایند.‏

‏اما این اختلاف طبایع ـ که بستر نفوذ و رشد موانعی چون خواصّ جاهل و تنگ نظر، و‏‎ ‎‏عده ای متجدّدین به ظاهر روشن فکر و مدّعی اصلاح، و دخالت دشمن خارجی می باشد ـ‏‎ ‎‏عذری برای عدم تبلیغ و تبیین صلای حق و احیای قلوب به حقایق ناب و خالص نخواهد‏‎ ‎‏بود. امام بزرگوار نیز بر اساس همان سیرۀ عالیۀ انبیای الهی بر این عقیده استوار بود؛ و نیز‏‎ ‎‏این راهکار را سیرۀ خویش قرار داد که این معارف به هر اندازه در سفرۀ نورانی جامعۀ‏‎ ‎‏اسلامی به عنوان اصول و موازین عالیه، به مردم عرضه شود؛ تا هر کس به بضاعت‏‎ ‎‏خویش از آن بهره مند گردد:‏

‏نباید از این برکات، مردم را دور کرد. باید مردم را به این سفرۀ پهن الهی ـ که قرآن و سنّت و‏‎ ‎‏ادعیه باشد ـ دعوت کرد؛ تا هر کس به اندازۀ خودش استفاده بکند.‏‎[86]‎


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 4مقالات عرفانی (1)صفحه 99
‏و همین که این باب گشوده گردد و جامعه به این سمت پیش رود، حرکت بسیار‏‎ ‎‏مقدس و عمیقی برای بقای جامعۀ اسلامی و ارتقای آن به راه خواهد افتاد؛ چرا که با‏‎ ‎‏گسترش فرهنگ تعلیم و تعلّم و تحصیلات علوم روز یا علوم دینی، در هر خانواده ای فرد‏‎ ‎‏یا افرادی هستند که مشغول تحصیل یا حداقل دوستدار این علوم می باشند؛ و از سوی‏‎ ‎‏دیگر، فطرت خداجوی تودۀ مردم همواره خواهان سخن حق و روشن، در باب معارف‏‎ ‎‏دین است؛ که هر کدام از این ها بستری برای القای این مبانی عالی و الهی می باشند.‏

‏هم اکنون نیز به برکت آن حرکت اساسی و عمقی امام، در گوشه و کنار کشور،‏‎ ‎‏جمع های کوچک و بزرگی تشکیل شده که مباحث معرفت نفس، تفسیر یا مباحث‏‎ ‎‏اخلاقی را از طریق استاد و یا نوارهای او پی گیر هستند و این حرکت منجر به یک کانون‏‎ ‎‏تهذیب و تعلیم در درون خانواده ها گردیده؛ تا جایی که بعضاً به صورت خانوادگی در این‏‎ ‎‏جلسات شرکت می کنند و حلقۀ بحث در جمع خویش دارند؛ یعنی همان هدف امام از‏‎ ‎‏تفسیر سورۀ حمد یا همان روش استاد عظیم الشأنِ امام، مرحوم شاه آبادی، در جمع کسبۀ‏‎ ‎‏بازار، یا دیگر حکمای گمنام در صدر تاریخ که در گوشه و کنار شهرها، در جمع مردم بازار‏‎ ‎‏و کشاورزان و کارگران و فرهنگیان و دیگر اقشار مردم، به بحث و موعظه های سنگین‏‎ ‎‏حِکمی و عرفانی می پرداختند.‏

‏به طور نمونه، کتاب عرشی ‏‏معارف بهاء ولد‏‏ که مجموعۀ مواعظ و سخنان سلطان العلما،‏‎ ‎‏بهاء الدین محمّد بن حسین خطیبی بلخی، پدر مولانا است،‏‎[87]‎‏ حاصل جلسات مواعظ‏‎ ‎‏ایشان در جمع اهالی منطقۀ خراسان، بلکه مناطق دیگر است؛ چرا که از هر شهری که گذر‏‎ ‎‏کرده، در آن جا جلسۀ علم و تهذیب تشکیل داده. و نیز مجموعۀ سه جلدی ‏‏معرفت نفس‏‏ که‏‎ ‎‏حاوی معارف عقلی و اصول علمی به زبان فارسی و روان و به قلم نورانی استاد‏‎ ‎‏حسن زادۀ آملی به رشتۀ تحریر در آمده است، حاصل سالیانی درس و بحث در جمع‏‎ ‎‏اصناف مختلفی از مردم (از سال 1353 به بعد) بوده است.‏

‏امام عظیم الشأن این حرکت را هدف اصلی اسلام در تشکیل و تأسیس حکومت‏‎ ‎

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 4مقالات عرفانی (1)صفحه 100
‏اسلامی و حتی در کشور گشایی‏‎[88]‎‏ آن می دانستند. در نظر امام، غفلت و دوری از این‏‎ ‎‏حرکت الهی که شالودۀ حکومت اسلامی را تشکیل می دهد، به تدریج موجب تزلزل‏‎ ‎‏عقاید و مشغول شدن جامعه به امور واهی و غیر اخلاقی و حاکم شدن اصول غیر اسلامی‏‎ ‎‏و میدان دار شدن دوسویۀ برخی مقدس نماها و روشن فکرها، و در نتیجه، موجب وهن‏‎ ‎‏این معارف اصیل خواهد شد. آن ها با افراط در دین و تکفیر عرفان و حکمت و تهی کردن‏‎ ‎‏دین از بطون آن، به دین مقدس لطمه می زنند؛ و این ها به اسم دینِ جامع و مصلح، به‏‎ ‎‏تفریط، از دین خارج می شوند و موجب وهن آن می گردند.‏

‏در انقلاب اسلامی ما نیز اگر چه به ظاهر، جلسات تفسیر سورۀ حمد، به عنوان‏‎ ‎‏بارزترین و شاخص ترین مصداق عملی این حرکت از سوی امام بزرگوار، بر اثر فشار‏‎ ‎‏برخی تنگ نظران متحجّر، دیگر ادامه نیافت، اما امام راحل زیرکانه به گونه ای عمل کرد که‏‎ ‎‏نه بهانه ای به دست متجدّدین داد، و نه دست از این حرکت عظیم برداشت، و نه این تحوّل‏‎ ‎‏الهی در میان مردم متوقف شد.‏

‏البته ناگفته نماند، صرف حرکت علمی و تشکیل مجامع علمی در میان اقشار مردم،‏‎ ‎‏نشانۀ موفقیت و کمال این حرکت نیست، بلکه چه بسا موجب عادت و روزمرّگی و‏‎ ‎‏حجاب عظیمی گردد که لطمه اش به جامعه بیش تر از فقدان آن باشد. اکنون نیز برخی ـ که‏‎ ‎‏متأسفانه عدۀ آن ها کم نیست ـ در گوشه و کنار این مملکت اسلامی به اسم عرفان و برخی‏‎ ‎‏به اسم تصوّف  و دوستداران حضرت امیر ‏‏علیه السلام‏‏ ـ نعوذ بالله من شرور أنفسنا ـ بلکه برخی‏‎ ‎‏منتسبین به عرفان و حکمت و بعضاً سالخورده و با چهره ای فریبنده، با تشکیل جمع هایی،‏‎ ‎‏دستور العمل های غیر قرآنی و ریاضت های غیر مجاز و مخالف با طبیعت انسانی را به‏‎ ‎‏افراد روا می دارند، و با تجاوز به حریم خانوادگی اشخاص، موجب از هم پاشیدگی زندگی‏‎ ‎‏خانوادگی و انزوای آن ها و در نهایت، بدبینی مردم به عرفان اسلامی و عرفای الهی می گردند.‏

‏در مقابل نیز رهروانی واقعی از مکتب نورانی و عرفانی امام عظیم الشأن، جان و مال و‏‎ ‎‏عِرض خود را در این راه عظیم  و نورانی، در طبق اخلاص نهاده اند و در گوشه و کنار این‏

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 4مقالات عرفانی (1)صفحه 101
‏مرز و بوم، مدینه های فاضلۀ کوچک و بزرگی بنا نهاده اند که در آن، معارف حقّۀ ناب و‏‎ ‎‏خالص عرفانی و حکمت قرآنی در آن عرضه می شود. و به لطف و عنایت الهی، به زودی‏‎ ‎‏این جمع های به ظاهر پراکنده و در باطن همدل و همگام، در قالب پشتوانه ای عظیم و‏‎ ‎‏محکم برای نظام اسلامی و ولایت فقیه، جلوه گر خواهد شد.‏

‏از این رو آنچه که از سیرۀ نظری امام نیز بر می آید، در درجه اول، اخلاص مبلّغان و‏‎ ‎‏عامل بودن به گفتارشان است؛ و در درجۀ دوم، همدلی و همّت و پشتکار و اخلاص مردم‏‎ ‎‏در تخلّق به اخلاق الهی و رعایت مراتب طهارت و سریان آن در روابط اجتماعی است که‏‎ ‎‏شرطِ لازم این حرکت نورانی به شمار می آید. چنان که گذشت، از نظر ایشان، «علم توحید‏‎ ‎‏در قلب های غیر مهذّب و غیر مهیّا، عین غل و بند و مانع راه است».‏‎[89]‎

‏این دو وجه، در آشنایی عموم مردم با عرفان اسلامی از صحیفۀ نظری حضرت امام،‏‎ ‎‏گویای جلوه های جلال و جمال وجودی آن بزرگوار است که از سویی، بشارت معارف‏‎ ‎‏توحیدی را برای قلب های مشتاق به ارمغان می آورد؛ و از سویی دیگر، برای قلب های‏‎ ‎‏منکوس و انکاری، اِنذار را در پی دارد.‏

‏و البته هر حرکت الهی، کتل های فراوانی را تا وصول به مطلوب به دنبال دارد؛ به همین‏‎ ‎‏جهت، صرف آشنایی عموم مردم با عرفان ـ که در نظر امام بزرگوار لازمۀ اسلامی بودن‏‎ ‎‏یک جامعه است ـ پایان مشکلات و دست یابی به مقصود حکومت اسلامی نیست؛ بلکه‏‎ ‎‏این گام و این راه، یکی از اساسی ترین گام ها و راه ها برای وصول به هدف عالی و نهایی‏‎ ‎‏جامعۀ اسلامی است.‏

‏امام بزرگوار به عنوان مصلحی عارف و رهبری کامل و مدبّر، بر این باور رفیع استوار‏‎ ‎‏بود که کشور اسلامی و حکومت اسلامی، یعنی این سفرۀ معارف حقّه، برای مردم‏‎ ‎‏حقیقت جو و قدرشناسِ مسلمان ایرانی گشوده گردد تا همگان از این رحمت عام‏‎ ‎‏رحمانیه بهره مند شوند و شایستگان و مستعدان نیز از رحمت رحیمیۀ آن بهره مند گردند؛‏‎ ‎‏و همه با هم با همدلی و وحدت، برای اعلای پرچم یگانه پرستی، به سوی تحقّق و‏‎ ‎‏استقرار کامل اسلام ناب محمّدی در جامعه گام بردارند.‏


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 4مقالات عرفانی (1)صفحه 102

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

کتاب نامه

‏قرآن کریم.‏

‏1. ‏‏آداب الصلاة‏‏، امام خمینی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1378  ش.‏

‏2. ‏‏انسان در عرف عرفان‏‏، حسن حسن زاده آملی، انتشارات سروش، 1377 ش.‏

‏3. ‏‏برداشت هایی از سیره امام خمینی‏‏، به کوشش غلامعلی رجایی، مؤسسه چاپ و نشر‏‎ ‎‏عروج، 1378 ش.‏

‏4. ‏‏تعلیقات علی شرح فصوص الحکم و مصباح الانس‏‏، امام خمینی، مؤسسه پاسدار اسلام،‏‎ ‎‏1410 ق.‏

‏5. ‏‏تفسیر سورۀ حمد‏‏، امام خمینی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1378 ش.‏

‏6. ‏‏دیوان استاد علامه حسن زاده آملی‏‏، مرکز نشر فرهنگی رجاء، 1377 ش.‏

‏7. ‏‏دیوان امام‏‏، امام خمینی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1378 ش.‏

‏8. ‏‏رسالۀ لقاء الله ‏‏، جواد ملکی تبریزی، به کوشش صادق حسن زاده، انتشارات آل‏‎ ‎‏علی ‏‏علیهم السلام‏‏، 1380 ش.‏

‏9. ‏‏ره عشق‏‏، امام خمینی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1373 ش.‏

‏10. ‏‏سرّ الصلاة‏‏، امام خمینی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1375 ش.‏

‏11. ‏‏شرح الاسماء‏‏، حاج ملاهادی سبزواری، تحقیق نجفقلی حبیبی، مؤسسه انتشارات و‏‎ ‎‏چاپ دانشگاه تهران، 1375 ش.‏

‏12. ‏‏شرح الاشارات و التنبیهات‏‏، نصیرالدین طوسی، تحقیق سلیمان دنیا، مصر، دارالمعارف،‏‎ ‎‏1968 م.‏

‏13. ‏‏شرح چهل حدیث‏‏، امام خمینی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1375 ش.‏


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 4مقالات عرفانی (1)صفحه 103
‏14. ‏‏شرح حدیث جنود عقل و جهل‏‏، امام خمینی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی،‏‎ ‎‏1377  ش.‏

‏15. ‏‏شرح دعای سحر‏‏، امام خمینی، ترجمه سیداحمد فهری، انتشارات فیض کاشانی،‏‎ ‎‏1376  ش.‏

‏16. ‏‏شرح دفتر دل‏‏، حسن حسن زاده آملی، شرح داود صمدی آملی، انتشارات نبوغ،‏‎ ‎‏1379  ش.‏

‏17. ‏‏صحیفۀ امام‏‏، امام خمینی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1378 ش.‏

‏18. ‏‏عوالی اللئالی‏‏، محمّد بن علی بن ابراهیم احسائی، مطبعة سیّدالشهداء، 1405 ق.‏

‏19. ‏‏کامل بهایی‏‏، عمادالدین طبری، چاپ بهیئی.‏

‏20. ‏‏مآثر آثار‏‏، حسن حسن زاده آملی، به کوشش داود صمدی آملی، انتشارات گوهر علم‏‎ ‎‏آمل، 1375 ش.‏

‏21. ‏‏مشارق انوار الیقین‏‏، حافظ رجب بُرسی، انتشارات ذوی القُربیٰ، 1422 ق.‏

‏22. ‏‏مصباح الشریعه‏‏، ترجمه زین العابدین کاظمی خلخالی، انتشارات حُجر، 1361 ش.‏

‏23. ‏‏مصباح الهدایة الی الخلافة والولایه‏‏، امام خمینی، مقدمه سیدجلال الدین آشتیانی، مؤسسه‏‎ ‎‏تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1376 ش.‏

‏24. ‏‏معارف بهاء ولد‏‏، محمّد بن حسین خطیبی بلخی، به اهتمام بدیع الزمان فروزانفر،‏‎ ‎‏انتشارات وزارت فرهنگ و هنر، 1352 ش.‏

‏25. ‏‏معرفت نفس‏‏، حسن حسن زاده آملی، انتشارات علمی فرهنگی، 1375  ش.‏

‏26. ‏‏ممدّ الهمم در شرح فصوص الحکم‏‏، حسن حسن زاده آملی، تهران، وزارت فرهنگ و‏‎ ‎‏ارشاد اسلامی، 1378 ش.‏

‏27. ‏‏موسوعة اطراف الحدیث النبویّ الشریف‏‏، به کوشش محمد سعید بسیونی زغلول، بیروت،‏‎ ‎‏عالم التراث، 1410 ق. ‏

‏28. ‏‏نصّ النصوص در شرح فصوص الحکم‏‏، سیدحیدر آملی، ترجمه محمدرضا جوزی.‏

‏29. ‏‏نهج البلاغه‏‏، ترجمۀ محمّد دشتی، انتشارات مشرقین، 1379 ش.‏

‏30. ‏‏ولایت فقیه‏‏، عبدالله جوادی آملی، تنظیم محمّد محرابی، مرکز نشر اسراء، 1378 ش.‏

‏31. ‏‏هزار و یک نکته‏‏، حسن حسن زاده آملی، مرکز نشر فرهنگی رجاء، 1377  ش.‏

‏ ‏

‎ ‎

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 4مقالات عرفانی (1)صفحه 104

  • )) «من گنج پنهان بودم، دوست داشتم که شناخته شوم؛ پس آفریدگان را آفریدم تا شناخته شوم». این حدیث قدسی معروف را استاد حسن زادۀ آملی ـ حفظه الله ـ در کتاب شریف انسان در عُرف عرفان به نقل از عماد الدین طبری در اوّل کامل بهایی، ص 3 آورده است. در کتاب شرح حدیث جنود عقل و جهل، حدیث مذکور را از موسوعة أطراف الحدیث النبوی الشریف، ج 6، ص 507، نقل کرده است.
  • )) نحل (16): 125.
  • )) بقره (2): 30.
  • )) سرّ الصلاة، ص 38.
  • )) عوالی اللئالی، ج 4، ص 132.
  • )) فجر (89): 27 و 28.
  • )) قمر (54): 55.
  • )) شرح دعای سحر، ص 46.
  • )) دیوان امام، ص 42.
  • )) مصباح الشریعه، ص 409.
  • )) فاطر (35): 15.
  • )) آداب الصلاة، ص 94.
  • )) همان، ص 11.
  • )) شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص 10.
  • )) آداب الصلاة، ص 290 ـ 291.
  • )) ر.ک: همان، ص 291.
  • )) شرح دعای سحر، ص 98.
  • )) هزار و یک نکته، نکتۀ 814، ص 654.
  • )) بقره (2): 62.
  • )) مائده (5): 69.
  • )) کهف (18): 88.
  • )) ر.ک: شرح دعای سحر، ص 97 و 98.
  • )) شرح دعای سحر، ص 252.
  • )) آداب الصلاة، ص 154.
  • )) شرح چهل حدیث، ص 13.
  • )) تفسیر سورۀ حمد، ص 171.
  • )) هزار و یک نکته، نکتۀ 776، ص 621.
  • )) تفسیر سورۀ حمد، ص 189.
  • )) صحیفۀ امام، ج 21، ص 279.
  • )) مآثر آثار، ج 2، لطیفۀ 147، ص 180.
  • )) شرح چهل حدیث، ص 193.
  • ))  رسالۀ لقاء الله ، ص 234 ـ 236.
  • )) تفسیر سورۀ حمد، ص 176.
  • )) همان، ص 179.
  • )) همان، ص 185.
  • )) شرح دفتر دل، ج 2، ص 250.
  • )) مصباح الهدایه، ص 36.
  • )) ر.ک: شرح دعای سحر، ص 88 و 91.
  • )) ر.ک: شرح دعای سحر، ص 34 و 195.
  • )) فصلت (41): 53.
  • )) اشاره است به حدیث قدسی معروف: «کنت کنزاً مخفیاً...».
  • )) حضرت امام در حدیث سی و هشتم از شرح چهل حدیث به اقوال مختلف در معانی صورت پرداخته و در جمع بندی اقوال فرموده اند: «از تأمل در تمام مواردی که استعمالات صورت را در آن نمودند معلوم شود که میزان در همه، همان فعلیت است و به اشتراک معنوی، در تمام موارد استعمال شود؛ حتی آن که به حق تعالی «صورة الصُوَر» گویند». (ص 633)
  • )) شرح دعای سحر، ص 94.
  • )) بقره (2): 156.
  • )) ر.ک: صحیفۀ امام، ج 3، ص 235؛ ج 4، ص 29 ـ 30؛ ج 6، ص 246؛ ج 8، ص 267.
  • )) آداب الصلاة، ص 20.
  • )) ر.ک: شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص 66.
  • )) ر.ک: آداب الصلاة، ص 80.
  • )) ر.ک: ممدّ الهمم در شرح فصوص الحکم، ص 20 ـ 21. گویا حضرت امام رحمه الله این دو وجه را در تسمیۀ انسان از شارح فصوص نمی پذیرند، چنان که در تعلیقات بر شرح فصوص الحکم فرموده اند: «قوله: فإمّا انسانیته الخ، لمّا فهم الشارح من کلام الشیخ وجهین للتسمیة، تکلّف فی الوجه الأوّل بما تکلّف؛ ولکن الظاهر من کلامه: أنّ الوجه فی تسمیته «إنساناً» أنّه من الحقّ بمنزلة إنسان العین منها. (تعلیقات علی شرح فصوص الحکم و مصباح الانس، ص 59)
  • )) آداب الصلاة، ص 60.
  • )) شرح دعای سحر، ص 34.
  • )) مصباح الهدایه، ص 56.
  • )) شرح دعای سحر، ص 121.
  • )) مشارق انوار الیقین، ص 170.
  • )) رعد (13): 11.
  • )) ر.ک: صحیفۀ امام، ج 5، ص 314.
  • )) برداشت هایی از سیرۀ امام خمینی، ج 1، ص 118.
  • )) ر.ک: صحیفۀ امام، ج 11، ص 347 ـ 349.
  • )) اشاره است به شبهاتی که در آن ایام توسط برخی عناصر به ظاهر روشن فکر و برخی قلم های غیر مستقیم القا می شد. (ر.ک: همان، ص 468)
  • )) صحیفۀ امام، ج 11، ص 469.
  • )) دیوان استاد علاّمه حسن زادۀ آملی، ص 308.
  • )) نهج البلاغه، خطبۀ 152، ص 280.
  • )) ره عشق، ص 32.
  • )) دیوان امام، ص 43.
  • )) ره عشق، ص 31.
  • )) نجم (53): 42.
  • )) ر.ک: شرح چهل حدیث، ص 360.
  • )) همان.
  • )) شرح چهل حدیث، ص 533.
  • )) حدید (57): 3.
  • )) هود (11): 56.
  • )) شرح چهل حدیث، ص 531.
  • )) صحیفۀ امام، ج 14، ص 153.
  • )) «... لاَیَنَالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ». (بقره: 124)
  • )) این مطلب، جدای از مصداق های تاریخی، در بحث های عرفانی «اَبدال و اَوتاد» قابل اثبات است. (ر.ک:  کتاب شریف نصّ النصوص در شرح فصوص الحکم، ص 139)
  • )) برداشت هایی از سیرۀ امام خمینی، ص 318.
  • )) ولایت فقیه، ص 272 و 273.
  • )) آداب الصلاة، ص 153.
  • )) هزار و یک نکته، نکته 280، ص 155.
  • )) شرح دعای سحر، ص 21.
  • )) ر.ک: همان، ص 147.
  • )) ر.ک: صحیفۀ امام، ج 8 ص 165.
  • )) همان، ص 436.
  • )) تفسیر سورۀ حمد، ص 193.
  • )) همان.
  • )) همان.
  • )) متولد 545، متوفّی 628 ق.
  • )) «... اسلام می خواهد که کشورگشایی کند که همه را بکِشد طرف یک عالم دیگری؛ همه را تربیت انسانی بکند...». (صحیفۀ امام، ج  8، ص 436)
  • )) ر.ک: تفسیر سورۀ حمد، ص 143.