مجله کودک 269 صفحه 5

گفتیم : « شما به ما پادگان بدهید ، ما می خواهیم نیرو بیاوریم . » به نیروها هم آماده باش داده بودیم . یک گردان از لشگر 27 محمد رسول ا . . (ص) و یک گردان از لشگر ذوالفقار آماده ی حرکت بودند . از همانجا به ایران تلفن کردیم که نیروها سوار هواپیما شدند و به طرف سوریه بیایند . ما هم از آن طرف به سوی ایران حرکت کردیم . رفتیم خدمت حضرت امام (س) که گزارش بدهیم در آنجا چه کرده ایم و باید چه بکنیم . . حضرت امام به گزارش گوش دادند و بعد یکباره فرمودند : این نیروهایی که بردید آنجا ، اگر خون از دماغشان بیاید ، من مسئولیتش را قبول نمی کنم . بگویید سریع برگردند . شهید صیاد شیرازی تعریف می کند؛ من تا آن روز دستوری به این صراحت و قاطعیت ، مستقیماً از امام نشنیده بودم که فرمانده ی کل قوا به ما مستقیم دستور بدهند که چه بکنیم . ما تعجب کردیم؛ به سرعت با سوریه تماس گرفتیم و گفتیم : « گردان ، سریع آماده ی حرکت شود و برگردد . » گردان برگشت و شاید چهل و هشت ساعت هم طول نکشید . بعدها فهمیدیم که چه توطئه ی عظیمی در کار بوده است دشمن متوجه شده بود که در نبرد اسلام خورده است . خطر شکست صدام سبب می شدکه نیرو های اسلام ، به عراق برسند و انقلاب در منطقه گسترش پیدا کند . آن وقت خطر برای اسراییل جدی تر از همیشه می شد . این بود که اسراییل آن حرکت را کرده بود تا احساساتی که ما نسبت به مبارزان لبنان داشتیم ، برانگیخته شود . حضرت امام این موضوع را متوجه شدند و بلافاصله جلوی آن را گرفتند ، یعنی جلوی اقدامات ما را گرفتند ، وگرنه همان طور آن گردان می رفت و تلفات می داد و ما پشت سر هم ، گردان های دیگر می فرستادیم . باتوجه به مشکلات و گرانی جابه جایی نیرو با هواپیما ها ، معلوم بود که کار خیلی سنگین می شد . به هر صورت ، این درسی ارزشمند از روش و مشی اخلاقی حضرت امام بود که این قدر بیدار و هشیار بودند . گارفیلد دکمه قرمز رنگی را به طور تصادفی فشار می دهد .

مجلات دوست کودکانمجله کودک 269صفحه 5