مجله کودک 269 صفحه 22

من و سارا خوشحال بودیم و از طرفی دل تو دلمون نبود ، این آرامش قبل از طوفان بود ،بد جوری فکرمون رو مشغول کرده بود ،اطمینان داشتیم که هانیش پا پس نمی کشه و حالا که جای سنگ ها رو می دونه ، منتظر فرصت مناسبی هست تا وقتی هیچ کدوم از ما انتظارش را نداریم ضربه ای کاری وارد کنه ، اما نمی دونستیم کی ؟ کجا و چه وقت سر و کله اش پیدا می شه ؟ . . . . . . . پدربزرگ هم با قیافه ای در هم مدام تو فکر بود ، من و سارا هم سعی می کردیم نگرانی را از خودمون دور کنیم . چاپمن در حال بستن قلاده است که ناگهان می بیند . . .

مجلات دوست کودکانمجله کودک 269صفحه 22