در اینجا داییجان تعبیری کردند که همیشه برای من حکم یک تیتر را داشته است! ایشان گفتند: «صادق جان! ایمان و اعتقادی ارزش دارد و منشا اثر است، که انسان از ورای قله علم بدان بنگرد!». بعد اضافه کردند: «یک وقتی هست که یک اعتقاد قلبی داری، اما قلههای علم را نپیمودهای! یک وقتی هم هست که وارد دنیای علم میشوی و به سوالهای «چرا»، «اما» و «چگونه» برخورد میکنی! اغلب افراد چون از یافتن پاسخ ناتوان هستند، مایوس میشوند. سوال را کنار میگذارند! بنابراین یا به دین پشت پا میزنند، و یا در دوران بیتفاوتی و شک باقی میمانند! اگر در این دورانی که انسان به شک میرسد، که شک بسیار ارزندهای هم هست، تلاش کند که آن شک را در خود تقویت و نهایتاً به یقین تبدیل نماید، این یقین برخاسته از شک، خیلی راهگشا خواهد بود! بخصوص اگر وقتیکه آدم به بالای قله علم بیاید، دست دین خود را بگیرد و به بالا بکشاند! دینی که از این بالا عرضه شود یک چراغ فروزان و همان مصباحالهدایهای است که میگویند!». بعد هم گفتند: «من خیلی خوشحال هستم که تو را در این راه میبینم! اگر در این زمینه از من هم کمکی بر میآید، دریغ نخواهم کرد.»
آقای صدر نسبت به دکتر شریعتی هم از همین زاویه «منشا اثر بودن» مینگریستند. ایشان «بردن مذهب به دانشگاه» و «از قله علم به دین نگریستن» را ارزشمند میدانستند. به همین جهت هم به کار دکتر شریعتی به دیده تقدیر مینگریستند. یادم هست که گاهی اوقات، نسبت به مطالبی که عدهای علیه شریعتی عنوان میکردند میخندیدیم. آقای صدر میگفتند که یکی از امتیازات دکتر شریعتی این است که مخالفینش مغرض و بیسواد هستند. به هر حال ایشان از این زاویه به دکتر شریعتی مینگریستند.
خاطرات سیاسی- اجتماعی دکتر صادق طباطباییج. 2صفحه 46