تبیین منطق «فدا» در قیام عاشورا
و رابطه آن با انقلاب اسلامی ایران
□ حسن ایدرم
مقدمه:
درک راستین حسین(ع) و شناخت واقعه حماسی عاشورا، درس آموز همیشگی ما در صحنه عمل است. منطق «فدا» و تبیین آن، یکی از راههای مفید برای حصول به این هدف است. «فدا» در عین حال، راه پیر سالکان اسلام ناب محمدی در عصر حاضر، یعنی خمینی بزرگ است. درک چگونگی پیوند راه امام با نهضت عاشورا به درک و شناخت هر چه بیشتر منطق فدا کمک میکند. تلاش ما تبیین چنین هدفی هر چند نارساست، ولی همین اندک میتواند راهگشای ما در فهم راه خمینی کبیر باشد.
در این نوشته از جنبههای گوناگون به تبیین «منطق فدا» پرداختهایم. تبیینی بینشی و ارزشی از منطق فدا، تبیینی تحلیلی و تاریخی از این منطق و سرانجام تبیینی عملی از آن. و در پایان نیز به اندیشه «فدا» از دیدگاه امام خمینی(ره) و رابطه این منطق با انقلاب اسلامی اشاره کردهایم.
باشد که تلاش ما، حق حسین(ع) را که حق الهی بر ماست در حد امکان ادا کند، که حضرت امام صادق – سلامالله علیه – فرمودهاند: «حق الحسین – علیهالسلام – فریضة منالله»
مجموعه مقالات دومین کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورا و مجموعه مصاحبه هادفتر سومصفحه 61
الف – پیش درآمد
1ـ عاشورا و دو نظریه:
در تحلیل نهضت حسینی، دو نگاه عمده امکان و یا وجود دارد.
1- ماهیت این نهضت به طور کلی ترجیح بقای مطلوب، بر بقای نامطلوب است.
2- ماهیت این نهضت، ترجیح فدا بر بقای نامطلوب است.
نگاه نخست، همان اندیشه رایج در دنیای سیاسی است. اهل سیاست بر این باورند که در پی به وجود آمدن زمینهها و شرایط سیاسی مورد نظر خود، در مسیر برآوری آن بکوشند بیآنکه بقای خود را در گرو پیروزی مبارزه بگذارند. امام حسین(ع) به عنوان یک اندیشمند سیاسی چون از یک سو خود را شایسته خلافت میدید و امکان انتخاب خود را در شرایطی آزاد مسلم میدانست و از سوی دیگر نظام سیاسی رو در روی امام هنوز به مشروعیت لازم خود دست نیافته بود، فرصت را برای یک قیام مناسب میدید، لذا نهضت خود را برپا کرد. رفتن امام(ع) به سوی کوفه و تلاش برای سازماندهی نیروهای آن شهر توسط نمایندهاش مسلم بن عقیل در این راستا تحقق یافت. به دیگر سخن، اینکه امکان پیروزی به حرکت حسینی ضرورت داد.
نگاه دوم که ما آن را «نظریه فدا» نامیدهایم، ابتکار سیاسی خاصی است که جنبه دینی نیز دارد. این اندیشه بر این باور است که واقعه عاشورا و سیر حرکت به سوی آن، بر مبنای ترجیح فدا بر بقای نامطلوب ضرورت یافته است. برخی از شواهد تاریخی این مدعا عبارتند از:
1ـ رفتن به کوفه اندیشهای متأخر از شروع نهضت بوده است. نمایندگان جنبش کوفه در مکه به دیدار امام شتافتند. در واقع حرکت امام(ع) موج کوفه را ایجاد کرد.
2ـ حرکت امام(ع) با اصول نظریه نخست، که بر مبنای حفظ بقاست سازگار نیست. زیرا اگر امام(ع) از آغاز به دنبال حکومت اسلامی بود و زمینه چنین حرکتی را مهیا میدید، چرا به حرکت کُند کاروانی آن هم به صورت علنی دست زد. به طور حتم چنین حرکتی با این خصوصیات، امکان پیروزی را با مشکل روبهرو میکرد. همچنانکه مهاجرت پیامبر اکرم(ص) و یارانش از مکه به مدینه کاملاً به صورت مخفیانه انجام گرفت.
جدا از این دو شاهد٭، نگاه نخست، توان توجیه ضرورت صحنه عاشورا را ندارد، زیرا
مجموعه مقالات دومین کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورا و مجموعه مصاحبه هادفتر سومصفحه 62
امام آنگاه که از رسیدن به بقای مطلوب با از دست دادن شرایط مبارزه نامطمئن شد، بر این نگاه باید خود را مهیای قبول بقای نامطلوب کند و بیعت را پذیرا گردد. همان گونه که امام حسن(ع) مبادرت به صلح نمودند.
برخی از طرفداران اندیشه نخست برآنند که اگر «ابن زیاد» راه بیعت را بر امام میگشود و امام را از کشته شدن ایمن میداشت، امام به جای فدا، بیعت را برمیگزید، اما برای این سخن هیچ شاهدی وجود ندارد. حتی «عقبةبن سمعان» راوی اصلی تاریخ عاشورا در رد شایعاتی که پیرامون پیشنهادات حضرت وجود داشت، این سخن را گفته است که: «من با آنکه همراه حسین(ع) از مدینه تا مکه و از مکه تا عراق بودم و از او جدا نشدم، مگر به کشته شدنش، ایشان سخنی را با مردم نه در مدینه و نه در مکه و نه در طول مسیر و نه در عراق و نه در لشکرش تا روز شهادت نگفت مگر آنکه من آن را شنیدم. به وجود یکتا قسم، حضرت هیچگاه چنین پیشنهادی که دستش را در دست یزید بگذارد و نه این که به سرزمینی از سرزمین مسلمانها برود ]و سکوت پیشه کند[ را نداد، لکن گفت مرا رها کنید تا در این زمین گسترده بروم تا ببینم که کار مردم به کجا میانجامد.»
2ـ حقیقت فدا:
فدا در حقیقت خود، دست کشیدن از بقا به صورت کلی نیست، بلکه ترجیح بقایی برتر بر بقایی پستتر است. اعتقاد به عنصر حیات برتر، عنصر اساسی در منطق «فدا» ست. بدون چنین اعتقادی، فدا یک ذهن گرایی محض خواهد بود. اگر بقای انسان محدود به یک بقا بود چون بقا مطلوبیت ذاتی داشت، دست کشیدن از آن بدون مرجح بود. زیرا انسان نمیتواند بیخود محض باشد. خودیت انسان از او جدا ناشدنی است، سرچشمه همه محبتها و جوششها هم «خود» است، وقتی «خود» نباشد، هیچ محبتی هم نخواهد بود.
در اندیشه خدا باورانه نیز خود، سرچشمه همه درکهای معنوی است. بدون «خود شدن» در این نگاه نیز به معنای از دست دادن راه معرفت است. بنابراین اتصال به حق نیز فرض بدون موضوع میگردد.
بر این اساس باید گفت، منطق فدا تنها با فرض بقایی برتر امکانپذیر است و بدون آن فدا شدن مفهوم درستی ندارد.
مجموعه مقالات دومین کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورا و مجموعه مصاحبه هادفتر سومصفحه 63
3ـ شواهد فدا در اندیشه حسین(ع):
1ـ حضرت امام حسین(ع) در خطبهای که به نظر میرسد، پیش از مرگ معاویه در «منیٰ» ایراد نمودهاند، در نقد عملکرد آگاهان در برخورد با انحراف در امت و تعلیل سلطه نابکاران بر امور چنین رهنمود دادند.
«اگر خدا عذابی فرستد مصیبت شما بزرگتر است زیرا بستر امور و احکام بر دستان آگاهان به خداست، آنانی که بر حلال و حرام او امیناند و شما چنین جایگاهی را از دست دادهاید و آن نبوده جز برای اینکه شما از حق پراکنده شده و در سنت پس از داشتن بیّنه روشن اختلاف ورزیدید. و اگر بر ناراحتی صبر پیشه میکردید، و شدت و سختی راه خدا را بر خود هموار میساختید، امور خدا پیش شما میآمد و از شما صدور مییافت و مرجعش شما بودید، لکن شما ستمکاران را جایگزین خود کردید و امور خدا را به دستهای آنان سپردید، به گونهای که آنها به شبههها عمل میکنند و در شهوتها فرو میروند. فرار شما از مرگ و بزرگ شمردنتان حیات پست را، آن نابکاران را بر شما سلطه داد.»
امام حسین در این فراز از سخنان خود، علت سلطه ستمگران را تنها بقا گزینی رهبران دینی میداند. بنابراین تنها راه نفی سلطه ارائه منطق فدا خواهد بود.
2ـ هنگامی که ولید از امام حسین(ع) درخواست بیعت با یزید را نمود، آن حضرت پیاده به مسجد مدینه رفت و در همان حال رفتن به شعر این مصرع را زمزمه میکرد. معنای شعر این بود که: «من زنده نیستم هرگاه از ترس ذلت را پذیرا شوم، آنگاه که میتوانستم مرگ را بدون ذلت بپذیرم.»
این سخن به خوبی راهی را که حسین(ع) در برابر بیعت برگزیده بود، آشکار میسازد.
مؤید این نظر روایتی است که شیخ طوسی در کتاب الغیبه نقل نموده است. شیخ روایت کرده است: هنگامی که حسین(ع) به عراق میرفت، وصیت خود و کُتبی را به «ام سلمه» (همسر گرامی پیامبر(ص)) داد تا هرگاه فرزند بزرگش به نزد او آمد، آنها را بدو سپرد.
3ـ حرکت کاروانی حضرت و حتی مخالفت او با بیراهه رفتن به کله.
روشن است که حرکت امام(ع) براساس شیوه بقا گزینی منطبق نیست، زیرا چنین حرکتی به صورت آشکار و بدون رعایت اصل مخفی کاری بود و حضرت را به راحتی در دسترش دشمن قرار میداد.
4ـ امام حسین(ع) بعد از دریافت خبر شهادت مسلم بن عقیل و «هانی بن عروه» و
مجموعه مقالات دومین کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورا و مجموعه مصاحبه هادفتر سومصفحه 64
«عبدالله بن بقطر» در قرارگاه «زباله» خبر واقعه را به اصحاب بازگو کرد و از آنان خواست که هریک قصد بازگشت دارند، بازگردند و تعهدی نسبت به او ندارند.
ابی مخنف تاریخنگار اصلی واقعه عاشورا (158 هـ ق) در توجیه سخن حضرت گفته است: حضرت از آن رو این کار را انجام داد تا اعرابی که به این گمان با حضرت همراه شده بودند که ایشان به سرزمینی میروند که اهالی آنجا با او همگامند و فرمانش را پذیرفتهاند، تکلیف خود را بدانند. حضرت خوش نداشت آنان با او بیایند مگر آن که پیشتر دانسته باشند به کجا میروند. چون میدانست که اگر واقعیت را بگوید جز افرادی که مواسات با او را میطلبیدند و مرگ را، همراهش نخواهند ماند.
به خوبی روشن است، اگر امام(ع) با منطق بقا عمل میکرد، میکوشید از جمعیت همراهش به هیچوجه کاسته نگردد، درحالی که این صراحت حضرت به معنای پذیرفتن «منطق فدا» از جانب اوست.
5ـ برترین شاهد درباره نظریه فدا، خطبهای است که حضرت در روز عاشورا ایراد نموده است. در بخشی از این خطبه آمده است:
«هشیار باشید که پسر خوانده فرزند پسر خوانده، مرا بین برکشیدن شمشیر و پذیرش ذلت رها ساخته است. دور است که او توان ذلت مرا داشته باشد. ذلت از ما دور است. معبود یکتا و رسولش، مؤمنان، زنان پاکدامن و نیاکان خوش سیرت ما، ابا دارند که ذلت را پذیرا شویم و فرمانبری افراد پست را بر مقتل کریمان برگزینیم. هشیار باشید که من با این گروه با اندکی آن و بسیاری دشمن و وانهادن یار بسان تیری که نزدیک هدفی افتاده ولی به آن اصابت نکرده، به سوی آن میجهم.
پس اگر ما اکنون شکست بخوریم، آنان پیشتر شکست خوردهاند؛ تازه اگر چه در ظاهر شکست خوردهایم، ولی این شکست واقعی نیست، هرگاه خوی ما ترس نباشد علاوه بر آن که مرگ امروز از آن ماست، فردا دولت و پیروزی برای بازماندگان ماست. نکته دیگر آنکه اگر پادشاهان به جاودانگی رسیدند ما نیز...»
ب – چند تبیین بینشی از منطق فدا
1ـ فدا، عنصر انتقال رسالت الهی:
این خود پرسشی اساسی است که چرا خدای متعال آل ابراهیم(ع) را برای استمرار
مجموعه مقالات دومین کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورا و مجموعه مصاحبه هادفتر سومصفحه 65
تاریخی دین خود برگزید. آل ابراهیم(ع) چه ویژگیای داشتند که آخرین تحقق دهنده دین از میان آنان برگزیده شد؟ اگر نگوییم «فدا» تنها عنصر تعیین کننده این رفتار الهی بوده است، باید گفت فدا لااقل یکی از عناصر مهم چنین رفتاری بوده است.
با دقت نظر در آنچه که قرآن کریم درباره خواب نما شدن ابراهیم(ع) در قربانی کردن اسماعیل(ع) روایت کرده، به نظر میرسد خدا رسالتی خاص را از اسماعیل(ع) میطلبیده؛ رسالتی که با صبر او بر فدا محقق میشد. تحمل اسماعیل(ع) بر فدا، نقش تعیینکنندهای در انتقال رسالت الهی به فرزندان او داشته است.
این داستان در انتقال رسالت الهی از حضرت عبدالمطلب به یکی از فرزندان دهگانهاش تکرار شد و «فدا» باز نقش تعیین کننده یافت. این بار عبدالله پدر حضرت محمد(ص)، در وفای پدر به عهدش میخواست فدا گردد. و باز تحمل عبدالله بر این فدا، رسالت الهی از پدر را به او منتقل نمود و این خود نکتهای بود که پیامبر بدان افتخار مینمود و خود را «فرزند روز بیع» میخواند.
«فدا» پس از این نیز، در انتقال بار رسالت نقش آفرین شد و حسین(ع) ضرورت فدا را پیش روی خود داشت و با صبر بر فدا، رسالت الهی را به فرزندان خود انتقال داد. اهمیت نقش فدا در این انتقالها، نقشی است که فدا در تحقق پیروزی کامل دین خدا بر زمین ایفا میکند.
2ـ ضرورتهای کلی فدا:
مشیت تاریخی خدا بر این اصل استوار شده که حق با عنصر انسانی تحقق یابد و مطمئناً چنین تحققی تابع میدان نفوذ حق در فرد انسانی است. هرچه این میدان از نفوذ ژرفتری برخوردار باشد، ابعاد تحقق حق گستردهتر خواهد بود. البته این سخن به این معنی نیست که خدا تاریخ را به انسان وانهاده تا او تاریخ را به تنهایی بنیان نهد، بلکه چون محتوای تاریخ، تحقق مطلوب حق است بدون یاری رساندن ذات حقانی چنین امری امکان پذیر نیست. به عبارت دیگر، اصل حرکت تاریخی باید حرکتی انسانی و مایه گرفته از خواست انسان باشد، ولی یاری خدا و هدایت او در حذف موانع و دیدن هدف، به این خواست انسانی مدد رسانیده و آن را هم از درون و هم از بیرون تعالی میدهد.
هرگاه شرایط مبارزه حق و باطل به گونهای گردد که هرگونه امکان عمل در صحنه
مجموعه مقالات دومین کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورا و مجموعه مصاحبه هادفتر سومصفحه 66
رهبری تاریخ از حق گرفته شود و باطل در حرکت تاریخی انسانی همه کاره شود، اگر پاسداران حق به خاطر فراهم نبودن امکان عمل، صحنه را به باطل واگذارند، در این صورت بقای تاریخی حق را از بین خواهند برد و با توجه به اینکه مطلوبیت انسان در باور الهی تا آنجاست که انسان در مسیر حق حرکت کند، این رخداد منجر به حذف انسان از صحنه هستی میگردد، مگر این که خدا شرایط و صحنه را به نفع حق تعدیل کند. در این صورت، باطل محو میشود و شرایط مناسبتری برای بقای حق به وجود میآید. ٭ اما چنین حرکتی زمانی تحققپذیر است که حلم الهی به ظرفیت نهایی خود برسد. البته این محدودیت حلم، به خاطر تبعی بودن آن نسبت به ذات الهی است. بنابراین این محدودیت، یک محدودیت درونی است نه بیرونی. معنی این که حلم حق به ظرفیت نهایی خود نرسیده، این است که هنوز در استمرار حرکت انسانی به سوی حق، نیروهای بالقوهای وجود دارند که بقا گزینی آن را در لاک مصلحت اندیشی فرو برده است. با طرح مطلوب و پر جذبه «فدا» و ارائه هنرمندانه آن، به گونهای که تعالی روح انسان نشان داده شود، فدا شدن برای حق یک مطلوب روحانی میگردد. بنابراین «فدا» خواهد توانست فرصت تاریخی لازم را برای انسانهای مستعد فراهم سازد تا آنها هم صف خود را در عرصه تاریخ مشخص کنند و افرادی که از بیم مرگ و تحمل ناپذیر بودن آن، در کنار باطل قرار گرفتهاند، به صف حق بپیوندند.
تجلی تمام حق و باطل – میدانیم جهل، عذرآفرین است. مادامی که حق و باطل به خوبی نمایانده نشدهاند، چنین عذری باقی است. بنابراین، اگر چنین عذری را گروندگان به باطل داشته باشند، از منطق الهی به دور است که آنها را در رنج اندازد و در عذاب همیشگی درآورد. البته با نزول قرآن کریم، تبیین باطل از نظر معیارهای کلی برای انسان انجام گرفته ولی چنین تبیینی بدون قدرت بر مصداق یا بیعینی ناکافی است و جهل عذرآور را از انسان برنمیدارد. فدا، مجال چنین تبیینی را برای حاملان راستین حق فراهم میآورد.
عنصر حق که تاکنون به خاطر محدودیت شرایط مبارزه نمیتوانست خود را بر ملا سازد و چهره پر فروغ خود را نشان دهد، در فدا به یک اطلاق و رهایی در عمل میرسد. چون همه محدودیتها ناشی از ملحوظ داشتن مصلحت بقا بود و عنصر حق – با از بین رفتن
مجموعه مقالات دومین کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورا و مجموعه مصاحبه هادفتر سومصفحه 67
این مصلحت – دیگر به بقا نمیاندیشد. این است که پرشورترین صحنه حق در تاریخ شکل میگیرد و حق در همه ظرفیتهای انسانی خود که تاکنون مجال عرضه نیافته بود، ظهور مییابد و شکوه معنوی عنصر حق در رها یافتگی روح از تعلق به حیات پست هویدا میشود. از آن طرف باطل که میبیند، حق در برابر او در ضعیفترین صورت مادیاش قرار گرفته، با شتاب هر چه تمامتر و با تمام قساوت و کینه و نیز زبونی تعلق به حیات پست به حق هجوم میآورد تا آن را از صحنه تاریخ حذف کند.
با نمایش تمام عیار دو عنصر حق و باطل، خطوط تاریخی پر رنگ میشود. انسانهای متعالی به سوی حق و زبونگرایان به سوی باطل میروند و اینگونه تاریخ خلوص مییابد. انسان در عرصه عاشورایی تاریخ، دیگر در وسط نمیماند. او یا به حق میگراید یا به باطل.
گفتنی است با پایان پذیرفتن حلم الهی، خدا هنوز به انسان امیدوار بوده و توقع ظهور حق را از او دارد. این است که امامت استمرار مییابد و دشمن که سرمست از پیروزی، در غرور کوری فرو رفته، وارث آل محمد را زنده میگذارد، و یا خدا مجال چنین تعرضی را به آنها نمیدهد و با محفوظ ماندن عنصر حق، حرکت تاریخ به سوی کمال نهاییاش استمرار مییابد.
ضرورت فدا و عدم کاربرد دستاویز معنوی – یکی از وجوه اثبات این ضرورت، پاسخ به این پرسش است که چرا امام در جهت پیروزی و منع فدا به دستاویز معنوی تمسک نکرد؟ اهمیت این پاسخ زمانی روشن میشود که بدانیم، درخواست معنوی امام(ع) بیدرنگ مورد اجابت الهی واقع میشود.
برای رسیدن به پاکی این پرسش به چهار مورد اشاره میکنیم:
1ـ اگر امام(ع) در شرایط عاشورا خواهان عذاب الهی میشد، این عذاب شامل همه بدها و خوبهای منفعل میگردید. با توجه به استمرار امامت پس از امام حسین(ع) آن حضرت هنوز در وسط راهی بود که امامت در مسیر خود باید میپیمود. این عمل زمانی توجیه مییافت که زمان ابلاغ، تبشیر و تنذیر، به سر میآمد و مردم هیچ نوع سازگاری با دین از خود نشان نمیدادند.
2ـ اگر امام(ع) به این دستاویز روی میآورد، ابتلای الهی که مرحله لازم برای کمالیابی انسان است شکل نمیگرفت و میزان خوبی و بدی افراد معلوم نمیشد و این برخلاف خط مشی اساسی الهی ما در دادن امکان عمل به انسان است.
مجموعه مقالات دومین کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورا و مجموعه مصاحبه هادفتر سومصفحه 68
3ـ پیروزی با دعا یا نفرین، پیروزی مطلوبی نبود. زیرا پیروزی به چنین اشکالی هدف الهی امام(ع) نیست، بلکه امام که تحقق دهنده اراده الهی است، خواهان پیروزیی بود که با اراده جمعی مؤمنانه شکل یابد و البته این پیروزی هر چند از اراده امام(ع) ناشی میشد، لکن چون هدف آن حضرت به تعالی رساندن همه انسانها بود و انسانها با جبر، اراده خود را در برابر رویداد معنوی از دست میدادند، تحقق اراده براساس انتخاب نبود بلکه بر اثر جبر بود. بنابراین آن را نمیشود یک پیروزی با حفظ ماهیت انسانی دانست، بلکه در این حالت فعل ماهیت اختیاری ـ انسانی خود را از دست میداد. از آن رو میتوان گفت هدف امام(ع) پیروزی با حفظ هویت انسانی بود. همین ویژگی است که حیات دنیا را مرحله عمل نموده و گرنه در حیات اخروی که انسان امکان مخالفت را از دست میدهد، مرحله عمل انسانی نیست.
منطق فدا و فطرتگرایی – این که چنین منطقی، در منطق دینی شکل مییابد، براساس فطرت گرایی دین است. خاصیت تبدیل ناپذیری فطرت در شرایط زمانی و مکانی گوناگون، روی آوردن به «منطق فدا» را همراه دارد. هرگاه فطرت و گرایشهای اصلی آن، که موجودیت و استمرار آن را هموار میسازد، در شرایطی قرار گیرد که امکان سازگار نموده آن شرایط، با فطرت وجود نداشته باشد، فدا ضرورت مییابد.
فدا، ضرورت سلوک اجتماعی – همان گونه که فرد با طی مراحلی به سلوک به سوی خدا میپردازد، تا به شایستگیهای وانهاده در خود امکانِ بروز بدهد، اجتماع نیز میتواند سالکانه رهپوی چنین سلوکی باشد. منطق سلوک اجتماعی در اصول، همانند منطق سلوک فردی است.
شیعه هر چند به عنوان جمعیتی اندک، هم در دوره حیات رسول اکرم(ص) و هم بعد از آن، حضور اجتماعی داشتند، این اجتماع کوچک با سپردن زمام سلوک خویش به ره آشنایان آن، از همان آغاز حیات، به سلوک به سوی خدا پرداخت و «فدا» مرحلهای از این سلوک بود که این اجتماع را به یقینی پُر فروغتر کشاند. سالکان عاشورایی؛ نمایندگان اجتماع شیعی، در ثمردهی این سلوک اجتماعیاند. آنان به لقاءالله شتافتند و با شتاب و تبسم به مرگ، گویای این حقیقت شدند که شیعه در حیات معنوی خود به مرحله رهایی از تعلق جسم (فناء فیالله) دست یافته است. سلوک بعدی شیعه در مراحلی پس از این بود. اگر شیعه، به این منزلت دست نیافته بود، لایق نبود آبنوش معنوی امامان گردد و روح
مجموعه مقالات دومین کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورا و مجموعه مصاحبه هادفتر سومصفحه 69
اجتماعیاش به آن سیرابی که توان بر دوش گرفتن ارکان امامت راستین الهی را در مرحله پایانی تاریخ داشته باشد، نمیرسید. در واقع شیعه با رهپویی صحنه فدا به مرحله «بقاء بالله» رسید تا بتواند شایسته وراثت زمین گردد و نور خدا در کالبدش متجلی شود.
ج – چند تبیین تاریخی از منطق فدا
1ـ صلح امام حسن(ع) و منطق فدا:
در تحلیل صلح امام حسن(ع) و روی نیاوردن حضرتش به منطق فدا باید گفت، صلح گزینی امام(ع) به معنای نامقبولیت اندیشه فدا در نزد او نیست، بلکه اگر امام حسن(ع) را نه به عنوان یک فرد در یک دوره تاریخی بلکه ایشان را در بستر یک امامت مستمر بنگریم، خواهیم دید رویداد صلح تنها به این خاطر بوده که با پیروزی کامل با انتقال آرام قدرت تحقق یابد و یا شرایط فدا به وجود آید، زیرا «فدا» یک اقدام نهایی است و مادامی که امام بتواند باید تلاش ورزد. چنین مسئلهای – ولو از عناصر باطل – سر نزند، فدا تنها در شرایطی گزیر ناپذیر و صحیح است. به عبارت دیگر، تا وقتی که راه دیگری وجود دارد نباید به فدا روی آورد. صلح، تلاشی در راهی دیگر بوده است: «انتقال آرام و بدون خونریزی قدرت به شایستگانش».
مفاد صلح بر این اصل استوار بود که معاویه تنها خود خلافت کند و بعد از وی خلافت به جایگاه اصیل خود بازگردانده شود. بنابراین تا وقتی زمینه چنین کاری در آینده بود، موضوع «فدا» لازم نمینمود، زیرا اگر معاویه به قسم خود که جدا از ارزشهای دینی، در اعراب جاهلی از پرارزشترین میثاقها بود، وفادار میماند و امام حسین(ع) به خلافت میرسید، حق به آرامی سیر تاریخی را ادامه میداد. همانگونه علی(ع) با سکوت بیست و چند سالهاش به دنبال چنین فرصتی بود.
بر این اساس است که با وجود چنین شرایطی فدا در زمان امام حسن(ع) صورت نیافت و حتی امام حسین(ع) در قسمتی طولانی از امامتش که در عصر معاویه گذشت، به «فدا» روی نیاورد به گونهای که به گفته خودش نه اراده جنگ نمود و نه اراده مخالفت.
2ـ منطق فدا، منطق دفاع از کثرتگرایی در حاکمیت دینی:
یکی از علل بیعتناپذیری امام حسین(ع) و روی آوری آن حضرت به «فدا»، بروز
مجموعه مقالات دومین کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورا و مجموعه مصاحبه هادفتر سومصفحه 70
پدیده سلطنتگرایی در عصر یزید بود. حسین(ع)، سلطنتگرایی را باعث آنچنان ویرانی بنیادین برای دین دید که سکوت در برابر آن را روا ندانست، چرا که اسلام دینی مردمی و فطرت گرا است. چنین دینی لامحاله کثرت گراست و تنها در محیطی مردمی میتواند بروز کند. دین حقیقتی است که پذیرشش بر باور درونی است و زمانی میتواند خود را در رأس حاکمیت جامعه قرار دهد که نمود چنین پذیرشی در کلیت جامعه وجود داشته باشد.
از طرفی دین چون منزلتی خدایی دارد، نسبت به همه انسانهای جامعه یکسان مینگرد. در این جامعه، تنها شکوفایی فطری انسانهاست که آنان را در هرم رهبری جامعه قرار میدهد، بلکه این تنها مزیت پذیرفته شده از طرف دین است.
روی آوری به سلطنت، به معنی پذیرش قلت گرایی در حاکمیت است. از همین رو، تحققیابی دین در چنین گرایشی از بین میرود. از همان روست که تفاوت آشکاری بین شورای سقیفه و انتخاب معاویه وجود دارد. امامان، این حاملان راستین دین در وجه نخست، سکوت را برگزیدند و در برابر شیوه دوم به ناسازگاری علنی روی آوردند. سقیفه هر چند نسبت به انتخاب پیامبر که فردی خطاناپذیر بود، راه ناصوابی پیمود، اما همین سقیفه که نوعی کثرتگرایی نسبی است بر روش سلطنتی مزیت دارد، چرا که سقیفه در سیر خود در عرصههای آزمون، ناگزیر پیکان حرکت خود را به سوی برترین افراد جامعه نشانه میگیرد و بر همین اساس است که سقیفه با چند واسطه به علی(ع) ختم یافت. اما در گرایش سلطنت این احتمال به شدت ضعیف یا غیر عملی میگردد. حتی ولایتعهدی امام رضا(ع) هم تنها به خاطر فشار افکار عمومی و همسوسازی آن با حاکمیت تحقق یافته است و گرایش درونی خود سلطنت به آن سو نبوده است. البته اقدام ابوبکر به نصب عمر و یا تعیین شورای شش نفره از سوی خود عمر، عملی مغایر با اندیشه حاکم بر سقیفه بود. اندیشه حاکم بر سقیفه بر این اصل بود که رهنمود پیامبر درباره رهبری جامعه تنها رهنمودی بیش نبود و خلافت در محدوده شور مسلمانان قرار دارد. ٭ با این همه باید گفت، خلافت در عصر آغازین خود متأثر از میل اجتماعی بوده است. از آن رو هر چند ابزار احراز این میل، ابزاری حتی مغایر با به دست آوردن چنین میلی است، اما اصل مردمی بودن نظام
مجموعه مقالات دومین کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورا و مجموعه مصاحبه هادفتر سومصفحه 71
دینی مخدوش نشده است. چنین روندی حتی در صلح و انتقال رهبری به معاویه هم ادامه یافت و امام حسن(ع) که خلیفهای برگزیده از سوی مردم بود، به خاطر وجود تنگناها و شرایط خاص حاکم، اقدام به انتقال رهبری نمود. بنابراین اقدام معاویه در استفاده از زور، در تحمیل پسرش بیآنکه او شایستگی لازم برای احراز چنین امر مهمی را داشته باشد، اقدامی در جهت حذف مردم از دخالت در صحنه رهبری اجتماع بود و این حذف، ماهیت الهی و دینی نظام را به کلی از بین میبرد و آن را دستمایه هوسهای فردی میکرد.
3ـ فرصت فدا:
اگر امام(ع) امکان پدید آوردن نظم نوینی را نمیداشت، از بین بردن نظم قدیم رهآوردی به جز حاکمیت هرج و مرج نداشت و امکان حداقل مبارزه هم گرفته میشد. از آن رو میبینیم که حسین(ع) فرصت پدید آوردن چنین نظمی را دارا بوده، زیرا هنوز نظم نوینی در جامعه استقرار نیافته است.
اساس این رویکرد بر این است که نظامگرایی به هر نوعش متضمن یک وحدتگرایی است و این وحدتگرایی مشتمل بر فوایدی است که در قبال کثرتگرایی به صورت هرج و مرج و گسست اجتماعی دارای برتری است. با مطلوبیتی که وحدتگرایی دارد، تا وقتی اکثریت جامعه همسو با نهضت نشدهاند، یا در مسیر همسویی با آن نیستند، داعیه بر هم زدن نظم قدیم داشتن، فاقد ارزشهای لازم است. اثر چنین حرکتی، اثری نامطلوب و تنها آسیبی بر پیکره نظم قدیم است. از آن رو باید گفت، بین یک آشوب و یک تحول اساسی در ساختار جامعه (نظم کلی) آن اختلاف شایانی است، آشوب تنها به معنای برهم زدن است، بیآنکه هدفی را در قبال حرکت خود جستجو کند. آشوبها به طور کلی پشتوانه عقلی درستی هم ندارند و از نگاه دینی هم از آن به عنوان «فتنه» یاد شده و عملی مذموم تلقی گشته است. دستاورد شورشها، دادن دستاویز به دست طرفداران نظم قدیم در تجدید کردن آزادیها و ایجاد فشار بیشتر به نیروی مخالف است. در آن سوی دیگر، انقلاب قرار دارد. انقلاب برخلاف شورش، ضربه کاری است که نظام گذشته را به تحول وادار میسازد. نیروی انقلابی باید آن صبر لازم را داشته باشد که بگذارد حیات نظم قدیم به سر آید، تا شرایط مطلوب طبیعی برای نظم نوین به وجود آورد. با شناخت علامتهای میرایی نظم قدیم، انقلابیون باید مبادرت به قیام کنند و طرحی برای ایجاد نظم نوین به وجود
مجموعه مقالات دومین کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورا و مجموعه مصاحبه هادفتر سومصفحه 72
آوردند. در چنین شرایطی جامعه با کمترین درگیری به مرز تحول میرسد. برای آن که در مرگ نظام قدیم تسریع شود، باید عوامل میرایی نظم گسترش داده شود.
برای گسترش چنین عواملی به جای یک تقابل رو در رو با نظام قدیم، باید آن را به یک تقابل درونی فراخواند. از آنجا که فرهنگ سلطه، اساس همه نظامهاست، تا این فرهنگ در بستر تحول قرار بگیرد و روابط کهن با روابط نوین فرهنگی جایگزین نگردند، تحول اساسی یعنی انقلاب رخ نمیدهد.
علایم میرایی کلی که در حاکمیت معاویه بعد از مرگ او خود را به وضوح نشان داد، عبارت بود:
1ـ از دست دادن مشروعیت قدرت: زیرا اساس انتقال قدرت به معاویه چون برپایه صلح و ترک مخاصمه بود، اساساً خود مشروعیتی را واجد نبود. از آن رو سرایت آن نیز در قالب سلطنت بیمنطق جلوه مینمود.
2ـ نارضایی گسترده و ایجاد گسست اجتماعی: چنین گسستی بهویژه در شهرهای مهم مدینه، مکه و کوفه به خوبی مشهود بود. کوفه طلایهدار چنین گسستی بود.
حسین(ع) در چنین فرصتی، در راستای سلطهناپذیری نظم گذشته که حالت تحمیلی داشت، با طرح فرهنگ فدا، همه را به رویارویی با نظم قدیم فراخواند. امام(ع) با طرح این فرهنگ و سعی در تعمیم آن مبارزهای اساسی را پی ریخت. فدا، تلاشی بیشتر فرهنگی است تا نظامی. به همین سبب، حرکت امام حرکتی فرهنگی است تا حرکت نظامی. امام با طرح این فرهنگ میکوشد، جامعه دینی را از خمود و رخوت برهاند و با دمیدن روح شجاعت آن را به تصمیمی فراگیر در تعیین سرنوشت خود و جهت دادن آن در راستای الهی وادار سازد. اگر نظم نو در راستای همان نظم قدیم شکل مییافت، قبول سلطه به شکل جدید حکومت به عنوان یک سنت اجتماعی درمیآمد و فرصت «فدا» هم از بین میرفت. زیرا فدا، در آن صورت مشروعیت اقدام را از دست میداد و به عنوان یک شورش تلقی میشد.
4ـ فدا، اختیار یا ضرورت:
هرگاه حسین(ع) راه دیگری جز «فدا» پیش رو داشت، به فدا تن درنمیداد، زیرا فدا هر چند برای امام و یارانش ظهور فضیلتها و برتریهای روحی است، اما چون به ریختن
مجموعه مقالات دومین کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورا و مجموعه مصاحبه هادفتر سومصفحه 73
خون و کشته شدن عدهای از بهترین افراد میانجامد، در صورت وجود راه دیگری برای رسیدن به هدف، از آن صرفنظر میشد. از آن روست که امام(ع) با تلاشی همه جانبه کوشید که انتقال قدرت از راهی جز «فدا» تحقق یابد. امام(ع) بارها در این زمینه، اقدام کرد و واقعیتها را به طرف مقابل گوشزد کرد، اما این فریادها سودی نداشت و گویا آنها گوش شنوا نداشتند و امام حسین(ع) ناگزیر و برای دفاع از دین و مصلحت راستین امت به «فدا» تن در داد.
5ـ فدا در استمرار امامت:
این سئوال به ذهن میآید که اگر «فدا» عملی مثبت بود، چرا امامان دیگر به چنین اقدامی دست نزدند؟ حتی فراتر آن که نداشتن یاور کافی را دلیل خود برای قیام نکردن برشمردهاند.
در پاسخ به این پرسش این جواب را میتوان داد:
قیام امام حسین(ع)، راه اصلاح اجتماعی را به امت نشان داد، اما سکوت جامعه دینی در پاسخ دادن به این منطق، مسیر اصلاح اجتماعی را تغییر داد، چون جامعه دینی با پذیرش میرایی مکتب و قبول تحریف آن، علاوه بر این که از کوشش در اصلاح اجتماعی دریغ ورزید، صلاحیت انتقال فرهنگ انقلابی را نیز از دست داد. واضح است که عدم انتقال صحیح این فرهنگ، مسیر اصلاح در آینده را از بین میبرد. همین است که رویکرد امامان دیگر در حفظ و تبیین ماهیت انقلابی دین شکل یافت. رویکردی که تا واپسین غیبت و حتی در دوره نخست آن ادامه یافت. ائمه اطهار ما با نشاندن بذر فرهنگ انقلابی، در انتظار به ثمر نشینی آن نشستند. ضرورت کار فرهنگی از آنجا ناشی میشد که جامعه دینی به خاطر کاستیهای فرهنگی به منطق فدا پاسخ شایسته را نداد. بستر این فرهنگ سازی حرکتی به سوی «فدا» داشت. اصل غایب شدن آخرین امام و طولانی شدن عصر آن، این است که امام عصر(عج) در نهان به انتظار نشسته تا فرهنگ «فدا» ثمر دهد. آن حضرت با تأیید روحانی خود همه رهروان دین را به «فدا» فرامیخواند. اگر فدا، تعمیم بایسته یابد، بی درنگ ظهور در پی آن خواهد آمد، زیرا با تعمیم «فدا» در اصلاح اجتماعی، جامعه جهانی از سلطه طاغوت رهایی مییابد و زمینه سلطه حق فراهم میشود.
مجموعه مقالات دومین کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورا و مجموعه مصاحبه هادفتر سومصفحه 74
د – چند تبیین عملی از منطق فدا
1ـ منطق فدا، راه نفی سلطه:
اگر نپذیریم که سلطه هر دولتی برآمده از سلطه پذیری مجموعه همه افراد فرودست آن است، ولو اینکه چنین پذیرشی در گروهی از این عده به صورت ناخواسته بروز یابد، آنگاه تنها راه نفی چنین سلطهای از دو رهگذر امکان پذیر خواهد بود:
1- از بین بردن اهرمهای فشار.
2- ایجاد ناسازگاری عمومی.
منطق فدا در هر دو جهت رهگشاست. این منطق از طرفی با افزایش ظرفیتپذیری فشار از سوی عناصر اجتماعی، اهرمهای فشار را ناکارآمد میکند، زیرا منطق فشار بر این اصل استوار است که هر انسان تا زمانی از آرمان خود دفاع میکند که تهدیدی جدی متوجه بقای او نگردد. با جایگزین شدن منطق فدا در اندیشۀ اجتماع این منطق توجیه خود را از دست خواهد داد. از سوی دیگر، منطق فدا علاوه بر ناکارآمد کردن عنصر فشار در جهت حذف و کاهش فشار کوشیده و جسارت عمومی را افزایش میدهد، به گونهای که ناسازگاری عمومی متحقق میگردد. لذا باید گفت، هرگاه قرار شود که اجتماعی در جهت نفی هر نوع سلطهای گام بردارد، لزوماً باید به منطق فدا روی آورد. میزان دستیابی هر اجتماع در این راستا، به اندازهای است که عنصر فدا در آن اجتماع نفوذ یافته است. از همین رو دین که ویژگی خدامداری دارد و از اصولی اساسی برخوردار است، بروز اجتماعی آن رهین منطق فداست، تا بتواند با حفظ اصل سازشناپذیری خود تحقق یابد.
2ـ منطق فدا، منطق رهبران یا رهروان:
با توجه به ماهیت «فدا»، که گزیدن مرگ خود در برابر مرگ مکتب است، منطق فدا، در درجه نخست متوجه رهبران مکتب است که با شناخت ژرف و گسترده خود از شرایط و اوضاع حاکم، ضرورت این گزینش را دریافتهاند. وقتی رهبران مکتب گام در راه خدا نهادند، بر یاران و رهروان صدیق آنهاست، با جان خود حایل بین آنان و مرگ شوند، و اگر رهروان در شرایطی که رهبران مکتب صلاح در بقا گزینی دیدند، به فدا رو آورند، عمل آنان عملی صالح و در جهت پاسداری از مکتب نخواهد بود. روح سخن این جاست که منطق فدا، رویکردی در جهت وحدت اجتماعی برخلاف سلطۀ حاکم است و چنین رویکردی
مجموعه مقالات دومین کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورا و مجموعه مصاحبه هادفتر سومصفحه 75
تنها از توان رهبران دینی اجتماع برمیآید.
اما اگر رهبران دینی حساسیت لازم را در برابر حیات اجتماعی دین نداشته باشند، آنگاه خود به خود صلاحیت رهبری از آنان سلب میگردد. در واقع منطق فدا، خود میزانی در شناخت رهبری صالح و رهبری ناصالح است. وقتی چنین شد، رهروان وظیفه دارند بر رهبری گرد آیند که نسبت به حیات دینی حساس است و به گاه لازم به «فدا» روی آورد.
3ـ منطق فدا، منطق شکستناپذیر:
منطق فدا، منطقی شکستناپذیر است که هر دو سوی یک مبارزه را پیروزی آرمان قرار میدهد، ولو این که در مقطع خاصی به شکست ظاهری انجامد. ٭ خلاصه اینکه در منطق فدا، در صورت شکست ظاهری با حفظ اصالت مکتب و دینخواهی مطلق، رضا و خشنودی حق برای همه به ارمغان میآید و اگر هم پیروزی به دست آید باز با تحقق آرمان، راهی در مسیر خشنودی حق پیموده شده است.
4ـ منطق خدا و پیروزی:
منطق فدا، منطق شکست نیست و فرآیند آن همواره ناکامی به شمار نمیآید. اگر چنین منطقی را که برخاسته از خواست یک مبارز است، با دیگر عواملی که خاستگاه آنها در محدودهای فراتر از اوست قرار دهند، این منطق امکان پیروزی مییابد و نصرت الهی نیز همواره چنین امکانی را فراهم میآورد.
درست است که در عاشورا، به خاطر ضرورتهایی که در بینش الهی نسبت به آن واقعه وجود داشت، این نصرت تحقق نیافت، چنان که حسین(ع) خود بر این رهیافت تأکید ورزیده و گفته است: ربّ اِنَّ تکُ جَسَتْ عَنا النّصرَ من السَّماءِ فَاجْعَلْ ذٰلِکَ لِما هو خیرٌ وَ اِنْتَقِمْ لناسِ هُو لاءِ الظالمین.
مجموعه مقالات دومین کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورا و مجموعه مصاحبه هادفتر سومصفحه 76
بنابراین باید گفت، همه رهپویان منطق فدا، باید امید به پیروزی هم داشته باشند، زیرا پیروزی حقیقی تنها از خداست. هر چند که منطق فدا، تابع مقدوریت نیست و با کمی عِدّه نیز تحققپذیر است و توان اندک در سنت الهی حاکم بر جهان هستی به معنای شکست در یک مبارزه نیست.
کَمْ مِنْ فِتَةٍ قَلیلَةٍ غَلَبَتْ فِتَةً کَنیرَة بِاذن الله – بقره آیه 249.
5ـ دفاعی بودن منطق فدا:
منطق فدا، منطق هجوم نیست، زیرا این منطق بر حمایت از اعمال حق فردی در محدوده زندگی خود پای میفشارد. این منطق به دنبال این نیست که منطقه سلطه دیگران را مورد هجوم قرار دهد، بلکه میکوشد سلطه دیگران را بر خود نپذیرد. البته اینطور نیست که چنین منطقی در برابر قضایای اجتماعی منفعلانه عمل میکند، بلکه اعمال چنین حقی، از افراد نخبه هر جامعه که استواری نظم سلطه بر پذیرش سلطه از آنان قرار گرفته، برقراری هر نوع سلطه را مورد تهدید قرار میدهد. بنابراین باید گفت، منطق فدا، مقاومت در برابر سلطه دیگران است، نه سعی بر سلطه بر دیگران.
6ـ جواز قیام فردی٭:
منطق فدا چون هدف اولیه خود را بر نفی سلطه قرار داده، مقدوریت انجام آن بر نمونه کمی استوار است. برخلاف برقراری سلطه که فراگیر شدن منطق مبارزه را لازم مینماید، منطق فدا اینگونه نیست و خاصیتش تعمیمپذیری آن در همه شرایط و همه گونه امکانات است.
البته معنای این سخن این نیست که منطق فدا بدون توجه به اثباتگری است، چرا که اثباتگری هم حالت تعمیم یافتهای از منطق فداست، نه منطقی در برابر آن.
7ـ منطق فدا و تقیه:
آیا همه ارزشهای دینی در یک سطحند و لازم است انسان خود را برای پاسداری از آن
مجموعه مقالات دومین کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورا و مجموعه مصاحبه هادفتر سومصفحه 77
فدا کند؟ لزوم تقیه، نشانگر آن است که همواره چنین نیست و ارزشهای دینی سطوح مختلفی را دارا هستند.
دو ارزشی که موجب شده است امام فدا را بر تقیه ترجیح دهد، تهدید جدی حیات دینی با تسلط فردی چون یزید است٭ و دیگر وظیفۀ محبّت به امت وقتی که پیشاروی خود با خطر بزرگی مواجه گردیده است.
سیر تاریخ، بر درستی انتخاب امام(ع) صحّه گذارد و بیعت ناپذیری امام(ع) تا مرحله فدا را موجه دانست. یزید، در بیحرمتی به دین و امت، چنان پیش رفت که در اندک زمان سلطنت خویش برگههای سیاهی چون حمله به مدینه و مکه بسان وحشیان و با زیر پا نهادن همه ارزشهای دینی از خود برجا گذارد.
با نظر ژرفتر، تقیه حفظ خود برای دین است و زمانی این حفظ ارزشمند است که به حفظ دین بینجامد و اگر چنین نشود، دیگر نام آن تقیه نیست بلکه خودخواهی است، نه دینخواهی. بنابراین تقیه هیچگاه در برابر منطق فدا نخواهد بود.
8ـ منطق فدا و مصلحت نظام:
منطق فدا، منطق دفاع از دین است. این منطق پیش از پیروزی خود را به صورت فدا نشان میدهد و بعد از تحقق پیروزی خود را در شمای مصلحت نظام مینمایاند. رعایت مصلحت نظام یعنی دفاع از تحقق یافتگی دین، بنابراین رعایت مصلحت نظام، تداوم منطق فداست نه اندیشهای در برابر آن. مصلحت نظام گویای تحقق مرحلهای دین است. البته چنین مصلحتی، هیچگاه قواعد اصلی و قوام بخشی را که دینی بودن نظام به آن بستگی دارد، متعارض با خود نمیبیند، بلکه این مصلحت در قلمرو عناصر فرعی دین است. این عناصر فرعی به خاطر مصلحت نظام یعنی عناصر اصلی دین قابلیت انعطاف مییابند.
هـ ـ خاتمه
فدا در اندیشه امام خمینی:
1ـ حضرت امام(ره) در بیان وظایف گویندگان دینی و هیئتهای مذهبی در تاریخ
مجموعه مقالات دومین کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورا و مجموعه مصاحبه هادفتر سومصفحه 78
28 / 2 / 42 میفرمایند:
«... لازم است از سید مظلومان، فداکاری در راه احیای شریعت را فرا گیرند...».
2ـ در پیام خود به ملت ایران در رابطه با کشتار وحشیانه رژیم در ماه محرم در تاریخ 2 / 11 / 56:
«محرم، ماه نهضت بزرگ سید شهیدان و سرور اولیای خداست که با قیام خود در مقابل طاغوت، تعلیم سازندگی و کوبندگی به بشر داد و راه فنای ظالم و شکستن ستمکار را به فدایی دادن و فدایی شدن دانست و این خود سرلوحه تعلیمات اسلام است برای ملتها تا آخر دهر».
3ـ در بیانات خود درباره عفو زندانیان سیاسی رژیم شاه در تاریخ 3 / 8 / 57:
«سیدالشهدا ـ سلام الله علیه ـ وقتی میبیند که یک حاکم ظالمی، جائری در بین مردم دارد حکومت میکند، تصریح میکند حضرت که اگر کسی ببیند که حاکم جائری در بین دارد حکومت میکند، ظلم دارد به مردم میکند باید مقابلش بایستد و جلوگیری کند هرقدر که میتواند. با چند نفر، با چندین نفر که در مقابل آن لشکر هیچ بود، لکن تکلیف بود آنجا که باید قیام بکند و خونش را بدهد تا این که این ملت را اصلاح کند. تا این که این علم یزید را بخواباند و همین طور هم کرد و تمام شد. خونش را داد و خون پسرهایش را داد و اولادش را داد و همه چیزهای خودش را داد برای اسلام».
4ـ در سخنرانی پیرامون ضرورت قیام علیه ظلم به عنوان یک فریضه و عمل بیچون و چرا در تاریخ 27 / 8 / 57:
«حضرت سیدالشهدا قیام کردند بر ضد یزید... اطمینان به این بود که موفق به اینکه یزید را از سلطنت بیندازند نشدند، این اخبارش هم اینطور است که ایشان مطلع بودند بر این مطلب. در عین حال برای همین معنی که بر ضد یک رژیم ظالم قیام کنند ولو اینکه کشته بشوند، قیام کردند و کشته دادند و کشتند و خودشان هم کشته شدند».
5ـ در بیانات خود در مورد اهمیت و نتایج قیام لله (نهضت در راه خدا) در تاریخ 11 / 9 / 57 در پاریس:
«... ]امام حسین(ع)[ تکلیف میدید برای خودش که با این قدرت ]یزید[ مقاومت کند و کشته بشود تا به هم بخورد این اوضاع، تا رسوا بکند این قدرت را با فداکاری خودش و این عدهای که همراه خودش بود».
مجموعه مقالات دومین کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورا و مجموعه مصاحبه هادفتر سومصفحه 79
5ـ پیام امام(ره) به ملت مسلمان ایران در 6 / 10 / 57:
«ماه محرم برای مذهب تشیع ماهی است که پیروزی در متن فداکاری و خون به دست آمده است. درصدر اسلام، پس از رحلت پیغمبر ختمی پایه گذار عدالت و آزادی میرفت که با کجرویهای بنیامیه، اسلام در حلقوم ستمکاران فرو رود و عدالت در زیرپای تبهکاران نابود شود که سیدالشهدا – علیه السلام – نهضت عظیم عاشورا را برپا نمود و با فداکاری و خون خود و عزیزان خود، اسلام و عدالت را نجات داد و دستگاه بنی امیه را محکوم و پایههای آن را فرو ریخت».
منطق فدا، راز پیروزی انقلاب اسلامی ایران
مردم انقلابی ایران در برابر نیروهای تا بُن دندان مسلح و مهیای تیراندازی رژیم شاه، به مخالفت آشکار روی آوردند و به دشمن فهماندند که از مرگ در برابر دفاع از هویت دینی خود واهمهای به دل ندارند. این عاشقانه به سوی مرگ شتافتن و خود را در معرض آن قرار دادن، اهرمهای فشار را ناکارآمد کرد و در نتیجه قدرت جسارت عمومی که از بیم مرگ امکان بروز نیافته بود فزونی گرفت. با تعمیمیابی منطق فدا، دشمن با مقاومتی اندک تسلیم شد.
مردم ایران چنین منطقی را از عاشورا و از حسین(ع) آموخته بودند و در حقیقت با پیوند راستین و عمیق خود با بینش عاشورا که همان از مرگ نهراسیدن است به این موفقیت شایان دست یافتند. فدا، چنان سازش ناپذیری به انقلاب اسلامی داد که ملت ایران در هیچ یک از آرمانهای اصلی نهضت خود قدمی به عقب ننهاد. این منطق به گونهای عمل کرد که حتی حامیان رژیم نیز در تقابل با آن درمانده و فاقد استراتژی شدند. زیرا فهم چنین منطقی با عرف سیاسی حاکم بر غرب که بر شالوده منطق بقا شکل یافته، میسور نیست.
مجموعه مقالات دومین کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورا و مجموعه مصاحبه هادفتر سومصفحه 80
پی نوشتها:
مجموعه مقالات دومین کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورا و مجموعه مصاحبه هادفتر سومصفحه 81