اسوههای شهید و شهادت و تعالیم آنان
در تاریخ اسلام و نهضت عاشورا
﷼ علی نظریمنفرد
اسوههای شهید و شهادت و معرفی آنان در تاریخ اسلام
همانطور که از دو واژۀ الگو و اسوه در عنوان، مفهوم و مستفاد است، مقصود معرفی و پرداختن به شرح حال کسانی است که میتوان خطمشی و راه آنها را سرمشق قرار داد و در مسیر آنان هم در راستای انگیزه و هدف و هم در بُعد از خود گذشتگی و ایثار و دیگر ویژگیهای سازنده آنان حرکت کرد.
برای توضیح بیشتر در تبیین مفهوم اسوه و الگو، لازم است نخست به لغت نامه جهت شرح و تفسیر معنای لغوی این واژه و آنگاه به قرآن کریم که این کلمه در آن به کار رفته مراجعه کنیم و از آن بهره بگیریم.
راغب میگوید: «الاُسْوة هی الحالة التی یکون الانسان علیها فی اتباع غیره».
اُسوه عبارت از حالتی است که آدمی بر آن حالت در متابعت از غیر خود میباشد.
قیومی میگوید: «الاسوة بکسر الهمزة و ضمها القدوة و تَاَسّیْتُ به اقتدیت».
اسوة به کسر همزه و ضم آن قدوة است و معنای تاسیت به اقتدا کردن به اوست.
و در قرآن کریم در سه مورد به کار رفته است.
1. لقد کان لکم فی رسولالله اُسوةٌ حسنةٌ.
2. قد کانت لکم اسوةٌ حسنة فی ابراهیم و الذین معه.
3. لقد لکم فیهم اسوةٌ حسنةٌ.
مجموعه مقالات دومین کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورا و مجموعه مصاحبه هادفتر سومصفحه 223
در این آیات حقتعالی پیامبر اسلام و حضرت ابراهیم را اسوه قرار داده است و منظور این است که پیامبر مقتدا و متبوع و ما اقتداکننده و تابع او باید باشیم و علت اینکه پیامبر اسوه ماست و ما باید به او اقتدا کنیم آن است که گفتار و اعمالش از استحکام و اتقانی برخوردار است که پیروی از آن موجب سعادت خواهد شد. همچنین شهید الگو و اسوه ماست، یعنی ایثار و شجاعت و استقامت و ایمان و دیگر اعمال و اهدافش در مسیر شهادت برای دیگران اسوه و الگو است و پیروی از آن باعث سعادت و رستگاری خواهد بود. حال که مفهوم و مراد از اسوه و الگو را دانستیم، به معرفی بعضی از مصادیق و نمونههای این شهیدان میپردازیم که در آغاز برخی از شهدای تاریخ اسلام و سپس به ذکر تعدادی از شهیدان نهضت عاشورا اشاره خواهیم کرد.
قرعه برای جهاد و شهادت
رسول خدا مسلمانان را برای مجهز شدن و جهاد با کفار دعوت میکرد و داوطلب برای شرکت در جنگ گاهی از یک خانواده پدر و فرزندش بود که هر کدام دیگری را به ماندن در مدینه به جهت سرپرستی عایله دعوت میکرد و چون شرکت هر دو نفر مقدور نبود، لذا برای کسی که شرکت او در جبهه با چنین مشکلی روبرو میشد به قرعه متوسل میشدند.
سعبدبن خیثمه و پدرش خیثمه هر دو خواهان و مشتاق شرکت در جبهه جنگ بدر بودند. سعد پدر را گفت، اگر غیر از بهشت در این راه هر چیز دیگری بود تو را بر خود ترجیح میدادم، ولکن من امید آن دارم که در این راه شربت شهادت را بنوشم. پدرش خیثمه او را گفت: مرا بر خودت مقدم دار و تو نزد اهل و زنان از خانواده بمان تا من راهی جبهه نبرد شوم. سعد تقاضای پدر را نپذیرفت. خیثمه گفت: از ما به ناچار یکی باید بماند، لذا قرعه کشیدند و به نام فرزندش سعد بیرون آمد. خیثمه در مدینه بماند و سعد فرزند او به جبهه جنگ بدر رفت و به مراد خویش نایل آمد و در «بدر» به شهادت رسید.
شور و عشق
شهید گاهی آنچنان شیفته شهادت است و آنقدر عشق فدا شدن در سر دارد که هیچ چیز سدّ راه او برای رسیدن به هدف و مقصودش نمیگردد.
مجموعه مقالات دومین کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورا و مجموعه مصاحبه هادفتر سومصفحه 224
«عمروبن جموح» یکی از شهدای جنگ «اُحد» است. او که از ناحیه پا لنگ بود، چهار پسر داشت. چون روز جنگ «احد» فرارسید چهار فرزند او در معیت رسول خدا عازم جبهه نبرد شدند. اقوام و خویشان عمرو او را گفتند حَرَجی بر تو نیست، زیرا تو به جهت پایت از رفتن به جنگ معذورخواهی بود و فرزندان تو با پیامبر به سوی «احد» رهسپار شدند. عمروبن جموح گفت: خوشا بر احوال آنان که به سوی بهشت رفتند ولی من آیا نزد شما باید بنشینم؟
همسر او «هند» دختر عمروبن خرام میگوید: شوهرم را دیدم که سپر خود را برگرفته و از خانه در حالی که بیرون میرفت میگفت: «اللهم لا تردنی الی اهلی» خدایا مرا به خانه و اهلم باز مگردان. پس بیرون آمد، بعضی از افراد قبیلهاش به دنبال او رفتند و او را گفتند که بازگرد. او نپذیرفت و به نزد پیامبر آمد و عرض کرد: ای رسول خدا، قوم من تصمیم گرفتند که مرا از شرکت در جنگ بازدارند و من سوگند به خدا امید آن دارم که با همین نقصی که در پا دارم به بهشت روم. پیامبر او را گفت: خدا تو را معذور داشته و بر تو جهاد نیست. او نپذیرفت. رسول خدا قبیله و خویشانش را فرمود: بر شما نیست که او را بازدارید، باشد که خداوند شهادت را روزی او نماید. پس او را اقوامش رها کردند و در جنگ «احد» شهید شد. همسر او – هند – بعد از شهادت عمروبن جموح به «احد» آمد و جسد شوهر و فرزندش «خلاد» و برادرش عبدالله را بر شتر نهاد تا به مدینه آورد. چون به سوی مدینه حرکت کرد، در راه شتر به زمین نشست و از رفتن به مدینه باز ایستاد، و چون شتر را به سوی احد برمیگردانید با سرعت طی طریق مینمود. پس هند همسر عمروبن جموح به خدمت پیامبر آمد و آن حضرت را از آن ماجرا مُطلع ساخت. پیامبر فرمود: شتر مأموریتی دارد. آیا شوهرت سخنی هنگام آمدن به احد گفت؟ هند پاسخ داد: آری، هنگامی که او متوجه احد گردید رو به سوی قبله نمود و سپس گفت: خدایا مرا به اهل و خانهام بازمگردان و شهادت را روزیم گردان. پیامبر فرمود: بدین علت شتر از آمدن به مدینه ابا دارد.
آنگاه پیامبر رو به انصار کرد و فرمود: در میان شما کسانی هستند که اگر از خدا چیزی را بخواهند خدا خواسته او را اجابت کند و از جمله آنها عمروبن جموح است. و زوجه او هند را گفت که ملائکه از آن لحظه که برادرت کشته گشت، بر او سایه افکندند تا این زمان که او مدفون میشود. پس رسول خدا در قبر آنان مکثی کرد و سپس فرمود که شوهرت و فرزند و برادرت در بهشت کنار یکدیگر خواهند بود. هند عرض کرد: ای رسول خدا، مرا نیز
مجموعه مقالات دومین کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورا و مجموعه مصاحبه هادفتر سومصفحه 225
دعا کن که با آنان در بهشت باشم».
ایثار
گرچه مطالعه در اهداف و عملکرد شهدای تاریخ اسلام و نهضت خونین کربلا میتواند الهامبخش بوده و آنها را اسوه و الگو قرار داد، زیرا هم انگیزه و هدف و هم شهادت آنها در راستای احیای حق و عدالت و مبارزه با باطل و متجاوز بوده است، لکن در مسیر شهادت گاهی بعضی از ویژگیها و اوصاف از آنها مشاهده شده که نظر آدمی را بیشتر جلب میکند.
پیامبر پس از پایان جنگ احد فرمود: کیست که رفته و از سعدبن ربیع برایم خبر آورد، من او را دیدهام؟ و با دست مبارکش به قسمتی از آن وادی اشاره کرد و بر بدنش دوازده زخم نیزه میباشد. ابیبن کعب و یا محمدبن مسلمه به سوی آن ناحیه که پیامبر نشان داده بود رفت. او میگوید من میان کشتهها جستجو میکردم و یک یک آنها را شناسایی مینمودم تا به بالین سعدبن ربیع رسیدم و او را مجروح روی زمین افتاده یافتم. پس او را ندا کردم، او پاسخ نداد. او را گفتم من را رسول خدا به سوی تو فرستاده است. همانند جوجهای به خود لرزید و گویا جان در کالبدش دمیده شد و گفت: پیامبر زنده است؟ گفتم آری و مرا گفت که تو را دوازده زخم نیز رسیده است. گفت: دوازده جراحت نیزه برداشتم که تمام آن زخمها به جانم رسیده (یعنی زخم عمقی است) قوم و کسان خود را از انصار سلام برسان و آنان را بگو: الله الله و آنچه با رسول خدا در شب عقبه پیمان بستید. سوگند به خدا برای شما عذری نزد خدا نخواهد بود. اگر پیامبر را صدمه و آزاری رسد و از شما کسی زنده ماند آن شخص گوید: من از نزد سعدبن ربیع بازنگشتم تا اینکه او از دنیا رفت و مرغ روحش به ملکوت اعلی پرواز نمود. من بازگشته و به نزد رسول خدا صلیالله علیه و آله آمده و آنچه دیده و از سعدبن ربیع شنیده بودم برای پیامبر نقل نمودم. دیدم رسول خدا رو به سوی قبله نمود، در حالی که دستان مبارکش را بلند کرده بود میگفت: «اللهم اِلق سعد بن ربیع و انت عنه راض» خدایا ملاقات کن سعدبن ربیع را در حالی که تو از او خشنود هستی».
شوق به لقاءالله
بالاترین چیزی که در شهید و عملکرد او پس از ایمان و معرفت و شناخت میتوان
مجموعه مقالات دومین کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورا و مجموعه مصاحبه هادفتر سومصفحه 226
یافت شوق به خدا و حب به لقای اوست. شهید این حقیقت را به خوبی درک کرده و این واقعیت را لمس نموده است که تمام محبتها و علاقهها مجازی و موقتی است و محبوب حقیقی خداست و این رابطه عمیق و درونی را که در عملکرد او نیز متبلور و متجلی است بر دیگر روابط مقدم میدارد و لقای خدا را بالاترین آرمان خود میداند. و قرآن مجید در این رابطه میفرماید: «وَالّذین آمَنُوا اَشَدُّ حبّاً لله».
در جنگ احد، خیثمه پدر سعدبن خیثمه نزد پیامبر آمد و گفت: یا خدا ما را پیروز میگرداند و این عادت خدا نزد ما است و یا اینکه شهادت است. من شدیداً به آن حریص بودم و لکن در واقعه بدر نصیبم نشد، آنچنان من به شهادت علاقهمند بودم که با فرزندم برای رفتن به جبهه بدر قرعه کشیدیم، پس قرعه به نام او بیرون آمد و در آن واقعه شهید شد. من در خواب شب گذشته فرزندم را به بهترین صورت مشاهده نمودم که در بهشت بود و مرا گفت: به ما بپیوند تا موافق ما در بهشت باشی. من آنچه را که پروردگارم وعده داده بود یافتم، آنگاه خیثمه پیامبر را گفت: سوگند به خدا ای رسول خدا من مشتاقم که در بهشت رفیق او باشم. سن من زیاد و استخوانم سست گردیده و من لقای خدا را دوست دارم. خدای را بخوانید تا شهادت را روزیم فرماید تا در بهشت در کنار فرزندم سعد باشم. پس پیامبر برای او دعا کرد و او در جبهه احد شهید شد.
چشمپوشی از دنیا
چشم پوشی و غمض عین از دنیا و پشتپا زدن به لذتهای محدود زودگذر دنیا از دیگر تعالیم شهیدان است. بدیهی است که به دست آوردن این خصلت و تحصیل این روحیه امر سهل و آسانی نیست. آدمی طبعاً زندگی و لذایذ آن را دوست میدارد و هرگز از زندگی و ادامه حیات سیر و خسته نمیشود و لذا برای عمر بیشتر و حظّ و بهره اضافی تلاش میکند و برای چند روز بیشتر زیستن هزینههای فراوانی را تحمل میکند. البته علاقه به زندگی و لذایذ آن به طور مطلق امری ناپسند نیست، بلکه دلبستگی درحدی که انسان را از آینده غافل سازد و یا وابستگی به دنیا که آدمی را به گناه و طغیان وادار سازد مذموم است و نباید آدمی را برای محبت و علاقه به دنیا مورد نکوهش قرار داد؛ زیرا انسان در این جهان متولد شده و فرزند دنیاست و «لا یلام الرجل علی حب امه» و نباید او را به جهت ابراز علاقه و محبت به مادرش ملامت کرد.
مجموعه مقالات دومین کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورا و مجموعه مصاحبه هادفتر سومصفحه 227
کوتاه سخن اینکه صرفنظر کردن از زندگی دنیا و چشمپوشی از لذتهای آن امری بسیار صعب و مشکل است و شهید با توجه به روح بلند و اعتقادی که به مکتب و دین دارد یکباره از همۀ تعلقات دنیوی چشمپوشی کرده و مرگ را با دربر کردن لباس سرخ شهادت انتخاب میکند.
یکی از آن رادمردان نمونه و بارز که از جاذبههای مادی چشم پوشید و با اختیار، فدا شدن و قتل در راه خدا را اختیار کرد «حنظلة بن ابی عامر» است. او در هنگام شروع جنگ احد با کسب اجازه از رسول خدا به جهت برگزاری مراسم ازدواج و عروسی خود با «جمیله» دختر عبدالله بن ابی مقرر شد که در این جنگ شرکت نکند، لکن صبح آن شب که زفاف او بود و نزد همسرش ماند نماز صبح را گزارد و آهنگ رفتن به محضر مبارک رسول خدا و شرکت در جنگ را نمود. جمیله همسرش شهودی را از اقوامش بر این جریان گواه گرفت و حنظله با حال جنابت به سوی میدان شتافت و در حالیکه سلاح خویش را به همراه داشت به رسول خدا ملحق شد. پیامبر درحال صفآرایی صفوف یاران خود بود. او به ابوسفیان حمله کرد لکن ابوسفیان با استمداد از کفار، حنظله را توسط مردی به نام «اسودبن شعوب» با نیزه شهید کرد.
پیامبر پس از شهادت حنظله فرمود: ملائکه را مشاهده کردم که «حنظلة بن ابی عامر» را بین زمین و آسمان غسل میدادند. مردی به نام ابواسید ساعدی گوید: ما رفتیم و حنظله را دیدیم که قطرات آب از سر او میچکد. به محضر مبارک رسول خدا آمدم و آنچه را دیده بودم به پیامبر گزارش کردم. پیامبر کسی را نزد همسر او فرستاد و از او در این رابطه جویا شد. همسر حنظله گفت: او هنگامی که به سوی جبهه میرفت جُنُب بود.
تعالیم شهیدان
بدون تردید جان با ارزشترین و گرانبهاترین متاعی است که انسان در اختیار دارد و حاضر نمیشود که حیات و زندگی مادی خویش را با هیچ کالای مادی دیگری معاوضه و معامله کند.
شهید این کالای نفیس و گرانقیمت را که بزرگترین سرمایهای است که در این نشأه و جهان در اختیار دارد، با ارزشهای معنوی و الهی و حیات ابدی مبادله میکند. قرآن مجید این معاوضه یعنی جهاد و شهادت را و این ارزشهای معنوی و اختیار و انتخاب این
مجموعه مقالات دومین کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورا و مجموعه مصاحبه هادفتر سومصفحه 228
مسیر را بر زندگی محدود و تمام شدنی دنیا، تجارت سود بخش و نجاتدهنده معرفی میکند و میفرماید:
«یا ایها الذین آمنوا هَلْ اَدلُّکم عَلیٰ تِجٰارة تنجیکم من عذاب الیم. تؤمنون بالله و رسوله و تجاهدون فی سبیلالله باموالکم و انفسکم ذلکم خیر لکم ان کنتم تعلمون. یغفرلکم ذنوبکم و یدخلکم جنات تجری من تحتها الانهار و مساکن طیبة فی جنات عدن ذلک الفوز العظیم».
بنابراین در این معامله و مبادله سودآور و نجاتدهنده، باید ببینیم چه امور آموزندهای وجود دارد که توجه به آنها و برشمردن آن امور همان چیزهایی است که شهیدان به ما میآموزند و تعلیم میدهند.
شهادت عالیترین کمال
کشته شدن در راه خدا اگرچه بهظاهر چشم پوشی از زندگی دنیا و تصمیم به جدایی و هجرت از دنیا به عالم دیگر است و از این وجهه شهادت یعنی جدایی از دنیا و لذایذ آن، فاصله از زندگی و مظاهر زیبای جهان مادی لکن شهادت گشوده شدن دری است به سوی جهانی ابدی و همیشگی که همه چیز در آن نشأ برای شهید مهیاست. و به تعبیر دیگر در مکتب اسلام و قرآن شهادت کمال است، بلکه باید گفت آخرین آرزوی افرادی که مدارج کمال را در ابعاد مختلف پیمودهاند و زهد و ورع، انفاق و عبادت و تقوا و دیگر فضایل را شعار خود قرار دادهاند، شهادت است و آن را «فوز عظیم» میدانند.
قرآن مجید شهادت را «احدی الحسینین» میداند و در این رابطه میفرماید: «قل هل تربصون بنا الا احدی الحسینین».
شاهد بر این دعوی که اولیای خدا در آرزوی شهادتند روایتی است که اسحاق بن عمار نقل کرده است. او میگوید: از امام صادق – علیهالسلام – شنیدم که میفرمود: رسول خدا نماز صبح را با مردم گزارد، پس از آن چشمان مبارکش به جوانی در مسجد افتاد که چرت میزند در حالی که رنگ چهرهاش زرد شده و اندامش ضعیف و لاغر گردیده و چشمانش از ضعف و ناتوانی به گودی فرو رفته است. پس رسول خدا او را گفت: شب را چگونه به روز آوردی ای فلان؟ او پاسخ داد شب را در حال یقین به روز آوردم ای رسول خدا. پیامبر از سخن او در شگفت شد و فرمود: برای هر یقینی حقیقتی است پس حقیقت
مجموعه مقالات دومین کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورا و مجموعه مصاحبه هادفتر سومصفحه 229
یقین تو چیست؟ او گفت: ای رسول خدا یقین من است که مرا اینگونه محزون نموده و خواب را از چشمانم ربوده و روز گرمم را به تحمل تشنگی روزه مقرون ساخته و نسبت به دنیا و لذایذ آن بیرغبت کرده تا به آنجا که گویا به عرش پروردگارم نظر میکنم، در حالی که برای حساب نصب شده است و خلایق برای حساب محشور شدهاند و من هم در میان آنان هستم و مثل اینکه من به اهل بهشت نظر دوختهام در حالی که آنان در نعمتهای بهشت متنعمند و بر اریکههای آن تکیه زدهاند و مثل اینکه اهل دوزخ را نظاره میکنم و آنان را در آتش معذب میبینم که فریاد میزنند و گویا هماکنون زفیر آتش را میشنوم که صدای آن در گوشم طنینانداز است.
رسول خدا به اصحاب فرمود: این بندهای است که خدا قلب او را به نور ایمان منور نموده است. سپس او را فرمود: بر آنچه هستی ثابت باش. آن جوان رسول خدا را گفت: خدای را برای من بخوان که شهادت را با تو روزیم فرماید. رسول خدا برای او دعا کرد. پس زمانی به طول نینجامید و در یکی از جنگهای پیامبر که او نیز شرکت کرده بود، بعد از 9 نفر به شهادت رسید که او دهمین آنها بود.
در واقعه کربلا و نهضت عاشورا یاران و اصحاب امام حسین – علیه السلام – نیز شهادت را برترین کمال میدانستند، زیرا شهادت در نظر آنان نیل به لقاءالله بود و بر این مطلب رجزهای آنها گواه و شاهد است. هنگامی که عبیدالله بن زیاد فرمان به قتل امام سجاد – علیهالسلام – داد و زینب – علیها سلام – اعتراض کرده و عبیدالله را گفت: اگر میخواهی این جوان را به قتل برسانی مرا نیز با او بکش، حضرت سجاد – علیهالسلام – عبیدالله را فرمود: «اما علمت ان القتل لناعادة و کرامتنا من الله الشهاده، مرگ برای ما عادت و شهادت کرامتی است برای ما».
ایمان
معرفت و شناخت و یا به تعبیری رساتر ایمان و گرایش که مستند به معرفت و اعتقاد یقینی و جزمی باشد، دارای درجات و مراتبی است که برخی مرتبه پایین و بهاصطلاح دانی ایمان را دارا هستند و گروهی متوسط و افرادی دارای مرتبه عالیه ایمانند. البته هر کدام از این سه مرحله خود نیز دارای مراتب و درجاتی است. لذا در بعضی از روایات برای ایمان درجاتی بیش از این سه مرتبه ذکر شده است و هر مرتبهای از این مراتب اثر خاص به خود
مجموعه مقالات دومین کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورا و مجموعه مصاحبه هادفتر سومصفحه 230
را داراست. مثلاً آدمی هنگام مواجه شدن با یک حادثه ناگوار و سخت که مربوط به خود او میشود، گاهی جزع و فزع کرده و بیتابی میکند و اگر دارای ایمانی قویتر باشد صبر و شکیبایی را پیشه میسازد و اگر ایمان و اعتقاد او از این مرتبه هم بیشتر و قویتر باشد به آنچه که رخ داده است راضی و خشنود است. زیرا او را باور آمده که آنچه رخ داده خواست پروردگار اوست و او تنها مدبّر امور است، لذا از امام حسین – علیه السلام – نقل شده است که هنگام حرکت از مکه به سوی عراق خطبهای را ایراد نمود و در آن به این جمله تصریح نمود، که «رضی الله رضانا اهل البیت». (خشنودی خدا همان رضا و خشنودی ما اهل بیت است) و اگر در واقعه کربلا نیک دقت کنیم، برای این نهضت عظیم که در حقیقت جانباختن و بازار ایثار و عشق و ثبات و استواری و وفاداری است، هیچ گونه توجیه مادی امکانپذیر نیست و تحلیلی از این جان فشانیها و گذشتها بهجز هدفی مقدس و ایمانی قوی نمیتوان ارائه داد.
و این حقیقت در گفتار سرور شهیدان و رهبر آزادگان حضرت اباعبدالله الحسین(ع) و دیگر یاران و اصحابش بهخوبی مشهود و روشن است که تنها ایمان به خدا و معاد و اعتقاد به وعدههای الهی است که میتواند این نهضت عظیم و انقلاب خالد و جاویدان را بهوجود آورد، تا الهامبخش و اسوه انسانهای آزاده باشد و تمام کسانی که خواهان حق و عدالت و تحقق حاکمیت اسلام و مکتب هستند از آن پیروی کنند.
ما به ذکر گفتاری از آن بزرگوار میپردازیم که ایمان و معرفت و هدف مقدس آن حضرت را متجلی میسازد. امام علیهالسلام در پاسخ «حربن یزید ریاحی» فرمود: «افبالموت تخوفنی – از مرگ مرا میترسانی؟»
سامضی و ما بالموت عار علی الفتی اذا مات حقاً و جاهد مسلما
از امام علی بن الحسین(ع) روایت شده است که صبح روز عاشورا امام حسین – علیهالسلام – دستانش را به سوی آسمان بلند کرد و گفت:
«اَللّٰهُمَّ اَنْتَ ثقَتی فی کُلِّ کَرْبٍ وَ رَجٰائی فی کُلّ شِدَّةٍ وَ اَنْتَ لی فی کُلِّ اَمْرٍ نَزَلَ بی ثقَة و عُدَّة کم من کرب یضعف عند الفؤاد و تقلّ فیه الحیلة و یخذل فیه الصدیق و یشمت فیه العدو انزلته بک و شکوته الیک رغبة منی الیک عمن سواک ففرجته و کشفته فانت ولی کل نعمة و صاحب کل حسنة و منتهی کل رغبة».
و هنگام شهادت فرمود:
مجموعه مقالات دومین کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورا و مجموعه مصاحبه هادفتر سومصفحه 231
«انی لاَرْجوا اَنْ یکرمنی الله بهوانکم ثُمَّ ینتقم لی منکم مِنْ حَیْثُ لا تشعرون».
شجاعت
از دیگر درسهایی که از مکتب شهید و شهادت میآموزیم، شجاعت و جوانمردی است. شجاعت از اوصاف نفس است که راه شناخت آن مشاهده آثار و اعمالی است که از ملاحظه آنها علم و معرفت به این خصلت نفسانی پیدا میشود، و چون آدمی به نحوه عملکرد شهید و ایثار جانش و صبر و تحملش و ثبات و استواریش و دیگر ویژگیهای او در صحنه نبرد تا آخرین لحظههای حیاتش توجه میکند، این واقعیت برای او مکشوف خواهد بود که از اوصاف نفیس شهید دارا بودن همین خصلت شجاعت است، و چون در واقعه کربلا و آنچه در آن انقلاب عظیم و فراموش نشدنی رخ داده است انسان تأمل و دقت کند، درمییابد که اصحاب و یاران امام حسین – علیه السلام – و اهل بیت او در درجۀ اعلای شجاعت بودهاند و رفیعترین مرتبه شهامت را دارا بودهاند، لکن عباس بن علی – علیهالسلام – دارای مرتبهای بالاتر و درجهای رفیعتر از دیگر شهیدان است.
شیخ صدوق از حضرت علی بن الحسین(ع) نقل کرده است که فرمود: «اِنَّ للعباس عِندَاللهِ تَبٰارکَ و تعالی منزلة یغبطه بها جمیع الشهداء یوم القیامة».
و در حدیثی دیگر از امام صادق – علیه السلام – آمده است که فرمود: «کان عمنا العباس – علیه السلام – نافذ البصیرة صلب الایمان جاهد مع ابی عبدالله – علیه السلام – و ابی بلاء حسناً و مضی شهیداً».
رجزهای آن بزرگوار حاکی از قوت قلب و ایمان راسخ و شهامت و شجاعت و جوانمردی اوست که میگوید:
وَاللهِ اِنْ قطعتمو یمینی اِنّی اُحامی اَبَداً عَنْ دینی
و عن امام صادق الیقینی نجل النبی الطاهر الامینی
شب عاشورا که توسط یکی از خویشان مادرش به نام «عبدالله بن ابی المحل» امان نامهای از عبیدالله بن زیاد برای ابوالفضل(ع) و سه برادر دیگرش آوردند در پاسخ گفتند:
«لا حاجة لنا فی امانکم امانالله خیر من امان ابن سمیة – ما را نیازی به امان شما نیست. امان خدا بهتر از امان فرزند سمیه است».
یکی از نگارندگان تاریخ کربلا «حمیدبن مسلم» است. او امام حسین – علیهالسلام –
مجموعه مقالات دومین کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورا و مجموعه مصاحبه هادفتر سومصفحه 232
را از نظر شجاعت و قوت قلب چنین توصیف میکند:
«فو الله ما رأیتُ مکثورا قط قد قتل ولده و اهل بیته و اصحابه اربط جاشا و لا امضی جنانا منه علیهالسلام – به خدا سوگند، من کسی را ندیدم که گرد او را سپاهیان گرفته باشند و فرزندان و اهل بیت و اصحابش همه کشته شده باشند، همانند حسین – علیه السلام – دارای قلبی آرام و روحیهای قوی و سرشار از جرئت و ثبات باشد. من لشکر انبوه دشمن را دیدم که از طرف چپ و راست همانند گله گوسفند از اطراف او پراکنده میشدند».
او همچنین در خطبهاش در روز عاشورا فرمود:
«الاوان الدعی بن دعی قد رکز بین اثنین بین السلّة و الذّلة هیهات منا الذله یا بی الله ذلک لنا و رسوله و للمؤمنین و حجور طابت و طهرت و الفرف حمیة و نفوس ابیة من ان تؤثر طاعه اللئام علی مصارع الکرام الا و انی زاحف بهذه الاسرة مع قلة العدد و خذلة الناصر ثم اوصل کلامه بابیات فروة بن سیک المرادی.
فان نهزم فهزامون قدماً و ان نغلب نغیر مغلبیا
و ما ان طنیاجین و لکن منایا ناودولة آخر بنا
تعهد و مسئولیت
یکی دیگر از تعالیم شهیدان که باید از آنان بیاموزیم، درس تعهد و التزام به انجام مسئولیت است. شهید تلاش دارد با ایثار جانش و گذشت از دنیا و مظاهر آن به مسئولیت و تکلیف خود عمل کند و به آنچه متعهد شده است و آن دفاع از مذهب و مکتب است به بهترین شکل که آن دربر کردن لباس سرخ شهادت است به انجام برساند. قرآن مجید اینان را اینگونه میستاید:
«مِنَ الْمُؤْمِنینَ رِجٰالٌ صَدَقوا مٰا عَاهَدُوا الله عَلَیْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضٰی نَحْبَهَ وَ مِنْهُمْ مَنْ یَنْتَظِرْ وَ مٰا بَدَّلُوا تَبْدیلاً».
آری آنان بر پیمان و تعهد خویش با پروردگار استوار ماندند؛ بعضی شربت شهادت نوشیده و بعضی دیگر در انتظار شهادتند.
در تاریخ عاشورا شهیدی را سراغ داریم که همانند دیگر شهیدان تمام توان و نیروی خود را در راه انجام مسؤلیت الهی به کار گرفته و همه همت او تحصیل رضا و خشنودی
مجموعه مقالات دومین کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورا و مجموعه مصاحبه هادفتر سومصفحه 233
پروردگار است و آن پیرمردی است سالخورده که هشتاد و چند سال دارد که از همان روزهای نخست حرکت امام از مکه به کربلا به گروه پیشتازان میدان شهادت و یاری دین پیوست. نام او «سعیدبن عبدالله حنفی» است که هنگامی که «ابوثمامه صیداوری» امام – علیه السلام – را گفت الآن وقت نماز است، امام فرمود: «ذکرت الصلوة جعلک الله من المصلین» نماز را متذکر شدی، خدا تو را از نمازگزاران قرار دهد. آری هماکنون وقت نماز است.
امام علیه السلام به نماز ایستاد. این شهید، یعنی سعیدبن عبدالله حنفی و «زهیر بن قین بجلی» برای محافظت امام از تیرهای دشمن جلو ایستادند و هر تیر که به سوی امام پرتاب میشد، او گاهی با صورتش و یا با سینه و دستش و گاهی با دو پهلویش از آن حضرت حفاظت مینمود، تا از آن تیرها به امام اصابت نکند، تا اینکه در اثر جراحات فراوانی که بر او رسید سقوط کرد و روی زمین قرار گرفت در حالی که میگفت:
«الّلهم العنهم لعن عاد و ثمود. اللهم ابلغ نبیک عنی السلام و ابلغه ما لقیت من الم الجراح فانی اردت ثوابک فی نصرة نبیک».
سپس به سوی امام – علیه السلام – التفات کرد و گفت: ای پسر رسول خدا، آیا من به تعهدم وفا کردم؟ امام علیه السلام فرمود: آری، تو در بهشت نیز جلو من خواهی بود. پس روح شریفش از بدن مفارقت کرد و به ملکوت اعلا پیوست.
شهد شهادت
همانگونه که در مباحث یادآور شدیم، چشمپوشی از جان و صرفنظر کردن از حیات و زندگی دنیا کاری بسی سخت و مشکل است، لکن گاهی آدمی به سبب ایمان و اعتقادش به مبدأ و معاد از این شئ نفیس و ذیقیمت درمیگذرد و آن را فدا میسازد و گاهی این اعتقاد به مبدأ و معاد و وعده الهی آنقدر شدید و قوی است که گویا همه آن وعدههای الهی را در آن سرا در همین دنیا مشاهده میکندم:
علی علیه السلام میفرماید:
«فهم و الجنة کمن قدر آها» اینان و بهشت بسان کسی مانند که گویا بهشت را دیده است. لذا نه تنها از جان صرفنظر میکنند بلکه شهادت را همانند شهدی شیرین و با
مجموعه مقالات دومین کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورا و مجموعه مصاحبه هادفتر سومصفحه 234
آغوش باز پذیرا هستند و از بس شوق دیدار حق و جوار نعمتهای او را در سر دارند، برای خود فدا کردن سر از پا نمیشناسند و درد تیر و نیزه را احساس نمیکنند. و در حدیث آمده است که اصحاب امام حسین – علیهالسلام – اینچنین بودند. «لا یجدون اَلَم سنّ الحدید».
یکی از این مشتاقان معرکه قتال که شهادت در کامشان از عسل شیرینتر بود، فرزند ریحانۀ رسول خدا «قاسم بن حسن» است. در تاریخ عاشورا آمده است که چون امام حسین – علیه السلام – شب عاشورا خطبه خواند و یاران و اصحاب و اهل بیت خود را در رفتن از آن سرزمین و یا ماندن مخیر نمود و بیعت خود را از آنها برداشت و فرمود: «انتم فی حلٍّ وسعة من بیعتی و عهدی الذی عاهد تمونی، و یاران آن حضرت گفتند: «و الله یا سیدنا یا ابا عبدالله لاخذلناک ابداً» هرگز به خدا سوگند ای اباعبدالله تو را تنها نخواهیم گذاشت، امام – علیهالسلام – فرمود: من فردا کشته خواهم شد و تمامی شما با من کشته میشوید و از شما کسی باقی نمیماند، در پاسخ امام گفتند: «الحمدلله الذی اکرمنا بنصرک و شرفنا بالقتل معک» ما خدا را حمد میکنیم که ما را به نصرت تو گرامی داشت و سعادت کشته شدن با تو را نصیب ما نمود.
قاسم بن الحسن این نوجوان سیزده ساله که ناظر صحنه بود و سخنان امام – علیهالسلامـ و پاسخ اصحاب آن حضرت و اعلام وفاداری و نصرت آنها را شنید و آنگاه امام – علیه السلام – از کشته شدن همه آنها خبر داد به نزد امام آمد و گفت: عموجان! آیا من هم از جمله شهیدان هستم؟ امام حسین – علیهالسلام – نگاهی توأم با شفقت و عطوفت به او کرد و فرمود: فرزندم مرگ در نزد تو چگونه است؟ قاسم پاسخ داد: عموجان! از عسل شیرینتر. امام فرمود: آری سوگند به خدا تو نیز از جمله آنانی که با من کشته میشوند، لکن تو بعد از آنکه به بلای عظیمی مبتلا شوی شهید خواهی شد و فرزند خردسال و کوچکم عبدالله نیز از جمله شهیدان است.
اینان که شهادت در کامشان از عسل شیرینتر است، الگوها و اسوههایی هستند که تعالیم آنان برای همه ملتها الهامبخش خواهد بود.
وفاداری
از دیگر اموری که از شهید میآموزیم، وفاداری و صداقت و عمل به پیمان و تعهد است. قرآن مجید به عنوان یک وظیفه، وفای به عهد را از مردم خواسته است و میفرماید:
مجموعه مقالات دومین کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورا و مجموعه مصاحبه هادفتر سومصفحه 235
«واوفوا بالعهد اِنَّ العهد کٰانَ مسؤلاً».
به عهد و پیمان وفا کنید که عهد مورد سؤال قرار خواهد گرفت.
علی – علیه السلام – میفرماید:
«ان الوفاء توأم الصدق ولا اعلم جُنة اوقی منه».
وفا با صداقت توأمند و من سپری را نگهدارنده از آن نمیدانم.
شهید با استقامت و ثبات و دفاع و ایثارش درس وفاداری و صداقت داده و مصداق بارزی از این آیه مبارکه است: «مِنَ المؤمنین رجٰالٌ صدقوا ما عاهدوا الله علیه فمنهم من قضی نحبه و منهم من ینتظر و مابدلوا تبدیلا».
امام حسین – علیه السلام – شب عاشورا خطبه خواند و در آن خطبه که خطاب به اصحاب و یاران و اهل بیت خود میکرد فرمود:
«فانی لا اعلم اصحاباً اوفی فکا خبراً من اصحابی و لا اهل بیت ابرولا اوصل من اهل بیتی فجزاکم الله عنی خیراً الا وانی ظن ان لنا یوماً من هولاء الا وانی تد اذنت لکم فانطلقوا جمیعاً فی حل لیس علیکم منی دمام و هذا اللیل قد عشیکم فاتخذوه جملاً و دعونی و هولاءالقوم فانهم لیس یریدون غیری».
من اصحابی را باوفاتر و بهتر از اصحاب خود و خاندانی را نیکوتر و بهتر از اهل بیت خود نمیدانم خدا شما را از من جزای خیر عطا نماید. من از اینکه روزی را با این گروه دارم (که با من پیکار کرده و خونم را میریزند) مطلع و آگاه بودم بر شما زمام و تعهدی نیست. از تاریکی شب بهره گیرید و مرا با این گروه بگذارید که مقصود آنان من هستم.
«فقال له اخوته و ابناء اخوته و ابناء عبدالله بن جعفر لم نفعل هذا لنبقی بعدک لا ارانا الله ذلک ابداً».
برادران و فرزندان برادر و پسران عبدالله بن جعفر در پاسخ امام حسین گفتند: ما هرگز چنین نکنیم که پس از تو بمانیم و خدا چنین چیزی را به ما نشان ندهد.
فقال الحسین – علیهالسلام – با بنی عقیل حسبکم من القتل بمسلم اذهبوا فقد اذنت لکم قالوا لا والله ولکن نفدیک بانفسنا و اموالنا و اهلینا فقبح الله العیش بعدک
امام فرزندان عقیل را گفت: شما را قتل مسلم بس است. من شما را اذن دادم که بروید.
آنان در پاسخ گفتند: نه سوگند به خدا نمیرویم، ولکن ما خودمان و اموال و اهلمان
مجموعه مقالات دومین کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورا و مجموعه مصاحبه هادفتر سومصفحه 236
را فدای تو خواهیم کرد. خدا زندگی پس از تو را زشت گرداند.
فقام الیه مسلم بن عوسجه: انحن فنخلی عنک و لم نعذر الی الله فی اداء حقک و تکلم اصحابه بنحو هذا.
پس مسلم بن عوسجه اسدی بپاخاست و گفت: آیا ما تو را تنها بگذاریم و عذری در پیشگاه خدا نداریم در ادای حق تو و سایر اصحاب امام به همین مضمون سخن گفتند.
استقامت
از دیگر تعالیم شهیدان ثبات و پایداری آنان برای حاکمیت حق و از میان برداشتن باطل و استقامت در برابر ستم و ظلم ظالمان و تجاوز بیدادگران است. قرآن درباره استقامت و ثبات در راه خدا میفرماید:
«ان الذین قالوا ربنا الله ثم استقاموا تتنزل علیهم الملائکة الا تخافوا و لا تحزنوا و ابشروا بالجنة التی کنتم توعدون».
واقعه کربلا و نهضت عاشورا در حقیقت تجسم صبر و استقامت و تجلی ثبات و پایداری است. امام – علیه السلام – هنگامی که فداکاری و ایستادگی یاران و اهل بیت خود را مشاهده کرد به آنان فرمود:
شکیبایی را پیشه سازید ای بزرگزادگان که مرگ جز پلی نیست که از سختیها عبور کرده و به بهشت پهناور و نعمتهای دایمی میرسید.
و امام حسین – علیه السلام – هم یارانش را دعوت به صبر مینمود و هم خود فرمود: «صبر علی بلائه». تا آنجا که وارد شده است درباره آن بزرگوار که ملائک از صبر او درشگفت آمدند.
اینها نمونههایی از اسوهها و الگوهای شهیدان و تعالیم آنان بود و امید است که امتها و جوامع از این تعالیم الهام گرفته و همه ما رهرو راه آنان باشیم.
والسلام علیکم و رحمة الله
مجموعه مقالات دومین کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورا و مجموعه مصاحبه هادفتر سومصفحه 237
پی نوشتها:
مجموعه مقالات دومین کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورا و مجموعه مصاحبه هادفتر سومصفحه 238
مجموعه مقالات دومین کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورا و مجموعه مصاحبه هادفتر سومصفحه 239