کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورا

مصاحبه با آقای دکتر اعوانی

مصاحبه با آقای دکتر اعوانی

 ویژگیهای عرفان قرآنی و عرفان اهل بیت(ع) بهنظر شما چیست؟

‏󠆿‏‏ به‏‏‌‏‏طور کلی نه تنها در اسلام، بلکه در هر دین الهی که از طرف حضرت حق باشد، عرفان سهم مهمی دارد؛ یعنی هر جزئی از دین که بریده شود، دین ابتر می‌شود، حال چه احکام باشد، چه شریعت، چه حقایق باشد، چه لطایف و اشارات باشد و... دین مجموعۀ کاملی است که بریدن هر جزئی از آن موجب نقصان آن می‌شود، هر چه باشد و از ناحیۀ هر فرد، گروه یا قوم و دسته‌ای، در هر دین بخشی به نام عرفان وجود دارد. البته اسم مهم نیست؛ بعضیها ممکن است از کلمۀ عرفان خوششان نیاید. این است که ما با اسم کاری نداریم، با مسمّی و با حقیقت آن کار داریم. ‏

‏حال ببینیم که سهم عرفان به طور کلی در دین و به‌طور خاص و اخص در اسلام چیست؟ دین خطاب الهی است به انسان، یعنی سخن بین حضرت حق و انسان است. حضرت حق خیر مطلق است و انسان یک جنبۀ مطلق دارد و یک جنبۀ نسبی. بخشی از دین خطاب به خود انسان و احکام او مربوط است. انسان وجود زمانی و مکانی و تاریخی دارد، نسبی است؛ و بخشی از این خطاب دربارۀ حقایق وجود است، اصل وجود، معرفت حضرت حق، خداوند خود را معرفی می‌کند. بنابراین، دین یک وجه عنداللهی دارد که انسان را به حضرت حق واصل می‌کند، و مراد از هر دین الهی وصول به حق است، در نهایت درجه‌ای که برای انسان ممکن باشد. ‏

‏عرفان در واقع جنبه‌ای از دین است که انسان را برای وصول تام و تمام به حضرت حق یاری می‌کند. البته شریعت لازم است؛ شریعت جزئی از دین است، اما دین هم احکام هم‏


مجموعه مقالات دومین کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورا و مجموعه مصاحبه هادفتر سومصفحه 253
‏طریقت دارد. چرا نماز می‌خوانیم؟ چرا روزه می‌گیریم؟ برای اینکه ما را به خدا نزدیک کند. عمل به احکام به این جهت است که در نهایت موجب تقرب ما به حضرت حق می‌شود. ‏

‏حال اگر فرض کنیم که در عمل ما قرب نباشد؛ نماز بخوانیم، نمازی که در آن تقرب نباشد، حجی برویم که خدای ناکرده موجب تقرب نباشد، اینها معنای حقیقی و غایت خود را از دست می‌دهند. پس تمام دین برای دین غایب است که انسان واصل بشود. مقرب بشود. در ولایت معنای قرب هست که در واقع معنای قرب متحقق می‌شود. این مسئله کم و بیش در همۀ ادیان وجود دارد. دین اصلاً نمی‌تواند بدون ولایت باشد. دین بدون ولایت موجب وصول انسان نمی‌شود. و دینی هم که موجب وصول نباشد، دین نیست، و عرفان آن جنبۀ باطنی، آن بُعد حقیقی و لدی الحقی دین است: «‏مٰا عِندکم ینفد و ما عندالله باقٍ‏»؛دین هم این دو جنبه را دارد: عندکم و عندالله. دین یک جنبۀ لدی الحقی دارد، و این جنبۀ لدی الحقی را به ولایت تعبیر می‌کنیم. ‏

‏عرفان با ولایت همراه است؛ یعنی اصلاً عرفان معرفتی است که از ولایت حاصل می‌شود و بنا به تعریف عارف باید ولی باشد. تا ولی نباشد عرفان ممکن نیست. به مرتبۀ ولایت که رسید به معرفت و بصیرتی نائل می‌شود. در حدیث آمده است: «‏ما جَعَلَ الله ولیّاً جاهلاً قطّ‏». خداوند هیچ کس را ولی خودش قرار نداده که جاهل باشد؛ یعنی ولایت با معرفت است، و بنابراین عرفان معرفتی است که از طریق ولایت حاصل می‌شود، و هرچه ولایت کامل‌تر باشد، معرفت کامل‌تر است. ولایت در ائمه به کمال رسیده، پس معرفت آنها هم کامل‌ترین معرفت است. ‏

‏دین دارای بطون است. خداوند حکیم است و وقتی خطاب الهی به سوی امتی فرستاده می‌شود تا آنها را هدایت کند و به نجات و فلاح و کمال برساند، چون همۀ افراد در فهم و استعداد یکسان نیستند – بر خلاف آنچه امروز غربی‌ها می‌گویند که همه مساوی‌اند، خداوند این را نفی کرده و حتی بین پیامبران هم تفضیل است – باید به گونه‌ای باشد که هرکس فراخور توانایی و درک خود از آن بهره بگیرد و این مقتضای حکمت الهی است. مقتضای فعل حکیم این است که تکلیف مالایطاق نکند. ‏

‏در احکام دین فرائضی است که بر همه فرض است؛ یعنی همه باید اطاعت کنند، ولی نوافل هم هست، نوافل فریضه نیستند، ولی شرع اقتضا می‌کند که برای کسانی که فرائض برای آنها کافی نیست تا به قرب بیشتری برسند، وجود داشته باشند. ‏


مجموعه مقالات دومین کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورا و مجموعه مصاحبه هادفتر سومصفحه 254
‏قرآن کلام الهی است و مانند وجود مراتبی دارد که از مراتب آن به آسمانهای هفتگانه تعبیر شده است: «‏الله الّذی خلق سَبْعَ سمواتٍ وَ مِنَ الارضِ مثلهن یتنزّل الامر بینهنّ...»‏ ‏‎[1]‎‏وجود بین هفت آسمان و هفت زمین تنزّل کرده و قرآن هم هفت بطن دارد: «‏اِنَّ للْقرانِ ظهراً و بطناً و لبطنه بطناً اِلیٰ سبعة ابطن – یا – الی سبعین ابطن‏». وجود آدمی هم همین هفت بطن را دارد که ازجمله به هفت شهر تعبیر کرده‌اند؛ و هر کس به اندازۀ وسع و توانایی خود باید به بطون برسد و بر او تکلیف است. ظاهر البته لازم است. ظاهر یک مرتبه است، اما نباید مراتب دیگر را نفی کرد، ولی حجت در اینجا چیست؟ قول اهل ظاهر حجت است یا قول اهل باطن؟ البته قول آن کسی که مرتبۀ بیشتری را داراست حجیت دارد. اگر واقعاً قرآن هفت مرتبه داشته باشد، کسی که واجد این هفت مرتبه باشد، حجیت او بیشتر است از کسی که شش مرتبه را ادراک کرده و حجیت این فرد هم بیشتر است از کسی که فقط یک مرتبه را دارد و اینها در واقع اولیا و ائمه هستند. ائمه در کامل‌ترین مرتبه قرار دارند و لذا قول آنها برای همه حجیت دارد. ‏

‏ ‏

<رابطۀ این عرفان و ولایت با مبارزات اجتماعی چگونه است؟

‏󠆿‏‏ گفته شد که عرفان جزء دین است. دین بدون ولایت اصلاً دین نیست؛ مانند بدن بدون روح است؛ ولایت روح دین است و احکام دینی هم به شرط ولایت است، به شرط روح است که حجیت دارد، و ازطرف دیگر احکام شریعت هم محفوظ است و نباید به سخن کسانی که می‌خواهند شریعت را نفی کنند توجه نمود. شریعت هم جزء‌ دین است، جزء لازم آن است و حفظ دین به شریعت است. شما اگر شریعت را بردارید اصلاً باطن هم حفظ نمی‌شود، زیرا باطن بدون شریعت اصلاً وجود پیدا نمی‌کند؛ هر دو لازم و ملزوم یکدیگرند. ‏

‏متأسفانه آنچه که در عالم اسلام رخ داده و حضرت رسول(ص) هم از آن خبر داده و فرموده است، امت من به هفتاد و دو طایفه تقسیم می‌شوند، تفرقه و جدایی است. قرآن خبر داده است که: «‏اَلَّذین‌َ جَعَلُوا الْقُرْآنَ عِضینَ‏» ‏‎[2]‎‏ لفظ قرآن دو معنا دارد و این دو معنا هم کاملاً با هم ارتباط دارند: یکی به معنای جمع کردن است و دیگری خواندن. ما وقتی ‏


مجموعه مقالات دومین کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورا و مجموعه مصاحبه هادفتر سومصفحه 255
‏نوشته‌ای را می‌خوانیم، کلمات پراکنده را جمع می‌‌‌کنیم و آنها را در یک معنا به وحدت می‌رسانیم. و قرآن در برابر فرقان به معنای جامع است، جمع است چون جامع تمامی حقایق وجود و جامع حکمت تمامی انبیاست؛ یعنی هر حکمتی که وجود دارد، در قرآن آمده است. انسان هم وجود جامع دارد. حضرت رسول(ص) خود صاحب مرتبۀ قرآنی است و انسان هم دارای مرتبۀ قرآنی است، یعنی صاحب مرتبۀ جمع وجود است؛ صاحب مرتبه‌ای است که عرفا از آن به احدیت جمع تعبیر می‌کنند و به این خاطر هم قرآن بر انسان نازل شده است نه بر فرشته، نه بر کوه و زمین: «‏لَوْ اَنْزَلْنا هذَاالقرآن علی جبلٍ لرأَیْتهُ خاشِعاً متصدّعاً مِنْ خَشْیَة الله‏» ‏‎[3]‎‏ که در آیۀ دیگری می‌فرماید: «‏إِنَّا عَرَضْنَا الْاَمانَةَ علی السَّمواتِ وَ الاَرضِ و الجبال فأَبَیْنَا اَنْ یَحْملنها وَ اَشْفَقْنَ مِنْها وَ حَمَلَها الأِنْسانُ إِنَّه کانَ ظَلُوماً جَهُولاً‏» ‏‎[4]‎‏، این امانت قرآن است، مقام قرآنی است که به قامت انسان دوخته شده و فقط و فقط انسان شایستۀ آن است؛ و در آیۀ «‏وَ عَلَّمَ آدم الاسماء کُلّها‏» بیان می‌کند که حتی فرشتگان هم نمی‌توانند این بار امانت را بردارند. ‏

‏حضرت رسول(ص) فرمود: ‏او تیتُ جوامع الکلم‏؛ کلم حقایق انبیا و حکمت نازل بر قلب انبیاست که این جامعیت کلم و حقایق نازل شده بر انبیا را به حضرت رسول(ص) و به وارثان او داده‌اند. اما همین قرآن را در طول تاریخ پاره پاره کرده‌اند و هر کس پاره‌ای را گرفته است. عده‌ای نیز قرآن را مهجور کرده‌اند، و قرآن از اینان در آخرت شکایت می‌کند. حضرت رسول(ص) و ائمه اطهار(ع) که وجود مبارکشان تجسم قرآن بود، در جامعیت قرآن را تکه تکه نکردند؛ یعنی وجود قرآنی داشتند. ‏

‏در وصف حضرت رسول(ص) آمده است: ‏وَ کٰانَ خلقه القرآن‏. اصلاً اخلاق حضرت رسول(ص) سراسر قرآنی بوده است؛ یعنی هر آیه‌ای که نازل شده در شخص ایشان تحقق یافته است. برای ایشان و ائمه هر چه نازل شده امر و نهی است؛ برای ما ناقصها بعضی فریضه و بعضی مستحب است. حال اهل شریعت و اهل ظاهر، احکام را می‌گیرند، در حالی که آیات الاحکام حداکثر پانصد آیه است. بقیۀ احکام اخلاقی است؛ انسانساز است؛ به انسان بینش می‌دهد و او را به معرفت الهی می‌رساند و ولی می‌کند. ‏


مجموعه مقالات دومین کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورا و مجموعه مصاحبه هادفتر سومصفحه 256
می‌توانیم از عرفان قرآنی به عرفان اجتماعی و حماسی تعبیر کنیم؟

‏󠆿‏‏ این در جامعیت قرآن معنا پیدا می‌کند یعنی همه قرآن اقامه شود احکام اجتماعی هم در جای خود قرار خواهد گرفت ولی ما نمی‌توانیم آن را از قرآن جدا کنیم و قرآن در کلیتش معنا دارد. اگر کلیت قرآن اقامه شود، ولایت به معنای قرآنی که البته در ائمه محقق بوده، تحقق یابد، همه معارف و حقایق از آن می‌جوشد. ‏

‏ ‏

رابطه عقل و عرفان را در حادثه عاشورا چگونه تحلیل می‌کنید؟

‏󠆿‏‏ ما تصور غلطی از عقل داریم، ما در زمانی زندگی می‌کنیم که تمام کلمات معانی خود را از دست داده‌اند؛ مثل قوم بابل که خداوند بر آنها غضب کرده، زبان آنها را دچار بلبله کرد. در تمدن امروز غربی بخصوص و همچنین در تمدن خود ما کلمات دچار دگرگونی شده و معانی خود را از دست داده‌اند. در قرآن همه جا صحبت از عقل است: «‏اِنّا اَنْزَلْنٰاهُ قرآناً عَربیّاً لَعَلَّکُم تَعْقِلون‏»، یعنی مخاطب قرآن عقل است؛ ما قرآن را نازل کردیم تا با عقل اندیشه کنید. عقل برای ما یک کلمۀ بی‌معنی شده و از آن معانی نادرستی می‌فهمیم، باید عقل را در آن معنای قرآنیش بفهمیم. اول مرتبۀ عقل فهم است، یعنی کسی که فهم نداشته باشد، عقل هم ندارد و عقل کمال فهم و شعور و آگاهی است. ‏

‏همه می‌گوییم عقل و تعریف عقل نزد ما این است، چنانکه از حضرت علی(ع) سئوال کردند، آیا نزد شما اهل بیت از قرآن چیزی هست که ما آن را نداشته باشیم؟ فرمود: ‏لا والله الّا ان یکون فهماً للقرآن‏. بنابراین عقل با فهم ارتباط دارد و کمال فهم است. حال چطور بگوییم که عقل با ولایت منافات دارد؟ خداوند آنچه را که تکویناً آفریده و کمال است، در شریعت نفی نمی‌کند. در کار خداوند – نعوذ بالله – تناقض وجود ندارد. یعنی از حکمت به دور است که خداوند چیزی را در تکوین بیافریند و در تشریع آن را نفی کند، بلکه شریعت برای هدایت و راهبری تکوین آمده، تا آن را به کمال لایق خود برساند. بنابر این تعریف، حضرت امام حسین(ع) ولی مطلق بوده، عقل مطلق بوده، فهم مطلق و علم مطلق بوده و همۀ قرآن بوده است، و ائمه ما همه این چنین بوده‌اند و لذا عرفان هم در آنها ظهور کرده است. امّا ما باید از خودمان سئوال کنیم که به عنوان شیعه که موجب مباهات ماست، تا چه حد واقعاً پیرو اهل بیت هستیم. شیعه یعنی پیرو، یعنی وارث؛ وقتی که انسان پیرو است، یعنی با اهل بیت رابطه و نسبت محکمی دارد و صاحب‏


مجموعه مقالات دومین کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورا و مجموعه مصاحبه هادفتر سومصفحه 257
‏ارث معنوی از آنان می‌شود، چون همان طور که نسبت ظاهری موجب ارث است، نسبت باطنی هم باید ارث بیاورد. آیا ما واقعاً شیعه هستیم؟ یعنی معارف آنها را به ارث برده‌ایم یا نه؟ از ناحیۀ آنها هیچ چیز کم نبوده است؛ آنها همه چیز را به حد کمال دارا بودند. ‏

‏ ‏

پس ویژگیهای عرفان امام حسین(ع) را در چند بُعد می‌توان خلاصه کرد؟

‏󠆿‏‏ عرفان حضرت همۀ ابعاد را داشته، ولی نباید این ابعاد را از یکدیگر جدا کنیم؛ یعنی بُعد الهی محض داشته، چون امام ولی مطلق است. همه کارهای ولی مطلق جنبۀ الهی دارد، الهی مطلق. عقل به معنایی که گفتیم فهم مطلق است. ولی صاحب معرفت و صاحب فهم مطلق است، و از بُعد آن هم جای خود را دارد. ما نباید این جنبه‌ها را از هم جدا کنیم. اینها در واقع با هم پیوستگی دارد. خداوند در قرآن می‌فرماید که آنچه در مورد حضرت ابراهیم و اسماعیل تحقق نیافت، برای بعدی‌ها گذاشتیم: «‏وَ تَرَکْنٰاهُ فِی الآخرین‏» و مفسّران معتقدند این آیه به امام حسین(ع) اشاره دارد. این دیگر نهایت حماسه است، نهایت عرفان است. ‏

‏ ‏

حرکت و نهضت امام خمینی(س) را چه مقدار متأثر و نشأت گرفته از قیام اباعبدالله(ع) می‌دانید؟

‏󠆿‏‏ ابتدا این نکته را به عرض برسانم که اصلاً دین در حضرت سیدالشهدا(ع) حیات داشت، نه اینکه احیا شود. دین حقیقی همان بوده که او داشته است و متأسفانه بعد از حضرت رسول(ص) حوادثی اتفاق افتاد و اسلام در مسیری پیش رفت که ما می‌بینیم معاویه سی سال پس از رحلت پیامبر(ص) جانشین آن حضرت شد. ‏

‏تشیع قائل به ولایت مطلقۀ ائمه(ع) است. امام(س) این نظریه را مطرح کرد که شریعت شامل حکومت هم می‌شود، یعنی در اسلام حکومت هم برای خود احکامی دارد. در قرآن در مسئله ظلم و حکومت جور پانصد آیه وجود دارد. شیعه همیشه در مدار عدل بوده و ائمه از عدالت دفاع کرده‌اند. پس معلوم می‌شود از دیدگاه قرآن، حکومت عدل اهمیت دارد و بنابراین حکومت عدل، یک خرد مهم بینش قرآن است. ‏


مجموعه مقالات دومین کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورا و مجموعه مصاحبه هادفتر سومصفحه 258
امام(س) در عرفان به چه شکل احیاگری نمود؟

‏󠆿‏‏ البته ایشان در عرفان تابع محیی‌الدین بوده و سعی کرده فقه را با عرفان ربط بدهد. اولاً برنامۀ حکومت را جزء شریعت قرار داده و ثانیاً سعی کرده با نوعی عرفان پیوند دهد، و این کوششی در جهت دوباره پیوند دادن آن اجزاء پراکنده بوده است. از یک طرف حکومت و احکام مربوط به آن را جزو احکام فقهی قرار داده و قیام به احکام را درمورد احکام حکومتی نیز واجب دانسته است و در میان فقها کمتر کسی به این معانی توجه داشته است و با آن مخالفت می‌کردند. ‏

‏ ‏

آیا فلسفه و کلام اسلامی می‌تواند پشتوانه و خاستگاه انقلاب اسلامی قرار گیرد؟

‏󠆿‏‏ یک نکته را باید متذکر شوم و آن اینکه هر چیز در دین یک معنا دارد؛ خارج از دین معنای دیگری دارد. این دو را اگر به هم بیامیزیم موجب گمراهی است. مثلاً شما ورزش می‌کنید، نماز هم می‌خوانید، ولی نمی‌توان نماز را ورزش دانست. نماز عبادت است، تقرب است، ولو اینکه قیام و قعودی هم دارد. الآن ورزش یوگا می‌کنند، یوگا ورزش شده است و این خیلی خطرناک است، چرا؟ برای اینکه یوگا یک تمرین ریاضت برای رسیدن به اهداف الهی بوده است و هیچ وقت یک یوگی به‌عنوان ورزش از آن استفاده نمی‌کرده است؛ راه ریاضت بوده، راه عبادت بوده است. این خارج کردن چیزی از مجرای الهی و طبیعی خودش می‌باشد. مفاهیم هم همین طور است. مفاهیم دینی هم همیشه در آن مجموعه دین معنا دارد که اگر ما آن را از آن معنا خارج کنیم، دیگر جنبۀ الهیش را از دست می‌دهد. نماز در یک مجموعۀ دینی دارای معنا خواهد بود. ‏

‏حال وقتی ما صحبت از نهضت و انقلاب می‌کنیم، انقلاب کمونیستی هم در تاریخ رخ داده است. این برای ما ملاک و حجت نیست. انقلاب کمونیستی نزد خدا شاید خیلی منفور هم باشد. چرا؟ برای اینکه در آن تقرب الهی نبوده است. این معانی باید در قالب دین بررسی شود. حکومت هم در اسلام یک معنای خاص در چارچوب دین است و باید بر مبنای جهان‌بینی قرآنی باشد؛ و این است که کارهای دیگران برای ما ملاک نیست: از نظر دین حجیت ندارد؛ دین حجیت را از دیگری نمی‌گیرد؛ از خودش می‌گیرد. بنابراین، حکومت باید برمبنای حجیت دین و در آن جامعیت قرآنی باشد و این عناصر را نباید از‏


مجموعه مقالات دومین کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورا و مجموعه مصاحبه هادفتر سومصفحه 259
‏هم جدا کرد. در دین، حکومت معنای الهی دارد؛ شهادت معنای الهی دارد؛ شریعت معنای الهی دارد، که اگر ما آن جنبۀ الهی را بگیریم به دین لطمه زده‌ایم. مسائل اجتماعی هم در دین با چیزی که دیگران اجتماعی می‌گویند یکی نیست. برای آنها مسائل اجتماعی استقلال دارد و اصلاً دین وجودی ندارد. حتی دین را هم به صورت اجتماعی نگاه می‌کنند و آن را پدیده‌ای از پدیده‌های اجتماعی می‌دانند. برای ما دین اصلاً همه چیز است؛ دین خودش حجت است، خود دین تعیین کنندۀ هر چیز است. بنابراین پدیدۀ اجتماعی هم باید از دیدگاه دینی نگریسته شود. ‏

‏ ‏

انقلاب اسلامی در حقیقت یک ایدئولوژی است که ریشه در جهان‌بینی خاصی دارد. در جهان بینی قرآنی رابطۀ جهان‌بینی و ایدئولوژی را چگونه تبیین می‌کنید؟

‏󠆿‏‏ بنده اصلاً خودم دربارۀ لفظ ایدئولوژی اشکال دارم. من هیچگاه نمی‌خواهم دین را ایدئولوژی بنامم، چون با مکاتب غربی زیاد سر و کار داشته‌ام. آنها چیزهایی را ایدئولوژی می‌گویند که بدنم به لرزه می‌افتد. به همین دلیل من هیچ وقت حتی در خواب هم حاضر نیستم بگویم دین ایدئولوژی است، چون ایدئولوژی ساخته و پرداختۀ بشر است، درحالی که هیچ چیزی از دین بشری نیست. همه‌اش الهی است. دین مال خداست، برای خداست، به خداست: «‏الا لله دین الخالص‏». دین خالص مال خداست، مگر اینکه دین مشوب باشد. خداوند دیان‌الدین است و اصلاً انسان باید دین را اخلاص بکند؛ یعنی آن جنبه‌هایی را که بشری است و از ناحیۀ بشر وارد دین شده از دین بزداید. ‏

‏دین اسلام را خداوند برای تمام بشریت فرستاده است و این دین برای جهان امروز پیامی دارد و جنبۀ ولایت را که پیام شیعه است نباید فراموش کرد. دین اگر از ولایت تهی شود مانند ادیان متروکه می‌شود، از بین می‌رود و می‌پوسد. مثل بدنی که روحش می‌رود، یک چند لحظه‌ای البته تکان می‌خورد و دیگر حیات ندارد، تنها ظاهر است که آن هم می‌پوسد و از بین می‌رود. پیام ائمه و پیام شیعه پیامی است که جوهرۀ آن ولایت است. ما هرگز نباید دین را از این پیام خالی کنیم، و همه چیز در دین باید مشروط به ولایت باشد: حکومت، شریعت، فقه، فلسفه و... ‏


مجموعه مقالات دومین کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورا و مجموعه مصاحبه هادفتر سومصفحه 260
بنابراین شما ولایت را، هم علت محدثه و هم علت مبقیۀ انقلابهای اسلامی می‌دانید؟

‏󠆿‏‏ نه، بنده حجیت انقلاب را به ولایت می‌دانم، نه اینکه ولایت علت محدثه باشد؛ یعنی اگر شما ولایت را بردارید، فرقی بین انقلاب کمونیستی و انقلاب ما نمی‌ماند. انقلاب اسلامی باید پشتوانه‌اش ولایت ائمه باشد و آن هم به قرآن باز می‌گردد، یعنی به حجیت قرآنی. من ولایت را خیلی وسیع می‌دانم. اصلاً ولایت علت محدثۀ خلقت است، یعنی از دید ما: «‏لولاک لما خلقت الافلاک‏»، یعنی سرّ آفرینش از دیدگاه ما ولایت ائمه معصومین(ع) است. بنابراین، وقتی وجود ائمه سرّ خلقت باشد، غرض از آفرینش باشد، همه چیز در پرتو ولایت ائمه معصومین(ع) است. ما وجود حضرت ختمی مرتبت(ص) را صادر اول می‌دانیم؛ یعنی آن صادر اولی را که حکما مطرح می‌کنند، با تعبیر هماهنگ با شریعت و دین همان حقیقت حضرت خاتم(ص) است. ‏

‏ ‏

عده‌ای دین را فقط مربوط به امور آخرت تلقی می‌کنند. دیدگاه شما دربارۀ این رأی چیست؟

‏󠆿‏‏ از دیدگاه عرفانی حضرت رسول(ص) را صاحب مرتبۀ «‏قاب قوسین او ادنی‏» می‌دانند. بعضی از عرفا گفته‌اند: ولایت قاب قوسین در همۀ ادیان هست، یعنی همۀ انبیا در این ولایت شریک بوده‌اند، ولی «او ادنی» اختصاص به حضرت رسول(ص) و وارثان او دارد و خصوصیت «او ادنی» بازگشتن از حق به خلق است. این بازگشت به همین امور دنیوی است، اما این دنیا دیگر دنیا به معنای عادی کلمه نیست؛ یعنی حضرت رسول(ص) درست است که جهاد می‌کرده و شمشیر می‌کشیده، ولی شمشیر کشیدن حضرت رسول(ص) از نوع «‏و ما رمیت اذ رمیت ولکنّ‌ الله رمی‏» است. ‏ما یَنْطِقُ عن‌الهویٰ اِنْ هُوَ الّا وحیٌ یوحیٰ‏؛ یعنی کلام قرآن گرچه از لبان پیغمبر(ص) ادا می‌شود، ولی کلام حق است: «‏عَلَّمهُ شدیدُ القُویٰ‏». ما اکنون در دنیا ظهور داریم، ولی نه آن دنیایی که غیر اهل دین می‌فهمند؛ دنیا از دید ما، یک دنیای الهی است؛ دنیایی که فرجامش آخرت است و هر لحظه از وجودش به خدا اتصال دارد. حتی در احکام تشریعی نیز چنین است؛ امر خدا همین الآن برای من امر است؛ نهی خدا همین الآن برای من نهی است. پس معلوم می‌شود که امر تشریعی هم با امر تکوینی پیوستگی و استمرار دارد و یک امر صرفاً تاریخی نیست. ‏


مجموعه مقالات دومین کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورا و مجموعه مصاحبه هادفتر سومصفحه 261
‏پس در اسلام به هر جهت احکام دنیوی وجود دارد، ولی فقط مشروط به اینکه از مقام «‏قاب قوسین او ادنی‏» آمده و دنیوی شده است. دنیوی صرف نیست؛ این دنیا معنای الهی دارد؛ از جنبۀ الهی بریده نیست و صبغۀ الهی دارد. بنابراین، نباید میان این دو تفکیک کرد و احکام دنیوی را طوری فهمید که اهل دنیا می‌فهمند. ابعاد دنیوی، جنبه‌های اخروی و صبغۀ الهی دین، یک وحدت قرآنی تفکیک‌ناپذیر دارند. ‏

مجموعه مقالات دومین کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورا و مجموعه مصاحبه هادفتر سومصفحه 262

  • . سورۀ طلاق / 12.
  • . سوره حجر / 91.
  • . سورۀ حشر / 21.
  • . احزاب / 72.