مصاحبه با آقای دکتر محقق داماد
من فکر میکنم یکی از مسائلی که در جریان عاشورا به آن کم توجهی شده، بُعد انسانی مبارزۀ مسلحانه است. امام حسین(ع) با گروهی مواجه بود که به نام دین با ایشان میجنگیدند و شعار دین میدادند. شک نداریم که سیدالشهداء(ع) از موضع دین با آنها برخورد میکرد و خود را مدافع دین میدانست، امّا نکتهای در این میان وجود دارد که دو سه بار و در دو سه چهره خود را نشان داده و من بیشتر به آن مطلب اشاره میکنم و آن این است که حضرت روی بُعد انسانی مسئله دست گذاشت و بهاصطلاح امروز به یک سلسله اصول پیشینی اشاره کرد و سپاه خصم را نه به عنوان افراد متدین، بلکه به عنوان افرادی که لااقل انسان هستند و داعیه انسان بودن دارند، مورد خطاب قرار داد. شیوۀ برخورد امام چندین نمونه دارد که یک نمونه آن جملهای است که ظاهراً همه هم آن را نقل کردهاند: «یا شیعة آل ابیسفیان ان لم یکن لکم دین و کنتم لا تخافون المعاد فکونوا احراراً فی دنیاکم». من ندیدم در این زمینه کسی تحلیل علمی ارائه دهد، درحالی که به عقیدۀ من این مسئله خیلی جای تحلیل دارد. گویا در این جمله این نکته مطرح شده است که انسان قبل از اینکه متدین باشد، انسان است. ابتدا انسان است و بعد متدین، و اصول انسانی مقدم بر هر چیز است. از این رو میفرماید: «اِنْ لم یکن لکم دین و کنتم لا تخافون المعاد؛ یعنی منهای این مسائل – ولو اینکه آنها مدعی دیانت بودند و مبارزۀ خود را برای دین میدانستند – و با فرض اینکه اصلاً دینی در کار نیست، فکونوا احراراً فی دُنیاکم. حرّ بودن، آزاداندیش بودن و جوانمرد بودن صفات انسانی است. این مسئله از نظر تاریخی خیلی مهم است. در حقوق جنگ امروز در اروپا از سال 1949 به بعد مطلبی
مجموعه مقالات دومین کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورا و مجموعه مصاحبه هادفتر سومصفحه 313
مطرح است تحت عنوان «حقوق بشر دوستانه». حقوق بشر دوستانه تاریخی دارد. قضیهاش بعد از جنگ جهانی است که چون قربانیان جنگ به نحو خطرناکی توسعه پیدا کرده بود، صلیب سرخ بینالمللی کنگرهای در ژنو برپا کرد و چهار ماه طول کشید و چهار کنوانسیون به تصویب رسید. از این چهار کنوانسیون یکی دربارۀ جنگ دریایی است؛ یکی درمورد جنگ صحرایی و زمینی؛ یکی دربارۀ اسراست و یکی هم در مورد افراد غیر نظامی یعنی شهروندان عادی.
این کنوانسیونها به کنوانسیونهای اربعه معروف است. جالب این است که با وجود اینکه برجستهترین حقوقدانان بعد از چهار ماه بحث و مذاکره این کنوانسیونها را تهیه کردند، نقصی در آنها وجود داشت و آن اینکه تنها شامل جنگهای بینالمللی میشد، یعنی جنگ میان دو یا چند کشور، امّا جنگهای داخلی از این قوانین مستثنی بودند. لذا در سال 1977 – دقیقاً حدود سی سال بعد – دو پروتکل به آن ملحق کردند که به آنها پروتکلهای الحاقی میگویند. البته آنها خیلی هم به خود میبالند که خیلی از مواد این کنوانسیونها از تعلیمات مسیح گرفته شده است. مثلاً انسانی که بیمار است حق دارد، مجروح حق دارد، شهروند حق دارد، زنها و بچهها باید مصون باشند و...
ما در اسلام این تعلیمات را محکمتر و پیشرفتهتر میبینیم. نکتهای که امام حسین(ع) به آن توجه کرده و در جریان عاشورا آن را مورد تأکید قرار داده است، انسانی بودن این دستورات است. یعنی اینها جزو مستقلات انسانی است، مستقلات فکری. اروپاییها به همین مسائلی که ما آنها را مستقلات عقلی مینامیم، حقوق فطری میگویند. تعبیر آنها "Natural Rule" است که ترجمهاش حقوق طبیعی است، اما حقوق فطری زیباتر است.
حرّیت و آزاداندیشی و جوانمردی از اموری است که فطرت انسان آنها را خواهان است. قبل از دینی زیستن اخلاقی بزیید. انسان باید اخلاقی زیست کند.
بر مبنای کلام امام حسین(ع) میتوان این پرسش را بهعنوان بابی برای پژوهش مطرح نمود که آیا ما به مسائل انسانی و اخلاقی و به تعبیری مستقلات اخلاقی و مستقلات حقوق فطری و حقوق انسانی بهعنوان اصول پیش دینی معتقدیم یا نه؟ یعنی قبل از اینکه ما به دینی متدیّن شویم، معتقد باشیم که ما مثلاً برده نیستیم، قابل معامله نیستیم، انسانیم، حیوان نیستیم که ما را بفروشند. در این صورت اگر دینی را پذیرفتیم که معاملۀ انسان را جایز میداند، با آن اصل انسانی چگونه باید برخورد کنیم؟
مجموعه مقالات دومین کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورا و مجموعه مصاحبه هادفتر سومصفحه 314
بهنظر میرسد کلام امام حسین(ع) گویای این مطلب است که اگر دین ندارید، قبل از آن شما انسان هستید. برای نمونه در مواردی ممکن است، مسائل و ظواهر دینی طور دیگری اقتضا کند. مثلاً در همین حادثۀ کربلا یک نمونۀ خیلی بارز مییابیم که با ظواهر دینی تطبیق نمیکند. آن طور که در تاریخ مسلم است حضرت ابوالفضل(ع) به کنار شریعۀ فرات رفت؛ تشنه بود؛ با کمال عطش دست زیر آب برد، ولی آب را ریخت و نخورد. به نظر من این حادثه دو تحلیل دارد: یک تحلیل این است که این کار خلاف است و ایشان شرعاً وظیفه داشت برای حفظ جان و توانایی دفاع آب بیاشامد. این تحلیل فقهی مسئله است، امّا آیا ایثار و جوانمردی و غرور و حماسهای که در این عمل هست که پشت هر انسانی را میلرزاند، مورد اتفاق آرای فطرت انسانی نیست؟
بهخاطر دارم که در کلاس حقوق در دانشگاه درس میگفتم. در آنجا این مسئله را مطرح کردم که از نظر فقه اسلامی انسان باید اول خود را حفظ کند، بعد همسرش را، و بعد فرزندان و پدر و مادرش را. مثلاً اگر همه بهخاطر گرسنگی در شرف مرگ هستند و فقط به اندازۀ یک نفر غذا وجود دارد، انسان باید خود آن غذا را بخورد، زیرا حفظ نفس واجب است و اگر به عیال یا فرزندش داد و خودش از گرسنگی مُرد، از نظر شرعی مسئول است. یکی از دانشجویان برخاست و گفت: استاد! پس ایثار یعنی چه؟ من گفتم به هر حال ایثار هم درست است، ولی آن اخلاق است و جنبۀ حقوقی مسئله اینطور است. بعداً به قم آمدم و با یکی از مراجع که آن زمان در قید حیات بود این سئوال را مطرح کردم. ایشان فکری کرد و گفت: ادلۀ ایثار منصرف به موردی است که حفظ نفس در میان نباشد، اما جایی که حفظ نفس مطرح است، ادلۀ ایثار تخصیص میخورد. بنده شخصاً این رأی را قبول ندارم، بهدلیل همین نکتهای که عرض کردم که اصول انسانی و اخلاقی قبل از ظواهر است و آن باید توجیه شود نه این؛ یعنی حتی اگر انسان بمیرد، اما دیگری را بر خویش مقدم بدارد، عُقلا از آن جهت که انسان هستند این را میستایند و آفرین میگویند.
مستقلات عقلیه بیانگر همین مطلب است. مستقلات عقلیه بهعنوان اخلاق عقلایی که در فقه ما الآن مطرح است، به این معناست که افعال دارای حَُسن و قُبح ذاتی هستند، یعنی بشر از آن جهت که بشر است دستهای از اعمال را میستاید و دستهای دیگر را تقبیح میکند و افعال مستقل از حکم شریعت و پیش از آن متصف به حُسن و قُبح هستند و حکم شرع قطعاً با حکم عقل مغایر نیست. پس آنچه در نظر عقل، فعلی خوب و پسندیده است،
مجموعه مقالات دومین کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورا و مجموعه مصاحبه هادفتر سومصفحه 315
قطعاً شرع نیز آن را نیکو میشمارد. بهنظر بنده اینجاست که ادلۀ حفظ نفس باید تخصیص بخورد. چرا ادلۀ ایثار تخصیص بخورد؟ من فکر میکنم این یک پایگاه فکری است.
واقع این است که در کل داستان کربلا بیجهت آنقدر در پی استدلالهای مختلف میرویم. کل داستان کربلا مثل جریان حضرت عباس است. اگر روی ظواهر فقهی بخواهیم مسئله را تحلیل کنیم، نمیتوانیم بهزودی به نتیجه برسیم. اگر بگوییم داستان کربلا جهاد بود که جهاد نبود، بگوییم دفاع بود یا امر به معروف بود، هر چه بگوییم بر مبنای فقهی در تحلیل آن دچار اشکال میشویم. بنده معتقدم اصلاً نباید این قضیه را توجیه فقهی کرد. این حادثه توجیه بالاتری دارد و آن همان توجیهی است که عرض شد، تمام انقلابها و نهضتهای خونین که ریشههای انسانی دارند، بر همین بنا باید تحلیل شوند. داستان حماسۀ کربلا قبل از همه زبان فداکاری برای هدف است، نه فداکاری بهعنوان یک فریاد.
در کتاب شهید جاوید تئوری نویسنده این است که حضرت امام حسین(ع) بهمنظور تشکیل حکومت حرکت کرد. در یکی از کتابهایی که در ردّ این تئوری نوشته شده، نویسنده سئوالی را مطرح نموده است و آن اینکه اگر نظریۀ آقای صالحی در کتاب شهید جاوید درست باشد، باید گفت، امام حسین – نعوذ بالله – در الفبای سیاست وارد نبوده است. چرا؟ چون کسی که به قصد حکومت حرکت میکند، باید مخفیانه عمل کند، در حالی که ایشان رسماً و بهصورت علنی از مدینه به مکه میرود؛ در مکه سخنرانی میکند؛ میان راه سخنرانی میکند. همۀ این حرکت با فریادگری همراه است. کسی که عقل سیاسی داشته باشد، این چنین عمل نمیکند. امام میخواهد مردم مسلمان را با یک فریاد ایثارگرانه و یک جنبش خونین بیدار کند. در تاریخ سرخ تشیع این مسئله وجود دارد که همواره خونهای بزرگان شیعه موجب ایجاد یک موج بزرگ به نفع تشیع بوده و عدهای را بیدار کرده است. بعد از داستان کربلا یک نفر نابینا از اصحاب رسولالله(ص) بهنام جابر بن عبدالله انصاری به زیارت سیدالشهداء آمده است؛ زیارتی که در آن احتمال هرگونه خطر و کشته شدن وجود دارد و در راه به همه اعلام کرده است که به زیارت میرود. تصور کنید درحالی که امام حسین(ع) را آن گونه کشتند و روی بدنش اسب دواندند و سرش را در شهرها بهعنوان یک شورشی و فتنهگر گرداندند، پیرمردی بعد از چهل روز برای زیارت سیدالشهداء حرکت میکند.
مجموعه مقالات دومین کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورا و مجموعه مصاحبه هادفتر سومصفحه 316
برای تحلیل انقلابهای اسلامی و بخصوص نهضتهای بزرگ شیعی روشهای مختلفی وجود دارد مانند: روش فقهی، روش عرفانی، روش تاریخی و... شما برای تحلیل این نهضتها چه شیوهای را پیشنهاد میکنید؟
󠆿 بنده معتقدم در این میان یک شیوۀ دیگر وجود دارد و آن روش انسانی است – که در آغاز صحبتم به آن اشاره کردم – نه روش تاریخی است؛ نه روش فقهی است؛ نه روش عقلانی است. نهضت امام حسین(ع) به روش دیگری غیر از روشهایی که نام بردید، قابل تحلیل است و آن نه روش فقهی است؛ نه روش جامعهشناسانه است؛ نه روش حتی انقلابی است. بلکه روش اخلاقی – انسانی است، اخلاق انسانی. تمام کلمات امام حسین(ع) از آغاز تا انجام را اگر مورد توجه قرار دهیم، حتی سخنان پراکندهای که در طول مسیر بیان فرموده، میبینیم حضرت روی نکات اخلاقی دست گذاشته، نه وظیفه و تکلیف و وجوب. مثلاً اجابت امام از دعوت کوفیان را دو گونه میتوانیم تحلیل کنیم. یکی اینکه وظیفۀ امام است که وقتی شرایط به ظاهر آماده است، حجّت را بر مردم تمام کند و دعوت آنها را پاسخ مثبت بدهد. این فقه است. امّا حضرت میفرماید که من چون وعده کردم که میآیم و آنها انسانند، باید به وعدۀ خود وفا کنم.
امام حسین(ع) در برخورد با لشکر حرّ، سه چهار جلوۀ اخلاقی نشان میدهد: میفرماید به اینها آب بدهید، تشنه هستند. به چهارپایانشان آب بدهید... در همۀ این برخوردها امام روی این نکته تأکید دارد که ما همه قبل از هر چیز انسانیم.
این نهضت دارای جنبۀ تقدس و فراعقلانی و فوق بشری نیز هست. این ابعاد را چگونه تحلیل میکنید.
󠆿 بهنظر من آن ابعاد، ابعادی نیست که ما بتوانیم آن را تحلیل کنیم. ابعاد حادثۀ عاشورا را اگر طوری مطرح کنیم که خاصیت اسوه بودن نداشته باشد، برای جامعۀ انسانی امروز بهرهای ندارد. ما باید عاشورا را به گونهای تفسیر کنیم که جامعۀ امروز از آن درسهای اخلاقی و تربیتی و انسانی بگیرد. واقعاً جای تعجب است که ما شخصیتهایی مانند امام حسین و ائمه را داریم و در عین حال مبتلا به سوء اخلاق هستیم. راز این قضیه چیست؟ بهدلیل اینکه غالباً از شخصیت و زندگی آنان تفسیرهای متافیزیکی و ماورای طبیعی کرده و آنها را در هالهای ما فوق بشری پیچیدهایم که در تأسی خویش به آنان را بستهایم.
مجموعه مقالات دومین کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورا و مجموعه مصاحبه هادفتر سومصفحه 317
برای تحلیل حادثۀ عاشورا روش پیشنهادی شما چیست؟
󠆿 عرفان و باطنگرایی و تماس با اندرون بشر و دل و کانون وجود آدمی، مسئلهای است که در همۀ ادیان وجود دارد و بخصوص در مسیحیت در سطح بسیار راقی و عالی است. سابقهای هم در ایران و هند دارد. بنده بدون هیچ تعصبی عقیده دارم که عرفان شیعی، عرفانی است کاملاً ملایم و آرامبخش از یک سو و پرشور و حماسی از سوی دیگر، و انسان را آن چنان اوج میدهد که در هیچیک از مکتبهای دیگر نظیر آن دیده نمیشود. اسلام واقعی همان اسلامی است که اهلبیت(ع) معرفی کردند، بخصوص در ادعیهشان، در مناجاتشان و در عملشان. عرفان عملی اهل بیت نمونههای کامل تربیتی است و ما باید این عرفان را معرفی کنیم.
پس میخواهید بفرمایید که بهترین شیوۀ تحلیل حادثۀ عاشورا هم همین زبان است؟
󠆿 مطلبی که بنده در ابتدای سخن طرح کردم همین بود. عرفان چه میکند؟ فرق عرفان با راههای دیگر این است که راه تربیت و سعادت انسان را از درون میداند. در شیوههای دیگر، بشر موجودی است که از بیرون باید بر فرقش بکوبند و او اطاعت کند، اما جهانبینی عرفانی معتقد است که انسان مانند یک بذر است، اگر در درون خاک قرار بگیرد، فقط کافی است موانع رشد او را بردارند. در این صورت خود از درون رشد میکند و راه خود را مییابد. این مکتب نقش انبیا در تربیت انسان را نقش باغبان میداند، نه نقش معلم. نقشی که باغبان در رویِشِ گیاه دارد؛ این است که موانع رشد و رویش آن را برمیدارد و آن را در محیط مناسب قرار میدهد. رسیدن انسان به مرتبهای که حاضر به فداکاری و جانفشانی در راه هدف بشود، نشاندهندۀ جهتدار بودن حرکت انسانی است.
اگزیستانسیالیست هم ممکن است دست به چنین کاری بزند. او هم معتقد به درونگرایی و اصالت انسان است. تفاوتش با ما در این است که مرگ را پایان راه انسان میداند. چنین موجودی هیچگاه حاضر نیست خود را قربانی انسانهای دیگر کند.
یاسپرس و کییر که گارد چطور؟
󠆿 هرکدام از اینها که معتقد باشند، انسان آفریده و موجودی از جای دیگر است و
مجموعه مقالات دومین کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورا و مجموعه مصاحبه هادفتر سومصفحه 318
جرقههای کمال را در خود دارد و مسیر حرکت او انجامی دارد، این همان عرفانی است که اسلام مطرح میکند، امّا یک اگزیستانسیالیست الحادی اگر هم دست به فداکاری بزند، دچار اشتباه و بی خیالی شده است. امّا در انقلابهای شیعی، فداکاری و جانبازی حرکتی براساس امر الهی و در راستای کمال انسان است. توی مکتبها مثلاً فرض کنید بودا، در مکتب بودا نیز تفکر عرفانی وجود دارد. من در کتاب مطالعات تطبیقی در فلسفۀ اسلامی مکتب بودیسم را از نظر تصوف و عرفان با عرفان اسلامی مقایسه کردم. آنجا «نیروانا» مجهول است؛ معلوم نیست به کجا میرسد.
چندی قبل کنفرانسی در کانادا برگزار شد تحت عنوان خودکشی. در آن کنفرانس عدۀ زیادی از «بودیسم»ها مقاله ارائه داده بودند دربارۀ اینکه سعادت انسان در این است که خودش را بکشد و از این جهان برود. حال خودکشی در مکتب بودیسم را با شهادتی که در عرفان اسلامی هست مقایسه کنید، چقدر تفاوت دارد! او میخواهد به یک «نیروانای» مجهول برسد، اما عرفان شیعی هر فداکاری و ایثاری که در آن هست چقدر زیباتر و مقدستر است؟! آن شور و عشقی که در سربازان امام حسین(ع) در شب عاشورا دیده میشود؛ آن احساس قربی که سالک هر چه نزدیکتر میشود آتش عشق در او تیزتر میشود... در عرفان نظری ممکن است این مسائل مطرح شده باشد، اما در داستان عاشورا چنین شور و عشقی را بهصورت عینی و عملی مییابیم.
از بیانات شما اینطور برداشت میشود که بهترین شیوۀ تحلیل نهضتهای الهی و بخصوص انقلابهای شیعی روش انسان شناسی است؟
󠆿 بله، ما در قدم اول باید انسان را تفسیر کنیم. چون همانطور که در ابتدای سخن عرض کردم، انسان پیش از آنکه دیندار باشد، انسان است. قرآن چگونه انسان را معرفی میکند و هدف تربیت او را چه میداند؟ ما در نماز میگوییم، خداوند رحمن و رحیم است. رحمن و رحیم را مسیحی هم معتقد است، ولی فرق ما با آنها در جملۀ بعد است: ربالعالمین. خدا برای ما ربّ است و این فرق عرفان اسلامی با عرفان مسیحی است. در عرفان اسلامی خدا مربی انسان است. رابطۀ خدا با انسان نقش تربیتی دارد: مالک یومالدین؛ خداوند انسان را از طریق قوانین و احکام الهی راه میبرد، نه تنها با انس و محبت درونی.
مجموعه مقالات دومین کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورا و مجموعه مصاحبه هادفتر سومصفحه 319
برای تحلیل انقلابها باید ابتدا انسان را از دید قرآن معنا کرد؛ خدا را معنا کرد؛ صفات خدا را معنا کرد. اینکه مسیر انسان چیست و چگونه میتواند از طریق خدا و صفات خدا و انس با او به کمال برسد.
حضرت سیدالشهداء(ع) در آخرین لحظات زندگیش برای عبادت و اقامۀ نماز از دشمن مهلت میگیرد، درحالی که به نهایت درجۀ کمال رسیده است، زیرا از جانفشانی و قربانی شدن در راه خدا چیزی بالاتر نیست. این عملکرد حضرت چه سیره و پیام تربیتی را به ما ارائه میدهد؟
󠆿 ما رابطۀ انسان و خدا را دو گونه میتوانیم تصور کنیم. باید ببینیم که اهل بیت کدام یک از این دو را امضاء کردهاند. یک نوع رابطه ترس است، مانند ترس انسان از پلیس که او را در برابر خطاها مجازات میکند؛ و دیگری رابطۀ انس است؛ یعنی خدا، خدای ترس نیست، خدای انس است، رحمن و رحیم است. اگر انسان خدا را طوری شناخت که عاشق او شد، عبادت او نه از روی خوف و نه جهت پاداش است. عبادت او از سر عشق است. مانند عاشقی که برای معشوقش شعر میخواند و او را میستاید. عاشق نمیتواند معشوق خود را نستاید. اگر چنین شد عبادت معنای دیگری پیدا میکند. عبادت برای عابد عین لذت میشود. این همه ناله و استغاثه و اظهار توبه که در ادعیۀ ما وجود دارد، با اینکه ما میدانیم پیشوایان ما معصوم بودند و گناهی مرتکب نشده بودند برای چیست؟ ما جز اینکه با معیارهای عرفان و سلوک این موارد را معنا کنیم، راه دیگری نداریم.
عبدالرحمن جامی دربارۀ قرب و ناله و سوز سالک قطعهای دارد:
والی مصر ولایت ذوالنّون آن به اسرار حقیقت مشحون
گفت در مکه مجاور بودم در حرم حاضر و ناظر بودم
ناگه آشفته جوانی دیدم چه جوان سوخته جانی دیدم
لاغر و زرد شده همچو هلال کردم از وی به سر مهر سئوال
که مگر عاشقی ای شیفته مرد که بدین گونه شدی لاغر و زرد
گفت آری به سرم شور کسی است که ورا عاشق رنجور بسی است
گفتمش یار به تو نزدیک است یا چو شب، روزت از او تاریک است؟
گفتمش یکدل و یکروست تو را یا ستمکار و جفاجوست تو را؟
مجموعه مقالات دومین کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورا و مجموعه مصاحبه هادفتر سومصفحه 320
گفت هستیم به هر شام و سحر به هم آمیخته چون شیر و شکر
گفتمش یار تو ای فرزانه در کنار تو بود همواره
لاغر و زرد شده بهر چه ای؟ تن همه درد شده بهر چه ای؟
محنت قرب ز بُعد افزون است دلم از محنت قربش خون است
عبادت بزرگان ما از این سنخ است. عبادت امام حسین(ع) در صحرای عرفات یا در میدان کربلا البته از این نظر میتواند جنبۀ آموزنده داشته باشد که به مردم بفهماند امام تنها یک انقلابی محض نیست. او در راه خدا و برای خدا بپا خاسته است. امّا از بُعد آموزندگی آن که بگذریم واقع مطلب این است که آن عبادت و راز و نیاز یک حالت وجد است که به عارفان دست میدهد. این گونه عبادتها مقدمۀ قرب و وصال است؛ یعنی سالک به رتبهای رسیده که نمیتواند از توصیف و ستایش معشوق خود و راز و نیاز به او خودداری کند.
دربارۀ پیوند انقلاب اسلامی ایران با نهضت عاشورا اگر مطلبی هست، بفرمایید.
󠆿 در انقلاب ایران، آنچه را هرگز نمیتوان انکار کرد، سهم عمدۀ تربیت شدگان مکتب حسینی است. از روز اول – زمانی که در صحن مطهر حضرت معصومه(س) امام را گرفتند، مردمی که به داخل صحن میآمدند همه یا حسین میگفتند و این قیام از ابتدا به نام امام حسین برپا شد و از همان سال که امام تبعید شد، دستهها کنترل میشدند.
تأثیر عاشورا را در تداوم انقلاب اسلامی چگونه میدانید؟
󠆿 در تداوم انقلاب، در قصۀ جنگ، فرهنگ عاشورا نقش عمدهای داشت. جمهوری اسلامی باید هم چارچوب و ظواهر شریعت و هم بطون اسلام را عینیت ببخشد. جمهوری اسلامی باید به معنای کامل ولوی باشد؛ ولایت به معنای جامع کلمه، نهتنها به معنای حکومت. در جمهوری اسلامی، مسئولان باید در درجۀ اول از کمال انسانی برخوردار باشند. به اعتقاد بنده اخلاق گفتنی و تبلیغ کردنی نیست؛ اخلاق انتقال درونی است و شیعه اخلاق را انتقال داده است. انسان کامل اخلاق را به دیگران انتقال میدهد، نه فقط آن را تبلیغ میکند. حکومت و ولایت باید در درجۀ اول، ولایت ارزشها و اسوههای اخلاقی باشد.
مجموعه مقالات دومین کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورا و مجموعه مصاحبه هادفتر سومصفحه 321
مجموعه مقالات دومین کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورا و مجموعه مصاحبه هادفتر سومصفحه 322