فصل اول: علل و عوامل قیام عاشورا

‏ ‏

     فصل اول

 

علل و عوامل قیام عاشورا

‏ ‏

‏ ‏

‏در صدر اسلام پس از رحلت پیمبرِ ختمی ـ پایه گذار عدالت و آزادی ـ‏‎ ‎‏می رفت که با کجرویهای بنی امیه اسلام در حلقوم ستمکاران فرو رود و‏‎ ‎‏عدالت در زیر پای تبهکاران نابود شود که سیدالشهدا نهضت عظیم‏‎ ‎‏عاشورا را برپا نمود.(10)‏

6 / 10 / 57 

*  *  *

‏ ‏

‏حکومت جائرانۀ یزیدیان که می رفت تا قلم سرخ بر چهرۀ نورانی اسلام‏‎ ‎‏کشد وزحمات طاقتفرسای پیامبر بزرگ اسلام ـ صلی الله علیه و آله و‏‎ ‎‏سلم ـ و مسلمانان صدر اسلام و خون شهدای فداکار را به طاق نسیان‏‎ ‎‏سپارد و به هدر دهد.(11)‏

6 / 3 / 61 

*  *  *

‏ ‏

‏مکتبی که می رفت با کجرویهای تفالۀ جاهلیت و برنامه های حساب شدۀ‏‎ ‎

کتابقیام عاشورا در کلام و پیام امام خمینی (س)صفحه 29
‏احیای ملیگرایی و عروبت با شعار «لا خَبَرٌ جاءَ وَلا وَحْیٌ نَزَلْ»‏‎[1]‎‏ محو و‏‎ ‎‏نابود شود، و از حکومت عدل اسلامی یک رژیم شاهنشاهی بسازد و‏‎ ‎‏اسلام و وحی را به انزوا کشاند؛ که ناگهان شخصیت عظیمی که از عصارۀ‏‎ ‎‏وحی الهی تغذیه و در خاندان سید رُسل محمد مصطفی و سید اولیا علی‏‎ ‎‏مرتضی، تربیت و در دامن صدیقۀ طاهره، بزرگ شده بود قیام کرد و با‏‎ ‎‏فداکاری بی نظیر و نهضت الهی خود، واقعۀ بزرگی را به وجود آورد.(12)‏

26 / 3 / 59 

*  *  *

‏ ‏

‏بنی امیه قصد داشتند که اسلام را از بین ببرند.(13)‏

26 / 2 / 62 

*  *  *

‏ ‏

‏رژیم منحط بنی امیه می رفت تا اسلام را رژیم طاغوتی، و بنیانگذار اسلام‏‎ ‎‏را بر خلاف آنچه بوده معرفی کند. معاویه و فرزند ستمکارش به اسم‏‎ ‎‏خلیفۀ رسول الله با اسلام آن کرد که چنگیز با ایران؛ و اساس مکتب وحی‏‎ ‎‏را تبدیل به رژیم شیطانی نمود.(14)‏

6 / 4 / 58 


کتابقیام عاشورا در کلام و پیام امام خمینی (س)صفحه 30
‏حضرت سیدالشهدا ـ سلام الله علیه ـ دیدند که معاویه و پسرش، خداوند‏‎ ‎‏لعنتشان کند، اینها دارند مکتب را از بین می برند؛ دارند اسلام را وارونه‏‎ ‎‏جلوه می دهند. اسلامی که آمده است برای اینکه انسان درست کند،‏‎ ‎‏نیامده است قدرت برای خودش درست کند، آمده انسان درست کند،‏‎ ‎‏اینها، این پدر و پسر، ـ مثل این پدر و پسر‏‎[2]‎‏ ـ اسلام را وارونه داشتند‏‎ ‎‏نشان می دادند. شرب خمر می کردند، امام جماعت هم بودند! مجالسشان‏‎ ‎‏مجالس لهو و لعب بود، همه چیز تویش بود، دنبالش هم جماعت بود،‏‎ ‎‏امام جماعت هم می شدند. امام جماعت قمارباز! امام جمعه هم بودند و‏‎ ‎‏منبر هم می رفتند و اهل منبر هم بودند. منبر هم می رفتند! به اسم خلافت‏‎ ‎‏رسول الله بر ضد رسول الله قیام کرده بودند. فریادشان «لا اله الا الله » بود، و‏‎ ‎‏بر ضد الوهیت قیام کرده بودند. اعمالشان، رفتارشان رفتار شیطانی، لکن‏‎ ‎‏فریادشان فریاد خلیفۀ رسول الله !(15)‏

7 / 4 / 58 

*  *  *

‏ ‏

‏یزید هم یک قدرتمند بود و یک سلطان بود و ـ عرض می کنم که ـ همۀ‏‎ ‎‏بساط سلطنت را یزید داشت. بعد از معاویه او بود دیگر. حضرت‏‎ ‎‏سیدالشهدا به چه حجت با سلطان عصرش طرف شد؟ با «ظل الله » طرف‏‎ ‎‏شد؟! «سلطان را نباید دست زد»! به چه حجت با سلطان عصرش طرف‏‎ ‎‏شد؟ سلطان عصری که شهادتیْن را می داد و می گفت من خلیفۀ پیغمبر‏‎ ‎‏هستم! برای اینکه یک آدم قاچاق بود! برای اینکه یک آدمی بود که‏

کتابقیام عاشورا در کلام و پیام امام خمینی (س)صفحه 31
‏می خواست این ملت را استثمار کند، می خواست بخورد این ملت را،‏‎ ‎‏منافع ملت را می خواست خودش بخورد و اتباعش بخورند.(16)‏

14 / 8 / 57 

*  *  *

‏ ‏

‏سلطنت و ولایتعهدی همان طرز حکومت شوم و باطلی است که حضرت‏‎ ‎‏سیدالشهدا(ع) برای جلوگیری از برقراری آن قیام فرمود و شهید شد.‏‎ ‎‏برای اینکه زیر بار ولایتعهدی یزید نرود و سلطنت او را به رسمیت‏‎ ‎‏نشناسد قیام فرمود، و همۀ مسلمانان را به قیام دعوت کرد. اینها از اسلام‏‎ ‎‏نیست. اسلام سلطنت و ولایتعهدی ندارد.(17)‏

‏ ‏

*  *  *

‏ ‏

‏خطری که معاویه و یزید برای اسلام داشتند این نبود که غصب خلافت‏‎ ‎‏کردند؛ این یک خطر، کمتر از آن بود؛ خطری که اینها داشتند این بود که‏‎ ‎‏اسلام را به صورت سلطنت در می خواستند بیاورند، می خواستند‏‎ ‎‏معنویت را به صورت طاغوت درآورند، به اسم اینکه «ما خلیفۀ رسول الله ‏‎ ‎‏هستیم» اسلام را منقلب کنند به یک رژیم طاغوتی. این مهم بود. آنقدری‏‎ ‎‏که این دو نفر ضرر به اسلام می خواستند بزنند یا زدند جلوتری ها آنطور‏‎ ‎‏نزدند. اینها اصل اساس اسلام را وارونه می خواستند بکنند. سلطنت بود،‏‎ ‎‏شرب خمر بود، قمار بود در مجالسشان. «خلیفۀ رسول الله » و در مجلسِ‏‎ ‎‏شرب خمر؟! و در مجلس قمار؟! و باز «خلیفۀ رسول الله » نماز هم می رود‏‎ ‎‏در جماعت می خواند! این خطر از برای اسلام خطر بزرگ بود. این خطر‏

کتابقیام عاشورا در کلام و پیام امام خمینی (س)صفحه 32
‏را سیدالشهدا رفع کرد. قضیه قضیۀ غصب خلافت فقط نبود.‏‎ ‎‏قیام سیدالشهدا ـ سلام الله علیه ـ قیام بر ضد سلطنت طاغوتی بود.‏‎ ‎‏آن سلطنت طاغوتی که اسلام را می خواست به آن رنگ درآورد که‏‎ ‎‏اگر توفیق پیدا می کردند، اسلام یک چیز دیگری می شد. اسلام‏‎ ‎‏می شد مثل رژیم 2500 سالۀ سلطنت. اسلامی که آمده بود و‏‎ ‎‏می خواست رژیم سلطنتی را و امثال این رژیمها را به هم بزند و یک‏‎ ‎‏سلطنت الهی در دنیا ایجاد کند، می خواست «طاغوت» را بشکند و «الله »‏‎ ‎‏را جای او بنشاند، اینها می خواستند که «الله » را بردارند، «طاغوت» را‏‎ ‎‏جایش بنشانند. همان مسائل جاهلیت و همان مسائل سابق. کشته شدن‏‎ ‎‏سیدالشهدا ـ سلام الله علیه ـ شکست نبود چون قیامْ لله بود، قیامِ لله ‏‎ ‎‏شکست ندارد.(18)‏

8 / 3 / 58 

*  *  *

‏ ‏

‏آنها می خواستند اصل اسلام را ببرند و یک مملکت عربی درست کنند و‏‎ ‎‏این کارشان اسباب این شد که عرب و عجم و همه، همۀ مسلمین توجه‏‎ ‎‏پیدا کردند که نه، قضیه، قضیۀ عربیّت و عجمیّت و فارسیّت و اینها نیست،‏‎ ‎‏قضیۀ خدا و اسلام است.(19)‏

14 / 8 / 59

*  *  *

‏ ‏

‏سیدالشهدا هم چون دید اینها دارند مکتب اسلام را آلوده می کنند، با اسم‏‎ ‎‏خلافت اسلام خلافکاری می کنند و ظلم می کنند و این منعکس می شود‏

کتابقیام عاشورا در کلام و پیام امام خمینی (س)صفحه 33
‏در دنیا که خلیفۀ رسول الله دارد این کارها را می کند، حضرت سیدالشهدا‏‎ ‎‏تکلیف برای خودشان دانستند که بروند و کشته هم بشوند؛ و محو کنند‏‎ ‎‏آثار معاویه و پسرش را.(20)‏

13 / 4 / 58

*  *  *

‏ ‏

‏حضرت سیدالشهدا عدد کمی، با یک عدد کمی حرکت کردند و مقابل‏‎ ‎‏یزید که خوب یک حکومت قلدری بود، یک حکومت مقتدری بود و‏‎ ‎‏اظهار اسلام هم می کرد، اظهار اسلام هم می کرد و از قوم و خویشهای‏‎ ‎‏خود اینها هم بود؛ در عین حالی که اظهار اسلام می کرد و حکومتش ـ به‏‎ ‎‏خیال خودش ـ حکومت اسلامی بود و خلیفۀ رسول الله ـ به خیال خودش ـ‏‎ ‎‏بود لکن اشکال این بود که یک آدم ظالمی است که بر مقدرات یک‏‎ ‎‏مملکت، بدون حقْ تسلط پیدا کرده است. اینکه حضرت ابی عبدالله ‏‎ ‎‏ـ علیه السلام ـ نهضت کرد و قیام کرد با عدد کم در مقابل این، برای این‏‎ ‎‏[‏‏بود‏‏]‏‏ که گفتند تکلیف من این است که استنکار کنم از این، نهی از منکر‏‎ ‎‏کنم.(21)‏

11 / 9 / 57 

*  *  *

‏ ‏

‏سیدالشهدا ـ سلام الله علیه ـ وقتی می بیند که یک حاکم ظالمی،‏‎ ‎‏جائری، در بین مردم دارد حکومت می کند، تصریح می کند حضرت که‏‎ ‎‏اگر کسی ببیند که یک حاکم جائری در بین مردم حکومت می کند، ظلم‏‎ ‎‏دارد به مردم می کند، باید مقابلش بایستد و جلوگیری کند هر قدر که‏

کتابقیام عاشورا در کلام و پیام امام خمینی (س)صفحه 34
‏می تواند؛ با چند نفر، با چندین نفر، که در مقابل آن لشکر و بساط، هیچ‏‎ ‎‏نبود.(22)‏

3 / 8 / 57 

*  *  *

‏ ‏

‏ایشان در یکوقتی این مطلب را فرموده اند که وقتی که قیام کرده اند و‏‎ ‎‏نهضت کرده اند در مقابل یزید و این سلطان جائر، با یک عدد کمی در‏‎ ‎‏مقابل یک عدۀ کثیری و در مقابل ابرقدرتی، که در آن وقت همۀ مواضع‏‎ ‎‏قدرت دستش بوده است، که عذر را از ما ساقط کند که ما بگوییم که مثلاً‏‎ ‎‏ما عددمان کم بود؛ ما زورمان کم بود. این را در وقتی ایشان فرموده اند که‏‎ ‎‏می خواستند قیام کنند بر ضد سلطان جائرِ وقتشان. خطاب کردند به مردم‏‎ ‎‏و خطبه خواندند؛ و علتِ قیام است، اینکه چرا من در مقابل این آدم قیام‏‎ ‎‏کردم برای اینکه این، عهد خدا را شکسته است و سنت پیغمبر را مخالفت‏‎ ‎‏کرده است و حرمات الله تعالی را نَکْث کرده است و نقض کرده است، و‏‎ ‎‏پیغمبر فرموده است هرکس ساکت بنشیند و تغییر ندهد این را، جایش‏‎ ‎‏جای همان یزید است در جهنم. جایی که یزید دارد، کسی که سکوت کند‏‎ ‎‏جایش جای اوست.‏‎[3]‎


کتابقیام عاشورا در کلام و پیام امام خمینی (س)صفحه 35
‏    ‏‏حالا ما ببینیم چه کرده است که حضرت سیدالشهدا ـ سلام الله علیه ـ‏‎ ‎‏در مقابلش قیام کردند و همچو مطلبی را فرموده اند و برنامه داده اند.‏‎ ‎‏حضرت سیدالشهدا مطلبی را که فرموده اند، این مال همه است. یک‏‎ ‎‏مطلبی است عمومی: مَنْ رَأیٰ هر که ببیند، هرکسی ببیند یک سلطان‏‎ ‎‏جائری اینطور اتصاف به این امور را دارد، و در مقابلش ساکت بنشیند، نه‏‎ ‎‏حرف بزند و نه عملی انجام بدهد، این آدم جایش جای همان سلطان‏‎ ‎‏جائر است. یزید یک آدمی بود که به حَسَب ظاهر متشبث به اسلام بود و‏‎ ‎‏خودش را خلیفۀ پیغمبر حساب می کرد و نماز هم می خواند و همۀ این‏‎ ‎‏کارهایی که ماها می کنیم آن هم می کرد؛ اما چه می کرد؟ اما از آن طرف‏‎ ‎‏معصیتْ کار بود؛ مخالف سنت رسول الله می کرد. رسول الله سنتش این‏‎ ‎‏است که باید با مردم چه جور عمل بکنند، او خلافش عمل می کرد؛ باید‏‎ ‎‏حفظ دِماء مسلمین بشود، او دماء مسلمین را می ریخت؛ باید مال مسلمین‏‎ ‎‏هدر نرود، او هدر می داد مال مسلمین را. همین شیوه ای که پدرش معاویه‏‎ ‎‏هم داشت و امیرالمؤمنین هم قیام کرد در مقابل او. منتها حضرت امیر‏‎ ‎‏لشکر هم داشت ولی سیدالشهدا عدد خیلی کمی ‏‏[‏‏داشت‏‏]‏‏ در مقابل یک‏‎ ‎‏ابرقدرت.(23)‏

18 / 9 / 57 

*  *  *

‏آن روزی که وجهۀ اسلام بخواهد درش خدشه وارد بشود، آن روز است‏

کتابقیام عاشورا در کلام و پیام امام خمینی (س)صفحه 36
‏که بزرگان اسلام جانشان را دادند برای آن. در زمان معاویه و در زمان پسر‏‎ ‎‏خلف معاویه مسأله اینطور بود که چهرۀ اسلام را اینها داشتند قبیح‏‎ ‎‏می کردند. به عنوان خلیفة المسلمین، به عنوان خلیفۀ رسول الله آن جنایات‏‎ ‎‏را می کردند. مجالسشان، مجالس چه بود. اینجا بود که تکلیف اقتضا‏‎ ‎‏می کرد برای بزرگان اسلام که مبارزه کنند و معارضه کنند؛ و این چهرۀ‏‎ ‎‏قبیحی که اینها دارند از اسلام نشان می دهند و اشخاص غافل ممکن‏‎ ‎‏است که خیال کنند که اسلام خلافتش همین است که معاویه دارد و یزید‏‎ ‎‏دارد، این است که خطر می اندازد اسلام را و این است که مجاهده برایش‏‎ ‎‏باید کرد، ولو انسان به کشتن برود.(24)‏

8 / 3 / 58 

*  *  *

‏ ‏

‎ ‎

کتابقیام عاشورا در کلام و پیام امام خمینی (س)صفحه 37

  • )) پاره ای است از این بیت شعر عبدالله بن زَبْعَری:               لَعِبَتْ هاشِمُ بِالمُلْکِ فَلاٰ          خَبَرٌ جاءَ و لاٰ وَحْیٌ نَزَل     (قبیلۀ بنی هاشم با سلطنت بازی کردند. پس نه خبری آمد و نه وحی ای نازل گشت). آمده است که یزید ـ لعنت خدا بر او باد ـ  آنگاه که اهل بیت عصمت(ع) را در شام بر وی وارد کردند با چوب بر دندانهای سر مطهر اباعبدالله (ع) می زد و این شعر را بر زبان می راند.علامه شعرانی؛ دمع السجوم فی ترجمة نفس المهموم؛ ص 252.
  • )) رضاخان پهلوی و پسرش محمدرضا.
  • )) قال ابو مِخْنَفٍ عن عقبة بِن أبِی العیزارِ: اِن الحسَین خَطَبَ اصحابَه و اصحابَ الْحرّ بالبَیْضة فَحَمدالله و أثنیٰ علیه ثم قالَ: ایّها الناسُ اِنَّ رسولَ الله ـ صلَّی الله ُ علیه و آله و سَلَّم ـ قال: مَنْ رأیٰ سُلْطاناً جائِراً مُسْتَحِلاً لِحُرُم الله ، ناکِثاً لِعَهْدالله ، مُخالِفاً لِسُنَّةِ رسولِ الله ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ یَعمَلْ فی عِبادِالله بِالإِثمِ و العُدْوانِ؛ فَلَمْ یُغَیَّرْ علیه بِفعْلٍ و لا قَوْل کانَ حَقّاً علَی الله ِ أنْ یُدخِلَه مدْخَلَه. ابو مِخْنَف از ابو العیزار نقل کرد که حسین(ع) در منطقه «بیضه» برای همراهان خود و حرّ خطبه خواند؛ پس خداوند را شکر گزارد و او را ستود. سپس گفت: ای مردم همانا پیامبر خدا(ص) گفت هر کس سلطان ستمگری را ببیند که حرامهای خدا را حلال می شمرد و پیمان خدا را می شکند و با سنت پیامبر خدا(ص) مخالفت می ورزد و با گناه و دشمنی در میان بندگان خدا حکم می راند؛ پس او را با کردار و گفتار انکار نکند، بر خدا لازم است که او را به جایی که آن سلطان را برده است، ببرد. تاریخ طبری؛ ج 4، ص 304.