مجموعه مقالات کنگره بین المللی تبیین انقلاب اسلامی

علل ناکامی گروههای چریکی مارکسیستی

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

علل ناکامی گروههای چریکی مارکسیستی در بسیج انقلابی توده ها (سالهای 57ـ1342)

‏اسماعیل حسن زاده‏‎[1]‎

‏ ‏

خلاصه مقاله

‏مبارزه مسلحانه در ایران دوره پهلوی دوم تا حدّی با حضور گروههای چپ‏‎ ‎‏مارکسیستی عجین بوده است. در این مقاله ناکامی این گروهها در بسیج توده ها‏‎ ‎‏مفروض تلقی شده است. نگارنده با چنین پیش فرضی به تحلیل علل این ناکامی‏‎ ‎‏پرداخته است. این علل در دو دسته: 1) مشکلات ایدئولوژیکی و 2) مشکلات‏‎ ‎‏ساختاری، تقسیم بندی و تحلیل شده است. جهت روشن شدن هر چه بهتر‏‎ ‎‏تحلیل، گهگاه فی مسلحانه مارکسیستها با مشی غیر مسلّحانه نیروهای مذهبی‏‎ ‎‏مقایسه شده است. ‏

‏ ‏

مقدمه

‏ایجاد دگرگونیهای اجتماعی ـ سیاسی اصولاً با توسل به یکی از دو استراتژی زیر‏‎ ‎‏صورت می گیرد: 1ـ استراتژی نگرشی: یعنی ایجاد دگرگونی از طریق آگاهی بخشی بلند‏‎ ‎‏مدت، اقناع و اعتماد و ایجاد تغییر در ارزشها و نگرشها.‏

‏2ـ استراتژی قدرت مدارانه: یعنی ایجاد دگرگونی از طریق کاربرد زور و قدرت.‏1

‏استراتژی دوم معمولاً در جنبشهای اجتماعی به کار می رود. تاکتیکهای استراتژی‏

ایدئولوژی رهبری و فرآیند انقلاب اسلامیج. 1صفحه 391
‏قدرت مدارانه به دو دسته خشونت آمیز و غیر خشونت آمیز قابل تقسیم هستند.‏‎ ‎‏طرفداران تاکتیکهای قهرآمیز تمامی راههای مسالمت آمیز را برای ایجاد دگرگونی و اقناع‏‎ ‎‏هیأت حاکمه ضعیف و ناکافی می دانند. محتملاً این تصور از ساخت سیاسی‏‎ ‎‏انعطاف ناپذیر حاکم و سرسختی هیأت حاکمه و گروههای حامی رژیم ناشی می شود.‏‎ ‎‏طرفداران مبارزۀ خشونت آمیز، ترور شخصیتهای کلیدی حکومت را نقطۀ عطف‏‎ ‎‏تحریک احساسات توده ها و آگاهی بخشی به آنها تلقی می کنند به عبارت دیگر تنها راه‏‎ ‎‏رهایی را «مبارزه مسلحانه» یا «مشی چریکی» می دانند. انقلابیون طرفدار تاکتیکهای غیر‏‎ ‎‏خشونت آمیز، در عین حال که از انعطاف ناپذیری ساخت سیاسی حاکم مطلع هستند، اما‏‎ ‎‏استفاده از خشونت را عامل پیدایش دگرگونیهای پایدار نمی دانند و معتقدند تاکتیکهای‏‎ ‎‏خشونت آمیز خود ممکن است پیامدهای نامطلوبی داشته باشد. به نظر آنان تاکتیکهای‏‎ ‎‏غیرخشونت آمیز مانند عدم همکاری با رژیم حاکم، اعتصاب و تحصّن، امتناع از حضور‏‎ ‎‏در مراکز کاری، تحریم سیاسی، راهپیمایی، اعتصاب غذا در آگاهی بخشی توده ها و‏‎ ‎‏برانگیختن احساسات آنان تأثیر بیشتری می گذارد و همچنین سریع تر از تاکتیکهای‏‎ ‎‏خشونت آمیز در صفوف طرفداران رژیم حاکم اختلاف ایجاد کرده، آنها را به پذیرش‏‎ ‎‏نسبی درخواستهای معترضان وادار می سازد. این شیوه مبارزه به سیاست سرکوب و‏‎ ‎‏خشونت رژیم حاکم توجیه قانونی نمی دهد و در صورت اتخاذ چنین سیاستی از سوی‏‎ ‎‏رژیم، افکار عمومی را علیه آن برمی انگیزد. در حالی که شیوۀ قهرآمیز، از یک سو به‏‎ ‎‏کارگیری خشونت توسط رژیم برای سرکوب اعتراضات را مشروعیت می بخشد و از‏‎ ‎‏سوی دیگر، رژیم با در اختیار داشتن رسانه های تبلیغی جمعی به آسانی افکار عمومی‏‎ ‎‏را منحرف ساخته، دست یازندگان به قهر و خشونت را «اخلال گران نظم و امنیت‏‎ ‎‏عمومی» قلمداد می کند. ‏

‏در دو دهۀ آخر سلطنت محمدرضا شاه استفاده از تاکتیکهای خشونت آمیز در میان‏‎ ‎‏مخالفان جوان از رونق بسزایی برخوردار شد. در جریان وقوع انقلاب اسلامی‏‎ ‎‏(7ـ1356) گروههای چریکی مارکسیستی نقش چندانی در بسیج انقلابی توده های مردم‏‎ ‎‏نداشتند این مقاله در پی یافتن پاسخی برای این سؤال است که علل ناکامی گروههای‏‎ ‎‏چریکی مارکسیستی در بسیج انقلابی توده ای چه بود؟ فرضیه ما این است که طرفداران‏

ایدئولوژی رهبری و فرآیند انقلاب اسلامیج. 1صفحه 392
‏مشی مبارزه مسلحانه، از یک سو به دلیل فقدان تحلیل و تبیین صحیح از اوضاع جامعه‏‎ ‎‏ایران و از سوی دیگر به دلیل ضعف سازمانی و رهبری و فقدان وحدت بین گروههای‏‎ ‎‏مارکسیستی و ستیزه های ایدئولوژیکی، توانایی بسیج توده ها را نداشتند.‏

‏ ‏

علل پیدایش مبارزه مسلحانه (مشی چریکی) در ایران 

‏به طور کلی علل شکل گیری مبارزه مسلحانه در دو دهۀ واپسین حکومت پهلوی را‏‎ ‎‏می توان به صورت زیر دسته بندی کرد:‏

‏1) ساخت سیاسی انعطاف ناپذیر و نبود مجاری قانونی برای ابراز مخالفت های‏‎ ‎‏سیاسی‏

‏2) توسعۀ ناموزون و ناهمساز در ساختارهای اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و‏‎ ‎‏سیاسی ‏

‏3) افزایش توقعات ارضاء نشده اقشار مختلف جامعه به دنبال بالارفتن سطح زندگی ‏

‏4) افزایش امید به پیروزی در توسل به زور و خشونت در بخشی از اقشار جامعه با‏‎ ‎‏الهام از شرایط بین المللی جنبشهای رهایی بخش. ‏

‏محمدرضا شاه وارث ساخت سیاسی بسته و انعطاف ناپذیر پدرش بود. رژیم‏‎ ‎‏محمدرضا شاه دو ویژگی عمده داشت: 1) پی گیری نوسازی و ایجاد دگرگونی در‏‎ ‎‏ساختارهای جامعه 2) بهره گیری از خشونت عریان و تمثیل ساخت سیاسی‏‎ ‎‏انعطاف ناپذیر بر جامعه ای در حال انتقال.‏

‏محمدرضا شاه با حرص و ولع سیری ناپذیر توسعۀ اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی‏‎ ‎‏جامعه ر ا دنبال می کرد. کارخانجات صنعتی را وارد کرد. مدارس و دانشگاهها را توسعه‏‎ ‎‏داد تا نیروی متخصص نظام پیچیده صنعتی و اداری جامعه را تأمین کند. ورود‏‎ ‎‏کارخانجات و گسترش کمّی مؤسسات آموزش عالی پیامدهایی اجتناب ناپذیر به دنبال‏‎ ‎‏داشت. از یک سو بر تعداد کارگران اعم از صنعتی و خدماتی افزود و از سوی دیگر،‏‎ ‎‏گسترش طبقه متوسط جدید متشکل از مهندسان، پزشکان، اساتید دانشگاه، معلمان و...‏‎ ‎‏را به دنبال داشت. رژیم در اصلاحات اقتصادی خود، توجهی ویژه به اصلاحات ارضی‏‎ ‎‏از خود نشان داد. اجرای اصلاحات ارضی توسط رژیم گرچه به تضادهای اجتماعی و‏

ایدئولوژی رهبری و فرآیند انقلاب اسلامیج. 1صفحه 393
‏طبقاتی ناشی از حاکمیت نظام ارباب ـ رعیتی پایان داد اما به جای آن تضادهای مربوط به‏‎ ‎‏جوامع شبه مدرن را جایگزین آن ساخت.‏

‏نظام سیاسی حاکم بر ایران در دوران پهلوی دوم نیز همچون دوران پهلوی اول فقط‏‎ ‎‏ظواهر نظام مشروطه، را حفظ کرد. رژیم محمدرضا شاه مجلس سنا، احزاب دولتی،‏‎ ‎‏انجمنهای ایالتی و ولایتی را نیز به نهادهای اولیه مشروطه افزود. اما عملاً تمایلی به‏‎ ‎‏حضور فعال و نظاره گر نهادهای دموکراتیک نداشت، هر چه از زمان می گذشت به همان‏‎ ‎‏اندازه، از کارآیی این نهادها کاسته می شد. اگر شاه در اواسط دهۀ 1330 و اوایل 1340‏‎ ‎‏ش نظام دو حزبی و «دولت حزبی» را «دموکراسی شاهنشاهی واقعی» می دانست که‏‎ ‎‏چنین «دموکراسی نیز از طریق انتخابات عمومی، انتخابات شهرداریها و انجمنها» عملی‏‎ ‎‏می شد؛‏2‏ اما در اوایل دهۀ 1350 ش «دموکراسی در گرسنگی و جهل و انحطاط مادی و‏‎ ‎‏معنوی» را «فقط کاریکاتوری از دموکراسی و خطرناک ترین دشمن آن» معرفی می کرد.‏3‎ ‎‏در این دوره «دموکرسی شاهنشاهی واقعی» در یک نظام تک حزبی یعنی حاکمیت‏‎ ‎‏انحصاری «حزب رستاخیز ملت ایران» تجلی یافت. رژیم برای جامۀ عمل پوشاندن به‏‎ ‎‏«منویات ملوکانه» در تحمیل چنین ساخت سیاسی، از دو نهاد کاملاً متکی به شخص‏‎ ‎‏شاه یعنی ساواک و ارتش بهره می گرفت. گاهی رژیم علیرغم چنین ساخت‏‎ ‎‏انعطاف ناپذیری، تحت شرایط و فشارهای بین المللی به ایجاد فضای باز سیاسی اقدام‏‎ ‎‏می کرد که این عمل وی ناهمسازی و بحران نهفته ساختاری را بیشتر نمایان می ساخت.‏‎ ‎‏چنین اقدامی در نزد مخالفان به ناتوانی رژیم حمل شده، آنان را در مخالفت و مبارزه‏‎ ‎‏برای بدست آوردن آزادیهای بیشتر تحریک می کرد. تکرار این اقدام ناهمساز سیاسی،‏‎ ‎‏توسل به خشونت برای فروپاشی نظم انعطاف ناپذیر توسط مخالفان را اجتناب ناپذیر‏‎ ‎‏می نمود. ‏

‏نوسازی ساختارهای اقتصادی و اجتماعی نه تنها به حل «بحران نهفته ساختاری»‏‎ ‎‏رژیم کمکی نکرد و ثبات سیاسی پدید نیاورد بلکه خود موجد بی ثباتی سیاسی و‏‎ ‎‏خشونت گردید، زیرا با افزایش شهرنشینی، بالارفتن سطح تحصیلات، رفاه اقتصادی،‏‎ ‎‏اجتماعی و افزایش جمعیت، طبقه متوسط جدید که خود مولود فرآیند نوسازی بوده، به‏‎ ‎‏دنبال کسب قدرت سیاسی حرکت کرد. هر چند رژیم در ایجاد رفاه اجتماعی و اقتصادی‏

ایدئولوژی رهبری و فرآیند انقلاب اسلامیج. 1صفحه 394
‏طبقه متوسط جدید می کوشید، اما از دیگر خواستهای این طبقه به ویژه خواسته های‏‎ ‎‏سیاسی آن غافل بود و ساخت سیاسی انعطاف ناپذیر، پاسخ قانع کننده ای به آرزوها و‏‎ ‎‏آمال فزایندۀ گروههای جدید اجتماعی نداشت. به این ترتیب شکافی عمیق میان این‏‎ ‎‏طبقه و حکومت پدید آمد. نیروی مخالف برخاسته از این طبقه، شخص «شاه» را مقصر‏‎ ‎‏همه کاستی های جامعه دانسته او را «دشمن خلق» معرفی می کردند.‏4

‏اصلاحات رژیم در واقع دو دسته از مردم راناراضی ساخت. دسته اول گروهها و‏‎ ‎‏طبقات جدید برآمده از دل اصلاحات بودند که خواهان تسریع روند همه جانبه‏‎ ‎‏اصلاحات بودند. دسته دوم شامل طبقات و عناصر سنتی جامعه نظیر روحانیون و‏‎ ‎‏بازاریان بود که سیاستهای ضد مذهبی رژیم و همچنین برخی سیاستهای اقتصادی و‏‎ ‎‏اجتماعی که موقعیت سنتی آنها را تهدید می کرد باعث نارضایتیشان شده بود و هر دو‏‎ ‎‏گروه کم و بیش از امکان توجه رژیم به خواسته ها و اعتراضاتشان ناامید شده بودند.‏‎ ‎‏قسمتی از طبقه متوسط جدید، ساخت نظام سیاسی حاکم را انعطاف ناپذیر می دانستند و‏‎ ‎‏برای شکستن این جو، راهی جز توسل به خشونت نمی دیدند. طبقات متوسط سنتی نیز‏‎ ‎‏به کلی از رژیم ناامید شده، مأموریت شاه را برای درهم شکستن نظم سنتی جامعه‏‎ ‎‏می دانستند و رژیم پهلوی را ماهیتاً دیکتاتوری و ضدمذهبی معرفی می کردند. اما‏‎ ‎‏قسمت بیشتر این طبقات تحت تأثیر آموزه های مذهبی و روحیۀ خاص خود از مشی‏‎ ‎‏غیرمسلحانه و غیرخشونت آمیز استفاده می کردند. دسته اول (چریکها) با الهام از‏‎ ‎‏موفقیتهای جنبشهای رهایی بخش جهانی امید به پیروزی داشتند در حالی که دسته دوم‏‎ ‎‏ملهم از آموزه های مذهبی چون «پیروزی نهایی حق بر باطل» بودند. به نظر می رسد‏‎ ‎‏تفاوت این منابع الهام بخش در انتخاب نوع مشی مبارزاتی هر یک از آنها تأثیر بسزایی‏‎ ‎‏داشت.‏

‏هم چنان که پیشتر اشاره شد، مشی مبارزه مسلحانه و خشونت آمیز در روند مبارزاتی‏‎ ‎‏خود به پیروزی قابل توجهی دست نیافت و نتوانست توده های جامعه را برای ایجاد یک‏‎ ‎‏انقلاب توده ای بسیج کند. در حالی که رقیب این مشی یعنی مشی غیرمسلحانه یا‏‎ ‎‏غیرخشونت آمیز توفیق بیشتری در این راه کسب کرد. باید گفت، از آنجا که مشی مبارزه‏‎ ‎‏مسلحانه ایران طی دهه های 50 و 1340، برآمده از متون کلاسیک چپ بود و بیشتر‏

ایدئولوژی رهبری و فرآیند انقلاب اسلامیج. 1صفحه 395
‏توسط گروههای مارکسیست بکار گرفته شد، در این مقاله نیز مشخصاً گروههای چریکی‏‎ ‎‏مارکسیست مد نظر می باشد و طرفداران مشی غیرخشونت آمیز نیز علیرغم گستردگی و‏‎ ‎‏دایرۀ شمول آن، عمدتاً شامل عناصر مذهبی بویژه نیروهای سنتی جامعه (روحانیون و‏‎ ‎‏بازاریان) می باشد. ‏

‏ ‏

علل ناکامی چریکهای مارکسیست در بسیج توده ها

الف) تضاد بنیادین اعتقادی و ایدئولوژیک با جامعه

‏امروزه جوامع بشری از تعدد و تنوع ایدئولوژی برخوردار هستند، به سختی می توان‏‎ ‎‏یک جامعۀ تک ایدئولوژیکی پیدا کرد. البته در بسیاری از جوامع یک ایدئولوژی حاکم‏‎ ‎‏است و ایدئولوژیهای دیگر نقش های حاشیه ای و جنبی دارند. هرگاه یک مرامی مدعی‏‎ ‎‏ایجاد انقلاب یا بسیج توده ها شود، باید با ایدئولوژی کل جامعه همسانی داشته باشد یا‏‎ ‎‏دست کم تضاد آشکاری با آن نداشته باشد. ایدئولوژی بسیج درصدد برانگیختن‏‎ ‎‏احساسات توده هاست؛ هرگاه تبلیغات یا سایر ابزار تحریک احساسات با ذهنیت های‏‎ ‎‏توده هم سنخی نداشته باشد، طبعاً در نیل به اهداف خود ناکام خواهد ماند.‏

‏صاحب نظران برای ایدئولوژی بسیج چند کارِ ویژه برشمرده اند که عبارت است‏‎ ‎‏از:‏5

1) نکوهش وضع موجود و یافتن ریشه های نابسامانیهای جامعه و متوجه ساختن همه‎ ‎تقصیرات به سوی یک نهاد و مقام

‏به نظر می رسد، هر دو ایدئولوژی مدعی بسیج توده (مارکسیسم و اسلام)، در ارایۀ‏‎ ‎‏این کار ویژه موفقیتهای زیادی بدست آورده بودند. آنان با ساده سازی پیچیدگیهای‏‎ ‎‏جامعه و عامه فهم کردن دشواریها، واقعیتها را به مردم نشان می دادند. هر دو به‏‎ ‎‏داوریهای ارزشی توجه داشتند. برای این منظور یک نهاد یا مقام را مسئول می دانستد‏‎ ‎‏یعنی شخص شاه و نهاد سلطنت مسبّب همۀ بدبختی ها و نابسامانیهای جامعه معرفی‏‎ ‎‏می شد. اما برد و کارآیی آن دو ایدئولوژی در بسیج توده ها در یک سطح نبود.‏‎ ‎‏تأثیرگذاریشان به امکانات شان بستگی داشت. ایدئولوژی مارکسیستی چریکها، محدود‏‎ ‎‏به یک سلسله محافل پراکندۀ روشنفکری بوده‏6‏ و با اعتقادات توده ها تضاد داشت؛ به‏

ایدئولوژی رهبری و فرآیند انقلاب اسلامیج. 1صفحه 396
‏این دلیل قدرت جذب و اقناع سازی آن به مراتب پایین تر بود. زیرا آموزه های‏‎ ‎‏مارکسیستی چریکها برای اذهان توده های سنتی جامعۀ ایران غریب و نامأنوس بود و به‏‎ ‎‏هیچ وجه نمی توانست از کانونهای بسته و «جدای از تودۀ روشنفکری» فراتر رود. در‏‎ ‎‏حالی که، ایدئولوژی اسلامی به دلیل همخوانی و همسانی با اعتقادات توده ها از برد‏‎ ‎‏بیشتری برخوردار بود عرصه وسیعتری برای فعالیت های خود داشت. گسترۀ فعالیت‏‎ ‎‏آنان نه در سطح یک سازمان و یا در ارتباط یک گروه با گروه دیگر و یا محافل بسته‏‎ ‎‏روشنفکری، بلکه در کل جامعه بود. کانونهای فعالیت مذهبی ها (مساجد، تکایا و‏‎ ‎‏حسینیه ها) برخلاف محافل و تیم های مخفی چریکی، علنی بود و در سطح شهرها و‏‎ ‎‏روستاها گسترده بود. در حالی که ارتباط تیمهای مخفی چریکها در خوف و هراس انجام‏‎ ‎‏می شد.‏

2) ترسیم جامعه مطلوب و تعیین اهداف غایی جنبش

‏طرفداران هر دو ایدئولوژی (اسلامی و مارکسیستی) در آثار متعدد خود تلاش‏‎ ‎‏می کردند تا وضع مطلوب را برای آگاهی بخشی توده ها ترسیم نمایند. اما باید گفت که‏‎ ‎‏ایدئولوژیی می تواند جامعۀ آرمانی برای ترغیب توده ها ترسیم کند که مباینتی با‏‎ ‎‏اعتقادات آنان نداشته باشد. هرگاه ایدئولوژی پرتحرک بدون توجه به مبانی عقیدتی و‏‎ ‎‏فکری توده های مردمی، وضع مطلوبی را ترسیم کند و پذیرش آن دچار مشکل خواهد‏‎ ‎‏شد. زیرا آن جامعۀ آرمانی بر اساس نیازها و خواسته های توده ها وضع نشده، بلکه‏‎ ‎‏تراوشات ذهنی عده ای روشنفکر جدای از توده بوده است. امکان پذیرش ایدئولوژی‏‎ ‎‏مارکسیستی در مقایسه با ایدئولوژی اسلامی، بسیار محدود بوده است. زیرا مؤلفه های‏‎ ‎‏آن با ذهنیت ها و اعتقادات مردم سازگاری نداشت. مؤلفه هایی چون: تضاد طبقاتی،‏‎ ‎‏خودآگاهی طبقاتی، دیکتاتوری پرولتاریا، ماتریالیسم و دیالکتیک و غیره با آگاهیهای‏‎ ‎‏پیشین مردم ارتباط نداشت. در حالی که مؤلفه های ایدئولوژی اسلامی همچون جهاد و‏‎ ‎‏شهادت، بهشت و جهنم، حکومت اسلامی، عدالت و مساوات، جامعۀ توحیدی و...‏‎ ‎‏برای توده های جامعۀ ایران قابل فهم بوده است. بی جا نیست که وقتی میشل فوکو با این‏‎ ‎‏سؤال که «شما چه می خواهید؟»به میان توده های انقلابی در تهران رفت، در کمال حیرت‏‎ ‎‏دید که «چهار پنجم پاسخهای دریافتی عبارت از حکومت اسلامی» بود.‏7‏ پس وقتی‏

ایدئولوژی رهبری و فرآیند انقلاب اسلامیج. 1صفحه 397
‏ایدئولوژی نتواند جامعۀ مطلوب مورد نظر خود را با خواستهای توده ها هماهنگ کند‏‎ ‎‏طبعاً در جلب و جذب توده ها برای بسیج کارآیی نخواهد داشت.‏

3) عرضۀ تبیین تازه ای از تاریخ به سود جنبش و ستایش از گذشته آن

‏طرفداران هر دو ایدئولوژی برای مشروعیت بخشیدن به فعالیت و تکاپوی خود، به‏‎ ‎‏تفسیر و تبیین تازه ای از تاریخ دست زده بودند. در این کوشش ایدئولوژیکی،‏‎ ‎‏مارکسیستها به عرضۀ تاریخی مبادرت کرده بودند که با آگاهی تاریخی توده ها متفاوت و‏‎ ‎‏قهرمانان این تاریخ نوین برای آنان ناآشنا و غریب بوده. مارکسیستها برای آگاهی بخش به‏‎ ‎‏منبع ناب و اولیه ایدئولوژی خود یعنی مارکس، انگلس و لنین اشاره می کردند. این‏‎ ‎‏قهرمانان برای مردم ایران کاملاً ناآشنا بودند و در ذهنیّت توده های سنتی و مذهبی ایران‏‎ ‎‏جایگاهی نداشتند.‏8‏ ‏

‏در حالی که ایدئولوژی اسلامی به یک تبیین نوینی از تاریخ گذشته دست زده بود که‏‎ ‎‏با ذهنیّت و خواستهای توده ها همخوانی داشت. در این تبیین جدید، قهرمانان آشنا و‏‎ ‎‏آموزه های ایدئولوژیکی مأنوس با حفظ اصالت خود، بار معنایی جدید و کارکردنوینی‏‎ ‎‏پیدا می کردند. قهرمانان تاریخ اسلامی همچون پیامبر ‏‏صلی الله علیه و آله‏‏، علی ‏‏علیه السلام‏‏، فاطمه ‏‏علیهاالسلام‏‏،‏‎ ‎‏شهدای کربلا، ابوذر و سلمان و... برای مردم آشنا بودند.‏

‏درک و تحلیل نادرست چریکهای مارکسیست از وضع اعتقادی جامعۀ ایران تا بدان‏‎ ‎‏حدّ بود که آنها در تحلیلهای خود کمترین توجه را به عنصر دین و قشرهای حامل و‏‎ ‎‏حامی دین کرده اند. در تحلیل آنان، طبقات سنتی مذهبی، عناصر میرنده ای تلقی‏‎ ‎‏می شدند که قادر به ایجاد تحول بنیادین ساختارها نبودند. سازمان چریکهای فدایی،‏‎ ‎‏مهمترین مروج مشی چریکی، در تحلیل خود مدعی بود که «قشریون بنا به ماهیت خود‏‎ ‎‏نه می توانند هیچ برنامۀ مشخصی برای اداره جامعۀ وابسته ایران داشته باشند و نه‏‎ ‎‏می توانند اساس آن را دگرگون سازند.»‏9‏ حتی پافراتر گذاشته سابقۀ مبارزۀ مذهبیون با‏‎ ‎‏امپریالیسم را فراموش کرده، اظهار می دارند «در عصر کنونی، مبارزه با امپریالیسم‏‎ ‎‏نمی تواند جدا از مبارزه با سیستم سرمایه داری صورت گیرد چنین مبارزه ای از عهدۀ‏‎ ‎‏قشریون ساخته نیست.»‏10

‏چریکهای فدایی خلق در جای دیگر، اعتقادات مذهبی توده ای مردمی را با بینش‏

ایدئولوژی رهبری و فرآیند انقلاب اسلامیج. 1صفحه 398
‏ویژۀ خود تحلیل کرده، آن را «اوهام خرده بورژوایی» نامیده اند. در قسمتی از این تحلیل‏‎ ‎‏آمده است:‏

‏«در شرایط کنونی ذهن توده ها آن چنان مغلوب اوهام خرده بورژوایی است و خرده‏‎ ‎‏بورژوازی آن چنان با استفاده از وعد و وعید و سنت و مذهب، توده ها را تسخیر کرده‏‎ ‎‏است که نه تنها در تاریخ کشور ما بلکه در جهان هم نمونۀ آن را کمتر می یابیم.»‏11

‏مشی چریکهای مارکسیست به جای آنکه توده ها را در راه انقلاب بسیج کند، اسباب‏‎ ‎‏گریز آنان را فراهم ساخته بود. آنچه از مفهوم «کمونیست» به اذهان توده های سنتی‏‎ ‎‏خطور می کرد این بود که «کمونیست یعنی خدا نیست». پس طبیعی است چنین‏‎ ‎‏ایدئولوژی در مصاف با ایدئولوژی توده ای اسلام تاب مقاومت نخواهد آورد. هر چند‏‎ ‎‏مارکسیستها به ضعفهای خود در اقناع و بسیج توده ها اشاره کرده، فقدان جنبشهای‏‎ ‎‏خودبه خودی مارکسیستی را «نه ناشی از رشد ناکافی تضادها، بلکه ناشی از سرکوبی‏‎ ‎‏مداوم پلیس و بی عملی پیشرو» می دانند‏12‏ اما در این مورد که چرا «پیشرو به بی عملی»‏‎ ‎‏دچار شده، به اختلافات بارز ایدئولوژیکی پیشرو و توده اشاره نمی کنند. وقتی اکثریت‏‎ ‎‏توده های ایران قدم در راه انقلاب یا شورش علیه نظام گذاشتند، برای آنان تحلیل طبقاتی‏‎ ‎‏مبارزه و تضاد طبقاتی مطرح نبود. آنچه سینه های آنان را سپر گلوله می ساخت نه‏‎ ‎‏دیدگاههای مادیگرای چریکهای مارکسیست، بلکه نظام ارزشی معنویت گرایانه بوده‏‎ ‎‏است. هر چند قسمتی از نارضایتی مردم ایران به مشکلات اقتصادی برآمده از بطن‏‎ ‎‏نوگرایی و تغییر ساختارهای جامعه مربوط می شد اما همۀ نارضایتی از مسایل اقتصادی‏‎ ‎‏نبود. مشکلات اقتصادی فی نفسه محرک اصلی برای جنبش توده ای نبود. ‏

‏مارکسیستهای طرفدار مشی چریکی برای جلب طبقات زحمتکش بیش از نیروهای‏‎ ‎‏مذهبی طرفدار مشی غیر قهرآمیز، به کار تبلیغی گسترده و آگاهی بخش سیاسی نیاز‏‎ ‎‏داشتند. موفقیت آنان در گِرو گذر از دو مرحله بوده است:‏

‏مرحلۀ اول: حذف ذهنیت های توده از عقاید و اندیشه های مذهبی و سنتی و به قول‏‎ ‎‏رهبران فداییان خلق، «اوهام خرده بورژوازی» بود که این امر به دلیل دیرپایی سنتها و‏‎ ‎‏اندیشه های مذهبی به آسانی امکان پذیر نبود.‏

‏مرحلۀ دوم: اثبات حقانیت علمی و ایدئولوژیکی مشی مسلحانه بود که این نیز‏

ایدئولوژی رهبری و فرآیند انقلاب اسلامیج. 1صفحه 399
‏مستلزم وارد شدن در یک سلسله مقولات فلسفی و علمی در مورد ماهیت پدیده های‏‎ ‎‏اجتماعی، اقتصادی و تضاد طبقاتی و غیره بوده است که برای اذهان ساده اندیش طبقات‏‎ ‎‏پایین و بیسواد جامعه قابل فهم نبود.‏

‏ ‏

ب) فقدان تحلیل علمی از شرایط اجتماعی ایران: دادن اعتبار نقش کاذب به طبقه‎ ‎کارگر و کم توجهی به دیگر طبقات اجتماعی محروم

‏برای ایجاد جنبش انقلابی و انقلاب توده ای، مشارکت همه جانبه تمامی طبقات‏‎ ‎‏اجتماعی ضرورت دارد. اگر فراخوان ایدئولوژی انقلابی، تمامی اقشار جامعه را در‏‎ ‎‏برنگیرد، طبیعی است اقشار و گروههای خارج از ایدئولوژی، به دنبال جایگزین های‏‎ ‎‏دیگر خواهند بود. هر چه تحلیلهای یک ایدئولوژی، طبقه محور باشد، به همان اندازه‏‎ ‎‏قدرت ابتکار عمل جذب توده های انقلابی را از دست خواهد داد. به عبارت دیگر، باید‏‎ ‎‏تعریف ایدئولوژیها از نیروهای اجتماعی «خودی» بسیار وسیعتر از دایرۀ «غیر خودی»‏‎ ‎‏باشد. زیرا در این صورت امکان موفقیت در بسیج توده ها بیشتر خواهد شد. ‏

‏ایدئولوژی چریکهای مارکسیست، مبتنی بر تحلیل کمونیستی از وضعیت اجتماعی‏‎ ‎‏بوده است که در آن به نقش طبقه کارگر، در ایجاد جنبش انقلابی اعتبار و جایگاهی بیش‏‎ ‎‏از موقعیت و توانایی این طبقه (آنهم در جامعه ایران) در نظر گرفته شده است. اعتبار‏‎ ‎‏کاذب اعطایی به طبقه کارگر توسط چریکها، نه برآیند مطالعات اجتماعی آنان بلکه‏‎ ‎‏گرته برداری از تئوریهای سازمانهای مارکسیستی ممالک اروپایی، آمریکای لاتین و‏‎ ‎‏آسیای جنوب شرقی (بویژه چین) بوده است. ‏

‏ایران از نظر اقتصادی، کشوری کشاورزی بوده که در دورۀ پهلوی کم کم به سوی نیمه‏‎ ‎‏صنعتی شدن گام برمی داشت. اما پیشرفتهای صنعتی آن نیز بدان پایه نرسیده بود تا‏‎ ‎‏بتواند طبقه کارگر منسجم و متحدی را ایجاد کند که دارای آگاهی طبقاتی برای ایجاد‏‎ ‎‏جنبش انقلابی باشد. بنا به تحلیل یکی از مقالات مارکسیستی، «طبقه کارگر فعلی ایران‏‎ ‎‏فاقد آگاهی و تجارب مبارزاتی است. اکثریت قاطع این طبقه هنوز جوان است و دارای‏‎ ‎‏فرهنگ طبقاتی نشده و در نتیجه روحیۀ انقلابی و خصلتهای مبارزه جویانه در این طبقه‏‎ ‎‏رشد نیافته است».‏13‏ ‏‏باید افزود: اولاً شرایط کارخانجات ایران به وضعیتی که مارکس و‏

ایدئولوژی رهبری و فرآیند انقلاب اسلامیج. 1صفحه 400
‏انگلس در آثار خود در دوران انقلاب صنعتی یاد می کنند، نرسیده بود بلکه حتی بسیاری‏‎ ‎‏از قوانین بازدارندۀ شورشهای کارگری به پیروی از جامعۀ صنعتی اروپا به ایران راه یافته‏‎ ‎‏بود. دوم اینکه: گروههای مروّج تاکتیکهای خشونت آمیز درک صحیحی از ترکیب‏‎ ‎‏جمعیتی طبقه کارگر در ایران نداشتند. آنان در تحلیلهای خود، تفاوتی بین شرایط کاری‏‎ ‎‏کارگران کارخانجات بزرگ صنعتی با کارگران کارگاههای دستی کوچک و خانگی قایل‏‎ ‎‏نبودند و سعی داشتند همۀ آنها را تحت لوای واحد طبقۀ کارگر سازماندهی کنند. در‏‎ ‎‏حالی که کارگران کارگاههای کوچک در مجموع نسبت به کارگران کارگاههای بزرگ، غیر‏‎ ‎‏متشکل تر، سنتی تر و دارای آگاهیهای سیاسی و اجتماعی کمتری بودند.‏14

‏به طور کلی دامنه فعالیت اتحادیه های کارگری به چند کارخانه صنعتی در شهرهای‏‎ ‎‏بزرگ بود. کارگران غیرصنعتی و حتی صنعتی جامعه بیشتر در مقابل تبلیغات انگیزشی‏‎ ‎‏«طبقه خرده بورژوازی» (به تعبیر مارکسیستها) واکنش نشان می دادند تا در برابر تبلیغات‏‎ ‎‏اتحادیه های کارگری وابسته به چپ. زیرا آنان تفاوتهای بارزی بین دیدگاههای سنتی‏‎ ‎‏خود و مرام مارکسیستی می دیدند.‏

‏به این ترتیب، ایدئولوژی گروههای خاص مبارزه مسلحانه بدون اینکه تعریف‏‎ ‎‏جامعی از طبقه کارگر در ایران ارائه دهد تحلیلی کاملاً ذهنی که گرته برداری از متون‏‎ ‎‏کلاسیک مارکسیستی بود، ارائه می داد که با هیچکدام از معیارهای اجتماعی جامعۀ‏‎ ‎‏ایران سازگاری نداشت. چریکهای مارکسیست اعلام می کردند که «هرگاه در مرحله‏‎ ‎‏انقلاب بورژوا دموکراتیک، پیشاهنگ طبقه کارگر بتواند رهبری را بدست گیرد انقلاب به‏‎ ‎‏مرحله دموکراتیک نوین تکامل یافته و در نتیجۀ آن دموکراسی خلق حاکم می گردد».‏15‎ ‎‏عکس این قضیه آن است که هرگاه شرایط عینی برای انقلاب دموکراتیک مهیا باشد اما‏‎ ‎‏پیشاهنگ طبقه کارگر رهبری آن را برعهده نداشته باشد، جنبش به پیروزی کامل یعنی‏‎ ‎‏برقراری دموکراسی خلق نایل نخواهد آمد. برای اینکه رهبری طبقه کارگر در جنبش‏‎ ‎‏انقلابی تحقق پیدا کند باید این طبقه شرایط زیر را داشته باشد:‏

‏«اولاً پیشاهنگ انقلابی طبقه کارگر وجود داشته باشد. ثانیاً: این پیشاهنگ در جریان‏‎ ‎‏عمل ‏‏[‏‏مبارزه مسلحانه‏‏]‏‏ بتواند شایستگی خود را برای پیشاهنگی توده ها و رهبری انقلاب‏‎ ‎‏اثبات کند. این شایستگی در شناخت درست شرایط اجتماعی ـ اقتصادی، موقعیت‏

ایدئولوژی رهبری و فرآیند انقلاب اسلامیج. 1صفحه 401
‏تاریخی و تعیین استراتژی و تاکتیک مناسب با این شرایط و موقعیت ‏‏[‏‏است‏‏]‏‏. پس‏‎ ‎‏عمده ترین عامل در راه بدست گرفتن رهبری جنبش انقلابی، پراتیک انقلابی است...‏‎ ‎‏کوشش در راه اثبات حقانیت و صلاحیت طبقه کارگر برای رهبری، از راه بحث و مذاکره‏‎ ‎‏با دیگران از قبل محکوم به ناکامی است. اصرار در این زمینه در شرایطی حتی می تواند‏‎ ‎‏به زیان تأمین رهبری طبقه کارگر تمام شود.»‏16

‏برخورد دگماتیک چریکها با تئوری «ضرورت رهبری طبقه پرولتاریا در مبارزه‏‎ ‎‏مسلحانه توده ای» نه تنها عامل وحدت بخش در جنبش توده ای نبود، بلکه عامل تفرقه و‏‎ ‎‏پراکندگی نیروهای اجتماعی آن محسوب می شد. زیرا چنین نظریه ای برای سایر طبقات‏‎ ‎‏جامعه جایگاهی متناسب شأن و منزلت اجتماعی آنان در نظر نمی گرفت و نقشهای‏‎ ‎‏حاشیه ای برایشان قایل بود که طبعاً چنین برخوردی با آنان خوشایند نبود. چریکهای‏‎ ‎‏مارکسیست، موقعیت کارگران را در جنبش توده ای تا حد رهبری اجتناب ناپذیر و جبری‏‎ ‎‏جنبش بالا می بردند.‏17‏ در حالی که خود طبقه فاقد توانمندی رهبری بوده و ایدئولوژی‏‎ ‎‏بسیج گرش نیز وارداتی بود. پس حتی اگر بر یک تحلیل مارکسیستی از تضاد طبقاتی‏‎ ‎‏باورمند باشیم و سایر جنبه های تأثیرگذار در جنبش توده ای ایران (مانند مسأله اعتقاد و‏‎ ‎‏ذهنیت مذهبی و...) را نادیده بگیریم، باز هم می توان ادعا کرد که تحلیل گروههای حامی‏‎ ‎‏مبارزه مسلحانه با شرایط اجتماعی ـ سیاسی ایران سازگاری نداشت. زیرا تأکید بیش از‏‎ ‎‏حد آنان بر رهبری طبقه کارگر در جنبش توده ای، موجب تشدید رقابت سایر طبقات‏‎ ‎‏اجتماعی مدعی رهبری از جمله بورژوازی و خرده بورژوازی بود. به ویژه اینکه خود‏‎ ‎‏چریکها در برخی از نوشته های خود «ایدئولوژی خرده بورژوازی» را «ایدئولوژی تمام‏‎ ‎‏خلقی» می دانستند.‏18

‏بیژن جزنی، نظریه پرداز اصلی مشی چریکی چریکهای مارکسیست در زمینه تقابل‏‎ ‎‏منافع طبقه کارگر با خرده بورژوازی بر سر رهبری جنبش توده ای می نویسد: «یکی دیگر‏‎ ‎‏از علل یک جانبه نگری...این طرز تفکر است که در شرایطی که بورژوازی ملی موقعیت‏‎ ‎‏اقتصادی و اجتماعی خود را در جامعه از دست داده است و در نتیجه این قشر موقعیت‏‎ ‎‏مناسبی برای در دست گرفتن رهبری جنبش رهایی بخش ندارد، دیگر راه برای هژمونی‏‎ ‎‏طبقه کارگر باز است و پیشاهنگ طبقه کارگر رقیبی در میدان ندارد. این نظر می تواند به‏

ایدئولوژی رهبری و فرآیند انقلاب اسلامیج. 1صفحه 402
‏آنجا برسد که گفته شود: از این پس هر جریان مبارزی خودبه خود و ناگزیر در جهت‏‎ ‎‏پذیرش ایدئولوژی طبقه کارگر پیش می رود. در حقیقت این خطرناک ترین توهم در مورد‏‎ ‎‏تعیین نقش طبقه کارگر، هژمونی این طبقه و موقعیت جریانهای انقلابی این طبقه در این‏‎ ‎‏حال حاضر است. در حال حاضر، در شرایط ضعف بی سابقه بورژوازی ملی...،‏‎ ‎‏مهمترین رقیب طبقه کارگر در جنبش برای بدست گرفتن رهبری انقلاب، خرده‏‎ ‎‏بورژوازی است که از خود خصوصیات انقلابی نشان می دهد.»‏19

‏عناصر مذهبی با آگاهی از قدرت طلبی چریکها، امکانات مبارزه را نه تنها در اختیار‏‎ ‎‏چریکها قرار ندادند بلکه با استفاده از همخوانی ایدئولوژیکی خود با توده ها، وارد‏‎ ‎‏مبارزۀ تبلیغاتی علیه آنان شدند و هر گونه همکاری با آنان را دربرانداختن رژیم رد‏‎ ‎‏کردند. حتی اصل همکاری تاکتیکی با مارکسیستها ر ا نیز رد نمودند.‏20‏ به این ترتیب،‏‎ ‎‏سازمانهای مروج مشی مبارزه مسلحانه با تحلیلهای دگماتیک، تنگ نظرانه و خود محور‏‎ ‎‏بینانه نه تنها خود را از توانمندیهای بالقوه و بالفعل توده ها محروم ساختند، بلکه به دلیل‏‎ ‎‏تضادهای ایدئولوژیکی با آنان هر روز از توده دورتر افتاده، به مبارزه خود در یک فضای‏‎ ‎‏محدود روشنفکری ادامه دادند.‏21‏ تاکتیکهای آنان تنها در میان گروه اندکی از‏‎ ‎‏تحصیل کردگان تندرو و جوان طرفدار داشت و حتی بسیاری از سازمانهای مارکسیستی‏‎ ‎‏مانند حزب توده و گروههای وابسته به آن، از مشی مبارزه مسلحانه به دلیل فراهم نبودن‏‎ ‎‏شرایط انتقاد می کردند.‏

‏مسعود احمدزاده، یکی دیگر از نظریه پردازان و رهبران اصلی مشی چریکی، در‏‎ ‎‏عین حال که می نویسد: «ما با پوست و گوشت خود نیاز به حمایت خلق را احساس‏‎ ‎‏می کنیم و می دانیم بدون چنین حمایتی، نابودی ما و نابودی راه ما حتمی است»‏22‏ اما در‏‎ ‎‏تحلیل علل شکست واقعۀ سیاهکل سال 1349 به دو عامل اساسی اشاره می کند:‏

‏1ـ عدم توجه به تحرک لازم ‏

‏2ـ عدم رعایت بی اطمینانی مطلق‏23

‏عدم اعتماد توده ها به چریکها در واقعۀ سیاهکل نمود بارزی از تضاد ایدئولوژی آن‏‎ ‎‏دو بود. بیژن جزنی به نفوذ ایدئولوژی مذهبی در میان توده ها پی برده و عدم توجه جدی‏‎ ‎‏به این مسأله را از عوامل بازدارندۀ مشی چریکی قلمداد می کند و می نویسد:‏

ایدئولوژی رهبری و فرآیند انقلاب اسلامیج. 1صفحه 403
‏«ایدئولوژی بورژوازی ملی در ایران یک سنت مبارزه ضد استعماری یک قرنی دارد..‏‎ ‎‏[‏‏که‏‏]‏‏ به صورت ناسیونالیزم ضدامپریالیستی واسلام نوشده ی مبارزه جو طی یک قرن بر‏‎ ‎‏جنبش ضد استعماری حاکم بوده است و هم اکنون نیز علیرغم ضعف بی سابقه‏‎ ‎‏بورژوازی ملی از زمینه مساعد در جامعه برخوردار است. بی اعتنایی به این زمینه ها و کم‏‎ ‎‏بهاءدادن به این نفوذ ایدئولوژیک باعث گمراهی جریانهای پیشرو طبقه کارگر شده آنها‏‎ ‎‏را از درک و اهمیت وظایف خود باز می دارد.»‏24

‏باید افزود، تبلیغات مارکسیستها از میزان قدرت طبقه کارگر و اهمیت کاذب آن در‏‎ ‎‏ایجاد جنبش توده ای به حدی در سران مملکتی نفوذ کرده بود که محمدرضا شاه در‏‎ ‎‏مصاحبه خود به طور صریح از حمایت «همه کارگران و اکثریت مردم» یاد می کند‏25‏ و به‏‎ ‎‏طور ناخواسته بر اهمیت این طبقه در اتخاذ استراتژی و تاکتیکهای دگرگون سازنده،‏‎ ‎‏اشاره می کند. به نظر می رسد، چنین تحلیلی از وضعیت اجتماعی و برجسته سازی طبقه‏‎ ‎‏کارگر و دادن قابلیتی به مراتب بیش از توانمندیهای بالفعل و بالقوه اش، هم ناشی از‏‎ ‎‏غفلت سران حکومتی از گروهها و طبقات دیگر و هم ناشی از مرعوب شدن در برابر‏‎ ‎‏تحلیلها و تحمیلهای چپی ها بود. نظریه پردازان رژیم آشکارا تشکیلات و نظم و نفوذ‏‎ ‎‏عناصر مذهبی را دست کم گرفته بودند‏26‏ و اشتباه مارکسیستها را به نحوی دیگری تکرار‏‎ ‎‏کردند.‏

‏ ‏

پ) فقدان تحلیل و تبیین صحیح از وضعیت سیاسی ایران:‏ اتخاذ تاکتیکهای نامناسب،‏‎ ‎‏گرایش زود هنگام به ترور تهییجی در شرایط خفقان آور جامعه و عدم توجه به‏‎ ‎‏افشاءگری سیاسی (تبلیغ سیاسی).‏

‏محمدرضا شاه پس از کودتای 28 مرداد 1332، ضرورت سرکوب نیروهای‏‎ ‎‏آزاداندیش مخالف را احساس کرد. برای نیل به این مقصود نیازمند دو عنصر قدرت‏‎ ‎‏یعنی ارتش مجّهز و سازمان پلیسی ـ اطلاعاتی بود. او از آغاز به قدرت رسیدنش، از‏‎ ‎‏ارتش حمایت قاطعی کرد و ساواک را نیز با بهره گیری از تجارب سازمانهای امنیتی‏‎ ‎‏آمریکا و اسرائیل در سال 1336 تشکیل داد. وی پس از تحکیم و تثبیت پایه های‏‎ ‎‏سلطنتش، شدت سرکوب و تبلیغات سیاسی علیه مخالفان را به حدی افزایش داد که‏

ایدئولوژی رهبری و فرآیند انقلاب اسلامیج. 1صفحه 404
‏سبب شد سازمانهای چریکی از محفلهای بسته روشنفکری فراتر نروند. روشنفکران‏‎ ‎‏جوان مدتی به دور از چشمان نظاره گر ساواک به مطالعه و کار محفلی پرداختند و اندکی‏‎ ‎‏بعد به فکر کار عملی و برون گروهی از محفل بیرون آمدند که در این مرحله گرفتار‏‎ ‎‏ساواک شده، سازمان شان ضربه خورد، مسعود احمدزاده علل شکست جنبش توده ای‏‎ ‎‏مبتنی بر مشی چریکی را بدین صورت تحلیل می کند: «من فکر می کنم که علت عدم‏‎ ‎‏وجود چنین جنبشهایی را اساساً باید از یک طرف در سرکوب قهرآمیز و اختناق مداوم و‏‎ ‎‏طولانی ناشی از دیکتاتوری امپریالیستی به مثابه عامل اساسی ابقاء سلطه امپریالیستی‏‎ ‎‏همراه با تبلیغات وسیع سیاسی و ایدئولوژیک ارتجاعی دانسته و از طرف دیگر‏‎ ‎‏ضعفهای عمده ای را که عامل انقلابی، سازمانها و رهبریهای مبارزه دچار آن بودند باید‏‎ ‎‏در نظر داشت».‏27

‏در چنین شرایط خفقان آور و خشونت آمیز، جوانان سرخورده از مبارزات‏‎ ‎‏مسالمت آمیز، این آموزه را که «قهر ضد انقلابی را همیشه باید با قهر انقلابی پاسخ داد»‏‎ ‎‏سرلوحه برنامه هایی خود قرار دادند.‏28‏ آنان معتقد بودند هر گاه اعتراضات کور و‏‎ ‎‏ناآگاهانه توده ها بر ضد نظام موجود، به دلیل فراهم نبودن شرایط عینی و یا کمبود عوامل‏‎ ‎‏ذهنی (مثلاً کمبود پیش آهنگ انقلابی و بی عملی آن) دچار شکست شود، نومیدی از‏‎ ‎‏غلبه بر قدرت دشمن بر آنان مستولی می شود‏29 ‏آنان برای غلبه بر رکود ناشی از «مأیوس‏‎ ‎‏شدن توده از پیشاهنگ و پیروزی»، ضرورت آغاز مبارزه مسلحانه را توصیه و تجویز‏‎ ‎‏می کردند و مبارزه مسلحانه را تنها راه رهایی از ظلم و تنها راه جلب اعتماد توده ها تلقی‏‎ ‎‏می کردند،‏30‏ بدون اینکه تشخیص درستی از قابلیتهای دفاعی و مبارزاتی خود و برآورد‏‎ ‎‏دقیقی از تواناییهای نظامی رژیم داشته باشند. ‏

‏مبارزه مسلحانه در ایران به دلیل تضاد ایدئولوژی تبلیغی چریکهای مارکسیست با‏‎ ‎‏اعتقادات توده ها از قالب یک نیروی کوچک رزمنده علیه افراد منفرد رژیم و ترورهای‏‎ ‎‏شخصی فراتر نرفت. به علاوه رژیم به محض احساس تهدید مسلحانه، خشونت خود را‏‎ ‎‏نسبت به مبارزان چند برابر کرد. تلفات گسترده وارد شده بر پیکر سازمانهای چریکی در‏‎ ‎‏مقایسه با تلفات اندک رژیم، اشتباه بودن مشی چریکی را نشان می دهد. زیرا اختناق نه‏‎ ‎‏تنها به چریکها بلکه به توده ها نیز اجازه فعالیت نمی داد و احتمال ارتباط و تجمیع توده ها‏

ایدئولوژی رهبری و فرآیند انقلاب اسلامیج. 1صفحه 405
‏را بسی پایین می آورد. تئوری بسیج توده ها در میان گروههای چریکی، مبتنی بر این اصل‏‎ ‎‏مارکسیستی بود که توده ها در جریان مشی چریکی و «پراتیک انقلابی» ابتدا به صورت‏‎ ‎‏نفر به نفر و بعد در گروههای بزرگتر به صف مبارزان خواهند پیوست و این روند طبیعی‏‎ ‎‏و تکامل واقعی و عینی مبارزه می باشد.‏31‏ اما این یک تصور ذهنی بیش نبود. زیرا‏‎ ‎‏چریکها بدون اینکه به عوامل و عناصر حساسیت برانگیز منبع تأمین نیروی انسانی‏‎ ‎‏(یعنی توده) توجه کنند و با عنایت و همخوانی با آن به یک نیروی تمام نشدنی دست‏‎ ‎‏یابند، بر عناصر منفردی تأکید می کردند که به صورت پراکنده به جنبش روی می آوردند.‏‎ ‎‏به عبارت دیگر، آنان مدام از «پیوستن تعداد بیشتری از توده های زحمتکش به جنبش»‏‎ ‎‏سخن می گفتند.‏32‏ ‏

‏بدون اینکه، مکانیسم این تحریک را به طور عینی تجزیه و تحلیل نمایند و‏‎ ‎‏راهکارهای جذب توده را بدانند. چنین نیروهایی نیز بیشتر از جنبه کمّی مورد توجه بود‏‎ ‎‏و کمتر به ابعاد کیفی آنان دقّت می شد. عمده قوای آنها را عصیانگرانی تشکیل می داد که‏‎ ‎‏«فقط تکه پاره هایی از قوانین عام مارکسیستی می دانند و با استراتژی و تاکتیک پرولتاریا‏‎ ‎‏و انحرافات گوناگونی که در تاریخ مبارزات پرولتاریای جهانی پیش آمده آشنایی چندانی‏‎ ‎‏ندارند.»‏33

‏ناکامی مشی چریکی چپ در این مرحله ناشی از یک عامل مهم سیاسی، یعنی‏‎ ‎‏بی توجهی یا کم توجهی به تبلیغ سیاسی بوده است. چریکها رکود حاصل از سرکوب‏‎ ‎‏شدید را نه پیامد ناآگاهی سیاسی توده ها بلکه نتیجۀ فقدان مبارزه مسلحانه یا ترور‏‎ ‎‏تهییجی می دانستند.‏34

‏باید گفت دو مشی مبارزه چریکی و افشاءگری سیاسی تأثیرات متفاوتی بر روی‏‎ ‎‏مردم می گذاشت. در مبارزه چریکی زمانی احساسات توده ای برانگیخته می شود که‏‎ ‎‏هویت واقعی و نیات خیرخواهانه چریکها بر توده مسلم شده باشد. برای مردم مسلمان‏‎ ‎‏کشته شدن تروریستهای مارکسیستی چندان احساس برانگیز نبوده است زیرا آنان به‏‎ ‎‏همان نسبت که به رژیم بدبین بودند از چریکهای مارکسیست نیز به خاطر تضادهای‏‎ ‎‏ایدئولوژیکی دلِ خوشی نداشتند. در حالی که تبلیغ سیاسی، قوۀ تعقل، تأمل و آگاهی‏‎ ‎‏آنان را تقویت می کرد و توده ها را از ناآگاهی به آگاهی می رساند. همان قدر که اولی‏

ایدئولوژی رهبری و فرآیند انقلاب اسلامیج. 1صفحه 406
‏سطحی و زودگذر بود، دومی پیامدهای ماندگاری بر توده و رفتارهای سیاسی آنان‏‎ ‎‏داشت. مبارزه مسلحانه به خاطر اینکه حامل پیام مرگ بود مرعوب کننده توده ها بود و‏‎ ‎‏آنها را از پیوستن بدان باز می داشت در حالی که افشاءگری سیاسی به افزایش تاکتیکهای‏‎ ‎‏غیرخشونت آمیز مانند اعتصاب و تحصن منجر می شد. کارآیی مشی چریکی و‏‎ ‎‏افشاءگری سیاسی در تأثیرگذاری آن بر جامعه نسبت مستقیمی با دیکتاتوری و شرایط‏‎ ‎‏خفقان آور سیاسی داشت. هر چه شرایط، خفقان آورتر و دیکتاتورانه تر باشد به همان‏‎ ‎‏نسبت دامنۀ فعالیت مسلحانه کاهش و زمینه برای تبلیغات سیاسی افزایش می یابد. زیرا‏‎ ‎‏موضوعات متنوع برای افشاءگری سیاسی به دست مخالفان می افتد. هرچه دیکتاتوری‏‎ ‎‏شدیدتر باشد فساد مالی ـ سیاسی و اخلاقی در آن بیشتر می باشد، بنابراین مواد خام‏‎ ‎‏فراوان برای آگاهی بخشی توده ها در اختیار مبارزان قرار می گرفت.‏

‏برای تبلیغات و افشاءگری سیاسی نه چند چریک، بلکه شبکه ای از نویسندگان،‏‎ ‎‏وعاظ و خبرنگاران مورد نیاز است که اولاً با همه جا ارتباط برقرار سازند و بتوانند اسرار‏‎ ‎‏سازمانهای دولتی را بدست آوردند و به موقع آنها را به مناسبتهای مختلف به اطلاع‏‎ ‎‏مردم برسانند. در جریان جنبش انقلاب اسلامی اطلاع رسانی علنی با هویت مشخص‏‎ ‎‏تأثیر بسزایی در آگاهی بخش توده ها داشت. تأثیر سخنرانیها در تکایا، مساجد و‏‎ ‎‏حسینیه ها در ماههای ویژه سال تأثیراتی به مراتب بیشتر از اعلامیه ها و شبنامه های‏‎ ‎‏گروههای چریکی باقی می گذاشت. زیرا هویت اولی برای توده ها مشخص بود و توده ها‏‎ ‎‏به خیرخواهی عناصر مذهبی و مبلغان دینی ایمان داشتند.‏

‏ترورهای فردی هیچ نفعی به حال توده و جنبش انقلابی نداشت. زیرا در سایۀ‏‎ ‎‏تبلیغات سیاسی و سانسور شدید رژیم ناپدید می شد. حکومت با در اختیار گرفتن‏‎ ‎‏تمامی رسانه های گروهی رسمی، حجم عظیمی از تبلیغات سیاسی علیه چریکها به راه‏‎ ‎‏می انداخت. آنان را تروریست و اخلال گر امنیت عمومی قلمداد می کرد. مشخص نبودن‏‎ ‎‏هویت واقعی و چهرۀ اصلی مبارزان چریکی بر ابهام آمیز بودن آن می افزود و سبب سلب‏‎ ‎‏اعتماد هر چه بیشتر توده می شد. کتاب «‏تئوری تبلیغ مسلحانه، انحراف از مارکسیسم ـ‎ ‎لنینیسم است‏» که در نقد و ردّ مبارزه مسلحانه نگاشته شده است، با مقایسه آثار مترتب‏‎ ‎‏جنبش دانشجویی و مشی چریکی بر روی کارگران به این نتیجه می رسد که کارگران واقعاً‏

ایدئولوژی رهبری و فرآیند انقلاب اسلامیج. 1صفحه 407
‏تحت تأثیر تبلیغات حکومتی، چریکها را «خرابکار» می نامیدند، در حالی که دانشجویان‏‎ ‎‏را راهنما و الگوی خود می دانستند و می گفتند: «ما نمی دانیم در دنیا چه خبر است. باید‏‎ ‎‏دانشجویان بیایند و راهنماییمان کنند»‏35‏ به این ترتیب ابهام آلود بودن هویت سازمانی‏‎ ‎‏چریکها، از علل کم توجهی مردم به مبارزه مسلحانه همدوش چریکها بوده است. ‏

‏مبارزه مسلحانه، نیروهای آگاه و «پیشاهنگان انقلابی» جامعه را در معرض نابودی‏‎ ‎‏قرار می داد. مبارزانی که می باید به عنوان عناصر آگاهی دهنده توده ها عمل کنند، بدور از‏‎ ‎‏توده و بدون اطلاع آن، قربانی تاکتیک و استراتژی سازمانهای خود می شدند.‏

‏چریکها در شرایط خفقان آور، فرصت و امکان کمتری برای اقدامات تروریستی پیدا‏‎ ‎‏می کردند. فعالیت آنان در مراحل آغازین، اغلب به محافل روشنفکری محدود بود و آنان‏‎ ‎‏در تیم ها و هسته هایی سازمان یافته بودند که به محض لو رفتن یکی از اعضای تیم، دیگر‏‎ ‎‏اعضا ناگزیر از زندگانی پنهانی بودند. طولانی شدن دوران اختفاء کارآیی آنان را به شدت‏‎ ‎‏کاهش می داد. گاهی نیز پیچیدگی سازمانی مخفی آنان به حدی زیاد و دست و پاگیر بود‏‎ ‎‏که پویایی را عملاً از سازمان سلب کرده، آن ها را دچار بی عملی می ساخت. عدم‏‎ ‎‏آموزش کافی و آگاهی سیاسی اعضا سبب اشتباهات جبران ناپذیر می شد؛ به طوری که‏‎ ‎‏اغلب گروههای چریکی به دلیل عدم رعایت دقیق نظم حزبی، سازمانشان توسط‏‎ ‎‏نیروهای امنیتی لو می رفت. حمید اشرف از بنیانگذاران سازمان چریکهای فدایی خلق‏‎ ‎‏می گوید: «سازمان دهی ما کامل نبود. در حرکت عجله می کردیم. به امر سازمان دهی‏‎ ‎‏بهای لازم را نمی دادیم... مسأله روابط درون سازمانی حل نشده بود و روابط نظامی کاملاً‏‎ ‎‏در تیم ها حاکم نبود... به علت کمبود تجارب سیستم آموزشی غنی و کارآیی نداشتیم...‏‎ ‎‏مهمترین ضعف ما بی تجربگی مان بود.‏36

‏عملکرد نیروهای مذهبی و کارکرد سازمانها و نهادهای وابسته به آنان تفاوتهای‏‎ ‎‏بارزی با کارکرد گروههای چریکی مارکسیست داشت. تبلیغات سیاسی و دینی آنان در‏‎ ‎‏راستای اعتقادات و باورهای سنتی توده بود. هرگاه یک روحانی به خاطر سخنرانی و یا‏‎ ‎‏شرکت در شورش و ناآرامی دستگیر می شد، مانند چریکها سر به نیست نمی شد و بیش‏‎ ‎‏از آنکه در زندان بسر برد، به تبعید فرستاده می شد. در تبعید نیز با برقراری نماز و‏‎ ‎‏سخنرانی در منابر به توده ها آگاهی می بخشید. ماهیت رژیم را با ذکر مصادیق تاریخی‏

ایدئولوژی رهبری و فرآیند انقلاب اسلامیج. 1صفحه 408
‏برای مردم روشن می کرد. در واقع دستگیری، تبعید و یا زندانی شدن یک روحانی پایان‏‎ ‎‏کار سیاسی وی نبود، در حالی که دستگیری چریک، اغلب پایانی بر حیات سیاسی،‏‎ ‎‏اجتماعی و فردی وی بود.‏

‏ ‏

ت) ستیزه های ایدئولوژیکی و سایر مشکلات ساختاری گروههای چریکی: ‏وجود‏‎ ‎‏شکاف پرنشدنی، تضاد پایان ناپذیر و ستیزه های ایدئولوژیکی بین گروههای چریکی‏‎ ‎‏همراه با انشعابهای متعدد.‏

‏تاریخ پیدایش مارکسیسم ـ لنینیسم همواره با نبرد پیگیر، سخت و مداوم با انواع‏‎ ‎‏تئوریها و انحرافات ایدئولوژیکی همراه بوده است. انعطاف پذیر شدن مارکسیسم در‏‎ ‎‏شرایط اجتماعی و اقتصادی پاره ای از کشورها ـ که از زمان لنین شروع و با اندیشه های‏‎ ‎‏مائو، کاستر و وچه گوارا متحول شد ـ موجب گردید تعدادی از مفسران و تبیین کنندگان‏‎ ‎‏تئوریهای مارکسیستی از شرایط عینی و ذهنی جامعه برداشتهای متفاوت ارائه دهند.‏‎ ‎‏اختلاف نظر در تبیین شرایط جامعه، دیدگاهها و تفسیرهای متفاوتی در مارکسیسم ایجاد‏‎ ‎‏کرد. به این دلیل، در ویترین اردوگاه مارکسیسم، اندیشه های متباین و متعارض به عرصه‏‎ ‎‏نمایش درآمد و هر کدام از این اندیشه ها در گسترۀ نفوذ خود، عناصر مارکسیستی را به‏‎ ‎‏دسته ها و جناحهای مختلف تقسیم کرد.‏

‏ایران نیز به عنوان یکی از جوامع پیرامونی و مصرف کنندۀ اندیشه های متنوع‏‎ ‎‏مارکسیستی، در برابر تنوع دیدگاه در امان نماند. تعدادی از روشنفکران مارکسیست‏‎ ‎‏ایرانی، با برداشتهای متفاوت به فعالیت پرداختند و برای مشروعیت دادن به اندیشه های‏‎ ‎‏خود به یکی از قطبهای مهم و تأثیرگذار اردوگاه مارکسیسم وابسته شدند.‏

‏کتابها و جزوات مارکسیستی منتشر شده در ایران در دهه های 1340 تا 1360 پر از‏‎ ‎‏برچسبها و انگ های سیاسی نظیر «طفیلی خرده بورژوازی»، «اپورتونیست»،‏‎ ‎‏«رویزیونیست»، «رفتار اکونومیستی»، «ارتجاعی» و نسبت به یکدیگر است.‏37

‏برای مثال سازمان مجاهدین خلق ایران و چریکهای فدایی خلق و سازمان انقلابی‏‎ ‎‏حزب توده اختلافات ایدئولوژیکی زیادی با هم داشتند. به طور کلی، گروههای چریکی‏‎ ‎‏همدیگر را به عدم درک و آگاهی علمی از اصول مارکسیستی و تقلید کورکورانه و «چپ‏

ایدئولوژی رهبری و فرآیند انقلاب اسلامیج. 1صفحه 409
‏روی کودکانه»‏38‏ متهم می ساختند. در چنین فضایی، نه تنها هیچ گروهی حاضر به پذیرش‏‎ ‎‏برتری رقیب و رهبری آن نمی شد بلکه در هر فرصت لازم با تخریب مواضع یکدیگر در‏‎ ‎‏جهت اثبات حقانیت مواضع خود گام برمی داشتند.‏

‏گروه اتحاد کمونیستی (کمونیستهای درون جبهه ملی خارج از کشور) ضمن مخالفت‏‎ ‎‏با مواضع سازمان مجاهدین کمونیست اعلام می کند: «نه تنها ما بلکه همۀ کمونیستهایی‏‎ ‎‏که تاریخ را بیاد دارند نخواهیم گذاشت ارعاب استالینیستی دستاوردی حتی کوچک‏‎ ‎‏داشته باشد. ما به سهم خود به استالینیستها اجازه نخواهیم داد که موفق شوند، حتی‏‎ ‎‏برای یک لحظه، چون خوب می دانیم که یک گام موفقیت آمیز چقدر آنها را گستاخ تر و‏‎ ‎‏مقاومتهای بعدی را دشوارتر می کند.»‏39

‏انحرافات و ستیزه های درونی جنبش کمونیستی، قسمت بیشتری از نیرو و تواناییهای‏‎ ‎‏بالفعل و بالقوه گروههای چپ را به خود مشغول داشته بود. مبارزه وسیع و پر دامنه با‏‎ ‎‏اشکال مختلف انحرافات از مهمترین سدهای پیشرفت جنبش کمونیستی بویژه مشی‏‎ ‎‏مبارزه مسلحانه در بین جوانان روشنفکر بوده است. اختلافات ایدئولوژیکی و تاکتیکی‏‎ ‎‏بین گروههای چریکی در ایران به انشعابهای متعدد و پی در پی انجامید. به طوری که‏‎ ‎‏دهها انشعاب کوچک و بزرگ در میان آن گروههای اتفاق افتاده است. حتی بعضی از‏‎ ‎‏گروههای منشعب شده نتوانستند بیش از ده عضو برای خود پیدا کنند. هر کدام از‏‎ ‎‏گروهها، دیدگاهها، برداشتها و مواضع خود را عین مارکسیسم ـ لنینیسم تلقی می کردند و‏‎ ‎‏تمامی توانمندیهای خود را نیز صرف اثبات حقانیت مواضع و تحلیلهای خود می کردند.‏‎ ‎‏آنان حتی از افشای پاره ای از اسرار سازمانی علیه یکدیگر خودداری نمی کردند و رژیم‏‎ ‎‏نیز به نحو مطلوبی از این افشاگریها بهره می برد. ‏

‏گروههای حامی مشی چریکی، از یک سو به خاطر تشتّت سیاسی و ستیزه های‏‎ ‎‏ایدئولوژیکی و از سوی دیگر به دلیل تعدد رهبری اردوگاه مارکسیسم در صحنه‏‎ ‎‏بین المللی، از یک رهبر قدرتمند برای هدایت جنبش برخوردار نشدند. البته سرکوب‏‎ ‎‏شدید رژیم نیز تأثیر داشت. معمولاً رهبران چریکها در عنفوان جوانی در درگیریهای‏‎ ‎‏خیابانی کشته شده یا دستگیر و اعدام گردیدند. از این رو، مشی مسلحانه در ایران‏‎ ‎‏برخلاف جنبش مسلحانه در بعضی از کشورهای آمریکای لاتین و جنوب شرق آسیا،‏

ایدئولوژی رهبری و فرآیند انقلاب اسلامیج. 1صفحه 410
‏رهبری، ایدئولوگ، بسیج گر و معمار تحویل جامعه نداد تا در مواقع بحرانی جنبش را‏‎ ‎‏هدایت کند.‏

‏ ‏

نتیجه گیری 

‏گروههای چریکی مارکسیست در ایران قبل از انقلاب اسلامی مبنای فعالیتهای خود‏‎ ‎‏را بر خشونت، رعب و وحشت در ارکان حکومت قرار دادند تا از این مراتب به یک‏‎ ‎‏سلسله دگرگونیهای بنیادین، یعنی ایجاد «دیکتاتوری پرولتاریا» دست یابند. این گروهها‏‎ ‎‏«مبارزه مسلحانه» را هم تاکتیک و هم استراتژی می دانستند. مشی چریکی در برهه ای از‏‎ ‎‏تاریخ مبارزات مردم ایران در بین روشنفکران، دانشگاهیان و دانش آموزان گسترش‏‎ ‎‏سریعی پیدا کرد. این گسترش فقط ناش از ضرورتهای اجتماعی و سیاسی نبود‏‎ ‎‏(همان طوری که چریکهای مارکسیست مدعی بودند)، بلکه گسترش مشی مسلحانه از‏‎ ‎‏یک سو، ناشی از نگرانی و اضطراب مبارزان جوان از بسته شدن فضای سیاسی و‏‎ ‎‏حاکمیت دیکتاتوری مطلقه و از سوی دیگر، ناشی از ناآگاهی، بی تجربگی و روحیۀ‏‎ ‎‏ماجراجویانه جوانان تحصیل کرده بود.‏

‏ناکامی مشی مسلحانه چپ معلول علتهای متعدد و در عین حال پیچیده می باشد.‏‎ ‎‏چریکها به دلیل بی تجربگی مبارزاتی خود قادر به حل پیچیدگیهای اجتماعی،‏‎ ‎‏روانشناختی و فرهنگی جامعه نبودند. آنان با تکرار کلمه به کلمه نظریات مارکسیستی و‏‎ ‎‏ترسیم هاله ای از تقدس علمی به دور آن، راه هر گونه انتقاد را بستند و چون بدون نقادی‏‎ ‎‏درصدد اجرای آن در جامعۀ ایرانی شدند، دچار اشکالات فراوانی گردیدند.‏

‏تحلیل نادرست مارکسیستها از شرایط اجتماعی ایران سبب شده بود که آنان در‏‎ ‎‏تحلیل های طبقاتی خود به طبقه کارگر اهمیت بیش از توانایی اش دادند و نادیده گرفتن‏‎ ‎‏قدرت نیروهای مذهبی و ملی، تحلیل و مشی آنان را به شکست کشانید. آنان از‏‎ ‎‏دگرگونی های عمیق در میان دینداران سنتی و محافظه کار بی خبر بودند.‏

‏به طور کلی، مشی چریکی چپ در ایران، بین سه دیدگاه سیاسی ـ فکری احاطه‏‎ ‎‏شده و از هر طرف به آن فشار وارد می شد. در رأس این مثلث شاه و دربار قرار داشت.‏‎ ‎‏در ضلع دیگر، روحانیون و روشنفکران دینی و در ضلع سوم، ملی گرایان غیرمذهبی‏

ایدئولوژی رهبری و فرآیند انقلاب اسلامیج. 1صفحه 411
‏قرار داشتند. چریکهای مارکسیست علاوه بر مخالفان بالا، دشمنان و رقبای تاکتیکی و‏‎ ‎‏ایدئولوژیکی متعددی نیز در اردوگاه مارکسیسم داشتند.همین امر تنش ها و ستیزه های‏‎ ‎‏ایدئولوژیکی فراوانی در بین خود چریکها بوجود آورد. ضربات وارده از این طریق به‏‎ ‎‏هیچ وجه کمتر از ضربات سه دیدگاه فوق نبود. آنان به جای تبلیغات سیاسی برای آگاهی‏‎ ‎‏بخشی توده ها به جدلهای علمی و فلسفی با رقبای خود مشغول بودند اما با این، ناکامی‏‎ ‎‏چریکهای چپ بیش از آنکه ناشی از مشکلات ساختاری باشد، متأثر از تحلیلهای‏‎ ‎‏نادرست شان از اوضاع جامعه ایران بود.‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

پی نوشتها

‏1- رابرت اچ. لاور، ‏دیدگاههایی درباره دگرگونی اجتماعی‏، ترجمۀ کاووس سید امامی، تهران، مرکز‏‎ ‎‏نشر دانشگاهی، 1373، ص 257.‏

‏2- محمد رضا پهلوی، ‏پاسخ به تاریخ‏، ترجمۀ حسین ابوترابیان، چاپ چهارم، تهران، نشر سیمرغ،‏‎ ‎‏1375، ص 295.‏

‏3- ‏همان‏، ص 302.‏

‏4- مجاهدین خلق ایران، ‏شاه: دشمن خلق، دشمن مجاهدین‏، انتشارات اتحادیه انجمنهای‏‎ ‎‏دانشجویان مسلمان دانشگاهها و مدارس عالی، 1359.‏

‏5- حسین بشیریه، ‏انقلاب و بسیج سیاسی‏، چاپ دوم، تهران، دانشگاه تهران، 1374، ص 82.‏

‏6- مسعود احمدزاده، ‏مبارزه مسلحانه هم استراتژیک و هم تاکتیک‏، بی جا، بی تا، ص 36.‏

‏7- محمد باقر خرمشاد، «فوکو و انقلاب اسلامی ایران: معنویت گرایی در سیاست»، ‏پژوهشنامۀ‎ ‎متین‏، شماره 1، سال اول، زمستان 1377، ص 217.‏

‏8- در یکی از اعتصابات کارگری سال 1352 یکی از چریکها، که درصدد آگاهی دادن به چند نفر کارگر‏‎ ‎‏مسلمان بود، چریک در مورد چه گوارا صحبت می کرد یکی از کارگران پرسیده بود، ایشان نماز هم‏‎ ‎‏می خواند و روزه می گیرد، وقتی با جواب منفی چریک مواجه شده بود با عصبانیت گفته بود که «آقا بگو‏‎ ‎‏اصلاً مسلمان هم نیست خیال ما را راحت کن» شاید این روایت بیشتر به داستان شبیه باشد اما گویای‏‎ ‎‏جالبی از ذهنیت مذهبی یک کارگر ایرانی در دهۀ 1350 بود.‏

‏9- چریکهای فدایی خلق، «چرا مرکز جاسوسی آمریکا تسخیر شد»،‏ نشریه کار‏، شماره 35، ص 2.‏

‏10- ‏همانجا.

‏11- چریکهای فدایی خلق، ‏چرا در انتخابات مجلس خبرگان شرکت کردیم‏، ص 21.‏

‏12- مسعود احمدزاده، ‏همان‏، ص 37.‏

‏13- بیژن جزنی، ‏چند مقاله و چگونه مبارزه توده ای می شود‏، بی جا، بی نا، بی تا، ص 57.‏


ایدئولوژی رهبری و فرآیند انقلاب اسلامیج. 1صفحه 412
‏14- حبیب لاجوردی، ‏اتحادیه های کارگری و خودکامگی در ایران‏، ترجمۀ ضیاء صدقی، تهران، نشر‏‎ ‎‏نی، 1369، ص 419. ‏

‏15- جزنی، ‏همان‏، ص 25. ‏

‏16- ‏همان‏، ص 26. ‏

‏17- چریکهای فدایی خلق، ‏دربارۀ تئوری مبارزه مسلحانه‏، 1358، ص 92.‏

‏18- منظور از عبارت «ایدئولوژی تمام خلقی» همان ایدئولوژی خرده بورژوازی است که چریکهای‏‎ ‎‏فدایی خلق در مورد ایدئولوژی مجاهدین خلق مارکسیست به کار می بردند، اصطلاحات مشابه آن  در‏‎ ‎‏ادبیات سیاسی شوروی همچون «دولت عموم خلقی» و «حزب تمام خلقی» زیاد به چشم می خورد. برای‏‎ ‎‏آگاهی بیشتر رک به: ‏مبارزه علیه رویزیونیسم‏، بی جا، بی نا، بی تا، ص 64ـ43.‏

‏19- بیژن جزنی، ‏همان‏، ص 27 و 26.‏

‏20- امام خمینی‏‏(س)‏‏، ‏صحیفۀ امام‏، چاپ اول، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1378،‏‎ ‎‏ج 4، ص 360 (مصاحبه امام با خبرنگار مجلۀ آلمانی اشپیگل)‏

‏21- مسعود احمدزاده، ‏همان‏، ص 18.‏

‏22- ‏همان‏، ص 86.‏

‏23- ‏همان‏، ص 9.‏

‏24- ‏همان‏، ص 7.‏

‏25- بیژن جزنی، ‏همان‏، ص 29.‏

‏26- غلامرضا نجاتی، ‏تاریخ سیاسی بیست و پنج ساله ایران: از کودتا تا انقلاب‏، چاپ چهارم،‏‎ ‎‏تهران، رسا، 1373، ج 2، ص 74.‏

‏27- ویلیام سولیوان و سرآنتونی پارسونز، ‏خاطرات دو سفیر‏، ترجمۀ محمود طلوعی، چاپ سوم،‏‎ ‎‏تهران، نشر علم، 1375، ص 148. ‏

‏28- مسعود احمدزاده، ‏همان‏، ص 36.‏

‏29- تورج حیدری بیگوند، ‏تئوری تبلیغ مسلحانه انحراف از مارکسیسم ـ لنینیسم‏، بی جا، انتشارات‏‎ ‎‏جنگل، 1357، ص 31.‏

‏30- بیژن جزنی، ‏همان‏، ص 51.‏

‏31- مسعود احمدزاده، ‏همان‏، ص 40ـ39؛ تورج حیدری بیگوند، ‏همان‏، ص 32. ‏

‏32- بیژن جزنی، ‏همان‏، ص 70ـ68.‏

‏33- ‏همان‏، ص 68.‏

‏34- تورج حیدری بیگوند، ‏همان‏، ص 34.‏

‏35- م. بابک، ‏بررسی مشی چریکی‏، بی جا، بی تا، بی نا، ص 8. ‏

‏36- تورج حیدری بیگوند، ‏همان‏، ص 26.‏

‏37- حمید اشرف، ‏جمعبندی سه ساله‏، تهران، نگاه، 1375.‏

‏38- بیژن جزنی، ‏همان‏، ص 45ـ35.‏

‏39- لنین کتابهایی تحت این عنوان دارد برای اطلاع بیشتر رک به: و لنین، ‏چپ روی کودکانه و‎ ‎ذهنیت خرده بورژوازی‏، بی جا. بی نا، بی تا، همو، ‏بیماری کودکانه چپ روی‏، ترجمه م. پورهرمزان.‏

‏40- گروه اتحاد کمونیستی، ‏مشکلات مسایل جنبش‏، بی جا، بی نا، 1356، ص 161.‏


ایدئولوژی رهبری و فرآیند انقلاب اسلامیج. 1صفحه 413

ایدئولوژی رهبری و فرآیند انقلاب اسلامیج. 1صفحه 414

  • )) دانشجوی دکترای تاریخ و عضو هیأت علمی پژوهشکده امام خمینی(س) و انقلاب اسلامی.