مجموعه مقالات کنگره بین المللی تبیین انقلاب اسلامی

جدایی دین از سیاست از دیدگاه امام خمینی(س)

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

جدایی دین از سیاست از دیدگاه امام خمینی(س)

‏ایرج تبریزی‏‎[1]‎

‏ ‏

خلاصه مقاله

‏مقالۀ حاضر کوششی در جهت بازشناسی دیدگاههای حضرت امام‏‎ ‎‏خمینی‏‏(س) ‏‏در خصوص جدایی دین از سیاست می باشد. نویسنده در مقدمه‏‎ ‎‏بحث به علل گسترش عقیده جدایی دین از سیاست می پردازد و آن را یکی از‏‎ ‎‏سیاستهای استعماری معرفی می کند.‏

‏به نظر نویسنده ، آثار و شواهد موجود نشان می دهد که امروزه دوباره تحجر‏‎ ‎‏و جمود فکری مدرن در بین مسلمین رواج یافته است و به شکل پیچیده ای‏‎ ‎‏تلاش می کند تا بار دیگر تعریف و تفسیر مورد نظر خود از دین و احکام و‏‎ ‎‏ارزشهای دینی را جانشین آن چهره ای از دین کند که امام راحل‏‏(س)‏‏ در طول‏‎ ‎‏بیش از ده سال امامت نظام اسلامی برای جهانیان ترسیم نموده تا با ایجاد‏‎ ‎‏تحولی عمیق و بنیادین در افکار و روحیات مسلمین، زمینه های حضور و‏‎ ‎‏حاکمیت دین در هر بعد از ابعاد زندگی فردی و اجتماعی را فراهم سازد.‏

‏ ‏

مقدمه

‏در قرون اخیر توطئه ای به صورت گسترده ابتدا در اروپا و مهد مسیحت شروع شد و‏‎ ‎‏سپس به دنیای اسلام سرایت کرد. این توطئه مسأله «جدایی دین از سیاست» و «تضاد‏‎ ‎‏بین دین و علم» بود که نظام سلطه در مناطق گوناگون عالم به اشکال مختلف و حیله های‏

ایدئولوژی رهبری و فرآیند انقلاب اسلامیج. 1صفحه 239
‏گوناگون، سعی در القای آن داشت، که تا حدود زیادی موجب انزوای دین در جهان‏‎ ‎‏مسیحیت شد.‏

‏نظام سلطه با علم به اینکه آنچه در برابر ظلم می ایستد و علیه نظامهای فاسد مبارزه‏‎ ‎‏می کند، دین است، برای آنکه حرکت بر ضد خود را خنثی و آن را در قالب جریانی‏‎ ‎‏اجتماعی نفی کند، دین را از صحنۀ سیاست کنار زد و با عنوان اینکه دین امری فردی و‏‎ ‎‏مربوط به امور درونی و اخروی است، مانع مداخلۀ کلیسا و مذهب در امور سیاسی شد.‏

‏اما اخیراً در دنیای مسیحیت نیز جنبشی به نام «جنبش الهیات رهایی بخش» شکل‏‎ ‎‏گرفته است.‏1‏ بنیانگذاران این جنبش که روحانیون بلند پایه ای در کلیسای کاتولیک‏‎ ‎‏هستند، معتقدند که زندگی حضرت عیسی سراسر مبارزه با ظلم و ستم بوده است، در‏‎ ‎‏حالی که هم اکنون پاپ و کلیسا مبارزه با حکومتهای ظالم را منع می کنند و عملاً کلیسا‏‎ ‎‏وسیله ای برای تحکیم قدرتهای حاکم و توجیه اعمال آنان شده است. آنان مداخله در‏‎ ‎‏سیاست را وظیفۀ کلیسا و مسیحیت می دانند و مبارزه با استعمارگران را وظیفه همۀ‏‎ ‎‏مسیحیان می شمارند و هدف اصلی دین و مذهب آنان بازگشت به تعالیم اصلی عیسی‏‎ ‎‏مسیح ‏‏علیه السلام‏‏ و رسیدگی به محرومان است.‏

‏در کشورهای بلوک غرب امروزه آنچنان مردم را به فساد کشانیده اند که اصولاً‏‎ ‎‏فراموش کرده اند برای چه به دنیا آمده اند و وظیفۀ آنان در قالب یک انسان در این جهان‏‎ ‎‏چیست. تنها جنبه های مادی زندگی برای ایشان مطرح است و حکومتها نیز به طور مطلق‏‎ ‎‏امور زندگی و مسایل مادی مردم را مورد توجه قرار می دهند. لذا حساب حکومت از‏‎ ‎‏دین کاملاً جداست.‏

‏به این ترتیب نظریات و دیدگاهها و اهداف دین را که عبارت از برقراری عدل، قسط و‏‎ ‎‏حاکمیت احکام الهی بر روی زمین است، به کلی مسخ و عملاً در چهارچوب کلیسا‏‎ ‎‏محبوس کرده اند. در بلوک شرق هم حکومتهای دیکتاتوری همواره اعلام کرده اند که‏‎ ‎‏«دین افیون توده ها» و مخرب پیشرفت ملل و مواردی از این قبیل است.‏

‏در جهان سوم نیز مردم به شکلی دیگر به دور از نقش سیاسی هستند، زیرا غالب‏‎ ‎‏حکام وابسته و خودکامه اند. وابستگی و اسارت به قدرتهای بزرگ به طور کامل وجود‏‎ ‎‏دارد، طبیعتاً وقتی چنین حکومتهایی از خود اراده ای نداشته باشند، بدیهی است که‏

ایدئولوژی رهبری و فرآیند انقلاب اسلامیج. 1صفحه 240
‏ملتهایشان نیز فاقد هرگونه آزادی و اختیاری هستند.‏

‏در دنیای اسلام نیز به تدریج تحقق رسالتهای خطیر و ضرورت پذیرش مسئولیتها تنها‏‎ ‎‏به رفتن مساجد خلاصه شد، که آن هم رفته رفته جنبه تشریفاتی و رفع وظیفه پیدا کرد.   ‏

‏مساجد به صورت معابدی کاملاً بریده از جامعه در آمد ویا منزوی و به دور از‏‎ ‎‏مقتضیات امت اسلامی شد. به این ترتیب نظام سلطه جهانی با حیله های گوناگون در کلیه‏‎ ‎‏جوامع، مردم را از صحنه سیاست خارج کرد.‏

‏در جهان اسلام سید جمال الدین اسدآبادی برجسته ترین شخصیت در اوایل قرن‏‎ ‎‏چهاردهم هجری بود که احساس کرد اگر بخواهد در مسلمانان جنبش و حرکتی ایجاد‏‎ ‎‏کند باید آنان را معتقد سازد که سیاست از دین جدا نیست، این بود که این موضوع را با‏‎ ‎‏علاقه وحرارت فراوان در میان مسلمین مطرح ساخت.‏

‏بعدها استعمارگران تلاش زیادی کردند تا در کشورهای مسلمان رابطه دین و‏‎ ‎‏سیاست را قطع کنند. از جملۀ این تلاشها، طرح مسأله ای به نام «علمانیت» بود که به‏‎ ‎‏معنای جدایی دین از سیاست است.‏2

‏بعد از سید جمال الدین اسد آبادی در کشورهای عربی و به خصوص در مصر، افراد‏‎ ‎‏زیادی پیدا شدند که با تکیه بر قومیت و در لباس ملی گرا، عربیسم و پان عربیسم، به تبلیغ‏‎ ‎‏فکر جدایی دین از سیاست پرداختند. از جمله در سالهای اخیر انور سادات (رئیس‏‎ ‎‏جمهور معدوم مصر) بویژه بر این نکته تأکید می کرد که دین متعلق به مسجد است و باید‏‎ ‎‏کار خود را در آنجا انجام دهد و مذهب اصولاً نباید کاری به مسایل سیاسی داشته باشد.‏

‏علمای وهابی عربستان هم عنوان کرده اند که وظیفه آنان اطاعت از حاکم است و‏‎ ‎‏کاری به این ندارند که چه کسی حاکم است. آنان تبعیت از اولی الامر را واجب می دانند و‏‎ ‎‏به تعبیر ایشان اولی الامر رهبران سیاسی جامعه و دولت هستند، حال آنکه بواقع، همیشه‏‎ ‎‏و بدون قید و شرط این گونه نبوده است.‏

‏و اما از دیگر رجال روحانی برجسته و مخالف جدایی دین از سیاست، شهید مدرس‏‎ ‎‏است. او از رجال سیاسی به نام دوران معاصر و از ارکان سیاست و روحانیت کشور در‏‎ ‎‏دوران اختناق سیاه رضاخانی است که چندین دوره نماینده ملت در مجلس شورای‏‎ ‎‏اسلامی پس از دوران مشروطیت بوده است. مدرس با دیکتاتوری رضاخان که الهام‏

ایدئولوژی رهبری و فرآیند انقلاب اسلامیج. 1صفحه 241
‏گرفته از استعمار انگلیس بود بشدت مبازره می کرد و تا آخرین روزهای حیات خویش با‏‎ ‎‏وی واستعمارگران به ستیز برخاست.‏

‏کلام امام خمینی‏‏(س)‏‏ در پیام مهم خود به حجاج بیت الله الحرام، روشنگر بخشی از‏‎ ‎‏توطئه های آمریکای جهانخوار در خاموش کردن نهضت اسلامی و مطرح ساختن‏‎ ‎‏جدایی دین از سیاست است . معظم له در قسمتی از این پیام تاریخی خود فرموده است:‏

«وقتی فریاد اسلام خواهی مردم کشور ما در 15 خرداد به گوش آمریکا رسید و‎ ‎وقتی که برای اولین بار غرور آمریکا و اقتدار ابرقدرتی او در اعتراض به مصونیت‎ ‎کارگزارانش در ایران شکسته شد و آمریکا متوجه اقتدار و رهبری علما و روحانیت‎ ‎اسلام و عزم جزم و ارادۀ پولادین ملت ایران برای کسب آزادی و استقلال و‎ ‎رسیدن به نظام عدل اسلامی گردید، به نوکر بی اراده و وطن فروش و فرومایه خود‎ ‎محمد رضاخان دستور داد که صدای اسلام خواهی که در برابر آمریکا قد علم‎ ‎کرده اند نابود کند و همه دیدیم که این خائنان و سرسپردگان دراین مأموریت شوم‎ ‎لحظه ای درنگ ننمودند و به نام مأموریت و آزادی... شاه را متمدن و مترقی و‎ ‎مسلمانان را مرتجع و... ارتجاع سیاه معرفی کردند.»

‏ ‏

تفکیک دین و سیاست، توطئۀ جهانخواران ودیدگاه امام راحل‏(س)‏ در این زمینه

‏افرادی که حداقل با عملکرد یک قرن اخیر استعمار ونظام سلطه در سرزمینهای‏‎ ‎‏اسلامی علاوه بر آنچه در برخورد با مذهب بویژه مسیحیت در غرب انجام شده است،‏‎ ‎‏آشنایی دارند وازجانب دیگر فرآیند جنبشهای اصلاح طلبانه ای که با هر عنوانی در‏‎ ‎‏یکصد سال اخیر در جوامع مسلمین رخ نموده است، از نظر گذرانده اند و یا خود در متن‏‎ ‎‏آن جریانات بوده اند به شایستگی به عمق و نفوذ این حربه استعماری در میان نیروهای‏‎ ‎‏مذهبی که از یک طرف خطر بالقوه و از جانب دیگر توان متراکمی را در بردارند، و به‏‎ ‎‏راستی که می توان عمده ترین مشکل مبارزاتی امام راحل‏‏(س)‏‏ را همین تفکر گمراه کننده‏‎ ‎‏دانست و دامنه آن را حتی پس از پیروزی انقلاب نیز مشاهده نمود. شاهد آنکه جز آنچه‏‎ ‎‏در بحث ولایت فقیه درباره سیاست و ولایت مطرح فرمودند بیش از چهل مورد دیگر‏‎ ‎‏است، که در سخنرانیها و بیانیه های خویش به مسأله عدم تفکیک بین دین و سیاست و‏‎ ‎‏ضرورت دخالت در سیاست بویژه برای حوزه ها و روحانیت می پردازند و مکرراً از‏

ایدئولوژی رهبری و فرآیند انقلاب اسلامیج. 1صفحه 242
‏نقشی که مستعمرین در تثبیت و تعمیق این شعار انحرافی ایفا کردند سخن می گویند و از‏‎ ‎‏باور عمومی غلطی که در این زمینه در میان گروههای مذهبی به وجود آمده بود شکوه‏‎ ‎‏می کنند.‏

‏تعبیر آن بزرگوار با اشاره به این مطلب چنین است:‏

«گرفتاریهای مسلمین اکثراً بلکه همه از این راه بیشتر بوده است تا راههای‎ ‎دیگر.»3

‏توقعی از دستهای مرموز و آشکاری که به این انحراف بزرگ دامن می زدند نبود، چرا‏‎ ‎‏که آنان مأموریت خائنانه خویش را دنبال می کردند؛ ولی مصیبت بزرگ در کج فهمی و‏‎ ‎‏قصوری بود که از ناحیه اکثریتی ناآگاه ولی معتقد به مبانی اسلام مشکل می آفریدند، و نه‏‎ ‎‏تنها نیرویی برای مبارزه مصرف نمی کردند بلکه به محکومیت و تقبیح معتقدان به‏‎ ‎‏آمیختگی دین و سیاست می پرداختند. رگه های این انحراف را امروزه نیز در برخی از‏‎ ‎‏محافل مذهبی خویش ملاحظه می کنیم و چنانکه اشاره شد خود آن بزرگمرد بارها در‏‎ ‎‏طول دوران حیات سیاسی خویش این واقعیت تلخ و ناگوار را بر زبان و قلم آورد. استقصا‏‎ ‎‏و آوردن همه آنها خارج از محدوده بحث است که به ذکر گوشه هایی از آن اکتفا می شود.‏

الف) اسلام را بد معرفی کردند:

‏در سخنرانی 2 / 1 / 43 بعد از آزادی از زندان، ضمن اشاره به حرفهای «پاکروان» که‏‎ ‎‏در توضیحات بعدی خواهد آمد، فرموده اند:‏

«والله اسلام تمامش سیاست است ، اسلام را بد معرفی کرده اند.»4

‏چندی بعد با اشاره به مسئولیت خطیر سران دول اسلامی و لزوم معرفی صحیح‏‎ ‎‏اسلام اضافه می کنند:‏

«گمان نشود اسلام مثل مسیحیت است، فقط یک رابطۀ معنوی مابین افراد و‎ ‎خدای تبارک و تعالی است و بس، اسلام برنامه زندگی دارد، اسلام برنامۀ حکومت‎ ‎دارد... ما مباحثمان از حدود کتاب طهارت و... تجاوز نمی کند، سیاست اسلام را‎ ‎دیگر بحث نمی کنیم.»5

‏و چند روز قبل از پیروزی انقلاب در دیدار جمعی از روحانیون با ایشان، فرمودند:‏

«آنقدر آیه و روایت که در سیاست وارد شده است در عبادت وارد نشده است،‎ ‎شما از پنجاه و چند کتاب فقه را ملاحظه کنید، هفت، هشت تایش کتابی است که

ایدئولوژی رهبری و فرآیند انقلاب اسلامیج. 1صفحه 243
مربوط به عبادت است باقیش مربوط به سیاسات و اجتماعات و معاشرات و این‎ ‎طور چیزهاست.... اسلام را همچو بد معرفی کرده اند به ما که ما هم باورمان آمده‎ ‎است که اسلام به سیاست چه؟ سیاست مال قیصر و محراب مال آخوند.»6

‏آن امام حتی احکام اخلاقی اسلام را نیز سیاسی می داند.‏7‏ چنانکه در خصوص‏‎ ‎‏عزاداری می فرماید: ‏

«جنبۀ سیاسی مجالس بالاتر از همه جنبه های دیگری است که هست... مسأله،‎ ‎مسأله گریه نیست، مسأله، مسأله تباکی نیست، مسأله، مسأله سیاسی است.»8

‏خوشبختانه روحانیون عالیقدر نیز اغلب متوجه موضوع هستند، به طوری که در سال‏‎ ‎‏جاری نیز اینجانب شاهد بودم که آقای طائب و دیگران در تهران در مجالس منحصراً به‏‎ ‎‏خطر صهیونیزم جهانی و عملکرد آن پرداختند و خود این حقیر هم چندین مقاله در‏‎ ‎‏اوایل انقلاب در فصلنامۀ تربیت با عنوان «دوالپای صهیونیزم برگردۀ بشریت» به چاپ‏‎ ‎‏رساندم که موجبات تنبه دوستان مربی را فراهم می آورد و موضوع را در آموزش و‏‎ ‎‏پرورش می شکافد.‏

‏همین طور در پیامهایی که در سال 70 ـ 69 برای رئیس جمهوری وقت در هر زمینه ای‏‎ ‎‏می نوشتم مسأله سیاسی  را در اولویت قرار می دادم و آقای هاشمی رفسنجانی هم‏‎ ‎‏معمولاً آنها را جرح وتعدیل نمی کردند. منظور از عرض این مختصر وظیفه ای است که‏‎ ‎‏بر عهدۀ هریک از ما نهاده شده است. که باید به آن عمل کنیم.‏

ب ـ انحرافی تاریخی 

‏این باور کج که بزرگترین ضربات را بر پیکر جوامع اسلامی زده است نتیجه تلاش‏‎ ‎‏موذیانه و گسترده ای است که بویژه در چند قرن اخیر توسط اجانب وعمال داخلی آنان‏‎ ‎‏انجام گرفته است و به فرمودۀ امام راحل‏‏(س):‏

«این یک نقشه شیطانی بوده است که از زمان بنی امیه و بنی عباس طرح ریزی‎ ‎شده است و بعد از آن هم هر حکومتی که آمده است، تأیید این امر را کرده است و‎ ‎اخیراً هم که راه شرق و غرب به دولتهای اسلامی باز شد، این امر در اوج خویش‎ ‎قرار گرفت که اسلام، یک مسایل شخصی بین بنده وخدا است وسیاست از اسلام‎ ‎جداست.»9

‏البته همانگونه که تصریح  فرموده اند تلاش دشمن چند قرن اخیر به اوج خود رسیده‏

ایدئولوژی رهبری و فرآیند انقلاب اسلامیج. 1صفحه 244
‏بود و بویژه روحانیت را از دخالت در سیاست باز می داشت؛ که امام راحل‏‏(س)‏‏ باز در‏‎ ‎‏صحیفه امام جلد 2، صفحۀ 27 و جلد 12 صفحۀ 228 به آن تأکید فرموده اند.‏

ج ـ هدف تفکیک

‏جمعی ریشه های انحطاط و بدبختی جوامع اسلامی را در زوایای دیگری جستجو‏‎ ‎‏می کردند و طبعاً اگر اعتقادی به مبارزه داشتند نیروی خویش را در تحقق ارزیابی‏‎ ‎‏ناصحیح خویش مبذول می داشتند و چه بسیار که اندر پی مبارزه با معلول بودند، تنها این‏‎ ‎‏امام راحل‏‏(س)‏‏ بود که بارها زمینه ها و علل اصلی سقوط و انحطاط را بازگو نموده و علت‏‎ ‎‏عمدۀ آن را این گونه یادآور می شد و به تصحیح اندیشه ها می پرداخت که:‏

«همه می دانیم و باید بدانیم که آنچه از قرنها پیش تا کنون بر سر مسلمین آمده‎ ‎است، خصوصاً در یکی دو قرن اخیر که دست دولتهای اجنبی به کشورهای اسلامی‎ ‎باز شده و سایۀ شوم آنان بلاد مسلمین را به تاریکی و ظلمات کشانده است و ذخایر‎ ‎خداداد آنان را به باد فنا داده و به طور مداوم می دهد، غفلت مسلمانان از مسایل‎ ‎سیاسی و اجتماعی اسلام است، که به دست استعمارگران و استثمارگران و عمال‎ ‎غرب زده و شرق زده آنان به توده های مسلمانان محروم تحمیل شده است که حتی‎ ‎علمای اسلام گمان می کردند و می کنند که اسلام از سیاست منزه است و یک‎ ‎شخص مسلمان نباید در سیاست دخالت کند.»10

‏و در جای دیگر هدف اصلی آنان را سربریدن اسلام می شمارند.‏11

د ـ تأثیرات زیان بار

‏آثار تخریبی گسترده ای که این تبلیغات بر جای می گذاشت چنان عمیق شده بود که‏‎ ‎‏امروز در شرایط کنونی باور کردنی نیست. بارها امام به این حقیقت تلخ اشاره کرده اند که‏‎ ‎‏عنوان «سیاسی» دادن به کسی به عنوان یک ناسزا تلقی می شد. همینکه گفته می شد‏‎ ‎‏فلانی وارد سیاست شده است به عنوان نقطۀ ضعف بزرگی در زندگی او محسوب‏‎ ‎‏می شد و باور عمومی بر این ثبات یافته بود. البته عکس العمل و بازتاب فوق با توجه به‏‎ ‎‏تفسیری که از سیاست و دخالت در امور به خورد جامعه و بویژه حوزه ها داده بودند‏‎ ‎‏چندان دور از انتظار نبود، نمونه این تفسیر و القا را در جریان ملاقات «پاکروان» با امام در‏‎ ‎‏زندان می توان برشمرد که خود آن بزرگوار بارها متذکر آن جریان شده اند، از جمله‏‎ ‎‏اینکه: ‏


ایدئولوژی رهبری و فرآیند انقلاب اسلامیج. 1صفحه 245
«گفت آقا سیاست عبارت است از دروغ گفتن، خدعه، فریب، نیرنگ، خلاصه‎ ‎پدر سوختگی است و آن را شما برای ما بگذارید.»12

‏چنانکه در جای دیگر جریان مرحوم آیت الله کاشانی را هنگامی که در قلعۀ فلک‏‎ ‎‏الافلاک زندانی بود، با فرمانده نیروهای نظامی مستقر در آنجا از قول مرحوم آیت الله ‏‎ ‎‏حاج آقا روح الله کمالوند که برای دیدار مرحوم کاشانی رفته بود نقل می فرماید، از جمله‏‎ ‎‏اینکه «آن شخص شروع کرد صحبت کردن و رو کرد به آقای کاشانی که آقا شما چرا‏‎ ‎‏خودتان را (قریب به این معانی) به زحمت انداخته اید؟ آخر شما چرا در سیاست‏‎ ‎‏دخالت می کنید؟ سیاست شأن شما نیست، چرا شما دخالت می کنید؟‏

‏از این حرفها شروع کرد گفتن. آقای کاشانی فرمودند:‏ «خیلی ... ، اگر من دخالت در‎ ‎سیاست نکنم کی دخالت کند.»13

‏گرچه در میان روحانیون، بزرگانی چون شهید مدرس و مرحوم کاشانی و علمای‏‎ ‎‏بزرگ صدر مشروطیت و مرحوم سید جمال بودند که دخالت در سیاست را از فرهنگ‏‎ ‎‏دینی خویش قابل تفکیک نمی دانستند ولی جو عمومی حوزه و محافل مذهبی این گونه‏‎ ‎‏نبود؛ شاهد آنکه این بزرگان با همۀ کوششی که کردند، از جانب این محافل مورد‏‎ ‎‏پشتیبانی کافی قرار نگرفتند و تنها این امام راحل‏‏(س)‏‏ بود که توانست این موج ویرانگر را‏‎ ‎‏بشکند و اسلام عزیز را از این زنگار بزداید و چهرۀ ناب آن را بنمایاند و تصحیح اندیشه‏‎ ‎‏کند. آن بزرگمرد اندیشمندی بود که حوادث واقعه را عبارت از همین حوادث سیاسی‏‎ ‎‏می دانست که برای ملتها پیش می آید و باید به فقها مراجعه کرد.‏14

‏امام بود که این باور انحرافی را از اذهان بسیاری زدود تا جایی که امروزه با حیات‏‎ ‎‏محافل دینی و حوزوی عجین شده است و گذشت، آن روزگاری که حتی روزنامه‏‎ ‎‏خواندن نیز عیب بود‏15‏ و فراگیری زبان خارجی کفر تلقی می شد.‏16

‏زمانی که به فرمودۀ امام راحل‏‏(س):‏

«شأن بزرگ اهل علم این بود که این آقا نمی فهمد سیاست را، اگر یک آقایی‎ ‎اصلاً عقلش نرسید به اینکه سیاست چیست این بزرگوار بود خیلی، آقایی است که‎ ‎دخالت در امور نمی کند، قربانش بروم، چه آقای خوبی، ظهر می آید نمازش را‎ ‎می خواند و می رود توی خانه اش می نشیند.»17


ایدئولوژی رهبری و فرآیند انقلاب اسلامیج. 1صفحه 246
‏امام در خصوص شکل گیری این توطئه چنین هشدار می دهد:‏

«گفته اند که دخالت در انتخابات، دخالت در سیاست است و این حق مجتهدین‎ ‎است تا حالا می گفتند که مجتهدین در سیاست نباید دخالت بکنند، این منافی با‎ ‎حق مجتهدین است، آنجا شکست خوردند، حالا عکسش را دارند می گویند.»18

‏ ‏

اهمیت سیاست از نظرگاه امام خمینی‏(س)‏

‏از نظر آن بزرگوار اهمیت سیاست در اسلام به حدی است که می توان گفت اسلام‏‎ ‎‏دین سیاست است. برای اینکه رسالت این دین هدایت مردم به سوی رستگاری است و‏‎ ‎‏سیاست نیز همان هدایت است. سخن امام خمینی‏‏(س)‏‏ در اینباره چنین است:‏

«آنقدر آیه و روایت که در سیاست وارد شده است، در عبادت وارد نشده است.‎ ‎شما از پنجاه و چند کتاب فقه (فصول و عناوین فقهی) را که ملاحظه می کنید، هفت،‎ ‎هشت تایش کتابی است که مربوط به عبادات است، باقیش مربوط به سیاسات و‎ ‎اجتماعات و معاشرات و این طور چیزهاست. ما همه آنها را گذاشتیم کنار و یک بعد‎ ‎را، بعد ضعیفش را گرفتیم. اسلام را همچو معرفی کرده اند به ما که ما هم باورمان‎ ‎آمده است که اسلام به سیاست چه، سیاست مال قیصر و محراب مال آخوند،‎ ‎محراب هم نمی گذارند برای ما باشد. اسلام دین سیاست است، حکومت دارد.‎ ‎بخشنامۀ حضرت امیر ـ کتاب حضرت امیر ـ به مالک اشتر را بخوانید ببینید‎ ‎چیست. دستورات پیغمبر و دستورهای امام ‏علیه السلام‏‏ در جنگها و در سیاست را ببینید‏‎ ‎‏چی دارد. این ذخایر را ما داریم.»‏19

‏امام در سخنی دیگر اهمیت سیاست را در اسلام این گونه بیان می کند:‏

«اسلام دین سیاست است اصلش، اسلام را شما مطالعه دارید در آن، اسلام‎ ‎یک دینی است که احکام عبادیش هم سیاسی است، این جمعه، این خطبه های‎ ‎جمعه، آن عید، آن خطبه های عید، این جماعت، اجتماع، این مکه، این مشعر، این‎ ‎منی، این عرفات، همه اش یک مسایل سیاسی است. با اینکه عبادت اند، در عبادتش‎ ‎هم سیاست است، سیاستش هم عبادت است.»20

‏ ‏

نتیجه

‏ناگفته نماند که در دنیای اسلام جمود و تحجر فکری نیز آثار زیان بخش دارد، که‏

ایدئولوژی رهبری و فرآیند انقلاب اسلامیج. 1صفحه 247
‏برای نمونه و از جمله مهمترین نمودهای تحجر و جمود فکری همین تفکر «جدایی دین‏‎ ‎‏از سیاست» است که در چند دهۀ گذشته جوامع اسلامی را شدیداً تحت تأثیر قرار داده‏‎ ‎‏و آیندۀ بسیاری از آنان را رقم زده است، شیوۀ تفکر مبتنی بر نظریه «جدایی دین از‏‎ ‎‏سیاست» بسیار خطرناک است. این شیوۀ تفکر که ابتدا از سوی متحجرین و مقدس‏‎ ‎‏مآبهای احمق رواج یافت به علت آنکه منافع استعمارگران را نیز تأمین می کرد مورد‏‎ ‎‏استقبال گرم آنان قرار گرفت و به این ترتیب با بهره مندی از دو عامل و حامی درونی و‏‎ ‎‏بیرونی به یک فرهنگ غالب تبدیل شد که سایر دیدگاهها و طرز تفکرها را در خود منحل‏‎ ‎‏می ساخت.‏

‏تفکر جدایی دین از سیاست در حقیقت تعریفی خاص از دین است که احکام و‏‎ ‎‏دستورهای آن را در موزه های عبادات فردی، اصول اعتقادی و پاره ای از نصایح اخلاقی‏‎ ‎‏محدود ساخته و ارتباط و وابستگی آن با مسایل اجتماعی و امور سیاسی به کلی قطع‏‎ ‎‏می شود. در نتیجه این دیدگاه نه تنها از هر گونه دخالت نمودن مذهب در سرپرستی و‏‎ ‎‏ادارۀ جامعه جلوگیری کرده بلکه بسیاری از احکام سیاسی ـ عبادی و اجتماعی اسلام‏‎ ‎‏نظیر نماز جمعه، امر به معروف و نهی از منکر، اقامه حدود و جهاد با دشمنان را نیز به‏‎ ‎‏تعطیل کشانده و آنها را از زندگی مسلمین خارج ساخته است.‏

‏تفکر جدایی دین از سیاست بدان لحاظ که در جوامع اسلامی همانند تزریق افیون به‏‎ ‎‏پیکرۀ افراد است و سبب پیدایی یک نحو بی تفاوتی خاص در کلیه امور اجتماعی‏‎ ‎‏می شود بسیار اهمیت دارد و موجب می شود تا هر کس سر در لاک خود فرو ببرد و از‏‎ ‎‏اوضاع و احوال محیط غافل شود. این معضل نه تنها در طلیعۀ انقلاب که هم اکنون نیز‏‎ ‎‏یک مانع عمده و یک سد بزرگ در راه گسترش و توسعۀ انقلاب اسلامی بر پایه اصول‏‎ ‎‏مذهبی، محسوب می شود.‏

‏ساده ترین آثار این طرز تفکر را در عملکردهای کسانی می توان ملاحظه کرد که در‏‎ ‎‏این اوضاع و احوال حساس اجتماعی ، قائل به کنار گذاشتن روحانیت از صحنۀ سیاست‏‎ ‎‏و واگذاری کلیۀ مناصب اجتماعی و پستهای کلیدی به متخصصان و کارشناسان غیر‏‎ ‎‏روحانی هستند و حذف روحانیت از امور سیاسی را طریقی مناسب برای اخراج دین از‏‎ ‎‏صحنۀ جامعه تشخیص داده اند.‏


ایدئولوژی رهبری و فرآیند انقلاب اسلامیج. 1صفحه 248
‏این در حالی است که هرگاه شرایط از دیدگاه متحجرین فراهم تر می شود، به آسانی‏‎ ‎‏اصل نظام ولایت فقیه را به محاکمه می کشند و با طرح برخی اشکالات و ایرادهای به‏‎ ‎‏ظاهر علمی از متعارض بودن شکل کنونی ولایت فقیه با دیدگاههای اصیل اسلامی‏‎ ‎‏سخن می رانند.‏

‏بلی امروز آن دسته از متحجرین احمق که سالیان طولانی بغض و کینۀ خود را دربارۀ‏‎ ‎‏امام راحل‏‏(س)‏‏ و نظام اسلامی پنهان کرده بودند زهرافشانیهای خود را آغاز کرده و‏‎ ‎‏حرکتهای خزنده ای را برای سست کردن عقیدۀ عمومی مردم در خصوص توان و قدرت‏‎ ‎‏اسلام برای ادارۀ جامعه شروع کرده اند.‏

‏خلاصۀ مطلب آنکه آثار و شواهد موجود نشان می دهد که امروز دوباره تحجر و‏‎ ‎‏جمود فکری مدرن در بین مسلمین رواج یافته است و به شکل پیچیده ای تلاش می کند تا‏‎ ‎‏بار دیگر تعریف و تفسیر مورد نظر خود را از دین و احکام و ارزشهای دینی جانشین آن‏‎ ‎‏چهره ای از دین کند که امام راحل‏‏(س)‏‏ در طول بیش از ده سال امامت نظام اسلامی برای‏‎ ‎‏جهانیان ترسیم نموده تا با ایجاد تحولی عمیق و بنیادین در افکار و روحیات مسلمین،‏‎ ‎‏زمینه های حضور و حاکمیت دین در هر بعد از ابعاد و زندگی فردی و اجتماعی را فراهم‏‎ ‎‏سازد و اصول توسعه و تکامل نظام اسلامی را بر پایۀ مبانی و ارزشهای مذهبی استوار‏‎ ‎‏نماید.‏

‏البته اینکه امام را تنها در بعد سیاسی بشناسیم که بسیاری هم او را در این جلوه‏‎ ‎‏می شناسند، خود از بد اقبالی اوست که حجاب می شود بر شناختن ابعاد لطیف‏‎ ‎‏دیگرش، اما از همین نظرگاه هم اگر کسی به رفتارش نظر کند و انگشت حیرت به دندان‏‎ ‎‏نگزد کور چشمی خود را اثبات کرده است. برای مثال حضرتش حتی در آنجا که همۀ‏‎ ‎‏تاکتیکهای جنگی دلالت بر آن دارد که ویران کردن سدّ «در بندی خان» ضروری است‏‎ ‎‏سؤال دیگری از مقوله ای دیگر دارد که می پرسد: ‏

«پس از ویرانی سد، آب شرب مردم چگونه تأمین می شود»،‏ پاسخ می شنود که: ‏«مردم به‎ ‎زحمت می افتند»‏، ویرانی سد را جایز نمی شمرد. ولی طرف مقابل، با سلاح مرگبار سمی‏‎ ‎‏حتی از کودکان و سالخوردگان ملت خود به گمان آنکه کوتاهی کرده اند، انتقام می کشد و‏‎ ‎‏ماجرای دردناک حلبچه را می آفریند.‏


ایدئولوژی رهبری و فرآیند انقلاب اسلامیج. 1صفحه 249
‏علاوه بر اینها، شکوهمندتر آن است که خلاف برخی که نیکی های زیردستان را به‏‎ ‎‏نام خود ثبت می کنند و زشتیها و خطاهای لو رفته خود را چماقی کرده بر سر هر که‏‎ ‎‏چماق خورش نزدیکتر است می کوبند، اما او این رویه را از ساحت خود به دور می داند و‏‎ ‎‏کج فهمی های ما را از جنگ و انقلاب تذکار می دهد امام به رخ نمی کشد و در پایان که یار‏‎ ‎‏هوشمندش مصلحت دانست که مسئولیت پذیرش صلح را تقبل کند، به تنهایی همۀ بار‏‎ ‎‏را بر دوش کشید. ‏

‏چه زیباست گذر از جان به نفع نام نیک، اما چه حیرت زاست از نام، به نفع حقیقت‏‎ ‎‏چشم پوشیدن.‏

‏آری نتیجتاً سیاستی که وی عین دیانت می دانست کجا و رندیهای سیاست بازان‏‎ ‎‏حرفه ای کجا؟ به راستی این بیت لسان الغیب در وصف او چه برازنده است: ‏

‏ ‏

‏آشنایان ره عشق در این بحر عمیق‏

‏ ‏‏غرقه گشتند و نگشتند به آب آلوده‏

‏ ‏

‏جای تأسف است که یک روزنامۀ آمریکایی در زمان وفات او بنویسد: ‏

‏«امام خمینی‏‏(س)‏‏ به جایی دیگر، متفاوت از این جهان تعلق داشت.‏21‏ «و آن وقت‏‎ ‎‏عده ای از خدا و اسلام بی خبر در داخل کشور، او را نشناختند و در جدایی دین از‏‎ ‎‏سیاست اصرار ورزیدند و به قدر آن روزنامه‏22‏ که نوشت: ‏«خدایا در عوض این انسانها که از‎ ‎میان ما رفتند، انسانهای دیگری را برای هدایت ما به زمین بفرست.»‏ به حقانیت او و راه‏‎ ‎‏مقدسش ایمان نیاوردند.‏

‏از این رو نتیجه می شود که امام خمینی‏‏(س)‏‏ یکی از ویژگیهایی که از خود نشان می داد‏‎ ‎‏توجه به خدا و خدا محوری بود. آن بزگوار نه تنها در عرصه اندیشه و عملکرد سیاسی‏‎ ‎‏بلکه در تمام زمینه ها، اعم از فرعی و اصلی، به چیزی جز خدا و اسلام نمی اندیشید و در‏‎ ‎‏هر امری از امور آنچه پیکر انگیزه و هدف او را تشکیل می داد جز خدا و اسلام چیز‏‎ ‎‏دیگری نبود و همانگونه که اشاره کردیم، این موضوع را حتی روزنامه های غربی مثل‏‎ ‎‏لیبراسیون نیز مورد اشاره قرار داده بودند و معتقد بودند که وی به جهانی دیگر تعلق‏‎ ‎‏دارد.‏

‏به تعبیر جالب شهید آیت الله صدر، امام خمینی‏‏(س)‏‏ خود را در اسلام ذوب کرده بود.‏‎ ‎‏وی با این استدلال ساده و همه فهم که ‏«ما و شما و همه، هر چه داریم از خداست  و لذا هر چه

ایدئولوژی رهبری و فرآیند انقلاب اسلامیج. 1صفحه 250
توان داریم برای خدا باید خرج کنیم»23‏ خود را وقف خدا و راه خدا کرده بود و اندیشه و‏‎ ‎‏عملکردش در تمام زمینه ها رنگی کاملاً خدایی داشت.‏

‏آن بزرگمرد آسمانی از همان ابتدای امر که تلاش و مبارزه سیاسی و قیام خویش را به‏‎ ‎‏طور فرادا شروع کرد و به طرح نظریات و دیدگاههای سیاسی پرداخت سر منشئی جز‏‎ ‎‏ادای تکلیف الهی نداشت. او همانگونه که ادای نماز، روزه و سایر عبادات و احکام‏‎ ‎‏اسلامی را به عنوان امری واجب و تکلیفی الهی از دوران کودکی آغاز کرده بود، جهاد و‏‎ ‎‏امر به معروف و نهی از منکر و یا به تعبیر امروزی مبارزه سیاسی و قیام خویش را نیز با‏‎ ‎‏همان عنوان و همان انگیزۀ الهی شروع کرده بود.‏

‏نکتۀ پایانی اینکه بعد از جنگ جهانی اول و القای خلافت ناسیونالیستهای ترک، طرح‏‎ ‎‏حکومتی اسلامی شتابی جدید یافت و در جهان اسلام افراد بیشتری اندیشه خویش را‏‎ ‎‏مشغول کردند و هر یک طرح و نظری عرضه داشتند که اغلب نارسا، مبهم و یا مبتنی بر‏‎ ‎‏اندیشه های مهاجم غربی و یا تحت تأثیر شرایط تاریخی و جغرافیایی و ملی جوامع‏‎ ‎‏مسلمان بود. اما امام خمینی‏‏(س)‏‏ در میان آنان از ویژگی شایسته ای برخوردار بود، زیرا‏‎ ‎‏ایشان با مطرح ساختن ولایت فقیه و مشخص کردن جایگاه آن، طرحی صد در صد‏‎ ‎‏اسلامی و جامع را برای ادارۀ جامعه و تشکیل حکومت عرضه کردند و تا به آخر هم پای‏‎ ‎‏آن ایستادند.‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

پی نوشتها

‏1ـ با آغاز دهۀ 1960 میلادی دگرگونیهای مهمی در کلیسا ایجاد شد، به طوریکه این نهادها به ادای‏‎ ‎‏وظایف اجتماعی خود توجه کردند. اسقفهای طرفداری از مدرنیزه شدن برخاستند و در این راه جنبشهای‏‎ ‎‏کلیسایی متعددی ایجاد شد.‏

‏2ـ استاد شهید مرتضی مطهری، ‏پیرامون انقلاب اسلامی،‏ انتشارات صدرا ص 52، کلمۀ علمانیت‏‎ ‎‏به صورت ترجمۀ واژۀ سکولاریسم به کار گرفته شده است.‏

‏3ـ ‏صحیفه امام‏، ج 17، ص 188.‏

‏4ـ همان، ج 1، ص 65.‏

‏5ـ همان، ج 1، ص 119.‏

‏6ـ همان، ج 5، ص 21.‏


ایدئولوژی رهبری و فرآیند انقلاب اسلامیج. 1صفحه 251
‏7ـ همان، ج 13، ص 23.‏

‏8ـ همان، ج 13، ص 154.‏

‏9ـ همان، ج 16، ص 232.‏

‏10ـ همان، ج 17، ص 88.‏

‏11ـ همان، ج 9، ص 203.‏

‏12ـ همان، ج 1، ص 65.‏

‏13ـ همان، ج 13، ص 217.‏

‏14ـ همان، ج 7، ص 128.‏

‏15ـ همان، ج 8، ص 182 و 183 و 211.‏

‏16ـ همان، ج 18، ص 80.‏

‏17ـ همان، ج 1، ص 56.‏

‏18ـ همان، ج 18، ص 245 و 246.‏

‏19ـ همان، ج 5، ص 21.‏

‏20ـ همان، ج 5، ص 132.‏

‏21ـ همان، ج 13، ص 18.‏

‏22ـ واشنگتن پست، آمریکا، 18 / 3 / 1368.‏

‏23ـ لیبراسیون، نیکاراگوئه، 18 / 3 / 1368.‏

‏ ‏

‏ ‏

منابع و مآخذ

‏1ـ گوشه ای از مقاله آقای سید علی قادری که در سال 65 آن را ویرایش صوری و محتوایی کردم،‏‎ ‎‏ایشان در آن زمان رئیس مطالعات سیاسی وزارت امور خارجه بود و این یادداشت در خبرنامۀ آن وزارتخانه‏‎ ‎‏درج شده است که تاریخ آن را نمی دانم.‏

‏2ـ ویژه نامۀ جمهوری اسلامی (روزنامۀ جمهوری اسلامی) با عنوان ‏«جمال آفتاب»‏ برای دومین‏‎ ‎‏سالگرد رحلت امام خمینی‏‏(س)‏‏ که مختصری از آن را استفاده کردم.‏

‏3ـ مقاله اینجانب با عنوان «‏بازمانده ای از تبار اولیاء در فصلنامۀ تربیت»‏، معاونت پرورشی وزارت‏‎ ‎‏آموزش و پرورش که البته فقط چند خط از این مقاله درج کردم.‏

‏4ـ ‏ویژه نامه اولین سالگرد امام خمینی‏(س)‏، جمهوری اسلامی،‏ ص 55.‏

‏5ـ جواد منصوری، ‏شناخت استکبار جهانی،‏ انتشارات آستان قدس، ص 123، (روشهای اجرایی و‏‎ ‎‏علمی استکبار).‏

‎ ‎

ایدئولوژی رهبری و فرآیند انقلاب اسلامیج. 1صفحه 252

  • )) پژوهشگر در مسایل ایران.