مجموعه مقالات کنگره بین المللی تبیین انقلاب اسلامی

هزارۀ غربی و انقلاب اسلامی: راهبردی برای تفوق یا فرصتی برای معرفت شناسی؟

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

هزارۀ غربی و انقلاب اسلامی: 

راهبردی برای تفوق یا فرصتی برای معرفت شناسی؟

‏یوسف پروگلر‏‎[1]‎

‏ ‏

خلاصه مقاله

‏این مقاله طرح و تکرار مفهوم «هزاره» جدید (هزاره سوم میلادی و سال‏‎ ‎‏2000) را یک استعاره و یک استراتژی غربی برای تفوق طلبی و فراگیر کردن‏‎ ‎‏ارزشها و تمدن خود در جهان می داند. برای مقابله با این تفوق طلبی، صرف‏‎ ‎‏مخالفت با آن کافی نیست بلکه باید استراتژی مشخصی را دنبال کرد: از آنجا که‏‎ ‎‏استعاره «هزاره» غربی دلالتهای دینی دارد نگاهی نقادانه به مسیحیت غربی و‏‎ ‎‏انحرافهایی که در تاریخ غرب در مسیحیت و الهیات آن ایجاد شده است می تواند‏‎ ‎‏دستمایه یک استراتژی فعال در مقابله با این تفوق طلبی باشد. انحرافات‏‎ ‎‏مسیحیت و غرب بویژه با استقرار و قدرت یابی نهاد روحانیت مسیحی و‏‎ ‎‏شکل گیری نوعی الهیات (الهیات منفی) آغاز شد. در این الهیات، خدا موجودی‏‎ ‎‏دست بسته و انسان هم شریک او (در تغییر جهان) است. انقلاب صنفی و‏‎ ‎‏پیشرفتهای اقتصادی و تسلط استعماری غرب در سده های اخیر نیز در راستای‏‎ ‎‏این الهیات بوده است. دستاورد این دو (الهیات غربی و تمدن حقیقی غرب)‏‎ ‎‏عبارت از یک هزارۀ قتل شامل، خدا کُشی، برادر کُشی، محیط کُشی، نوزاد کُشی‏‎ ‎‏و... بوده است. بر این اساس می توان گفت جشن اتمام هزاۀ دوم غرب و تمجید‏‎ ‎‏ورود به هزارۀ سوم در واقع استراتژی غرب برای تداوم استعمار غربی و‏‎ ‎‏واداشتن دیگر جوامع به تمکین در مقابل تمدن غربی است. ‏

‏برای مقابله با این استراتژی و هزارۀ قتل غربی، مسلمانان باید بر اساس کلمۀ‏

ایدئولوژی رهبری و فرآیند انقلاب اسلامیج. 1صفحه 203
‏محوری خود یعنی «لااله الاالله » نه تنها تمدن غربی را نقد و نفی کنند بلکه‏‎ ‎‏جایگزینی مناسب برای آن ادامه دهند. این جایگزین یک جنبۀ هستی شناسانه‏‎ ‎‏یک جنبۀ معرفت شناسانه و یک جنبۀ روش شناسانه دارد. جنبۀ هستی شناسانه‏‎ ‎‏این جایگزین باید معطوف تعریف مجدد انسان و جنبۀ معرفت شناسانه آن‏‎ ‎‏معطوف به تعریف مجدد دانش و جنبۀ روش شناسانه آن معطوف به آزادسازی‏‎ ‎‏روش شناسی بر مبنای منابع و سنتهای اسلامی باشد. ‏

‏ ‏

‏با نزدیک شدن پایان قرن بیستم غربی، استعارۀ «هزاره» بیشتر نمودار می شود.‏‎ ‎‏کنفرانسهایی با مشارکت روشنفکران در موضوعاتی همچون «گفتگوی بین ادیان در‏‎ ‎‏هزارۀ جدید» یا «همکاری علمی در هزارۀ آینده» مطرح می شوند. مباحث کلی از دولت‏‎ ‎‏و حکومت گرفته تا اشتغال و تجارت، سال «2000» را تقریباً به همه چیز ربط می دهد.‏‎ ‎‏در تعلیم و تربیت آمریکا برنامه های اصلاحی با عناوینی چون «اهداف 2000»،‏‎ ‎‏«آمریکای 2000» دیده شده اند و رسانه ها محصولات جدید خود را با عناوین مشتق از‏‎ ‎‏«هزاره» آگهی می کنند و گویا همه چیز باید با این رقم جادویی مرتبط شود، و این طور القا‏‎ ‎‏شده که همگان دست به دست هم خواهند داد و به طرز با شکوهی به این هزاره جدید‏‎ ‎‏قدم خواهند گذاشت.‏

‏اما هزاره متعلق به کیست؟ سایر جوامع که برای خود تقویم دارند، با هزاره میلادی‏‎ ‎‏هیچ ارتباط تاریخی ندارند. تقویم مسلمین به هنگام آغاز هزارۀ جدید در سال 1420‏‎ ‎‏قمری است. در تقویم چینی 4607 خواهد بود و تقویم یهود 5760 را نشان خواهد داد.‏‎ ‎‏برای هندوها 5101، بومیان مکزیکو ‏‎(Aztec)‎‏ و مایاها ‏‎(Mayan)‎‏ و تقویمهای ادواری‏‎ ‎‏فراوان دیگر حتی سالها را هم نمی شمرند. این تقویم مسیحی غرب است که چتر آن‏‎ ‎‏گنبدوار همۀ دیگر ملتها و جوامع را فراگرفته است. اما این تماماً به دین مربوط نمی شود.‏‎ ‎‏زیرا سال 2000 با مفهوم هزاره در الهیات مسیحی ارتباطی چندان ندارد و به عدم توافق‏‎ ‎‏فرقه های مختلف مسیحی بر روی تقویمشان نیز اشاره ای نمی کنیم.‏

‏«هزاره»، استعاره تفوق مشوش غرب است. در حالی که مفید بودن آن به عنوان یک‏‎ ‎‏استعاره ممکن است به خاطر تکرار بیش از حد آن ضایع شود. تعداد اندکی از مردم‏‎ ‎‏اشارتهای آن را درمی یابند. هزاره، سرنوشت غرب را بر سرنوشت دیگران تحمیل‏

ایدئولوژی رهبری و فرآیند انقلاب اسلامیج. 1صفحه 204
‏می کند و مردم را وامی دارد که گذشتۀ خود را به فراموشی بسپرند و همراه با غرب،‏‎ ‎‏آینده ای را که هنوز ناشناخته است جشن بگیرند. اگر چه هرگز کسی از آینده با خبر‏‎ ‎‏نیست، اما کاربرد استعاره ای هزاره چنین می فهماند که همه باید دست به دست غرب‏‎ ‎‏داده گذشته را فراموش کنند و به آینده ای که غرب نشان می دهد چشم بدوزند، و این کار‏‎ ‎‏برای آنها پیشرفت، کامیابی و زندگی خوبی را به ارمغان خواهد آورد. هزاره یک‏‎ ‎‏استراتژی تفوق طلبی و استعاره ای تمدن غرب برای دربرگرفتن سایر ملتها و جوامع در‏‎ ‎‏توسعه و اجرای تصویر غربی از آینده است.‏

‏کسانی چه در غرب و چه در سایر نقاط جهان که نمی خواهند به این تصویر بپیوندند،‏‎ ‎‏به نظر می رسد امکان انتخاب آنها ناچیز باشد. برخی سعی کرده اند آن را به کلی‏‎ ‎‏فراموش کنند. اما آنها که تلویزیون دارند، به مدرسه می روند، شاغلند یا روزنامه‏‎ ‎‏می خوانند، فروشندگان هزاره آن را مدام تا زمانی که آغاز شود، در برابر آنها به معرض‏‎ ‎‏فروش می گذارند. به گونه ای که فکر نکردن به آن دشوار خواهد بود. به عنوان گزینه ای‏‎ ‎‏دیگر، عده ای ممکن است تلاش کنند با تلقی این رویداد به عنوان یک پدیدۀ منحصراً‏‎ ‎‏غربی، ادعا کنند با آن همگام نیستند و ساز مخالفت زده و اینگونه خطر را بگذرانند. اما‏‎ ‎‏سرانجام هیچ یک از این واکنشها شیوه ای محترمانه برای از سرگذراندن این حرکت‏‎ ‎‏تفوق طلبانه ارائه نمی کند. آنها که نمی خواهند در آن شرکت جویند به استراتژی دیگری‏‎ ‎‏نیاز دارند. از آنجا که این پدیده تا یک هزار سال دیگر تکرار نخواهد شد، مخالفان باید‏‎ ‎‏این پدیدۀ حاضر را به کار گیرند تا میراث تمدن غربی در هزارۀ آن را با مناسبات خودش‏‎ ‎‏بررسی نمایند.‏

‏چنین طرحی را می توان با نگاهی به دین آغاز کرد، زیرا هزاره در خود دلالتهای دینی‏‎ ‎‏پیروزمندانه ای دارد. مسیحیت غرب با مفهوم انحرافی از خدا و ملکوت آغاز شد. در اثر‏‎ ‎‏مداخلۀ انسان، در انجیل تصویری از یهود دربارۀ خداوند وارد شده که می گوید:‏

«دستهای خدا برای آفرینش جهان از آستین بیرون آمده و دوباره به سر جای‎ ‎خود بازگشت.»

‏در قرآن مجید می فرماید:‏

«آنان گفتند دست خدا بسته است.» 


ایدئولوژی رهبری و فرآیند انقلاب اسلامیج. 1صفحه 205
‏این تصور دربارۀ حضرت الوهیت، قدرت خداوند را محدود به لحظه ای می کند که‏‎ ‎‏خلقت انجام شد. با پذیرش این فرض و پندار، الهیون و فلاسفه در بحثهای مکمل برای‏‎ ‎‏ارائه مثالهای دقیقی که مقام الوهی خداوند را بتوان در آنها ملاحظه کرد، درمانده اند.‏‎ ‎‏امروز رسوبات این شیوۀ تفکر در قالب فرآیندهای عقلی موجود که با عناوین «توحید‏‎ ‎‏اخلاقی» یا «انسان گرایی دینی» شناخته شده، موجود است.‏

‏همراه با خدای دست بسته، در طول این هزار سال نوعی از الهیات منفی در غرب‏‎ ‎‏ظهور کرده است که خداوند را «آنچه که ذهن انسان نمی تواند دریابد» معرفی می کند. بر‏‎ ‎‏طبق این تفکر، در آغاز، خداوند سبب همه چیز بود. احتمالاً به این دلیل که مردم چیزی‏‎ ‎‏نمی فهمیدند. وقتی غربیها با علم تجربی بر طبیعت چیره شدند، شروع به جستجوی‏‎ ‎‏خداوند در مکانهایی کردند که برایشان قابل فهم نبود. در الهیات منفی، جایگاه خداوند‏‎ ‎‏در جهل انسان است. شهید مطهری در کتاب مبانی تفکر اسلامی، این موضوع را به‏‎ ‎‏خوبی تشریح می کند. مطهری دریافته که در این نوع الهیات هر چه جهل از انسان دور‏‎ ‎‏می شود، خداوند هم از او دور می شود، و همینطور که دانش انسان وسعت می یابد،‏‎ ‎‏خداوند محدودتر می شود. همچنین مطهری مشاهده کرده که غرب با آمیختن الهیات‏‎ ‎‏منفی با خدای دست بسته، قداست الله را از زندگانی و الهیات آنها جدا ساخته است.‏

‏هر چند کشیش ها و مردان مقدس کلیسای روم همچون یهودیان پیش از خود، همیشه‏‎ ‎‏متون مقدسشان را اصلاح کرده بودند، اما در طی هزاره گذشته این کلیسا با جعل عقاید‏‎ ‎‏دینی زیادی، باورها و آیین خود را تغییر داد. برای نمونه به منشأ تجرد در شاغل روحانی‏‎ ‎‏بنگرید کلیسا بدعتها و اصول نافع به حال خود را چنان نهادینه کرد که با سنت‏‎ ‎‏عیسی ‏‏علیه السلام‏‏ و مسیحیتی که مسلمانان می شناسند هیچ همخوانی ندارد.‏

‏پدران روحانی کلیسا اصولی پدید آوردند که با برتری جنس مذکر، مالکیت، بیگانه‏‎ ‎‏ترسی و اقسام اعمال خطا درآمیخته بود، و سپس این اصول را به عنوان «مسیحیت» به‏‎ ‎‏مردم القا کردند. ملکوتی شدن، تنها از طریق کلیسا میسر می شد و مردم نمی بایست به‏‎ ‎‏خدا یا پیامبر وفادار می ماندند، بلکه برای رستگاری باید به کلیسا وفادار می ماندند.‏‎ ‎‏کسانی که این شیوه ها را انکار کنند، شکنجه شده، کشته شده یا تبعید می شوند. کلیسا‏‎ ‎‏نهادی قانونی پدید می آورد و امر به تبعیت از آن می کند و خود را از شر آنها که تبعیت‏

ایدئولوژی رهبری و فرآیند انقلاب اسلامیج. 1صفحه 206
‏نمی کنند آسوده می سازد. وقتی مؤمنان اعتراض می کنند یا از قوانین آن سرپیچی‏‎ ‎‏می نمایند، کلیسا با خشونت بدعتهایی را بر مردم تحمیل می کند که آنها را از مسیحیت‏‎ ‎‏دلزده کرده و به آنچه که سید قطب آن را «اسکیزوفرنی زشت و زننده» می نامد رهنمون‏‎ ‎‏می کند.‏

‏از آغاز قرن پانزدهم، اصلاحات پروتستان بخشی از فساد و قدرت کلیسا را زایل کرد،‏‎ ‎‏اما بیشتر بدعتهای آن را حفظ نمود. این داستان طولانی و مشهور به عرصه روشنگری‏‎ ‎‏انجامید و تا پایان قرن نوزدهم ادامه یافت و صحنه را برای نیچه فراهم کرد که اعلام کند:‏‎ ‎‏«خدا مرده است» به یک معنا او درست می گفت: در آن زمان غرب خدای خود را کشته‏‎ ‎‏بود. خداکشی میراث مهم تمدن غرب برای هزاره است، اولین گام در مسیر طولانی‏‎ ‎‏اعمال سبعانه.‏

‏اما خداکشی صرفاً جزیی است از آنچه که در «هزارۀ قتل» به چشم می آید. آنها که‏‎ ‎‏دنباله روی از غرب را انتخاب می کنند، در جاده ای حرکت می کنند که در طی «هزاره‏‎ ‎‏قتل» با خون فرش شده است. چند مثال دیگر برای روشن شدن این نکته کافی است.‏‎ ‎‏مثلاً به محیط کشی ‏‎(eco cide)‎‏ توجه کنید. وقتی کلیسا سعی کرد الحاد را ریشه کن کند‏‎ ‎‏مشکلش در این نکته بود که متنی ناقص و درکی غلط از توحید و یکتاپرستی داشت. به‏‎ ‎‏علاوه، از درک مفهوم شرک عاجز ماند و متأسفانه شرک را با جهان طبیعت ارتباط داد.‏‎ ‎‏بلافاصله طبیعت مورد سوءظن واقع شد، زیرا با اعمال دینی که مسیحیت را در اکثر نقاط‏‎ ‎‏اروپا به پیش برده بود در هم می پیچید. ‏

‏این موضوع تا بیگانگی کامل از جهان طبیعت ادامه یافت، تا بدانجا که در الهیات‏‎ ‎‏مسیحی عقیده ای ظهور کرد که انسان شریک خدا در تغییر جهان است. انسان به جای‏‎ ‎‏آنکه بخشی از جهان خلقت باشد ـ چنانکه در تفکر اسلامی این گونه است ـ شریک خدا‏‎ ‎‏شمرده شد و غرب ویژگیهای معینی از شرک را نهادینه کرد. انسان غربی به لحاظ روحی‏‎ ‎‏و جسمی خود را از جهان طبیعت جدا ساخت، زیرا آن را ملوّث شده، ناپاک، فاسد و مقر‏‎ ‎‏شیطان می دانست. نتیجۀ آن مفهومی از انسان است که چون در نقش خدایی خلق شده،‏‎ ‎‏تسلیم خدایی می شود که در تصور انسان خلق شده است. این گرایشها با انقلابهای‏‎ ‎‏علمی و صنعتی تشدید شد، یعنی وقتی که انسان غربی ابزاری را پدید آورد که توهم‏

ایدئولوژی رهبری و فرآیند انقلاب اسلامیج. 1صفحه 207
‏شبیه خدا بودنش را افزون ساخت.‏

‏به زودی غرب ارتباطی استثمارگرانه با طبیعت برقرار کرد. زیرا گمان می رفت که‏‎ ‎‏طبیعت ذاتاً شیطانی است و در بهترین وجه، چیزی قابل نفوذ و کنترل است. با داشتن‏‎ ‎‏چنین نیروی به پیش برنده ای، صنایع و اقتصاد غرب محیط را تخریب کرد. انسان غربی‏‎ ‎‏فراموش کرد که بخشی از جهان طبیعت است و خدا او را آفریده، و فراموش کرد که بقا‏‎ ‎‏در نوعی شراکت با جهان طبیعت است که شعور الهی نیرومندی آن را اداره می کند.‏‎ ‎‏نسیان غرب را در عادات استفادۀ مسرفانه و در تقسیم توانگری و فقر به دو قسمت مجزا‏‎ ‎‏و در فرهنگ مصرف گرایی می توان دید. میراث غرب برای سایر نقاط جهان در پایان‏‎ ‎‏هزاره نوعی مصرف گرایی بی قید و لاابالی است و نیز محیطی مخرب و مسرف، و نوعی‏‎ ‎‏محیط کُشی که در فرهنگ نهادینه شده است. ‏

‏و هزاره قتل به پیش می آید. با نگاهی به تاریخ غرب در هزارۀ گذشته، برادرکُشی را‏‎ ‎‏می توان دید. داستان هابیل و قابیل انجیل را به عنوان نمونه ای از برادرکشی به خاطر‏‎ ‎‏بیاورید. وقتی که کلیسا بعد از نهادینه کردن بدعتها، زشتی را از میان برد، این عمل به‏‎ ‎‏شدت تقویت شد. مسیحیان بسیاری بودند که تا آنجا که برایشان مقدور بود، با کمک‏‎ ‎‏متون به جا مانده، از آیین مسیح ‏‏علیه السلام‏‏ پیروی می کردند. چنانکه گفته شد، کلیسا در راه‏‎ ‎‏تحمیل بدعتهای خود، مسیحیان، خواهران و برادرانی که تفکرات آنها را دربارۀ دین‏‎ ‎‏قبول نداشتند به قتل رساند. مشهورترین نمونۀ آن جنگ صلیبی البیگنسین ‏‎Albigensian‎‎ ‎‏است. اما در غرب نمونه های برادرکشی بسیاری وجود دارد که از قراین مذهبی تغذیه‏‎ ‎‏شدند و از طریق شاهزاده ها و حاکمان سکولاری که برای گرفتن زمینهای بیشتر در اروپا‏‎ ‎‏و آمریکا گلاویز می شدند صورت گرفت. برادرکشی منجر به میراث وحشتناک غرب در‏‎ ‎‏جنگ زمین خواران شد: جنگ صد ساله، جنگ پنجاه ساله، جنگ سی ساله و جنگهای‏‎ ‎‏داخلی بعدی و جنگهای جهانی. تاریخ غرب، تاریخ جنگ است، کاری که غرب به نحو‏‎ ‎‏احسن انجام داده است. بسیاری از آن جنگها در واقع برادرکشی هایی بوده که در درون‏‎ ‎‏جامعۀ خود و تمدن خود، و بر سر مذهب و ایدئولوژی، همچنین بر سرِ زمینِ صورت‏‎ ‎‏گرفته است.‏

‏در ادامۀ برادرکشی، هزارۀ قتل به سوی نسل کشی (‏‎genocide‎‏) شتاب کرد. اگر چه‏

ایدئولوژی رهبری و فرآیند انقلاب اسلامیج. 1صفحه 208
‏انجیل خواستار آن بود که یهودیان، کنعانیان را از فلسطین برانند و جنگهای صلیبی برای‏‎ ‎‏بیرون راندن مسلمین از سرزمین مقدس آغاز شد، اما زنان اروپایی واقعاً اولین قربانیان‏‎ ‎‏نسل کشی عمده را در تمدن غرب تشکیل می دهند و زنان بسیاری را به جرم ساحره‏‎ ‎‏بودن کشتند. در آمریکا، در فیلمهای ترسناک و مهمانیهایی که در آن مردم شبیه‏‎ ‎‏افسونگران لباس می پوشند، آنها را یاد می کنند. اما وقتی بدانیم که صدها هزار و حتی از‏‎ ‎‏نظر برخی، میلیونها زن در اروپا در طی هزارۀ قتل نابود شدند، این تفریح و سرگرمی ها‏‎ ‎‏به سرعت رو به زوال می نهد. زیرا شکار ساحره صرفاً اولین کشتار خون آلودی بود که‏‎ ‎‏غرب آغاز نمود. با آغاز دورۀ توسعه، روحیۀ نسل کشی غرب به بیرون از اروپا تسری‏‎ ‎‏یافت و میلیونها آفریقایی از کشتی های حامل بردگان ارزان قیمت به دریا ریخته شدند یا‏‎ ‎‏در مستعمرات تا سر حد مرگ کار کردند که خود قالبی دیگر از نسل کشی بود و اروپاییان‏‎ ‎‏آفریقاییها را به بردگی گرفتند تا در کشتزارهایشان کار کنند، زیرا غربیان با لشگرکشیها و‏‎ ‎‏بیماریهای خود اکثر سرخپوستان آمریکا را از بین برده بودند. نسل کشی غرب تا سپیده‏‎ ‎‏دم هزارۀ جدیدش، با جنگهای خونین علیه مردم آسیا و خاورمیانه و نابود کردن اقلیتهای‏‎ ‎‏قومی و مذهبی در اروپا، کاملاً ادامه یافت.‏

‏از آنجا که دستاورد بزرگ غرب جنگ است، تمام فرهنگ آن با خشونت آمیخته و‏‎ ‎‏حتی در سطح مردمی نیز وجود دارد. مردم در خیابانها با یکدیگر جنگ خودشان را‏‎ ‎‏دارند. جنگ مواد مخدر و دسته جنایتکاران که منجر به قتل می گردد. می توان نوزادکشی‏‎ ‎‏را نیز ذکر کرد که فرهنگ ناشی از عقده در مسایل جنسی غرب آن را پذیرفته و به عنوان‏‎ ‎‏گزینه ای معقول بین والدین ترویج می کند.‏

‏کوتاه سخن آنکه وقتی غرب هزارۀ خود را جشن می گیرد، از مردم سراسر جهان‏‎ ‎‏می خواهد که میراث خونین خداکشی، محیط کشی، برادر کشی، نسل کشی، آدم کشی و‏‎ ‎‏نوزادکشی را نادیده بگیرند. علاوه بر این خواسته از مردم جهان برای نادیده گرفتن‏‎ ‎‏میراث قتل، چیز دیگری هم در ورای این هزاره وجود دارد. در سپیده دم هزارۀ جدید،‏‎ ‎‏غرب به خود اطمینان ندارد. از نهادهای خود، سیاستهای تربیتی، کارکردهای تجاری،‏‎ ‎‏ارزشهای اجتماعی، و روابط سیاسی خود مطمئن نیست. مثلاً در حالی که روشنفکران‏‎ ‎‏مسلمان مدتها اصرار داشته اند که ناسیونالیسم از نظر اسلام مورد لعن و تکفیر است‏

ایدئولوژی رهبری و فرآیند انقلاب اسلامیج. 1صفحه 209
‏دانشمندان سیاسی غرب برای چند دهه این عقیده را به استهزاء می گرفتند. اما امروزه‏‎ ‎‏دانشمندان مهم صاحبنظر در گردش سیاست غرب اصرار دارند که ناسیونالیسم مربوط‏‎ ‎‏به گذشته است، و با «عصر جهانی شدن» مناسبتی ندارد. البته دلایل آنها از این گفته‏‎ ‎‏کاملاً خاص است و مسلمانان نباید در این دام بیافتند که بر این مبنا آبشخور مشترکی با‏‎ ‎‏غرب بیابند، زیرا جهانی شدن، بسیاری از آسیب شناسیهای هزارۀ قتل را دربردارد. نکته‏‎ ‎‏این است که استراتژیهای اروپا و آمریکا در مورد یکی از ویژگیهای معین سیاست‏‎ ‎‏خارجی مدرن که مبتنی بر ناسیونالیسم و دولت ـ ملت است، مطمئن نیست. بنگاه حاکمۀ‏‎ ‎‏غرب مطمئن نیست که آیا این بهترین شیوه ادارۀ جهان در هزارۀ بعدی خواهد بود یا خیر‏‎ ‎‏و اینها مباحثی است که در پشت درهای بسته در گروه بیلدر برگ و محکمۀ داووس‏‎ ‎‎(Davas)‎‏ دربارۀ آن بحث می کنند.‏

‏مدارکی که دال بر این عدم اطمینان غرب باشد فراوان است. مثلاً در آمریکا بحثهای‏‎ ‎‏مهمی دربارۀ معنا و هدف تعلیم و تربیت مطرح است. سیاستمداران، دانشگاهیان، و‏‎ ‎‏رؤسای تجارت مطمئن نیستند که چه کسی باید تربیت شود، چه آموزشی باید انجام‏‎ ‎‏پذیرد، و چگونه باید آن را انجام داد. برخی پیروی از الگوهای حرفه ای مثل نظامهای‏‎ ‎‏آلمان و ژاپن را پیشنهاد می کنند، در حالی که دیگران به دنبال مستحکم کردن الگوهای‏‎ ‎‏انگلیسی ـ آمریکایی آموزش و پرورش لیبرال با تأکیدهای مجدد بر موضوعات کلاسیک‏‎ ‎‏هستند. از معماری تا جامعه شناسی، بسیاری از باورها و عملکردهای مشخص تمدن‏‎ ‎‏غرب اکنون مورد تجدید نظر قرار می گیرند. ‏

‏با وجود هزارۀ قتل در گذشته و فرهنگ  عدم اطمینان در حال حاضر، چرا مسلمانان‏‎ ‎‏هنوز به دنباله روی غرب در آینده تمایل نشان می دهند؟ چرا مسلمانان حتی به دنبال‏‎ ‎‏وصل شدن به نظامهای سیاسی، اقتصادی، علمی، تکنولوژیکی، و تربیتی غرب هستند؟‏‎ ‎‏این نظامها علاوه بر آنکه تجسم تفکری هستند که در طی هزارۀ قتل در غرب توسعه‏‎ ‎‏یافت، اکنون «تاریخ گذشته اند» و در غرب مورد بازنگری قرار دارند و بسیاری از آنها‏‎ ‎‏احتمالاً اصلاح یا رها خواهند شد. آشکار است که تمدن سست غرب به استعمار‏‎ ‎‏گذشته و حال بسنده نکرده و اکنون می خواهد آینده را هم استعمار کند. لفظ استعاره ای‏‎ ‎‏هزاره این است.‏


ایدئولوژی رهبری و فرآیند انقلاب اسلامیج. 1صفحه 210
‏اینک وقت آن است که برای دیدگاههای مختلف کاربردی قابل دوامی که می توانند‏‎ ‎‏جایگزین دیدگاههای پیشنهادی تمدن غرب شوند، فضایی گشوده شود. اما آزاد ساختن‏‎ ‎‏استعمار زدگان جهان از طریق جنبشهای ملی آزادیخواهانه کافی نیست. جنبشهای‏‎ ‎‏ملی گرایانه و حتی جنبشهای فراملی خاص اغلب به ارزشهای فکری و عملی غرب‏‎ ‎‏وابسته اند، یک انقلاب حقیقی مستلزم این است که مردم بیاموزند خارج از ارزشهای‏‎ ‎‏غربی بیندیشند و عمل کنند. در عصر جدید، انقلابهای بسیاری رخ داده است، از‏‎ ‎‏جمهوریخواهی تا سوسیالیستی. اما این انقلابها آن ایدئولوژیهای انقلابی را به کار‏‎ ‎‏بسته اند که در همان خاکی که به دنبال رهایی از آن هستند رشد کرده و از همان خاک‏‎ ‎‏برآمده است. این ایدئولوژیها فقط در انقلابهای حزبی نتیجه می دهند. در پایان،‏‎ ‎‏آزادسازی افراد از زیر یوغ استعمار کافی نیست، امر مهمتر از آن آزاد کردن اندیشه و‏‎ ‎‏طرز تفکر مردم است.‏

‏برای انجام این امر، مسلمانان می توانند استراتژی دوگانه ای مبتنی بر روش شناسی‏‎ ‎‏کلمۀ محوری اسلام، یعنی لااله الاالله را به کار گیرند. در این عبارت ساده و کامل، انکار و‏‎ ‎‏پذیرش به طور همزمان وجود دارد. برای مسلمانان کافی نیست که با قیاس کردن،‏‎ ‎‏ماهیت خشن و استعمارگرانۀ غرب را رد کنند. حتی اگر همگان را به دور انداختن غرب‏‎ ‎‏متقاعد کنند، هنوز درک ناقص و کوتاهی از احتمالاتی که جایگزین حقیقی آن باشند‏‎ ‎‏وجود خواهد داشت. فرآیند انقلاب مستلزم تعادلی دقیق است. عدم تعادل می تواند به‏‎ ‎‏آموزش دین بدون درک تأثیر جهان مدرن بر عمل دینی منجر شود. این عدم درک به نوبۀ‏‎ ‎‏خود به دربرگرفتن تفوق طلبانۀ آنها از سوی طرحهای استعمار نوین منجر می شود؛‏‎ ‎‏طرحهایی که به خوبی فهمیده نشده اند. اگر تلاش زیادی برای برابر شدن با غرب و‏‎ ‎‏رقابت کردن با عمدۀ علوم آن و حفاظت در برابر آخرین تکه های فساد فرهنگی آن‏‎ ‎‏صرف شود، مردم از درک معارف الهی و فرهنگی اسلام باز می مانند. به این دلیل‏‎ ‎‏استراتژی دوگانه ای لازم است که یک سوی آن مواردی از قبیل هزارۀ قتل و فرهنگ عدم‏‎ ‎‏اطمینان را تبیین کند و سوی دیگر آن به پرورش جایگزینهایی کاربردی و قابل دوام مدد‏‎ ‎‏رساند. برای اجرای طرح دوم چند جنبۀ اساسی وجود دارد.‏

‏جنبۀ اول هستی شناسی ‏‎ontolgy‎‏ است که ماهیت موجودات را می نمایاند. انسان‏

ایدئولوژی رهبری و فرآیند انقلاب اسلامیج. 1صفحه 211
‏بودن به چه معناست؟ در طول هزارۀ قتل، انسان غربی در اکثر امور هستی شناسی را‏‎ ‎‏برای خود تعریف کرده است. یعنی هر کس که وفاداری خود را به اندیشه های سیاسی،‏‎ ‎‏علمی، اقتصادی و تربیتی غرب به شیوۀ رایج اثبات کند، با ماهیت «بودنی» که غرب‏‎ ‎‏می انگارد، هماهنگ خواهد شد. غرب یک برداشت خاص از انسان را در اکثر علوم،‏‎ ‎‏نظامهای اقتصادی، قوانین شهروندی و نظریات تربیتی خود نهادینه کرده است. از آنجا‏‎ ‎‏که فهم غرب از هستی شناسی کاملاً متفاوت با فهم اسلام است، لازم است مسلمانان از‏‎ ‎‏سمت خود حرکتی را آغاز کنند و شرایط خود را دوباره ارزیابی نمایند.‏

‏هستی شناسی اسلام شامل مجموعۀ روابط بین انسان و خدا، انسان و انسان، انسان و‏‎ ‎‏سایر مخلوقات، جهان و طبیعت است. هر نوع آزادسازی معنادار از هزارۀ قتل غربی‏‎ ‎‏مستلزم محور قراردادن نظر اسلام دربارۀ این روابط و چگونگی فراهم آوردن نظام‏‎ ‎‏فکری و عملی از این هستی شناسی اصیل است. منابع حدیث سرشار از مثالهایی است‏‎ ‎‏که در آن پیامبر ‏‏صلی الله علیه و آله‏‏، و ائمه ‏‏علیه السلام‏‏ مبانی هستی شناسی اسلام را که ریشه در علم الهی‏‎ ‎‏دارد موشکافانه تبیین می کنند و روابط یهودی ـ مسیحی با خداوند را که مبنای‏‎ ‎‏هستی شناسی ناقص و نارسایی دارد، رد می کنند.‏

‏علامۀ طباطبایی در «منتخب شیعه» حدیث زیر را که با این بحث مرتبط است،‏‎ ‎‏توضیح می دهد: ابن عباس نقل می کند که یهودی ای به نام نعثل در مقابل رسول‏‎ ‎‏خدا ‏‏صلی الله علیه و آله‏‏ ایستاد و گفت: «ای محمد! همانا از تو دربارۀ چیزهای خاصی که گاه گاه در‏‎ ‎‏سینۀ من تکرار می شوند سؤال خواهم کرد، اگر به آنها پاسخ دادی، اسلام خواهم آورد.»‏‎ ‎‏پیامبر ‏‏صلی الله علیه و آله‏‏ فرمود: «بگو ای ابوعماره! سپس یهودی گفت: «ای محمد! خدای خود را‏‎ ‎‏برای من توصیف کن» رسول خدا ‏‏صلی الله علیه و آله‏‏ پاسخ داد: «یقیناً خالق را نمی توان توصیف کرد،‏‎ ‎‏مگر آنکه او خود به وصف خود پرداخته باشد و چگونه انسان می تواند خالق خود را‏‎ ‎‏توصیف کند. در حالی که نمی تواند او را دریابد و او در تصورات انسان نمی گنجد و افکار‏‎ ‎‏به کنه او نمی رسد و از نظرها دور است. او بزرگتر از آن است که به وصف آید. در عین‏‎ ‎‏دوری نزدیک است و در عین نزدیکی دور. کیفیت را آفریده، پس از کیفیت او نمی توان‏‎ ‎‏گفت. بر مکان حکم می راند، پس مکان برای او معنا ندارد. او یکتا ملجاء ابدی است‏‎ ‎‏چنانکه خود را وصف کرده است و وصف کنندگان از وصف او قاصرند. زاده نشده و‏

ایدئولوژی رهبری و فرآیند انقلاب اسلامیج. 1صفحه 212
‏نمی زاید و او را هیچ همتایی نیست.» نعثل گفت: «حقیقت را گفتی ای محمد! دربارۀ این‏‎ ‎‏جمله بگو که «حقیقتاً خدا یکی است و احدی همچون او نیست.» آیا نه این است که خدا‏‎ ‎‏یکی است و انسان نیز یکی؟ و بنابراین وحدانیت او شبیه وحدانیت انسان است.‏‎ ‎‏پیامبر ‏‏صلی الله علیه و آله‏‏، پاسخ داد: «خدا یکتاست اما یکتا در معنا در حالی که انسان یکی است اما‏‎ ‎‏دو معنا دارد: جسم و عرض، بدن و روح. تشبیه فقط به معنا مربوط می شود.» نعثل گفت:‏‎ ‎‏«حقیقت را گفتی ای محمد»! این حدیث تصور نارسای یهودی ـ مسیحی دربارۀ خالق و‏‎ ‎‏رابطه با حکومت را که منتج از این تصور بوده و کوته فکرانه تعریف شده است، رد‏‎ ‎‏می کند. غرب فطرت انسانی را تحریف کرده است، فطرتی که خداوند ریشۀ آن را در‏‎ ‎‏توحید قرار داده و آن را جایگزین با میهن پرستی افراطی و قایل شدن جنبۀ انسان برای‏‎ ‎‏خداوند که همگی رنگ و بوی شرک دارند، نموده است. چنانکه تشریح شد اینها‏‎ ‎‏پایه های عدم اطمینان تمدن غرب دربارۀ هزارۀ قتل خویشتن است. در حالی که‏‎ ‎‏مسلمانان می توانند از طریق استخراج اجزاء عمیقاً ریشه دار هستی شناسی خود برای‏‎ ‎‏احیای تمدن اسلامی تلاش کنند.‏

‏جنبۀ دیگر، معرفت شناسی و ماهیت دانش است. دانش چیست و دانستن چه‏‎ ‎‏ارزشی دارد؟ چگونه انسان تصمیم می گیرد که چه چیزی ارزش دانستن دارد و چه‏‎ ‎‏چیزی ندارد؟ این سؤالات به هرمنوتیک یعنی هنر تأویل نیز منجر می شود. چگونه‏‎ ‎‏انسان به سمت درک چیزی می رود؟ در هزارۀ قتل، غرب تقریباً کنترل این نیازهای‏‎ ‎‏اساسی برای دیدگاه تمدنی جایگزین را کاملاً به دست گرفته است. عمدۀ این کار در دو‏‎ ‎‏قرن آخر هزارۀ قتل صورت گرفت. در این دو قرن غرب، با نظام استعماری به تدریج‏‎ ‎‏هستی شناسی و معرفت شناسی سایر جهانیان را از طریق مدرسه و تعلیم و تربیت‏‎ ‎‏تعریف کرد.‏

‏بخشی از راه حل مسأله معرفت شناسی، مطالعۀ روایات اسلامی برای آموزشهای‏‎ ‎‏فراوان مرتبط با موضوع است. مثلاً چند حدیث وجود دارد که دربارۀ ماهیت دانش و‏‎ ‎‏چگونگی رفتار یک فرد تحصیل کرده بحث می کند. این احادیث که در پایان هزارۀ قتل به‏‎ ‎‏فراموشی سپرده شده اند برخی از احادیث مشهورتر را ـ از جملۀ «دانش بجویید حتی‏‎ ‎‏اگر در چین باشد» ـ تبیین می کنند. پیامبر ‏‏صلی الله علیه و آله‏‏ و ائمه بزرگوار همگی دربارۀ ماهیت دانش‏

ایدئولوژی رهبری و فرآیند انقلاب اسلامیج. 1صفحه 213
‏و آنچه از کسب کنندۀ دانش انتظار می رود، آموزشهای روشنفکرانه ای داشته اند. بویژه‏‎ ‎‏حدیثی که دربارۀ دسته بندی انواع مختلف دانش است به گونه ای که انسان می تواند در‏‎ ‎‏روشنایی نظام هستی شناسی اسلام و با توجه به اجتناب ناپذیر بودن مرگ، تلاشهای خود‏‎ ‎‏را در جستجوی دانش اولویت بندی کند.‏

‏امام خمینی در کتاب چهل حدیث، حدیثی دربارۀ اساس معرفت شناسی اسلام تبیین‏‎ ‎‏می کند: روزی پیامبر خدا ‏‏صلی الله علیه و آله‏‏ به مسجد داخل شد. ناگاه جماعتی را مشاهده فرمود که‏‎ ‎‏اطراف مردی دور می زنند. فرمود: «کیست این؟» گفته شد «علامه است» فرمود:‏‎ ‎‏«چیست علامه؟» به او گفتند: «داناترین مردم است به نسبهای عرب و وقایع آن و روزگار‏‎ ‎‏جاهلیت و اشعار عربی» پیامبر فرمود: این علمی است که از جهل آن ضرر و زیانی نرسد‏‎ ‎‏و از علم او سودی حاصل نشود. همانا علم منحصر به سه چیز است: آیۀ محکمه یا‏‎ ‎‏فریضۀ عادله یا سنت قائمه و غیر از اینها زیادت است.» در این حدیث گهربار پیامبر‏‎ ‎‏خدا ‏‏صلی الله علیه و آله‏‏ نظام معرفت شناسی عربها را رد کرده و به جای آن معیارهای اسلامی را که از‏‎ ‎‏طریق آن اشکال مختلف دانش را می توان ارزشیابی کرد، معرفی می کند.‏

‏علاوه بر هستی شناسی و معرفت شناسی، جنبۀ سوم در طرح آزادسازی‏‎ ‎‏روش شناسی است. چگونه انسان امور خارجی را انجام می دهد؟ به طور واضحتر، کلمۀ‏‎ ‎‏لااله الاالله مثال خوبی است که ـ چنانکه قبلاً توضیح داده شد ـ روش شناسی بنیادی در‏‎ ‎‏انکار و پذیرش همزمان را ارائه می کند. البته مثالهای ویژه ای هم از روش شناسی مبتنی‏‎ ‎‏بر اسلام در منابع حدیثی وجود دارد. امام خمینی‏‏(س)‏‏ در کتاب چهل حدیث خود‏‎ ‎‏حدیث مشهوری را نقل می کند که از نظر تأکید آن بر موضوع روش شناسی قابل استفاده‏‎ ‎‏است.‏

‏دو وصیت پیامبر ‏‏صلی الله علیه و آله‏‏ به علی ‏‏علیه السلام‏‏ این بود که فرمود: «ای علی: سفارش می کنم تو را‏‎ ‎‏در جان خودت به خویهائی، آنها را از من نگاه دار.» پس از آن گفت: «خداوندا، او را‏‎ ‎‏اعانت فرما. اما اولی راست گفتاری است، هیچگاه از دهان تو دروغی خارج نشود.‏‎ ‎‏دومی پرهیزگاری است و جرأت مکن بر خیانت هرگز. سوم ترس از خداوند است‏‎ ‎‏چنانکه گویی او را می بینی چهارم گریۀ بسیار از ترس خداوند است. برای تو از هر قطره‏‎ ‎‏اشکی هزار خانه در بهشت برپا می شود. پنجم بخشیدن تو است مال و خونت را در راه‏

ایدئولوژی رهبری و فرآیند انقلاب اسلامیج. 1صفحه 214
‏دینت. ششم استمرار سنت من است در نماز و روزه و صدقه: اما نماز پنجاه رکعت؛ اما‏‎ ‎‏روزه پس سه روز در ماه: پنج شنبه در اول، و چهارشنبه در وسط و پنج شنبه در آخر آن؛ و‏‎ ‎‏اما صدقه به قدر طاعت خود تا آنکه گویی اسراف کردم و حال آنکه اسراف نکردی و‏‎ ‎‏ملازم باش با نماز شب و ملازم باش با نماز شب و ملازم باش با نماز شب. و بر تو باد به‏‎ ‎‏نماز ظهر و بر تو باد به نماز ظهر و بر تو باد به نماز ظهر و بر تو باد به خواندن قرآن در همه‏‎ ‎‏حال دستهای خود را به هنگام نماز بالا ببر و قنوت بگیر، از دندانهایت مراقبت کن و به‏‎ ‎‏هنگام هر وضو مسواک بزن و بر تو باد نیکوئیهای اخلاق، پس آن را ارتکاب کن و بدیهای‏‎ ‎‏اخلاق پس از آنها دوری کن. پس اگر نکردی ملامت مکن مگر خود را.»‏

‏چنین حدیثی از ژرفا تا ظاهر پایه ای محکم ارایه می کند که مسلمانان می توانند بر‏‎ ‎‏مبنای آن، روش شناسائیهای ریشه گرفته از اندیشه و عمل اسلامی را ساخته و پرداخته‏‎ ‎‏کنند.‏

‏مسلمانان نیاز به زمان دارند تا بر روی احادیث خود کار کنند و رهنمودهای والای آن‏‎ ‎‏را در جایگاه خود قرار داده و احیا نمایند. همگام با دیگر ملتهای استعمار زده که در‏‎ ‎‏جستجوی آزادیند، مسلمانان به یافتن هستی شناسی، معرفت شناسی و روش شناسی و‏‎ ‎‏به کار بستن آنها نیاز دارند. زیرا این پایه های بنیادی، زمینه ساز کشمکشها در قلمرو‏‎ ‎‏سیاست، اقتصاد و اجتماع است. نتیجۀ پایانی دویست سال استعمار مستقیم و هزارۀ قتل‏‎ ‎‏در اوج آن، این بوده که غرب این قلمروها را برای عمدۀ انسانیت تعریف کرده است. اما‏‎ ‎‏اگر مسلمانان بفهمند که غرب اکنون در حال تعریف کردن دوبارۀ خود است و ممکن‏‎ ‎‏است برخی از دریافتهای ادراکی خود را از دست بدهد، مرحله ای آغاز خواهد شد که‏‎ ‎‏ملتهای استعمار زده خود را بیابند. مسلمانان قبلاً در این زمینه گامی محکم برداشته اند و‏‎ ‎‏گواه آن آثار و تلاشهای کسانی هست که برای به ثمر رساندن انقلاب اسلامی و نهضت‏‎ ‎‏جهانی اسلام که نتیجه آن بود، مجاهدت کردند اما کار حقیقتاً در آغاز راه است. اگر‏‎ ‎‏مسلمانان بتوانند این مبانی را با معیارهای مبتنی بر اسلام ترسیم نمایند، نیازی نخواهد‏‎ ‎‏بود که همراه با غرب به هزارۀ بعدی آن رهسپار شوند، آنها می توانند با توجه به‏‎ ‎‏دیدگاهی که خود نسبت به جهان دارند، به پیش بروند.‏

‏ ‏


ایدئولوژی رهبری و فرآیند انقلاب اسلامیج. 1صفحه 215

ایدئولوژی رهبری و فرآیند انقلاب اسلامیج. 1صفحه 216

  • )) Yusuf Progler، دکترای مطالعات آمریکایی، استادیار دانشگاه شهری نیویورک.