احمد مهاجر قبیلۀ ایمان، سیری در زندگی افتخارآمیز امین انقلاب و یادگار همیشه ماندگار خمینی کبیر حضرت حجةالاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینی

احمد مهاجرِ قبیلۀ ایمان 

‏سیری در زندگی افتخارآمیز‏

‏امین انقلاب و یادگار همیشه ماندگار خمینی کبیر‏

‏حضرت حجةالاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینی‏

‏ قسمت اول‏

‏(از تولد تا هجرت به پاریس)‏

‏ نویسنده: حمید انصاری‏


حضورج. 10صفحه 51
‏توضیح:‏

‏آنچه از نظرتان می‌‌‌ گذرد، مروری است گذرا بر زندگانیِ امینِ رازدار امام، یاور صدیق رهبری و تکیه‌‌‌ گاه استوار نظام و چهرۀ محبوب مردم؛ حضرت حجةالاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینی (ره)، که در دو قسمت طی دو شماره از نشریۀ حضور درج خواهد شد.‏

‏ در قسمت نخست این مقاله که از تولد تا هجرت آن عزیز به پاریس را شامل است، ابتدا به محیط تربیتی و فضای سیاسی، اجتماعی آن ایام ـ به اجمالِ تمام ـ نظر افکنده‌‌‌ ایم و آنگاه سیر فعالیت‌‌‌ ها و مبارزات سیاسی یادگار امام را از سال 1342 تا زمان همراهی با پدر در هجرت به پاریس، عمدتاً به روایت اسناد مبارزات افتخارانگیز او که در پرونده‌‌‌ های ساواک منعکس گردیده و همچنین خاطراتی که از زبان وی آمده است، پی گرفته‌‌‌ ایم.‏

‏ در قسمت دوم مقاله در شمارۀ آتی فصلنامۀ حضور (خرداد سال جاری) ابتدا ارائه زندگینامۀ سیاسی آن مهاجر الی الله را از مقطع هجرت به پاریس تا لحظۀ رحلت مرور خواهیم کرد و سپس در فصولی دیگر: حیات علمی، و خصایل و ویژگی‌‌‌ های اخلاقی و انسانی، و آثار و برکات وجودی او در پهنۀ انقلاب و نظام اسلامی را ـ با اعتراف صریح به عجز و ناتوانی این قلم ـ برخواهیم شمرد.‏

‏فهرست ‏

‏ پیش درآمد‏

‏ از تولد تا پانزده خرداد 1342 ‏

‏ 15 خرداد سرآغاز تحولی بزرگ در زندگی احمد‏

‏ آغاز رسالت تاریخی احمد در غیاب پدر‏

‏ نخستین سفر مخفیانه به عراق و واکنش ساواک‏

‏ یادگار امام در زندان قزل قلعه (سفر دوم به عراق) ‏

‏ جهاد احمد در منزلی که تاریخ‌‌‌ ساز انقلاب شد   ‏

‏ ازدواج و فرزندان   ‏

‏ تلاش‌های احمد و درماندگی ساواک شاه   ‏

‏ شهریه امام و ناکامی ساواک در جلوگیری از پرداخت آن   ‏

‏ سفر به مکه، عراق و لبنان   ‏

‏ احمد در دیگر سنگرهای مبارزه (سالهای قبل ازپیروزی)‏

‏ احمد و هجرتی دیگر   ‏

‏ همراه با امام در هجرت به پاریس‏


حضورج. 10صفحه 52
احمد، مهاجر قبیله ایمان

‏بسمه تعالی‏

‏پیش درآمد:‏

‏پیکر مجروح و مطهّر او نیمه جان و بیهوش در «کوچه باغ» شهر قم نقش زمین شده بود. مأمورین امنیتی به سرعت منطقه را ترک کرده و به پایگاه خویش در خیابان فرهنگ!! جنب ایستگاه راه آهن قم بازگشته بودند. ورقهای کتب درسی‌‌‌ اش در کوچه پراکنده بود.‏‎ ‎

‏ همه چیز‏‎ ‎‏حکایت از‏‎ ‎‏آن داشت که در‏‎ ‎‏این وقت خلوت صبحگاهی دموکراسی شاهانه ساواک‏‎!‎‏ در «کوچه باغ» قم حضور یافته است. رهگذران و همسایگان بمحض اطلاع، به کمک شتافتند. باور نکردنی است. چهرۀ محبوبی که ‏‎ ‎‏زیر ضربات ناجوانمردانه سپاهیان ستم اینچنین کبود گردیده و بر خاک افتاده است، سیمای آشنای «احمد» جوان برومند قائد اعظم است که نسل پانزده خرداد این چهره صمیمی را بخوبی می‌‌‌ شناسند. ‏

‏مردمان برای به هوش آوردنش تلاش می‌‌‌ کنند. اشک از چشمانشان سرازیر است. تلاش آنها به نتیجه می‏‎‌‌‌ ‎‏رسد. احمد به هوش می‌‌‌ آید. جوانی ورزشکار و پرنشاط است. کتابهای ورق شده‌‌‌ اش را از دست مهربان مردم می‌‌‌ ستاند. و با همان صمیمیت همیشگی‌‌‌ اش از آن همه محبت و عاطفۀ مردم سپاسگزاری می‌‌‌ کند و به سوی سنگر جهاد علمی خویش می‌‌‌ شتابد‏‎[1]‎‎.‎

‏مردی که خون خمینی در رگهایش جاریست در آغاز رسالت تاریخی خویش می‌‌‌ رود تا نقش‌آفرین نهضت رهائی‌بخش امام گردد. او اینک در غیاب پدر و برادر تبعیدی خود مسئولیتی دشوار بر عهده دارد.‏

‏ از تولد تا 15خرداد‏

‏وقتی که در روز بیست و چهارم اسفند هزار و سیصد و بیست و چهار هجری شمسی دیده به جهان گشود و نگاهش به چشمان پرجاذبه و سرشار از معنویت پدر افتاد، گوئی که از همان ‏

حضورج. 10صفحه 53
‏لحظه، سرنوشت زندگانی این نوزاد با سرنوشت شگفت‌‌‌ انگیز پدر، برای همیشه و جدائی‌‌‌ ناپذیر گره خورده است.‏

‏نخستین صدائی که در این عالم شنید آوای ملکوتی اذان بود که از زبان «روح‏‎‌‌‌ ‎‏الله» در گوش او طنین توحید می‌‌‌ افکند. نامش را احمد برگزیدند، و چه نام با مسمائی: قرّةالعین امام و محمودِ همه آنان که دل به خمینی سپرده‌اند؛ و دیدیم آن روز هنگامی که رسانه‌‌‌ ها از بیماری احمد خبر دادند مردمانی فداکار و بیشمار برای اهداء قلبهای خویش به این چهرۀ محمود و محبوبِ انقلاب خمینی صف کشیدند و آن حماسه را آفریدند که قلم از وصفش عاجز و توصیفش جز با زبان عشق و مرکّب اشک و بودن در آن فضای ناشدنی ممکن نیست.‏

‏هنگامی که او بدنیا آمد، وطن مظلوم و اسلامی، چهارمین سال حکومت خیانت‌پیشه دومین عامل بیگانه از خاندان منفور پهلوی را می‌‌‌ گذرانید.‏

‏چهار سال پیش از این قوای متجاوز متفقین خاک میهن را اشغال، و در یک بازی جدید، محمدرضا پهلوی را بر اریکه سلطنت استبدادی نشاندند.‏

‏دو سال قبل از تولد احمد، امام خمینی که با دید تیزبین خویش دورنمای تیره و تاریک فرداهای ملت مظلوم ایران در سی و هفت سال آینده را مشاهده می‏‎‌‌‌ ‎‏کرد، اثر بزرگ سیاسی خویش را بنام «کشف‌الاسرار» تألیف و منتشر ‏

‏ ساخت و در آن آشکارا از ایدۀ تشکیل حکومت اسلامی سخن گفت و مبارزه در مسیر تحقق آن را، تنها راه نجات از سیطرۀ حکومتهائی دانست که نصب و عزلشان جز در مسیر تأمین اهداف بیگانگان نبود.‏

‏سال بعد «اردیبهشت 1323» انتشار نخستین بیانیه سیاسی امام خمینی در دعوت مردم ایران و حوزه‌‌‌ های علمیه به قیام در راه خدا، نشان از آن داشت که او زمان انجام رسالت تاریخی خود و دست زدن به قیام همه جانبه‌‌‌ اش را ارزیابی می‌‌‌ کند.‏

‏«حاج آقا روح‌‌‌ الله» اینک در زمان ولادت احمد نامی پرآوازه در حوزه علمیه قم بود. مجتهد برجسته‌‌‌ ای که مجلس درس فقه و اصول و فلسفه و عرفان او محفل انس فرهیختگانی چون شهید مطهری و امثال او بود. امام خمینی در کنار استاد عالیمقامش آیت‌‌‌ الله العظمی حائری یزدی(ره) در تأسیس حوزه علمیه قم مشارکتی فعال داشت.‏

‏و بعد از آن نیز برای تحکیم این حوزه و سپردن زمام آن به شخصیت نامداری همچون آیةالله العظمی بروجردی نقشی تعیین کننده داشته است، و اینک اندیشه طرح اصلاح حوزه را به عنوان گامی اساسی برای هدفهای مقدس بعدیِ انقلاب بزرگ خویش در سر دارد و برای تحقق آن تلاش می‌‌‌ کند.‏

‏مکتب فلسفی و عرفانی او و انتشار اندیشه‌‌‌ های سیاسی، و سخن گفتن از اصلاح و قیام و انقلاب، بر هم زننده آرامش خاطر ‏

حضورج. 10صفحه 54
‏دنیا طلبان و متحجّرینی است که تحت تأثیر تبلیغات دیر پای استعمار، دین را از سیاست جدا کرده و با بی‌‌‌ تفاوتی نظاره‌‌‌ گر صحنه‌‌‌ های دردناک و وضعیت اسفناک جهان اسلامند.‏

‏سالهاست که شخصیت علمی «حاج آقا روح‌‌‌ الله» و اندیشه‌‌‌ های تابناک او بر این دسته از دنیاخواهان و مقدس‌مآبان و آنانکه در حوزۀ علمیه با حکومت سر و سرّی دارند، گران آمده است و در بدگوئی و سعایت از آن عالم ربانی، و تهمت و افتراءگوی سبقت را از دیگری می‌‌‌ ربایند.‏

‏جرمش این است که شعر عرفانی می‌‌‌ سراید، درس عرفان و اخلاق و فلسفه می‌‌‌ گوید، و از همه حساستر آنکه از سیاست و قیام سخن می‌‌‌ رانَد. عرصه را چنان تنگ کرده‌‌‌ اند که درس اخلاق امام باید مخفیانه و در نقطه‌‌‌ ای دور افتاده از شهر قم برگزار شود و کار را به آنجا رسانده‌‌‌ اند که «مصطفی» فرزند ارشد امام و همان برگزیده‌‌‌ ای که شهادتش موج‌‌‌ آفرین حرکتی شد تا جهانیان پیروزی شکوهمند انقلاب را شاهد گردند، وقتی که در کنار پدر در مدرسه فیضیه از کوزه‌‌‌ ای آب نوشید، متحجرین فتوا به اجتناب از آن کوزه دادند چرا که فرزند روح‏‎‌‌‌ ‎‏الله، مدرّس عرفان و فلسفه است و دینش با سیاست عجین است و این در منطق آن کوته ‌‌‌ فکران گناهیست نابخشودنی!‏

‏بدین ترتیب دوران طفولیت «احمد» در محیطی می‌‌‌ گذرد که محفل روحانی خانواده خمینی کبیر را بحث از چگونگی انجام تکلیف ‏

‏ الهی در آن فضای آشفته گرما می‌‌‌ بخشد. نیمه‌‌‌ های شب زمزمه مناجات ملکوتی پدر و آوای قرآن از زبان آن عارف بالله شنیده می‌‌‌ شود و روزها سخن از علم و جهاد است، سخن از چگونگی نجات مردم مظلوم ایران از یوغ شاهان ستمگر، و سخن از کشف اسرار است. سخن از رهایی اسلام از زنگار خرافه‌‌‌ ها و پیرایه‌‌‌ ها، و چگونگی بازیابی مجد و تمدن اسلامیست و خلاصه آن که سخن از مبارزه‌‌‌ ای دشوار و طولانی در چندین جبهه، در میان است و پُر واضح است که دربدری، تبعید، حبس، و یا شهادت در انتظار اعضای این خاندان معزّز است که تقدیر الهی رسالت پرچمداری احیاء دین خدا و تحقق آرمان دست نیافته شیعه یعنی تشکیل حکومت الهی را در عصر حاضر بر عهده آن نهاده است و هر یک از اعضای این خانواده ‏

حضورج. 10صفحه 55
‏مطهّر را سهم و مسئولیتی است که با آغوش باز پذیرای آن گردیده‌‌‌ اند.‏

‏وضع معیشتی خانواده در این ایام که ولادت احمدِ نازنین شادمانش ساخته، به سختی و دشواری می‌‌‌ گذرد، اگر روزگارانی خاطرات ناگفته آن بیان شوند، جهانیان جنبه‌‌‌ ای دیگر از زندگانی حیرت‌انگیز و حیرت‌‌‌ آفرینِ مجدّد بزرگ اسلام را خواهند شنید. پدر شهریه نمی‌‌‌ ستانَد و از صرف وجوهات شرعی برای گذران زندگی خود حتی در سخت‌‌‌ ترین شرائط پرهیز می‌‌‌ کند. با آنکه حاج آقا روح‌‌‌ الله موقعیتی برجسته نزد بزرگان حوزه علمیه آن زمان داشت و مشاور امین و بازوی توانای آنان بود و علم و فقاهتش از وی چهره‌‌‌ ای ممتاز ساخته بود که اگر می‌‌‌ خواست می‌‌‌ توانست انواع امکانات معیشتی را برای اهل بیت خویش سامان دهد اما روح بلندِ خالق آثار جاودانه اخلاقی و عرفانی همچون «شرح چهل حدیث»، «سرّالصلوة»، «آداب‌الصلوة»، «شرح دعای سحر» و «مصباح‌الهدایه» مستغنی‌‌‌ تر از آن بود که دل به دنیا بسپارد و ارزش وارستگی و ‏

‏ زندگی زاهدانه را بر تنعمات حیات دنیوی ترجیح دهد. امام خمینی معتقد بود و می‌‌‌ فرمود که جهاد و مبارزه در راه خدا با رفاه و تجملات دنیا سازگاری نیست و آنان که جز این می‌‌‌ پندارند با الفبای مبارزه ناآشنایند.‏

‏احمد دوران کودکی و نوجوانی را در محیطی رشد می‌‌‌ کرد و پرورش می‌‌‌ یافت که مقدورات محدود مالی مادر و عایدی بسیار اندک ملک موروثی پدر در خمین به عنوان تنها ممر گذران زندگی آنان برای تأمین احتیاجات اولیه زندگی نیز کافی نمی‌‌‌ نمود امّا امام خمینی نه این زمان و نه قبل از آن و نه حتی روزگارانی که به  عنوان رهبری مقتدر و محبوب بر یک کشور پهناور و بلکه بر میلیونها نفوسِ دلباخته حکومت می‌‌‌ کرد، ذره‌‌‌ ای از منش زاهدانه خود عدول نکرد و همین خصلتها و منشها، و آن سخنها و سیاستها و مجاهدتها، و آن عرفان و مناجاتها بود که آموزگارِ غیر رسمی و دائمیِ یادگاری شدند به نامِ همیشه ماندگارِ «احمد» که قاب عکسش تا ابد دل عاشقان خمینی است. قلم از شدت داغ ‏

حضورج. 10صفحه 56
‏هجرانش سرکشی می‌‌‌ کند و از وادی نگارش زندگینامه به وادی عشق می‏‎‌‌‌ ‎‏لغزد. اصحاب قلم بر من ببخشایند که این لغزش اختیاری نیست، فرمان دل داغداریست که در این چهل روزی که از فراقش می‌‌‌ گذرد گوئی چهل سال درد هجران کشیده است و نمی‌‌‌ دانم وقتیکه رنج فراق با دل خدمتگزاری کوچک در آستان بزرگ خمینی چنین کند با آن دل رنج کشیده مادر و همسر، فرزندان و خواهران و خاندانش چه می‌‌‌ کند؟ خدایا به «صبر خمینی» سوگندت می‌‌‌ دهیم که اجری شایسته دل دریائی به این آموزگاران شکیبائی و مقاومت عطایشان فرما.‏

‏آری، احمد در دامن مادری پرورش می‌‌‌ یابد که بحق او را «بانوی بزرگ انقلاب اسلامی» و ‏

‏ بانوی صبر و استقامت لقب داده‌‌‌ اند همان بزرگواری که خداوند لیاقت آن را عطایش کرده تا همسر و همدم و انیس دل شخصیتی چون امام خمینی باشد. زنان نسل انقلاب، اسوه‌‌‌ ای چون او دارند که این چنین در صحنه‏‎‌‌‌ ‎‏های سخت گذشته و حال انقلاب، پیشتازان نهضت خمینی‌‌‌ اند. دامن پرمهر بانوی فاضله و فداکار: خدیجه ثقفی بود که فرزندانی چون «مصطفی و احمد» پرورانید و آنان را برای یاری دین خدا در آن هنگام که خمینی کبیر قیام الهی خویش را آغاز کند، از هر جهت مهیا ساخت.‏

‏در محیط خانوادگی که احمد در آن رشد کرده است برخلاف فرهنگ حاکم بر اغلب خانواده‌‌‌ های مذهبی آن دوران از فرمانفرمائی مقتدرانه پدر و تحمیلها و اجبارهای والدین در امور شخصی فرزندان اثری نیست. چارچوب برخوردهای تربیتی امام همان شرع انور است که در آن به شخصیت فرزند و آزادی عمل او در محدودۀ شرع بهای لازم داده می‌‌‌ شود. محیط خانوادگی آنان بنا به شواهد و مدارک فراوان و نقلهایی که خوانده و شنیده‌‌‌ ایم فضایی آکنده از محبت، سادگی و مسئولیت‌‌‌ پذیری و آزادی عمل بوده است و بطور طبیعی در چنین محیطی رفتارها و راهنماییهای دلسوزانه والدین، تنها به عنوان معیارهایی در مسیر انتخابهای دائمی و آگاهانه و آزادانه فرزندان عمل می‌‌‌ کند. و این خودِ فرزندانند که مسئولیت انتخاب و تعیین مسیر آینده و سرنوشت خویش را ـ به تناسب موقعیت‌‌‌ های سنی و رشد عقلانی و عاطفی هر ‏

حضورج. 10صفحه 57
‏دوره ـ بر عهده می‌‌‌ گیرند. و البته واضح است که سایه بلندِ هدایت پدری همچون امام، و صلابت و نفوذ کلام او، و پرتو نورانی و پرجاذبۀ مربّی‌‌‌ ای چون خمینی، چنان بر روح و جان فرزندان نفوذ دارد که گویی در محضر او توانِ تخطّی نیست، و این همان تسلیم آگاهانه و مقدسی است که مکتب تربیتی اسلام عرضه داشته است.‏

‏در چنین شرائطی است که احمد نخستین تجربه اجتماعی خویش را در دوران تحصیلات ابتدائی فرا می‌‌‌ گیرد و از نزدیک با مشکلات و تضادهای موجود در جامعه آن روز آشنا می‌‌‌ شود. او از کودکی بسیار پرتحرک و سرشار از جنب و جوش بود، نه از کودکان منزوی. سری پرشور و دلی غوغائی داشت. گوئی که در پی گمشده ‌‌‌ ایست که ابتداء هر چه می‌‌‌ گردد کمتر می‌‌‌ یابدش و با چنین احساس و نیازی ناشناخته بود که بعد از دورۀ ابتدائی ادامه تحصیل در علوم جدیده را برگزید.‏

‏سال سوم دبیرستان به ورزش فوتبال روی آورد و همزمان با تحصیل، عضو تیم فوتبال قم شد و مدتی نیز کاپیتان این تیم بود. او در رشته طبیعی از دبیرستان حکیم نظامی قم دیپلم گرفت.‏

 15 خرداد سرآغاز تحولی بزرگ در زندگی احمد

‏قیام تاریخی پانزده خرداد سال 42 که در پی دستگیری امام خمینی در سحرگاه پانزده خرداد اتفاق افتاد، نقطه عطف مبارزات مردم ایران و سر فصل انقلاب اسلامی، و سر آغاز هجرت و ‏

‏ تحولی بزرگ در زندگانی «احمد» قهرمان فصل‌‌‌ های آینده نهضت امام خمینی بود.‏

‏شاهد فریادهای حق‌طلبانه امام بودن و سرآسیمگی و ددمنشی رژیم شاه را دیدن و دستگیری پدر بزرگوار را هنگام نماز شب مشاهده کردن، و در پی آن، فریادهای «یا مرگ یا خمینی» زنان و مردان پیشتاز نهضت را شنیدن و با آنان همصدا گشتن و غروب فضای غم گرفتۀ قم انقلابی و در و دیوارهای خون رنگ آن را در شامگاه پانزده خرداد نظاره کردن، و حوادث تلخ و شیرین ماههای پس از قیام را به ارزیابی نشستن، که در یک سوی آن حماسه پیشتازان نهضت بود و در سوی دیگرش: سکوت و بی‌‌‌ تفاوتیِ راحت‌طلبان، و نفاق و دوروئی مقام‌ خواهان دنیاطلب؛ مشاهده این حوادث تجربه‌‌‌ هائی سنگین و گرانقدر بودند که احمد را برای انتخاب نهائی و دشوارش در تعیین مسیر آینده زندگی خویش مددکار می‌‌‌ شدند.‏

‏در غیاب پدر بزرگوار که دوران حبس و حصر را در تهران می‌‌‌ گذرانید، حاج آقا مصطفی فرزند دیگر امام خمینی که در آن زمان خود از چهره‌‌‌ های فرهیخته وادی علم و جهاد در حوزه علمیه قم بود، سامان‌دهی امور بیت و دفتر امام را در قم بر عهده داشت و این موقعیت در آن ایام، خود فرصتی پدید آورد تا احمد در حساس ‌‌‌ ترین مرحله زندگی به خویشتنِ خویش بپردازد. کارگزاران رژیم شاه غرق در خیالبافی‌‌‌ ها بر این تصور بودند که کشتار بیرحمانه مردم در 15 خرداد، و به زندان و تبعید فرستادن یاران خمینی ‏

حضورج. 10صفحه 58
‏و سرکوبی همه جانبه قیام، کار نهضت را یکسره ساخته و صدای آن برای همیشه خاموش گردیده است. نخستین سخنرانی امام بعد از آزادی (فروردین1343) بافته‌‌‌ های رژیم را درهم ریخت. روشنگریها و انتشار بیانیه‌‌‌ های انقلابی و پیگیری اهداف مبارزه ادامه یافت تا آنکه در روز چهارم آبان 1343 رهبر کبیر انقلاب اسلامی مستقیماً نهضت الهی خویش را در مصاف با عامل اصلی خیانتها یعنی هیأت حاکمه آمریکا، رودررو قرار داد.‏

‏نطق کوبنده امام و اعلامیه تاریخی او علیه احیای کاپیتولاسیون، ضربه‌‌‌ ای مهلک بود که تنها تبعید امام به خارج از مرزهای وطن و قطع تمامی ارتباط‌‌‌ های او با ایران و حوزه‌‌‌ های علمیه بود که شاه را خیالبافانه به ادامه دخالتهای آمریکا و تداوم سلطنت خیانت پیشه‌‌‌ اش امیدوار می‌‌‌ ساخت.‏

 آغاز رسالت تاریخی احمد در غیاب پدر

‏احمد در سحرگاه سیزده آبان 1343 دوباره شاهد محاصره منزل پدر، از سوی صدها کماندوی اعزامی از مرکز و دستگیری رهبر قیام، در حال مناجات و نماز شب، بود. حضرت امام به اهل بیت خویش سفارش می‌‌‌ کند که در آن لحظه مداخله نکنند و در برابر آنچه که مقدر الهی است شکیبا باشند، روح خدا خمینی کبیر را سراسیمه به تهران برده و از آنجا یکسره به نخستین تبعیدگاهش ترکیه می‌‌‌ برند. رنجهای ‏

‏ دوران غربت و تبعید در خاندان خمینی آغاز می‌‌‌ شود. «مصطفی» در غیاب پدر پاسداری از ارزشهای انقلاب را بر عهده دارد و دیگر اعضای خاندان نیز هر یک رسالت خویش را در این طریق مقدس به خوبی ایفا می‌‌‌ کنند. دیری نمی‌‌‌ پاید که فرزند برومند امام، آیت‌‌‌ الله حاج آقا مصطفی نیز دستگیر و پس از چندی نزد پدر به تبعیدگاهِ ترکیه و سپس عراق روانه می‌‌‌ شود. کارگزاران رژیم شاه گمان می‌‌‌ کنند آخرین سنگر را فتح کرده و پروندۀ نهضت را بسته‌‌‌ اند، غافل از آنکه خداوند حکیم و قادر، نگاهبان نهضتی است که آن عارف الهی بنیان نهاده است، و این خداست که راه استمرار آن را هموار خواهد کرد.‏

‏این ایام آغاز ارتباط‌‌‌ های گسترده احمد با چهره‌‌‌ های برجسته روحانیت و عناصر مبارز و قشرهای دیگر جامعه است. او چندی است که گمشده خویش را با آگاهی و تجربه شخصی و شناخت عمیق یافته است. نور اندیشه و راه و رسم خمینی عزیز چون خورشیدی تابناک بر پهنه قلوب حق‌جویان تابیده است و به ویژه نسل جوان را به بازیابی خویش و موقعیت فرهنگ و دین و کشور خود در آن زمانه پرآشوب فرا خوانده است. با داشتن حجتی آشکار چون «خمینی» که هیچ نقطۀ ابهامی در سراسر زندگی و اهدافش نیست، گِرد جهان گردیدن و از حقیقت پرس و جو کردن آئین خردمندان نیست، و احمد در نسل خویش نخستین کسی است که پیمان بسته تا پایان عمر در این راه مقدس گام نهد و جانفشانی کند.‏


حضورج. 10صفحه 59
‏حضور یادگار امام بعد از تبعید پدر و برادر، در منزلی که کانون قیامش لقب داده‏‎‌‌‌ ‎‏اند و‏‎ ‎‏حضور ‏‎ ‎‏تنی چند‏‎ ‎‏از‏‎ ‎‏محدود‏‎ ‎‏یاران وفاداری که هنوز‏‎ ‎‏ساواک به شناسایی و‏‎ ‎‏بازداشت آنان موفق نشده است، سبب گردیده تا‏‎ ‎‏مشعل قیام در‏‎ ‎‏این جایگاه شریف خاموش نگردد. این حضورِ مخاطره‌‌‌ آمیز دردسرهای تازه‌‌‌ ای برای کارگزاران رژیم فراهم آورده و چنانکه بعداً خواهیم دید، خواب ایادی استعمار را آشفته ساخته است. اندکی پس از انتقال امام خمینی و آیت‌‌‌ الله حاج آقا مصطفی از ترکیه به عراق نمی‏‎‌‌‌ ‎‏گذرد‏‎ ‎‏که مادر احمد، بانوی فداکار انقلاب نیز به جمع آنان در نجف اشرف می‌‌‌ پیوندد. تا رنج دوران طولانی غربت و تبعید را با رهبر قیام و فرزند دلبندش تقسیم کند. و اما رنج فراق عزیزان، رنج شنیدن زخم زبانهای مغرضین و ایادی نفوذی رژیم در حوزه، و تلخی دیدن دوروئیها و بی‌‌‌ تفاوتیها، و از سوی دیگر ‏

‏ سنگینی رسالت حفظ حرمت انقلاب کبیرِ خمینی و انتقال پیام نهضت 15 خرداد و گرم نگهداشتن کانون مبارزه، سهمی است که برای «احمد» تقدیر کرده‌‌‌ اند. شایسته فرزند خمینی است که از این امتحان الهی سربلند بیرون آید. و دیدیم روزی که دهها هزار خانواده شهیدان انقلاب و میلیونها نفوسِ سیه‏‎‌‌‌ ‎‏پوش، پرچم عزا بر دوش، پیکر مطهر یادگار خمینی را تا جوار مرقد مطهر آن راهنمای سترگ با اشکِ روان و زمزمه حزن‌‌‌ انگیزِ وداع، بدرقه کردند، ملت ایران و انقلابیون جهان بر آن شایستگی گواهی دادند.‏

‏ نخستین سفر مخفیانه به عراق و واکنش ساواک‏

‏وقتی که در بامداد سیزده آبان 43 سپاهیان اعزامی شاه و مأمورین امنیتی، امام خمینی را برای اعزام به تبعیدگاه می‌‌‌ بردند آنچنان سراسیمه ‏

حضورج. 10صفحه 60
‏و وحشتزده بودند که اجازه ندادند تا حضرت امام وظایف خطیر «احمد» را در روزها و سالهای آینده بازگو کند. بدین سبب، احمد از همان روزهای اوّلیۀ تبعید امام در پی آن بود تا در اوّلین فرصت به محضر پدر بشتابد و تکلیف را از او بجوید. نخست، راهی به ذهنش خطور می‌‌‌ کند که اشاره آنرا از زبان بی‌‌‌ تکلف و صمیمی خود او بشنویم که می‌‌‌ گوید: «آمدم تهران و تیم شاهین دعوتم کرد راستش خواستم به وسیلۀ آن تیم از ایران خارج شوم و بعد برنگردم، ولی انتخاب نشدم و بحق که انتخاب شدم، چون سایرین بهتر از من بودند. چون در این مسئله ‏‎]‎‏رفتن به خارج‏‎[‎‏ شکست خوردم، آنوقت خودم دست به کار شدم و یواشکی روانه عراق شدم، از راه آبادان...»‏‎[2]‎‏  ‏

‏چنانکه اشاره کردیم، یادگار امین امام تصمیم می‌‌‌ گیرد برای دیدار عزیزان و انتقال اخبار حوادث نهضت و کسب تکلیف خویش، به محضر پدر بزرگوارش در تبعیدگاه بشتابد. در اواخر سال 1344 خطر کرده و به همراه یکی از دوستانش به نام کاظم، مخفیانه و از طریق آبادان ـ پس از مدتی سرگردانی ـ رهسپار عراق و شهر نجف اشرف می‌‌‌ شود.‏

‏و این در حالی است که ساواک، که جسته و گریخته از سفر احتمالی «احمد» خبردار شده است، از زیرکی‌‌‌ های او سردرگم گردیده و هنوز منتظر آن است تا از اداره گذرنامه خبر مراجعه او را به قصد عزیمت به عراق در پاسخ به بخشنامه مورخ 19 / 8 / 1344 سپهبد نصیری رئیس کل ‏

‏ سازمان اطلاعات و امنیت کشور بشنود. در این بخشنامه خیلی محرمانه آمده است: ‏

‏«19 / 8 / 44 ـ خیلی محرمانه ‏

‏به: ریاست شهربانی کل کشور (اداره اطلاعات)‏

‏درباره: احمد مصطفوی خمینی فرزند روح‌‌‌ الله ‏

‏خواهشمند است دستور فرمائید چنانچه نامبرده بالا تقاضای صدور یا تمدید گذرنامه و پروانه خروج نمود قبل از هرگونه اقدام مراتب را به این سازمان اعلام نمایند.‏

‏از طرف رئیس سازمان اطلاعات و امنیت کشور. سپهبد نصیری»‏


حضورج. 10صفحه 61
‏چندین فقره بخشنامه و دستورالعمل مشابه از رئیس کل ساواک، اداره سوم و اداره نهم و ساواک شهر قم، در همین رابطه در پرونده مبارزاتی حضرت حجت‏‎‌‌‌ ‎‏الاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینی به چشم می‌‌‌ خورد که سردرگمی سازمان عریض و طویل امنیتی رژیم شاه را در برابر بی‌‌‌ باکی و فراست فرزند برومند خمینی نشان می‌‌‌ دهد. هنگامی ساواک مرکز از سفر احمد خبردار می‌‌‌ شود که تلفنگرام فوری از ساواک همدان بدین شرح می‏‎‌‌‌ ‎‏رسد:‏

‎ ‎‏«روز گذشته سید احمد خمینی فرزند آیت‌‌‌ الله خمینی از عراق وارد و... در منزل شهاب‌‌‌ الدین اشراقی سکونت اختیار نموده است.» ‏

‏در ذیل همین تلفنگرام، ساواک کل در مرکز ‏

‏ می‌‌‌ نویسد:‏

‏«آقای صابری به ساواک قم بنویسید. این شخص در هفته گذشته از عراق به قم مراجعت نموده و پس از ورود به قم جهت ملاقات اشراقی به همدان رفته، ضمن اینکه ساواک قم در این زمینه اطلاعی نداده، این فعالیتها را نموده ـ دستور مراقبت بدهید. اعمال وی دقیقاً تحت نظر باشد هدف از آمدن وی روشن گردد.»‏

‏متعاقب این گزارش و دستورالعملهای بعدی، ساواک قم مراقبت از منزل امام و رفتارهای احمد را افزایش می‌‌‌ دهد. (اما چند ماه پس از این دوباره احمد مخفیانه از مرز عبور می‌‌‌ کند و این بار نیز ساواک در هنگام بازداشت او، در مرز از سفر وی خبردار می‌‌‌ شود)!‏

‏در روزهای اوّلیه پس از بازگشت از نخستین ‏

حضورج. 10صفحه 62
‏سفر، ساواک تهران نسخه‌‌‌ ای از نامۀ ارسالی او به نجف اشرف را بدست می‏‎‌‌‌ ‎‏آورد. گزارش این نامه در سند سرّی ساواک مرکز چنین آمده است:‏

‏ «شخصی که نامش را احمد مصطفوی ذکر نموده ضمن ارسال نامه‌‌‌ ای از قم به آدرس عراق (نجف اشرف)، شیخ نصراله خلخالی، مطالبی بشرح زیر نوشته است.‏

‏صبح چهارشنبه با کاظم حرکت و در خسروی 24 ساعت ما را نگهداشته‌‌‌ اند البته در یک قهوه خانه ولی توی خیابان آزاد بودیم.‏

‏صبح پنجشنبه ما را که بتعداد 43 نفر بودیم به ژاندارمری قصرشیرین بردند تعداد زیادی از اینها را در بغداد دستگیر کرده بودند در آنجا چیزی نپرسیدند فقط اسم و فامیل و اسم پدر و شغل که تمام را بغیر از شغل که گفتم کاسب، راست گفتم بهرحال از ژاندارمری ما را بسازمان امنیت قصرشیرین بردند در آنجا سئوالاتی از ما کردند که تمام آنها دروغ گفته شد. مثلاً شغل گفتم کاسب. گفت چه کسبی؟ گفتم میوه‌فروشی. کجا؟ خیابان باجک. خانه شما کجاست؟ جنوب شهر‏‎[3]‎‏. دیگه نروی. چشم. برای چه رفته بودی؟ زیارت. بفرمائید.‏

‏ظهر کارمان تمام شد با چهار نفر دیگر ماشین سواری دربست برای کرمانشاه گرفتیم. عصر به کرمانشاه رسیدیم. شب در آنجا بودیم و صبح رفتیم همدان. با اینکه چند ساعتی همدان بودم ولی منزل آقای ‏

‏ اشراقی را پیدا نکردم و از آنجا به اراک و از اراک به قم رفتیم. در خسروی پولی از ما گرفته نشد. آقای حاجی شیخ یک ساعت بعد از ما رسید. تلگراف امروز صبح زده شد. رادیو پیک از قرار معلوم گفته که آقا خیال دارند تابستان به شام بروند و رادیو ملی گفته شاه تلگرافی به آقای حکیم کرده که می‌‌‌ خواهم بیایم نجف. ایشان گفته باید بروی منزل آقای خمینی. این دو موضوع در رادیو گفته شده ولی اگر دروغ باشد رادیو دروغ گفته...»‏

‏در ذیل این گزارش، ساواک تهران نوشته است:‏

‏«آقای صابری این خبر و فتوکپی نامه را به ساواک قم و تذکر بدهید سعی نماید نامبرده را شناسایی کند. سوابق احمد مصطفوی قبلاً از فیش استعلام نماید ـ رونوشت اطلاعیه را به ساواک کرمانشاه بدهید و توجه ‏

حضورج. 10صفحه 63
‏بدهید که دقت بیشتری در مصاحبه با اشخاص معمول گردد و مشخصات این شخص با استفاده از دفاتر مرزی و آمار و گذرنامه و غیره خواسته شود.»‏

‏در پی این گزارش، اداره کل ساواک به رؤسای ساواک قم و همدان بدین شرح دستور می‌‌‌ دهد: ‏

‏ از: اداره کل سوم (316)‏

‏دربارۀ احمد مصطفوی خمینی فرزند روح‌‌‌ الله ‏

‏بازگشت به 295 / ق م ـ 4 / 2 / 45‏

‏«نامبرده بالا در هفته گذشته از عراق به قم مراجعت و پس از ورود به قم جهت ملاقات شهاب‌‌‌ الدین اشراقی به همدان رفته ضمن اینکه آن ساواک گزارشی در این مورد نداده استنباط می‌‌‌ شود که مشارالیه جهت انجام ‏

حضورج. 10صفحه 64
‏مأموریتهایی به ایران آمده از جمله نامه‌‌‌ ای که فتوکپی آن ضمیمه می‌‌‌ باشد جهت شیخ نصرالله خلخالی به عراق ارسال داشته و ضمن آن مسائلی را مطرح کرده که حائز اهمیت بوده... علی هذا خواهشمند است دستور فرماید اعمال و رفتار مشارالیه دقیقاً تحت کنترل قرار داده و هدف از آمدن وی به ایران روشن گردد. ضمناً تحقیق و اعلام نمایند وجوه مربوطه از چه طریقی و به چه نحو جمع‌آوری گردیده و توسط شهاب ‌‌‌ الدین اشراقی به حوزه علمیه قم حواله شده است.»‏

‏مدیر کل اداره سوم ـ مقدم‏

‏25 / 5 / 45 ‏

‏از: اداره کل سوم (316)‏

‏به: ریاست ساواک همدان   ‏

‏درباره: سید احمد خمینی فرزند روح‌‌‌ الله خمینی‏

‏«خواهشمند است دستور فرمائید ضمن کنترل اعمال و رفتار مشارالیه تحقیق و اعلام نمایند نامبرده بالا قصد اقامت دائم در همدان را دارد یا خیر؟ ضمناً اطلاع واصله حاکیست که شهاب‌‌‌ الدین اشراقی بعضاً وجوهی جهت حوزه علمیه قم حواله می‌‌‌ نماید تحقیق نمایند که این وجوه به چه ‏

‏ نحو جمع‌آوری و از چه طریقی حواله می‌‌‌ گردد.»‏

‏مدیر کل اداره سوم ـ مقدم ‏

‏26 / 5 / 45‏

‏احمد در ایام نخستین اقامتِ کوتاه مدتش در نجف اشرف (در سال 44 و 45) تکمیل معارف دینی را در آنجا پی می‌‌‌ گیرد و از محضر امام و برادر ارجمندش کسب فیض می‌‌‌ کند، و حدود 5 ماه بعد ـ و طبعاً بنا به توصیه حضرت امام ـ کانون گرم خانواده را به قصد انجام رسالتش در ایران ترک گفته و مخفیانه راهی وطن می‌‌‌ شود. در مسیر بازگشت در مرز خسروی بازداشت و به ‏

حضورج. 10صفحه 65
‏سازمان امنیت آنجا منتقل می‌‌‌ شود و چنانکه اسناد فوق که تنها چند سند از صدها اسناد مبارزات او در پرونده‌‌‌ های ساواک می‌‌‌ باشند، نشان می‌‌‌ دهند او در بازجوئیهایش زیرکانه مأمورین را فریب می‌‌‌ دهد هویتش در مرز برای ساواک در این مرتبه شناخته نمی‌‌‌ شود و پس از آزادی، از طریق کرمانشاه و همدان راهی قم می‌‌‌ شود.‏

‏ یادگار امام در زندان قزل قلعه ‏

‏(بازگشت از سفر دوم)‏

‏احمد پس از بازگشت از عراق، تلاش خستگی‌‌‌ ناپذیر خود را در تحصیل علوم دینی و دیدار از خانواده‌‌‌ های زندانیان و تبعیدیان و انتقال پیامها و سفارشهای امام به منسوبین و مبارزین و نمایندگان شرعی امام در ایران و تنظیم امور بیت امام در قم، ادامه می‌‌‌ دهد. در پایان همین سال (45) دوباره عازم عراق می‏‎‌‌‌ ‎‏شود و این بار‏‎ ‎‏مخفیانه از‏‎ ‎‏طریق خرمشهر‏‎ ‎‏به آن سوی مرز‏‎ ‎‏می‏‎‌‌‌ ‎‏رود‏‎ ‎‏و‏‎ ‎‏پس از‏‎ ‎‏یک هفته مخفی‌ کاری و‏‎ ‎‏طی طریق، خود‏‎ ‎‏را‏‎ ‎‏به نجف اشرف که قبله‏‎‌‌‌ ‎‏گاه مبارزین گردیده بود‏‎ ‎‏می‏‎‌‌‌ ‎‏رساند.‏

‏در‏‎ ‎‏همین سفر‏‎ ‎‏است که او‏‎ ‎‏رسماً به سلک روحانیت درمی‌‌‌ آید و «عمامه» را که نشانی است بر مسئولیت‌‌‌ پذیری و تقدس راهِ انتخاب شده، بدست مبارک امام خمینی بر سر می‌‌‌ نهد. در این سفر نیز او ضمن فراگیری سفارشها و وصایای مبارزاتی حضرت امام، از فرصت استفاده کرده و از محضر درس پدر و برادر ‏

‏ بزرگوار و دیگر اساتید حوزه نجف بهره می‌‌‌ گیرد.‏

‏حضرت حجت‌‌‌ الاسلام والمسلمین احمد خمینی اینک لیاقت آنرا یافته است تا رابط رهبری انقلاب با مبارزین مسلمان در کانون قیام یعنی ایران اسلامی باشد و از اینرو پس از چندی با ‏

حضورج. 10صفحه 66
‏ره توشه‌‌‌ هایی گرانبها و پیامهای مبارزاتی امام به ایران رهسپار می‌‌‌ شود. این بار نیز به هنگام عبور از مرز در روز هشتم تیرماه سال 1346 دستگیر می‏‎‌‌‌ ‎‏شود.بخشنامه‌‌‌ ها و آموزشهای قبلی ساواک سبب می‌‌‌ شوند تا او را در سازمان امنیت قصرشیرین شناسایی و مراتب را به مرکز، به صورت تلگراف رمزی به شرح ذیل گزارش نمایند: ‏

‏خیلی خیلی فوری‏

‏1- به: کل سوم 316   ‏

‏2- از: کرمانشاه ‏

‏3- تاریخ گزارش: 8 / 4 / 46 ‏

‏«برابر اعلام ساواک قصرشیرین با توجه به شماره 39016 / 316 ـ 27 / 5 / 45 آن اداره کل روز جاری احمد مصطفوی همراه عده‌‌‌ ای سوقی بساواک مذکور تحویل و در بازجوئی خود را فرزند آیت‌‌‌ اله خمینی معرفی می‌‌‌ نماید ضمن اینکه همراه وی مدارکی ‏

‏ موجود نیست و اکنون بطور موقت در ساواک قصرشیرین بسر می‏‎‌‌‌ ‎‏برد خواهشمند‏‎ ‎‏است دستور‏‎ ‎‏فرمائید‏‎ ‎‏نسبت به ترخیص نامبرده نظریه ابلاغ تا‏‎ ‎‏اقدام گردد.»‏

‏«افشائی»‏

‏«بعرض تیمسار ریاست ساواک رسید مقرر فرمودند به مرکز منتقل گردد.»‏

‏9 / 4‏

‏احمد را از قصرشیرین به تهران منتقل و در زندان مخوف قزل‌قلعه محبوس می‏‎‌‌‌ ‎‏نمایند. رسید تحویل او به زندان بقرار زیر در پرونده منعکس است: ‏

‏«غیرنظامی یکنفر بنام احمد شهرت مصطفوی بوسیلۀ مأمورین اداره کل سوم تحویل زندان قزل قلعه گردید مأمور زندان: استوار یکم تیموری»‏

‏10 / 4 / 46‏

‏رئیس کل ادارۀ سوم ساواک در تهران از طرف سپهبد نصیری رئیس کل ساواکِ مطلق العنان شاه در تاریخ 1 / 4 / 46 طی نامه‌‌‌ ای به دادرسی نیروهای مسلح شاهنشاهی!! دستور صدور قرار تأمین را صادر می‌‌‌ نماید (که این نامه و آنهم به دادرسی نیروهای مسلح در مورد یک روحانی! خود نشانه‌‌‌ ای از وضعیت استقلال قوا و حاکمیت ساواک است) در این نامه می‌‌‌ خوانیم: ‏

‏از: ساواک ‏

‏به: تیمسار ریاست اداره دادرسی نیروهای مسلح شاهنشاهی (دادستانی)‏


حضورج. 10صفحه 67
‏درباره:‏‎ ‎‏سید‏‎ ‎‏احمد‏‎ ‎‏مصطفوی فرزند روح‌‌‌ الله‏

‏«بدینوسیله شش برگ اوراق تحقیقاتی نامبرده که به اتهام اقدام بر ضد امنیت داخلی کشور دستگیر گردیده به پیوست ایفاد می‌‌‌ گردد.‏

‏خواهشمند است دستور فرمائید ضمن صدور قرار تأمین مقتضی پرونده مقدماتی را جهت تکمیل تحقیقات به این سازمان اعاده فرمایند.»‏

‏«رئیس سازمان اطلاعات و امنیت کشور، سپهبدنصیری»‏

‏11 / 4 / 46‏

‏متعاقب دستورالعمل فوق در تاریخ ‏

‏ 12 / 4 / 46 قرار بازداشت موقت احمد صادر و به زندان قزل قلعه ابلاغ می‌‌‌ شود.‏

‏از: شعبه 3 بازپرسی دادستانی ارتش ‏

‏به: ریاست سازمان اطلاعات و امنیت ‏

‏«درباره: غیر نظامی سید احمد فرزند روح‌‌‌ الله شهرت مصطفوی به اتهام اقدام بر ضد امنیت داخلی کشور در تاریخ 12 / 4 / 46 قرار بازداشت موقت صادر گردیده است» ‏

‏با تقدیم عین پرونده مقرر فرمایند قرار صادره را برویت متهم رسانیده و پرونده را پس از تکمیل اعاده دهند.»‏

‏«رئیس شعبه (3) بازپرسی دادستانی ارتش ـ سرهنگ ستاد سرفراز»‏


حضورج. 10صفحه 68
‏«گیرندگان: ‏

‏1- ریاست زندان قزل قلعه جهت اطلاع و بازداشت متهم‏

‏2- دایره آمار و بازرسی قوانین»‏

‏احمد در جلسات متعدد و مفصل بازجویی از گفتن هرگونه مطلبی که ساواک را در مورد اقامت وی در ایران حساس نماید خودداری می‌‌‌ کند. پاسخهای او در همان حدی است که در ضمن بازجویی مطمئن می‌‌‌ شود که بازجو از آن اطلاع دارد و یا مدرکی در اختیار دارد، در مواردی که بازجو از مسافرتها و تماسها و مصاحبتهای او سئوال می‌‌‌ کند او زیرکانه به عادی‌سازی مطلب پرداخته و اسامی افراد را به صورت مبهم و بدون ‏

‏ مشخصاتِ قابل شناسایی بیان می‌‌‌ دارد که سئوالات زیر نمونه‌‌‌ ای از آن است:‏

«س: در عراق چند روز اقامت داشتید. محل اقامت سرکار کجا بود به کدامیک از شهرها مسافرت نمودید و در هر شهری چند روز اقامت داشتید. افرادی که با سرکار تماس گرفتند چه کسانی بودند؟»

‏ج: در عراق قریب به صد روز اقامت داشتم محل اقامت بنده در نجف منزل خودمان. به شهرهای کربلا، سامراء، کاظمین برای زیارت. در کربلا مدت زیادی بودم و در سامراء سه روز ‏

حضورج. 10صفحه 69
‏و در کاظمین سه روز دو مرتبه به کاظمین مسافرت کردم و یک مرتبه به سامراء و به کربلا تعداد مسافرتم معلوم نیست چون زیاد بوده من با کسی تماس نگرفته‌‌‌ ام چون در آنجا غریب بودم ولی در آنجا مشغول به درس بودم و ناچاراً با چند نفر هم‌صحبت بودم آقا یوسف و آقا حیات و شیخ عباسعلی بود، از اینکه فامیل اینها را ذکر نکردم برای اینکه نمی‌‌‌ دانم چون در آخوندی مرسوم نیست.»!‏

‏مصطفوی‏

«س ـ بار اول از چه طریق و به چه مدت مسافرت نمودید جریان مسافرت قبلی خود را نیز مشروحاً مرقوم فرمائید.»

‏«ج ـ بار اول از طریق آبادان و باز ما این بار در مدرسه قائمیه رفته و از آنجا به وسیله عبدالجاسم مرا بردند که می‌‌‌ گفتند از زیردستان محمد سلطان است و محمد سلطان را من ندیدم ولی می‌‌‌ گویند او رئیس بقیه است و در ‏

‏ آبادان مغازه دارد نمی‌‌‌ دانم چه مغازه‌‌‌ ای و مدت مسافرت مثل این مرتبه بود یعنی نزدیک‌‌‌ های عید رفتم و بعد هم برای این موقع برگشتم آن مرتبه از طریق آب با کشتی مرا با صد نفر دیگر بردند ولی من تنها بودم یعنی کسی حاضر نیست با من مسافرت کند چون من پسر حضرت آیت‌‌‌ الله هستم و مردم می‌‌‌ ترسند. یک هفته توی راه بودیم و بعداً در چند فرسخی نجف پیاده شده سوار ماشین شده و به نجف رسیدیم ساعت تقریباً هشت صبح رسیدم. چون کسالت پیدا کردم، چه آن دفعه، چه این دفعه، از این جهت دکتر گفت باید بری ایران یک جای خنک آخر نجف درجه حرارتش گاهی به 52 می‌‌‌ رسد و واقعاً مشکل بود برای من مریض و الان هم من کسالت دارم. مقصودم از آبادان اینست که از آبادان به عراق رفتم و این مرتبه از خرمشهر.‏

‏مصطفوی ‏

س ـ بلاخره تصریح ننمودید از ایران به عراق نامه نوشته‌‌‌ اید یا خیر و ظرف این 

حضورج. 10صفحه 70
مدت هم بدان اشاره شد با چه کسانی مکاتبه داشته‌‌‌ اید؟

‏ج ـ من از ایران به عراق نامه‌‌‌ ای ننوشته‌‌‌ ام به غیر از نامه برای مادرم با هیچ کس مکاتبه نداشته‌‌‌ ام چون کسی را در عراق ندارم که نامه براش بفرستم.‏

‏مصطفوی ‏

س ـ اسامی دوستان خود را در عراق مرقوم فرمائید.

‏ج ـ همانطور که ذکر کردم آقا حیات، آقا یوسف، آقا شیخ عبدالعلی و آقا فرقانی هم آشنایم بود. البته تمام اینها آشنا بودند چون من دوست در عراق ندارم.‏

‏مصطفوی ‏

س ـ شما از بیان حقایق خودداری می‌‌‌ فرمائید و تا حد مقدور کتمان حقیقت 

 می‌‌‌ نمائید با اینکه در ابتدای بازجویی تذکر داده شد به سئوالات جواب کامل داده و آنچه اتفاق افتاده است تشریح نمائید مع‌‌‌ الوصف به توصیه مزبور عمل ننمودید. علیهذا بیان نمائید شیخ نصرالله خلخالی کیست و چند بار برای وی نامه نوشتید و چه مطالبی را برای او ذکر نموده‌اید. مبنای آشنایی و روابط خود را نیز با وی مشروحاً بنویسید.

‏ج ـ کسی که کاره‌‌‌ ای نبوده و نیست! کسی که تاکنون هیچ سابقه‌‌‌ ای نداشته چگونه شما می‌‌‌ خواهید او را با سئوال گیج کنید. بنده به تمام سئوالهای جنابعالی پاسخ صحیح دادم و راجع به شیخ نصرالله خلخالی نمی‌‌‌ دانم چگونه باید ‏

حضورج. 10صفحه 71
‏بنویسم. مرد هفتاد ساله آیا دوست من است! مردی که از پدر من بزرگتر است آیا رفیق من می ‌‌‌ تواند باشد! چون احتمال این معنی که پست نامه برای پدر من نمی‌‌‌ برد و نامه ممکن است نرسد از این جهت من نامه‌‌‌ هایم را به ایشان می‌‌‌ نویسم تا ایشان به مادرم نامه‌‌‌ ها را رد کند من هیچگونه حقایقی را مخفی نکردم.‏

‏مصطفوی ‏

س ـ شما چند مرتبه به همدان 

 مسافرت کرده‌‌‌ اید تاریخ مسافرت و ایام اقامت و مذاکرات انجام شده در آنجا با اشخاص را به ترتیب توضیح دهید.

‏ج ـ من دو مرتبه به همدان مسافرت کردم برای دیدار از خواهرم، فاصله بین دو سفر تقریباً یک ماه شد و تاریخش را یادم نیست فقط قریب یکسال پیش  می‏‎‌‌‌ ‎‏شود و مدت دو سه روز آنجا بودم و مذاکراتی با هیچکس نداشته‌‌‌ ‌‌‌ ‌‌‌ ام چون اهل مذاکره نیستم.‏

‏مصطفوی ‏

س ـ شما در نامه‌‌‌ های ارسالی به مادر خود در مورد شایعات مربوط به پدر خود چه مطالبی ذکر کرده‌‌‌ اید.

‏ج ـ من نامه‌‌‌ هایی که به مادرم می‌‌‌ نوشتم چیزی ذکر نمی‌‌‌ کردم مثلاً ممکن است نوشته باشم به پدر بگوئید که اصحاب بیرونی همگی خوب و سلام می‏‎‌‌‌ ‎‏رسانند و الا از این چیزها دیگر تجاوز نمی‌‌‌ کرده.‏

‏مصطفوی ‏

س ـ شما در نامه‌‌‌ های خود در مورد اخبار رادیو پیک ایران به چه مطالبی 

حضورج. 10صفحه 72
اشاره کرده‌اید.

‏ج ـ به هیچ مطالبی، اصلاً من کاری به این کارها ندارم و اگر هم نوشته باشم مطالب خیلی ساده بوده.‏

‏در بازجویی‌‌‌ ها هیچ چیز دستگیر ساواک نمی‌‌‌ شد و از همینجاست که مسئولین دوایر مختلف ساواک برای پوشاندن ضعفهای خود دچار تناقض در تحلیل‌‌‌ ها و گزارش‌‌‌ ها می‌‌‌ شوند. چنانکه در قسمتی از گزارش بازجویی می‏‎‌‌‌ ‎‏نویسند:‏‎ ‎

‏«موضوع اتهام: ‏

‏اقدام بر ضد امنیت داخلی کشور   ‏

‏گردش کار:‏

‏ طبق محتویات پرونده و مدارک موجود، نامبرده ضمن مسافرتهای غیر مجاز به عراق و تماس با روحانیون افراطی و مخالف دولت، اخبار و شایعات ناصحیحی را در اختیار متعصبین مذهبی و طرفداران آیت‌‌‌ الله خمینی قرار داده و بدینوسیله افکار و عقاید ‏

حضورج. 10صفحه 73
‏آنان را علیه دولت تحریک می‌‌‌ نموده.»‏

‏و در قسمتی دیگر می‌‌‌ نویسند:‏

‏«نظریه: در تحقیقات معموله شواهد و مدارکی بدست نیآمده است که دال بر داشتن فعالیت مضره نامبرده فوق باشد.»‏

‏و از سوی دیگر رژیم شاه بعد از تبعید امام خمینی و بعد از واقعۀ ترور حسنعلی منصور (نخست‌وزیر شاه و امضاء کنندۀ لایحه ننگین کاپیتولاسیون) بوسیله هیأتهای مؤتلفه و دستگیری عاملین آن، در تبلیغات داخلی و خارجی خود تمام سعی‌‌‌ اش بر آن است که وضعیت رژیم را با ثبات جلوه داده و اعلام دارد ‏

‏ که هیچگونه صدای اعتراض و مخالفتی وجود نداشته و قیام 15 خرداد پایان یافته و اثری از آن و رهبری آن نیست. از اینرو بازداشتِ فرزند برومند امام که مخفیانه صورت گرفته اما بتدریج خبر آن منتشر شده است را به اصلاح خویش نمی‌‌‌ داند، ضمن آنکه ساواک به وی متذکر شده است که می‌‌‌ تواند تقاضای گذرنامه کرده و برای همیشه و بی سروصدا از ایران خارج شود و در نجف اقامت گزیند. ساواک بر این باور است که کنترلها و مراقبتها و مزاحمتهای دائمی و قطع ارتباطهای وی باعث خواهد شد تا او به درخواست خود ایران را ترک نماید، غافل از آنکه احمد با دستی پر از نجف برگشته است تا در کانون خطر بماند، و با بهره‌‌‌ گیری از تیز هوشی و زیرکیهای خدادادی و تجربه‌‌‌ هایی که کسب کرده است برای احیاء نام و یاد امام در حوزه، و تحکیم و تعمیم رابطه رهبری قیام با مبارزین داخل کشور تلاش کند و داغ فراموش شدن نام امام و حماسه 15خرداد را بر دل کارگزاران ساواک بگذارد. نمونه‌‌‌ ای از تحلیلهای ساواک را در نظریه رهبر عملیات یکی از بخشهای ساواک بدین شرح می‌‌‌ خوانیم: ‏

‏«منبع: 1051   ‏

‏تاریخ وقوع: 30 / 5 / 46   ‏

‏تاریخ گزارش: 2 / 6 / 46 ـ خیلی محرمانه ‏

‏نظریه رهبر عملیات:‏


حضورج. 10صفحه 74
‏سید احمد خمینی که سابقاً دانش‌‌‌ آموز بوده و اخیراً به لباس روحانیت درآمده و روی این اصل و با توجه به موقعیت پدرش وجهه‌‌‌ ای در حوزه علمیه قم کسب نموده و عزیمت وی به ایران و قم باعث نزدیکی و علاقه‌‌‌ مندی بیشتر طلاب به مشارالیه می‌‌‌ گردد و امکان دارد نامبرده در قم به اتفاق طرفداران پدرش دست به یک سلسله فعالیت‌‌‌ های خلاف بزند و اصلح است اعمال و رفتارش دقیقاً تحت کنترل قرار گرفته و چنانچه وی به نجف عزیمت و در آنجا اقامت نماید به صلاح خواهد بود.»‏

‏بخش 316 ساواک با دلایل و توهماتی که قبلاً اشاره کردیم نظریه ذیل را به رئیس کل ساواک پیشنهاد می‌‌‌ نماید:‏

‏«از: بخش 316   ‏

‏تاریخ: 19 / 4 / 46   ‏

‏گزارش ـ خیلی محرمانه    ‏

‏دربارۀ: سید احمد شهرت مصطفوی فرزند آیت‌‌‌ الله خمینی   ‏

‏محترماً بطوریکه استحضار دارند نامبرده بالا در تاریخ 8 / 4 / 46 همراه با عده‌‌‌ ای سوقی وسیله مأمورین عراق تحویل ساواک قصر شیرین گردیده و در اجرای اوامر تیمسار ریاست ساواک به مرکز اعزام و با صدور قرار از طرف بازپرس نظامی بازداشت شده است. مشارالیه در تحقیقات معموله ‏

‏ اظهار داشته دو مرتبه به نحو غیر مجاز به عراق مسافرت کرده و علت مسافرتهای خود را دیدار پدرش (آیت‌‌‌ الله خمینی) و زیارت عتبات بیان نموده است در بازرسی معموله مدارکی از او بدست نیآمده و برابر اعلام نمایندگی ساواک در عراق یاد شده در حدود هشت ماه قبل بطور غیر مجاز از مرز خرمشهر به عراق مسافرت ...‏

‏نظریه:‏

‏با توجه به اینکه از شخص مزبور سوابق مضره‌‌‌ ای موجود نمی‌‌‌ باشد در صورت تصویب نسبت به تبدیل قرار تأمین و آزادی ‏

حضورج. 10صفحه 75
‏وی اقدام گردد موکول برای عالی است. ضمناً آیت‌‌‌ الله حکیم ضمن ارسال نامه‏‎‌‌‌ ‎‏ای برای آیت‌‌‌ الله عبدالله تهرانی (چهلستونی) خواستار آزادی فرزند آیت‌‌‌ الله خمینی شده است.»‏

‏در ذیل همین سند دستور رئیس ساواک چنین منعکس شده است:‏

‏خبر برای روزنامه‌‌‌ ها تهیه شود که سید احمد فرزند خمینی که در نجف ساکن است بوسیله مأمورین عراقی در تاریخ ... به مأمورین مرزی ایران تحویل شد ضمناً تحقیقاتی که انجام شده نامبرده دو مرتبه بدون در دست داشتن گذرنامه بطور قاچاق تاکنون از مرز ایران عبور کرده و در نتیجه به وسیله مأمورین عراقی به اتفاق ... نفر که بطور قاچاق عبور کرده بودند تحویل شده‌‌‌ اند.‏

‏21 / 5‏

‏در مورد ترخیص سید احمد مجدداً مراتب به عرض رسید موافقت فرمودند از آزادی ویبهره‌‌‌ برداری کامل از کسانی که توصیه برای آزادی او را نموده‌اند، بنمائید.»‏

‏روزنامه‌‌‌ های کیهان و اطلاعات مورخ 23 / 5 / 46 عیناً نظریه رئیس ساواک را به عنوان خبر مطبوعاتی!! چاپ می‌‌‌ کنند سرانجام یادگار ‏

‏ امام خمینی در تاریخ 24 / 5 / 46 از زندان قزل قلعه آزاد و چند روز بعد راهی قم می‌‌‌ شود که تلگراف خیلی محرمانه رئیس ساواک مرکز به ساواک قم گویای هراس رژیم از حضور آن عزیز در حوزه علمیه است:‏

‏«از: ادارۀ کل سوم (316) ـ خیلی محرمانه‏

‏به: ریاست ساواک قم‏

‏درباره: احمد مصطفوی خمینی فرزند روح‌‌‌ الله نامبرده بالا در هفته گذشته از عراق به قم مراجعت و پس از ورود به قم ... استنباط می‌‌‌ شود که مشارالیه جهت انجام ‏

حضورج. 10صفحه 76
‏مأموریتهایی به ایران آمده ... دستور فرمائید اعمال و رفتار مشارالیه را دقیقاً تحت کنترل قرار داده و هدف از آمدن وی به ایران روشن گردد ...»‏

‏با آنکه احمد در ضمن بازجوئیهایش، صراحتاً در مورد نامه‌‌‌ هایی که از او با پوششِ نام مرحوم شیخ نصرالله خلخالی به نجف فرستاده است مورد استنطاق قرار می‌‌‌ گیرد و یقین دارد که ساواک نامۀ مخفی او را از پست گرفته و در پرونده موجود است، با چنین اطلاعی و اطمینان از ‏

‏ اینکه هرگونه مکاتبه پستی او را ساواک، به خصوص پس از آزادی او کنترل خواهد کرد، اما بلافاصله پس از آزادی، نامه‌‌‌ ای صراحتاً به امام خمینی بوسیله پست به آدرس «نجف اشرف حضرت آیت‌‌‌ الله خمینی» ارسال می‌‌‌ کند. و همین شگردها و زیرکیهای فرزند «روح‌‌‌ الله» است که در طول دوران طولانی که نقشی محوری در امور نهضت و ارتباط مبارزین با امام و تکثیر و ‏

حضورج. 10صفحه 77
‏انتشار صدها سخنرانی و اعلامیه امام را بر عهده داشته است، تشکیلات گسترده ساواک را به بازی می‌‌‌ گیرد و آنها را در مقابل شیوه‌‌‌ های پیچیده منحصر به فرد خود درمانده می‌‌‌ سازد که این درماندگی در سراسر اسناد و پرونده‌‌‌ های مبارزات او در ساواک مشهود است. وی با ارسال این نامه اولاً خبر بازداشت، آزادی و سلامتی خود را به امام می‌‌‌ رساند و بطور ضمنی و غیر مستقیم بدون آنکه مدرکی را بدست ساواک دهد به پدر بزرگوارش این حقیقت را تلویحاً می‏‎‌‌‌ ‎‏رساند‏‎ ‎‏که در بازجوئیها چیزی اتفاق نیافتاده و رابطه‌‌‌ ای لو نرفته است. وی در این نامه تعمداً چندین بار تأکید می‌‌‌ کند که در زندان به او خوش گذشته! و حتی مایل بوده که بیشتر در آنجا بماند ‏

‏ این تأکید و تعمد برای آنست تا وقتیکه مسئولین ساواک در مورد این نامه دست به تحلیل می‌‌‌ زنند به یکی از این دو نتیجه گمراه کننده برسند: او را فردی غیر نرمال بدانند که زندان را استراحتگاه می‌‌‌ داند! (جالب آنکه این پیش‌بینی به وقوع پیوسته و بعضی از تحلیلگران احمق ساواک در تحلیل بازجوئیها و اینکه نامه‌‌‌ های وی اظهار نظرهایی از این قبیل کرده‌اند!! و یا آنکه در تحلیل دیگر خود به این نتیجه برسند که او مایل است تا دستگیر شود و برای مدتی طولانی در زندان بماند تا از این طریق، همانند سالهای 42 و 43 شعله‌‌‌ های قیام دوباره افروخته شود. چنانکه با انتشار تدریجی خبر دستگیری فرزند امام در همان ایام نیز صدای اعتراض و ارسال نامه‌‌‌ های ‏

حضورج. 10صفحه 78
‏اعتراض ‌آمیز علما بالا گرفت. ضمن آنکه احمد قلب امام خمینی را طپش هستی و حیات خود و انقلاب می‌‌‌ داند و از بیم آنکه مبادا اخبار مربوط به دستگیری و زندانی شدن وی باعث ملال آن قلب مبارک شوند، از طریق این نامه رفع نگرانی می‌‌‌ کند. و از همه اینها گذشته برای تربیت یافته مکتب امام خمینی، آنجا که رضای حق حاصل باشد و عمل به تکلیف شود چه زندان باشد و چه خارج آن، خشنود است و چنانکه در سندهای بعدی خواهیم خواند او در برابر دلسوزی یکی از دوستانش در مورد مزاحمتهای دائمی ساواک می‌‌‌ گوید: «اینها نمک آش مبارزه است و من راهی را می‌‌‌ روم که پدر و برادرم رفته‌‌‌ اند.»‏

‏ قسمتی از نامه یادگار امام پس از آزادی از زندان به قرار زیر است:‏

‏بسمه تعالیٰ‏

‏دست پدر بزرگوارم را از دور می‌‌‌ بوسم. امیدوارم به سلامت بوده باشید ....... مرا در سازمان قصر شیرین گرفته و بعد از دو روز به کرمانشاه و بعد از نصف روز به سازمان تهران و از آنجا به قزل قلعه. نمی‌‌‌ دانم آب و هواخوری چند روز طول کشید ولی بقدری خوش گذشت که در عرض عمرم اینقدر خوشی نکرده بودم. و عقیدۀ داداش که می‌‌‌ گفتند زندان خیلی خوب جائیست تایید کردم. از قول من خدمت ایشان لابد سلام می‌‌‌ رسانید. دو روز است تهران هستم ‏

حضورج. 10صفحه 79
‏و قصد دارم فردا یعنی جمعه 28 مرداد قم مشرف شوم. انشاءالله باز خدمتتان می‌‌‌ رسم و دست مبارکتان را می‌‌‌ بوسم. ... برعکس قزل قلعه هوای تهران گرم است. به سازمان نفرین می‌‌‌ کنم که چرا مرا به هوای گرم آورد با اینکه بارها متذکر شده بودم که اینجا خیلی به من خوش می‌‌‌ گذرد مرا تا آخر تابستان نگه دارید! ولی اینکار را نکردند و از هوای خنک آنجا محروممان کردند انشاءالله هوای آنجا تا بحال خیلی خنک شده باشد.‏

‏ جهاد احمد در منزلی که تاریخ‌ساز ‏

‏انقلاب شد‏

‏برخلاف تصور اولیه  ساواک نه تنها فشارها و حبسها باعث فراموشی نام امام نشد بلکه بعد از تبعید آن حضرت با همۀ مخاطرات، مردم عشقشان را به مرجع و مقتدایشان به هر وسیله‌‌‌ ای ابراز می‌‌‌ دارند و به خصوص از زمانی که یادگار امام تلاش خود را برای فعال نمودن ‏

‏ منزل امام در قم افزایش داده، حتی علناً مجالس تجلیل از امام خمینی در این محل برگزار می‌‌‌ شود که گزارش ذیل ـ که در سال 1346 یعنی اوج خفقان پلیسی و حکومت فاشیستی ساواک می‏‎‌‌‌ ‎‏باشد ـ نمونه‌‌‌ ای از آن است: ‏

‏«منبع ـ 212 ‏

‏تاریخ وقوع ـ 17 / 6 / 46 ‏

‏تاریخ گزارش: 19 / 6 / 46 ـ خیلی محرمانه   ‏

‏نظریه رهبر عملیات ـ در ایام سوگواری اغلب در منزل خمینی مجلس روضه‌خوانی وسیله برادرش پسندیده و یا شیخ علی اکبر اسلامی برگزار و عدۀ زیادی از مردم در آن شرکت می‌‌‌ نمایند و با توجه به اینکه وعاظ ضمن سخنرانی در خاتمه منابر خود به بانی مجلس یعنی خمینی دعا نموده و از وی ‏

حضورج. 10صفحه 80
‏تجلیل فراوان به عمل می‌‌‌ آورند و این امر باعث کسب وجهه و محبوبیت بیشتر خمینی می‌‌‌ گردد لذا بهتر است در صورت امکان تربیتی داده شود که برای برگزاری این گونه مجالس در منزل خمینی به نحو غیر مستقیم محدودیتهائی فراهم نمود.»‏

‏و این هم سندی دیگر از راه افتخارانگیز احمد در روزهای سخت غربت و مظلومیت که در آن یکی از منابع ساواک دزدانه سخنان طلبه‌‌‌ ای را استراق سمع نموده و گزارش آنرا به ساواک داده است:‏

‏«1- به: 316   ‏

‏2- از: 21   ‏

‏3- شماره گزارش: 838 / 21   ‏

‏ 4- تاریخ گزارش: 13 / 3 / 47   ‏

‏7- منبع: 1219   ‏

‏9- تاریخ وقوع: 12 / 3 / 47 ـ خیلی محرمانه    ‏

‏موضوع: اظهارات احمد خمینی   ‏

‏طلبه‌‌‌ ای بنام شیخ‌الاسلامی روز فوق اظهار داشت یکی از رفقای وی بنام حسین جاوید کرمانی ساعت 22 هنگامی که از جلو منزل خمینی عبور می‏‎‌‌‌ ‎‏کرد، مشاهده نمود که یک نفر پاسبان از تردد در منزل مذکور مراقبت می‏‎‌‌‌ ‎‏نماید وی با سید احمد پسر خمینی مواجه شده و اظهار تأسف نموده که هنگام شب نیز مأمورین دست‌بردار ‏

حضورج. 10صفحه 81
‏نیستند. سید احمد خمینی در پاسخ اظهار داشت (اینها نمک آش مبارزه است من راهی می‌‌‌ روم که پدر و برادرم رفته‌‌‌ اند و ناراحتیها برایمان تأثیر ندارد.‏

‏نظریه منبع ـ نظری ندارد.‏

‏نظریه رهبر عملیات ـ مفاد گزارش فوق صحیح بنظر می‌‌‌ رسد و به استحضار می‌‌‌ رساند چون سید احمد مایل است به عراق عزیمت نماید و تاکنون از طرف شهربانی با تقاضای او موافقت نشده اصلح است وی نیز مثل مصطفی به عراق تبعید و تا بدینوسیله از فعالیتهای او در ایران جلوگیری گردد‏‎/‎‏ ‏‎.‎‏ق»‏

‏ ازدواج و فرزندان‏

‏حضرت حجةالاسلام والمسلمین حاج سید ‏

‏ احمد خمینی ـ رض ـ پس از تحقیق و مشورت با حضرت امام و دیگر اعضای خانواده در تاریخ 11 / 7 / 1348 با دختر فاضله حضرت آیةالله سلطانی طباطبایی که از خاندانهای شریف و محترم روحانیت در قم می‌‌‌ باشند که اعقابشان نسل در نسل از مجتهدینِ بنامِ حوزه‏‎‌‌‌ ‎‏ها بوده‌‌‌ اند، ازدواج نمود و ثمرۀ این وصلت مبارک سه فرزند پسر: جناب حجةالاسلام والمسلمین حاج سید حسن خمینی و جناب حجةالاسلام حاج سید یاسر خمینی و آقای سید علی خمینی می‌‌‌ باشند. این عزیزان نور چشمان حضرت امام و مورد مهر و عطوفت آن حضرت بوده‌‌‌ اند و مطمئناً دعای خیر امام خمینی و پدر نامداری همچون حاج احمد آقا و مادر فداکارشان بدرقه راه پر مسئولیت آنان است و بحمدالله آثار استعداد درخشان و پیشرفتهای علمی و تلاش موفقشان در کسب فضائل انسانی و اخلاقی این عزیزان ‏

حضورج. 10صفحه 82
‏در سیمایشان که یادآور سیمای جذاب معنوی حضرت امام می‌‌‌ باشد هویداست و گویی که خدای متعال تقدیر کرده است تا مشعلی را که امام خمینی با یک عمر مجاهده و تلاش در این خاندان محترم افروخته است باید همچنان نورافشانی کند. خداوند را بر این نعمت سپاس می‌‌‌ گوییم. امیدواریم که فرزند برومند آن عزیز سفر کرده، حضرت حجةالاسلام حاج سید حسن خمینی که اینک در جایگاه خطیر وصایت پدر نشسته است با تأییدات الهی و دعای خیر امت وفادار به امام موفق گردد تا همچون پدر بزرگوارش از نام مطهّر «خمینی» و آثار و ارزشهایی که او بنیان نهاده است به شایستگی تمام پاسداری کند. خدایش یاور و نگهدار باد.‏

‏ تلاشهای احمد و درماندگی ساواک شاه ‏

‏اسناد زیر یکی از دهها اسنادی است که نشان ‏

‏ می‌‌‌ دهد تلاشهای هوشمندانه فرزندان امام خمینی در مسیر پیگیری اهداف مبارزه ساواک شاه را درمانده ساخته‌‌‌ اند: ‏

‏«به ریاست ساواک قم ‏

‏از اداره کل سوم (136) ‏

‏تاریخ 11 / 11 / 48 ـ خیلی فوری ‏

‏درباره مصطفی و احمد مصطفوی خمینی فرزندان آیت‌‌‌ الله خمینی ‏

‏عطف به 3087 / 21 ـ 12 / 7 / 48 اطلاعات واصله حاکی است نامبردگان بالا به منظور به ثمر رساندن اهداف مضرۀ خود با پاره‌‌‌ ای از عناصر افراطی در تماس می‌‌‌ باشند. خواهشمند است دستور فرمائید با استفاده از تمام امکانات موجود اعمال و رفتار و تماسهای سید احمد خمینی را تحت مراقبت دقیق قرار دهند و مکاتبات مشارالیه ‏

حضورج. 10صفحه 83
‏و نیز تلفن او را کنترل و نتیجه را مستمراً منعکس سازند.‏

‏مدیر کل اداره سوم ـ مقدم»‏

‏«خیلی محرمانه ‏

‏موضوع فرزند آیت‌‌‌ الله خمینی ‏

‏بقرار اطلاع فرزند آیت‌‌‌ الله خمینی با نام مستعار «عزت» در مناطق کردنشین با فراریان ایرانی ارتباط برقرار نموده است.‏

‏ملاحظات. جهت اطلاع و تحقیق سریع و اعلام نتیجه.‏

‏3509 / 316‏

‏10 / 7 / 48»‏

‏منزل امام در قم کانون ارتباط مبارزین و مرکز ‏

‏ تجمع عاشقان خمینی بود. دیوارهای گلی و اتاقهای ساده و فضای مردمی این منزل یادآور مناجاتها و فریادگریهای حضرت روح‌‌‌ الله و یادآور 14 سال تلاش خستگی‌‌‌ ناپذیر «احمد» در پیگیری اهداف قیام، پس از تبعید رهبری آن است. این منزل در زمرۀ مواریث انقلاب اسلامی و پیشگامان حماسه 15خرداد است. منزلی است که تداعی کنندۀ کار بزرگ خمینی در تحققِ عینیتِ دین و سیاست و وحدت بخشیدن به مرجعیت و رهبری است؛ و این همان نیاز و آرمانی است که شیعه برای تحققش قرنها مجاهده کرد، و چه بسیار سنجیده اقدام کرد آن یادگار هوشیار امام خمینی که پس از ارتحال حضرت آیةالله العظمی اراکی این مکان مطهر را در اختیار رهبری بزرگوار انقلاب اسلامی نهاد تا ‏

حضورج. 10صفحه 84
‏عینیت وحدت مذکور همچنان استمرار یابد. او با این اقدامش عملاً بر این حقیقت گواهی داد که در قاموس فرهنگ امام خمینی، اعتقاد به تعمیمِ ولایت فقیه در تمامی شئونی که خدای متعال برای امام جامعه اسلامی قرار داده است سر فصل ایده‌‌‌ ها و آرمانهای امام خمینی است. ‏

‏در سالهای پس از تبعید حضرت امام، به گواهی صدها سندی که از پرونده‌‌‌ های ساواک به دست آمده است، رژیم شاه و دستگاههای امنیتی او بیشترین تلاش را بکار گرفت تا یاد و نشان این کانون قیام و صاحب آن را از دلها بزداید. اما به شهادت همین اسناد و آنچه که ملت ایران شاهد بودند آن همه توان و امکانی که بسیج شد، در برابر مقوله‌‌‌ ای به نام «ایمان و عشق و استقامت» تاب مقاومت نیاورد و رنگ ‏

‏ باخت. با همه مراقبتها و کنترل تلفنها و گماردن مأمورین امنیتی و جلوگیری از تردد مردم و احضار و بازداشتهای مکرر گردانندگان آن، این بیت شریف به همت معدودی از پیمان‌بستگان با خمینی کبیر، مرکزیت تجمع پیروان امام و محل ارتباط مبارزین معتقد به امام و مرکز سامان‌دهی و تنظیم امور شهریه امام در حوزه‌‌‌ های علمیه بود و این نقش برجسته در تاریخ نهضت امام بیش از همه مدیون مجاهده و تدبیر و شجاعت و فراست «احمد» یادگار عزیز خمینی است که در برابر هر ترفندی که ساواک به کار می‌‌‌ بست تا قفل تعطیلی بر این مکان شریف زند، او از قبل کلیدهای گشایش را آماده داشت و چنان عمل می‌‌‌ کرد که ذهن کارگزاران امنیتی دوایر و ادارات تو در توی ساواک در تعطیل وقایع این منزل را ‏

حضورج. 10صفحه 85
‏درمانده ساخته بود.‏

‏نشانه‌‌‌ های این درماندگی را در تناقض در تصمیم‌گیریها و تحلیل‌‌‌ های مندرج در اسناد ساواک به روشنی درمی‌یابیم. نقل تمامی اسناد در این نوشتار نمی‏‎‌‌‌ ‎‏گنجد فقط از باب نمونه به چند مورد آن بسنده می‌‌‌ کنیم. قبل از آن به خاطرات یادگار امام از وقایع و حوادث مربوط به این منزل در آن ایام، اشاره می‏‎‌‌‌ ‎‏کنیم‏‎[4]‎‏. ایشان می‌‌‌ فرمودند (نقل به مضمون):‏

‏«وقتی که در بازگشت دوّم مخفیانه‌‌‌ ام به عراق دستگیر و زندانی شدم، از آنجا که ساواک در مراحل بازجویی از اهداف بعدی‌‌‌ ام چیزی دستگیرش نشد، بر آن شد تا پس از آزادی، از طریق کنترل و تعقیبهای غیرعلنی، اطلاعاتی از چگونگی ارتباط امام با ایران و نحوۀ جمع‌آوری و ارسال وجوهات شرعیۀ مقلدین امام و چگونگی پرداخت شهریه را بدست آورند. لذا مدتی از تردّد مردم و زائرین و روحانیون منزل امام در قم ممانعت نمی‌‌‌ کردند، به امید آن که عوامل نفوذی و مخفی آنها اطلاعات بیشتری بدست آورند.‏

‏ما نیز با رعایت اصول مخفی‌کاری و شناختی که از شیوه‌‌‌ های ساواک داشتیم، از این فرصت کمال استفاده را بردیم و بعد از چندی ساواک متوجه شد که روش آنها نه تنها کارساز نبوده بلکه گردانندگان امور بیت امام موفق شده‌‌‌ اند که ارتباطهای گسترده‌‌‌ ای از طریق همین منزل برقرار نمایند. و علاوه بر آن، مجالس روضه‌خوانی و وعظ و خطابه در مناسبتهای ‏

‏ ‏

حضورج. 10صفحه 86
‏مختلف در آنجا باعث تجمع گستردۀ علاقمندان به امام و افزایش شور و احساسات انقلابی مردم می‌‌‌ شد. ساواک رویه‌‌‌ اش را عوض کرد. بازداشتها و احضارها و اخطارها و مزاحمتهای مکرر شروع شد. تبعید وکلای شرعی امام در قم و دیگر مناطق و تبعید آیت‌‌‌ الله پسندیده (در چندین مرحله) در دستور کار ساواک قرار گرفت. مدتی طولانی با گماردن مأمورین شهربانی و امنیتی از ساعت 7 صبح تا 8 شب و برای مدتی نیز تا 11 شب به طور رسمی از تردد روحانیون و مراجعین به منزل امام جلوگیری می‌‌‌ شد. در این ایام ما صبر می‌‌‌ کردیم ساعتی بعد از تمام شدن کشیک مأمورین از طرق مختلف و منازل مجاور، یاران امام در آنجا گرد هم می‏‎‌‌‌ ‎‏آمدند و مسائل‌مان را دنبال می‌‌‌ کردیم و قبل از طلوع آفتاب متفرق ‏

‏ می‏‎‌‌‌ ‎‏شدیم بسته شدن منزل و جلوگیری از تردد مقلدین و علاقمندان امام و تبعید نمایندگان امام و ایجاد تضییقات برای منسوبین و یاران و نقل آن از زبان مراجعینی که از مناطق مختلف به قم می‌‌‌ آمدند خودش عاملی در جهت ترویج نام امام و بحث از نهضت و اهداف امام شده بود بهره‌‌‌ برداری از این موضوع از سوی مبارزین خارج کشور و طرح آن در اعلامیه‌‌‌ های آنان نیز تبلیغات رژیم را که می‌‌‌ کوشید قیام پانزده خرداد را کم بهاء و آثار آن را فراموش شده جلوه دهد خنثی می‌‌‌ کرد. دوباره ساواک به روشهای قبلی خود بازمی‌‌‌ گشت و این سر در گمی در تصمیم‌‌‌ ها و اقدامات ساواک تا پیروزی انقلاب ادامه داشت. در تمام این مدت منزل امام مرکز اتصال انقلابیون و یاران امام بود.»‏


حضورج. 10صفحه 87
‏«نمونه‌‌‌ ای از اسناد ساواک در این رابطه: ‏

‏«نظریه رهبر عملیات ـ در ایام سوگواری اغلب در منزل خمینی مجلس روضه‌خوانی وسیله برادرش پسندیده و یا شیخ علی اکبر اسلامی برگزار و عده زیادی از مردم در آن شرکت می‌‌‌ نمایند و با توجه به اینکه وعاظ ضمن سخنرانی در خاتمه منابر خود به بانی مجلس یعنی خمینی دعا نموده و از وی تجلیل فراوان بعمل می‌‌‌ آورند و این امر باعث کسب وجهه و محبوبیت بیشتر خمینی می‌‌‌ گردد. لذا بهتر است در صورت امکان ترتیبی داده شود که برای برگزاری اینگونه مجالس در منزل خمینی به نحو غیرمستقیم محدودیتهائی فراهم نمود».‏

‏ساواک مرکز در تاریخ 27 / 6 / 46 ذیل سندی ‏

‏ دیگری از گزارش فوق این نظریه را اظهار نموده است:‏

‏«نظریه ـ با عرض اینکه منزل خمینی در قم کانون تبلیغی به نفع وی شده و همچنین در ایام روضه‌خوانی مرکز تجمع روحانیون افراطی می‌‌‌ گردد بنابراین چنانچه تصویب فرمایند به ساواک قم اعلام شود. در صورت امکان از طریق شهربانی  محل نسبت به جلوگیری از تشکیل جلسات روضه‌خوانی در منزل خمینی اقدام نمایند».‏

‏متعاقب گزارشات فوق، دستور جلوگیری از برگزاری مراسم روضه‌خوانی در منزل امام صادر می‌‌‌ شود. اما فرزند برومند امام و همچنین حضرت آیت‌‌‌ الله پسندیده اعتنایی به اخطار ساواک نمی‌‌‌ کنند. از ساواک تهران ابلاغ می‌‌‌ شود ‏

حضورج. 10صفحه 88
‏ که آیت‌‌‌ الله پسندیده حق سکونت در قم را ندارد. دستور گماردن مأمورین شهربانی برای جلوگیری از تردد مردم صادر می‌‌‌ شود. امّا این تضییقات نیز نمی‌‌‌ توانند نورافشانی کانون قیام را خاموش سازند.‏

‏یکی از عوامل مخفی ساواک که در جمعیت حاضر در منزل امام بوده در تاریخ 12 / 2 / 47 گفتگوی خصوصی یادگار امام با یکی از دوستانش را که استماع کرده به شرح زیر گزارش می‌‌‌ کند:‏

‏«خیلی محرمانه ‏

‏نخست‌وزیری ‏

‏سازمان اطلاعات و امنیت کشور‏

‏گزارش: درباره رفت و آمد در منزل آیت‌‌‌ الله خمینی ‏

‏محترماً معروض می‌‌‌ دارد: برابر اعلام ساواک قم در تاریخ 6 / 2 / 47 سید احمد خمینی فرزند آیت‌‌‌ الله خمینی ضمن مذاکره خصوصی اظهار داشته هر شب از ساعت هشت به بعد رفت و آمد در منزل وی (خمینی) به طور آزادانه صورت می‌‌‌ گیرد و جلسات برقرار است.‏

‏ساواک مذکور اضافه نموده پس از اینکه مدتی منزل مشارالیه تحت مراقبت مأمورین شهربانی بوده و از ورود به منزل نامبرده جلوگیری به عمل آمده لکن بعلت سهل‌انگاری و مسامحه مأمورین شهربانی مجدداً رفت و آمد شروع شده و ضروریست ‏

حضورج. 10صفحه 89
‏به منظور ممانعت از تردد در این محل تصمیمات لازم اتخاذ شود.‏

‏خلاصه پیشینه:‏

‏پس از تبعید خمینی از ایران طرفداران و ایادی او کتابخانه و منزل وی را پایگاهی جهت بحث و تبادل نظر و احیاناً اتخاذ تصمیماتی قرار داده بودند که چون ادامه آن وضع به مصلحت نبود لذا با انجام تشریفات قانونی کتابخانه و منزل خمینی بازرسی و رفت و آمد در این محلها تحت کنترل مأمورین شهربانی قرار گرفت.‏

‏نظریه:‏

‏از ساواک محل خواسته شد با نفوذ در این جلسات ماهیت اصلی آنان را آشکار نماید.»‏

‏ مسئولین ساواک تهران در ذیل گزارش فوق چنین اظهارنظر می‌‌‌ کنند:‏

‏«به منظور تضعیف خمینی و ایادی وی اصلح است از طریق شهربانی کل کشور به شهربانی قم دستور داده شود کماکان توسط مأمورین از رفت و آمد افراد به منزل خمینی جلوگیری بعمل آورند.»‏

‏وجود عنصر انقلابی و خستگی‌‌‌ ناپذیری به نام «احمد خمینی» و بزرگواری چون آیةالله پسندیده و تنی چند از اصحاب «روح‌‌‌ الله» در منزلی که خشت خشتِ دیوارهای گلی آن، دفتری است از 15 سال مقاومتِ بیدارگران قبیله ایمان، سبب ‏

حضورج. 10صفحه 90
‏شده‌‌‌ اند تا نقشه‌‌‌ های پی در پی و حساب شدۀ ساواک نقش برآب شود و آرزوی تعطیلی آن بر دل کارگزاران رژیمی که از این خانه مبارک و صاحب آن کینه‌‌‌ ها دارند، بماند. سه سند زیر نمونه‌‌‌ ای است از تلاش بی‌ثمر ساواک شاه و نقش کلیدی «احمد» در خنثی کردن این تلاشها:‏

‏‌‌‌ [سند اول]: ‏

‏«خیلی محرمانه ‏

‏از: ساواک قم ‏

‏تاریخ: 30 / 2 / 47‏

‏به: مدیریت کل اداره سوم 316‏

‏درباره: رفت و آمد در منزل خمینی ‏

‏عطف به 10892 / 316 ـ 18 / 2 / 47 بطور کلی مراقبت از منزل خمینی وسیلۀ ‏

‏ مأمورین شهربانی قبلاً تا ساعت 8 شب ادامه داشته و پسر نامبرده چندین شب از ساعت هشت شب به بعد از فرصت استفاده و با بازگذاردن درب منزل شروع به تشویق ایادی و تجمع آنان در منزل نموده که پس از اطلاع، مراقبت مستمر و مداوم تا ساعت 11 شب از منزل وی ادامه دارد و به احمد پسر خمینی نیز تذکرات لازم در این خصوص داده شد.‏

‏رئیس ساواک قم ـ مهران»‏

‏‌ [سند دوم]:‏

‏«به: ریاست شهربانی قم ‏

‏از: ساواک قم ‏

‏درباره: منزل خمینی‏


حضورج. 10صفحه 91
‏ پیرو‏‎ ‎‏شماره‏‎ ‎‏5086 / 21 ـ‏‎ ‎‏10 / 12 / 48 چون تشکیل هیچگونه اجتماعی در منزل خمینی به مصلحت نمی‌‌‌ باشد لذا خواهشمند است دستور فرمائید از تشکیل مجالس، جلوگیری و نتیجه را به این سازمان اعلام دارند.‏

‏رئیس سازمان اطلاعات و امنیت قم ـ‏

‏ مهران»‏

‏‌ [سند سوم]:‏

‏«پسر کوچک آیت‌‌‌ الله خمینی که مدتی است به قم آمده همه روزه در خانه‌‌‌ اش روضه‌ خوانی برقرار و رفت و آمد مردم  به منزلش همچنان ادامه دارد. ضمناً اشخاصی که سهم امام خود را بابت خمینی تا کنون به دیگران بطور مخفیانه پرداخت می‌‌‌ کردند از موقع حضور پسر خمینی در قم مردم این وجوه را بطور آزادانه به نامبرده پرداخت می‌‌‌ نمایند.»‏

‏ شهریه امام و ناکامی ساواک در ‏

‏جلوگیری از پرداخت آن‏

‏ساده زیستی و زندگی زاهدانه از افتخارات روحانیت شیعه در طول تاریخ بوده است. و حفظ و استمرار این افتخار وظیفه‌‌‌ ای است بر عهدۀ کسانی که به این کسوت مقدس درآمده‌‌‌ اند. طلاب علوم دینی که در حوزه‌‌‌ های علمیه تمام وقت خویش را مصروف تحصیل علوم و معارف دینی و تهذیب نفس می‌‌‌ کنند ‏

حضورج. 10صفحه 92
‏عمدتاً گذران زندگی زاهدانۀ آنها از محل شهریه اندکی است که از سوی مراجع تقلید از محل وجوهات شرعی مردم (سهم مبارک امام(ع)) پرداخت می‌‌‌ شود. ‏

‏بعد از رحلت آیت‌‌‌ الله العظمی بروجردی(ره) علی‌‌‌ رغم اینکه امام خمینی با طرح هرگونه بحث و سخنی دربارۀ مرجعیت خویش مخالفت می‌‌‌ ورزید، اما مجتهدان متعهد و یاران انقلابی آن حضرت در حوزه‌‌‌ ها با شناختی که از خصائل منحصر بفرد و ویژگیهای علمی ایشان داشتند و تحقق آمال دست نیافته جامعۀ اسلامی را در زعامت دینی آن بزرگوار می‌‌‌ دیدند، دست بکار شدند.‏

‏قرار گرفتن امام خمینی بر مسند مرجعیت شیعه نخستین آثار تحول آفرین خویش را در قیام ملت ایران علیه تصویب‌نامه انجمنهای ایالتی و ‏

‏ ولایتی، و سپس قیام حماسه‌‌‌ آمیز 15 خرداد سال 42 جلوه‌‌‌ گر ساخت. بعد از تبعید حضرت امام به استناد هزاران برگ اسناد پرونده‌‌‌ های ساواک، بیشترین تلاش رژیم شاه معطوف به خنثی کردن عواملی بود که پیوند عمیق جامعه اسلامی را با مرجع خویش مستحکم می‌‌‌ ساخت. جلوگیری از پرداخت وجوهات شرعی به نمایندگان حضرت امام و ممانعت از پرداخت شهریۀ امام خمینی در حوزه‏‎‌‌‌ ‎‏های علمیه در صدر لیست برنامه‌‌‌ های ساواک قرار گرفت. در اینجا نیز نقش برجسته یادگار امام خمینی در ناکام ساختن هدفهای ساواک بیش از هر کس دیگر، و به استناد همان اسناد مشهود است.‏

‏هجرت آیت‌‌‌ الله پسندیده از خمین به قم و استقرار ایشان در منزل حضرت امام و ایفای نقش بعنوان وکیل امام خمینی و تلاشهای ‏

حضورج. 10صفحه 93
‏بی وقفۀ «احمد» در خنثی کردن توطئه‌‌‌ های ساواک و مقابله با ایادی نفوذی رژیم در حوزه‌ها، و فداکاری دیگر یاران و نمایندگان امام سبب شدند تا علی‌‌‌ رغم دوری امام از وطن ارتباطهای گسترده‌‌‌ ای بین مقلدین امام و آن حضرت برقرار شود.‏

‏رژیم شاه که از تضییقات و اخطارهای قبلی خود نتیجه‌‌‌ ای نگرفته بود در آبان ماه 1346 به منزل امام خمینی یورش برد و کلیه کتابها و اسناد و وسائل موجود را ضبط و فرزند برومند امام و دو تن از نمایندگان امام خمینی، حضرات آقایان علی اکبر اسلامی و حاج شیخ حسن صانعی را بازداشت نمود. سند زیر گزارشی است از این اقدام:‏

‏«به: کل سوم 316 ‏

‏از: قم ‏

‏تاریخ گزارش: 22 / 8 / 46‏

‏موضوع: کشف333‏

‏«ساعت 10 صبح روز جاری با تشریفات قانونی از منزل روح‌‌‌ الله خمینی واقع در یخچال قاضی با حضور سید احمد فرزند ایشان و شیخ علی اکبر اسلامی و شیخ حسن صانعی نمایندگان خمینی بازرسی و کلیه کتب و اوراق موجود در منزل ضبط و در ساواک نگهداری که لیست تنظیمی آن به انضمام صورتجلسه مربوطه پستاً تقدیم خواهد شد ضمناً از تردد و تجمع در منزل، وسیله مأمورین شهربانی اقدامات لازم  ‏

حضورج. 10صفحه 94
‏معمول گردیده است ـ مهران».‏

‏تحلیل‌گران ساواک دلخوش از اقدامات پلیسی فوق به امید مختل شدن پرداخت شهریه امام نشسته بودند که این انتظار بیهوده را در سند زیر مشاهده می‌‌‌ کنیم:‏

‏«گیرنده: مدیریت کل اداره سوم 316 ‏

‏فرستنده: ساواک قم ‏

‏تاریخ: 6 / 9 / 46‏

‏شماره: 3238 / 21 ـ خیلی محرمانه ‏

‏موضوع: خمینی‏

‏پس از بازرسی منزل خمینی و عدم اجازه رفت و آمد به منزل وی، وضع پرداخت شهریه خمینی به طلاب به صورت نامرتبی در آمده و مقسمین خمینی از وضع موجود نگران .. و در حال حاضر برای پرداخت شهریه به ‏

‏ طلاب شهرستانها و حفظ موقعیت قبلی یک نفر از روحانی از هر شهرستان را انتخاب که شهریه طلاب آن شهرستان را در قم پرداخت نماید و این روحانیون بعضاً از بیم دستگیری از بار این مسئولیت شانه خالی می‌‌‌ کنند و طلاب طرفدار خمینی هم موقعیت خود را در مخاطره دیده و با فرا رسیدن ماه مبارک رمضان حوزه علمیه را ترک می‌‌‌ کنند در صورت تصویب و موافقت به منظور متلاشی نمودن تشکیلات مقسمین خمینی هر یک از آنان پس از شناسائی دستگیر و پس از اخذ بیوگرافی و عکس، به تهران اعزام و در مرکز پس از یک سلسله تحقیقات از آنان تعهدی مبنی بر عدم دخالت در این امور اخذ و آزاد گردند.‏

‏به استحضار می‌‌‌ رساند که این اقدام از هر جهت نتایج خوبی خواهد داشت و ‏

حضورج. 10صفحه 95
‏روحانیون دیگر نیز این وظیفه را متقبل نخواهند شد و طبیعتاً در پرداخت شهریه خمینی به طلاب تأخیر حاصل و طلاب نیز به مرور به آیات دیگر خواهند گروید. / ق‏

‏رئیس ساواک قم ـ مهران»‏

‏چند روز از خوش‌باوری ساواک بیشتر نمی‌‌‌ گذشت که عجز خود را در برابر تلاش خستگی‌‌‌ ناپذیر «فرزند روح‌‌‌ الله» نظاره کردند گزارش زیر نمونه‌‌‌ ای است از آن: ‏

‏«شماره گزارش: 26363 / 20هـ3‏

‏تاریخ گزارش: 15 / 9 / 46 ـ خیلی محرمانه ‏

‏موضوع: پرداخت شهریه طلبه‌‌‌ های قم‏

‏اخیراً چون منزل خمینی در قم مورد بازرسی قرار گرفت و دفتر شهریه طلبه‌‌‌ ها نیز ضبط گردیده بود. لذا  [ناخوانا] شهریه آنها توسط مقسمها و پسر خمینی در مدارس دینی بین طلبه‌‌‌ ها تقسیم می‌‌‌ گردد. ب ‏

‏آقای صابری نتیجه اقدامات سری ساواک قم را در مورد شناسائی مقسمین پرداخت شهریه مربوط به خمینی را روشن فرمایند.‏

‏16 / 9»‏

‏سال بعد گزارشات ساواک حاکی از آن بود که نه تنها شهریۀ امام تعطیل نشده بلکه افزوده نیز گردیده است. ساواک این بار دست به اقدامی بیهوده‌‌‌ تر می‌‌‌ زند که سالها ادامه می‌‌‌ یابد. دستور ‏

‏ ‏

حضورج. 10صفحه 96
‏شناسائی و بازداشت کلیه پرداخت کنندگان وجوه شرعیه به امام و عاملین جمع‌آوری آن و بازداشت وکلای شرعی امام، به ساواکهای سراسر کشور ابلاغ می‌‌‌ شود، غافل از آنکه این دستورالعمل احمقانه به معنای آن است که بخش عظیمی از آحاد ملت ایران را باید دستگیر کنند. نمونه‌‌‌ ای از بخشنامه فوق را در سند زیر مشاهده می‌‌‌ کنیم:‏

‏«به ریاست ساواک تهران (هـ3) ‏

‏از: اداره کل سوم ‏

‏شماره: 100345 / 316‏

‏تاریخ: 23 / 10 / 47 ـ خیلی محرمانه ‏

‏ درباره: جمع‌آوری وجوه و ارسال آن جهت خمینی ‏

‏عطف به 37288 / 20هـ3 ـ 17 / 10 / 47‏

‏برابر اطلاعات واصله پرداخت شهریه خمینی در نجف و سایر حوزه‌‌‌ های علمیه از جمله قم رو به تزاید گذاشته و با آن همه محدودیتی که بعمل آمده یاد شده کماکان شهریه خود را پرداخت و حتی گفته می‌‌‌ شود وضع وی در حال حاضر بمراتب بهتر از زمانی است که در ایران بسر می‌‌‌ برده علیهذا با توجه به اهمیت موضوع خواهشمند است دستور فرمائید با استفاده از کلیه امکانات ‏

حضورج. 10صفحه 97
‏موجود نسبت به شناسائی افرادیکه به خمینی وجوه شرعیه می‌‌‌ پردازند و همچنین عاملین جمع‌آوری و ارسال آن به عراق، اقدام و نتیجه را سریعاً به این اداره کل اعلام دارند. ک ‏

‏مدیر کل اداره سوم ـ مقدم‏

‏28 / 10»‏

‏بدین ترتیب، نه دستگاههای امنیتی و پلیسی شاه و نه تبلیغات و رسانه‌‌‌ های رژیم و نه تبلیغات خارجی و حمایتهای بی‌‌‌ دریغ آمریکا از شاه نتوانستند چراغ افروختۀ قیام خمینی را در کانون آن خاموش سازند. رابطۀ رهبری قیام با ‏

‏ مبارزین علیرغم دوری از وطن روز به روز توسعه یافت. نام امام خمینی هر روز پر آوازه‌‌‌ تر گردید. حضور اندیشه و آرمان و شخصیت آن حضرت به عنوان مرجع نامدار شیعه در حوزه‌‌‌ های علمیه بیشتر و بیشتر شد. شهریه‌‌‌ اش ـ بنا به اعترافات فوق ـ قطع نگردید و ادامه یافت و افزون شد و توطئه‌‌‌ ها یکی پس از دیگری خنثی شدند. 14 سال این جبهه‌‌‌ گیری با همۀ دشواریها و فراز و نشیبهایش در رویاروییِ اصحاب و یاران امام با جبهۀ اصحابِ طاغوت تداوم یافت. نقطه امید و اتصال انقلابیون و مرکز هدایت و دفاع از حقانیت جبهۀ حق را کانونی بود به نام منزل امام خمینی در قم که در غیاب قائد اعظم، فرزند برومندش احمد عزیز را در خود جای داده بود. ‏

حضورج. 10صفحه 98
‏نقل داستان حماسی این خانه و صاحب آن و اصحاب باوفایش در این مقال  نمی‌‌‌ گنجد و کتابی قطور به قطر 15 سال هجرت و جهاد می‌‌‌ طلبد. فقط به ذکر یک نوشته از قهرمان نهضت امام خمینی در همین رابطه بسنده می‌‌‌ کنیم. حضرت حجت‌‌‌ الاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینی در دفتر خاطراتش چنین نوشته است:‏

‏«امروز روز هیجدهم اسفند مطابق با اول محرم‌‌‌ الحرام 1390 است. امروز بنا بود اینجا روضه‌خوانی شود ولی از طرف سازمان و شهربانی از اینکار جلوگیری به عمل آمد. این کار آنها گرچه به عقیدۀ من بضرر آنها بود ولی واقعاً نفع مخلص در آن خلاصه می‌‌‌ شد...‏

‏ امید است خدای متعال مرا به راه راست هدایت فرماید و فردی بدرد بخور برای جامعه قرار دهد. تمام این موضوعات تمام شدنی است و تمام ماها هم می‏‎‌‌‌ ‎‏میریم آنچه بدرد می‌‌‌ خورد راستی و درستی است و به وظیفه عمل کردن. امید است که بتوانم وظایف خود را به نحو احسن انجام دهم. در سه سال پیش درب منزل را بستند و در سه ماه پیش باز کردند و دوباره مأمور برای اینجا قرار دادند.  هرچه پیش آید خوش آید. الخیر فی ما وقع. اگر بخواهم علل باز شدن و بسته شدن اینجا را بنویسم صفحات زیادی را باید سپید کنم که فعلاً، اوّلاً وقتش نیست و در ثانی حالش نمی‌‌‌ باشد. این چند کلمه را نوشتم شاید بعدها گذری بیافتد، ‌چشمم به روی خطوط سقوط کند و یادی از دوران ‏

حضورج. 10صفحه 99
‏جوانی خود کنم.‏

‏«احمد خمینی ـ دوشنبه اوّل محرم‌‌‌ الحرام 90 ‏

‏ساعت 9 صبح»‏

‏  ‏‏  ‏

‏ سفر به مکه، عراق و لبنان‏

‏سومین سفر یادگار امام خمینی به نجف اشرف با دستی پر از اخبار مربوط به استمرار مبارزه در ایران و مشتعل بودن مشعل قیام در حوزه‌‌‌ های علمیه صورت می‌‌‌ گیرد. «احمد» فرزند برومند امام در سال 1352 ایران را به سوی سه مقصد مهّم ترک می‌‌‌ کند: زیارت خانۀ خدا و کسب ره‌توشه‌‌‌ های معنوی برای جهاد در سالهای دشوار آینده؛ زیارت مشاهد مشرفه در عراق و بوسه زدن بر ضریح مطّر مولا علی(ع) مظهر عدالت و صبر و مظلومیت، و عقده گشودن‌ِ دل در جوار تربت سالار آزادگان و شهیدان(ع) و یاران باوفایش، و زیارت دیگر اماکن متبرکۀ آن دیار و دیدار با مرجع و امام و پدر بزرگوار خویش: «حضرت روح‌‌‌ الله» و دیدار با مادر و برادر، که دست ظلم دودمان پهلوی ـ و البته ـ دست جنایتکار آمریکا، آن اولیای خدا را به دیار غربت روانه ساخته است؛ و سومین مقصد: سفر به لبنان و دیدار با فرزندان نهضت خمینی در آن سامان.‏

‏«احمد» چنانکه از خدا خواسته بود این سفر پر موفقیت را نیز همچون گذشته به انجام رسانید. او سخنهای فراوانی با پدر، از انتقالِ ‏

‏ مسائل نهضت گرفته تا طرح سؤالات مربوط به دروس علمی و طرح مسائل حوزه‌‌‌ ها و غیره داشت که در این سفر بازگو نمود، کسب فیض و تکلیف کرد و از امام خویش وظایف و مأموریتهای مقدس را برای سالهای آینده آموخت و برگرفت، و در لبنان با امام موسی صدر مسائل منطقه و وضعیت شیعیان و مبارزۀ افتخارآمیزی که در پیش روی داشتند را به ارزیابی نشست و در تماس با شهید چمران و عناصر مبارزی همچون جلال‌‌‌ الدین فارسی، پیگیری اهداف نهضت امام در آن سامان را به بحث گذاشت و مدت اندکی نیز در پایگاه نظامی شهید چمران آموزش نظامی دید و در اواخر سال 1352به ایران بازگشت.‏

‏دستگاه امنیتی رژیم شاه همچون گذشته در خواب غرور و نخوت شاه روزگار می‌‌‌ گذرانید و دلخوش به دستورالعملهای شداد و غلاظ پلیسی و تعقیب و مراقبتهای بی‌نتیجه‌‌‌ ای بود که در مقابل فراست و کیاست فرزند امام، سالهاست که رنگ باخته‌‌‌ اند. دو سند زیر از پرونده‌‌‌ های ساواک نمونه‌‌‌ ای است از اسناد مربوط به پیگیری سومین سفر یادگار امام خمینی به عراق و سفر او به لبنان:‏

‏ ‏

‏[سند اول]:‏

‏«به: ریاست ساواک تهران ‏

‏از: اداره کل سوم / 312‏

‏تاریخ: 2 / 12 / 52‏

‏درباره: سید احمد خمینی فرزند روح‌‌‌ الله ‏

حضورج. 10صفحه 100
‏نامبرده بالا که چندی پیش به عراق مسافرت نموده بود از عراق به لبنان رفته و در منزل موسی صدر اقامت نموده بود اینک ساواک قم اعلام داشته، یاد شده در تاریخ 27 / 11 / 52 به تهران مسافرت نموده. علیهذا خواهشمند است دستور فرمائید با دادن آموزشهای لازم به منابع و همکاران افتخاری، که مشارالیه مورد شناسایی آنان می‌‌‌ باشد ترتیبی اتخاذ نمایند تا ضمن مراقبت از اعمال و رفتار وی مشخص گردد این شخص چه دستورالعملی از پدرش یا موسی صدر دریافت داشته و از نتیجه این اداره کل را آگاه سازند.»‏

‏مدیر کل اداره سوم. ثابتی ـ 2 / 12‏

‏ [سند دوّم]: در پی نامه فوق، سؤالهای ساواک که برای دریافت و تحلیل پاسخها به ادارات مختلف سازمان امنیت ابلاغ است به قرار زیر می‌‌‌ باشد: ‏

‏«درباره: احمد مصطفوی خمینی ‏

‏1- درباره علت ملاقات نامبرده بالا با موسی صدر‏

‏2- مدت اقامت مشارالیه در منزل موسی صدر و اینکه در این مدت چه اشخاصی به منزل وی رفت و آمد داشته‌‌‌ اند (با مشخصات آنها)‏

‏3- در مدت اقامت در منزل موسی صدر چه صحبتها و چه مسائلی بین آنها مطرح شده است.‏


حضورج. 10صفحه 101
‏ ‏‎4‎‏- آیا نامبرده به طریقی با عراق و با پدر و برادرش تماس گرفته است یا خیر؟ و اگر تماس گرفته به چه وسیله‌‌‌ ای بوده است و مسائلی که مطرح شده است روشن شود.»‏

‏ «احمد»در دیگر سنگرهای مبارزه ‏

‏(سالهای قبل از پیروزی)‏

‏تماس با حضرت آیةالله خامنه‌‌‌ ای، آقای هاشمی رفسنجانی، شهید اندرزگو و شهید محمد منتظری (سفر به پاکستان):‏

‏از ویژگیهای یادگار امین امام آن بود که تلاش برای تحقق هدفهایش را از نزدیک و در میدان عمل می‌‌‌ آزمود.‏ ‏او معتقد بود که صرفاً ًحضور در تصمیم‌‌‌ گیریهای کلان و اشراف کلی بر مسائل داشتن به تنهایی کافی نیستند بلکه باید شخصاً مسائل مربوط به هدفها را تجربه کرد. و لذاست که می‌‌‌ بینیم با آنکه وی در دوران رهبری امام پس از پیروزی و دورۀ بعد از رحلت آن حضرت در مراکز مهم تصمیم‌‌‌ گیری‌ها و شوراهای عالی امور کشور حضور داشت، اما همیشه از طریق سفرهای مکرر و بصورت ناشناس، بخصوص در مناطق محروم و دور افتاده از نزدیک با مشکلات و گرفتاریهای مردم در تماس بود و از هر طریق و پیشنهادی که می‌‌‌ توانست این ارتباط را مستقیم‌‌‌ تر و ملموستر نماید استقبال می‌‌‌ کرد و چنانکه مسئولین کمیته امداد امام و بنیاد 15 خرداد و بنیاد شهید در خاطرات خود نوشته‌‌‌ اند‏‎[5]‎‏ ‏

حضورج. 10صفحه 102
‏ایشان برای آنکه درد و رنج محرومین را بیشتر لمس کند و خود در رفع مشکلات آنان مستقیماً مشارکت داشته باشد، مصرانه خواستار عضویت در این نهادها شده و می‌‌‌ خواست که به عنوان یکی از کارکنان این دو نهاد در اجر معنویِ رسیدگی به امور مستضعفین سهیم گردد.‏

‏در میدان مبارزه نیز او همان مبنا را برگزیده  بود و با آنکه نقشی انکارناپذیر در تنظیم ارتباطهای مبارزین با رهبری انقلاب داشت، خود نیز در موارد متعددی در امر تکثیر و انتشار پیامها و کتابهای امام و تشکیل گروههای مبارز و مشارکت در جلسات هیئتها و انجمنهای مذهبی و انقلابی و حتی فراگیری فنون نظامی و سامان‌دهی تظاهرات شرکت می‌‌‌ نمود. در پرونده‌‌‌ های ساواک سند‌‌‌ های فراوانی وجود دارند که از رفت و آمدهای مکرر وی به منزل مبارزین، شرکت در جلسات منزل شهید سعید آیةالله سعیدی، شرکت در جلسات مجمع وعاظ انقلابی تهران و همچنین هیئتهای مذهبی و انقلابی تهران و شمیران، تأمین بودجه برای گروههای مبارزاتی حکایت دارد. در یکی از این سندها در مورد نقش یادگار امام در تظاهرات سال 1350 طلاب انقلابی قم ـ که نگارندۀ این سطور نیز توفیق حضور در آنرا یافته بود ـ آمده است:‏

‏«از: ساواک قم ‏

‏به: مدیریت کل اداره سوم 312 ـ خیلی محرمانه ‏

‏ تاریخ: 12 / 11 / 50 ‏

‏... موضوع دخالت سید احمد خمینی در تظاهرات ... تا آنجا که کسب اطلاع شده وی شخصاً در داخل جمعیت تظاهرکننده نبوده است ولی آنچه بنظر می‌‌‌ رسد آنکه گرچه وی شخصاً در تظاهرات شرکت نداشته و همانطور که در تلگراف شمارۀ 5131 / 21 ـ 24 / 10 / 50 نیز به عرض رسیده تظاهر به عدم مداخله در این قضایا را نموده لکن وجود نامه سید عبدالرسول حجازی خطاب به وی در مورد سید ملکشیر میرهاشمی که طی شمارۀ 5286 / 21 ـ 5 / 11 / 50 تقدیم گردیده خود مؤید دخالت غیر مستقیم و انجام تحریکاتی از ناحیه مشارالیه در این زمینه می‌‌‌ باشد. ـ ‏

‏رئیس ساواک قم ـ مهران»‏

‏و در پایان سند دیگری به تاریخ 9 / 9 / 51 ـ که در آن گزارش تشکیل جلسه وعاظ در منزل آقای فخرالدین حجازی و شرکت یادگار امام و شهید سعید حاج شیخ فضل‌‌‌ الله محلاتی و جمعی دیگر در آن جلسه و تصمیم آنها مبنی بر تشکیل جمعیت اهل منبر تهران آمده است ـ می‌‌‌ خوانیم:‏

‏«... در این جلسه سید احمد خمینی اظهار نموده است این جلسه اگر هزینه‏‎‌‌‌ ‎‏هایی داشته باشد من می‌‌‌ پردازم».‏


حضورج. 10صفحه 103
‏در اینجا فرازهایی از خاطرات حضرت حجت‌‌‌ الاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینی از دوران مبارزات را نقل می‌‌‌ کنیم که در سال 1361 به اصرار جناب حجت‌‌‌ الاسلام والمسلمین سید محمود دعائی سرپرست روزنامه اطلاعات، برای اولین و آخرین بار بازگو شده است:‏

‏«در مدتی که قم بودم مثل سایر طلاب در رساندن اعلامیه‌‌‌ های امام و یا اعلامیه‌‌‌ هائی علیه دولت و رژیم سابق به مردم تلاش می‌‌‌ کردیم، تا کم کم به این فکر افتادم که احتیاج به وسایل تکثیر داریم.‏

‏«آمدم پیش آقای هاشمی در تهران. او توسط آقای توکلی یک دستگاه فتوکپی برایمان تهیه کرد و من قبلاً اطاقی را در منزل یکی از آشنایانمان اجاره کردم و آنجا مشغول کار شدیم. از کسانی که از ابتدا با ما بوده آقای موسوی خوئینی‏‎‌‌‌ ‎‏ها و آقای واحدی ‏

‏ است.‏

‏... کم کم کارمان وسعت پیدا کرد و جایمان تنگ شد. منزلی در نزدیکی منزل امام در قم بنام آقای واحدی خریدیم. پول آن را با التماس از این و آن تهیه کردیم. زیرا آقای پسنده تا از کم و کیف قضیه مطلع نمی‌‌‌ شدند پول نمی‌‌‌ دادند و مطلب را هم که نمی‌‌‌ شد بگوئی. این منزل دست و بالمان را باز کرد. آقای موسوی خوئینی‌‌‌ ها که خود با گروههای دیگری هم ارتباط داشت یک دستگاه ماشین تکثیر برای ما تهیه کرد. قبلاً از ماشینهای ساده‌‌‌ تر استفاده می‌‌‌ کردیم. آقای موسوی خوئینی‌‌‌ ها دستگیر شد. توسط خانمشان به من خبر داد که ایران را ترک کنم. مدت پانزده روز رفتم پاکستان. اتفاقاً آقای هادی قم بود. اوضاع پاکستان را از او پرسیدم البته بدون اینکه ایشان مطلع شود که چه می‌‌‌ خواهم بکنم. بلافاصله با آقای محمد منتظری هم تماس گرفتم، آمد مرز ایران و ‏

حضورج. 10صفحه 104
‏پاکستان. این دو هفته‌‌‌ ای که پاکستان بودم تجربه‌‌‌ های خوبی کسب کردم. در مراجعت، آقای واحدی را از کم و کیف قضیه مطلع کردم و در ضمن شخصی به ما معرفی شد تا در ایران به وسیله او با گروهی دیگر همکاری نمائیم. اتفاقاً ما مشغول چاپ کتاب «خدمت و خیانت روشنفکران» جلال بودیم.‏

‏در ضمن برای اینکه مطمئن شویم از نظر اعتقادی کارمان صدرصد درست باشد با ‏‎ ‎‏آقای خامنه‌‌‌ ای در مشهد تماس گرفتیم که مأمور تماس، من شدم و بارها پیش ایشان رفتم و ایشان را هم تا اندازه‌‌‌ ای در جریان کارهایمان قرار داده‌‌‌ ام، البته در این موقع آقای هاشمی زندان بود والا قبلاً با ایشان مشورت می‌‌‌ کردیم. [به هرحال] بوسیله شهید منتظری با گروه فوق ارتباط برقرار کردیم. در اوائل، همسرم مسئول ارتباط با آنان شد تا مطمئن شوم کسی از طرف مقابل ما را زیر نظر نگیرد. کار هم بدین صورت می‌‌‌ شد که هفته‌‌‌ ای دو روز صبح‏‎‌‌‌ ‎‏ها آنها وسایلی که داشتند در قبرستان نو در مقبره‌‌‌ ای می‌‌‌ گذاشتند و عصر آنها را بر می‌‌‌ داشتیم و هفته‌‌‌ ای دو روز ما این کار را می‌‌‌ کردیم. به محمد منتظری پیغام دادم این کار مشکل است ما هم حاضر نیستیم با گروهی که دقیقاً نمی‌‌‌ شناسیم بصورت آشکار کار کنیم. او که در آن موقع با آقای غرضی و آقای جنتی [علی] در سوریه کار می‌‌‌ کرد، ‏

‏ فردی را فرستاد پیش من بنام سعید که بحمدالله هم امروز مشغول کار برای جمهوری‌‌‌ ای هستند که خود زحمتش را کشیده‌‌‌ اند.‏

‏مشکلی از حیث کار نداشتیم. مجموعه ما تمام دستگاهها را داشتیم، از کاغذ خرد کنی گرفته تا چاپ. با دستگیری آقای خوئینی‌‌‌ ها تصمیم گرفتیم آقای خاتمی را وارد عمل کنیم که بحمدالله ایشان از هر حیث ما را یاری کردند. آقای هاشمی دستگیر شد بدنبال دستگیری او ناچار با اصفهانیهایی که یکی دو نفر آنان را آقای هاشمی به من معرفی کرده بود تا درصورتیکه دستگیر شد با آنان تماس بگیریم (این کار را بعد از یکی دو هفته کردم) که یکی از آنان آقای روحانی، ‏

حضورج. 10صفحه 105
‏روحانی خوب اصفهان است.‏‎ ‎‏بدنبال آن یک خانه تیمی در‏‎ ‎‏اصفهان و‏‎ ‎‏یکی در‏‎ ‎‏تهران تشکیل دادیم.‏‎ ‎‏البته آقای روحانی را‏‎ ‎‏در ‏‎ ‎‏جریان این کار‏‎ ‎‏نگذاشتیم چون احتمال دستگیری ایشان زیاد‏‎ ‎‏بود.‏‎ ‎‏متأسفانه بین دوستان سوریه اختلاف جزئی‌‌‌ ای پیدا شد که نزدیک بود دامن ما را هم بگیرد. تا من بودم نگذاشتم ولی من رفتم به عراق و بدنبال شهادت برادرم در آنجا ماندگار شدم یکی دو مصادره در قم صورت گرفت. که آقای واحدی در یکی از آنها شرکت داشت در نامه ‌‌‌ ای که برایم بوسیله یکی از دوستان که آن هم بوسیله آشیخ عباس معروف ‏

‏ـ شهید اندرزگو...؟‏

‏ـ بله، بوسیله آن سید جلیل‌‌‌ القدر بدستم رسید در این نامه این مسئله را جدی مطرح ‏

‏ کردند. از همانجا تذکر دادم که این کار به صلاح کار تشکیلاتی ما نمی‏‎‌‌‌ ‎‏باشد، ولی بر سر مسئله‌‌‌ ای که هنوز اجازه ندارم بگویم این کار بالا گرفت و وسایل انتشاراتی که در یکی دیگر از منازل تیمی بود که سعید (واسطه) از آن مطلع بود شبانه به منزل تیمی دیگر انتقال پیدا کرده بود.‏

‏ـ یک وقتی گفته شده بود سینمای قم را گروه شما منفجر کرده‌‌‌ اند؟‏

‏ـ یکی از دوستان در مصاحبه‌‌‌ اش گفته بود که سینمای قم را من و یا گروه ما منفجر کرده‌‌‌ اند. در حالیکه این با واقعیت تطبیق نمی‌‌‌ کند. شهید اندرزگو شبی را در منزل ما گذراند که مدعی بود این کار را در همان روز انجام داده است.‏

‏این مسائل را امروز گفتم زیرا شما گفتید ‏

حضورج. 10صفحه 106
‏ آنچه در مورد مسائل مبارزاتی خود می‌‌‌ دانید بگوئید والا همانگونه که در این مدت هیچ نگفته بودم امروز هم نمی‌‌‌ بایست می‌‌‌ گفتم»‏‎[6]‎

‏شگفتی کار دشوار، اما موفق و افتخارانگیز تربیت یافته مکتب «روح‌‌‌ الله» در امور مبارزه آنجا آشکار می‌‌‌ شود که دریابیم فعالیتهای مبارزاتی او در شرایطی انجام می‌‌‌ پذیرفته که چشمهای نامحرم ساواک لحظه‌‌‌ ای از رفت و آمدهای او غافل نمی‌‌‌ شده و آن عزیز می‌‌‌ بایست با رعایت مستمر اصول مخفی کاری و با استفاده از فراست منحصر به فرد خویش مأمورین مخفیِ تعقیب کننده‌‌‌ اش را فریب داده و سردرگم سازد. سه سند زیر نشانی است از مراقبتهای دائمی ساواک و سختی کار مبارزه یادگار امام در آن شرایط:‏

‏1- «از: مرکز‏

‏2- به: ساواک قم ـ خیلی محرمانه ‏

‏سید احمد خمینی روز 21 / 12 / 48 به ‏‎ ‎‏مشهد وارد و اظهار داشته چون وجودش در ایام سوگواری در قم لازمست در نظر دارد روز 25 / 12 / 48 به قم مراجعت کند. ضمن تعیین علت عدم انعکاس مسافرت وی دقیقاً اعمال نامبرده را مراقبت و نتیجه را اعلام نمایند ـ مقدم»‏

‏2- «از: ساواک قم‏


حضورج. 10صفحه 107
‏به: مدیریت کل اداره سوم 316 ـ خیلی محرمانه ‏

‏درباره: سید احمد خمینی ‏

‏در مراقبتهائیکه از نامبرده بالا بعمل آمده، مشارالیه به اتفاق طلبه‌‌‌ ای به نام کیانی ساعت 0840 /  روز 16 / 5 / 49 از بنگاه مسافربری گیتی نورد قم وسیله اتومبیل شماره 75277، از تهران به اصفهان عزیمت و در تاریخ 18 / 9 / 49 به قم مراجعت نموده ـ ‏

‏رئیس ساواک قم ـ مهران»‏

‏3- «به: ریاست ساواک قم ـ خیلی محرمانه ‏

‏از: اداره کل سوم (316) ‏

‏درباره: سید احمد خمینی‏

‏«بطوریکه استنباط می‌‌‌ شود آن ساواک از اعمال و رفتار نامبرده بالا بی‌‌‌ اطلاع است و نشانۀ آن مسافرت وی به مشهد و عدم اطلاع ساواک قم از این جریان می‌‌‌ باشد و ساواک محل می‌‌‌ بایست با کمال هوشیاری از تصمیمات مشارالیه قبلاً آگاهی حاصل نماید و مراتب را بموقع منعکس سازد تا به محض خروج از منطقه توسط سایر ساواکها مراقبت گردد. خواهشمند است دستور فرمائید به مسئولین امر تذکر لازم داده شود و نتیجه را اعلام دارند.‏

‏مدیر کل اداره سوم ـ مقدّم ‏

‏ ‏‏ احمد و هجرتی دیگر (چهارمین و آخرین سفر به عراق)‏

‏سال 1356 سالی تعیین کننده در نهضت امام خمینی است. در این سال وقایعی به وقوع پیوست که هر یک در اوج بخشیدن به ابعاد انقلاب اسلامی و جهانی کردن نهضت امام و تمهید مقدمات پیروزی 22 بهمن سال بعد تأثیر بسزایی نهادند و از جملۀ این وقایع که خود تقدیری است شگفت از مقدرات الهی، هجرت تاریخی یادگار امام از ایران به نجف اشرف و وقایع پس از آن و هجرت او به همراه «امامِ انقلاب» از نجف به پاریس است.‏

‏احمد در ایران رسالت خویش را بخوبی ایفا کرده است. 14 سال است که او وقفه‌‌‌ ناپذیر در دو جبهۀ مقدس جهاد و اجتهاد، گام می‌‌‌ زند. اینک در سال 56 وقتی که او ایران را به مقصد نجف ترک می‌‌‌ کند رابطه رهبری انقلاب با حوزه‏‎‌‌‌ ‎‏های علمیه و‏‎ ‎‏مبارزین داخل کشور به گسترده‌‌‌ ترین و مطلوبترین وجه ممکن رسیده است. تکلیف گروههای مخالف رژیم از لحاظ پایبندیشان به رهبری قیام روشن گردیده و در صفوف انقلابیون پالایش لازم صورت گرفته است. کانالهای ارتباط با نجف برقرار و شبکۀ ارتباط روحانیت و مؤمنین به نهضت امام در سطح کشور، به همت یاران فداکار امام و فرزند مجاهدش تنظیم شده‌‌‌ اند. و از سوی دیگر فرزند خمینی کبیر که چندین سال است درس خارجه فقه و اصول را از محضر بزرگان حوزۀ قم فرا گرفته، اینک برای تکمیل نیازهای علمی ‏

حضورج. 10صفحه 108
‏ خویش و پاسخ یافتن به پرسشهای علمی‌‌‌ اش، فرزانه‌‌‌ ای چون امام را می‏‎‌‌‌ ‎‏طلبد. و در سوی دیگر او به ابعاد جهانی انقلاب اسلامی و گسترش ارتباطات انقلاب در خارج از مرزها و کسب فیض دانش و عرفان از محضر پدر می‌‌‌ اندیشد. تقدیر الهی احمد را بار دیگر به نجف می‌‌‌ کشاند تا نقشی تازه در نهضت امام بر عهده گیرد. از سوی دیگر، چنانکه در خاطرات یادگار امام نقل کردیم، همرزمان او پس از دستگیری در سال 56 به وی پیغام می‌‌‌ دهند که بخشی از روابط مبارزاتی آن عزیز لو رفته و باید ایران را ترک کند. بدین ترتیب «احمد» برای چهارمین و آخرین بار وطن را به قصد انجام رسالتی دیگر به سوی نجف اشرف ترک می‌‌‌ کند.‏

‏دیدن داغ جگر سوز استاد و همراه و همرزمش و تنها برادر مهربان‌‌‌ اش شهید آیةالله حاج آقا مصطفی خمینی در آبانماه 1356 در نجف اشرف، ابتلا و امتحانی خطیر برای احمد داغدار است. امتحانی که پدر، آنرا لطف خفیۀ الهی نامید و دیدیم که همین شهادت آغازگر خیزش 19 دیماه قم و سپس چهلمهای پیاپی و پدید آمدن صحنه کارزارِ پیروان امام با دژخیمان رژیم، در میدانی به وسعت سرتاسر ایران بزرگ گردید. بنا به نقل یاران امام در نجف، به محض ورود حاج احمد آقا در سال 56 به نجف اشرف، شهید بزرگوار آیت‌‌‌ الله حاج آقا مصطفی به اعضای دفتر و روحانیون مبارز آنجا تأکید می‌‌‌ فرمود که از آن پس در تنظیم امور سیاسی و مبارزاتی به وی مراجعه کنند. ‏

‏ به موازات اوج گرفتن ابعاد نهضت، بعد از شهادت حاج آقا مصطفی ـ رض ـ، بیت و دفتر امام خمینی در نجف اشرف با بهره‌‌‌ مندی از شخصیتی چون «احمد» که تجربۀ طولانی مبارزه و سامان‌دهی ارتباطها، و مدیریت منزل امام در قم در سالهای دشوار پس از تبعید امام را با خود داشت، به سرعت تبدیل به کانونی مطمئن برای پاسخگویی به نیازهای ارتباطی نهضت و رهبری آن گردید. احمدِ خستگی‏‎‌‌‌ ‎‏ناپذیر در آن ایام پُر حادثه، در نجف اشرف توانست خلاء وجود با برکت شهید حاج آقا مصطفی را در کنار پدر پر کند. با رهبری الهی حضرت امام خمینی، دامنۀ قیام به سراسر ایران و به جمع دانشجویان و مسلمانان انقلابی خارج از کشور کشیده شد و در این میان «احمد» رازدار امین امام و حامل پیامهای پی در پی رهبر و نقطۀ اتصال شبکۀ گسترده ارتباطها بود.‏

‏تماسها و فعالیتهای یادگار امام در نجف نیز در منگنۀ مراقبتها و کنترلهای دائمی ساواک و مأمورین امنیتی سفارت شاه در بغداد قرار داشت و علاوه بر اینها، سازمان امنیت عراق نیز در همکاری با ساواک، مأمورینی ویژه برای کنترل تماسهای آن مهاجر الی الله گمارده بود. سند زیر گویای این همکاری پشت پرده دو رژیم بغداد و تهران در زمان شاه علیه نهضت امام خمینی، حتی بعد از هجرت آن حضرت به پاریس است:‏

‏«‏‎ ‎‏از: اداره کل سوم ‏

‏به: ریاست اداره همکاریها‏


حضورج. 10صفحه 109
‏بدینوسیله فتوکپی نامه سعدون شاکر رئیس سرویس عراق و ضمیمه آن با ترجمه فارسی مربوط، جهت آگاهی و ضبط در سوابق به پیوست ایفاد می‏‎‌‌‌ ‎‏گردد.‏

‏مدیر کل ادارۀ سوم ـ ثابتی»‏

‏[پیوست سند فوق، ترجمه گزارش کنترل مکالمات تلفنی فرزند برومند امام است که بوسیله مأمورین عراقی ضبط گردیده و در پروندۀ ساواک بدین شرح آمده است:]‏

‏اطلاعات‏

‏«کسانی که با خانۀ آقای خمینی در نجف تماس گرفتند: ‏

‏آقا کریم که با احمد خمینی سخن گفت و دربارۀ قم و آقای شراعی و آقای استری از او جویا شد.‏

‏ثوندی از پاریس تماس گرفت و با همسر احمد گفتگو کرد.‏

‏تلگرافی به یاسر عرفات از خانۀ احمد خمینی.‏

‏گفتگوهائی که از راضی در خارج از کشور و احمد خمینی روی داد و دومی اطلاع داد که دوستشان علی اکبر آقامنشی در حالی که نامه‌‌‌ ای از آقا با خود داشت در راه سوریه دستگیر گردید و از او خواسته شدکه پاسخ نامه را بدهد.‏

‏احمد با شخصی در خارج از عراق تماس گرفت و از او خواست که با صدوقی ‏

‏ در پاریس تماس پیدا کند و به او اطلاع بدهد که ما آزادی کامل داریم.‏

‏گفتگوهائی از خانه خمینی روی داد. متکلّم رضوانی یک شنونده بنام کریم، سخن می‌‌‌ گفت؛ و او اطلاع داد که در روز یکشنبه در تهران اعتصاب عمومی خواهد بود.‏

‏تماس‌‌‌ های دیگری از سوی اشخاصی در خارج از عراق با خانۀ خمینی پیرامون همین موضوع گرفته شد.»‏

‏ همراه با امام در هجرت به پاریس‏

‏هجرت سرنوشت‌ساز امام خمینی از نجف به پاریس، آغاز فصل فروپاشی ارکان رژیم سلطنتی در ایران و بصدا آورندۀ زنگهای شکست آمریکا در حساسترین و امن‌‌‌ ترین پایگاهش بود. در این هجرت و ماجرای شگفت نیز، «احمد» مشاور و همراه پدر بود. و این نقش تا بدان حد آشکار و مؤثر بوده است که حضرت امام خمینی ـ سلام‌الله علیه ـ حتی در وصیتنامه جاودانۀ خویش نیز از آن یاد کرده و تصریح می‌‌‌ فرماید که تنها مشاورِِ آن حرکت تاریخی و تاریخ‌‌‌ ساز، «احمد» بوده است. در اینجا فرازهایی از چگونگی هجرت امام به پاریس را از زبان همراه همیشگیِ امام، نقل می‌‌‌ کنیم که در قسمتی از خاطرات شنیدنی‌‌‌ اش از آن هجرت بزرگ می‌‌‌ گوید:‏

‏«علت هجرت امام به پاریس، به جریاناتی که چند ماهی قبل از این تصمیم ‏

حضورج. 10صفحه 110
‏روی داد، برمی‌‌‌ گردد. با اوج‌‌‌ گیری مبارزات مردم ایران، دو دولت ایران و عراق در جلساتی متعدد که در بغداد تشکیل گردید، به این نتیجه رسیدند که فعالیت امام نه تنها برای ایران که برای عراق هم خطرناک شده است. توجه مردم عراق به امام، و شور و احساسات زائرین ایرانی چیزی نبود که عراق بتواند به آسانی از کنار آن بگذرد. و بدین جهت برادر عزیزمان آقای دعائی را خواستند تا خیلی روشن نظرات شورای انقلاب کشور عراق را به عرض امام برساند. آقای دعائی نظرات عراق را برای حضرت امام بیان داشت که ملخص آن عبارت است از:‏

‏1- حضرتعالی چون گذشته می‌‌‌ توانید در عراق به زندگی عادی خود ادامه دهید ولی از کارهای سیاسی‌‌‌ ای که باعث تیرگی روابط ما با ایران می‌‌‌ گردد، خودداری نمایید.‏

‏2- در صورت ادامۀ کارهای سیاسی باید عراق را ترک کنید.‏

‏تصمیم امام، معلوم بود. رو کردند به من و فرمودند: «گذرنامۀ من و خودت را بیاور» و من چنین کردم. آقای دعائی عازم بغداد شد ولی از گذرنامه‌‌‌ ها خبری نشد.‏

‏چندی بعد سعدون شاکر رئیس سازمان امنیت عراق خدمت امام رسید و مطالبی در ارتباط با روابط ایران و عراق، اوضاع عراق و منطقه و گزارشاتی از این دست را به عرض امام رسانید، ولی در خاتمه چیزی بیشتر از پیغام قبلشان نداشت. امام خیلی صحبت ‏

‏ کردند که متأسفانه ضبط نشد؛ مثلاً فرمودند: «من هر کجا بروم و فرشم را (اشاره به زیلوی افشار) پهن کنم، منزلم است.» و یا گفتند: «من از آن آخوندها نیستم که تنها به خاطر زیارت، دست از تکلیفم بر دارم.» و از این قبیل ...‏

‏برادرم دعائی به بغداد احضار شد و تصمیم آخر فرماندهی عراق مبنی بر اخراج امام به او گفته شد و در مراجعت، گذرنامه‌‌‌ ها را به همراه داشت.‏

‏با اجازۀ امام، تصمیم معظم‌له مبنی بر سفر به کویت، به دوستان نزدیکمان در نجف گفته شد؛ به 7 ـ 8 نفر از خصوصی ‌‌‌ ترین افراد. بلافاصله دو دعوتنامه برای من و امام توسط یکی از دوستانمان در کویت تهیه شد. (نام فامیل ما مصطفوی است، لذا دولت کویت تشخیص نداده بود). سه ماشین سواری تهیه شد و فردای آن روز بعد از نماز صبح حرکت کردیم. در یکی از ماشینها، من و امام و در دو تای دیگر دوستان نزدیک...‏

‏زمانی که می‌‌‌ خواستیم سوار ماشین شویم، در تاریکی مردی غیر معمم نظرم را جلب کرد؛ دقیق شدم، آقای دکتر یزدی بود. او برای گرفتن پیامی از امام برای انجمن‌‌‌ های اسلامی ایران در کانادا و آمریکا آمده بود که مواجه با این وضع شد. تا آن لحظه او به هیچ وجه از جریان مهاجرت امام اطلاع نداشت. دکتر هم سوار یکی از آن دو ماشین شد ... صبحانه در یک قهوه خانه ‏

حضورج. 10صفحه 111
‏صرف شد: نان و پنیر و چای. نماز ظهر در مرز عراق به امامت امام خوانده شد ...‏

‏از مرکز شخصی آمد که خلاصۀ صحبت یکساعته‌‌‌ اش این بود که ورود ممنوع!‏

‏بازگشتیم؛ عراقیها منتظرمان، اهلاً و سهلاً. از دو بعد از ظهر تا 11 شب معطلمان کردند. مرحوم املایی با زرنگی خاص خودش، روانۀ بصره شد و نجفیها را از چند و چون قضیه آگاه ساخت و با مقداری نان و پنیر و کتلت و از این قبیل چیزها برگشت. امام شدیداً خسته شده بودند و من برای ایشان شدیداً متأثر بودم. امام از قیافۀ من فهمیدند که من از این که ایشان را این همه معطل کردند، ناراحتم. گفتند: «تو از این قضایا ناراحت می‌‌‌ شوی؟» گفتم: «برای شما شدیداً ناراحتم.» گفتند: «ما هم باید مثل بقیه در مرزها بلا سرمان بیاید تا یکی از هزارها ناراحتی‌‌‌ ای که بر سر برادران‌‌‌ مان می‌‌‌ آید لمس کنیم؛ محکم باش.» گفتم: «چشم».‏

‏درحالی که ما توی اطاقی کثیف [در مرز کویت و عراق] گِرد امام، که دراز کشیده بودند، جمع شده بودیم، تفألی به قرآن زدم: اذهب الی فرعون انه طفی، قال رب اشرح لی صدری و یسّرلی امری» باور کنید که نیروی تازه‌‌‌ ای گرفتم ... چهار نفری عازم بصره شدیم. در هتلی نسبتاً خوب و تمیز، شب را به صبح رساندیم. من و امام در یک اطاق، آقایان فردوسی و املایی در اطاق دیگر. با ‏

‏ تمام خستگی‌‌‌ ای که امام داشتند، بعد از سه ساعت استراحت، برای نماز شب بلند شدند.‏

‏نماز صبح را با امام خواندم و بعد از نماز؛ از تصمیمشان جویا شدم. گفتند: «سوریه» گفتم: «اگر راه ندادند، اگر آنها هم برخوردی مثل کویت کردند، بعد کجا؟» کشورهای همسایه یکی یکی بررسی شد، کویت که نگذاشت، شارجه و دوبی و از این قبیل به طریق اولی نمی‌‌‌ گذارند، عربستان که مرتب فحش می‌‌‌ داد، افغانستان و پاکستان که نمی‌‌‌ شد؛ می‌‌‌ ماند سوریه، و امام درست تصمیم گرفته بودند ولی بی‌گدار به آب نمی‌‌‌ شد زد؛ می‌‌‌ بایست وارد کشوری شد که ویزا نخواهد و از آن جا با مقامات سوری تماس گرفته شود که آیا حاضرند بدون هیچ شرطی ما را بپذیرند یعنی امام به هیچ وجه محدود نگردند. چرا که اگر محدودیت بود، عراق که منزلمان بود. فرانسه را پیشنهاد کردم، زیرا توقف کوتاهمان در فرانسه می‌‌‌ توانست مثمر ثمر باشد و امام می‌‌‌ توانستند بهتر مطالبشان را به دنیا برسانند؛ امام پذیرفتند. خوابیدیم.‏

‏ساعت 8 صبح به مأموران عراقی گفتم: می‌‌‌ خواهیم برویم بغداد. گفتند: می‏‎‌‌‌ ‎‏توانید برگردید نجف. گفتم نمی‌‌‌ رویم. ساعتی بعد آمدند که مرکز می‌‌‌ گوید تصمیمتان چیست؟ گفتم: «پاریس» ...‏

‏شب را در بغداد بودیم؛ دوستانمان را ‏

حضورج. 10صفحه 112
‏دوباره دیدیم. امام همان شب برای زیارت به کاظمین (ع) مشرف شدند؛ احساسات مردم عجیب بود؛ صبح به فرودگاه رفتیم. هواپیما را معطل کردند. دو ساعت تأخیر داشت، جمبوجت بود. ما پنج نفر در طبقۀ دوم بودیم به اضافۀ سه نفر که نمی‌‌‌ شناختیمشان. حالت عجیبی برای دوستان بدرقه کننده دست داده بود؛ نمی‌‌‌ دانستند به سر امام چه می‌‌‌ آید. مأموران، آقای دعایی را خواستند؛ با حالتی متغیر برگشت. خجالت کشید که به امام بگوید؛ به من گفت که گفتند امام دیگر برنگردد. (چه پر رو و وقیح) ...‏

‏رسیدیم پاریس ... همان شب از کاخ الیزه آمدند پیش من که: «ما مواجه شدیم با این قضیه، چه بخواهیم و چه نخواهیم، آیت‌‌‌ الله آمده است. اگر مطلع می‌‌‌ شدیم نمی‌‌‌ گذاشتیم». وقت خواستند. امام گفتند بیایند. آمدند و گفتند حق ندارید کوچک‌‌‌ ترین کاری انجام دهید، و امام گفتند: «ما فکر می‌‌‌ کردیم این جا مثل عراق نیست، من هر کجا بروم حرفم را می‌‌‌ زنم؛ من از فرودگاهی به فرودگاهی دیگر و از شهری به شهری دیگر سفر می‌‌‌ کنم تا به دنیا اعلام کنم که تمام ظالمان دنیا، دستشان را در دست یکدیگر گذاشته‌‌‌ اند تا مردم جهان صدای ما مظلومان را نشنوند ولی من صدای مردم دلیر ایران را به دنیا خواهم رساند، من به دنیا خواهم گفت که در ایران چه می‌‌‌ گذرد‏‎[7]‎‏.»‏

‏ بدین ترتیب ‏

‏نوفل لوشاتو کانون خبرساز جهان شد. مردی از آنسوی شرق آمده است تا پیام مکتب توحیدی انبیا را در آن دیارِ خدا فراموشانِ پناه برده به ماشین و اصالت پول و سرمایه، و بیگانه از معنویت و ارزشهای الهی، طنین اندازد و مظلومیت جهان سوم، و غربت اسلام، و رهائی انسان را در قلب اروپا فریاد کند و عمق تزویر و فریبکاری مدعیان تمدن و آزادی را به جهانیان صلا دهد و از اصالت انقلاب اسلامی و الهی خویش و حماسه‌‌‌ ای که ملت بزرگوار و پیشتاز ایران در این راه مقدس آفریده‌‌‌ اند، دفاع کند. خورشید فروزان سیمای خمینی کبیر را در این هجرت بزرگ، ماهتابی همراهی می‌‌‌ کند به نام مبارک «احمد».‏

‏انشاءالله در شمارۀ بعدی حضور، زندگانی مرد هجرتهای دائمیِ نهضت خمینی را از این مقطع تاریخی تا لحظه عروج و هجرت نهاییِ آن عزیز، به روایت اسناد و خاطره‌‌‌ ها و همچنین فصل مربوط به حیات علمی آن عالم و عارف مجاهد را به خامۀ قلم می‌‌‌ بریم، البته اگر عمری باقی باشد و داغ هجرانش مجال دهد.‏

‏والسلام ‏

‏حمید انصاری ‏

‏اردیبهشت 1374‏


حضورج. 10صفحه 113
‏پی‌نوشت‌ها:‏

حضورج. 10صفحه 114

  • . برگرفته از خاطرات حجةالاسلام احمد خمینی در مصاحبه با روزنامه اطلاعات7 / 2 / 1361
  • - روزنامه اطلاعات 7 / 2 / 61 مصاحبه با یادگار حضرت امام.
  • - صحیح آن ‹‹جوب شور›› نام محله ای در قم است که در سند ساواک اشتباهاً جنوب شهر ذکر شده است.
  • - این مطالب نقل به مضمون سخنان یادگار امام است که برای تکمیل اطلاعات مربوط به جایگاه منزل امام خمینی در حوادث نهضت، جهت درج در کتاب ‹‹کوثر،شرح وقایع انقلاب اسلامی››- که اکنون سه جلد آن منتشر شده است – از ایشان شنیده ایم. (انصاری)
  • - ر.ک: ویژه نامه های رحلت یادگار امام در مطبوعات، اسفند و فرودین74
  • - روزنامه اطلاعات مورخ 9 / 2 / 61، مصاحبه با حضرت حجةالاسلام والمسلمین سید احمد خمینی
  • - خاطرات حضرت حجت الاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینی به نقل از کتاب ‹‹کوثر››، شرح وقایع انقلاب اسلامی، ج1 ص436.