حاج احمد آقا، یک عارف، یک زاهد و یک ذاکر واقعی بود

‏ متن سخنرانی حجت‌‌‌ الاسلام‏

‏والمسلمین حاج محمد علی انصاری در‏

‏مراسم هفتمین شب رحلت یادگار امام‏

حاج احمد آقا، یک عارف، یک زاهد و یک ذاکر واقعی بود

‏بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم‏

‏این مجلس بسیار باعظمت و باروح و با شکوه، با کمال تأسف و تأثر در آغاز سال جدید و در عین ناباوری و بهت‌‌‌ زدگی به مناسبت درگذشت پاره تن امام، مدافع ارزشهای اسلام ناب و پشتیبان ولایت و رهبری نظام مقدس اسلامی، حضرت حجت‌‌‌ الاسلام والمسلمین آقای حاج سید احمد خمینی برگزار شده است. بعد از تشییع و بعد از مجالس اولیه، به نظر من این دومین جریان عظیم نمایش قدرت معنوی و ارتباط مردم با ‏

‏ آرمانهای مقدس حضرت امام سلام‌الله علیه و ابراز غم و اندوه و مصیبت و تأثر در فقدان آن یگانه یادگار امام راحل است. من هم مثل شما مردم متأثر از این حادثه سخت از این حادثه جانکاه و مصیبت‌آفرین هستم. با همۀ وجود احساس می‌‌‌ کنم برای تحمل این مصیبت مشکل دارم. بار این عزا و غم بر وجودم سنگینی می‌‌‌ کند.‏

‏دقایقی که در خدمت شما هستم بحثی را تحت عنوان نقش یادگار امام در انقلاب اسلامی تقدیمتان می‌‌‌ کنم. بنظر من انقلاب ‏

حضورج. 10صفحه 39
‏اسلامی ما شباهتهای بسیار زیادی به انقلاب انبیاء و تاریخ مبارزات و مجاهدات آن رادمردان الهی دارد. وقتی که ما تاریخ انبیا را مطالعه می‌‌‌ کنیم، می‌‌‌ بینیم بسیاری از انبیاء عظام و آنهائی که جزء شخصیتهای اول نظام انسانی و خلقت بوده‌‌‌ اند این برنامه بوده است که خداوند متعال برای کمک و اعانت به آنها فردی را از میان خاندانشان انتخاب می‌‌‌ کرده است. مثلاً حضرت موسی علیه الصلوة و السلام وقتی که آن مبارزۀ قهرآمیز و آشتی‌‌‌ ناپذیر خود را با فرعون شروع می‌‌‌ کند و دعوت الهی را برای ایجاد یک مکتب نجات‌ بخش آغاز می‌‌‌ نماید، یکی از درخواستها و تقاضاهای او این است: «و اجعل لی وزیرا من اهلی هارون اخی اشدد به ازری و اشرکه فی امری». یا حضرت ابراهیم علیه الصلوة والسلام با آن قدرت روحی بزرگ و با اینکه خداوند، می‌‌‌ فرماید: «ابراهیم به تنهایی یک ملت بود» و بعد از آن مبارزات بسیار قاطع و ‏

‏ بی‌‌‌ امانی که علیه نمرودیان داشته است و صحنه‌‌‌ های عملی مبارزه را پشت سر گذاشته، وقتی که امام جامعۀ توحیدی می‌‌‌ گردد، خداوند مقدمات همراهی یک شخصیت را برای او فراهم می‌‌‌ کند و در سنین پیری به حضرت ابراهیم، اسماعیل را مرحمت می‌‌‌ کند که در قصۀ بنای کعبه و ایجاد آن مکتب توحیدی می‌‌‌ بینم حضرت ابراهیم علیه الصلوة والسلام در همۀ حرکتهای سیاسی و در همۀ حرکتهای توحیدی و مبارزاتی، نقش اسماعیل را در کنار خود می‌‌‌ بیند. و احساس می‌‌‌ کند.‏

‏قرآن می‌‌‌ فرماید: هنگامی که حضرت ابراهیم قواعد بیت و پایه‌‌‌ های بیت را با اسماعیل بنیان می‌‌‌ کردند، از خدا درخواست کردند: «خدایا، این عمل را از ما بپذیر و ما را دو مسلمان قرار بده و ذریۀ ما را مسلمان بگردان و مناسک ما را به ما بنمایان که همانا تو «سمیع الدعا هستی». و یا در قضیۀ دیگری ‏

حضورج. 10صفحه 40
‏که مهمتر‏‎ ‎‏از‏‎ ‎‏همۀ اینهاست، بعثت رسول عالیقدر اسلام است. با اینکه همۀ ما می‌‌‌ دانیم وجود پیامبر عظیم‌الشان اسلام عالیترین اثر خلقت و بزرگترین انسان متکامل الهی بودند در عین حال از روزهای نخست دعوت، خداوند متعال، جلّ و علا، یک شخصیت بلند مرتبه‌‌‌ ای را مانند امیر المؤمنین علی علیه الصلوة والسلام در کنار پیامبر قرار می‌‌‌ دهد که لحظه‌‌‌ ای از پیامبر دور نمی‌‌‌ شود و این شخصیت عالیقدر می‌‌‌ تواند نقش بسیار تعیین کننده و عظیمی را در توسعه بعثت و رسالت پیغمبر ایفا کند. و بطور خلاصه و فشرده باید عرض کنم. اگر حضرت هارون در کنار موسی(ع) نبود. اگر حضرت اسماعیل در کنار ابراهیم(ع) نبود. اگر حضرت عاصف در کنار سلیمان نبود. اگر حواریون برجسته در کنار حضرت مسیح(ع) نبودند. اگر امیرالمؤمنین علی علیه‌الصلوة والسلام در کنار پیامبر ‏

‏ عظیم‌‌‌ الشان اسلام(ص) نبود. مطمئناً آن آثار وجودی و آن برکات لازم بر نهضتها و بر انقلابهای این انبیاء بزرگ مترتب نمی‌شد. پس این یکی از اراده‌‌‌ ها و سنتهای الهی است که خداوند وقتی که بخواهد یک بستر گسترده‌‌‌ ای را برای پیاده کردن وحی و اهداف آسمانی و مکتب خود در جامعه بوجود بیاورد، رهبران و پیامبران و زمامداران جامعه را همراهی می‌‌‌ کند بوسیله شخصیتهایی که آنها، استعداد لازم را برای این همراهی داشته باشند.‏

‏اگر ما سه مقطع بزرگ برای انقلاب اسلامی در نظر بگیریم که یکی مقطع قبل از پیروزی انقلاب باشد، دوم مقطع بعد از پیروزی انقلاب تا ارتحال امام باشد و سوم مقطع بعد از ارتحال امام تا ارتحال ملکوتی یادگار امام باشد؛ در این مقاطع، مهمترین و سرنوشت‌سازترین حوادث انقلاب اسلامی رقم خورده است. ما می‌‌‌ بینیم ‏

حضورج. 10صفحه 41
‏خداوند، فرزند و یادگاری را به امام عنایت کرده است که شایستگی همراهی با امام را همچون هارون در کنار موسی و همچون اسماعیل در کنار ابراهیم و همچون امیرالمؤمنین علی(ع) در کنار پیامبر عظیم ‌‌‌ الشان اسلام(ص) بدست آورده است.‏

‏مجلس ما یک مجلس روحانی و علمی است. در اینجا مراجع تقلید نمایندگان علمای اعلام، نمایندگان رهبر معظم انقلاب اسلامی، شخصیتهای حوزه‌‌‌ ای، چهره‌‌‌ های درخشان حوزه و روحانیت حضور دارند. انقلاب اسلامی در هر مقطع قبل از پیروزی واقعاً با بحرانهایی مواجه بود از درون حوزه و از برون از دشمنان داخلی و از دشمنان خارجی که اگر امام در اوج حماسه انقلاب خود، یاران فداکاری را نداشت که مسائل او را هموار نمی‌‌‌ کردند و عواطف و احساسات انقلابی را درست در مجرای واقعی به امام نمی‌‌‌ رساندند و آنچه که در سینه و عواطف امام بود به مردم منتقل نمی‌‌‌ کردند، معلوم نبود که این انقلاب بزرگ بتواند با این سرعت برق ‌‌‌ آسا راه خود را برای قبضه کردن یک قدرت بزرگ مثل حاکمیت نظام اسلامی هموار بکند. نقش آقای حاج سید احمد آقا در طوفانهای قبل از انقلاب، مخصوصاً بعد از شهادت مرحوم آیت‌‌‌ الله حاج آقا مصطفی نقش برجسته و تعیین کننده‌‌‌ ای بود. امام در نجف اشرف بود. می‏‎‌‌‌ ‎‏بایست ارتباط ایران با امام برقرار باشد. می‌‌‌ بایست پیامهای قاطع امام به مردم ابلاغ شود. می‌‌‌ بایست هواداران امام در ایران از یک مجرای مطمئن قابل ‏

‏ ‏

حضورج. 10صفحه 42
‏اعتماد هدایتهای واقعی را بگیرند و گروههای منحرفی که در صدد قبضه کردن اهداف انقلاب بودند از صحنه‌‌‌ ها خارج بشوند و همین ارتباط می‌‌‌ بایست در خارج از کشور بین گروهها و دسته‌‌‌ جات و انجمنهای هوادار انقلاب برقرار باشد و آنها هم رابطۀ آینده خودشان را با امام درک بکنند. مطمئناً هیچ کس در آن شرایط انتظار آن را نداشت و امام به تنهایی از عهده این کار برآید امام بتواند، بدون یک وزیر بدون یک مشاور برجسته، بدون یک فرزند قابل اعتماد، این حرکتها را با قاطعیت دنبال کند. من در اینجا به دیگر حوادث و طوفانها اشاره نمی‌‌‌ کنم. کافی بود یک جریان انحرافی در آنجا شکل بگیرد. کافی بود آنجا یک جریان ضد خط امامی نفوذ کند. بسیاری از اهداف و آرمانهای امام تحت‌‌‌ الشعاع قرار می‌‌‌ گرفتند نقش حاج ‏

‏ احمد آقا مخصوصاً در این سالهای اواخر پیروزی انقلاب بگونه‌‌‌ ای بود، وقتی مردم ایران در اینجا می‌‌‌ خواستند خط مشی سیاسی خود. خط مشی مبارزاتی خود، اصول واقعی فرمان امام و حکم قاطع امام را داشته باشند. مخصوصاً در شرایط جهاد و دفاع مقدس و لحظه لحظۀ انقلاب این شخصیت و این انسان برجسته توانست این نیاز کافی و لازم را برطرف کند و امام با اعتماد به همین شخصیتها و سایر کسانی که در دفتر ایشان حضور داشتند انقلابی را با تنهایی، انقلابی را با غربت، انقلابی را در اوج محاصرۀ دشمنان. انقلابی را در اوج تنگناها، با نبودن هیچ گونه امکانات تبلیغاتی، با نبودن هیچ گونه امکانات سیاسی، رهبری بکند و این انقلاب از نجف به فرانسه کشیده و در آنجا به وسیلۀ این ‏

حضورج. 10صفحه 43
‏شخصیتها طوفانهای براندازی و توطئه خنثی شود و امام در آنجا بتواند زمینۀ ابلاغ پیام خویش را کسب کند. و این مقطع همان که عرض کردم نبض مقاطع دیگر انقلاب بود که باید نقش تعیین کنندۀ یادگار امام را در این برهه از زبان کسانی که با ایشان در نجف بودند، از زبان کسانی که در قم با او ارتباط داشتند. از زبان کسانی که در سنگر مبارزه و خون بودند، از زبان کسانی که در کوران حوادث و در متن آتش و بحرانهای انقلاب بودند. بشنوید و این رسالت بعهدۀ دوستان یادگار امام است.‏

‏متاسفانه در زمان حیات ایشان تبلیغی برای عرضه این شخصیت برجسته نشد و در زمان امام، امام حساسیت داشتند که بستگان ایشان وارد میدان تبلیغ و مصاحبه، وارد میدان عرصۀ برنامه‌‌‌ ها و سیاستهای خودشان بصورت رسمی نشوند. بعد از ارتحال حضرت امام هم این یادگار امام یکی از سیاستهائیکه داشت ـ و من اگر موفق بشوم ‏

‏ در بخش سوم توضیح خواهم داد این بود که می‌‌‌ گفت من باید بعد از امام خاضعتر، متواضعتر، بدون هیچ عنوانی و تشخصی در کنار انقلاب، در کنار رهبری، در کنار این نظام، بمانم. حرفی نداشته باشم، تبلیغی نداشته باشم، صحبتی نکنم تا شائبه جنگ قدرت در ذهنها بوجود نیاید و دشمنان سوء استفاده نکنند. لذا یک دنیا معارف، یک دنیا اسرار. یک دنیا مسائل ناگفته بود. البته من که در اینجا عرض می‌‌‌ کنم. «اسرار و مسائل ناگفته» کسی سوءاستفاده نکند. کسی از این صحبتها برداشتهای غلط نکند. تحلیل نابجا نکند که فلانی گفت. اسرار ناگفته، اسرار ناگفته چیه. اسرار ناگفته همین است که یک انسان تمام عمرش در کنار امام بوده برای انتقال مسائل سیاسی، برای انتقال مسائل جنگ برای انتقال دیدگاه گروهها، برای انتقال دیدگاه دشمنان، برای انتقال مسائل خارجی. اسرار نظامی، اسرار جنگ، سیاست خارجه، سیاست داخله، دشمنیها، ‏

حضورج. 10صفحه 44
‏کینه توزیها، توطئه‌‌‌ ها، همه اینها را دیده است. اما خودش را گنجینه‌‌‌ ای می‌‌‌ داند در اختیار مصلحت نظام، برای حفظ آرمانهای بلند انقلاب. مقطع دوم، مقطع بعد از پیروزی انقلاب بود، انقلاب اسلامی شکل گرفت. انقلابی که در دنیا می‌‌‌ گفت ما حرف جدید داریم. انقلابی که در دنیا می‌‌‌ گفت، ما تئوریهای چپ و راست را قبول نداریم. انقلابی که می‌‌‌ گفت، ما به هیچ قدرتی‏‎ ‎‏جز قدرت خدا تکیه نمی‌‌‌ کنیم. این انقلاب با این عظمت، با این فریاد رسا، با این بزرگی شکل می‌‌‌ گیرد. انقلاب، رقبای سرسخت دارد: گروههای چپ، گروههای راست، روحانی نماها، مرجع نماها، آخوندهای درباری، تئوریسینهایی که خودشان مدعی مکتب جدید سیاسی بودند. همه مدعی تئوری ادارۀ نظام بودند. امام ظاهر شده و می‌‌‌ خواهد بدون تکیه به گروه‌گرائیها جامعه را اداره کند. در چه شرایطی؟ در شرایطی که از نظر سنی، امام در اوج کهولت است. ‏

‏ احتیاج به مراقبت جسمانی دارد. احتیاج به مراقبت دائمی دارد. نیازمند به آن است یک پرستار دلسوز یک محافظ امین، یک انسان وارسته، یک انسان عاشق، یک انسان پاک باخته، در کنار او باشد. مواظب و مراقب او باشد. صدمه‌‌‌ های دشمنان به او تأثیری نگذارد. حوادث جسمی و طبیعی او را از مسیر هدایت جامعه خارج نکند. این یک رسالت. رسالت دوم: ایجاد بستر مناسب برای هدایت لازم و اعمال سیاستهای امام در جامعه است چه کسی مناسبتر از همه و نزدیکتر از همه به امام از یادگار امام بود. چه کسی می‌‌‌ توانست از عهده این رسالت بزرگ برآید؟ ‏

‏آیا غیر از یادگار امام کس دیگری بود؟‏

‏یادگار امام وقتی که به ایران آمدند گفتند من اولین رسالتم، خدمتگزاری امام است. نه پست، نه مسئولیت، نه جایگاه قدرت، نه نفوذ در دستگاهها، هیچ، برای من مطرح نیست. اول باید من از جان امام حفاظت ‏

حضورج. 10صفحه 45
‏کافی و لازم را بنمایم. چه کرد. تمام زندگی خودش را، تمام اوقات فراغت خودش را در کنار امام و برای امام گذاشت. بگونه‌‌‌ ای که خواب آرام نداشت. بگونه‌‌‌ ای که آقای حاج احمد آقا استراحت لازم نداشت. مسافرت کافی نمی‏‎‌‌‌ ‎‏رفت. برنامه راحتی که یک انسان معمولی داشت.، ایشان بر خود حرام کرده بود. مانند یک انسان تیزبین مانند یک پرستار دلسوز و مهربان در کنار امام ماند. غذای امام، داروی امام، استراحت امام، طبیب امام، ملاقات امام، راه رفتن امام، برنامه‌‌‌ های عادی امام را کنترل می‌‌‌ کرد. اگر لازم بود بجائی برود دوستان دفتر می‌‌‌ دانند ـ آقای حاج احمد آقا اعلام می‌‌‌ کرد من کجا می‌‌‌ روم و با چه تلفنی با من تماس بگیرید. چگونه با من تماس بگیرید. در یک خانه اگر برای مهمانی می‌‌‌ رفت، از آنجا زنگ می‌‌‌ زد، حال امام را می‌‌‌ پرسید. اگر مسافرت می‏‎‌‌‌ ‎‏رفت. در بین راه، تماس می‌‌‌ گرفت و حال امام را سوال می‌‌‌ کرد. بسیاری از مواقع می‌‌‌ رسید به مقصد ‏

‏ و در مقصد به ایشان اطلاع داده می‌‌‌ شد. امام مثلاً کسالت جزئی داشتند، یک ساعت و یک دقیقه در آنجا تأمل نمی‌‌‌ کرد. بلافاصله بالای سر امام بود. بلافاصله می‌‌‌ آمد در کنار امام و من در این رابطه باید بگویم، برادران عزیز، خواهران گرامی، امام  هشتاد و چند سال سن داشتند. با یک کوله‌‌‌ باری از مسئولیت هدایت این انقلاب، هدایت انقلابی به عظمت انقلاب اسلامی، که هر روز یک توطئه‌‌‌ ای را پشت سر می‌‌‌ گذاشت، هر روز یک خبر ناگواری به امام می‌‌‌ رسید. همان امامی که در سال پنجاه و نه در قم سکتۀ شدید قلبی کرده است که اطباء با قاطعیت گفتند باید به سرعت امام به تهران منتقل شود. می‌‌‌ بایست مراقبت جدی از قلب امام از حال امام و برنامه امام بشود. بعدها نیز دو، سه مرتبه دیگر حادثه بیماری قلبی تکرار شد که یک مرتبه آن، اعلام نشد بخاطر شرایط جنگ، شرایط بمباران. بگونه‌‌‌ ای سکته کردند و دچار ‏

حضورج. 10صفحه 46
‏صدمه قلبی شدند‏‎ ‎‏که اگر‏‎ ‎‏دو‏‎ ‎‏دقیقه دیرتر اطباء‏‎ ‎‏بالای سر‏‎ ‎‏امام می‏‎‌‌‌ ‎‏رسیدند‏‎ ‎‏همه چیز تمام می‏‎‌‌‌ ‎‏شد‏‎ ‎‏در‏‎ ‎‏همه این صحنه‏‎‌‌‌ ‎‏ها، در همه این مناسبتها، در همه این نیازها، کسی که داروی امام را، کسی که طبیب امام را، کسی که برنامه امام را کنترل می‌‌‌ کرد و نمی‌‌‌ گذاشت امام خم به ابرو بیاورد، نمی‌‌‌ گذاشت حضرت امام در عین کسالت، از هدایت جامعه دور باشد، در متن مسائل باشد. در متن قضایای انقلاب باشد: یادگار امام بود. یادگاری که بارها و بارها امام به طبیبها می‌‌‌ فرمود: به من نرسید، به احمد برسید ، حال احمد بدتر از من است. بارها من با گوش خودم شنیدم بارها امام به آقای حاج احمد آقا در بیمارستان می‌‌‌ فرمودند چرا استراحت نمی‌‌‌ کنی؟ چرا راحتی را بر خودت حرام کرده‌‌‌ ای؟ چرا اینقدر روی پای خود می‌‌‌ ایستی؟ چرا اینقدر اصرار به مراقبت از من داری؟ اما با اینهمه حاج احمد آقا در خلوت، در جلوت با همۀ وجود می‏‎‌‌‌ ‎‏گفت: من نوکر‏‎ ‎‏امامم، من خدمتگزار امامم. نمی‌‌‌ گفت من پسر امامم. می‏‎‌‌‌ ‎‏گفت من مرید امامم.‏‎ ‎‏امام مراد‏‎ ‎‏من است.‏‎ ‎‏من باید‏‎ ‎‏با مرادم بگونه‏‎‌‌‌ ‎‏ای عمل کنم و‏‎ ‎‏احساس کنم که دارم بیشترین تلاش را‏‎ ‎‏برای حفظ امام معطوف می‏‎‌‌‌ ‎‏دارم.‏‎ ‎‏تلاشی که آن روح حساس و‏‎ ‎‏زاهدانۀ امام نمی‌‌‌ گذاشت مراقبت کافی از او بشود. تلاشی که ما فقط دو سال آخر عمر توانستیم به زحمت آنهم با اصرار حاج احمد آقا و چه بسا با گریه ایشان به امام بگویم. آقا وضع قلبی شما به گونه‌‌‌ ای است که باید دستگاه ‏

‏ کنترل قلب روی سینه شما به صورت یک شبکۀ بی‌سیمی کار بکند در یک جای دیگر کنترل دستگاه قلب با تکنسین‏‎‌‌‌ ‎‏های قلب باشد.‏‎ ‎‏امام راه می‏‎‌‌‌ ‎‏رفت ضربان قلب او‏‎ ‎‏روی تصویر ‏‎ ‎‏می‏‎‌‌‌ ‎‏آمد.‏‎ ‎‏امام راه می‏‎‌‌‌ ‎‏رفت نیروهای طبیب کنترل می‏‎‌‌‌ ‎‏کردند، اینها نتیجه تلاش همان مرد بزرگ بود.‏

‏بارها و بارها آقای حاج احمد آقا تحت تأثیر حادثۀ عاطفی و ارتباط عاطفیشان با امام و مسائل مربوط به سلامت امام، خودشان به شدت بیمار شدند. همین آقای دکتر عارفی، چندین ساعت، نیمه‌‌‌ های شب بالای سر حاج احمد آقا بود. حاج احمد آقا نیمه جان بودند، برای چی، برای بیخوابیهایشان در مراقبت از امام، برای جدیت در این امر. و در کنار این مسئله، ایجاد فضای لازم برای اعمال حاکمیت امام بود. شما نمی‌‌‌ دانید چه رقابت و درگیری بالای سیاسی بعد از پیروزی انقلاب برای کسب موقعیتی در خانه امام، دفتر امام، فکر امام، جایگاه مربوط به نظام وجود داشت. چه حرکتها بود. چه خوابها که دشمنان امام نمی‏‎‌‌‌ ‎‏دیدند. چه برنامه‌‌‌ هایی را که پیاده نمی‌‌‌ کردند. من خودم خوب یادم است که وقتی امام آمدند بیمارستان قلب. اولین گروههایی که سر و کله‌‌‌ شان آنجا پیدا شد و پیشنهاد حفاظت بیمارستان، پیشنهاد حفاظت از اتاق امام را می‏‎‌‌‌ ‎‏دادند. منافقین بودند. با چهره‌‌‌ هایی که تا آنروز برای هیچ کس شناخته نشده بودند. اما شخصیت ایشان، فکر ایشان، تدبیر سیاسی ایشان. ‏

حضورج. 10صفحه 47
‏باعث شد یاران صادق، یاران لایق، یاران شناخته شده امام را، در آن جایگاه مقدس، مشغول بکار بکنند تا ارتباط عاطفی مردم با امام از این کانال محکم برقرار باشد. ارتباط سیاسی، سیاستمداران با امام برقرار باشد. دولت راحت با امام در ارتباط باشد تا بعد از ارتحال امام کسی نتواند مدعی این باشد که من به امام نرسیدم.‏

‏من به الله سوگند می‌‌‌ خورم: هر جائی، هر گروهی، هر دسته‌‌‌ ای، و هر شخصیتی بگوید امام با مسائل ارتباط لازم را نداشت دروغ گفته، خلاف واقعیت است. صحبتهای بی‌‌‌ پرده، حرفهای بی‌‌‌ پرده زده می‌‌‌ شد تا آنجائیکه بعضی از آقایان را ما می‌‌‌ دیدیم به خانۀ امام می‌‌‌ آمدند، امام به احترام آنها عمامه بر سر می‌‌‌ گذاشت، روی زمین می‌‌‌ نشست و به آنها تکریم می‌‌‌ کرد و تا کنار پله آنها را استقبال و بدرقه می‌‌‌ کرد، اما آنها در جلو امام عمامه را روی زانو می‌‌‌ گذاشتند، پا را جلوی امام دراز می‌‌‌ کردند. با امام محاجه می‌‌‌ کردند، با امام بحث سیاسی می‌‌‌ کردند، دعوا می‌‌‌ کردند. اما این خانه، خانۀ امن بود. خانه‌‌‌ ای که کسی در آنجا اجازه نداشت به کسی بگوید برای چه آمده‌‌‌ ای؟ چه می‏‎‌‌‌ ‎‏خواهی؟ چه منظور‏‎ ‎‏داری؟‏‎ ‎‏حاج احمد‏‎ ‎‏آقا‏‎ ‎‏یک عنصر سیاسی نبود‏‎ ‎‏یک عنصر‏‎ ‎‏وارسته بود.‏‎ ‎‏خودش صاحب طرح بود‏‎ ‎‏صاحب ابتکار‏‎ ‎‏بود‏‎ ‎‏صاحب نظر بود، اما می‏‎‌‌‌ ‎‏گفت من در خانه امام یک مرید یک متعبد، یک خدمتگزار و یک فرمانبر هستم که باید دستور خدا و نظر امام را اجرا کنم. نتیجه این شد که امام یک چتر بود برای ‏

‏ همه. نتیجه این بود که امام یک پدر بود برای همه. نتیجه این شد که امام یک هدایتگر بود برای همه انسانها. نتیجه این بود که امام یک خورشیدی بود که وقتی طلوع می‌‌‌ کرد بر همه علی السویه می‌‌‌ تابید. این چارچوب سیاسی بود که امروز هم الحمدلله نظام مقدس اسلامی ما بعد از امام با رهبری فرزند خلف و شایسته او حضرت آیت‌‌‌ الله خامنه‌‌‌ ای به همین گونه اداره می‌‌‌ شود.‏

‏امام به احمد آقا عشق می‌‌‌ ورزید. امام از عمق وجود احمد آقا را دوست می‏‎‌‌‌ ‎‏داشت اما دوستی‌‌‌ ای که امام می‌‌‌ بایست مظلومانه این دوستی را پنهان کند. فقط در بعضی از جاها امام وقتی که می‌‌‌ دید شلاق تهمتها، شلاق حادثه‌‌‌ ها، شلاق القائات بی‌جا و بی‌مورد دربارۀ این پسر مظلوم آنهم نه برگردۀ احمد آقا، برگردۀ کل انقلاب می‌‌‌ خورد می‌‌‌ گفت: احمد آقا بدون اجازه من حرف نمی‌‌‌ زند. این دردناک است که حضرت امام در نوشته‌‌‌ هایش می‏‎‌‌‌ ‎‏فرمایند: احمد به من گفته که از من دفاع نکن، احمد به من سفارش کرده که نسبت به تهمتهایی که به من زده می‌‌‌ شود از من دفاع نکن، ولی من یک وظیفه شرعی دارم و آن این است که اگر بغیر احمد یک بنده خدا هم مورد این تهمتها قرار می‌‌‌ گرفت من می‌‌‌ بایست از او دفاع می‌‌‌ کردم. و امام می‌‌‌ فرمایند: «من شهادت می‌‌‌ دهم که احمد فرزند اینجانب از موقعیکه در مسائل روز وارد شده است و تماس با کارهای اینجانب داشته است تا حال تحریر این کلمات از او خلاف دستورات اینجانب ‏

حضورج. 10صفحه 48
‏مشاهده نکرده‌‌‌ ام. و در اعلامیه‌‌‌ ها و امثال آنها تعرضی بدون رضایت من نکرده است چیزی خلاف گفته‌‌‌ ها به من نسبت نداده است و بالجمله خلافی از او مشاهده نکرده‌‌‌ ام لکن باید احمد بداند کسانی که خصوصاً مثل او در این امور اجتماعی یا سیاسی وارد می‌‌‌ شوند مصون از افترا و ضربه نیستند. باید او حساب خود را با خدای قادر متعال درست کند».‏

‏من با قاطعیت می‌‌‌ گویم: همان جوهری که در وجود امام بود و خلاف رضایت خدا کاری انجام نمی‌‌‌ داد در وجود احمد آقا هم بود احمد آقا یک عارف بود. احمد آقا یک زاهد بود. احمد آقا ذاکر بود بعضی مواقع خود ماها ـ مخصوصاً این اواخر ـ از ایشان سؤال می‌‌‌ کردیم: آقا شما که در مسائل سیاسی هستید و در مسائل اجتماعی هستید بعضی گرایشات شما به مسائل ذکر و عبادتها و عرفانها ممکن است ایجاد اشکال و سؤال در جامعه بکند؟ حاج احمد آقا چندین بار به خود من فرمودند: آقای انصاری! امام وقتی نبض هدایت جامعه را به عهده گرفتند که خودشان را اصلاح کرده بودند، ساخته بودند، ریاضت کشیده بودند. باید ریاضت بکشیم. باید خودمان را اصلاح بکنیم. می‌‌‌ فرمود: بر خودم می‌‌‌ ترسم. من واهمه دارم مبادا من احمد در میان گناه و معصیت باشم اما اسمم طرفداری از امام و انقلاب باشد. همین روح همین تعبد بود که در مقطع سوم انقلاب، احمد آقا شد: سرباز. احمد آقا شد: یک انسانی که بیاید در مقابل ‏

‏ مقام معظم رهبری زانو بزند بگوید ای رهبر معظم انقلاب من سرباز توأم.‏

‏و این را در همه جا تکرار کند. توی این تریبون حرم با قاطعیت بگوید ما در مقابل آنهایی که می‌‌‌ خواهند در مقابل رهبری بایستند می‌‌‌ ایستیم، دفاع می‌‌‌ کنیم. در جَلوَتْ بگوید، در پنهان بگوید، به من دهها بار توی ماشین بگوید توی خانه بگوید. بگوید آقای انصاری! من حسابم را با خدا صاف کرده‌‌‌ ام، من متعهد شده‌‌‌ ام تا آخرین لحظه تا آخرین دقیقه تا آخرین ثانیه عمرم. از رهبری مثل یک سرباز دفاع کنم. و علاوه بر خدماتی که در تثبیت انقلاب قبل از ارتحال امام انجام داده، باز کمر را محکم ببندد، این نظام اسلامی را تقویت کند، دولت را تقویت کند، ارگانهای نظام را تقویت کند، آنی از حمایت آنها دست بر ندارد.‏

‏این مسئله ناگفته نماند شخصیتی مثل آقای حاج احمد آقا ممکن است نظر سیاسی داشته باشد، یک نظر اقتصادی داشته باشد، یک نظر اجتماعی و فرهنگی داشته باشد و هیچ کس از اظهار نظر یک شخصیتی مثل حاج احمد آقا نباید برداشت غلط سیاسی بکند که ایشان خدای ناکرده مخالفت داشتند. مخالفت با چی؟ مخالفت با کی؟ مخالفت با همسنگران خود؟ مگر رابطه آقای حاج سید احمد آقا با آقای هاشمی رفسنجانی، رابطه یک روزه و دو روزه است که آن رابطه را به باد انتقاد یا بازی بگیرند. همه آنهایی که در صدر نظام بودند، چریکهای این انقلاب، سربازان این انقلاب، ‏

حضورج. 10صفحه 49
‏مدافعان این انقلاب، زندان رفته‌‌‌ های این انقلاب، شکنجه دیده‌‌‌ های این انقلاب هستند. به چه دلیل برداشت غلط سیاسی می‌‌‌ کنند بعضی افراد؟ من شاگرد ایشان بودم. من مرید ایشان بودم. من در زندگی بعد از امام و مقام ولایت یک انسان پاک، یک انسان امین، یک انسان باصفا، یک انسان خالص، یک انسان دل سوخته، یک انسان بی‌هوایی که دیدم و با همه وجود بعد از امام پیمان بستم که در خدمت به او صادقانه مثل امام حرکت بکنم، همین شخصیت بزرگوار بود. بارها به من می‌‌‌ فرمود: آقای انصاری فکر نکنید نظام و انقلاب اسلامی ما شخصیت زیاد داره، فکر نکنید شخصیتهایی مثل هاشمی و امثال آنها چه آنهایی که در قدرت هستند و چه آنهایی که امروز به دلائلی در قدرت نظامی یا سیاسی نیستند. می‌فرمود اینها ذخیره‌‌‌ های ‏

‏ انقلابند، اینها سرمایه‌‌‌ های انقلابند. مردم ما آگاهی و شعور لازم را دارند تحت تأثیر جوسازیها و شایعات کاری را نمی‌‌‌ کنند که دشمنان خوشحال بشوند.‏

‏کجا هستند دشمنان کور و باطل شدۀ انقلاب آنهایی که به اندازۀ یک ارزن حادثه‌‌‌ ای را و یک حرف نابجا را می‌‌‌ گیرند و در دنیا بوق می‌‌‌ کنند ولی این صحنه‏‎‌‌‌ ‎‏ها را نمی‌‌‌ بینند، ارادت مردم را به نظام نمی‌‌‌ فهمند. من تشکر می‌‌‌ کنم به نوبۀ خودم از عواطف و احساسات شما مردم پاک. دعای حضرت ابراهیم چه بود؟ فرمود: در ذریّۀ ما فرزندان شایسته و مسلم قرار بده. امروز نگاه می‏‎‌‌‌ ‎‏کنید ‏‎ ‎‏به پروندۀ شفاف فرزندان امام، یاران امام، آنهایی که در خانه امام تربیت شدند. می‌‌‌ بینید هر کدام از آنها یک چراغ، یک مشعل فروزان، انسانهایی پرصلابت و در خط انقلاب راستین.‏

 

حضورج. 10صفحه 50