حجةالاسلام والمسلمین واعظ زاده
نهضت عاشورا از دیدگاه کلامی فرق اسلامی
از جنبۀ کلامی، معاصرین اهل سنت یا فرق دیگر راجع به حادثه کربلا چه اعتقادی دارند و چگونه با آن برخورد میکنند؟
از لحاظ کلامی، بر مبنای اهل سنت، شاید افکار عمومی آن زمان این بود که قیام امام حسین(ع) حق است، برای اینکه در مقابل ستم و ظلم و انحراف خلافت از مجرای سنتی خودش قیام کرده است، ولی بعدها بنیامیه و سپس بنی عباس، دیدند که اگر این زمینه را مجال نشر دهند، اساس خلافت خودشان متزلزل میشود، به این جهت از آن دست کشیده و از آن پس تنها به عنوان یک قضیۀ تأسفآمیز تاریخی آن را نقل کرده و میگذشتند.
شاید کسانی که معتقدند که هر بیعتی با هر شرایطی که انجام شده حق است، اعتراض هم داشته باشند که امام حسین بعد از اینکه مردم با یزید بیعت کردند، دیگر نباید قیام میکرد؛ اما من صریحاً در جایی چنین اعتراضی را ندیدهام. ولی شنیدم که وهابیها میگویند که امام حسین را شیعهها به کشتن دادند، او را دعوت کردند، اما بعداً نصرتش ندادند.
در زمان حاضر این نهضت در میان اندیشه علمای اهل سنت چه وضعیتی دارد؟
در میان افرادی مثل وهابیها که اصلاً قضیه فراموش شده است؛ آنها صریحاً میگویند که یزید خلیفۀ رسمی بود و قیام در مقابل او مثل همۀ قیامهای دیگر، خلاف بود؛ کما اینکه میگویند علی خلیفه رسمی بود و قیام در قبال او خلاف بوده است. کتابی هم به نام امیرالمومنین یزید بن معاویه نوشتهاند که من آن را مطالعه نکردهام تا بدانم در این کتاب بر چه مبنایی از یزید چنین نام برده شده است؟
مجموعه مقالات کنگره بین الملی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر اولصفحه 218
ولی اخیراً کسانی در بین اهل سنت دیده میشوند که خلافت را با هر شرایطی نمیپذیرند و میگویند که این خلافتهای جبری، اسلامی نبوده است. خلافتی اسلامی است که مردم با میل و رغبت بیایند و بیعت کنند. حتی اهل سنت از قدیم در کتابهای کلامیشان میگویند که امام باید عادل و عالم باشد و مردم باید با او بیعت کنند و احکام اسلام را در کار حکومت رعایت کند. بلی، دیده میشود که در برخی از کتابهای متأخر کلامی، خودشان را تسلیم جریان زمان کردهاند و همین قدر که خلافت بر کسی مستقر شد، با هر شرایطی که باشد، اطاعت از او را واجب میدانند مگر در معصیت. اگر این معنا مورد قبول باشد، قهراً باید آنان امام حسین(ع) را محکوم کنند (ولی من جایی ندیدهام که صریحاً محکوم کنند).
آیا در مجمع التقریب، در جهت نزدیک کردن عقاید فرقهها و مذاهب اسلامی فعالیتی صورت میگیرد؟
ما در قم یک مرکز تحقیقات علمی داریم که دو رشته کار تحقیقی را شروع کردهاند: یکی کارهای فقهی و دیگری کارهای کلامی. کارهای کلامی زیاد پیشرفت نکرده است و در خصوص عاشورا، آنجا کاری نشده است؛ اما کارهای فقهی، به صورتهای مختلف در اصول و فقه ادامه دارد.
آیا نزدیک شدن آرای فرق اسلامی در مسئلۀ عاشورا را مطلوب میدانید؟
خیر، فقط از لحاظ تاریخی به نظر من باید همین طور تجزیه و تحلیل شود. هم مصلحت اسلام این است که بگوییم که همۀ مسلمین از این جریان متاثّرند و آن را محکوم میکنند و هم واقعیت همین گونه بوده است، منتهی با دیدگاههای مختلف.
تحلیل تاریخیش این است که خلافت انحراف پیدا کرده و خلیفه هم فاسد بوده است، که این کاملاً قابل اثبات است و اکثریت اهل سنت روی همین مبنا، لعن یزید را جایز میدانند و
مجموعه مقالات کنگره بین الملی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر اولصفحه 219
اگر غزالی شبهه میکند، از این لحاظ شبهه دارد که میگوید یزید نگفته است حسین را بکشند و خود یزید هم وقتی پشیمان شده بود میگفت که من نگفتم که چنین کاری انجام شود و ابنزیاد را لعنت میکرد (البته ما این را قبول نمیکنیم)، ولی بالاخره در اینکه کار خلافی انجام شده، کسی اختلافی ندارد و من اصرار دارم که باید این قضیه را یک فاجعه «اسلامی» معرفی کرد و نه یک فاجعۀ «شیعی» و الآن در پاکستان و جاهای دیگر که شیعیان، این فاجعه را شیعی معرفی میکنند، اهل سنت را در مقابل آن قرار میدهند؛ یعنی وقتی قضیه عاشورا را مطرح میکنند، اصل خلافت را از اساس زیر سوال میبرند و تمام اهل سنت را رودرروی حادثه عاشورا قرار میدهند. این اشتباه و خطاست و مصلحت هم نیست. باید تا آنجایی که آنها همراه ما بودهاند با ما بیایند و در برخورد با آنان روی این مسئله مشترک تأکید شود که همه در انحراف خلافت و فساد خلیفه اتفاق نظر دارند. عبدالله بن زبیر وقتی راجع به یزید صحبت میکرد فجایع یزید را چنان بیان میکرد که امام حسین میفرمود. او و طرفدارانش که شیعه نبودند، سنی بودند. عبدالله بن زبیر به خاطر ماجرای پدرش رابطۀ خوبی با حسین(ع) نداشت؛ در عین حال این گونه صحبت میکرد و لذا بعد از شهادت امام حسین، زمینه برای عبدالله بن زبیر فراهم شده بود. کوفه و مصر و خیلی جاها به او گرویده بودند و حتی نوشتهاند که مروان در شام سوار مرکب شد تا برای بیعت با او برود، در این میان عبدالله بن زیاد سر رسید و به او گفت چرا میروی با او بیعت کنی، خودت خلافت را قبول کن و ما با تو بیعت میکنیم و او این کار را انجام داد و کارش پیشرفت کرد و تا چند پشت او خلافت کردند.
مجموعه مقالات کنگره بین الملی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر اولصفحه 220