دیدگاهها (مجموعه مصاحبه ها)

نهضت عاشورا، حرکتی تهاجمی نه تدافعی

حجةالاسلام والمسلمین هاشمزاده هریسی

این سؤال در واقع ریشهیابی نهضت عاشورا است. اگر ریشه و انگیزۀ حرکتی تبیین نگردد، ماهیت و اصالت آن روشن نمی‌شود. تشخیص اصالت یک حرکت در گرو ریشهیابی و شناخت انگیزه و اهداف آن است.

نهضت عاشورا، حرکتی تهاجمی نه تدافعی 

درباره نهضت عاشورا باید گفت: اولاً این حرکت، یک حرکت تدافعی نیست. حرکت تدافعی هنگامی است که حادثه‌ای اتفاق افتاده و انسان برای دفع آن از خویش، عکسالعملی نشان می‌دهد. در حرکت تهاجمی، فرد یا افرادی خطری را احساس می‌کنند و برای از میان بردن آن خطر، قبل از وقوع آن، تهاجمی را شروع می‌کنند. تهاجم، تنها حمله نیست، تنها زدن و از میان بردن دشمن نیست، بلکه گاهی تهاجم می‌تواند در قالب رسوا کردن و افشا کردن خصم انجام شود.

در حرکت تدافعی، انگیزۀ انسان دفاع و رفع ضرر از خویش و یا حداکثر مقاومت در مقابل امری است که می‌خواهند به او تحمیل کنند، ولی وقتی انسان می‌خواهد انحراف در جامعه را که به حد انفجار رسیده است، از میان بردارد و امور را به اصل آن برگرداند، باید یک حرکت تهاجمی انجام دهد و اینجاست که باید بنشیند و بیاندیشد که چگونه این کار را عملی سازد. یک راه این است که به جنگ حکومت موجود برود و آن را از میان بردارد و راه دیگر آن است که افشاگری کند و افشا کردن هم ممکن است به شیوه‌های گوناگون انجام شود: گاه با خون دادن، گاه با بیان حقایق و... اما همۀ اینها صورتهایی از حرکت تهاجمی است. این است که حرکت امام حسین تدافعی نبود و تهاجمی بود.

جانفشانی و شهادت، انگیزه اصلی نهضت عاشورا

حال سؤال این است که امام از این حرکت تهاجمی چه هدفی را دنبال می‌کرد؟ آیا قصد


مجموعه مقالات کنگره بین الملی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر اولصفحه 144
داشت حکومت اسلامی تشکیل دهد و با آن تهاجمات، می‌خواست موانع تشکیل این حکومت را از میان بردارد؟ آیا می‌دانست که این کار را نمی‌تواند انجام دهد و اما از طریق نثار کردن خونش به آن هدف می‌رسد؟ کدام است؟

تشکیل حکومت، هدف مقدّسی است و این نیست که چنین هدفی در نظر امام حسین نبوده است، اما امام حسین می‌دانست که در این مسیر و در این حرکت، به این هدف نمی‌رسد و در عین اینکه این هدف در حرکت امام حسین وجود داشت، اما هدف کوتاهمدت و فوری او نبود.

در واقع امام حسین در آن سفر می‌دانست که شهید می‌شود و به منظور شهادت هم می‌رفت، اما در عین حال هم می‌دانست که در طول زمان، در عصرهای آینده، در برهه‌ای از زمان، نهضت او به نتیجه برپایی حکومت خواهد رسید. لازم نیست که به دنبال همان نهضت، حکومت اسلامی تحقق پیدا کند. امام حسین کسی نیست که فقط به امروز بیاندیشد. برای او نتیجه قیام مطرح است، هر وقت که باشد، هر زمان که این حرکت و این خون به نتیجه برسد، چه فرق می‌کند که در آن سفر باشد یا بعداز ده سال، یا صد سال یا هزار سال دیگر. البته هر چه زودتر بهتر، اما آنچه مهم است نفس تحقق هدف و استمرار آن است. گاه هدف محقق نمی‌شود و گاه بر فرض تحقق، دوام نمی‌یابد، زیرا زمینه تحقق و یا دوام آن وجود ندارد. واقعاً در شرایطی که در زمان امام حسین وجود داشت، تشکیل حکومت میسّر نمی‌شد و اگر هم می‌شد، پایدار نمی‌ماند. این بود که امام حسین تشکیل حکومت را در نظر داشت، اما نه به صورتی که در همان سفر احتمال می‌داد به آن نائل شود. نه، می‌دانست که این کار نشدنی است.

بنابراین در پاسخ به این سؤال که آیا امام برای تشکیل حکومت اسلامی حرکت کرد یا برای شهادت، باید گفت: امام حسین میدانست که به شهادت می‌رسد، منتهی این شهادت، خود روزی به عدالت و به حکومت می‌انجامد، به رسوائی حکومت جور منجر می‌شود و به آگاهی مردم. بنابراین هر دو مطلب قابل جمع است.

برخی چنین نظر دارند که امام حسین در همۀ مسیر، هدفش برپایی حکومت اسلامی 


مجموعه مقالات کنگره بین الملی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر اولصفحه 145
بوده است. من معتقدم که هر کس هر نظری دارد باید آزادانه بیان کند. نباید زیاد سخت‌گیری کنیم که چرا این طور گفت و چرا آن طور نگفت. نظرات، نظرات علمی و تحلیلی است. با آزادی بیان آرا، جرقه حاصل می‌شود، نورانیّت تولید می‌شود، و در پرتو این نورانیت حقایق کشف می‌شود. این مسائل از ضروریات دین نیست که اگر کسی نظر دیگری داشت، او را کافر بدانیم و کسانی هم که این بحث را مطرح می‌کنند، نظر سوئی ندارند که بفرض بخواهند شأن امام حسین را پایین بیاورند و یا از منزلت عاشورا بکاهند، بلکه به زعم خودشان می‌خواهند با مطرح نمودن تشکیل حکومت به عنوان هدف نهضت، بر ارزش آن بیفزایند.

ولی به نظر من جریان عکس است. هدف امام حسین بسیار فراتر از حکومت بود. تشکیل حکومت اسلامی هدف بسیار ارزشمند و والایی است، اما هدف امام حسین برپایی حرکت و قیامی است که نتایج و برکات گوناگونی، دستاورد آن است و ثمرات مختلفی به بار می‌آورد که یکی از این بهره‌ها، تشکیل حکومت اسلامی در آینده است. پس اگر بگوییم امام حسین به قصد شهادت ره میسپرد، خیلی برتر از این است که بگوییم به منظور تشکیل حکومت می‌رفت، چرا؟ زیرا شهادت ثمرات متعدد دارد: بیداری مردم، آگاهی مردم، رسوایی دشمن و...

اصولاً موقعیت به گونه‌ای بود که حتی اگر امام حسین پیروز می‌شد و یزید را می‌کشت و حکومت اسلامی هم تشکیل می‌داد، مورد پشتیبانی قرار نمی‌گرفت. از مردمی آنچنان ناآگاه که فردی چون یزید را که مردی شرابخوار، سگباز و قمارباز بود به عنوان والی و امیر و حاکم خودشان پذیرفتند، اما فرزند پیامبر خود را کشتند، چگونه می‌توان انتظار همراهی و حمایت داشت؟

از آن روز که رسول خدا از میان رفت و از همان روز که در محور اصلی ولایت، انحرافی حاصل شد، هر چه زمان پیش می‌رفت، زاویه این انحراف بازتر می‌شد و حکومت موجود از حکومت حقیقی اسلام، اسلام ناب محمدی، بیشتر فاصله می‌گرفت تا جایی که به ضد خویش تبدیل شد، یعنی به چیزهایی تبدیل شد که اسلام برای مبارزه با آنها و از بین


مجموعه مقالات کنگره بین الملی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر اولصفحه 146
بردن آنها آمده بود: ظلم و ستم و فساد و قمار و شراب و خلافها و فجایع و بر سر کار آمدن فردی مانند یزید برای حکومت بر مردم، اینها اموری است که اسلام برای نابودی آنها آمده بود و حال همان مسائل محقق شده و ضد اسلام در درون خود اسلام رشد کرده بود. اصلاً جامعه، جامعۀ دیگری بود، تاریک بود، واقعاً تاریک. ناآگاهی بیش از حد، بی‌دینی بیش از حد و تعصبات فراوان؛ هر چه بگویید، بود. در ظلمت شب که نمی‌شود خاک و شن را از طلا تشخیص داد. در لجنزار مگر می‌شود ساختمان زیبا بنا کرد؟ حکومت اسلامی تشکیل داد؟ بنابراین اگر امام حسین بفرض موفق هم می‌شد که یزید را از بین ببرد و حکومتی تشکیل دهد، پس از چندی حکومتی را هم که امام حسین تشکیل داده بود از بین می‌بردند. آیا حکومت امام حسین قویتر از حکومت پیریزی شده به دست پیامبر اسلام، که چگونه در مدت کمی از بین رفت؛ می‌بود؟

در چنین شرایطی تنها و تنها خون حسین است که می‌تواند رسواگر حکومت جور و فساد باشد، خون حسین است که هیچکس حتی یزیدیان هم نتوانند آن را به فراموشی بسپارند و تا قیامت خاطرۀ آن در قلبها و جوشش آن در صحنۀ مبارزات حقطلبانۀ تاریخ، امتداد یابد. این پیروزی خونین، یک پیروزی جاودانه است که حکومت اسلامی را نیز، در آینده به ارمغان می‌آورد، در حالیکه آن پیروزی ـ بر فرض حصول ـ پیروزی‌ای موقّت و ناپایدار بود.

برای تحلیل درست از اهداف قیام عاشورا، دو مطلب را باید مورد بررسی قرار دهیم: یکی اینکه آثار و برکات شهادت را با آثار و برکات تشکیل حکومت اسلامی مقایسه کنیم؛ دیگر آنکه زمینه‌های موجود آن روز را در نظر بگیریم که اگر حکومت اسلامی تشکیل می‌شد، چه می‌شد و به کجا می‌رسید؟ با آن افراد بی دین و ناآگاه، چند روز می‌توانست دوام یابد؟ مختار قیام کرد، ستمگران را کشت، آمدند سر مختار را بریدند و پیش عبدالله زبیر بردند. خوب می‌بینیم که این سر آن را برید و آورد پیش او و آن یکی هم سر این را برید و آورد پیش دیگری، (بعد از هفده ماه). ما باید جوانب تاریخ را به حساب آوریم و برخورد واقعبینانه با نهضت عاشورا داشته باشیم.


مجموعه مقالات کنگره بین الملی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر اولصفحه 147
من عقیده‌ام این است که امام حسین در عین اینکه به قصد شهادت می‌رفت، تشکیل حکومت اسلامی را نیز در نظر داشت. اصلاً ما همین حکومت اسلامی خودمان را ثمرۀ آن خون و متعلق به امام حسین می‌دانیم. من در کلام امام هر دو جنبه را می‌بینم و می‌توانم این دو نظر را با هم جمع کنم.

قراین و ادلۀ تفسیر انگیزۀ اصلی قیام عاشورا به «شهادتطلبی» 

قراین گوناگونی بر این امر دلالت دارد که امام با علم به شهادت و نیز به قصد شهادت، حرکت خود را آغاز نمود.

یکی از این قراین، وجود اخبار و احادیثی است که در آنها از قبل، شهادت امام خبر داده شده و شاید در بعضی از این اخبار و احادیث، مثلاً از لحاظ سند و یا دلالت، ضعف‌هایی وجود داشته باشد، ولی اگر همۀ آنها را کنار هم بگذاریم و در مجموع با قرائن و شواهد دیگر بسنجیم، این امر نزد ما، صورت یک حقیقت و واقعیت به خود خواهد گرفت.

دلیل دیگری که وجود دارد، مسئله قراین حالیه است. آن قدر احوال و شرایط، روشن و قراین حالیه، گویا بودند که حتی کسانیکه درک و فهم امام حسین را نداشتند و پایینتر هم بودند، این را می‌گفتند. زمانی که امام حسین از مدینه به مکه حرکت می‌کرد، و وقتی که از مکه به سوی کربلا و عراق عازم بود، در هر دو مسیر، افراد زیادی به عنوان ناصح، نزد امام حسین می‌آمدند و همه آنها به صورت قطعی می‌گفتند که در این حرکت، پیروزی نیست و خطر، حتمی است. اکثر اینها هم ناصح بودند. البته بعضی از آنها مثل عبدالله بن عمر و عبدالله بن زبیر، مسائلشان سیاسی بود و از روی دلسوزی نبود ولی در عین حال برای حفظ ظاهر و یا علل دیگر، اینها هم بودند، اما دیگران به عنوان افراد واقعاً خیر خواه و ناصح نزد امام حسین می‌آمدند و نظرشان را بیان می‌کردند. امام حسین در جواب همۀ اینها هیچ وقت سخنانشان را نفی نکرده و وعده پیروزی نداده است.

معمولاً در قیامها و انقلابها و یا جنگها چنین است که هر طرف برای خود احتمال پیروزی را قوی می‌بیند، برخوردی از موضع بالا دارد و از ابتدا وعدۀ پیروزی می‌دهد، اما امام حسین حتی یک مورد هم ادعای پیروزی نکرده است. وقتی این افراد می‌آمدند و این 


مجموعه مقالات کنگره بین الملی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر اولصفحه 148
مسائل را مطرح می‌کردند، امام می‌گفت: من هم می‌دانم. در اینجا دو مسئله مطرح است: نخست اینکه چگونه ممکن است آنها این واقعیت را بدانند و امام حسین آن را نداند؟ و دوم آنکه امام حسین در جواب همه این افراد میگفت: من هم می‌دانم ولی باید بروم. اینهم یک سلسله از قراین حالیه.

علاوه بر این قراین، سخنانی که امام حسین از زبان پیامبر و علی و دیگران نقل کرده و سخنان خود ایشان در مسیر، که خیلی پر محتواست و باید فرهنگ عاشورا را از آنجا گرفت، این نظر را تأیید می‌کند.

از همه این قراین دریافته می‌شود که امام حسین فرجام این مسیر را می‌دانست. وقتی که امام به این امر که حرکتش در نهایت به شهادت می‌انجامد، آگاه است؛ یعنی می‌داند که در این حرکت به تشکیل حکومت موفق نخواهد شد.

نهضت حسینی پایه گذار مکتب «جهاد و شهادت» 

اکنون ما در جهان، وارث مکتبی هستیم به نام مکتب خون و قیام. این مکتب حاصل همان خون حسین است، یعنی اگر امام حسین شهید نمی‌شد و پیروز می‌شد و حکومت تشکیل می‌داد، مسئله تنها نشستن حکومتی بر جای حکومت پیشین بود و حاصل آن شکل‌گیری یک مکتب ـ مکتب خون و قیام که اینک ما از آن بهرهمندیم ـ نبود؛ مکتبی که لرزه بر اندام ستمگران جهان انداخته و بلایی بر جانشان شده است و تا قیامت هم باقی است. اینها آثار و نتایج همان خون است که به هدف رسیده است، در حالی که پیروزی ظاهری و تشکیل حکومت، این بهره‌ها را نداشت.

مفهوم شهادتطلبی در قیام حسینی 

جناب‌عالی هدف امام حسین را شهادت می‌دانید و یا معتقد هستید که ایشان هدف دیگری در نظر داشت ولی در ضمن حرکت به سوی هدف، به نقطه‌ای رسید که امر دایر میان پذیرفتن ذلت و یا شهادت شد و امام در این میان ذلت را رد کرد و شهادت را انتخاب نمود؟


مجموعه مقالات کنگره بین الملی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر اولصفحه 149
سه صورت برای مسئله متصور است:

یک صورت این است که شهادت، خود، هدف است. یعنی می‌روم برای اینکه کشته شوم؛

فرض دوم این است که هدف تشکیل حکومت اسلامی است، اما در عمل به شهادت می‌انجامد؛ در واقع شهادت وسیله است و هدف، حکومت اسلامی است.

صورت سوم هم بین این دو است. یعنی هدف، شهادت است ولی نه به معنای هدف اصلی و غائی، بلکه هدفی که به یک معنا وسیله است.

من چنین نظری دارم که این شهادت هدف بود، اما نه آن هدف نهائی، بلکه هدفی که خود وسیله بود. امام حسین آگاهانه به سوی شهادت می‌رود، اما می‌داند که این شهادت آثار و برکات زیادی در پی خواهد داشت. می‌داند که تمام آثار این قیام، در شهادت است: رسوایی یزید، زمینه‌سازی برای حکومت اسلامی در آینده... و خلاصه رفع بلیه‌ای که بر سر مردم مسلمانان آمده، یکسره با خون ممکن است. این خون باید ریخته شود و این جانفشانی هدف می‌شود، اما به این قصد که نثار خون به رسوایی یزید و به رضایت حق منتهی شود. اصل هدف، الهی است. هدف اصلی، اجرای امر الهی است. در چنین صورتی این خون اعتبار خاصی پیدا می‌کند و ریخته شدن آن به یک عنوان هدف می‌شود، ولی در عین حال، باز به یک معنا وسیله است.

مقدمات حرکت، قراین حالیه، قراین زمانیه، اخبار قبلی، همه و همه نشان می‌داد که امام شهید خواهد شد و دیگران هم پیشبینی کرده بودند. پس مسئله شهادت امام، رفتن و غافلگیرانه در بنبست قرار گرفتن نبود، زیرا این وضع در صورتی متصور است که امام از اول نمی‌دانست چه خواهد شد، اما ایشان از ابتدا به شهادت خود آگاهی داشت و این حرکت را یک امر الهی و یک برنامۀ الهی می‌دانست.

نقد و بررسی نظریۀ «تشکیل حکومت» و مقایسۀ آن با تفسیر «شهادتطلبانۀ» قیام امام(ع)

حضرتعالی قصد تشکیل حکومت در کوفه را نفی می‌کنید، گرچه 


مجموعه مقالات کنگره بین الملی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر اولصفحه 150
معتقدید تشکیل حکومت در آینده، مد نظر امام بوده است. اصرار برخی از محققان بر این است و این را تنها فرضیۀ صحیح می‌دانند، که امام به قصد تشکیل حکومت، حرکت کرده است و ادله‌ای نیز اقامه می‌کنند؛ از جمله اینکه حضرت از ابتدای کار به دلیل آن نامه‌ها حرکت کردند و یا زمینه‌هایی که در عراق وجود داشت و مردم نسبت به ظلمی که از بنیامیه دیده بودند، به ستوه آمده بودند و از دستگاه حکومت که در شام مستقر بود رنج می‌بردند، لذا آمادگی تشکیل حکومت به رهبری حضرت را داشتند. اگر بر این رأی نقدی دارید، بیان کنید.

در قصه عاشورا، همۀ وقایعی که رخ داد، در مسیر و روند طبیعی بود. جریان رویدادها اگر به صورت غیر طبیعی باشد، اصولاً آموزندگی و جهتداری حادثه از بین می‌رود و تبدیل به پدیده‌ای فوق بشری، ماوراء طبیعی و محتوم به اراده خداوندی می‌شود، در حالی که خواست خدا چنین است که انسان به اراده خود کارها را انجام دهد. این هم در صورتی است که ظواهر کار بر روال طبیعی پیش رود. امام حسین هم در مسیر طبیعی حرکت کرد و آن آمدن نامه‌ها و پاسخ دادن به نامه‌ها، دعوت شدن و به دعوت جواب دادن، همه برای این بود که حرکت امام کاملاً طبیعی باشد. اما در عین حال این حرکت یک برنامۀ الهی نیز بود یعنی خداوند برنامه‌ای تنظیم کرده بود که به وسیله آن به جهانیان راه و مکتبی را ارائه دهد که تا قیامت، آثار و ثمرات آن پایدار و بردوام باشد.

هیچ منافاتی وجود ندارد که یک برنامه، الهی باشد و از طریق عادی و طبیعی هم انجام پذیرد و طبیعی بودن جریان حوادث در نهضت عاشورا دلیلی بر اینکه این حرکت یک برنامۀ غیر الهی بوده است، نیست.

دربارۀ نظر برخی از محققان که معتقدند هدف قیام امام، تشکیل حکومت اسلامی بوده است، من نظر آنها را رد نمی‌کنم. آنها نیز این نظر را از دلایلی به دست آوردهاند. اما آیا در سخنان امام حسین، در حرکت و سیرۀ ایشان، شواهدی که نشان می‌دهد امام از ابتدا می‌دانسته به کجا می‌رود، بیشتر است یا شواهد تشکیل حکومت اسلامی؟ این رأی هم، دلیل 


مجموعه مقالات کنگره بین الملی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر اولصفحه 151
دارد. آن طور نیست که بدون دلیل باشد. به حدیث استناد می‌کند، به پاره‌ای از برخوردها و حرکات امام حسین استناد می‌کند، به تاریخ استناد می‌کند، دست خالی نیست، استناد دارد. اما آن طرف هم استناد دارد و از نظر وجود ادله و قراین، استناد رأی اول قویتر است.

از نظر مقایسه ثمرات و دستاوردهای حرکت امام بنا بر دو نظر یاد شده نیز، ثمرات و بهره‌های رأی اول بیشتر است، زیرا دیدگاه نخست، برنامه را برنامۀ الهی می‌داند، حرکت را با دید وسیعتر می‌بیند و به آن، به چشم یک مکتب می‌نگرد که ثمرات پایدار و همیشگی در تاریخ دارد و همواره می‌توان از آن درس آموخت.

نکته سوم هم این است که این شهادت‌طلبی و شهادت‌پذیری و شکل‌گیری نهضتهای بعدی ـ که به ثمر هم نرسید ـ این درس را میآموزد که نباید انتظار داشت هر قیامی بلافاصله به نتیجه برسد که اگر فوراً به ثمر نرسید آن را عقیم و بی‌حاصل و پایان یافته بدانیم. تداوم نهضت مهم است. این درست نیست که بگوییم روزی قیام خواهیم کرد که به هدف برسیم، آن هم به آخرین هدف. نه، ما حرکتی و نهضتی برپا می‌کنیم و این حرکت در طول زمان با نهضتهای آینده استمرار می‌یابد تا که این آتش بر جان ستمگران خاموش نشود و مبارزه تداوم پیدا کند و بتدریج به نتیجه نهایی برسد.

در نظام اسلامی خودمان نیز با وجود مشکلاتی که هست و با اینکه هنوز به خیلی از اهدافمان نرسیده‌ایم، بتدریج به آنها نزدیکتر می‌شویم و زمینه‌ها فراهمتر می‌شود تا به حکومت امام زمان(عج) بپیوندد. حکومت امام زمان هم که آنی نیست، زمینه‌سازی می‌خواهد، آمادگی فکری می‌خواهد، و همۀ این مبارزات و تلاشها آمادگی فکری ایجاد می‌کند تا حرکت به نتیجۀ نهایی خود برسد.

‎ ‎

مجموعه مقالات کنگره بین الملی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر اولصفحه 152