حجةالاسلام و المسلمین صالحی نجفآبادی
تحلیل حرکت امام چیست و انگیزههای این حرکت کداماند؟ سیدالشهدا با خودداری از قبول بیعت و حرکت به مکه چه میخواهد بکند؟
اینکه چرا امام بیعت را قبول نکرد، تحلیل لازم دارد. این مسئله را از سه جنبه میتوان بررسی کرد:
1- جنبۀ حقوقی
2- جنبۀ اجتماعی
3- جنبۀ فقهی و شرعی (انطباق با قوانین شرعی اسلام)
1- جنبۀ حقوقی
آیا امام کاری مطابق با موازین حقوقی انجام داد یا خیر؟
امام عملی مطابق با موازین حقوقی انجام داد زیرا رأی آزاد است. این آزادی از حقوق اولیه همۀ انسانها و شناخته شده در اعلامیه جهانی حقوق بشر است. آنان نمیتوانند و حق ندارند او را وادار کنند که رأی موافق به یزید بدهد. تعهد سپردن نیز اختیاری است، الزامی نیست و نمیشود به کسی تحمیل کرد. پس امتناع امام از بیعت با یزید از نظر حقوقی کاری منطقی، صحیح و قابل قبول است.
رأی انسان آزاد است و نیز انسان آزاد است که تعهد اطاعت به کسی بدهد یا ندهد. امام در رأیش آزاد است و رأی به خلافت یزید نمیدهد. امام آزاد است که تعهد اطاعت بسپارد یا نه، و تعهد به اطاعت یزید نمیسپارد.
این جنبۀ حقوقی مسئله است و از این لحاظ هیچگونه اشکالی به امام وارد نیست. نمیخواهد رأی بدهد. در جایی که حکومت حق هم باشد و اکثریت هم به آن رأی داده باشند، اگر کسی دلش نمیخواهد رأی بدهد، آزاد است که رأی ندهد. در زمان حکومت
مجموعه مقالات کنگره بین الملی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر اولصفحه 87
حضرت امیر عدهای با امام بیعت نکردند از جمله عبدالله بن عمر، که امام گفت آزادشان بگذارید.
به هر حال بیعت نکردن امام از نظر حقوقی کار منطقی و صحیحی بود.
2- جنبۀ اجتماعی
آیا پذیرفتن بیعت یزید به مصلحت جامعه است یا نه؟
یزید را همه میشناسند. فرد نالایق و بد سابقهای که جانشین پدرش (معاویه) شده است. تأیید کردن چنین مرد بدسابقهای که به قهر و غلبه بر مردم حاکم شده است، به صلاح جامعه نیست. زیرا جامعه را به سقوط میکشاند.
حال آیا به مصلحت جامعه است انسانی که نسبت به جامعه خویش دلسوز و مسئول است، فرد شاخصی همچون امام که هر گونه عمل کند، مردم هم از او پیروی میکنند، با یک چنین فردی بیعت کند و او را تأیید کند تا ملت را به طرف سقوط بکشاند؟
بدیهی است که بیعت کردن با چنین فردی بر خلاف مصلحت جامعه بوده و امتناع از بیعت به صلاح جامعه است.
3- جنبۀ فقهی
در تحلیل حرکت و قیام امام حسین از بعد فقهی، دو پرسش اساسی مطرح است که برای فهم مبنای فقهی نهضت امام، باید مورد بررسی قرار گیرد:
1- آیا بیعت با ظالم، پذیرفتن حکومت ظلم از نظر فقهی جایز است یا نه؟
قرآن میفرماید:
«لا تر کنوا الی الذین ظلموا فتمسّکم النّار»؛
به ظالمان اعتماد نکنید که گرفتار آتش میشوید.
از نظر فقهی رکون به ظالم حرام است. اگر امام بخواهد حکومت یزید ظالم را به رسمیت بشناسد این کار، رکون به ظالم و عملی غیر شرعی است؛ یعنی کاری است که فقه اسلام
مجموعه مقالات کنگره بین الملی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر اولصفحه 88
اجازۀ آن را نمیدهد. در فقه اسلام، کمک به ظالم و تأیید ظالم حرام است؛ قرآن میفرماید تعاون بر اثم و عدوان حرام است:
«و لا تعاونوا علی الاثم و العدوان»؛
کمک به گناه و تجاوز نکنید و پذیرش بیعت یزید تعاون بر اثم و عدوان است و این گناه است و از لحاظ فقهی جایز نیست و امام نمیتواند آن را انجام دهد.
2- آیا مبارزه با حکومت ظالم هم واجب است؟
بله، علاوه بر آنکه بیعت با او جایز نیست، مبارزه با او هم واجب است. این هم از قوانین فقهی پذیرفته شده نزد همۀ مسلمین است.
اینجاست که مسئله انکار منکر پیش میآید (مسئلۀ امر به معروف و نهی از منکر).
حضرت امیر در این رابطه میفرماید:
من رأی عدواناً یعمل به و منکراً یدّعی الیه فانکره بقلبه فقد سلم و برء و من انکره بلسانه فقد اجر و هو افضل من صاحبه و من انکره بالسیف لتکون کلمة الله هی العلیا و کلمة الظالمین هی السفلی فذلک الذی اصاب سبیل الهدی و قام علی الطریق و نوّر فی قلبه الیقین؛
یعنی اگر کسی ظلم و تجاوزی را ببیند که به آن عمل میشود و منکری را ببیند که به آن دعوت میکنند و با آن ظلم و منکر در قلب خود مخالف باشد، او سالم و بریالذّمه خواهد بود و کسی که به وسیلۀ زبانش با آن مبارزه کند، نزد خدا اجر دارد و او از اوّلی افضل است و کسی که با شمشیر با آن منکر مبارزه کند تا کلمۀ خدا فراتر و کلمۀ ظالمان فروتر شود، چنین کسی راه هدایت را یافته و بر طریق حق ایستاده و نور یقین در قلبش تابیده است.
این کلام امام علی میرساند که مبارزه با ظالم واجب است، منتهی مراحلش مختلف است. و این انکار منکر است، من انکر المنکر بقلبه، بعد بلسانه، بعد بالسیف.
بزرگترین منکری که وجود دارد حاکمیت یزید است که باید انکارش کرد.
مجموعه مقالات کنگره بین الملی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر اولصفحه 89
مصادیق گوناگون انکار منکر
منکر در عمل مصادیقی دارد:
1- مبارزه برای جلوگیری از وقوع منکر؛ و این نهی از منکر هم هست؛ یعنی از وقوع و انجام منکر نهی کنیم.
2- از میان برداشتن منکری که تحقق یافته؛ یعنی مبارزه کردن با منکری که موجود است برای از بین بردن آن حتی با سیف، که با قدرت اسلحه و جنگ و جهاد منکر را باید از بین برد. اینجا نفی منکر است نه نهی از منکر.
3- تقبیح منکر؛ چون منکر به وجود آمده و ما نمیتوانیم آن را از بین ببریم؛ حداقل کاری را که میتوانیم انجام دهیم این است که آن را تقبیح نموده و علیه آن تبلیغ کرده و آن را محکوم نماییم.
4- مبارزه و ایستادگی در مقابل پذیرش و انجام منکر تحمیل شده؛ یعنی منکری را که میخواهند بر ما تحمیل کنند در مقابل آن مقاومت کنیم.
لفظ «انکار منکر» که در سخن حضرت علی آمده شامل همۀ این چهار قسم میشود ولی لفظ «نهی از منکر» اگر جمود بر لفظ کنیم فقط شامل نهی از وقوع منکر میشود (مورد اول) و نفی منکر، تقبیح منکر و امتناع از انجام منکر را در برنمیگیرد، اگر چه ملاک نهی از منکر در این سه قسم وجود دارد؛ و اگر جمود بر لفظ نکنیم و بگوییم نهی از منکر یعنی مطلق مبارزه با منکر چنانکه «اکل مال» به معنای مطلق تصرف در مال است نه خوردن تنها، این هم وجهی است و خیلی هم بعید نیست و در این صورت میتوان گفت: «امر به معروف» هم به معنای مطلق اقامۀ معروف است نه دستور دادن تنها.
از لحاظ فقهی بر امام حسین حرام است که بیعت یزید را بپذیرد چون معاونت بر ظلم و رکون به ظالم است و از طرف دیگر بر ایشان واجب است که برای نابودی حکومت یزید که بزرگترین منکر است، تلاش کند(در صورت امکان). وقتی تمامی امکانات برای امام حسین فراهم باشد که با یزید مبارزه کند تا این منکر از بین برود، این عمل از لحاظ فقهی بر ایشان واجب است.
مجموعه مقالات کنگره بین الملی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر اولصفحه 90
امام حسین خود بزرگترین اسلامشناس عصر خویش است و عمل خودش را با کلیات اسلام منطبق میکند. پس هم بیعت با یزید بر او حرام است و هم تلاش برای سرنگونی یزید بر او واجب است.
در خطبهای که امام حسین در بین راه، زمانی که با حرّ به طرف کربلا میرفتند، ایراد کردند، چنین آمده است:
ایها الناس، ان رسولالله قال: من رأی سلطاناً جائراً مستحلاً لحرام الله ناکثاً لعهد الله مخالفاً لسنة رسولالله یعمل فی عباد الله بالاثم و العدوان فلم یغیّر علیه بفعل و لا قول کان حقاً علی الله ان یدخله مدخله، الا و ان هؤلآء قد لزموا طاعة الشیطان و ترکوا طاعة الرّحمن و اظهروا الفساد و عطّلوا الحدود و استأثروا بالفیء و احلّوا حرام الله و حرّموا حلاله و أنا أحق من غیره؛
یعنی ای مردم! رسول خدا فرمود: کسی که ببیند سلطان ستمگری هتک حرمتهای خدا را جایز میشمارد و عهد خدا را نقض میکند و با سنت پیغمبر خدا مخالفت میورزد و در مورد بندگان خدا با گناه و تجاوز عمل مینماید، پس آن کس نه با عمل و نه با گفتارش روش آن ستمگر را تغییر ندهد، بر خدا لازم است که او را در جایگاه آن ستمگر داخل کند. آگاه باشید که این حاکمان، ملتزم به طاعت شیطان شده و طاعت خدا را ترک کردهاند و فساد را آشکار ساخته و حدود را تعطیل نموده و بیت المال را به خود اختصاص دادهاند و حرام خدا را حلال و حلال او را حرام نمودهاند و من از دیگران سزاوارترم که وضع موجود را تغییر دهم.
امام حسین در اینجا طبق قواعد کلی فقهی هم حق دارد و هم تکلیف دارد.
قواعد کلی فقه به امام حسین به طور واضح و روشن دستور میدهد که باید به مبارزه با حکومت یزید برخیزد و هر گونه که امکان دارد باید مبارزه کند. از نظر فقهی عدم بیعت
مجموعه مقالات کنگره بین الملی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر اولصفحه 91
امام حسین با یزید موافق با شرع و قواعد فقه است، چون موافقت و بیعت ایشان موافقت با ظلم و رکون به ظالم و کمک به اثم و عدوان است و این حرام است. بنابراین مبارزه با یزید برای از بین بردن منکر واجب است.
و مبارزه با یزید از همینجا شروع میشود که امام حسین شبانه و به طور مخفیانه از وطنش خارج میشود. مبارزه باید منطقی باشد باید زمینهاش آماده باشد و مقدماتش فراهم باشد.
امکانات مبارزه فراهم شد. از کوفه موثقترین خبر از طرف یک فرد خبیر بصیر امتحان داده(که نه اشتباه کرده و نه گول خورده است و یک واقعیت را تعریف و توصیف کرده است) به ایشان رسید که: اکثریت مردم، که اکثریت قریب به اتفاقشان از پیروان حضرت امیر بودند، با امام حسین هستند. پس نیروهای امام حسین در کوفه مستقر است و این خبر مسرّتبخش به امام رسید.
در همین ایام امام حسین نامهای هم به بصره نوشت و (چند تا نسخه رونویس کردند) به چند نفر از سران بصره بخشنامه کرد، که مضمونش چنین است: مردم بصره به من کمک برسانید، سنت رسول از بین رفت، «ان البدعة قد احییت و ان السّنة قد امیتت»؛ و من شما را دعوت میکنم، که دعوت در راه خداست و شما بپذیرید و به من کمک بدهید.
نامه امام در چند نفر از سران اثر مثبت بخشید. یکی از سران برای سه تا از گروهها سخنرانی کرد و آنها هم آمادگی خودشان را اعلام کردند و اردویی هم از داوطلبان تهیه کردند و گزارش آن را به امام حسین در مکه رساندند.
در شرایطی که امکانات فراهم میشود باید امام حسین مقدّمات مبارزه برای سرنگون کردن حاکم ظالم را فراهم کند.
گاهی شنیده میشود چرا امام حسین با آن عدۀ قلیل مقابل آن لشگر عظیم به مبارزه پرداخت. جواب این است که نیروهای امام حسین در کوفه حداقل صدهزار بوده
مجموعه مقالات کنگره بین الملی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر اولصفحه 92
است، ولی وقتی امام محاصره شد و دید بدون نیرو مانده است تلاشش این بود که برگردد تا درگیر نشود.
اگر امام برمیگشت انکار منکر را به صورت انکار با قلب و زبان و قلم و فعالیتهای غیر نظامی انجام میداد. انکار به سیف وقتی میسر است که نیرو آماده باشد، ولی وقتی امام حسین محاصره شد و دیگر نیرو نداشت، تصمیم به بازگشت گرفت تا انکار منکر را به گونههای دیگر غیر از به کار گرفتن قدرت نظامی انجام دهد؛ یعنی همان کاری را که در زمان معاویه انجام داد. ده سال امام حسین، امام مردم بود و معاویه حاکم بود و حکومت او بدتر از حکومت یزید بود، ولی امام حسین تحمل کرد و مبارزۀ مسلحانه علیه او انجام نداد. زیرا امکان آن را نداشت. و میفرمود تا وقتی که معاویه زنده است من کاری نخواهم کرد و منطقی هم نبود که مبارزه مسلحانه کند، زیرا شکست ایشان حتمی بود به علت اینکه نیرو نداشت.
بنابراین، امام انکار منکر را در زمان معاویه هم انجام میداد ولی به زبان، به قلم، با دعوت.
یک جمله از نامۀ بسیار مهمی که امام حسین به معاویه نوشته است، این است:
«انّی لا اعلم فتنة اعظم علی هذه الامّة من ولایتک علیها»
معاویه! فتنهای بزرگتر از حاکمیت تو بر این ملت مسلمان وجود ندارد.
بنابراین در زمان یزید، امام شرایط و امکانات را مناسب برای مبارزه مسلحانه میبیند.
سید مرتضی و شیخ طوسی در تنزیه الانبیاء و تلخیص الشافی میگویند که امکان پیروزی حتی در روز عاشورا هم وجود داشته است ولو کم.
عدهای میگویند که چرا امام حسین تسلیم نشد؟
جواب این است که برای چه تسلیم شود؟ امام حسن هم تسلیم نشد.
بله، امام حسن وقتی دید که همۀ امکانات از دستش رفته است و همۀ اطرافیان، حتی
مجموعه مقالات کنگره بین الملی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر اولصفحه 93
رفقای خودش، اصحاب خودش علیه او وارد عمل شدهاند، تسلیم شد که این یک تسلیم اضطراری بود که از خوردن ده جام زهر هم تلختر است.
امام حسین وقتی یقین دارد که زندهاش نمیگذارند، حتی بعداز اینکه تسلیم شود، این پذیرفتن تسلیم القاء نفس در تهلکه است؛ یعنی دانسته خودش را در اختیار اینها بگذارد تا او را بکشند. اگر تسلیم نشود بین احدی الحسنیین است:
1- احتمال پیروزی ولو به اندازۀ یک درصد؛
2- افتخار شهادت و سربلندی که شهادت، نام و مکتب امام حسین را با همۀ عظمتش در سراسر دنیا طنینافکن میکرد.
ولی اگر تسلیم میشد، رسالتش از بین میرفت، خونش پایمال میشد، مکتبش از میان میرفت، آیندهای هم نداشت. پس قضیۀ امام حسین با تسلیم شدن امام حسن فرق میکند. تسلیم همراه با زنده ماندن نبود مثل امام حسن، بلکه تسلیم همراه با ذلت و کشته شدن بود که هیچ عاقلی این طرف را انتخاب نمیکند. از آنچه گفتیم معلوم شد که تمامی حرکات امام حسین منطبق با قوانین فقهی است، زیرا امام حسین فقیه و اسلامشناس عصر خویش بود و رفتارش منطبق با قوانین فقهی. با وجود چنین قوانین فقهی، دیگر نیازی به دستور محرمانۀ غیبی نبود که تکلیف امام حسین را روشن کند.
مجموعه مقالات کنگره بین الملی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر اولصفحه 94