علامه عسکری
برای درک علل نهضت و قیام حضرت سیدالشهداء(ع)، لازم است ابتدا مقدمه کوتاهی از اصل شریعت اسلام و چگونگی تبلیغ آن به واسطه انبیاء و رسg و اوصیاء ایشان بیان داریم تا پس از آن علل و نحوه قیام حضرت سید الشهداء و نقش آن در احیای اسلام به آسانی دریافته شود.
هدایت تشریعی انسان و وظیفۀ انبیا و اوصیا در تبلیغ و حفظ شریعت
خداوند تبارک و تعالی به مقتضای ربوبیتش برای انسان نظامی تشریع فرموده است که با انسانیت انسان، با فطرت او تناسب دارد و آن شریعت را به واسطه انبیا و رسل و اوصیای آنان به نوع انسان رسانده و بنیآدم ـ آدم و اولاد او ـ را به این وسیله هدایت فرموده است. این شریعت در زمان آدم(ع) به اندازه نیاز یک خانواده بر آن وحی شد و در زمان حضرت ادریس(ع) به اندازه حاجت اهل یک دهکده کوچک وسعت گرفت و در زمان حضرت نوح(ع) ـ که بنیآدم در شهرهای بزرگ سکونت داشتهاند ـ به اندازه نیازمندی انسانهای شهر نشین توسعه یافت، توسعهای همانند نیازمندی انسان شهر نشین در عصر خاتم الانبیا و از اینجاست که در قرآن کریم میفرماید:
شرع لکم من الدین ما وصی به نوحا
برای شما تشریع فرمود از دین آنچه را که به نوح دستور داده بود؛
ودر سوره الصافات / 83 میفرماید:
و انّ من شیعته لابراهیم
ابراهیم(ع) از پیروان حضرت نوح(ع)بود؛
مجموعه مقالات کنگره بین الملی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر اولصفحه 27
و به پیامبر خاتم(ص) میفرماید:
اتبع ملة ابراهیم حنیفا
از دین استوار ابراهیم(ع) پیروی کن.
بنابراین در اصل شریعتهایی که خداوند تبارک و تعالی بر پیامبران وحی مینموده، دگرگونی وجود نداشته است؛ چیزی که بوده آن است که در امتهای گذشته تمام شرایع در کتاب آسمانیشان آمده است و پس از وفات هر پیامبر تا جایی که وصی آن پیامبر در بین مردم بوده، خداوند آن شریعت را توسط وصی آن پیامبر در میان امت حفظ میفرموده است. بنابراین اوصیای رسل همان وظیفه رسولان را انجام میدادهاند و خداوند درباره وظیفه رسالت میفرماید:
و ما علی الرسول الّا البلاغ
بر پیامبر جز تبلیغ چیز دیگری نیست
و در سورۀ النحل / 35 میفرماید:
فهل علی الرسل الّا البلاغ المبین
آیا بر رسولان جز تبلیغ آشکار رسالت چیز دیگری هست؟
بنابراین وظیفه رسولان تبلیغ شریعت و حفظ آن بوده است و وصی پیامبر، وصی بر حفظ شریعت و وصی بر امت آن پیامبر نیز بوده است و فرق بین وصی و رسول آن است که رسول شریعت را از خداوند میگیرد و وصی، شریعت را از پیامبر و تا زمانی که وصی رسول در میان امت بود، آن شریعت نیز نزد آن وصی سالم باقی میماند.
تحریف شرایع در بستر تاریخ
لکن پس از هر پیامبر و وصی او، زورمندان آن امت ـ مستکبرانشان ـ آنچه که در شریعت خدا مخالف هوای نفسشان بوده، تحریف نموده یا کتمان کردند؛ خداوند تبارک و تعالی درباره قوم یهود چنین میفرماید:
مجموعه مقالات کنگره بین الملی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر اولصفحه 28
و قد کان فریق منهم یسمعون کلامالله ثم یحرّفونه من بعد ما عقلوه
گروهی از قوم یهود کلام خدا را میشنیدند و پس از آنکه کلام خدا را فهمیدند،
آن را تحریف میکردند؛
و نیز میفرماید:
ان الذین یکتمون ما انزلنا من البینات و الهدی من بعد ما بیناه للناس فی الکتاب
اولئک یلعنهم الله و یلعنهم اللاعنون
آنان که آنچه از بینات و هدایت ـ وحی ـ نازل کردیم، پس از آنکه آن را برای مردم در کتاب بیان کردیم، کتمان میکنند، مورد لعنت خدا و دیگران قرار گرفتهاند.
تحریف و کتمان امتهای گذشته در کتابهای آسمانیشان بتدریج به جائی میرسیده که اصل شریعت دگرگون میشده است؛ چنانکه امروزه مسیحیان به ربوبیت عیسی بن مریم معتقدند و شریعت مسیح بکلی دگرگون شده است. این روش در بشر به مقتضای طبیعت اوست و طبیعت بشر تغییرپذیر نیست و پروردگار عالم به مقتضای ربوبیتش آن گاه که شریعت گذشته دستخوش دگرگونی میشد، شریعت خود را با فرستادن پیامبری دیگر تجدید میفرمود.
کتاب و سنت، دو منبع شریعت خاتم
چون حکمت پروردگار بر این قرار گرفت که شریعت خاتم الانبیا تا ابد بماند، اولاً اصول کلی شریعت ـ اصول عقاید و احکام اسلامی ـ را در قرآن وحی فرمود و بیان و شرح آن را در سنت پیامبر قرار داد؛ یعنی آن چیزهایی که در شرایع آسمانی گذشته در کتاب آسمانی میآمد و سبب میشد که آن کتاب آسمانی به وسیله زورمندان و مستکبران تحریف شود، در شریعت خاتم الانبیا در دو جا آمده است و دو گونه وحی بر پیامبر خاتم نازل میشد: یکی آنکه لفظ و معنا هر دو از جانب خداوند وحی میشد و آن کتاب آسمانی قرآن کریم بود و دیگر، معنا از خدا بود ولی با لفظ پیامبر بیان و تبلیغ
مجموعه مقالات کنگره بین الملی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر اولصفحه 29
میشد که خود جزئی از سنت پیامبر بود و خداوند در این باره در قرآن کریم تصریح فرموده است:
انّا نحن نزّلنا الذکر و انا له لحافظون
ما خود، این قرآن را نازل کردیم و خود نیز آن را حفظ میکنیم.
پس این قرآن دستخوش تحریفی که کتب سابق شده بود، نمیشود. در آیه دیگر میفرماید:
و انزلنا الیک الذکر لتبین للناس ما نزل الیهم
ما قرآن را بر تو نازل کردیم تا تو آنچه را به سوی مردم نازل شده است برایشان بیان کنی
و بیان معانی آیات قرآن، بیان عدد رکعات نماز، بیان اسماء اوصیا، بیان کیفیت حج و جهاد و زکات و همه اینها به پیامبر(ص) واگذار شده بود، در حالی که معنای آن بر پیامبر وحی میشده است و خداوند در اینباره میفرماید:
ما ینطق عن الهوی ان هو الا وحی یوحی
پیامبر از خود هیچ چیز نمیگوید، آنچه میفرماید از وحی است.
در آیه دیگر میفرماید:
و لو تقوّل علینا بعض الاقاویل لأخذنا منه بالیمین ثم لقطعنا منه الوتین
اگر قولی را به ما نسبت دهد که صحت نداشته باشد، دست او را میگیریم و نمیگذاریم این قول از او صادر شود و رگ قلبش را میبریم؛
فما منکم من احد عنه حاجزین
و هیچ کس از شما نمیتواند از او دفاع کند و از این کار جلوگیری نماید؛
و نیز فرموده است:
مجموعه مقالات کنگره بین الملی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر اولصفحه 30
و ما اتاکم الرسول فخذوه و ما نهاکم عنه فانتهوا آنچه را که پیامبر برای شما میآورد بگیرید و آنچه که شما را از آن نهی میکند، واگذارید
و این روشن است که آنچه را پیامبر امر و نهی میکند حدیث اوست نه قرآن کریم.
پس ما براساس این بیانات قرآنی میفهمیم که باید قسمتی از شریعت، عقاید یا احکام را علاوه بر قرآن، از حدیث پیامبر نیز دریافت نمائیم.
پیامبر اسلام را نیز سخنانی در همین زمینه است. گذشته از اینها، اساساً اسلام را تنها از خلال آیات قرآن کریم و بدون مراجعه به سنت پیغمبر(ص) نمیتوان فراگرفت. مثالی چند حقیقت موضوع را روشن میسازد: در قرآن کریم امر و تأکید شده است که نماز بخوانیم، اما اینکه این نیایش باید چگونه و تحت چه شرایطی انجام گیرد جز با مراجعه به سنت پیغمبر(ص) معلوم نمیشود. ما با مراجعه به احادیث و سیرۀ رسول خدا(ص)، تعداد رکعات و سجدهها و اذکار و قوانین و مبطلات نماز را فرا میگیریم و کیفیت و چگونگی آن را درمییابیم.
حج نیز چنین است، با مراجعه به سنت پیغمبر خدا(ص)، نیت، احرام، شناخت و تشخیص میقاتها، نحوۀ طواف، مشعر، منی، توقف و حرکت در هر یک از آنها، رمی جمرات، قربانی، و حلق و تقصیر و محدودۀ زمانی انجام هر یک از آن وظایف، مکان و موقعیت هر یک از آنها، واجبات و مستحبات و مکروهات و محرماتشان را فرا میگیریم.
همین دو مثال بخوبی نشان میدهد که بدون مراجعه به سنت پیغمبر(ص) و تنها با مراجعه به قرآن کریم، انجام این دو وظیفۀ واجب شرعی امکانپذیر نخواهد بود، در صورتی که تمام احکام شرع مقدس اسلام چنین وضعی دارند.
پیروی از پیشینیان در تحریف شریعت و چگونگی آن
احادیثی از پبامبر اکرم(ص) نقل شده است که پیروی این امت از امتهای پیشین را در تمام اعمال و رفتارشان خبر داده است. بنابراین، همان گونه که در گذشته و در میان امتهای
مجموعه مقالات کنگره بین الملی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر اولصفحه 31
پیشین شریعت الهی تحریف شد، در این امت هم بخشی از شریعت خدا باید تحریف شده باشد.
آنگاه که قرآن نازل میشد، با قرآن، بیان و تفسیرش نیز بر پیامبر وحی میشد و پیامبر هر گاه که تلاوت لفظ قرآن را به اصحاب تعلیم میفرمود، تفسیر و معنای قرآن را نیز به ایشان آموزش میداد و صحابه قرآن را مینوشتند و تفسیری را که از پیامبر شنیده بودند با لفظ قرآن مینوشتند؛ مانند قرآنهایی که امروزه با تفسیر نوشته شده است؛ مثلاً در آیه «یا ایها الرسول بلّغ ما أنزل الیک» لفظ «فی علی» را در تفسیرش نوشته و بعد آیه را ادامه دادهاند «و ان لم تفعل فما بلّغت رسالته و الله یعصمک من الناس»؛ یا اینکه در تفسیر آیه: «و الشجرة الملعونة فی القرآن و نخوّفهم فما یزیدهم الا طغیاناً کبیراً»؛ در تفاسیر آمده است که شجره ملعونه بنیامیه میباشد و مانند این تفسیرها که در اصل قرآن نبوده لکن به وسیله وحی با غیر لفظ قرآنی بر پیامبر نازل میشده است.
بدین سبب سیاست خلفا بر این شد که بگویند «حسبنا کتاب الله» و قرآن را بیتفسیر بنویسند و این کار در زمان خلیفه اول شروع و در عصر خلیفه دوم تمام شد و آن قرآن بیتفسیر را نزد امالمؤمنین حفصه به ودیعه گذاردند. خلیفۀ سوم، عثمان، آن قرآن را از امالمؤمنین حفصه گرفت و هفت نسخه از روی آن نوشت و یک نسخه از آن را در مدینه نگاه داشت و بقیه را به شهرهای مهم اسلامی فرستاد و دیگر مصحفهای صحابه را که در آنها قرآن با تفسیر آیات نوشته شده بود از صحابه گرفت و سوزاند و آن قرآنی که به امر خلیفه بیتفسیر نوشته شد، همین قرآنی است که امروزه در دست مسلمانان میباشد.
و نیز دستور صادر شد تا حدیث پیامبر را ننویسند و قسمتی از احادیث را هم که صحابه نوشته بودند، سوزانیدند. این سیاست خلیفۀ دوم در برخورد با احادیث پیامبر بود،
مجموعه مقالات کنگره بین الملی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر اولصفحه 32
چنانکه بعضی از احکام اسلام را نیز خلیفۀ دوم با اجتهاد خود تغییر داد، مانند عمره و تمتع. قریش در زمان جاهلیت میگفتند حج و عمره را یکجا با هم بجا نیاورید، عمره را بگذارید تا بعد از صفر دوباره به مکه بیائید و میگفتند: «اذا انسلخ الصفر و برءالدبر و عفی الاثر حلّت العمرة لمن اعتمر»؛ یعنی آن وقت که ماه صفر تمام شود، زخمهای پشت شتران بهبودی یابد و اثر پاها در زمین محو شود، آن وقت بجا آوردن عمره حلال است.
پیامبر در حجةالوداع از جانب خداوند دستور داد تا حج و عمره را با هم انجام دهند و چنین شد. پس از پیامبر، خلیفه دوم این حکم را لغو کرد و گفت که عمره و حج را با هم بجا نیاورید بلکه آنها را در دو سفر بجا آورید چون، اهل مکه ربیع (بهار) ندارند، پس دو بار به مکه بروند تا برای اهل مکه بهار شود و امروزه هم مسلمانان در اینباره دو دسته هستند: شیعیان و وهابیها عمره و حج را جمع میکنند و سایر مذاهب جمع نمیکنند. پس احکام اسلام این گونه با اجتهاد خلفا تغییر پذیرفت و پس از آن در بیعت با عثمان، از مسلمانان بیعت گرفتند که به کتاب خدا و سنت پیامبر و سیره شیخشن عمل شود.
نقش معاویه در تحریف شریعت: سیاست حدیثسازی و نشر و اشاعۀ احادیث ساختگی
پس از خلفای ثلاثه و حکومت حضرت علی، معاویه خلیفه شد. وی در عصر جاهلیت لحظهای از سردمداران کفر دوری نگزید و حتی آن روز که میدید پدرش ظاهراً به اسلام گرایش یافته است، وی را با اشعاری ملامتآمیز مخاطب قرار داده، گفت:
ای صخر، اسلام را نپذیر که ما را به رسوایی دچار خواهی ساخت!
بعد از مرگ عزیزانی که در جنگ بدر پاره پاره شدند؛
دایی و عمویم و نیز عموی مادرم، که سومین فرد آن کشتگان بود؛
و حنظله برادر خوبم، آنها که خواب سحرگاه ما را به بیداری مبدل ساختند؛
یک لحظه نیز به اسلام میل نکن، که برگردن ما بار ننگ میگذارند!
سوگند به شترانی که با تندروی به سوی مکه راه میپیمایند؛
مجموعه مقالات کنگره بین الملی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر اولصفحه 33
و حاجیان را به مکه میآورند؛
مرگ برای ما آسانتر است از ملامت دشمنان که بگویند؛
فرزند حرب، ابوسفیان، به خاطر ترس و وحشت، از بت «عزی» روی گردانید.
معاویه بعد از فتح مکه، در میان سایر افرادی که اسلام آوردند، بظاهر به این دین گروید و از سهم «مؤلفة قلوبهم» از غنائم جنگ حنین، که ویژه جلب قلوب تازه مسلمانان و سست ایمانان بود، صد شتر و مقدار زیادی نقره نصیب برد. معاویه پس از آن به مدینه رفت و دو سال و اندی بیش، عصر پیامبر را در مدینه درک نکرد.
پس از فتح شام در سال بیستم هجری از طرف عمر، سپس عثمان والی شام شد و در سال چهلم هجری خلیفه شد و پایتخت حکومتش دمشق بود.
شام آن روز عبارت بود از کشورهای امروزه سوریه و اردن و فلسطین و لبنان. مردم آن مرز و بوم از اسلام آن را میدانستند که معاویه به ایشان معرفی نموده بود.
دربار معاویه همانند دربار امپراتوری روم پیش از فتح شام بود و مانند حکومت خلفا در مدینه نبود و نیز معاویه کوشش داشت نگذارد صحابه پیامبر در شام بمانند و اهل شام را به فرهنگ اسلامی آشنا کنند. از جمله برخوردهای معاویه با صحابه پیامبر، برخورد وی با عبادة بن الصامت بود. عبادة از جمله انصاری بود که در بیعت انصار با پیامبر در عقبه منی شرکت کرده بود و پیامبر او را یکی از دوازده نقیب انصار معین فرموده بود. یک بار عباده
مجموعه مقالات کنگره بین الملی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر اولصفحه 34
در زمان خلیفۀ دوم با معاویه بر سر رباخواری درگیر شد و نوبتی دیگر مشکهای شراب را که بار بر شتران بود و به قصر معاویه میبردند با کارد درید.
ابوذر را نیز که بر حیف و میل معاویه در اموال بیتالمال اعتراض داشت به دستور خلیفه بر شتری بیپالان از شام به مدینه روانه کرد و آن زمان که عثمان قاریان اهل کوفه را به شام تبعید نمود، باز معاویه با ایشان درگیر شد و به دستور خلیفه ایشان را از شام به شهری دیگر بیرون راند.
شومترین ضربهای که معاویه بر اسلام وارد نمود دستور او بر حدیثسازی و نسبت دادن آن حدیثهای ساختگی به ساحت مقدس پیامبر بود، چنانکه بیان میداریم.
طبری مینویسد: معاویه، مغیرة بن شعبه را به حکومت کوفه منصوب داشت، اما پیش از این که وی به سوی مرکز حکومتی خویش عزیمت کند، وی را به حضور طلبیده و بدو گفت: من میخواستم سفارشات فراوان و وصایای زیادی با تو در میان گذارم که به خاطر بینش و درک زیاد تو از آن خودداری میکنم و عمل آن را به فهم خودت واگذار مینمایم! اما من هرگز سفارش به یک چیز را ترک نمیکنم: تو در مرحله اول، هرگز نکوهش و بدگویی از علی را فراموش نکن و همیشه برای عثمان از خداوند رحمت بخواه و مغفرت طلب کن. در مرحله دوم، از عیب جویی اصحاب و یاران علی و سختگیری دربارۀ ایشان به هیچ وجه روی گردان مباش و در مقابل، دوستان عثمان را به خود نزدیک نما و بدیشان مهربانیها کن! مغیره گفت: من امتحان خویش را دادهام و در این زمینه تجربهها دارم، قبل از تو برای دیگران ماموریتها انجام دادهام و کسی مرا نکوهش نکرده است! تو نیز امتحان خواهی کرد، حال یا میپسندی و ستایش میکنی، و یا کار من برایت ناپسند جلوه میکند و مرا مذمت خواهی کرد! معاویه پاسخ داد: نه! انشاءالله تو را ستایش خواهم کرد!! مداینی در کتاب احداث مینویسد: معاویه پس از به دست آوردن خلافت، فرمانی بدین مضمون به همه
مجموعه مقالات کنگره بین الملی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر اولصفحه 35
عمال و کارگزاران خویش نگاشت: «هر کس چیزی را در فضل ابوتراب و خاندانش بازگوید، حرمتی برای خون و مالش نیست»؛ یعنی خونش هدر خواهد بود!!
در این میان مردم کوفه، دوستداران خاندان علوی بیش از دیگران زجر و بلا کشیدند.
دیگر بار معاویه به کارگزاران خویش در تمام آفاق طی فرمانی نوشت: شهادت هیچیک از شیعیان علی و خاندانش را نپذیرند و نیز فرمان داد آنچه دوستداران عثمان و علاقمندان او و آن کسانی که روایاتی در فضیلت وی نقل میکنند و در سرزمین تحت فرمانروائی شما زندگی میکنند، بشناسید، و به خود نزدیکشان کنید و اکرامشان نمایید. آنگاه آنچه که این گونه افراد در فضیلت عثمان روایت میکنند، برای من بنویسید و اسم گوینده و نام پدر و خاندانش را یادآور شوید!
آنچنان این فرمان اجرا گشت و خود فروختگان و هوسرانان به خاطر رسیدن به حطام دنیوی حدیث جعل کردند که فضائل عثمان فراوانی گرفت! زیرا معاویه پول و خلعت و املاک و آنچه در دست داشت، بیدریغ در این راه بکار گرفته بود. هر شخص ناشناخته و بیارزش که نزد کارگزاران معاویه رفته و چیزی را به عنوان حدیث منقبت و فضیلت عثمان نقل میکرد، مورد توجه قرار میگرفت، نامش را مینوشتند و مقام و منزلتی در دستگاه حکومت مییافت!
پس از مدتی فرمان دیگر معاویه صادر شد که به کارگزاران خویش دستور داده بود: اینک روایات فضایل عثمان فراوان شده و در همۀ شهرها به گوش میرسد! پس چون نامۀ من به شما رسید، مردم را دعوت کنید که فضایل صحابه و خلفا اولیه را روایت کنند و حدیثی در فضیلت ابوتراب نباشد، مگر آنکه روایتی همانند آن در فضل خلفای. نخستین و صحابه برای من بیاورید، یا ضد آن روایت کنید. این کار نزد من محبوبتر است، و مرا بیش از پیش شادمان میکند، چه آنکه برای شکست دلایل و براهین ابوتراب و شیعیان وی، وسیلهای قویتر و برندهتر میباشد! و برای آنها از روایتهایی که در مناقب عثمان نقل گردیده،
مجموعه مقالات کنگره بین الملی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر اولصفحه 36
دشوارتر است و کوبندگی بیشتری خواهد داشت!!
مسخ و انحطاط فرهنگی ـ اعتقادی جامعۀ اسلامی، پیامد سیاست تحریف حکومت اموی
فرمان معاویه بر مردم خوانده شد و به دنبال آن روایات دروغین فراوان در فضایل صحابه بوجود آمد که به هیچ وجه بویی از حقیقت نداشت. مردم ساده دل نیز این احادیث را به دیدۀ قبول پذیرفتند و رفته رفته چنان شهرت یافت که بر منابر بازگو گردیده به دست معلمان مکاتب داده شد و کودکان بر طبق آن آموزش یافتند و جوانان با آن خو گرفتند تا آنجا که همان طور که قرآن را میآموختند، این احادیث دروغین را حفظ میکردند. آن گاه از مجامع مردان گذشت و به مکاتب درسی زنان رسید و معلمان آنها را به دختران و زنان مسلمان آموختند و نیز همچنان در میان غلامان و خادمان خود نشر دادند.
اجتماع اسلامی بدین گونه که گفتیم سالیان درازی از حیات خویش را گذرانید، و بدین سبب احادیث دروغین و ساختگی فراوان برای نسلهای بعد به یادگار ماند که فقها و دانشمندان و قضات و فرمانداران همه و همه آنها را فرا گرفتند، و باور کردند و به کار بستند.
ابنعرفه معروف به نفطویه که از بزرگان محدثین و نامداران علم حدیث میباشد، در تاریخ خویش مطالبی را ذکر میکند که از نظر معنا با گفتۀ مداینی مطابقت دارد. او مینویسد: بیشتر احادیث دروغین که فضایل صحابه را بازگو میکنند، در ایام بنیامیه ساخته و پرداخته شدهاند، آنهم به خاطر اینکه گوینده و سازنده آن به دستگاه خلافت تقرب یابد و مورد توجه و علاقه بنیامیه قرار گیرد. امویان هم میخواستند بدینوسیله دماغ بنیهاشم را به خاک سایند.
معاویه در داستان حدیثسازیش هدفی شومتر از آنچه بیان داشتیم نیز داشت؛ چنانچه زبیر بن بکار، در کتاب خویش، الموفقیات، از مطرف فرزند مغیرة بن شعبه نقل میکند: من
مجموعه مقالات کنگره بین الملی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر اولصفحه 37
همراه پدرم، مغیره به مسافرت شام رفته و بر معاویه وارد شده بودیم. پدرم هر روز به نزد معاویه میرفت و مدتی با او سخن میگفت و هنگامی که به خانه باز میگشت، با شگفتی فراوان از معاویه و فراست و کیاست او نقل میکرد و از آنچه از وی دیده بود، با تعجب یاد مینمود. اما یک شب پس از اینکه از نزد معاویه به خانه بازگشت، از غذا خوردن امتناع ورزید و من او را سخت دژم و پریشان دیدم! ساعتی درنگ کردم، زیرا میپنداشتم ناراحتی پدرم به خاطر اعمالی میباشد که از ما سرزده یا به خاطر حوادثی است که در کار ما پیش آمده، هنگامی که از او سؤال کردم: چرا در این شب اینقدر ناراحت هستی؟ گفت: فرزندم من از نزد خبیثترین و کافرترین مردم بازگشتهام! گفتم: هان! برای چه! گفت: مجلس معاویه خالی از اغیار بود. من بدو اظهار داشتم: ای امیر مؤمنان تو به آرزوها و آمالت رسیدهای، حال اگر با این سن کهولت به عدل و داد دست زنی، و با دیگران به مهربانی رفتار نمائی، چقدر نیکوست! اگر نظر لطفی به خویشاوندانت ـ بنیهاشم ـ کنی، و با ایشان صلهرحم نمایی، نام نیکی از خود به یادگار خواهی گذاشت، به خدای سوگند! امروز اینان هیچ چیز که ترس و هراس تو را برانگیزد ندارند! (یعنی بنیهاشم دیگر از خلافت دور شدهاند). معاویه پاسخ داد: دور است، دور است آنچه میگویی، ابوبکر به حکومت رسید، و عدالت ورزید و آنهمه زحمتها را تحمل کرد، به خدای سوگند! تا مرد، نامش نیز به همراهش مرد، مگر آن که گویندهای روزی بگوید: ابوبکر!! آنگاه عمر به حکومت رسید، کوششها کرد، و در طول ده سال رنجها کشید؛ چند روزی بیش از مرگش نگذشت که هیچ چیز از او باقی نماند، جز این که گاه و بیگاه گویندهای بگوید: عمر!! سپس برادر ما عثمان به خلافت رسید. مردی از نظر نسب چون او وجود نداشت!! و کرد آنچه کرد، و با او عمل کردند آن گونه که کردند. اما تا کشته شد، به خدای سوگند نامش نیز مرد و اعمال و رفتارش نیز فراموش گشت!! در حالی که نام این مرد هاشمی (پیامبر) را هر روز پنج بار، در سراسر جهان اسلام به فریاد برمیدارند و به بزرگی یاد میکنند: «أشهد ان محمداً رسولالله»؛ تو فکر میکنی چه عملی با این حال باقی میماند، و چه نام نیکی پایدار است، ای بیمادر! نه! به خدا سوگند! آرام نخواهم نشست مگر این که این نام را دفن و آن را محو سازم!!
مجموعه مقالات کنگره بین الملی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر اولصفحه 38
سینۀ معاویه از شهرت عام نام پیامبر ـ که برادر و دایی و جد و دیگر خویشانش را بدر جنگ در به خاک هلاکت انداخته بود ـ چون کانونی از آتش شعلهور بود. او میخواست این نام را دفن کند؛ برای رسیدن به این مقصود دو برنامه داشت: طرح اول معاویه در این جمله خلاصه میگشت: «نبایستی حتی یک تن هم از بنیهاشم زنده بماند»! این مسئله تنها استنباط ما نیست امام امیرالمؤمنین علیهالسلام نیز در این باره چنین فرموده است: «به خدای سوگند! معاویه خواهان آن است که حتی یک فرد زنده هم از بنیهاشم باز نماند. او بدین وسیله میخواهد نور خدای را خاموش سازد، اما خداوند جز به اتمام نور خویش راضی نمیشود، اگر چه کافران از خواست او خشنود نباشند».
معاویه سوگند یاد کرده بود که نام پیامبر را دفن کند. کار خانههای حدیثسازی او شخصیت پیامبر را در روایتهای جعلی و ساختگی خود از مقام خلفای ثلاثه تنزل دادند. چنانکه روایت کردند: پیامبر(ص) ساز و آواز گوش میداد و کنیزکان نزد حضرتش رقص میکردند و دف میزدند، لیکن ابوبکر و عمر از آن کارها پرهیز و نهی میکردند و رقاصان و دف زنان از ایشان فرار میکردند و روایت کردند پیامبر در این باره فرمود: شیطان از عمر فرار میکند، و روایت کردند پیامبر در مجلس عروسی زنان بیگانه حاضر میشد، و اینکه پیامبر در حال خشم مؤمنان را لعن میکرد و میفرمود از خدا خواستهام لعنهای بیجای مرا بر مؤمنان پاکیزگی و طهارت قرار دهد. و به نخلداران اهل مدینه فرمود: نخل خرما را گردهافشانی نکنید خرمایش بهتر میشود و در آن سال گردهافشانی نکردند، خرمای آن سال فاسد شد؛ به پیامبر خبر دادند و فرمود:انتم اعلم بامور دنیاکم منی؛ شما در کارهای دنیاتان از من داناتر هستید. خود واضح است که امر سیاست را نشان میدهند که از کارهای دنیائی است و مانند نماز و روزه نیست که باید از خدا آموخت؛ و نیز روایت کردند
مجموعه مقالات کنگره بین الملی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر اولصفحه 39
که پیامبر آنگاه که سوره و النجم را در خانه خدا تلاوت مینمود و به «أفرایتم للّات و العزی و مناة الثالثة الاخری» رسید، شیطان بر دهان پیامبر گذاشت تا بگوید «تلک الغرانیق العلی منهاالشفاعة تر تجی»؛ آن بتها مرغان بالائی هستند که به ایشان امید شفاعت هست. و در ذم حضرت علی(ع) تا آنجا خبرهای دروغ نقل کردند و روایتهای دروغ از پیامبر در میان مسلمانان پخش کردند که معاویه توانست لعن حضرتش را جزء واجبات خطبه نماز جمعه مسلمانان جهان قرار دهد.
تحریف مفهوم دینداری در باور و اعتقاد امت اسلامی
از طرف دیگر معاویه توانست مسلمانان را معتقد کند که دینداری در طاعت از خلفا است و بس، و از اینجا بود که معاویه و خلفای بعد از او هر چه دستور میدادند، مسلمانان اطاعت میکردند و به همین دلیل نیز توانست برای یزید متجاهر به فسق و شرابخواری از مسلمانان بیعت ولایت عهدی بگیرد.
آری حال جامعه اسلامی در آن روز چنان شده بود که پیامبر(ص) از آن خبر داده و فرمود: «سیأتی علی أمتی زمان لا یبقی من الاسلام الّا اسمه و من القران الّا رسمه»؛ زمانی بر امت من پیش آید که از اسلام جز نام نماند و از قرآن جز نقش کلمات بر صفحۀ کاغذ باقی نماند. در این حال بود که معاویه در سال شصتم هجری از این دنیا رفت و مسلمانان با یزید بیعت کردند.
معاویه مسلمانان را چنان تربیت کرده بود که دین اسلام را طاعت از خلیفه وقت میدانستند و عمده مشکلات از اینجا بود. این یک نکته، نکته دیگر اینکه تا قبل از معاویه پایتخت اسلام مدینه بود که بالاخره در پایتخت اسلام، مسلمانان کشورهای اسلامی بعضی صحابه را میدیدند، تابعین را میدیدند و میتوانستند چیزهائی را از ایشان درباره عقاید و احکام اسلام بشنوند؛ معاویه پایتخت را شام قرار داد و اهل شام را چنان بارآورد که چندان فرقی بین حکومت او و حکومت قیصری پیش از او نبینند مگر بجا آوردن نماز و روزه.
مجموعه مقالات کنگره بین الملی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر اولصفحه 40
یکی از نتایج اعتقاد به آنکه هر چه خلیفه میگوید دین است و دین آن است که خلیفه میگوید، در زمان یزید آنگاه که ارتش خود را برای جنگ با عبدالله بن زبیر به مکه فرستاد آشکار شد. آنجا که آن مسلمانان رو به کعبه که قبلهشان بود میایستادند و نماز میخواندند، ولی بعد از پنج وقت نماز قبله خود ـ کعبه ـ را به منجنیق که توپ آن وقت بود، میبستند!! و همچنین به دلیل طاعت خلیفه بود هنگامی که عبدالملک باز لشگری به جنگ عبدالله بن زبیر به سرکردگی حجاج فرستاد، گاهی که لشکریان سستی میکردند، حجاج فریاد میزد: الطاعة، الطاعة، طاعت خلیفه، طاعت خلیفه و آنان میگفتند: اجتمعت الطاعة والحرمة فغلبت الطاعة الحرمة؛ طاعت خلیفه با حرمت خانه خدا جمع شد، اما طاعت خلیفه بر حرمت خانه خدا برتری یافت؛ خلیفه دستور داده است که ما خانه خدا را به توپ ببندیم و ما به توپ میبندیم؛ و نیز، به سبب فرمانبرداری از خلیفه بود که وقتی مدینه در سال دوم حکومت یزید شورش کرد، ارتشی به مدینه فرستاد و سه روز مدینه را قتل عام کرده و مدینه را بر ارتش خود حلال کرد تا هر چه میخواهند بکنند. آنان نیز چنان کردند که خون در مسجد پیامبر(ص) جاری شد و هزاران زن بعد از آن واقعه حرّه فرزندانی بدنیا آوردند که پدرانشان معلوم نبود. فرمانده لشگر که مسلم نام داشت و در تاریخ او را مسرف میگویند پس از آن جنایت هولناک وقتی با لشکر خود از مدینه به طرف مکه روانه شد تا با عبدالله بن زبیر بجنگد، در بین راه وفات کرد، در مرض مرگش گفت خدایا اگر بعد از طاعت از خلیفه و کشتار اهل مدینه مرا به جهنم ببری، معلوم میشود که من خیلی بدبختم. یعنی من کشتار اهل مدینه را در راه اطاعت خلیفه انجام دادهام و به وسیله طاعت از خلیفه به خدا تقرب جستم.
شمربن ذیالجوشن را نیز که بعد از شهادت حضرت سیدالشهداء(ع) سرزنش کردند، در جواب گفت: وای بر شما! کار ما طاعت خلیفه بود، اگر ما طاعت خلیفه نمیکردیم مثل این چهارپایان بودیم!!
پس، از یک طرف طاعت مسلمانان از خلیفه به این حد رسیده بود و از طرف دیگر خلیفه کسی شده بود که ـ خلیفه آن وقت، یزید ـ خیال میکرد بعد از شهادت حضرت
مجموعه مقالات کنگره بین الملی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر اولصفحه 41
سیدالشهداء(ع) همه چیز اسلام تمام شده و دیگر کسی نیست تا در مقابل او بتواند قیام کند و در آن مجلسی که سر حضرت سیدالشهداء(ع) را آوردند، حقیقت خود را اظهار کرد و این اشعار را سرود:
لعبت هاشم بالملک فلا خبر جاء ولا وحی نزل
لست من خندف ان لم انتقم من بنی احمد ما کان فعل
قد قتلنا القرم من ساداتهم و عدلنا میل بدر فاعتدل
«آن مرد هاشمی با حکومت بازی کرد و الا نه وحیای در کار بود، نه خبری. یزید از جد و آبایش نباشد چنان از بنیاحمد ـ آل پیامبر ـ انتقام کاری که پیامبر در روز بدر کرد نگیرد. ما بزرگان و سادات ایشان را کشتیم و ترازوی روز بدر را ـ که عتبه و شیبه و حنظله کشته شدند ـ برابر کردیم و سر به سر شدیم!.»
حال ما توجه کنیم مسلمانان از همه دنیا به پایتخت اسلام ـ شام ـ میآیند، در آنجا امیرالمؤمنین کیست؟ یزید! آنان یزید را نماینده پیامبر میدانند و در حالی که از اسلام خبری ندارند، از اقصی بلاد خراسان، مانند بلخ و بخارا تا یمن و افریقا، تمام مسلمانها وقتی میآیند، تا پایتخت اسلام و دربار امیرالمؤمنین را ببینند، با خلیفه و امیری روبرو میشوند که آشکارا در مجلس خلافت شراب میخورد. پیش از یزید، پدرش معاویه نیز شراب میخورد، ولی پنهانی نه علنی.
کار مسلمانان به اینجا رسیده است.
این از یک طرف، از طرف دیگر عقیدهشان بر این شده است که دین همان است که خلیفه میگوید، حال با چنین وضعی کدام اسلام باقی میماند؟!!
مجموعه مقالات کنگره بین الملی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر اولصفحه 42