دیدگاهها (مجموعه مصاحبه ها)

ضرورت به کارگیری منطق تحلیل تاریخی در شناخت حادثۀ عاشورا

دکتر زرگرنژاد 

ضرورت به کارگیری منطق تحلیل تاریخی در شناخت حادثۀ عاشورا

بنده به عنوان کسی که زمینه اصلی کار و تحقیق و مطالعه‌اش تاریخ است، وقتی به وقایع و رویدادهای این دوره، یعنی همان حوادثی که از سال یازده هجری تا سال شصت هجری اتفاق افتاد، که عمده‌ترین و محوری‌ترین آن رویدادها، رویداد تاریخی قیام سیدالشهداء به مثابه واکنشی در برابر عملکرد تبهکارانۀ حکومت یزیدی و اساساً شکل‌گیری حکومت موروثی امویان است، می‌نگرم می‌بینم که این تحولات و دگرگونیها را نمی‌توان به مثابه واقعه و رویدادی جدا از مجموعه رویداد‌ها و حوادث تاریخی پیشین نگریست.

در مقوله تحلیل و علت‌جویی پدیده‌های تاریخی، ما بر این باور هستیم که اساساً بین رویدادهای تاریخی ارتباطی تنگاتنگ، وثیق و ارگانیگ وجود دارد و هرگز نمی‌شود یک پدیده تاریخی را که اکنون یا در یک زمان خاص به وقوع می‌پیوندد از مجموعه عوامل اصلی، فرعی یا عوامل عمده در بستر زمانی پیشین جدا کرد. بنابراین، نمی‌توان گفت که پدیده تاریخی قابل گسست است؛ آنچه که باید افزود این است که شدت و ضعف تأثیرپذیری یک رویداد از مجموعه رویدادهای پیشین آن متفاوت است.

تکوین و شکل‌گیری حکومت یزیدی و وقوع حادثه کربلا نیز از گونه رویدادهای تاریخی است و باید آن را بر بنیاد منطق و تعقل تاریخ تحلیل نمود. در این راستا بنده نمی‌توانم حرکت امام حسین(ع) و واکنش تند،  سریع و علنی ایشان بر ضد حاکمیت یزیدی را به مثابه واکنشی شکل گرفته در مقطع کوتاه سالیان 40 تا 60 هجری ببینم، یا سطحیتر، واکنشی صرفاً معلول رخدادهای یکساله 59 تا 60 هجری، چرا که به اعتقاد من، پیوستگی و ارتباط این رویداد با مجموعه رویدادهای پیشین بسیار قطعی است و روشن است که برای 


مجموعه مقالات کنگره بین الملی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر اولصفحه 6
شناخت ژرف و معرفت دقیق این پدیده تاریخی باید آن را در مجموعه حوادث پس از رحلت حضرت رسول پی‌جویی کرد.

بنده بر این باورم که بواقع، انقلاب کربلا و نهضت خونین حسینی، پرخاش و اعتراض صریح، علنی و تند اسلام ناب بر ضد تجدید نظام اشرافیت مکه بود که در هیئت و قالب حکومت یزیدی تبلوری صریح و روشن یافت. شکل‌گیری این نظام اشرافی، نه با به قدرت رسیدن یزید و نه با به قدرت رسیدن معاویه و نه حتی در دورۀ خلافت عثمان بود، بلکه این نظام پس از رحلت حضرت رسول، گام به گام با خط مشیهای سیاسی ویژه جانشینان پیامبر و بخصوص با عملکردهای سیاسی ـ اقتصادی خلیفه دوم که با روح واقعی آموزه‌های پیامبر در تضاد بود، شکل گرفت و تنها در پرتو شناخت آن گونه خط مشی‌های سیاسی ـ اقتصادی خلفاست که می‌توان به ریشه‌های واقعی شکل‌گیری حکومت موروثی، غیر عادلانه و ستمبار امویان پی برد و رویداد کربلا را تحلیل تاریخی نمود.

کوتاه سخن، بنده تصور نمی‌کنم که بتوان ریشه‌های تکوین حاکمیت یزیدی و علل اساسی قیام امام حسین را در آستانه مرگ معاویه یا در سالهای حکومت معاویه جستجو کرد. بلکه برای فهم این دو پدیده باید ریشه‌های تکوین نظام اشرافیت جدید در کسوت خلافت امویان را بررسی و تحلیل نمود.

در دیدگاه شما عناصر اصلی این انحراف سیاسی ـ اقتصادی که به شکل‌گیری و تجدید حیات نظام اشرافیت انجامید، کدام‌اند؟

حسین(ع) وارث رسالت انبیا

اجازه دهید که به قضیه از دیدگاه تاریخی و اگر مجاز باشم و صلاحیت داشته باشم تا حدی از دیدگاه اعتقادی بنگرم که اساساً اگر ما باور داریم و در زیارت وارث نیز می‌خوانیم که امام حسین وارث تمام انبیاست و صریح و روشن خطاب می‌کنیم که امام وارث آدم است، وارث نوح، ابراهیم، موسی و عیسی و حضرت رسول است، باید دید که این وراثت در گستره زمانی تاریخ و در پهنه مناسبات اجتماعی ـ اقتصادی در چه چیز متبلور است و نقطه


مجموعه مقالات کنگره بین الملی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر اولصفحه 7
 محوری وراثت کدامین است.

چه گزارشهای تاریخی و چه اعتقادات دینی ما حاکی از این است که پیامبر اندر بیان اصولی ویژه مشترکاند. یکی از وجوه مشترک دعوت همه انبیا اصل توحید و دعوت اجتماعی همگانی به آن است. این پیامبران مردم را به خداشناسی فرا نخوانده‌اند چرا که خدایان و الهه‌های شناخته شده و متعدد، بسیار بودند، بلکه به یکتایی خدا و نفی شرک دعوت نمودهاند؛ یعنی نفی همه قدرتهای زمینی که انسان را از عبودیت یکتا خدا «الله» منحرف می‌کنند و او را در زنجیر اسارتهای فردی و اجتماعی به بند می‌کشند. امام علی(ع) در آغاز نهج‌البلاغه به اشارت آورده است که میثاق فطرت در اصل توحید است:

فبعث فیهم رسله و واتر الیهم انبیائه لیستادوهم میثاق فطرته

و یذکروهم منسیّ نعمته[1]

اصل دیگری که از اصول مشترک دعوت پیامبران است، اصل اعتقاد به ضرورت و لزوم رسالت و بعثت انبیاست و سومین اصل، حیات اخروی و وقوع قیامت است.

 «عدالت» و «قسط» تجلی عینی آرمان انبیا در عرصۀ مناسبات اجتماعی

این سه اصل نظری و اعتقادی در قلمرو اجتماعی جلوه‌های متعددی دارد. بر مبنای اصل اول، انبیای الهی در اندیشه ایجاد تحول اجتماعی بوده‌اند تا بر بنیاد این تغییر و تحول اجتماعی، نظام نوین اجتماعی بر اساس اندیشه توحیدی بنا کنند. به عقیده من جوهر و روح اساسی آن نظام در بستر مناسبات اجتماعی، عدالت است.

بنابراین وقتی می‌گوییم امام حسین وارث انبیا می‌باشد، یعنی وارث و حامل آن سه اصل بنیادین است که جوهره و شالوده اساسی آن عدالت است.

تحقق عدالت، از طریق نابودی ظلم و ستم و نابرابری و تکوین مناسباتی عادلانه امکان‌پذیر است تا در بستر چنین مناسبات عادلانهای، انسانها بتوانند ارزشهای والای خداییشان را تحقق بخشند و شکوفا نمایند، چرا که در جامعه مبتنی بر شرک و ستم و 


مجموعه مقالات کنگره بین الملی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر اولصفحه 8
تبعیضات اقتصادی ـ اجتماعی، خدایی شدن انسان در زمین میسر نیست؛ آری برای بر کشیدن انسان از لجنزار روزمرگیها و تحقق بعد آن جهانی، معادی و اخروی آدمیان باید معاش و زندگی اینجهانی او را بر بنیاد عدالت تنظیم نمود. سخنان پیامبر چون:

من لا معاش له لا معاد له 

و

الملک یبقی مع الکفر و لا یبقی مع الظلم

حکایت از چنین اصلی می‌کند.

بنده، همواره در بحث و بررسی تاریخ اسلام به این مسئله اشاره دارم که گویی در تفسیر و توضیح مقوله دعوت مخفی و علنی، خلط و اشتباهی صورت گرفته است. عده‌ای چنین گمان کرده‌اند که شاید در دوره دعوت مخفی، مکیان آگاه نبودند که پیامبر مردم را به خداوند یکتا دعوت می‌کرده است؛ در حالی که از گزارشهای تاریخی چنین برمی‌آید که اساساً اشراف مکه می‌دانستند که پیامبر مردم را به خدای یگانه فرامی‌خواند و گاهی هم در هنگام نماز، ایمان‌آورندگان به آیین محمدی را مورد استهزا قرار می‌دادند و با لحنی تمسخرآمیز می‌گفتند: پسر عبدالله از آسمان سخن می‌گوید! اما در عین حال واکنشهای تند و شدید در برابر پیامبر نشان نمی‌دادند. عمده واکنشهای آنان، حالت بیاعتنایی و استهزا بود زیرا گمان می‌بردند که به مجموعه متنوع اعتقادی و دینی مکه، اعتقاد و آیینی دیگر اضافه شده است چرا که باور‌های دینی موجود اساساً با مسائل زمینی و اینجهانی سر و کاری نداشتند و درباره اسلام نیز چنین می‌اندیشیدند.

اما از هنگامی که گرایشهای اجتماعی آیین محمدِ «امین» را احساس کردند و درک کردند که پیامبر در پرتو این باور و بر مبنای این دعوت به توحید، بر آن است که بتدریج زمینه‌های واقعی و عینی تکوین نظام اجتماعی مبتنی بر اصل توحید و بر محور عدالت را فراهم آورد، برانگیخته شدند و به مخالفت جدی با محمد(ص) و رهروانش بر خاستند.

در سیزده سال دوران مکه، این واکنشهای جدی در برابر پیامبر بتدریج تندتر شد و تا مرحلۀ تصمیم بر قتل پیامبر رسید و چنین بود که هجرت آغاز شد. در این دوره از حیات 


مجموعه مقالات کنگره بین الملی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر اولصفحه 9
پیامبر نیز می‌بینیم که رویکرد ایشان در قلمرو اجتماعی، رویکردی عینی و واقعی است و تنها به تبلیغ و تعلیم و بیان تئوریک و نظری بسنده نمی‌کند. پیامبر بر آن بود که آن باور نظری را شالوده و بنیان تکوین نظام نوین اجتماعی و جامعه‌ای نو قرار دهد. در چنین شرایطی بود که اشرافیت مکه احساس کرد که دعوت جدید رنگ و بو و خصلتی دیگر دارد و اساساً با پدیده‌ای نوین روبروست، دعوت جدیدی که جوهره جهتگیری آن مبارزه با منافع اشرافیت و نابودی روابط ظالمانه‌ای است که به عنوان روابط کاملاً متعارف و پسندیده پذیرفته شده بود. این بود که رهبران و سران جامعه اشرافی مکه و عربستان عزم کردند تا با تمام توان این دعوت جدید را نابود سازند و در راستای چنین اندیشه و تصمیمی بود که اینان بر «آن شدند تا با اتحاد با تمامی قبایل این آهنگ نو را در نطفه خفه سازند، اما موفق به چنین کاری نشدند.

در فتح مکه، اشرافیت مکه از رمق افتاد و اساسش در هم ریخت. این تنها بتها نبودند که به دست امام علی درهم شکسته شدند و ساحت مکه و خانه کعبه از آنها پیراسته شد، بلکه نظام موجود مبتنی بر فضیلتها و ارزشهای اشرافی نیز فرو ریخت. فتح مکه از چنین دورنمایی برخوردار است. از این زمان بود که پیامبر به راحتی و آسانی در راستای حرکت به سوی نظام توحیدی مبتنی بر عدالت اجتماعی گام برداشت چرا که زمینه‌هایش را فراهم کرده بود.

در آخرین لحظه‌های حیات پیامبر، یعنی آن هنگامه‌ای که حضرت رسول(ص) در صدد طرح صریح و آشکار مسئله امامت بود تا درک و فهم ویژه او از اصل توحید و مجموعه تعالیم وحیانی ـ درک مبتنی بر عدالت ـ باقی بماند و امتداد یابد، کسانی گفتند که این مرد هذیان می‌گوید و سخن ناتمام ماند و فرصت پایان گرفت و پیامبر به رفیق اعلی پیوست.

تجدید حیات ارزشهای اشرافی گام آغازین انحراف از خط رسالت

به دنبال رحلت پیامبر، داستان سقیفه پیش آمد. در اینجا من به دوره خلیفه اول نمی‌پردازم؛ اما یکی از بارزترین کارهایی که در دوران خلیفه دوم انجام گرفت (البته بعدها 


مجموعه مقالات کنگره بین الملی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر اولصفحه 10
خودش اعتراف کرد که من اگر زنده می‌ماندم خیلی از کارهایی که کردم، نمی‌کردم و بعضی از کارهایی که نکردم، می‌کردم) تغییر سیاست در آمدها و اتخاذ روشی بر خلاف روش حضرت رسول بود. خلیفه دوم بر مبنای سبقت، «السابقون السابقون اولئک المقربون»، نظام تقسیم عادلانه ثروت یا به عبارت روشنتر، خط مشی اساسی‌ای را که تمام انبیا در عرصه مناسبات سیاسی ـ اقتصادی به دنبال آن بودند، با نام اجتهاد در دین و مسائل دینی تغییر می‌دهد.

تحقق راه انبیا، که من بر آن تأکید دارم یا به عبارت دیگر عینیت بخشیدن و عملی کردن توحید، یعنی مجموعه مشترک نظری پیامبران، ارتباطی تنگاتنگ وارگانیک با اجرای عدالت و قسط دارد. در بیان فلسفه وجودی ارسال رسولان، چنان که در قرآن به روشنی و صراحت آمده است:

لقد رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط[2]

تحقق عدالت به عنوان هدف اجتماعی مشترک تمام انبیا مورد توجه است، آن هم تحقق عدالت با ارشاد انبیا و توسط مردم. آری این رسولان آمده‌‌اند تا در اجتماع خویش و در بستر زمان قسط را بپادارند و جامعه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای تهی از تمایزات نژادی، قومی، منطقه‌ای و طبقاتی بسازند.

یکی از جلوه‌ها و نمود‌های محوری و اساسی عدالت، تحقق عدالت اقتصادی است و یکی از برنامه‌های مشخص برای تحقق عدالت اقتصادی، تقسیم عادلانه درآمدها است. این سیاست را پیامبر با روشهای ویژه خویش اجرا می‌کرد، اما درست پس از تثبیت اجتهاد و ابتکار خلیفه دوم است که بعدها عبدالرحمن بن عوفها نمی‌توانند بپذیرند که با یک نو مسلمان برابر باشند. در دیدگاه آنان کسانی که در بدر شرکت داشتند همچون طلحه و زبیر و علی بن ابیطالب با افراد جدیدالاسلامی که در جنگهای ردّه مسلمان شده یا از ترس شمشیر خالد نه از روی معرفت دقیق، اسلام آوردهاند، نمی‌توانند برابر باشند.


مجموعه مقالات کنگره بین الملی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر اولصفحه 11
در دیدگاه و اندیشه پیامبر، این دو نوع مسلمان ممکن بود از نظر درجه ایمان برابر نباشند، یعنی این نابرابری در فضیلتی بود که مسلمانان نخستین بر نو مسلمانان داشتند، فضیلتی که پاداش آن اخروی و آنجهانی بود اما در این جهان و در روابط اجتماعی در جامعه، هر دو این دسته برابر بودند و از امتیازات و فرصتهای اجتماعی مساوی و برابر برخوردار می‌شدند؛ اما در دیدگاه خلیفه دوم که دیدگاهی مبتنی بر نگرشها و ارزشهای اشرافی و متأثر از آن است و با جوهره و مبانی آموزه‌های پیامبر ناسازگار و در تضاد، و به اصطلاح، اجتهاد در برابر نص است، چنین تفاوتی معقول و مشروع بود.

از اینجاست که نخستین و اولین پایه و مبنای تجدید حیات ارزشها و سنتهای اشرافی جاهلیت گذاشته می‌شود و در درازنای سالیان متمادی به تدریج این سنتهای اشرافی جلوه عینی و عملی پیدا می‌کند تا آنجا که معاویه و به طور مشخص یزید را سمبل و تجسم روشن این خط سیر تجدید ارزشهای اشرافی می‌توان تلقی نمود.

عاشورای حسینی، رویارویی میراث‌دار رسالت انبیا با نظام اشرافیت

در سال 61 هجری دو جریان متضاد و رو در روی هم قابل تشخیص است: در رأس یک جریان، امام حسین است که وارث پیامبر اسلام و وارث تمامی انبیاست، که آمده است در برابر این نظام جوری که بر ضد رسالت همه انبیا عمل می‌کند، به مبارزه برخیزد و برای نابودی آن بجنگد؛ نظام ستمباره‌ای که آشکارا و صریح تمام آموزه‌ها و ارزشهای انبیا را در قلمرو اجتماعی نقض و پایمال کرده است و نماینده جریان دیگر، یزید است، او نواده ابوسفیان و حامل و سخنگوی تمام ارزشهای اشرافیت قبیله‌ای عربستان است؛ آری گویی که صف‌بندی جدید همان صف‌بندی پیامبر و ابوسفیان است و خاطره آن نزاع را در اذهان زنده می‌کند.

بنابراین نمی‌توان ماجرایی را که در سال 61 هجری اتفاق می‌افتد، جدا از آن نزاع و تضاد اساسی و بنیادی تحلیل نمود؛ نزاع و در گیری‌ای که در درازنای نیم سده جریان داشته و استمرارش به مجموعه عوامل تاریخی آن دوره مربوط است. نزاع امام حسین و یزید را از تضاد اشرافیت با پیامبر اسلام و از تضاد و درگیری همه انبیای الهی با حاکمان


مجموعه مقالات کنگره بین الملی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر اولصفحه 12
 ستمگر زمانشان نمی‌توان جدا دید.

من تردیدی ندارم که یزید آدمی شرابخواره، فاسد، میمون‌باز، قمارباز و تمام آنچه که مورخین شیعه و سنی به او نسبت می‌دهند، بود، اما یک پرسش برای بنده به عنوان کسی که زمینه کار و مطالعاتش تاریخ است باقی می‌ماند و آن اینکه آیا درگیری و نزاع امام حسین با یزید، دعوای این بود که فرایض عبادی اسلام به حالت تعطیل در آمده است؟ حال که چنین نیست مردم هم نماز می‌خواندند و هم روزه می‌گرفتند و هم حج بجا می‌آوردند. بنابراین، چه اصلی بود که در این دوره مورد بی‌اعتنایی جدی حاکمیت اموی قرار گرفته بود که امام می‌گوید من برای امر به معروف می‌روم؟ چه چیز مورد تهدید قرار گرفته که امام می‌گوید اگر مؤمن در چنین شرایطی آرزوی مرگ کند، حق دارد؟ به باور بنده، عزم و آهنگ امام حسین برای اجرای امر به معروف، حساسیت او برای اجرای احکام عبادی اسلام نبوده است، بلکه نادیده انگاشتن کامل اصول و آرمانها و ارزشهای دعوت جدید محمدی بوده است که امام علی از آن به عنوان بلیّه جاهلیت یاد می‌کرد. این بلیه جاهلیت چه بوده است؟ اگر بگوییم این بلیه جاهلیت عدم اجرای احکام عبادی و ترک فرایض دینی بوده با واقعیتهای تاریخی آن روزگار سازگاری ندارد، بلکه این احکام با شدت و احتیاطی سخت انجام می‌شده، چرا که تفکر و اندیشه مرجئه بر جامعه حاکم بوده است. بنابراین، راز و رمز امر به معروف و نهی از منکر امام در چیست؟ او به چه معروفی امر می‌کند و منکر در اندیشه او چیست؟ در دید من، یگانه اصلی که امام حسین به آن دعوت می‌کرد، همان روح قیام پیامبر بود که اکنون یزید بر آن بود تا آن را به طور کامل نابود کند و آن قید و بندی که با معاهده و صلح برای امام حسین وجود داشت با مرگ معاویه از میان برداشته شده بود، از اینرو حرکت امام نیز آغاز می‌شود.

از سوی دیگر، مردم کوفه نامه نوشتند و امام را فرا خواندند و این فراخوانی به معنای نوعی اتمام حجت است: «لولا حضور الحاضر و قیام الحجة...» و امام در همان حال نه با علم امامت بلکه به دلیل حضورش در متن رویدادهای دوران حاکمیت علی می‌دانست که این نامه نویسندگان از چه سنخ مردمی‌اند و در عمل چه اتفاق خواهد افتاد؛ همان مسئله‌ای که


مجموعه مقالات کنگره بین الملی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر اولصفحه 13
 امام علی نیز پس از قتل عثمان با آن مواجه شده بود.

جواب منفی امام حسین به بیعت یزید، دو ماه قبل از نامه‌های کوفیان، در مدینه صورت می‌پذیرد. آیا این با بحث شما منافاتی ندارد و قابل جمع است؟

اینها مانعةالجمع نیستند، ضمن اینکه می‌توانیم این پرسش را طرح کنیم که آیا واقعاً آنچه مورخان درباره نگارش نامه‌ها از کوفه گزارش کردهاند، همان است که ما در دست داریم؟ آیا بیشتر کوفیان روابطی با امام حسین نداشتند؟ از سوی دیگر امام آشکارا می‌بیند که اصول اساسی دعوت پیامبر به فراموشی سپرده می‌شود، این است که قیامش را آغاز می‌کند.

در تبیین تجدید حیات نظام اشرافیت، شما مسئله تبعیض در بهره برداری از مواهب بیت المال را به عنوان عامل اصلی مطرح کردید و قسط خواهی را در برابر آن، روح کلی حاکم بر حرکت در بعد اجتماعی دانستید. آیا عناصر دیگری را نیز می‌توان به عنوان عامل تکوین و شکل‌گیری دوباره این نظام اشرافی بر شمرد؟

نظام اشرافیت اموی، تجدید حیات همه‌جانبۀ ارزشها و سنتهای جاهلی

بنده وقتی عدالت و قسط را مطرح می‌کنم، تنها عدالت در بعد اقتصادیش مرادم نیست، بلکه در همه ابعاد اجتماعی مورد نظر است. در آن زمان جامعه به تدریج با احیای ارزشهای نظام اشرافیت جاهلی و نادیده انگاشتن ارزشها و آموزه‌های پیامبری به سویی حرکت کرد که موالی کوفه، باید بار شکم گنده‌های بی‌خاصیت اشرافیت جدید عرب را که همه فخرشان به نژاد عربیشان بود، به دوش می‌کشیدند. این به واقع نه بی‌عدالتی اقتصادی، که تمایز در منزلت اجتماعی آدمیان و نادیده انگاشتن ارزشهای انسانی است. منزلت اجتماعی مسلمانان غیر عرب در حاکمیت امویان چنان پایین آمده بود که موالی حق نداشتند با 


مجموعه مقالات کنگره بین الملی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر اولصفحه 14
دختران عرب ازدواج کنند. این نابرابری حقوقی که جامعه را به عرب و غیر عرب تقسیم می‌کرد انحراف بزرگی است که ریشه در دوران خلیفه دوم دارد. مورد مشخص و بارز این نابرابری حقوقی در دوران خلیفه دوم، ماجرای ابولؤلؤ بود. ابولؤلؤ که از ستم و زجر و رفتار خشن عبدالرحمن بن عوف جانش به لب آمده، به سوی عمر می‌رود و می‌گوید که عبدالرحمن بن عوف یا مغیرة بن شعبه با من رفتاری خشن دارد. عمر در پاسخ به او، نه تنها از او جانبداری نمی‌کند بلکه می‌گوید چون تو کارهای متعددی می‌دانی باید بیشتر کار کنی و بعد به او می‌گوید که شنیدهام آسیاب می‌توانی بسازی، برای من آسیا بساز و آن سخن ابولؤلؤ که...

آری آنجا که من از فقدان عدالت و وجود ظلم در جامعۀ آن زمان سخن گفتم؛ این امر تنها در جنبه اقتصادی نبود بلکه در همه ابعاد اجتماعی: سیاسی، حقوقی، اقتصادی، خانوادگی و... یک نوع نابرابری به چشم می‌خورد که منشأ آن نابرابری، احیای ارزشهای اشرافیت عرب بود.

‎ ‎

مجموعه مقالات کنگره بین الملی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر اولصفحه 15

  • . نهج البلاغۀ فیض الاسلام، خطبۀ 1.
  • . سورۀ حدید / 26.